فقه ـ جلسه ۰۰۷ ـ ۱۴۰۱/۰۶/۱۴

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در فرع رابع بود که سجده اگر انجام بدهد قرار نخواهد داشت، جبهه اش ثبات نخواهد داشت، آیا این سجده به این مقدار واجب است أم لا؟ مرحوم سید و غالب معلّقین گفتند که: به همین مقدار سجده بکند، سرش را ببرد به آن وحل، همان گل شل سرش را بچسباند، فشار نمیخواهد بدهد که غرق بشود، مماس بکند، تماس کفایت میکند.

عرض کردیم این وجهش قاعده‏ی میسور است که در باب نماز همه قبول دارند قاعده‏ی میسور را، منتهی به شرط اینکه آن عملش میسور آن معسور باشد، که مرحوم آقای خویی فرمود: اولا این میسور آن نیست، این مباین آن است، که گفتیم عرفیت ندارد. ثانیاً فرمود: روایات، دو روایت را استدلال کرد، مهم آن روایت دومی بود که ما خواندیم که روایت باب 15 روایت موثقه‏ی عمار، روایت نهم بود که: قال سألت عن حد الطین الذی لا یسجد علیه، ما هو؟ حد آن طینی که نمیشود سجده کنیم، کدام است؟ حضرت فرمود اذا غرقت الجبهة و لم تثبت علی الارض. گفتیم این وجه ثانی مرحوم آقای خویی بود که جواب دادیم که، این از حد مسجَد سوال کرده است ربطی به فرض اضطرار ندارد، ظاهر سوال هم فرض اختیار است، هیچ وجهی ندارد، اینکه ایشان میگوید فتوای سید اجتهاد در مقابل نص است، نه، خیلی چیز تندی است، نه، مطابق قاعده‏ی میسور است تمام فرمایش سید. اینها را گفته بودیم، این کلمه را میخواهیم اضافه کنیم که:

سألت عن حد الطین الذی لا یسجد علیه ما هو؟ فقال: اذا غرقت الجبهة، این معلوم میشود در سجده آن ثقل که آقای خویی میگوید هم لازم نیست، یکجوری باشد که فرو نرود، همین کافی است، نگهش بدارد، این خودش را نگه ندارد، سر را که میگذاری روی آب باید شما نگهش بداری، این خودت نگهش داشته ای، اینجا غرقت الجبه است، لم تثبت است، اما اگر همان نگهش بدارد این میزان مسجد را برای ما بیان کرده است، میزان مسجد این است که وقتی مماس میشود آن نگهش بدارد، اینکه آقای خویی میگوید اعتماد علی الارض، سنگینی ات بر آن باشد، از این روایت استفاده میشود که این…

سوال:

نکته اش این است که سرش نرود، غرق نشود بایستد، نه اینکه سنگینی اش روی آن باشد، سنگینی اش روی آن باشد یک نکته‏ی اضافه‏ای است.

سوال:

نه، مهم این است که این غرق نشود، این نرود، سرش نرود این کافی است.

سوال:

ما میگوییم اعتماد علی الارض، چند چیز شد، مجرد مماسه نه، آن را نمیشود گفت، مجرد مماسه سجده است نه، بایستی (کلمه نامفهوم) یک نوعی اعتماد باشد، اما اعتماد باشد یعنی چه؟ این روایت معنا کرده است، یعنی سر همینطور نرود، سر را تو نگه نداشته باشی آن نگه بدارد، اما سنگینی باید روی آن باشد، یک معنای گنده‏ای است، این را ما میگوییم از این روایت استفاده میشود که…

سوال:

آقای خویی میگوید که: باید سنگینی ات بر آن باشد، حقیقت سجده، میگوید این مباین است چون سنگینی ات بر آن نیست، سید میگوید: نه، مرتبه‏ی نازله‏ی آن هست، مباین با آن نیست، اصل سجده برای این افتادن است هویة – عرفی اش را داریم صحبت میکنیم – .

