اصول ـ جلسه ۰۰۳ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در این بود که اجتهاد به معنای استفراغ الوسع فی تحصیل الحجه را اخباری هم باید قبول بکند. این که اخباریین اباء دارند از قبول اجتهاد، این وجهی برای تأبی شان نیست.

مرحوم اقای خوئی در مصباح الاصول، در تنقیح بحث اجتهاد و تقلید، فرموده است که این لفظ است فقط که ان ها اخباریون هستند. ما مجتهدون هستیم و اصولیون. این ها لفظ است. واقعش این است که ما اختلافی نداریم. ان ها هم مجتهد اند. ما هم مجتهد هستیم. ان ها هم اخباری هستند. ما هم اخباری هستیم. ان ها به اخبار عمل می کنند. ما هم به اخبار عمل می کنیم. ما دنبال تحصیل حجت هستیم که اصولیین هستیم، ان ها هم دنبال تحصیل حجت اند. اختلاف در لفظ است. واقعیت، حقیقت، شیء واحد است. همان که مرحوم اخوند هم فرمود لا وجه برای تأبی اخباریین از اجتهاد با این تبدیلی که ما کردیم. با این اصلاحیه ای که ما زدیم.

و لکن در ذهن ما این است که نه. اختلاف عمیق است و به این مقدار اختلاف حل نمی شود.

اخباریین اجتهاد را بدعت می دانند. حرام می دانند. حتی اجتهاد به همین معنای اخوند. استفراغ الوسع فی تحصیل الحجه علی الحکم الشرعی، می گویند که این هم حرام است چون شما که می گویید اجتهاد عبارت است از استفراغ الوسع فی تحصیل الحجه، حجه را شما اعم قرار می دهید. اعم از حجت عقلی و شرعی در حالی که اخباریین می گویند تبعیت از حجت عقلی حرام است. ما حجت عقلیه نداریم اصلا. اخباریین منکر این هستند. اجتهاد قوامش به تحصیل حجت اعم است از حجت عقلی. اگر اجتهاد را بگویند که فقط تحصیل الحجه از طریق اخبار که می شود اخباری. نه. ان ها قوامشان به این اعمیت ست. تحصیل الحجه اعم از حجت شرعی و حجت عقلی. در حالی که اخباریین تبعیت از حجت عقلی را حرام می دانند. می گویند که اصلا از ناحیه عقل ما حجتی نداریم. این است که مرحوم شیخ انصاری بحث قطع را مطرح کرده است و در ان امر ثانی، نزاع با اخباریین را مطرح کرده است که اخباریین می گویند ادله عقلیه، حرمت اتباع دارد. جائز نیست. دلیل عقلی ناقص است. ناتمام است. مرحوم شیخ می گوید که وقتی قطع اور است، چه طور می شود که اخر قطع را منع بکنیم. حجیت کسی اختلاف ندارد. اصل قطع…بحث شیخ انصاری، اصلا اوردن بحث قطع، لبه تیزش به اخباریین است. ان جا مرحوم شیخ انصاری همین کلام امین استرابادی را هم که ما اشاره کردیم، اورده است. و می گوید وقتی قطع پیدا شد، معنی ندارد که شما بگویید که حجیت ندارد. یکی از نقاط اختلافی بین اخباری و اصولی، که مجتهدون اند، یکی از نقاط مهمش دلیل عقلی ست. ایا ما دلیل عقلی داریم یا نه. امین استرابادی می گوید که این ادله عقلیه ای که در اصول شما مطرح می کنید و از این ها استنباط می کنید احکام شرعیه را، این ادله عقلیه باطل است. اصلا تصریح می کند. امر به شیء مقتضی نهی از ضد است یعنی چه. این حرف ها چیست. ما فقط حجت ما وصل عن الصادقین. منحصر به همان است. حتی اجماع. اجماع را می زند می گوید که اجماع یعنی چه. فقط ما وصل عن الصادقین ان حجت است. ما حجت عقلیه نداریم. این ها دنبال، …کبروی چیست. ان ها می گویند اجتهاد، قوامش به تحصیل الحجه علی الاعم. می گوید که ما این اعم را قبول نداریم. اگر شما بگویید اجتهاد فقط تحصیل حجه شرعیه است، خب عیبی ندارد. همان اخباری ست. بحث در این است که ایا ان که تکلیف ما هست و ما دنبالش هستیم، تحصیل الحجه شرعیه است، اخباری می گوید که همین درست است. ما ورد عن الصادقین. حجه شرعیه که منحصرش می کنند به ان جایی که حکم واقعی را قطع داریم، یا حکم واقعی از ائمه رسیده است که می گویند همه چیز هم رسیده است الا ما شذ و ندر. یا نه. ان وقت این شخص نیاز به علم اصول دیگر ندارد. می گوید که هر چه از ان ها رسیده است و ادعاء هم می کنند که روایات کتب اربعه همه اش قطعی اند نیاز به این بحث های اصولی دیگر نیست. اصولیون می گویند که نه. حجت اعم است. اجتهاد تحصیل الحجه است به معنای اعمش. اعم از حجت شرعی و عقلی.

