بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اثر دومی بود که مرحوم آخوند برای اجتهاد بیان کرده بود. و ان عبارت بود از جواز تقلید جاهل از مجتهد.
مرحوم اخوند فرمود اگر مجتهد انفتاحی باشد، خب این اثر بار است. ادله جواز تقلید، شاملش می شود. چون مجتهد انفتاحی، عالم به احکام است و موضوع ادله جواز تقلید، موضوعش العالم است. العالم، المتخصص یجوز رجوع غیر المتخصص الیه. این را گفته است که بحث نداریم. انما الکلام در جایی که مجتهد انسدادی باشد. مرحوم اخوند در مجتهد انسدادی، نسبت به این اثر، گیر کرده است. اشکال کرده است. و تبعه علی ذلک مصباح الاصول. مصباح الاصول هم گفته است که بله. مجتهد انسدادی جواز تقلید ندارد.
بیان ذلک:
انسدادی ها، دو قسم اند. یک قسم همان که مرحوم اخوند در اول کفایه اشاره کرده است و در بحث انسداد هم مفصل بحث کرده است. یک قسم انسدادی های علی الحکومه هستند. ان ها می گویند اذا تمت مقدمات انسداد، عقل حکم می کند، به شرع نمی رسیم. حکم شرع را کشف نمی کنیم. عقل حکم می کند در مقام امتثال که مقام حکم عقل است، حکم می کند که امتثال ظنیه تکالیفه معلومه بالاجمال، عذر است. مجزی ست. حکم می کند به کفایه امتثال ظنی. این هم که می گویند حکومت، چون عقل حکم می کند. قسم دومی ها می گویند نه. اذا تقدمت مقدمات انسداد که حالا چهار تا هست، پنج تا هست، کمتر، بیشتر، ما کشف می کنیم که شارع مقدس، مطلق ظن را، انسدادی به مطلق ظن می رسد. ظن خاص، نه. مطلق ظن را حجت قرار داده است. دو تا مسلک در باب انسداد هست.
مرحوم آخوند فرموده است که بر مسلکه اول، تقلید عامی از مجتهد انسدادی، فی غایه الاشکال. گفتیم یک کلمه ای افتاده، بل منع. ممنوع است. این وضعش بدتر است. علی الحکومتی ها بدتر است وضعشان. الان سیظهر. چرا؟
فرموده که ان که می تواند مجوز تقلید باشد، یا ادله جواز تقلید است، رجوع الجاهل الی العالم، که این جا مصداق ندارد. انسدادی عالم به احکام نیست. انسدادی علی الحکومه می گوید که درب احکام بسته شده است. من احکام را نمی دانم. فقط عقل می گوید که امتثال ظنی کافی هست. این عالم به احکام نیست. العارف باحکامنا، برش صدق نمی کند. ادله جواز رجوع، مجوزه تقلید، شامل این جا نمی شود. وجه ثانی که مثلا توهم بشود، مقدمات انسداد که در حق مجتهد جاری می شود، ان هم که مجوز تقلید نیست. مقدمات انسداد که در حق…کلمه حق مجتهد را در ذهن داشته باشید، مجتهد که مقدمات انسداد را برای خودش جای می کند، نتیجه اش این است که عقل می گوید ظن تو، عذر تو هست. فقط ظن را، عذر برای خود مجتهد قرار می دهد. عقل فقط این مقدار را می گوید. می گوید حالا که تو دسترسی نداری و احتیاط ممکن نیست، فیجزیک امتثال ظنی. این هم که تجویز نمی کند تقلید دیگران را. فقط اجتزاء را می گوید در حق خود مجتهد.
این است که مرحوم اخوند فرموده است اگر خواسته باشیم تقلید مجتهد انسدادی را اثبات بکنیم، تصحیح بکنیم، نیاز به یک دلیل اخری داریم. ادله جواز تقلید، مقدمات انسداد در حق مجتهد، ان ها فائده ای ندارد. یک دلیل اخری می خواهیم. ان دلیل اخر چه می تواند باش؟
فرموده ان دلیل اخر، ممکن است اجماع باشد. بگویید اجماع داریم که تقلید مجتهد انسدادی هم جائز است. از چه بابی اجماع داریم؟ چون کسی تفصیل نداده است. هر کسی که گفته است یجوز تقلید مجتهد، تفصیل نداده است بین انفتاحی و انسدادی. مطلق گفته است.
