فقه ـ جلسه ۰۰۵ ـ ۱۴۰۱/۰۶/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مسأله‏ جدید است که مرحوم سید فرموده است سجده بر چیزی جایز است که قرار داشته باشد، یشترط ان یکون ما یسجد علیه مما یمکن تمکین الجبهة علیه، فلا یصح علی الوحل – همین گل و لای که میگویند، لای آن وحل است که خیلی آبکی است، وحل قرار ندارد – و الطین، گل، بعد خودش میگوید گلی که مقصود میگوید یعنی همان گلی که باز هم شل است، سرت را میگذاری همینطوری میرود دیگر، یک جا نمیایستد، اگر بایستد مشکلی نداریم، و التراب الذی لاتتمکن الجبهة علیه، خاکی که نرم و چیز است که باز این هم همینجور است، بعضی خاک ها است که خیلی نرم است ولی اول که میگذاری یک مقداری میرود پایین، ولی ثابت می ماند، آن هم نه، همینطور بی قرار است، سر ما در روی شیء بی قرار، صورتمان و جبهه مان آرام نمیگیرد.

خب، این گفته است که نمیشود، این یک مسأله، یک مسأله‏ی دومی را گفته است: ولکن ان لصق، حالا اگر آمد و یک جوری بود که قرار میگرفت، طین یک خرده سفت است، لای نیست، گل شل نیست، همینجور هم هست، بعضی گل ها سرش را آدم میگذارد ممکن است اولش یک مقدار برود پایین ولی زود میایستد ولی از آن طرف هم خب این گل ها سرش را که بر میدارد جبهه اش پر از گل است، سید فرموده است: ولکن اذا لصق بجبهته یجب ازالته للسجدة الثانیة، دوباره میخواهد سجده کند باید از سر نو، پس آنجایی هم که به صورت میچسبد و قرار پیدا میکند سجده تان صحیح است ولی برای سجده دوم باید تمیز بکنید، این هم دو فرع.

و کذا اذا سجد علی التراب و لصق، طین بود حالا بله… تراب هم میگوید همینجوری است، تراب آن حاجب صدق بکند، حالا یک نرمه هایی از آن چسبیده است نه، سرتان را روی تراب گذاشتید و کذا اذا سجد علی التراب، و لصق بجبهته، یجب ازالتها عنها، حالا مهر یا تربت فرقی نمیکند، مقصود این است که آن مقدارش که چسبیده است حائل است، نه اینکه دو سه تا نقطه چسبیده است ولی خیلی جاهایش هم هیچ چیزی ندارد. این هم فرع سوم.

یک فرع را آن وسط جا انداختیم، فرع اول گفت لایجوز است [فرع دوم] و مع امکان التمکین لابأس است، فرع سوم ان لصق است فرق چهارم هم این است که و لو لم یجد الا الطین، فقط همین گل را پیدا کرده است، چیز دیگری ندارد، الا الطین الذی لا یمکن الاعتماد علیه، سر میرود توی آن، خیلی شل است، قرار نمیگیرد، باید سرمان را نگهداریم، و الا سرمان را ول کنیم باز همینجور میرود، غرق میشود، در روایت دارد اذا غرقت الجبهة، و لو لم یجد الا الطین الذی لا یمکن الاعتماد علیه، اینجا وظیفه چیست؟ سید میگوید: سجد علیه، آرام پیشانی اش را بچسباند حالا، سجد علیه بالوضع من غیر اعتمادٍ، همین کافی است، نوبت به ایماء نمیرسد.

