فقه ـ جلسه ۰۰۶ ـ ۱۴۰۱/۰۶/۱۲

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مسأله‏ی 24 بود، در مسأله‏ی 24 در فرع سوم – که گفتیم مشتمل بر چهار فرع است – ، در فرع سوم فرمود: ولکن إن لصق بجبهته یجب إزالته للسجدة الثانیة، فتوی داده است مرحوم سید که اگر جبهه‏اش را گذاشت روی گلی که قرار دارد، آن سرش را نگه داشت نه اینکه خودش سرش را نگه داشت – قرار به این است – مرحوم سید فرمود عیبی ندارد اگر قرار داشت، وی آنی که پیشانی‏اش چسبیده است برای سجده‏ی ثانیه باید بردارد.

در بحث سجده همینجور فرموده است، گرچه در بحث سجده ابتدای آن فرموده است علی الاحوط، احوط این است که پاکش بکند، ولکن در ادامه فرموده است بلکه اقوی، مثل همینجا، اقوی این است که ازاله کند در جایی که صدق نمیکند سجده‏ی علی الأرض، محل کلام را چون گل است، آن گل شل بوده است دیگر سرش را گذاشته است روی آن به آن چسبیده است، دیده است این سجده‏ی علی الأرض صدق نمیکند حاجب دارد، این را حاجب دیده است گفته است سجده‏ی علی الارض مباشرة، بلا واسطة، دیده است که این سجده‏ی علی الأرض صدق نمیکند فتوی داده است، محل کلام را مصداق آن أقوی آن مسأله قرار داده است، در بحث سجود مسأله‏ی دوم از مسائل در آنجا، این محل کلام را اینجا از مصادیق أقوی آنجا قرار داده است، لذا اینجا احوط نگفته است دیگر، فتوی داده است.

اینی که آقای خویی میفرماید که: سید در اینجا، آقای خویی در جلد چهار ما، ذیل همان مسأله‏ی دوم فرموده است: سید در بحث مکان فتوی داده است، اینجا احتیاط کرده است ما بر خلاف آنجا احتیاط کرده ایم، اینجا فتوی میدهیم، نه، سید در هر دو جا فتوی داده است، هم در اینجا فتوی داده است تجب ازاله، هم در آنجا. خب، حالا این مهم نیست این بحث عبارتی است.

آنچه راجع به این فرع باقی مانده است دو نکته است، یک نکته‏ی فرمایش آقای خویی در همان مسأله‏ی دو، باب سجود، آنجا ایشان فتوی داده است به وجوب ازاله گفته باید ازاله بکنید، به چه بیان؟

بیان آنجایش این است که از روایات استفاده شده است که تماس جبهه با ارض لازم است، باید حاجب و واسطه‏ای نباشد و در این مورد که به پیشانی‏اش گل چسبیده شده است، وقتی دوباره این را میخواهد بگذارد روی آن گل، گفته است کدام یک از اینها سجده‏اش حساب میشود؟ اگر بگویی که مماسّه‏ی جبهه با آن گل سابق، آن ابقاء است احداث نیست، آن را قبلاً احداث کرده است، این الان ابقاء است، پس نمیشود بگوییم که: مماسه‏ی جبهه با گل سابق سجده‏ی دوم است، آن شرط احداث را ندارد، و اگر بگویید که: سجده‏ی دومش عبارت است از وضع جبهه بر آن گِل – مثلا  – بر آن مسجَد، این سجده است، میگوییم مباشرت ندارد، تماس ندارد، ما از روایات استفاده کردیم تماس شرط است، آن گل حاجب است. این است که گفته است که پس تجب الازالة.

خب، ما روی مبنای ایشان عرض کردیم اشکال ما این بود، ما اینجور بیان کردیم، گفتیم: فرمایش ایشان در اینجا درست نیست که آمده است گفته است که وقتی سرش را گذاشت، اعتماد علی الأرض را الان احداث کرد، حرف اینجایش اگر درست باشد، حرف آنجایش نادرست است، آنجا گفته است مماسّه را احداث نکرده است، میگوییم: آقا شما سجده را مرکب میدانید از مماسه‏ی مع الاعتماد، و اینجا میگویید که این مقید را احداث کرده است، حرف اینجا جواب آنجا است، چجور شده است آنجا با اینکه التفات هم داشته است که در مکان مصلی بر خلاف گفته است، حرفی را که در مکان مصلی گفته است جواب نداده است؟ شما سجده را میگویید: مماسه‏ی مع الاعتماد و اینجا گفته اید که الان احداث است، راست هم هست، احداث است، با آن دقتی که میگویم احداث کرده است آنکه ابقاء مجرد مماسه است، آنکه سجده نیست که، مماسه‏ی مع الاعتماد را ایشان میگوید اینجا احداث کرده ای، شرط احداث محقق است.