گفته الا اجماع و الا مقدمات انسداد این دفعه در حق خود عامی. بگوییم مقدمات انسداد در حق عامی هم جاری ست. امتثال ظنی عامی هم مجزی ست. عامی هم بگوید که راه علم و علمی که بر من بسته است. بر مجتهدش هم بسته است، بر من که دیگر معلوم است که بسته است. من که راهی به علم و علمی ندارم، تقلید هم از مجتهد انفتاحی غلط است. احتیاط هم ناممکن است. پس من هم می توانم به امتثال ظنی، اجتزاء بکنم. خب چه طور ظن بیاورم به امتثال؟ این جا می رویم به کمک ان مجتهد. می گوییم که ان که ظن اورد، من هم ظن می اورم. از قول او، من هم ظن می اورم.
فرموده جواز تقلید عامی از مجتهد انسدادی، نیاز به دلیل آخر دارد. ادله عامه تقلید، این جا مجال ندارد. و ان دلیل اخر، لا یخلو عن احد الامرین.
و لکن هر دو امر فرموده باطل است. اما الاجماع، بحث انسداد در سابق مطرح نبوده که بگوییم اجماع داریم که همانطور کما یجوز تقلید الانفتاحی، یجوز تقلید الانسدادی. صدر اول، انفتاح بوده است. انفتاح باب علم هم زیاد بوده است. علم هم جایی که نبوده، اخبار با قرائن زیاد داشتیم. ارام ارام بر اثر این که اصول اولیه از دست رفت، منحصر شد به کنت اربعه، ارام ارام قرائن منتفی شد. والا اخبار قطعیه هم زیاد داشتیم. اخبار اطمینانیه زیاد داشتیم. اخباری که وثوق می آورد، زیاد داشتیم. این است که مثلا سید مرتضی، خبر واحد را حجت نمی دانسته، ولی به اخبار عمل می کرده، چون این ها وثوق می آورده. ان زمان قرائن زیاد بوده است. ابن ادریس، خبر واحد را حجت نمی دانسته، ولی عمل می کرده چون اخبار قرائن موجوب وثوق زیاد بوده است. باب علم ان جا خیلی باز بوده است. ارام ارام، یک چیزهایی که معلوم بود، دوباره تشکیک شد، مجهول شد. گیر پیدا کرد. محل اشکال شد. اون زمان، بحث انسداد مطرح نبوده تا شما بگویی اجماع داریم که کما یجوز تقلید انفتاحی یجوز انسدادی. نه. اطلاق در جایی ست که موضوع داشته باشد. موضوع نداشته است ان زمان ها. این است که اجماع را رها بکنید. وجه اول را رها بکنید.
وجه ثانی مقدمات انسداد در حق عامی. فرموده مقدمات انسداد هم در حق عامی معنا ندارد. معنا ندارد که عوام الناس، یک عامی، یا یک طلبه ابتدائی، بگوید مقدمات انسداد در نزد من تمام است. من هم می توانم به امتثال ظنی اکتفاء بکنم. نمی تواند بگوید. چون یکی از مقدمات انسداد این بود که و تقلید کسی که انفتاحی ست، تقلید از او باطل است. کی عامی می تواند بگوید که تقلید انفتاحی باطل است. انسدادی چون مجتهد است، می گوید که تقلید من از انفتاحی باطل است. من انسدادی هستم. حق انسداد است. انفتاح، غلط است. خب از غلط که نمی تواند تقلید بکند. اما عامی که نمی تواند بگوید و تقلید انفتاحی باطل است. نه. نمی تواند بگوید. این مقدمه را نمی تواند ادعاء بکند. و کذا. یک مقدمه دیگر را هم نمی تواند ادعاء بکند. بگوید که و احتیاط واجب نیست. از کجا می گویی واجب نیست؟ می تواند ثابت کند احتیاط واجب نیست؟ بله. یک جایی احتیاط ممکن نیست، او را می تواند بفهمد. ممکن نیست احتیاط. دوران امر بین محذورین است. اما احتیاط واجب نیست چون عسر و حرج است، این را نمی تواند بفهمد. یکی از مقدمات انسداد این بود: و تقلید انفتاحی غلط. یکی از مقدمات این بود که و احتیاط یا ممکن نیست یا واجب نیست. و عامی نمی تواند این دو تا مقدمه را به اثبات برساند. این است که مقدمات انسداد، در حق عامی، جاری نیست.