(گفتگو تایپ نشده است)

سوال:

بله، آقای خویی ضیقش کرده است، گفته است آن سنگینی ات هم روی آن باشد، همینجور هم هست، گه گاهی آدم سجده میکند احساس میکند که سنگینی اش روی مهر است، بعضی اوقات هم که پیشانی اش زخم است مواظب است، مهر او را نگهداشته است ولی فشار نمی آورد، کأن آقای خویی میگوید باید یک فشاری هم روی آن باشد تا سجده صدق بکند، این نکته را میخواستیم بگوییم که از این روایت استفاده میشود آن فشاری که مرحوم آقای خویی در سجده لازم است آن فشار است، حقیقت نیست، خب بگذریم.

سوال:

نه، حدش را دارد بیان میکند. خب بگذریم.

مسأله بعدی، اذا کان فی الأرض ذات الطین، زمین گل آلود است، خشک ندارد بحیث یَتَلَطَّخُ به بدنه و ثیابه فی حال الجلوس للسجود و التشهد، لباسهایش کثیف میشود، گل آلود میشود، جاز له الصلاة مؤمیاً للسجود، با ایماء ننشیند که لباسهایش کثیف بشود، سجده نکند، و لا یجب الجلوس للسجود، برای سجود هم واجب نیست نه جلوس برای تشهد، لکن الأحوط، ببینید این احتیاط واجب است یا مستحب است، لکن الأحوط، لکن احوط مع عدم الحرج الجلوس لهما، این احتیاط واجب است یا احتیاط مستحب است؟ مختلف فهمیده اند، بعضی ها احتیاط واجب فهمیده اند، گفته اند این را قبلاً بیان نکرده است که مع عدم الحرج چیست، ولکن به ذهن میزند که این احتیاط همانطوری که آقای حکیم فهمیده است استحبابی باشد، اولش گفت اگر گل آلود میشود، جاز له الصلاة، نگفت مع الحرج، جاز له الصلاة، حرج باشد یا نباشد، حرجی هم نیست، یک آدمی است که (کلمه نامفهوم) میخواهد بگیرد همینجا است، حرجی برایش نیست.

شریعت آمده گفته به خاطر نماز من لازم نیست شما لباسهایت را… شریعت آمده است گفته است که فلیؤم إیماءً، آن استبعاد آقای خویی است دیگر، حالا به ذهن میزند که سید که فرموده است: سجود واجب نیست، جلوس واجب نیست، ولو حرجی نباشد لکن – این فتوا داد، مطلق فتوا است – در صورت عدم الحرج احتیاط مستحب این است که جلوس بکند، اگر قبلاً میگفت که:یؤمی اذا کان حرجیاً و الأحوط خوب بود، ولی قبلش مطلق فرموده است، لکن استدراک از یک فرد است، در آن فردش احتیاط مستحب کرده است، سید اینجور میگوید، میگوید: اگر حرجی هم نیست همینطور ایمائی نماز بخواند، حرج را چکار داریم ما؟ نظرش این است.

بله، لکن الأحوط مع عدم الحرج الجلوس لهما و إن تلطَّخَ بدنه و ثیابه، حتی و مع الحرج أیضاً باز این هم مؤید است که احتیاط مستحب است دیگر، در حرجش که دیگر احتیاط واجب معنا ندارد، قبلاً فتوا داده است… نه اشتباه گفتیم، یک فرع دومی است.

حالا حرجی نبود انجام داد صحیح است، مطابق احتیاط است اصلا مشکل نداریم، حالا اگر حرجی بود، گفت نه، دلم نمیچسبد، مثلی خیلی از مؤمنین و مؤمنات که اعمال حرجیه را متحمل میشوند، روزه برایش حرجی است میگوید دلم نمی آید باید روزه بگیرم، میافتد بی حال، از این حرج بالاتر دیگر نیست، غذا هم درست نمیکند برای آقاش میگوید روزه داشتم دیگر.