خب همانطور که مرحوم آقای خویی فرموده است، سید در این مسأله چهارتا فرع را متعرض شده است، فرع اولش بحث آن چنانی ندارد، یشترط ان یکون مایسجد علیه مما یمکن تمکین الجبهة علیه، فلا یصحّ علی الوحل و الطین، این منصوص است که بایستی جبهه قرار بگیرد روی آن مسجَد، روایاتی داریم این را در باب سجده هم آن روایاتش مفصل می آید، یکی اش عرضم به خدمت شما در همین موثقه‏ی عمار هم که برای بحث بعدی چه میکنیم، دارد: اذا غرقت الجبهة، جبهه غرق بشود، قرار نگیرد، و لم تثبت علی الارض، سجده دیگر لازم نیست، پس اصلا روایت داریم: اذا امکنت جبهتک… روایت را آقای خویی نیاورده است، بله… اینکه روایات میگوید باید جبهه… روایات ثلج هم بود که ما حمل کردیم به خاطر همین غرق شدن جبهه است، بعضی ها مثل مرحوم آقای خویی ادعا کرده اند که اصلا ما نیاز به روایت نداریم، این علی القاعده است، علی القاعده در سجده تثبّت، تمکن، قرار شرط است، چرا؟ ایشان میگوید – یک بحثی است در حقیقت سجده در باب سجده باید بحث بکنیم – حقیقت سجده چیست؟ آیا حقیقت سجده مجرد مماسّه‏ی جبهه است با مسجد، با ارض مثلا؟ مجرد مماسّه، همینکه پیشانی شما چسبید به این ولو اعتماد بر آن نکنی، همینکه چسبید میگویند سجد، یک نظر این است، خب اگر اینطور باشد در محل کلام ما نیاز به دلیل داریم که قرار شرط است، چرا؟ مماسّه کفایت میکند، ما نیاز به آن روایات داریم.

اما یک قول هم این است که نه، حقیقت سجده مجرد مماسه نیست، مماسه مع الاعتماد، باید بر موضع سجده سنگینی اش بیافتد، اعتماد، اگر اینجور باشد ما نیاز به این روایات نداریم دیگر، در وحل، گِل سنگینی جبهه نمی افتد، علی القاعده است که تثبت، قرار، شرط است تا آن اعتماد حاصل بشود، بر آب سجده کردن میگوید معنا ندارد، شما اگر جبهه تان را بچسبانید به آب، نمیگویند سجد علی الماء، باید با فشار باشد، ثقل باشد تا بگویند… سجده های متعارف ما هم همینجور است دیگر، یک ثقلی است.

سوال:

میگویم حالا این دیگر حالا اجازه بدهید محل خودش، این شرطی را که سید فرموده است، این شرط جای بحث ندارد، حالا از باب اینکه علی القاعده و علی مستوی الروایة یا فقط علی مستوی الروایة، ماهم خیلی باورمان نشده است که در حقیقت سجده اعتماد خوابیده است، درست است غالباً که ما سجده میکنیم به خاطر بدنمان هست، کیفیت بدن است که میگذاریم هم با فشار، ثقل ما هم روی مسجد قرار میگیرد غالباً، ولی حالا اگر مثلا پیشانی اش یکجوری بود که فشار بدهد در میگیرد، مواظب است، آرام آرام میچسباند صورتش را به این مهر، این را نمیگویند سَجَدَ؟ ما گیر داشتیم، بیشتر به ذهن ما این بود که این را هم سجد میگویند، سَجَد این حالت است، حالت اینجور خمی است در مقابل رکوع که آن یک حالت خمی دیگر است، اما موضع سجده باید با اعتماد باشد، ما نتوانستیم باور بکنیم. آقای خویی گفته بود در سجده اعتماد شرط، سیأتی بحثش در بحث سجده، بگذریم.

و اما فرع دوم هم بحث ندارد، سید فرمود و مع امکان التمکین، اگر که نه گل آن یک مقدار سفت است، همینطور خودش نمیرود، ما باید مواظب باشیم، ما فشار بیاوریم میرود، نه ولی اگر آرام بچسبانیم که ثقلٌ ما ای، یک خورده ای، مرحوم سید فرموده است و مع امکان التمکین لا بأس بالسجود علی الطین، خب این هم علی القاعده است دیگر، طین که ارض است مشکل ندارد، شرطش هم که محقق است تمکین، قرار، و مطلقات میگوید سجده کن، مطلقات میگوید این سجده کافی است، این هم جای بحث ندارد.

مهم این فرع سوم است، در فرع سوم، مرحوم سید فرموده است که اگر شما سجده کردی بر این گل اینجوری که قرار دارد، خب به طور طبیعی به پیشانی تان میچسبد دیگر، سفت نیست، گل است، گفته است برای سجده‏ی دوم باید پاک کنی، این به چه بیان؟ بایستی إن لصق بجبهته یجب ازالته للسجدة الثانیة، این به چه بیان؟ چرا باید پاک بکنیم، این هم خاک است دیگر حالا قبلا آنجا بود حالا دوباره همانجا میرود چرا باید مثلا پاکش بکنیم؟ خب، این بحث، این فرع جای بحث دارد که مرحوم آقای خویی فرموده اند: ما دلیلی نداریم، نه، میتواند با همان گل، همان گل چسبیده دوباره سجده کند، ازاله اش در نقل فرموده است واجب نیست، منتهی در تعلیقه احتیاط کرده است، تعلیقه‏ی عروه، مقرر گفته است که در بحث سجده عدول کرده است، ما آن را نتوانستیم در دسترس ما نبود، کارش نداریم.