نعم. یک استتثناء زده است. گفته است بله. نادر هم می شود. فرضی نادری می شود بگوییم که مقدمات انسداد را عامی می تواند در حق خودش جاری بکند. کجا؟ جایی که مجتهد، منحصر بشود به انسدادی. یک مجتهد بیشتر نداریم که او انسدادی هست. یا اگر چند نفر هستند، همه ان ها شدند انسدادی. او یکی اول انسدادی بود، بقیه همه را هم انسدادی کرده است. اصلا مجتهد انفتاحی نداریم. اگر مجتهد انفتاحی نداشتیم، این مقدمه، در حق عامی تمام است. عامی می گوید که و تقلید از انفتاحی، ممکن نیست. چون وجود ندارد. عامی می تواند به این برسد. انحصر المجتهد فی الانسدادی. و…ضمیمه. و این شخص عامی، یک مرتبه ای از علم را پیدا کرده است. طلبه است. درس خوانده است. نه. نیاز به طلبه هم نداریم. همین بعضی از متدینین هم به این مرحله رسیدند که در شریعت، عسر و حرج نیست. یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر. خیلی از مردم که درس هم نخواندند، این را باور دارند که شریعت، شریعت حرجی نیست. لا حرج است. شریعت سهله و سمحه است. این را بعضی از مقلدین لا اقلش و لو طلبه هم نباشند، بهش رسیده اند. خب این عامی، مقدمات انسداد در حقش تمام می شود با این دو مقدمه: انحصار، اثبات عدم وجوب احتیاط. چه می گوید این عامی؟ می گوید که علم دارد به احکامی در شریعت. این که دیگر نیازی به اجتهاد ندارد. هر کسی علم دارد که شریعت حکم دارد. شریعت بی حکم معنی ندارد. علم دارم به وجود احکامی در شریعت. مقدمه اولی. مقدمه ثانیه: راه علم و علمی به ان احکام، دیگر این جا قطعا بر من بسته است. من عامی، راه علم و علمی ندارم. تقلید از مجتهد انفتاحی هم امکان ندارد چون وجود ندارد. احتیاط هم واجب نیست چون عسر و حرج است. این دین ما، عسر و حرج ندارد. ان وقت عقلش چی حکم می کند؟ ان وقت سر دو راهی. از دو حال خارج نیست. یا عقلش حکم می کند که پس به مقدار میسور. همین امتثال ظنی. مرتبه دوم. امتثال علمی، عسر و حرج است. شریعت نمی خواهد. عقلش حکم می کند امتثال ظنی کفایت می کند. اگر طلبه ای هست. مقداری را درس خوانده است. جرأت دارد عقلش این طور حکمی را بکند، فبها. اگر گفت نه. باز هم نمی فهمم. امتثال ظنی یعنی چی؟ مرتبه دوم یعنی چی؟ کعموم الناس. می گوید عقل من ندارم اصلا که عقلم حکم بکند. چه می فهمم من. می گوییم خب در همین مساله، رجوع کن به ان مجتهد انسدادی. مجتهد انسدادی در همین مساله خبیر است. در همین حکم عقل، خبیر است. می گوید عقل حکم می کند به…این را در ذهنتان داشته باشید. این امر مهمی ست. اخوند این را اعتراف کرده است. گفته است اگر عقل عامی نرسید به این قضیه، نتوانست حکم کند به کفایت امتثال ظنی، خب رجوع می کند به ان مجتهد. همان مجتهد در این جهت، متخصص است. رجوع می کند به متخصص و می گوید که مجتهد می گوید که امتثال ظنی کافی هست. من هم می گویم کافی هست. این جور مرحوم اخوند، مطلب را در انسداد علی الحکومه تمام کرده.
بعد فرموده و اما علی الکشف. مقدمات انسداد که تمام شد، مجتهد کشف کرد که شارع مقدس، مطلق الظن را حجت قرار داده است الا ما خرج بالدلیل. ظن قیاسی نه. این را در باب انسداد گفته اند. مطلق الظن الا ما خرج بالدلیل. فرموده و اما علی الکشف باز جواز تقلید، فی غایه الاشکال است.