سوال:

نه، حرج.

سید فرموده: و مع الحرج، در صورتیکه حرج است، این لباسهایش کثیف میشود خیلی سخت است، مثلا کجا بعدا باید بشورد؟ لباس دیگری ندارد، آب سرد است، واقعا این مبتلی به حرج میشود، این عملش، این نمازش نماز حرجی است عرفاً، حرجی یعنی میگویند: آنکه غالب مردم از آن فرار میکنند، لا تتحمل عادةً، زندگی حرج آن است که در تلاش است خودش را از آن حالت خارج بکند، مردم در تلاش هستند که بابا مبتلی به این کارها نشوند این حرجی است. فرموده است فرع دوم مع الحرج اگر که این کار را انجام داد، باز نمازش صحیح است.

خب، سه تا فرع در این مسأله، فرع اولش اگر این عمل برای حرجی بود، سجود برایش حرجی است، جلوس برایش حرجی است، این واجب نیست برایش، جلوس اختیاری واجب نیست به ادله‏ی لاحرج، ما جعل علیکم فی الدین من حرج، نماز هم جزء دین است، اساس دین است، نماز حرجی را خدا واجب نکرده است، ما نیاز به دلیل خاص نداریم، برای اینکه واجب نیست دلیل خاص نمیخواهیم ادله‏ی عامه و برای اینکه بقیه واجب هستند، آن هم دلیل نمیخواهد قاعده‏ی میسور، ما از مواردی اقتناص کردیم، استخراج کرده ایم که اگر فعلی از افعال نماز حرجی شد یا متعذر شد، باید بیاییم مرتبه‏ی پایین تر، سجده‏ی ایمائی هم در خود روایات آمده است، در جاهای دیگر فرموده است که مثلاً لخت است میگوید قائما نماز بخواند و سجده کند، سجده‏ی ایمائی هم آمده است دیگر، اگر سجده‏ی اختیاری حرجی است ما میگوییم سجده‏ی ایمائی، ولو در اینجا روایت نداشته باشیم، اگر در اینجا هم روایت نداشته باشیم، مسأله واضح است، اختیاری ساقط است للحرج، ایمائی ثابت است لقاعدة المیسور.

سوال:

دیگر آقای خویی هم نمیتواند بگوید قاعده‏ی میسور ایماء صغرای آن نیست، خود شریعت ایماء را صغری قرار داده است برای قاعده‏ی میسور، دیگر جای این حرفها نیست که.

این جای بحث ندارد از نظر قواعد، مضافاً که نص خاص هم داریم، نص خاص داریم در مقام که: اذا لم یقدر، باب 15 روایتی دومی که آن روز خواندیم، موثقه‏ی عمار، ببخشید روایت چهارمی اش را بخوانیم واضح تر است، و بهذا الاسناد عن ابی عبدالله علیه الصلاة و السلام، قال: سألته الرجل یصیبه المطر و هو فی موضع لا یقدر علی ان یسجد فیه من الطین و لایجد موضعاً جافّا، قال: یفتتح الصلاة، شروع کند حالا نماز را تکبیر را بگوید، فاذا رکع، وقتی که رکوع رسید، فلیرکع کما یرکع اذا صلی، مثل وقت های دیگر، فاذا رفع رأسه من الرکوع، فلیؤم بالسجود ایماءً و هو قائمٌ یفعل ذلک حتی یفرغ من الصلاة و یتشهد، دیگر از این واضح تر؟ و یتشهد و هو قائم و یسلم، سلام، تشهد، سجده همه اش در حال قیام، لازم نیست نشستن.