یک مسأله واضح باشد که در سجده‏ی علی الارض حاجبی نباید باشد، این همه قبول دارند، اگر روایت فرمود که سجده کن علی الارض و ما انبتت الارض، نمیشود پارچه را ببندی به صورتت، سجده کنی، نه از این انصراف دارد، سجده ظاهرش مماسه‏ی خود بشره است با آن ارض، سجده کن علی الارض، یعنی همین خود بشره تمام پیدا بکند، این حالا خودش یک بحثی است، این اصل موضوع را بپذیرید، مشکلی ندارد.

خب، باید حاجب نباشد الان که این سجده‏ی اول را انجام میدهد، گل میچسبد به جبهه اش، دوباره سجده میکند، جبهه اش به محل سجده تماس پیدا نمیکند، آن گل ها تماس پیدا میکند، حاجب است دیگر، سید میگوید این سجده فایده ندارد، یجب ازالته.

سوال:

خب، حالا فرمایش سید این است که این وضع جبهه علی الارض نیست، آن که تماس پیدا میکند، آن گل ها تماس پیدا میکند، نه جبهه‏ی شما و صدق نمیکند سجده‏ی علی الارض [باشد] در مقابل مخالف میگوید که: نه، صدق میکند، به چه بیان؟ مرحوم آقای خویی فرموده است که درست است که ما در باب سجده، رکوع و امثال ذلک، نیازمند احداث هستیم، ابقاء کفایت نمیکند، اگر گفتند که فاغسلوا وجوهکم، یعنی احداث کن غسل را، شما اگر توی آب هستید، همانجا میخواهی نیت غسل بکنی، فایده‏ای ندارد، چون غَسلت بقایی است، نه، بایستی مثلاً بیایی بیرون، میخواهی ارتماسی بکنی، یک جزء دست را بیاور بیرون، بعد ببرش پایین، میشود احداث ارتماس، ولی اگر نه همان وقتی که شیرجه زدی یادت آمد باید غسل جمعه بکنی، دیگر نمیتوانی غسل جمعه‏ی ارتماسی بکنی. احداث غَسل لازم است، اغسل رأسک باید احداثی باشد، یمین، یسار باید احداثی باشد.

سوال:

نه، داخل آب، بعد از شیرجه را داریم صحبت میکنیم…

سوال:

زدی، یادت آمد که روز جمعه است، نیت غسل کنی فایده ندارد…

ایشان میگوید ظاهر – حالا بعضی ها آنجور میگویند دیگر – خطابات احداث غَسل است، ابقاء کفایت نمیکند، همان نقض ها را می آورد، مثلا شما سجده کرده ای، فرض کنید سجده‏ی شکر داری میکنی، میشنوی آیه‏ی سجده را نمیتوانی بگویی من ادامه میدهم برای آن سجده‏ی تلاوت، نه، آن دلیل سجده‏ی تلاوت میگوید احداث کن سجده را، این ابقای سجده است، باید بلند شوی دوباره به قصد سجده‏ی تلاوت دوباره سجده کنی.

فرموده است درست است که ما احداث را شرط میدانیم و لذا در مقام نمیگوییم سجده‏ی دوم عبارت است – خوب دقت کنید این عبارتش فهمش یک خورده سخت است – درست است که ما احداث را شرط میدانیم در متعلق تکلیف غالباً لولا قرینة میگوییم احداث لازم است و لذا در مقام نمیگوییم سجده‏ی ثانیه اش عبارت است از مماسّه‏ ی جبهه با آن تراب چسبیده شده، نه، آن احداث نیست، ما سجده‏ی دوم را اگر این آقا رفت به سجده، با همان گل ها، سجده‏ی دوم را نمیگوییم آن مماسّه‏ی جبهه با طینی که به آن چسبیده است، آن احداثی نیست آن ابقائی است، آن مفید نیست. بلکه میگوییم – مهمش همین ادعایی است که اینجا دارد – این آقایی که پیشانی اش گل دارد وقتی سرش را گذاشت روی این گل، این احداث کرده است سجده را، بمعنی احداث کرده است اعتماد جبهه را بر همان گل اول، بر همان گل اول اعتماد را ایجاد کرده است، چجوری؟ مثال زده است گفته است: دوتا چیز را شما به یکدیگر بچسبانید، نمیگویند این بالای آن قرار گرفته است، بعد دوتایش را بالای تاقچه گذاشتید، میگویند درست است بالایی را معتمد کردی بر اولی، گذاشتی روی اولی، دومی را روی اولی قرار دادی، معتمَدش کردی، اینجور است دیگر، الان احداث کردی اعتماد را، این دوتا را چسباندی به یکدیگر بعد اینگونه گذاشتی بالای تاقچه، آن بالایی را هم معتمد کردی بر… در ضمن این مجموع