نمی گوید ایضا. می گوید فی غایه الاشکال. به ذهن میزند که می خواهد بگوید با ان یکی، فرق دارد. لذا ما اون جا گفتیم بناء علی الحکومه فی غایه الاشکال بل ممنوع. یک بل ممنوع از جیبمان گذاشتیم که در تقریراتش هم هست. ما از ان قدیم گیر داشتیم در این عبارت. مرحوم اخوند می گوید اما علی الحکومه ففی غایه الاشکال و اما علی الکشف ففی غایه الاشکال. این ها روا نیست. لا اقل یک ایضا بیار. ایضا هم نیاورده است. معلوم می شود که ان که گفته است دومی می گوید فی غایه الاشکال، یک کم کمبود دارد نسبت به اولی. کمبودش همین است. ان اولی یک بل منع هم دارد. تقریرات که به دست ما رسیده است نگاه کردیم، تقریرات درس مرحوم اخوند، ان جا همین طور دارد. گفته است اما علی الحکومه ففی غایه الاشکال بل منع و اما علی الکشف ففی غایه الاشکال.
مرحوم اخوند بنابر کشف می گوید این هم اشکال دارد. حالا مثل ان نیست، ولی این هم اشکال دارد. درست است که بنابر کشف، یک خوبی دارد. بنابر کشف مجتهد کشف می کند که شارع مطلق الظن را حجت قرار داده است. می شود عالم. علم پیدا می کند به شارع مطلق الظن را حجت قرار داده است. ادله رجوع جاهل به عالم، این جا اون مشکل را ندارد. نمی شود به این مجتهد بگوییم جاهل. نه. کشف کرد. کشف علم است. و لکن فرموده مشکلش از این جهت است…این مشکل، در ان هم بود. او یک مشکل علاوه داشت. مشکل از این جهت است که این منکشفش ضیق است. مقدمات انسداد کاشف است از این که شارع مقدس، مطلق الظن را حجت قرار داده است برای کسی که مقدمات انسداد در حقش تمام است نه برای مطلق. اخوند می گوید فرق انسدادی کشفی و انفتاحی همین است. انفتاحی می گوید که شارع خبر ثقه را حجت قرار داده برای همه. گفته صدق العادل. العمروی و ابنه ثقتان. برای همه حجت قرار داده است. چون برای همه حجت قرار داده است، پس مشکلی نیست من به حجت برسم، فتوا بدهم، ان ها عمل بکنند. اما انسدادی می رسد به این که مطلق الظن را برای من حجت قرار داده. وقتی گفتی برای من، پس برای عامی حجت نیست. وقتی حجت نیست، چه طور از شما تقلید بکند. مطلق الظن برای من تمت عنده مقدمات الانسداد است. عامی تمت نیست. مگر در ان فرض نادر. این اقای مجتهد انسدادی، عالم است اما عالم است به حجت برای خودش. عالم است که ظنش برای خودش حجت است. خب اگر برای خودش حجت است، به چه مجوزی، ظن او، برای دیگران حجت باشد. به چه مجوزی بتواند فتوی بدهد. ظنی که برای او حجت است… مثل موارد اطمینان. شما اطمینان پیدا کردی که این نجس است، به چه درد من می خورد که اطمینان ندارم. مقدمات انسداد ظن را در حق مجتهد برای مجتهد، برای کسی که تمت عنده مقدمات انسداد، حجت کرده است. همین است نکته ظریفش: وقتی حجت، مخصوص خودش هست، پس حجت ندارد به مردم بگوید که ایها الناس بر شما واجب است این. حجت ندارد. حجت ندارد که به دیگران بگوید که بر تو… عالم هست به قیام حجت. کشف کرده است. عالم است. اما عالم است به حجت برای خودش عالم است. نسبت به دیگران حجت ندارد. نمی تواند فتوی بدهد.
س:
ج: اون بدتر بود. اون جاهل بود. این عالم است. منتهی متعلق علم…اون دو تا گیر داشت. اون جاهل بود. بعد هم که عقلش حکم می کرد، در خصوص خودش حکم می کرد. حکم عقلی اش خاص بود. نسبت به حکم شرعی هم جاهل بود. این جا حکم شرعی معلوم است. منتهی این حکم شرعی، مثل حکم عقلی اون جا، حکم عقلی ان جا اختصاص به مجتهد داشت، این جا حکم شرعی مختص به مجتهد است.