آنی را که آنجا فرموده است به بیانی که در اینجا فرموده است نا تمام است، نمیدانم چطور شده است این حرفها را دوباره اینجا مطرح نکرده است، لا اقل جواب باید میداد و جواب نداده است. خب، مهم نیست.

فرمایشات ایشان در آن بحث سجده، به فرمایشی که در اینجا گفته است قابل مناقشه است، ناتمام است، اما اصل حرف کدام یک از این حرفها درست است؟ ما میگوییم: همان حرفش در بحث سجده درست است. عرفاً این را – نه از باب داستان مماسه و اعتماد و … آنها را ما کار نداریم و گذاشته ایم کنار – عرفا کسیکه پیشانی‏اش حاجب دارد، حالا گل باشد کاغذ باشد، هر چیزی باشد، سرش را که بگذارد بر این مهر، میگویند: مصداق سجده را این مهر میبینند، میگویند: سجده کرد بر مهر ولی چون مباشرت نبود و مباشرت شرط بود سجده‏اش باطل است. ما حرف ایشان را اینجا قبول نکردیم که گفت: سجده عبارت است از مماسه‏ی جبهه به گل سابق به ضمّ اعتماد فعلی، ما این را قبول نکردیم، گفتیم: نه، مصداق سجده سر روی آن مهر گذاشتن است، آن مصداق سجده نیست، ذهنش آنجا بهتر عمل کرده است. و چون مماسه نیست، این حاجب است ما از روایات – راست میگوید ایشان – وارده‏ی در سجده فهمیده ایم، تماس، مباشرت شرط است، چون مباشرت نیست این سجده باطل است. خب، این نکته‏ی اولی که تکمیل عرضی که سابق کرده باشیم.

و اما نکته‏ی ثانیه این است که: واجب است ازاله‏ی ما علی الجبهة، این را ایشان میخواهد با روایات هم درست کند در آنجا – در بحث سجده – بعضی از روایات باب 9 ابواب السجود، آنجا سوال شده است که: به جبهه‏اش چیزی چسبیده است، آیا باید اینها را مسح بکند؟ قال: نعم… لصق به جبهه‏اش تراب، آیا باید مسح بکند؟ قال: نعم، این اصلا ظاهرش این است که واجب است مسح و بعضی از روایات باب 9 که سوال از مسح جبهه است از تراب، حضرت فرموده است: نعم، بله باید مسح کند، ولکن در ذهن ما این است – همانطور که دیگران فرموده‏اند – آن روایات دال بر لزوم نیست، و اصلا آن روایات نظر به قضیه‏ی مباشرت جبهه با مسجَد را ندارد، آن روایات ناظر به جهت حاجب نیست، آن میگوید: لصق بجبهته شیءٌ من التراب، یک خورده‏ای از خاک چسبیده است، یک ترابی چسبیده است، أیمسح؟ تو وسط نماز این را پاکش بکند یا نه؟ شبهه‏ی مبتلیت این فعل را میداده است که آیا دست بکشد یا نه؟ از مسح کردن بما هو فعلٌ سؤال کرده است، لا بما هو زائلٌ للحاجب، حضرت فرموده است که: عیبی ندارد، دست بکش، شبهه داشته است، اولا یکبار نیست، باید هی دست بکشد و بیاورد، شبهه‏ی فعل کثیر داشته است، شبهه‏ی اینکه این مبطل باشد، آن روایات بیش از جواز از آنها استفاده نمیشود، وجوب از آن روایات استفاده نمیشود، چنانکه در بعضی از روایات هم آنجا که سوال میکند در جا فرموده اند: لا بأس، عیب ندارد، نه اینکه واجب است، لذا فرموده اند: مکروه است – بعضی ها گفته‏اند – اینجور افعال مکروه است، مرحوم صدوق… مقصود این است که فقها آن روایات را حمل بر فعل کرده‏اند بما هو فعل المصلی، لا بما هو مقدمةٌ للسجدة، شاید آقای خویی هم که اینجا، یا آقای حکیم اینجا آن روایات را نمی آورند نکته‏اش این است که آن روایات ربطی به بحث ما ندارد. خب این هم نکته‏ی ثانیه در فرع ثالث.