سوال:

ایشان میگوید در اینجا هم وقتیکه با این جبهه‏ی گل آلود سرت را گذاشتی روی آن طین، ایجاد کردی، احداث کردی، اعتمادت را بر همان گلی که در جبهه است است، محقِق سجده مماسه‏ی جبهه‏ی شما است بر همان گل سابق، نه بر این گل، اینکه حاجب دارد که، این را کسی نمیگوید. سجده‏ی ثانیه‏ی شما عبارت است از اعتماد جبهه تان بر همان گل اول، این گل اول که چسبیده بود، به گل اول جبهه اعتماد بر او نداشت وقتی این دوتا آمدند روی آن طین، جبهه اعتماد پیدا میکند بر گل سابق، احداث کرده‏ای سجده‏ی ثانیه را. این است که یک فکری کرده است اینها را درست کرده است.

سوال:

خب، ایشان سجده‏ی ثانیه را، سجده‏ی مماسه‏ی جبهه با همان گل اول میداند – این را گفتم از عبارت به سختی در می آید، اشتباه انداز است، ممکن هم هست شما مطالعه کرده باشید فکر کرده اید ایشان میگوید احداث کردی سجده را بر اثر اینکه سرت را گذاشته‏ای بر آن طین، نه آن سجده نیست، سجده‏ی شما – جبهه تان تماس پیدا کرده است با همان گل سابق، تماسش تا الان بود اعتماد نبود، وقتی آمد روی این قرار گرفت، اعتماد هم حاصل شد، عرفاً میگویند: احدث السجدة بر همان گل سابق.

سوال:

مرکّب را شما – لذا در آن مثال زدم دیگر – جزئش هم که احداث کنی، آن مجموع لازم است، واجب ارتباطی است، [در] سجده مجموعه‏ی این دوتا لازم است، این مجموع را یک جزء اخیرش را هم احداث کنی، تازه مجموع احداث شد. اینجور آمده است فرموده است، ولی دلش آرام نگرفته است، در تعلیقه آمده رسیده گفته: احوط این است که پاکش بکند.

سوال:

در همه‏ی اینها قاطع است، اصلا عمده‏ی سجده برای جبهه است، آنها گذشت، آنها واجبات در سجده است، آنها مقومات سجده نیستند – میرسیم – آنها شرایط سجده اند.

سوال:

آن هم باشد هم باید احداث در همه‏ی مناطق باشد…

خب، این فرمایشی که ایشان فرموده است، ولکن در ذهن ما این است که اینها دقت های غیر عرفی است، اگر اینجا سجده‏ای صدق بکند، سجده‏ی بر همانکه سرش را روی آن میگذارد میگویند سجده کرد، خیلی غیر عرفی است که بگوییم وقتی سرش را روی آن میگذارد سَجَد بر همان خاک سابق، نه، جبهه‏ی آلوده به طین که قرار میگیرد روی طین جدیداً مردم میگویند سَجَد، یعنی چی سجد به چه چیزی اشاره میکنند سجد؟ از باب اینکه سرش را روی آن طین گذاشت، نه اینکه سرش را روی آن…

سوال:

خب، حالا اینها را ببینید عرفی اش کدام است، اینکه الان یجب السجدة علی الارض بلا حاجبٍ، این بلا حاجبٍ را مفروغ عنه بگیرید، ایشان میگوید مصداق این سجد علی الارض، آن سجده‏ی بر آن گل سابق است، الان میگویند سجد، تا الان اتصل، تا الان تلاصق، از الان سجد علی الملاصَق یا ملاصِق، سجد علی الملاصِق، ما میگوییم: نه، اینجا مردم میگویند بر آن که از آدم جدا است، میگویند بر آن سجده کرده است آنچه که متصل است… منتهی میگویند با چیزی که متصل بهش بود سجده کرد.