این است که چون مجتهد حجت ندارد در حق مقلدین، نمی تواند فتوا بدهد. این فتوایش، فتوای بلا حجت است. فتوای بلاعلم است. وقتی فتوایش بلاحجه بود، تقلید هم از فتوایی که حجت نیست، باطل است.
این فرمایش مرحوم اخوند.
بعد اخوند بر اثر این بیان، مبتلی به یک اشکال می شود. و ان اشکال این است که دو مورد را می گوید که اگر قضیه ای را که شما می گویید، در دو مورد بنابر انفتاحی هم گیر می کنید. دو مورد، تقلید انفتاحی هم مشکل پیدا می کند.
یکی مورد امارات بر مسلک ما اخوند.
در امارات، سه تا مسلک معروف است. مسلک مشهور: می گویند در ادله حجیت امارات، جعل حکم ظاهری می کند. خب اگر جعل حکم ظاهری کرد، این، عالم به حکم ظاهری می شود. صدق العادل می گوید که من جعل کردم وجوب نماز جمعه را مماثل وجوب نماز جمعه ای که زراره خبر داد. جعل حکم مماثل مودای امارات. او، عالم به حکم ظاهری می شود. خب این مشکل ندارد. مسلک دوم جعل علمیت است. مسلکی که مرحوم شیخ دنبال کرد. گفت الغاء می کند احتمال خلاف را و مرحوم نائینی ان را بازش کرد، شفافش کرد، به نام تتمیم الکشف. نائینی گفت صدق العادل معنایش این است که من تو را عالم قرار دادم به واقع. خب انفتاحی در مورد امارات، عالم به احکام است. مشکلی ندارد. مسلک سوم مسلک مرحوم اخوند است. جعل حجیت است. اخوند می گوید نه حکم ظاهری جعل شده است و نه علمیت جعل شده است. همانا حجیت جعل شده است. می گوید حجیت در باب استصحاب گفته که حجیت، از چیزهایی ست که قابل جعل است مستقلا. فقد جعلتک حجه. در باب قضاء هست که من نظر الی حلالنا و حرامنا فقد جعلته حجه. حجیت می گوید امر مجعولی ست. خبر ثقه، امارات، در شبهات حکمیه، شارع مقدس انها را حجت قرار داده است.
مرحوم اخوند می گوید ان قلت بر مسلک شما، همان مشکل انسدادی در انفتاحی هم هست. به خاطر این که انفتاحی هم علم به حکم ندارد. نه علم به حکم ظاهری دارد چون شما حکم ظاهری را منکر هستید. و نه علم به حکم واقعی دارد لا وجدانا، چون اماره که علم نمی اورد وجدانا، و لا تعبدا، چون شما جعل علمیت را قبول ندارید. فقط حجت دارد. پس این هم تقلیدش جائز نیست. این هم مثل انسدادی، علم به احکام برایش بسته است. علم به احکام ندارد لاوجدانا و لاتعبدا. یکی این مورد.
جواب داده است از این مورد. گفته است نه. ما عالم هستیم. ما در مورد امارات، عالم هستیم. درست است عالم به حکم واقعی یا ظاهری نیستیم، ولی عالم به حجت که هستیم. ادله رجوع جاهل به عالم، ما اخوند را در موردی که اماره دلیل ما هست، مدرک ما اماره هست، شامل می شود. چون ما عالمیم به حجت عامه. نکته ظریفش. می گوید فرق ما با انسدادی علی الکشف این است. او هم عالم است. عالم به حجت است. ولی حجت برای خودش فقط هست. ولی ما عالم هستیم به حجت برای همه. ما می گوییم العمروی و ابنه ثقتان جعل حجیت کرده است برای خبر ثقه برای همه. مفاد ادله حجیت عام است. هم مجتهد را می گیرد و هم مقلد را می گیرد. خب پس ما عالم هستیم به حجت در حق عامی. فتوی می دهیم. می گوییم این جا حجت داری تو. او می گوید که من نمی دانم حجت دارم یا نه. می گوید که من متخصصم. پیدا کردم که حجت بر تو تمام است این جا. خب از من تقلید میکنی. ولی انسدادی کشفی نمی تواند بگوید که تو حجت داری. نه. او می گوید که من حجت دارم. مقدمات انسداد، حجت را در حق من تمت مقدمات الحکمه تمام میکند به خلاف ادله حجیت خبر ثقه، ظن خاص. بنابر انفتاح، حجیت را در حق همه تمام می کند.