این که ما بیاییم ظن را برداریم، تبدیلش بکنیم به حجت، اختلاف از بین نمی رود. باز دوباره اخباری می گوید که این حجتی که شما می گویی، خصوص حجت شرعی ست، که همین حرف ما هست. اعم است، که باز بدعت است. تحصیل حجت اعم از حجت شرعی و عقلی، این می شود اجتهاد و این لبه تیز اخباریین همین حجت عقلیه است. این مهم است برایشان. این که از کتاب و سنت بروید داخل قواعد علم اصول بشوید، این را بدعت می دانند. می گوید که حجت منحصرا، حجت شرعیه است.

بلکه بالاتر. اضافه می کنیم. بلکه بالاتر اصلا اخباریین استفراغ الوسع ندارند. یک اشکالشان به اصولیین این است. می گوید که این تلاش هایی که شما می کنید، استفراغ الوسع می کنید. نسبت به روایات که استفراغ الوسع لازم نیست. روایات همه قطعی اند. بحث نداریم. حالا یک جایی هم تعارض دارد، باز خود روایت حل کرده ست. گفته است اعدلش را بگیر، اوثقش را بگیر. عام و خاص امر عرفی ست. استفراغ نمی خواهد. واضحات است. استفراغ الوسع، دو نکته است. یکی این قواعد اصولیه ای که شما درست کردید. این ها را می خواهید تطبیق بکنید، استفراغ می کنید وسعتان را، زحمت باید بکشید. یکی این که جمع های نادرستی که بین روایات می کنید. وجوه عقلیه. با عقلتان می ایید روایاتتان را جمع می کنید. می ایید با عقلتان از ظواهر روایات، روایت می گوید که زیاره الحسین فریضه، می ایید این را استفراغ وسع می کنید، حمل بر استحباب موکدش می کنید. می گوید که استفراغ وسع شما که مجتهدون هستید، استفراغ وسع می کنید، اصلا استفراغ وسع غلط است. استفراغ وسع ما نداریم. ان چه که ما داریم، ما ورد عن الصادقین است. ان ما ورد عن الصادقین هم امور واضحه ای هستند. روایات کتب اربعه می گوید که کسی این ها را دقت بکند، به چه زحمتی این ها به دست امده است، ایمان می اورد که این ها امور قطعیه هستند. معارضه را هم خود صادقین حل کرده اند. مواردی هم که شبهه هست، به هیچ جا نمی رسی، باز صادقین حل کردند، گفتند توقف کن. ما استفراغ الوسعی دیگر نداریم. لذا قدیمی ها می گفتند، مزاح می کردند. ولی مقدارش هم جدی ست. می گفتند اخباری گری یک ریشه اش تنبلی هست. نمی خواهد زحمت بکشد، می رود اخباری گری می شود. نمی خواهد جان بکند. این اصولی، این اجتهاد، این تنقیح قواعد، این تطبیق قواعد و امثال ذلک، این ها هست که کار را سخت کرده است و اجتهاد درست کرده اند.

این که ما بیاییم به گردن اخباریین بگذاریم که شما هم این اجتهاد را قبول دارید، شما هم استفراغ الوسع می کنید فی تحصیل الحجه علی الحکم الشرعی، می گوید نه. ما اصلا زحمتی نمی کشیم. کافی موجود است. همه اش قطعی است. حجت است. کتب اربعه همه موجود است. استفراغ ما نداریم اصلا. راحت هستیم. هم در این دنیا می گوید راحت هستیم، هم در ان دنیا و مذمت می کنند اصولیون را که هم در این دنیا در زحمت هستند مثلا و هم در ان دنیا.