و اما فرع رابع – که کلام در فرع رابع رسیده بود – این بود که جز این گل شل چیزی ندارد، همین وحل است فقط، دیگر ما یصح السجودی ندارد، آیا اینجا وظیفه‏اش ایماء است یا وظیفه‏اش سجده‏ی بر همان است؟ منتهی مجرد مماسّه، آرام سرش را روی همان وحل بگذارد.

خب، مرحوم سید فرمود: واجب است که: سجد علیه بالوضع من غیر اعتمادٍ، بچسباند سرش را به همان گل ها سجده بکند، وجهش عرض کردیم قاعده‏ی میسور در صلاة، خود سجده که انجام میشود دیگر، منتهی شرط آن منتفی میشود این بهتر از این است که اصلا سجده نکند، این میسور است، المیسور لایسقط بالمعسور.

مرحوم آقای خویی دوتا جواب داده از این فرمایش – ظاهرا هم فقط ایشان تعلیقه زده است بر کلام سید – که: نه، ایماء واجب است – بقیه همه قبول کرده‏اند که باید سجده بکند بر همان وحل، بر همان طین – دوتا اشکال کرده است، اولا فرموده است که: قاعده‏ی میسور، ما قبول داریم در خصوص نماز قاعده‏ی میسور تمام است، ولکن باید عرفاً این باقی مانده عُدّ میسوراً للواجب الاوّلی، عرفا بگویند این میسور همان است، نزدیک به آن باشد، لا مباین، قاعده‏ی میسور که در مباین جاری نمیشود، در اجنبی جاری نمیشود، کسیکه فقط آب دارد برای صورتش قاعده‏ی میسور جاری کنیم بگوییم فقط صورتش را بشورد یدینش نمیخواهد، این میسور نیست، بله یک جایش جراحت دارد میخواهد وضو بگیرد آن مقدار، آب  برایش ضرر دارد، میگوییم: خب، بقیه‏اش را وضو بگیرد، المیسور لایسقط بالمعسور، این میسور است عرفا، به خلاف یک صورت شستن مردم نمیگویند این میسور وضو است، ربطی به وضو ندارد، وضو سه تا غَسل دارد، دوتا مسح دارد، یک فعل که میسور نیست.

ایشان ادعا کرده است که سر را گذاشتن بر این گل [به صورت] آهسته، من دون اعتمادٍ، گفته است این میسور آن سجده نیست، چون قوام سجده به تکیه دادن است، اعتماد علی الارض است، این چون اعتماد علی الارض ندارد، این سجده نیست، ما اگر روایت هم نداشتیم میگفتیم: واجب نیست شما بر این سجده کنی، جایز هست، یکی از مصادیق ایماء است، حرام نیست ولی واجب نیست، این یک بیان است از ایشان.

ولکن در ذهن ما این است که اعتماد مقوم سجده باشد، این روشن نیست، و اگر هم قبول بکنیم اعتماد وضع ثقل بر مسجد، مقوم سجده است، ولو اینها را هم قبول بکنیم، ولی عرفاً این مماسه هم میسور سجده است، قاعده‏ی میسور اینجا مجال دارد. ببینید ذهن عرفی تان چیست دیگر، الان اگر کسی سرش را بگذارد به اینها، این میسور آن سجده‏ای که امر دارد، عرفا هست یا نه؟ این هم همان است، چندتا فعل را دارد دیگر، انحنا پیدا کرده است، مواضع سجود در جای خودش هست، پیشانی‏اش را آورده است به این گل چسبانده است، فقط یک فشاری ندارد، یک ثقلی ندارد، به همین یک ثقل بگوییم میسور آن نیست؟ به نظر من خیلی دو از ذهن است که مباین صدق بکند، این در ذهن ما عرفیت ندارد. این اولا.