مورد دوم، اصول عقلیه. گفته که جاهایی که مجتهد، مفتی، اصل عقلی جاری می کند. برائت عقلی را جاری می کند. قبح عقاب بلابیان. ان جا نمی تواند عامی از این شخص، تقلید بکند. این جا بدتر از مورد اول است. به خاطر این که مجتهد این جا، علم به احکام شرعیه که ندارد. علم به حجت شرعی هم ندارد. قبح عقاب بلابیان که حجت شرعیه نیست. نه علم به احکام شرعیه دارد و نه علم به حجت شرعیه دارد. پس چه طور این جا می تواند عامی تقلید بکند از این مجتهدی که لاعالم بالحکم الشرعی و لابالحجه الشرعیه. این بدتر از ان قبلی ست.
جواب داده است مرحوم اخوند، بله. خیلی مثل این که این ها را فکر کرده است. گفته نه. این جا هم انفتاحی عالم است. عالم به این است که این جا حجت نداری. مجتهد فحص کرده است، زحمت کشیده است، دیده این جا، تفحص کرده، دیده این جا، خبری در کار نیست. روایتی در کار نیست. حجت شرعیه در کار نیست. تخصصش هست. به عامی می گوید این جا از مواردی ست که فقد دلیل است. این جا موضوع قبح بلابیان است. عالم است مجتهد به این که این جا از موارد فقد دلیل است. تخصصش است. ان عامی تقلید می کند از این مجتهد در همین مساله. می گوید که شما این جا می گویی حجت نداری، متخصصی، من حرفت را قبول کردم. می گوید که تقلید در این جهت است که علم دارد. و اما وظیفه ات چیست، گفته است که نه. ان جا به عقلش باید مراجعه کند. ممکن است که عقل او احتیاط بگوید، عقل مجتهدش، برائت بگوید. ان که از مجتهد می گیرد، آن که رجوع می کند به مجتهد، ان که تقلید می کند مجتهد را، در ان، مجتهد عالم است. که این جا از موارد فقد دلیل است. این جا از مواردی ست که موضوع اصل عقلی ست. اما اصل عقلی چیست، نه. این از موارد تقلید نیست. عقل خودت را نگاه کن. ببین عقلت چه می گوید. ربما عقل این عامی، خلاف ان را می گوید که مجتهدش گفته است. ان جهتی که علم دارد، متخصص است، ما بهش مراجعه می کنیم. ان جهتی که عقل چه می گوید، عقل چه می گوید، این مجتهد در این جا، نه عالم به حکم شرعی ست و نه عالم به حجت شرعیه. عقل چه می گوید، جای تقلید می گوید ندارد. این جا عامی به عقلش مراجعه میکند. ربما عقل عامی، خلاف چیزی را می گوید که مجتهد گفته است.
و با این مطلب تمام می کند که پس تقلید عامی از انفتاحی جائز است. چون انفتاحی در یک مواردی، عالم به حکم است وجدانا. در یک مواردی عالم به حجت بر حکم است. در یک مواردی عالم به عدم الحجه علی الحکم است. انفتاحی سه تا حالت دارد. عالم بالحکم. عالم بالحجه علی الحکم. عالم بعدم الحجه علی الحکم. عامی می تواند به انفتاحی رجوع بکند. می تواند تقلید بکند از انفتاحی چون…. نکته ظریفش، چون انفتاحی عالم ست به چیزی که شامل عامی هم می شود. حالا ان چیز تاره حکم شرعی است. اخری حجت بر حکم شرعی ست. و ثالثه لا حجه بر حکم شرعی. به خلاف انسدادی. انسدادی یا عالم نیست. علی الحکومه. یا عالم هست ولی عالم به حجت عامه نیست. عالم به حجت فی حق العامی نیست. از این جهت. یا عالم نیست. یا عالم به حجت عامی نیست. انفتاحی، عالم به چیزی ست که دو تا قید دارد. عالم بما یعم العامی ست. و مطلب را تمام کرده است. این فرمایش مرحوم اخوند در بحث انسداد.