سوال:

نه، مهر را مثل منفصل میبینند، عیب ندارد، آنجا هم باز عیب ندارد، راست میگوید، ما آنجا ممکن است قبول بکنیم، چسبید مهر، نکند آن را، دوباره آمد سجده کرد، عیب ندارد آنجا منفصل میبینند آن را، میگوید که دوباره…

سوال:

چون جزء یکدیگر است، نه اینها نکات عرفی است دیگر…

سوال:

آره، الان میگویند سجد علی التراب، راست میگویند سرش را روی تراب گذاشته است روی فرش نگذاشته است، اما اینجا میگوید سجد بر این گل، سرش را روی گل گذاشته است، سرش را روی آن گل چسبیده نگذاشته است که…

سوال:

خب، حالا میگویم، بر مهر اگر قبول بکنیم باز با محل کلام فرق میکنید، این است که…

اینکه مرحوم آقای خویی ادعا کرده است اینجا مصداق سجده‏ی ثانیه سجود بر آن گل است بعد از وضع آن جبهه مع الطین علی الطین، این را ما میگوییم عرفی نیست مردم اینهایی را که میچسبد به بدن انسان، اینها را جزء بدن انسان حساب میکنند [اگر] کم باشد جزء بدن انسان است…

سوال:

نه، ایشان قبول دارد اینها مانع هستند، اینها مانع هستند، گفتم مفروض است…

سوال:

گِل مثل رنگ است چه فرقی میکند؟ نه، آن را مقدمةً گفتم ایشان لذا تلاش کرده است که سجده را بر همان درست بکند، نه سجده را بر این، بگوید این مانعیت ندارد نه، مانعیت دارد منتهی… و این هم باز فرق میکند – مثلا دفاع از ایشان – بارنگ فرق میکند، اگر رنگ کنی پیشانی را سجده کنی، مثلا مردم میگویند: این سجد بر این دیگر، چون هم جنس نیست میگویند سجد بر این، ولی اگر نه، گل باشد، همان گل ها بیاید روی گل، ایشان ادعا دارد میگوید: سجد بر همان گل اول، آنجا را میگوید بر این، اما اینجا میگوید سجد بر همان طین.

سوال:

خب، این فرمایش ایشان را ما نمیتوانیم… نه، ما میگوییم ظاهر خطابات همینطور که ایشان هم قبول دارد، معلق میگوید در بحث سجده عدول کرده است، به چه بیانی عدول کرده است… ما میگوییم سجده بر ارض لازم است، باید حاجبی نباشد، یعنی جبهه‏ی من متصل بشود به ارض و اینجا گلی که به جبهه‏ی من چسبیده است، مانع از مماسّه است، به ضمّ اینکه خودش مصداق – مهم این است، آقای خویی هم قبول دارد اگر این مصداق سجده‏ی علی الارض خودش نباشد، این باطل است، منتهی ادعا میکند که این – سجده‏ی علی الارض خودش، ما میگوییم نه، خودش… الان مردم که میگویند سجد علی الطین به این معنا اشاره میکنند، این معنا به ذهنشان می آید که سرش را روی این گذاشت نه اینکه سرش را به آنچه که چسبانده بود الان اعتماد بر او حاصل شد، اینها عرفی نیست.

سوال:

خب بگذریم، راست میگوید یادم رفت آن مثال را بگویم، در آن مثال هم عرفی نیست، اگر که… دوتا را چسبانده ایم به یکدیگر قبلش گذاشتیم بالای تاقچه، مجموعه آن اعتمد علی التاقچه، نمیگویند دومی را احداث کرده است اعتمادش را، نه، آنجا مجموع را میبینند، همانجا هم گیر دارد، همانجا هم احداث نکرده است اعتماد این اولی را بر دومی، نه، ایجاد کرده است اعتماد مجموع را علی الرف مثلا، علی التاقچه.

خب، بگذریم این است که در این فرع سوم همان فرمایش سید که کثیری از معلقین پذیرفته اند، خود ایشان باز احتیاط واجب کرده است گفته است علی الاحوط، فتوا نداده است میگوییم نه همان درست است، در فرع ثالث باید ازاله کند.