خب، از نظر سندی موثقه است که قبلا گفتیم سندش را و اما از نظر دلالی، سألته الرجل یصیب المطر و هو فی موضع لایقدر، این لایقدر که مقصود عدم قدرت عقلی نیست، مناسبت زمین بارانی است، من قدرت ندارم، مناسبتش همین قدرت نداشتن عرفی است، لایقدر علی ان یسجد فیه من الطین، خب از کجا میگویی لباس هایش کثیف میشود؟ شاید لایقدر علی أن یسجد، مورد سجده اش میگوید گل است نمیشود، این هم که مثلا بعید است که کسی این را اشکال بکند، میگوید این روایت میگوید موضع سجده اش گلی است، خب موضع سجده اش گلی است که خیلی بعید است، باران هر چقدر هم بیاید، یک جایی پیدا میشود که موضع سجده اش گل نباشد دیگر، محل بحث ما موضع سجده‏ی تنها نیست، این روایت فقط موضع سجده را میگوید، این هم که نادر است مثلا جای…

سوال:

بابا یک جایی پیدا میشود، یک سنگی آنجا میگذارد روی گل ها.

خب، این فرض نادر است، فرض نادر هم که مثلا جای حمل بر فرد نادر معنی ندارد، خب همانطور که مرحوم آقای خویی فرموده است: اولا فرد نادر باشد، خب فرد نادر سوال از فرد نادر که عیبی ندارد، حمل مطلق بر فرد نادر بعید است، سوال از فرد نادر که عیب ندارد که، ثانیاً همینکه دیگران هم گفته اند این روایت که میگوید: الرجل یصیب المطر و هو في موضعٍ لایقدر ان یسجد فیه من الطین و لا یجد موضعاً جافّاً، یک جای خشکی پیدا نمیشود، جای خشک که برای سجده که پیدا میشود که، اینکه میگوید لایجد موضعاً جافّاً یعنی برای بدنش، برای جلوسش، برای سجده اش کلش را دارد سوال میکند، و لایجد موضعاً جافّاً خصوص مورد سجده نیست، راست میگوید، مناسبتش همین است، باران آمده است یک جای خشکی پیدا نمیکنم که… حالا یک وقت میگوید یک جای خشکی پیدا نمیکنم نماز بخوانم یا آمده است گفته است یک جای خشکی پیدا نمیکنم که بروم سجده بکنم، این لایقدر به خاطر آلوده شدن لباسهایش است که میخواهد بنشیند، میخواهد تشهد بخواند، بخواهد سجده بکند، حضرت فرموده که: ایماء.

سوال:

این هم راست میگوید، لایقدر أن یسجد فیه، نه علیه، ان یسجد فیه در آن مکان نمیتواند سجده بکند از باب اینکه لباس هایش کثیف میشود، این هم خوب است.

اینکه روایت داستان تلطّخ ثوب را میگوید در ذهن عرفی ما واضح است، نکته اش همین است که لباسهایش آلوده میشود، خب، حضرت فرمود: ایماء، قدر متیقن از لایقدر – که گفتیم عقلی نیست – قدر متیقن آن موردی است که حرج است، لذا در موردی که حرج است قطعاً عرف میگوید لایقدر، بحث نداریم.

مضافا به ادله‏ی عامه، روایت خاصه هم دلالت دارد بر اینکه ایماء بایستی بکند و واجب نیست سجده کردن.

و اما فرع دوم، حالا اگر حرجی نشد چی؟ که سید فرمود آنجا هم همینطور است، بند به این است: اگر حرجی نشد قاعده‏ی اولیه نداریم، دلیل لا حرج نمی آید، نتیجتاً قاعده‏ی المیسور هم نمی آید، معسور نیست، سخت است یک خورده‏ای مشکل دارد آنجور هم نیست که خیلی مشکل داشته باشد، حالا لباسهایمان کثیف میشود میرویم خانه لباسهایمان را عوض میکنیم مهم نیست، ولی کثیف میشود، حد حرج نرسیده است.