یک کلمه را هم اضافه بکنیم. اخوند مشکله را در امارات، مطرح کرد به نظر خودش و در اصول عقلیه به نظر کل. اصول شرعیه را نیاورد. وجههش روشن است. مرحوم اخوند در اصول شرعیه، قائل به حکم ظاهری ست. در استصحاب، می گفت که جعل حکم مماثل است. می گوید اصول، کل شیء لک حلال، حلیت ظاهریه را جعل می کند. در منطقه اصول شرعیه، مرحوم اخوند می گوید که این انفتاحی، عالم بالحکم الظاهریه فی حق الکل. امارات را اورده و اصول عقلیه را اورده است.
این فرمایش مرحوم اخوند.
عرض کردیم در ادعاء، مرحوم اقای خوئی هم شریک مرحوم اخوند شده است. و همین حرف ها را قبول کرده است. همین حرف ها که انسدادی، گفته انسدادی علی الحکومه جاهل. انسدادی علی الکشف، عالم ولی عالم بحجته لا بحجه الکل. این ها را قبول کرده. منتهی امده است اشکال را در دو مورد مطرح کرده که یکی با اخوند فرق دارد.
س:
ج: اشکال خوبی ست. ما هم در ذهنمان همین است. یک چیز خیلی بعید است که مثلا بگوییم میرزا قمی جاهل، این ها گفتنی نیست. ما هم در ذهنمان همین است. اشکال خوبی ست که انسدادی هم خبیر است. همین که می گوید یکفی امتثال ظنی، از خبرویتش می گوید.
مرحوم اقای خوئی همین حرف ها را قبول کرده است، اشکال را برده در خصوص اصول عملیه، چه شرعیه چه عقلیه. فرقی نمی کند. مرحوم اقای خوئی در امارات می گوید اشکالی نیست چون مسلکش، مسلک علمیت است. می گوید اماره، علم است پس عالم است. می تواند فتوی بدهد. می شود تقلیدش کرد. ان را بحث نکرده است. گفته است واضح است ان. بحث را، اشکال را مطرح کرده است، ظاهرا این اشکال از شیخ استاد ما ست که ایشان می گوید استشکلنا بر سید استاد که بعدها جواب داده که جوابش در مصباح الاصول امده است. اشکال را مرحوم اقای خوئی در اصول عملیه مطرح کرده است. چه شرعی چه عقلی. فرقی نمی کند. اشکال این است که چه طور عامی می تواند از مجتهدی تقلید بکند که ان مجتهد فتوایش مستند به اصل عملی ست. وجه اشکال این است که شرط جریان اصل عملی چه شرعی اش و چه عقلی اش، اخر بحث برائت بحث کرده اند، شرطش این است که باید فحص بکنی. یأس پیدا بکنی از دلیل اجتهادی. فرض اشکال اون جایی ست که ما یک مجتهدی داریم در این مورد اصل عملی که یک مجتهد اخر ما جاری کرده است، ان، فتوا داده است. یک مجتهدی گفته است شرب تتن جائز است. فتوا داده است. مجتهد اخری که عدل این هست، گفته است شرب تتن حرام است. اشکال در این جا ست. در موردی که اصل عملی، مجتهدی جاری کرده که در همان مورد، مجتهد دیگری، فتوا بر خلاف داده است. این اصل مرخص جاری کرده، ان، فتوا الزامی داده است. مشکل را این جا برده است. اگر همه اصل ترخیصی جاری کنند، گفته است که مشکلی نداریم. متخصص اند. رجوع می کنیم. عیب ندارد. اما اگر یک مجتهد، اصل مرخص جاری کرد، مجتهد اخر، فتوی به الزام داد، گفته است که این جا، تقلید این عامی، از این مجتهدی که فتوی به ترخیص داده، گفته است که مجال ندارد. چون موضوع اصل عملی این است که فحص باید بکند. این مقلد فحص نکرده است. در حقش اصل عملی جاری نیست. اگر هم فحص کند، به حکم الزامی می رسد. یک مجتهد دیگری، مجتهد قولش حجت است. اماره هست. اشکال این است که اگر این فتوای به ترخیص داد مستندا به اصل عملی، مجتهد اخری، فتوای به الزام داد، این جا تقلید این عامی از این مجتهد، فیه اشکال. ملاحظه کنید کلام ایشان را. او هم فکر کرده است. خوب تعقیب کرده است. می خواسته حلش بکند این اشکال را.