س:

ج: مثلا مرحوم صدوق من لا یحضر نوشته است، می گویند که همین کافی ست. تفریع دیگر چیست. تفریع یک امر عادی ست. قاعده کلی را حضرت…این که کار مقلد هست. کل شیء نظیف حتی تعرف ان قذر، این ها را به عوام الناس داده اند، می گویند عمل کن. شبهات حکمیه هم می گوید که دانه دانه از ان ها رسیده است روایت. رساله می خواهد بنویسد، ترجمه می کند من لا یحضره الفقیه را.

این ها اجتهاد را منکر هستند هم از ناحیه تحصیل الحجه ان که به نحو عام قوام اجتهاد است. و هم از ناحیه استفراغ الوسع و این است که اخباریین قبل از وحید بهبهانی که باز فی رأسهم امین استرابادی، خیلی این ها تاخت و تاز داشتند در قدیم الایام. ادعاء می کردند کلینی منا. صدوق منا. و عمده علماء هم با ما هستند. منتهی ابن جنید رفت سراغ تفریع فروعات، رفت سراغ اجتهاد. یک بناء مثلا غلطی را گذاشت. ان بناء غلط، همین طور امد و امد تا زمان علامه به اوج خودش رسید. خیلی ناراحت است امین استرابادی از علامه که ان خیلی پر و بال داده است این بحث…

این را خوب بود ان جا می گفتیم. مهم در افتادن امین استرابادی با علامه که یک مقدارش را هم حق دارد به نظر ما، مهمش استدلال های عقلی علامه است. این را هم دارد در همین کتابش دارد. همین طور هم هست. مرحوم علامه خیلی استدلال های عقلی کرده است در کلماتش. در همان داستانی هم که نقل می کنند داستان تشرفش، در همان داستان همین قضیه مطرح است که گفت روایتی نیست. بعد حضرت فرموده که نه. در فلان جای تهذیب روایت هست. تضلعش در روایت کم بوده است. عقلی اش، غلبه داشته است بر نقلی اش. تعلیلات عقلی علامه، معروف است. این تعلیلات عقلی می گوید که …لبه تیز شمشیر امین نسبت به علامه، همین استدلال های عقلی علامه است که حق هم دارد. گاه گاهی در فقه هم این استدلال ها را می اورند. فعلی ها می گویند که این ها درست نیست. حرف ها نادرستی ست. حالا از کجا متأثر شده است، قوه ذکاوت خودش بوده است، هر چه بوده است، ولی این هم هست. این ها خیلی به ان جهت استدلال های عقلی حساسیت دارند.

حتی از مرحوم اقای بروجردی هم نقل است. مرحوم اقای مطهری از قدیم یادم هست. در بعضی از کتاب هایش هم گفته است این را. ایشان نقل می کرد از مرحوم اقای بروجردی که مرحوم اقای بروجردی می گفته است که امین استرابادی، این نظریه اش، متأثر شده است از غربی ها در همان زمان. در زمان امین استرابادی هم غربی ها همین انکار می کردند عقل را. حجیت عقل را بردند، در همه جا زیر سوال بردند و می گفتند که هر چه ببینیم، همان درست است. عقل را، حکم عقل را انکار داشتند در زمان امین استرابادی. یک حرکتی فلاسفه حسیون، این را شروع کرده بودند. ایشان ادعاء می کرده است که امین استرابادی، از فکر ان ها متأثر شده است. منتهی امین استرابادی در خصوص دائره شرع. در شرع فقط عقل را از کار انداخته است. در ریاضیات و این ها را قبول دارد. در شرع، عقل را از کار انداخته است. مرحوم اقای مطهری میگوید که در سفری که به بروجرد داشتم، مرحوم اقای بروجردی این حرف را گفت و ما مدرکش را نمی دانیم از کجا. دلیلش چیست. بعد هم که امد به قم، غفلت کردیم ازش بپرسیم و ای کاش می پرسیدیم که از کجا مثلا. حالا این را می گویند.

در همین مقدمه فوائد مدنیه هم همین داستان را، نه اقای بروجردی را، اصل مطلب را مطرح کرده است که امین استرابادی متاثر شده است از فلسفه غرب در ان زمان، بعد جواب گفته است که نه. وجهی نیست.