بحث در این است که آیا – قاعده‏ی اولیه اینجا نمیگیرد، با فرع قبل فرق میکند – این روایت اطلاق دارد؟ شامل این فرض میشود یا نه؟ در ذهن ما این است که ما کلّیتاً ادعا کرده ایم که احکام شرعیه رفعشان به خصوص حرج نیست، نه ما گفته ایم: همینکه یسر نباشد حکم برداشته میشود، ما در کلی اش که رفع احکام شرعیه منوط به ضرر و حرج است گفتیم: نه، اینها دو مورد هستند، جایی هم که حرج نیست، ولی یک خورده مشکل است، روان نیست، همان… روزه بگیرد یک خورده ضعف پیدا میکند باید دراز بکشد، مطالعه نمیتواند بکند، کار نمیتواند بکند…

سوال:

خب، حالا ما این را کار نداریم، ما میگوییم شریعت سهله، ما نمیگوییم لاحرج نه، سهله، شریعت سهله است، نه اینکه حرج نیست.

(گفتگو تایپ نشده است)

موارد عدیده‏ای را ما پیدا کردیم که حکم ساقط شده است به مجرد اینکه یک خورده سخت بوده است. اینجور نیست که حالا اگر زنا نکنم به سختی بیافتم شارع اجازه داده باشد، آن هم زنای با مادرش، اینها معلوم است.

سوال:

نه، ما بعضی احکام را ما از مذاق شرع – حتی حرج، حرج هم رافعش نیست – بعضی احکام با حرج هم رفع نمیشود، آنها را کار نداریم، نه عموماً داریم صحبت میکنیم: شریعت بنایش بر این است که روان باشد، سهله باشد یا نه سخت نباید باشد، ما آن سهله را پذیرفته ایم. حالا کلیتش را کار نداریم، بحث نداریم فعلا، در محل نزاع بحث داریم.

در محل نزاع موضوع ما لایقدر است، و هو فی موضعٍ لایقدر، قدرت ندارد یعنی عرفاً ما هم میگوییم تابع این است که مردم بگویند نمیتوانم نماز بخوانم، قدرت ندارد یعنی نمیتوانم.

سوال:

نه دیگر این یک چیز اوسع از حرج است، بابا الان میگوید بیا نماز بخوان، میگوید من نمیتوانم نماز بخوانم لباسهایم کثیف میشود، دائر مدار این نیست که فکر کنند که خب حالا لباس هایت کثیف شد به حرج میافتی یا نمیافتی؟ بله، یک کسی که در آنجا در حال غلطیدن است، میخواهد بغلطد اون نمیتوانم چیه؟ چطور میتوانی کشتی بگیری نمیتوانی نماز بخوانی؟ نه، ولی یک کسی است نه، مرتب و منظم و تمیز حالا حرج هم نیست برگردد خانه لباسهایش را می اندازد در ماشین لباسشویی ولی میگوید من نمیتوانم نماز بخوانم.

(گفتگو تایپ نشده است)

ما در ذهنمان این است که لایقدر – همینطور که در ذهن سید بوده است – یک معنای اوسعی از حرج، همینکه فرموده است اگر در جایی هست، همینکه متن فتوا خوب است، این گفته است: اذا کان فی الارض ذات الطین بحیث یَتَلَطَّخُ به بدنه و ثیابه فی حال الجلوس للسجود و التشهد، جاز له الصلاة مؤمیاً للسجود و لا یجب الجلوس للسجود، اینکه حرج را نیاورده است درست است، ولی این هم به این اطلاقش همانطور که باز آقای خویی فرموده است ولو اینکه برایش هیچ اهمیتی نداشته باشد، عرفاً نگویند لایقدر، نه اطلاقش به این حد را ما نمیتوانیم قبول بکنیم، لذا میگوییم به حیثی که صدق کند که لایقدر عرفاً، ما حرج را برداریم، مشکل باشد مثلا بجای حرج مثلا بگوییم که اگر که برایش مشکل باشد نه حرج، سختش باشد، حالا یک چیز اوسع از حرج را ما در ذهنمان است، هم در کلی اش و هم در محل کلام که عرفاً میگویند لایقدر، این هم فرع ثانی، و اما فرع ثالث مرحوم سید فرموده است: و مع الحرج، یک کسی گفت نماز است بابا، رکن دین است، این حرفها چیست، من همه را به جان و دل میخرم، من آن نماز آنگونه را نمیپسندم، مع الحرج آمد نماز خواند، آیا این نمازش صحیح است یا صحیح نیست؟ مرحوم سید فرموده است و مع الحرج، اگر مرتکب این حرج شد و نماز را خواند، نمازش صحیح است.