اما فرع رابع، سید میگوید اگر وحل بود، فقط وحل دارد، سرش را بگذارد میرود پایین و فقط وحل دارد، اینجا سجده بر این وحل واجب است یا نه؟ سید گفته است واجب است، فقط وحل دارد، فشار بدهد میرود پایین، قرار ندارد. آیا واجب است بر این؟ گفته است بله واجب است، چرا واجب است؟ قاعده‏ی میسور، قاعده‏ی میسور را در اصول بحث کرده اند گفته اند سند ندارد، دلالت ندارد، خصوصاً متأخرین قبول نکرده اند، المیسور لایسقط بالمعسور ما لا یدرک کله لا یترک کله، ولی ظاهراً همه در باب نماز که رسیده اند – همین آقای خویی هم – اینجا قبول کرده است، گفته است در باب نماز قاعده میسور تمام است.

از موارد عدیده‏ای اقتناص کرده اند، در باب صلاة ما نداریم الصلاة میسوراً لا یسقط بالمعسور، نه، از اینکه هر وقت گفتند آقا این را قدرت نداری، گفت مرتبه‏ی بعد، گفت آن را قدرت نداریم، گفت مرتبه‏ی بعد، هیچوقت دست بر نداشت از نماز، گفت: لا تسقط بحال، اقتناص است دیگر، معلوم میشود قاعده‏ی میسور در نماز تمام است، مصداقش هم اینجا این است: یک سجده داریم واجب است، یک شرطی داریم لازم است، علی ما تمکّنة الجبهة، خب تمکنة اش امکان ندارد ما فقط وحل داریم، چیزی نداریم، خب این شرط ساقط است، ما بقی اش باقی است، اصل سجده باقی است، سرش را آرامک متصل کند به این وحل، شما بگو اعتماد هم نیست، نباشد باز، سجده اعتمادش نبود، مماسه اش که ممکن است، هر مقداری در اجزاء و شرایط…

سوال:

این را مرحوم سید میگوید که در فرع چهارم میگوید همین مماسه واجب است به خاطر اینکه قاعده‏ی میسور در نماز تمام است، در مقابل ملاحظه کرده باشید مرحوم آقای خویی اینجا را دیگر اصلا قبول نکرده است گفته است: نه، هم علی القاعده فرمایش سید نا تمام است و هم علی الروایة. اما علی القاعدة ناتمام است گفته است که حقیقت سجده مع الاعتماد است، المماسة معتمداً علی الارض، سنگینی اش باید بیافتد روی مسجَد، اینجا حقیقت سجده امکان ندارد چطور میفرمایید قاعده‏ی میسور؟ ماها قاعده‏ی میسور را قبول داریم کبری آن را ولی اینجا سجده نیست، میسورش نیست، میسور سجده نیست، این سجده نیست مباین است، در قاعده‏ی میسور در همان علم اصول بحث کرده اند، گفته اند بابا باید عرفاً صدق بکند هذا میسور هذا، و اگرنه انسان آب ندارد برای یدین خودش، فقط برای صورتش، بگوییم المیسور لایسقط بالمعسور؟ فقط همین صورتت را بشور وضو تمام شد؟ نه بابا، باید تیمم کنی، شستن صورت میسور وضو نیست، المیسور لایسقط بالمعسور باید عرفاً این میسور آن باشد، آقای خویی ادعا دارد که سجده‏ی اینجوری بچسباند جبهه اش را به آب، بدون اعتماد، این میسور آن سجده‏ی واجبه نیست، این مباین آن است عرفاً، لذا گفته است علی القاعدة – علی القاعدة یعنی علی قاعدة المیسور – اینجا باز مجال ندارد، کار به روایت هم نداریم، علی القاعدة که حقیقت سجده این است، مجالی برای آن قاعده نیست، علی القاعده مجالی برای قاعده نیست اولا.

ثانیاً گفته است اگر هم که گفتیم: نه، عرفاً این میسور صدق میکند، این علی الروایة مصداق قاعده‏ی میسور نیست، قاعده‏ی میسور اقتناص است، از موارد است، خودش در همین مورد قاعده‏ی میسور را جاری نکرده است، گفته است ایماء، قاعده‏ی میسور اگر هم کلی بود ما به روایت تخصیصش میزدیم، فضلاً از این کلی نیست، از موارد عدیده اقتناص کردیم این کلیه را، خب، پس به موارد باید نگاه کنیم دیگر، در خود مورد گفته است فالیُؤِم ایماءً، روایاتی را آورده است که از آن روایات استفاده میشود که کسی که قدرت بر قرار ندارد سجده بر او واجب نیست، ایماء وظیفه‏ی او است. نگاه بکنید ببینید فرمایشات ایشان را میشود قبول کرد یا نه؟