ما هم در ذهنمان این است که نه. این ها وجهی ندارد. ان که فوائد مدنیه را ما خیلی هایش را مطالعه کردیم، امین استرابادی متاثر شده باشد از حرف غربی ها، اخباری، از اصول منعزل است، ان وقت برود به غرب مثلا، یک خورده ای این ها استبعاد دارد. نه. ان بیشتر در ذهن امین استرابادی همین است که حرف های علامه در ذهنش بوده است که با تعلیلات عقلی، با علل عقلیه، با ادراکات عقلیه، می خواهیم شرع را درست بکنیم، می گفته است که این، کار اهل سنت است. اولش از سنی ها علم اصول را گرفته است. بعدش دیده است که در کلمات علامه هم این خیلی بروز دارد. این است که ان طرفی شده است. در ذهن ما این است که این ها منشأ شده است. اصول عامه، فقه عامه، تعلیلاتی که مثل بعضی از خاصه دارند، مثل ابن ادریس، مثل خصوصا علامه، این ها منشأ شده است که امین استرابادی، عقل را در شرع از کار بیاندازد. این را می خواستیم ان جا بگوییم، یادمان رفت. اساس حرف اخباریین همین است که عقل را نباید در شرع…عرف ربطی به عقل ندارد. عرف جمع می کند بین عام و خاص، بحث نداریم. مباحث عقلی، ادله عقلیه را در شریعت اوردن و از انها استنباط کردن، که می گوید اساس اجتهاد این است. ان که روایت را بگوییم که اجتهاد نیست. ان عمل به خبر است. اساس اجتهاد در ذهن این ها، این است که به حجج عقلیه عمل کردن. از حجت عقلی به حکم شرعی رسیدن، این را دیده است، گفته است که منهی روایات است. این را گفته است که نیازی بهش نیست و گفته است که بدعت است. و الی اخره.

حاصل الکلام:

این که ما تعریف اجتهاد را از استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی برش گردانیم به استفراغ الوسع فی تحصیل الحجه علی الحکم الشرعی، نمی توانیم با این کار بگوییم که اخباری هم مجتهد هست. اخباری، همین اجتهاد را باید قبول بکند. کلمه اخباری و اصولی و مجتهد، لفظ است. نه. ما با این تغییر نمی توانیم به عهده اخباری بگذاریم. دوباره اخباری می گوید که نه. من استفراغ الوسع را در تحصیل الحجه به معناه العام که ان اساسش، آن عقلیه است، من قبول ندارم. اگر می خواهی تحصیل بکنی حجت را، حجت شرعیه فقط. روایات و ایات فقط. که منحصر به ما وصل عن الصادقین است. اولا. ثانیا استفراغ هم می گوید که ما نداریم. استفراغ برای عقلیون است که می خواهند خیلی فکر بکنند. ما استفراغ الوسع نداریم. عمل به روایت، استفراغ الوسع نمی خواهد. امین استرابادی می گوید که این روایت را برای همین مردم عوام بیان کردند. برای همین چقال و بقال بیان کردند. استفراغ الوسع نمی خواهد. این ها به ما رسیده است و ما باید به این ها عمل بکنیم. این ها حرف اخباریین هست. با تغییر کلمه ظن به حجت، نمی توانیم این را به گردن ان ها بگذاریم.

و لکن طریقه اخباری، طریقه غلطی ست.

همان طور که وحید بهبهانی این ها را تعقیب کرده است و تند شده است و بعدش هم مرحوم شیخ انصاری امده است، نه. طریقه اخباریین، طریقه غلطی هست.

این که ما بگوییم حجت عقلیه، اساسی ندارد. عقل در شریعت راه ندارد، به نحو عام، به این وسیعی، حرف غلطی ست. نه. عقل دو قسم است. عقل قطعی داریم. عقل ظنی داریم. عقل ظنی ما هم قبول نداریم. ان الظن لا یغنی من الحق شیئا. اما اگر عقل قطعی شد، همان نزاع شیخ انصاری با اخباریین، عقل اگر قطعی شد، قطع حجت است عند العقلاء. قابل انکار نیست که شخصی که قطع پیدا کرده است که حکم شارع این است، بگوییم در حقت حجیت ندارد، معنی ندارد این. سیره عقلاء بر حجیت قطع است. و از این سیره ردعی نشده است، ردع برای ظن است. برای رأی است. این که اخباریین، حجیت دلیل قطعی را در محدوده شرع، به نحو مطلق منع کرده اند، رد کرده اند، حرف غلطی ست. این یک مساله است که مرحوم شیخ در بحث قطع با ان ها بحث کرده است.