این نص خاص ندارد، این یک قاعده است که در اصول باید منقح بشود که نشده است و آن این است که در موارد حرج که دلیل حرج آنجا را شامل شده است، حکم را رفع کرده است مثل روزه‏ی حرجی مثلا، اگر وضوی حرجی، غسل حرجی اگر کسی اینها را انجام داد، آیا صحیح است یا صحیح نیست؟ حرج حکم را برداشته است، آیا این عملش با وجود اینکه حکم را ندارد صحیح است یا نه؟ در ضرر تفصیل داده اند، گفته اند اگر ضرر محرّم باشد، روزه برایش ضرر دارد ضرر حرام، فرض بفرمایید این را سرطانی اش میکند، فرض کن کلیه اش را از کار میاندازد، حرام است اینجور ضررها، اینجور اضرار بر نفس حرام است، گفته اند این روزه باطل است، ولی اگر یک ضرری است که معتدّ به نیست، یک خورده‏ای مثلا سرما خورده میشود یک خورده دل درد میشود، این ضررش معتدّ به نیست حرام نیست، یک کم نور چشمش کم میشود مثلا، ضررش معتدّ به نیست، اینجا گفته اند که روزه اش صحیح است.

سوال:

بله دیگر در صوم اینجوری است، در صوم لازم نیست آن ضرر حرام باشد، گفت چشمم درد میکند، حضرت فرمودند روزه ات را بخور، ضرری که رافع وجوب صوم است اعم است از ضرر حرام و ضرر غیر حرام.

اما در حرج چگونه است؟ مشهور در حرج میگویند که عملش صحیح است، حالا این بدبخت گفت من – دلیل لاحرج آمده است گفته است وجوب ندارد – ولی این روزه را میخواهم بگیرم، بی حال هم شدم شدم، گفته اند روزه اش صحیح است، چرا صحیح است؟ وجوب را که برداشته اند از روزه، میگوید: نه، ادله‏ی حرج، ما جعل علیکم فی الدین من حرج، این امتنان است از باب منت است، کلا خطابات تسهیلیه، رفع ما لایعلمون، کلّ شیء لک حلال، اینها همه امتنانی است، ذات حکم یک ذاتی است که امتنان را به ذهن می آورد، ما جعل علیکم فی الدین من حرج، یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر، به ذهن می آید دارد منت را بیان میکند بر ما.

کسیکه تحمیل حرج کرده است، روزه‏ی حرجی گرفته است این جای منت ندارد، منت بر عکس است در حق این، منت این است که (کلمه نامفهوم) این روزه ات صحیح است، ادله‏ی رافعه‏ی حرج، ادله‏ی نافیه‏ی حکم حرجی، اطلاق ندارد، فرضی را که مکلف تحمل حرج میکند نمیگیرد از اصل، بله، نسبت به او مشکلی ندارد، الان این روزه را که آورده است مصداق روزه‏ی واجب است نه ملاک دارد، مصداق روزه‏ی واجب است.