بعد، ایشان فرموده است ثانیاً: ما روایت داریم و گفته است اصلا این فتوای سید اجتهاد در مقابل نص است، ما روایت داریم که این شخص بایستی ایماء بکند، سجده بر او واجب نیست، کدام روایت؟ دوتا روایت را استدلال کرده است در باب 15 ابواب مکان المصلی، یکی روایت دوم آن باب 15 به اسناده عن محمد بن احمد بن یحیی، عن احمد بن هلال، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر – خب این مشتمل سند شیخ طوسی به محمد به احمد بن یحیی که گیری ندارد، همه شان اجلاء هستند، احمد بن هلال عبرتائی محل کلام است – ایشان احمد بن هلال عبرتائی را میگوید لا بأس به، بحث کرده است، مفصل – ماهم در جای خودش بحث کردیم گفتیم: لا بأس به، الان چون بند به این روایت نیست بحث نمیکنیم دیگر، چون یک روایت دیگر هم داریم – ایشان گفته است احمد بن هلال هم که مشکل ندارد، عن ابن مسکان – عبدالله بن مسکان هم که دیگر از اجلاء است – عن ابی بصیر، قال: قال اباعبدالله علیه الصلاة و السلام: من کان فی مکانٍ لایقدر علی الارض فالیؤم إیماءً، اگر انسان در یک جایی است قدرت علی الارض ندارد، یعنی قدرت ندارد که بر زمین سجده کند، لا یقدر علی الارض، قدرت ندارد بر زمین سجده کند – که محل کلام ما است – ایماء لازم است.

(یک روایت که اشتباه خوانده شده بود تایپ نشد)

روایت نهم، روایت عمار است، آن هم همین است، محمد بن یحیی عن محمد بن احمد عن احمد بن الحسن بن فضال عن عمرو بن سعید عن مصدق – همان سند است – عن عمار عن ابی عبدالله علیه الصلاة و السلام، قال: سألته عن حد الطین الذی – طینی که لایسجد علیه کدام طین است – با کدام گل نمیشود سجود بکنیم؟ قال: اذا غرقت الجبهة، اگر سرت را گذاشتی همینطور رفت غرق شد، نمیشود بر آن سجده کنی، و لم تثبت علی الارض، پس هر وقت که جبهه‏ی ما غرق میشد نمیتوانستیم سجده بکنیم، دیگر سجده واجب نیست، سوال کرد گفت: سألته عن حد الطین الذی لایسجد علیه، میگوید: اگر غرق شد سرت لایسجد علیه، خب وقتی لایسجد علیه بود نوبت به ایماء میرسد دیگر.

استدلال کرده است به این دو روایت که در طین که غرق میشود سرتان، سر شما را نمیتواند نگه بدارد، در این حضرت فرمود است إیماء، در یکی فرموده است فالیؤم إیماءً در یکی هم که لا یسجد علیه است دیگر، وقتی لایسجد علیه است.

خب، این فرمایش ایشان و گفته است که…

سوال:

نه، همینجا آورده است شما اشتباه میکنید، قطعا اشتباه میکنید… چند شاهد عادل – مثلا! – میگویند همینجور است.