مساله دیگری که هست، این است که این که اخباریین می گویند کفینا همین روایات. کفینا ایات شریفه ای که در ضمنش روایت امده است، می گوییم نه. این هم درست نیست. این قبول است که اجتهاد به معنای استفراغ الوسع، به همین معنایی که الان رائج است، قبول است که در زمان ائمه علیهم السلام، به این شکل نبوده است. ما قبول داریم این را. در زمان ائمه علیهم السلام مجتهدون بودند. مفتون بودند. فتوا می دادند. ولی عمده ش به تطبیق روایات بوده است. فتوا، اجلس فی المسجد و افت بین الناس. افتاء بوده است ولی افتاء به نقل روایت بوده است. دیگر خیلی چی بوده است، تطبیق قاعده بوده است بر مصداق. اما به این نحوه ای که ما بحث می کنیم. با این سعه ای ما بحث می کنیم، ان جا نبوده است. فی الجمله بوده است. در خبر متعارض مثل یونس بن عبد الرحمن، کتاب نوشته، رساله ای دارد در تعارض اخبار. می امدند از ائمه تعارض اخبار را سوال می کردند. ائمه راه معالجه را بیان می کردند. این که روایات را با هم بسنجند، کدام یکی حق است، کدام یکی باطل است، این مقدار هم بوده است. کدام موافق…من جراب النوره است، کدام یکی بیان حقیقت است، این مقدار هم بوده است. سر و کارشان عمده با روایات بوده است. معارضه روایات را هم با ذوقی که داشتند، با ان چه که از امامشان شنیده بودند، بعضا با عرض بر امام، حلش می کردند. این مقدار بوده است. اما به این نحو وسیعی که الان یک قواعدی درست شده است. قواعد اصولی درست شده ست. ترتب درست شده است. الامر به شیء مقتضی نهی از ضد. نهی یقتضی الفساد و امثال این قواعد اصولی که الان ما داریم، نه. ان زمان به این شکل نبوده است.

س:

ج: ابن شاذان قیاس را قبول داشته است. اجتماع امر و نهی را می گفته که هم امر دارد هم نهی دارد. قبول می کرده است اجتماع امر و نهی را.

و لکن به این نحو …می گویم فی الجمله یک چیزهایی جست و گریخته بوده است، اما اثار اجتماع امر و نهی، فتوایی که مترتب می شود بر اجتماع امر و نهی. به این عرض عریضی که فتاوی را مترتب می کردند، نه. این ها در ان زمان نبوده است. یک وجهی که نبوده است، در میان اهل سنت بوده است، در میان ما نبوده است، یک وجه مهمش همین بوده است که نیازی نبوده است. ائمه در دسترس بودند. اصحاب ائمه ای که با ائمه ارتباط داشتند، در دسترس بودند. مساله حل می شده است. مشکلی در کار نبوده است. مشکل از بعد از غیبت شروع شد که دیگر درب نامه نگاری بسته شد. حتی زمان غیبت مشکلی نبوده است. نامه می نوشتند اهل قم. کتاب الغیبه شیخ طوسی را نگاهش بکنید که چه قدر توقیعات ما داریم.

بعد از نائب چهارم که درب بسته می شود، اولین کسی که پیدا می شود این اجتهاد به نحو فعلی را شروع می کند، ابن الجنید است که بعد از نائب چهارم است. بعد ابن ابی عقیل است. بعد هم نوبت می رسد به شیخ مفید. شیخ طوسی. سید مرتضی. خب یک نیازهایی می بینند که داریم. یک مواردی می بینند که نیاز هست به استخراج حکم شرعی که مستقیما ان را نمی شود از روایت در اورد. از طرف دیگر هم قاعده عقلیه قطعیه هم در کنارش هست. از انجا اجتهاد، به این معنای مصطلحش، شروع شده است و بزرگان ما که در صدر اول هستند، ما حتی می گوییم که مثل کلینی، مثل صدوق هم اجتهاد داشته اند. این که این ها می گویند که این ها از اخباریین هستند، نه. این ها هم اجتهاد داشته اند. مرحوم کلینی هم اجتهاد می کرده است. روایات را با هم نگاه می کرده است. اذن فتخیر را عمل می کرده است کلینی. اذن فتخیر یک قاعده اصولی هست. صدوق که الی ما شاء الله اجتهاد می کرده است. اصلا صدوق روایاتی را که طبق نظرش نبوده است، طبق مذاق شریعت نبوده است، اصلا نقل نمی کرده است. ان ها اجتهاد می کردند. منتهی یک چیز طبیعی ست. چیزی که اولش شروع می شود، ابتداء بسیط است. ارام ارام توسعه پیدا می کند. گه گاهی هم توسعه پیدا می کند به چیز هایی که لا یسمن و لا یغنی من الجوع. این را هم قبول داریم. بعضی از مباحث علم اصول هم توسعه اش درست نیست. این را هم قبول داریم. ولی این طبیعی امر است.