این یک بیان است که ادله‏ی رافعه قاصر است، در حقیقت ادله‏ی رافعه چه میگوید؟ میگوید اگر ترک هم کردی روزه را به خاطر حرج مشکلی نیست، اما اگر انجام دادی چی؟ به حال خودش روزه باقی است، میگوید اگر ترک کردی دیگر معذوری، ما در حقت تکلیفی نداریم، اما خودت اگر تحمل حرج کردی، نه. در میان عقلا هم همینجوری است اگر یک وقت منت میگذارد بر بچه اش که نه سخت است تو پسرم لازم نیست این را برای من بخری، سختت است، ولی او گفت ما مرد سختی هستیم رفت و آورد میگوید دستت درد نکند، تازه گاهی هم میگوید که: خیلی لطف کردی که به خاطر من تحمل حرج کردی، نه ارتکاز مردم همینجوری است، اینهایی که روزه‏ی حرجی میگیرند، این خانم هایی که حامله هستند، یا ضعف دارند، گوش نمیکنند به حرف آقایانشان روزه را میگویند به قیمت جانمان هم شده میگیریم آنها میگویند از عدالت خدا دور است که من اینجور روزه گرفته ام، بعد بروم جهنم، آن وقت او که روزه را سُر و مر گنده خورده است برود بهشت! این نمیشود که، دوتا حامله یکی خورده، یکی گرفته بگوییم.

سوال:

خب، این یک بیان است، یک بیان هم راه ملاکات است، راه ملاکات میگوید نه، اطلاق دارد، ماجعل علیکم فی الدین من حرج اطلاق دارد، الان این روزه‏ی حرجی، الان این سجده‏ی حرجی وجوب ندارد، ولکن ملاکش به حال خودش باقی است، چون من البعید جداً که حرج بر من است، ملاک از او منتفی بشود، بعید است. ملاک یک امر واقعی است، روزه یک ملاکی دارد خدا آن را به خاطر آن ملاک واجب کرده است، حالا چون بر من حرج است، روزه ملاک را از دست بدهد، این بعید است. مثل جایی که قدرت نداری، آقا اگر قدرت نداری، معنا ندارد بگوییم فعل ملاک ندارد چون من قدرت ندارم، نه، قدرت ربطی به ملاک فعل ندارد.

سوال:

نماز اصلا مفسده دارد ما میگوییم، حرمت دارد، این هم یک بیان است از راه ملاکات که مرحوم آقای خویی این بیانات را قبول نکرده است، ایشان فرموده است اگر تحمل حرج کرد و این نماز را با سجده آورد، سجده‏ی درست و حسابی، خودش را گل آلود کرد نمازش باطل است، گفته است متن تنقیح احوط نیست میگوید باطل است نمازش.

سوال:

نه، بل هو الاظهر مربوط به آن عدم حرج است.

سوال:

آن تعلیقه اش است، در تعلیقه رسیده است دستش لرزیده است، میگوید بابا نمیشود… ولی در متن میگوید وجهی برای صحت این نماز نیست.

سوال:

بله فالأقوی فی المقام عدم صحة صلاته، منتهی فتوی دادن که واجب نیست، میگوید بر ما که واجب نیست فتوی بدهیم ما میاییم احتیاط میکنیم، آمده است احتیاط کرده است، ذهن عرفی اش مانع شده است از فتوی دادن، بالا فعل حرج است من تحمل حرج بکنم، باز هم نمازم باطل باشد، خیلی چیزها وقتیکه مِیدانی میشود اشکالش واضح تر میشود، الان این را میدانی اش کردیم الان، دو خانم حامله است، هر دو وضعشان یک جوری است، او همش میخورد و میخوابد، او هم روزه میگیرد و دعا میکند میاییم میگوییم اینها (کلمه نامفهوم) این ذهن عرفی نمیپسندند.

خب، ملاحظه بفرمایید، کلام تتمه‏ای دارد فردا بحث خواهیم کرد.

ضمناً در ذهنم این است یک جاهایی آقای خویی گفته است صحیح است فی الحرجی، یک جاهایی حکم به صحت کرده است بر خلاف اینجا، اگر آن را هم پیدا کنید به من خبر کنید خوب است.