خب، عرضم به خدمت شما، این فرمایش مرحوم آقای خویی و میگوید اصلا فتوای سید اجتهاد در مقابل نص است. باز نتوانستیم بفهمیم که مرحوم آقایی خویی دأبش این است که مستمسک را مطالعه میکرده است، بعد مناقشه و تصحیح و تکمیل را هم از خودش داشته است، البته گاهی هم به حاج آقا رضا مراجعه میکرده است، گاهی به حدائق، گاهی به جواهر، ولی عمده‏اش متن درسش مستمسک بوده است. نمیدانم چطور شده است که ایشان اینجا غفلت کرده است، لا اقل باید جواب میداد، مرحوم آقای حکیم هم این روایت را آورده است، ولی گفته است که بابا اینها برای مسأله‏ی بعد است، اینها جایی است که لایقدر – لا یقدر عرفی – یعنی مثلاً گل شل است، لباسهایش از بین میرود، مربوط به زمین است، نه مربوط به موضع سجده، مربوط به زمین است. اینکه مربوط به زمین است چند روایت دیگر هم هست، یکی باز از همین آقای عمار روایت چهارم: قال سألته الرجل – اباعبدالله – یصیب المطر و هو فی موضعٍ لایقدر علی ان یسجد علیه من الطین و لایجد موضعاً جافّاً، درست است در آن هم آمده است قدرت بر سجده ندارد، ولی خود آقای خویی هم قبول دارد، میگوید این قدرت بر سجده ندارد چون لباسهایش آلوده میشود، کثیف میشود، از این باب قدرت بر سجده ندارد، گل شل است، باران آمده است میگوید: و لایجد موضعاً جافّاً آنجا حضرت فرمود که نماز را شروع کند، رکوع هم بکند، بعداً ایماء کند دیگر، خودش را لازم نیست برای نماز گل آلود کند. میرسیم در مسأله‏ی بعد، جمله‏ای از روایات ما داریم در همان باب 15 که مضمونشان همین است که اگر گل و شل است، لباس هایش آلوده میشود، همینکه مردم میگویند بابا ما که نمیتوانیم اینجا نماز بخوانیم همه‏ی لباسهایمان گلی میشود، نمیتوانیم، لایقدر، یک عده از این روایات در خصوص نماز در ارضی است که گل شل دارد، بلحاظ اینکه آلوده میشود در این قطعی است، منتهی مرحوم آقای خویی این دوتا روایت را میگوید استثناء است، این دوتا روایت برای فقط موضع الجبهه است. مصححه‏ی ابی بصیر، موثقه‏ی عمار را جدا کرده است از آن روایات، آن روایات را قبول دارد – میرسیم مسأله‏ی بعدی، همان روایات را آورده است – ولی این دوتا روایت را استثناء کرده است، ادعایش این است این دوتا روایت برای موضع السجود است فقط، برای محل بحث ما است، آقای حکیم همین دوتا روایت را هم آورده است همه را گفته است مربوط به مسأله‏ی آتیه است، ایشان این دوتا را جدا کرده است.

اینکه من میگویم: جا داشت لا اقل شبهه‏ی آقای حکیم را جواب بدهد دیگر، آقای حکیم میگوید اینها مربوط به بحث ما نیست، مربوط به بحث آتیه است، لا اقلش به این باید جواب میداد، غفلت کرده است، چجور شده است نمیدانم که نیامده است جواب بدهد. حالا این خیلی مهم نیست که – خودمان باید بررسی کنیم – این دوتا روایت آیا مثل همان روایات است، مربوط به مسأله‏ی آتیه است؟ لایقدر از باب اینکه لباسهایش کثیف میشود، حرج است، سخت است؟ یا نه، مربوط به مسأله ما است که فقط موضع سجده‏اش گل است و مشکلش عدم تثبت است، نه مشکلش داستان قدرت نداشتن عرفی و گل آلود شدنش، کدام یک از اینها، این را ما باید بررسی بکنیم، حالا آقای حکیم آنجور ادعا کرده است، ولی ایشان که ادعا دارد که اینها مربوط به موضع سجده است، این ادعا درست است یا نه؟

یک بار دیگر عبارت روایت را برگردیم: من کان فی مکانٍ، در یک مکانی است، لایقدر علی الارض، قدرت ندارد، علی الارض سجده بر ارض این درست است، اما در مکانی است که لایقدر علی الارض بیشتر با همان مسأله‏ی آتیه سازگاری دارد، در مکانی است، نمیگوید موضع سجودش یک جوری است، مشکل در مکان است، مشکل مکان همین است که لباسهای ما آلوده میشود دیگر. ما در ذهنمان این است که لا اقلش مصححه‏ی ابی بصیر ظهور ندارد که مشکل در موضع الجبهة است، مشکل در مکان است، مشکل مکانی هم همین است که در بعضی از روایات این باب تصریح شده است، باران آمده است، گل شل است بیچاره میشویم ما اگر خواسته باشیم در آن مکان نماز بخوانیم.

سوال:

بله، علنا گفته‏اند مقصود سجده است، لایقدر علی الارض یعنی بر سجده، ما که آن را دست برنداشته ایم، منتهی نکته‏ی لا یقدر آن این است که لباسم آلوده میشود، نه اینکه تثبت ندارم، ما دنبال این هستیم یک روایت بگوید: چون تثبت نداری ایماء کن، این اصلا ربطی به تثبت ندارد.