این که ما بیاییم بگوییم اجتهاد بهش نیاز نیست. کفینا ما ورد عن الصادقین که حرف امین استرابادی است، این خلاف وجدان ست. ما الان دسترسی یعنی از زمان غیب کبری، دسترسی به امام عصرمان نداشته ایم. راه سوال کردن بسته شده است. جوابی از طرف ان ها نبوده است، خب علماء در فکر افتادن معضلات را حل بکنند. یک مقداری از معضلات را با قواعد علم اصول حل کردند که این قواعد، این قواعد علم اصول، همه اش عقلی نیست.

این که امین استرابادی قواعد علم اصول را به یک چوب میراند، می گوید که همه این ها عقلی ست، لا اعتبار. این ها همه اش عقلی نیست. قواعد علم اصول، قسمی از ان ها عرفیات است. بحث عام و خاص می کنند حمل عام بر خاص. مطلق و مقید می کنند، حمل مطلق بر مقید. شرط مفهوم دارد یا ندارد. این ها عرفیات است. این ها عقلیات نیست. این ها را ما امدیم، همان که مردم می فهمند، می خواهند همان ها را درست تحلیلش بکنیم. قواعد عرفیه است. کثیری از مباحث علم اصول، تنقیح قواعد عرفیه است. ایا مشتق حقیقت است در متلبس به مبدأ یا در اعم، یک امر عرفی را دارد بحث می کنیم. امر ظاهر در وجوب است ام لا، یک امر عرفی ست. نهی ظاهر در حرمت است ام لا، این ها یک امر عرفی ست. یک قسم عمده اش، تنقیح امور عرفیه است برای فهم همان روایت. همان فهم ایات. یک قسم از ان ها، ریشه روایی دارد اصلا. به کمک روایات این ها را ما درست می کنیم. خبر واحد حجت است یا نه، با روایت درستش می کنیم. با ایه قران درستش می کنیم. استصحاب حجت است یا نه، ان زمان استصحاب را عقلی می دانستند. ولی الان استصحاب، دلیل نقل برایش پیدا کردیم. برائت، برائت شرعی، مقتضای روایات را داریم بحث می کنیم در برائت شرعی. یک قسمی از علم اصول، یک قسمی اش، مدرکش ایات و روایات است. یک قسم ثالثی داریم. البته خب این قسم ثالث، امور عقلیه هستند. بحث می کنیم که ایا بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه ملازمه هست عقلا یا نه. امر به شیء مقتضی نهی از ضد است، عقلا یا نه. اجتماع امر ونهی ایا جائز است، بحث عقلی ست. ولی خب یک بحث عقلی ست که ما به قطع می رسانیم. وقتی بحث، عقلی ست و ما را به قطع می رساند، داخل در ان قسم می شود. وجهی برای منعش نیست. ترتب هم دو تا جهت دارد. یک جهت عقلی دارد بحث می کنیم که ایا ممکن است یا محال. یک جهت عرفی دارد. بعد از این که ترتب ممکن شد، می گوید که فهم عرفی، خطاب مترتب است مثلا. بحث تعادل و تراجیح هم که همه اش بحث از مقتضای روایات است. حتی اگر بحث می کنیم از تعدی، تعدی، بحث عقلی نیست. تعدی بکنیم از مرجحات منصوصه به غیر منصوصه، این یک بحث عقلی نیست. باز استشهاد به خود روایات است. از نکاتی که در خود روایات است، شیخ انصاری استفاده کرده است. در حقیقت این ها داخل ان روایت است که رحم الله کسی که عرف معاریض کلامنا. ان نکات را بفهمد. ما هم دنبال نکاتی هستیم که در روایات ذکر کرده اند. لذا وجهی ندارد بعد از این که وحید بهبهانی امد. وحید بهبهانی الحق و الانصاف، یک تحولی در اصول ایجاد کرد. ان اصول حاجبی و عضدی را از گردانه خارج کرد. اصول طور دیگری شد. شیخ انصاری امد ان را تکمیلش کرد. بعد از شیخ انصاری هم تلامذه هایشان مع الواسطه، بلاواسطه که شده همین اصولی که بالفعل دست ما هست. من قبول دارم در این اصول خصوصا فلاسفه اصولیون گاه گاهی تطویلات عقلانی کردند. بحث های عقلانی که نیازی نیست. این ها را قبول داریم. ولی اصل بنیه اصول، که مبدأ اجتهاد است و اساس اجتهاد است، عمده اش از این سه تا خارج نیست. یا این است که از ظواهر عرفیه، از ما فی الارتکاز العرف تحقیق می کنیم. تنقیح می کنیم. برای این که درست بفهمیم ایات و روایات را. و یا این است که مستقیما به ایات و روایات برویم که مفاد ان هایی ست که قاعده هست یا نه. تا این جا که اصلا ما هم مثل اخباری ها عمل می کنیم. یک مورد هم بله. مباحث عقلی داریم که ان ها هم باید به سر حد قطع برسد که می رسد. نرسید، قبولش نمی کنیم.

این است که علم اصولی را که امین استرابادی امده است گفته است که علم اصول این را دارد، ان را دارد، ان علم اصول اهل سنت است. علم اصول ما، نگاه کنید کلمات ایشان را، علم اصول ما، غیر از امر یقتضی نهی از فساد را، این را اورده است. دو سه مساله ای که اورده است، علم اصول ما سائر ان مسائلی را که او بیان کرده است، او مثل این که علم اصول اهل سنت را خوانده است و فکر کرده است که همین مقدمه اجتهاد است و رفته است عزلت گزیده است و تنها بوده است. دیگر تنهایی هم موثر است. خودش فکر کرده است و بعد هم نوشته است و همه را قدح کرده ست همه اصولیون را. یک مواردی هست. قبول داریم. یک موارد فی الجمله ای هست. ولی این ها مضر به اصل علم اصول، به کلی اجتهاد، نیست.

حاصل الکلام:

معنای اخباری گری این است. الاخباری را اگر خواسته باشی تعریف کنی این است یعنی شخصی که نسبت به الفاظ روایات جمود دارد. جمودا مخلا. اطرافش را دقت نمی کند. اکثر اخباریین خصوصا فی الازمنه المتاخره، اکثرهم جاهلون. اکثرهم ادم های بی حال و کم استعداد. در ان طرف، نه. اصولیین، مجتهدون، انسان های متفکری، انسان های متقی. خیلی سخت است که شما بیایی مثل شیخ مفید را…خیلی..

س:

ج: ان ها به ما حکومت نکردند. شیخ طوسی حکومت می کرد. می گویم ان ها جولان داشتند نه حاکم بودند. شیخ طوسی رأس مجتهدین ست. اصول را در مبسوط تطبیق می کرده است. طبق اصول فتوی می داده است.

این کلمه را هم اضافه بکنیم.

کسی در ذهنش نیاید که اصول بالفعل ما که در ان زمان نبوده است. ان ها هم فتوی می دادند. صدر اول فتوی می دادند. این اصول ما در ان جا که نبوده است. چه طور شد که این اصول پیدا شد. جوابش واضح است. این اصول واقعیتش ان جا بوده است. ان جا هم حمل مطلق بر مقید می کرده است شیخ طوسی. حالا بحث حمل مطلق بر مقید، در یک جایی به نام اصول، مطرح نبوده است. اصلا علم اصول، یک قواعدی ست که در فقه عملی بوده است. بعد دیدند که بحث گسترده ای دارد، از فقه جدایش کرده اند، اورده اند در اصول. هی همین طور ارام ارام. اصول اول بسیط بود، کم بود. هی دیدند که…بحث ترتب را نائینی دید در فقه، قبل از نائینی دیگران دیدند که در فقه، محل ابتلاء است، هیچ جا بحث نشده است، اوردندش داخل اصول کردند. این ها یک مباحثی بوده است عمل می شده است. مثل ادبیات. ادبیات، عرب عمل می کرد این ها را که. در زمانی که لسان عرب بوده است. اوردند این ها را یک علمی تشکیل دادند. ارام ارام، علم اول نحو بسیط بود. هی دیدند که نه. در کلمات این طور چیزی هم عمل می شود. از عمل اوردندش به کتاب. این جا از فقه اوردندش به علم اصول. هی علم اصول گسترده شد. وجه گسترده شدن علم اصول، قواعدی ست که در ارتکاز فقهاء بوده است سابقا. مورد عمل فقهاء بوده است سابقا. منتهی به عنوان قاعده در جایی مطرح نبوده است. ان ها را اوردند در اصول مطرح کردند. ارام ارام…به خبر واحد عمل می کردند. رواه عمل می کردند. همان خبر واحد را اوردند در علم اصول بحث کردند که حجت است یا نه.