سوال:

نه، آن سوال آن را میخواهیم معنا کنیم، آنکه این را سوال میکند: من کان فی مکان لایقدر علی الارض، چه چیزی در ذهنش بوده است؟ ما میگوییم در ذهنش همان بوده است که در روایات دیگر توضیح داده است، مطر است، گل آلود است، نمیتواند بر زمین سجده کند، چون لباسهایش آلوده میشود. آنجا ما هم میگوییم، سید هم گفته است ایماء، میرسیم در مسأله‏ی بعدی سید هم گفته است ایماء، به خاطر نماز شریعت هم دوست ندارد شما لباس هایت گل آلود بشود، میخواهی نماز بخوانی خب ایماء کن دیگر.

این روایت مصححه‏ی ابی بصیر در ذهن ما این است که واضح است دلالتی بر مطلوب آقای خویی ندارد و ادعای مرحوم آقای حکیم، اقرب به ذهن است که مربوط به مسأله‏ی بعدی است، یا لا اقلش ظهور ندارد که مشکل در موضع جبهه است.

مهم موثقه‏ی عمار است…

سوال:

اطلاق از آن حیث اصلا در مقام بیان نیست، لا یقدر اصلا مراد استعمالی‏اش گیر دارد، یعنی چی؟

و اما موثقه‏ی عمار که به ذهن میزند این داستان تثبت را نظر دارد، قرار را نظر دارد، سوال میکند عمار عن حدّ الطین الذی لایسجد علیه، از همان طین سوال میکند، میگوید: آن طینی که لایسجد علیه، حدش چیست؟ حد طینی که لایسجد علیه ما هو؟ آن طینی که نمیشود بر آن سجده بکنیم، آن چه طینی است؟ این حق با مرحوم آقای خویی است، این مربوط میشود به موضع سجده، قال: اذا – خودش هم فرموده است – غرقت الجبهة و لم تثبت علی الارض، حدش این است که قرار نگیرد، سرت میگذاری میرود باید خودت سرت را نگه بداری، غرقت الجبهة، میرود مگر خودت سرت را نگه بداری، این حق با مرحوم آقای خویی است، ولکن اینکه از فرض اضطرار سوال نکرده است، اصلا سوال ظاهرش فرض اختیار است، آن طینی که نمیشود بر آن سجده بکنی، یعنی؛ در حال اختیار، گلی که نمیشود سجده کنیم کدام گل است؟ آن گلی که سرت در آن غرق میشود، راست هم هست، چه ربطی به بحث ما دارد؟ بحث ما فرض اضطرار است، سوال منصرف به فرض اختیار است، اگر بیایند از من سوال میکنند، آقا به چه جور مهری میتوانیم ما سجده بکنیم؟ میگوییم یک مهری که آنقدر چرک نداشته باشد که سرت روی خاک نرسد، در فرض اختیار این سوال را کرده است، جواب هم فرض اختیار است، ربطی به بحث ما ندارد، اینکه ایشان واضح گرفته است کأن تعجب میکنند میگویند این فتوی، اجتهاد در مقابل نص است، نه ما اصلا در مقام هیچ نصی نداریم، ماییم و آن قاعده، و آن قاعده – حق با مرحوم سید است – که ما لایدرک کله، آن قاعده که میگوید المیسور، لایسقط بالمعسور بر محل کلام منطبق است، فتوایی که مرحوم سید داده است، فتوایش طبق ضابطه است، طبق قاعده است نمیتوانیم همراهی بکنیم با مرحوم آقای خویی که ظاهراً در این تعلیقه…

سوال:

پس همان است که آقای خویی به زبانش آمده است، و اگرنه…

سوال:

بگذارید یک نگاهش بکنم خبرش را می آورم، نمیتوانم بپذیرم الان، چون یک چیز بعیدی است، باشه صاحب جواهر هم نگاهش میکنیم، بگذریم.

سوال:

آقای حکیم گفته است این روایات مربوط به مسأله‏ای است که الان میخواهیم بخوانیم، عیب ندارد…

خب، تتمه‏ی کلام فردا ان شاءالله