علم اصول قواعدی ست که مورد نیاز فقه است. فقهاء سابق عمل می کردند. در ابتداء مقداری از این قواعد را از ان عملشان گرفتند. اوردند عده شیخ طوسی شد. الذریعه سید مرتضی شد. ارام ارام دیدند که نه. همین طور الان هم…همه زمان ها یک جور است. استصحاب عدم ازلی. دیدند در فقه، استصحاب عدم ازلی مطرح شد. می بینید که در کتاب های سابقین نیست. شما کتاب های سابقین علم اصول را نگاه کنید، استصحاب عدم ازلی نیست. ولی الان در اصول اقای خوئی، یک عنوانی ست به عنوان استصحاب عدم ازلی. دیگر این همین طور می رود. … در فقه این طور است. می گویند بعضی اوقات یک قاعده ای را در فقه استدلال می کنند، می گویند چون در اصول بحث نکردند، ما در همین جا بحث می کنیم. ان ارام ارام از فقه کنده می شود، می اید در اصول. اصول، توسعه پیدا می کند. توسعه اصول بر اثر… قواعد را از شکمشان نیاوردند. توسعه اصول بر اثر انتزاع قواعدی ست که در فقه ان ها عمل می شد. ان ها را اوردند.

این که امین استرابادی بیاید ادعاء بکند روایات کتب اربعه، حرف خیلی واهی ست. این که امین استرابادی بگوید که نیازی به این ها نیست چون روایات کتب اربعه قطعی الدلاله و السند است، نیازی به این ها نیست. این حرف مزخرفی ست اصلا. حرف خیلی باطلی ست. اولا همه اخبار ان ها قطعی السند نیستند. قطعی السند برای شما قطع پیدا کردی. حالا کسی قطع پیدا نکرد، چه کار باید بکند. باید بحث بکنیم. قطع شما که در حق من حجت نیست. خب خیلی از اصولیین ما به این نتیجه رسیده اند که این ها قطعی السند نیستند. حالا بگو قطعی السند، این ها قطعی الدلاله که نیستند. بین همان رواه، بین همان کافی، شیخ صدوق، بین شیخ طوسی و کافی، اختلاف است در استظهار از روایت. خب ما می خواهیم این روایت را استظهار بکنیم. این روایت با هم معارضه دارد. باید معالجه بکنیم. نیاز به دقت دارد. علم اصول همین ها را حل کرده است. به علاوه ان جایی که روایت نیست، چه باید بکنیم. ان جا را هم فی الجمله حل کرده است.

پس ما نیاز داریم به اجتهاد در عمل به روایات که شما می خواهی عمل بکنی، ما نیاز به علم اصول داریم. علم اصول ما عمل به اخبار را صاف می کند. ان جا هم که خبری در کار نیست، قواعد عقلیه قطعیه، کسی بگوید قطع حجت نیست، این هم حرف نادرستی ست.

هذا تمام الکلام در نقطه اختلاف اخباریین با اصولیین. ریشه اختلافشان را پیدا کردیم کجا هست. و حق هم همان طریقه اصولیین هست که داریم می رویم. هیچ نگرانی نداشته باشید. اخباری گری، ور افتاده است. باید هم ور می افتاد. هیچ وجهی، یعنی اصلا ملموس است، محسوس است، وجدانی است، با خصوص اخبار نمی شود شریعت را رسید.

این هم فرمایش مرحوم اخوند و دیگران. فردا وارد بحث تقسیم اجتهاد می شویم که اجتهاد مطلق و متجز که مرحوم اخوند فرموده است.