بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اثر دوم بود که مترتب بر اجتهاد شده بود. جواز التقلید. اصل جواز تقلید را فعلا بحث می کنیم. شرائطش در بحث تقلید خواهد آمد. اصل ترتب اثر را بحث می کنیم.
مرحوم اخوند فرمود این اثر بر اجتهاد انفتاحی بار است. بر انسدادی مترتب نیست. بعضی در بعضی از موارد هم که اشکال شد در خصوص انتفاحی، دفاع کرد. یکی مورد امارات بود بر مسلک خودش. و یکی هم اصول عقلیه بود.
در تقریرات اضافه کرده. غفلت کردیم. در تقریرات امارات را مطرح کرده است. جواب داده است. همین جواب کفایه. که نه عالم به قیام حجت است. اصول عقلیه برائت و این ها را هم مطرح کرده است. گفته این جا هم عالم است به عدم قیام حجت. احتیاط را هم در اطراف علم اجمالی مطرح کرده. این اضافه دارد. گفته در موارد علم اجمالی باید احتیاط کرد یا نباید، این هم امر تخصصی ست. تاره اطراف علم اجمالی، متابینین اند. خب مجتهدین در ان جا تخصصشان را اعمال کردند گفتند باید احتیاط کرد. گاهی اقل و اکثر است. در اقل و اکثر اختلاف است. یک عده مشهوری می گویند برائت. یک عده می گویند احتیاط. ان هم نیاز به تخصص دارد. مجتهد ان جا عالم است به وظیفه عقلیه. گفته است در موارد احتیاط هم، مجتهد است که عالم است که به وظیفه عقلیه. هم در برائت، این کلمه را اضافه می کنیم. در کفایه نیست. کلمه احتیاط در کفایه نیست. در تقریرات هست. و این کلمه باز در کفایه نیست. هم در برائت گفته است، هم در احتیاط. در هر دو گفته که اگر عقل عامی کرد، به عقل خودش. کار نکرد، چه در برائت و چه در احتیاط، از مجتهد تقلید می کند.
س:
ج: هنوز چاپ نشده. اقایی که تصحیح می کند، این مقدار را برای ما داده. عن قریب شاید در اینده چاپ شود.
این فرمایش مرحوم اخوند، انسدادی، تقلیدش جائز نیست. انفتاحی جائز است. اشکالات تقلید انفتاحی را هم دفع کرد. در تمام موارد تقلید افتاحی می گوید جائز است.
فقط چیزی که در مصباح الاصول اضافه دارد، این است. ان اضافه اش را مطرح می کنیم. ان اضافه این است که ایشان فرموده در مطلق اصول عملیه مرخصه، برائت شرعی، استصحاب نافی حکم، برائت عقلی، گفته ان جا، تقلید اشکال دارد. یک اشکالی را مطرح کرده است و ان اشکال این است که شرط جریان اصول عملیه، اصول مرخصه باز، شرط جریانش، فحص است. و مقلد فحص نکرده است در این جا. اگر فحص نکرده، چه طور مفاد ان اصول عملیه، در حق این حجت است. و چه بسا اگر فحص بکند، مجتهد اخری، عمده اشکال این جا ست، مجتهد اخری، فتوی به تکلیف داده است. خب این فحص می کند، برخورد می کند به مجتهدی که فتوی به تکلیف داده است. فتوی به تکلیف، اماره است. با وجود اماره در حق عامی، اصول عملیه، معنی ندارد در حقش جاری بشود. الان این مجتهد انفتاحی می خواهد در حق این شخص، برائت جاری بکند، فتوی بدهد. در حق خودش فتوی می دهد، عیبی ندارد. فحص کرده، ادله او را باطل می بیند، می گوید که این جا فقد دلیل است. بحثی نداریم. می خواهد در حق عامی فتوی بدهد، اگر مجتهد دیگری فتوا داده باشد، خب ان فتوی در حق من حجت نیست. در حق این مقلد که حجت است. این مقلد اماره دارد که فتوی مجتهد اخر باشد. و وقتی که اماره داشت، اصل عملی در حقش جاری نمی شود. به چه مجوزی، من برائت جاری بکنم، استصحاب نافی جاری بکنم، و به او، در حق او فتوی بدهم که این جائز است. این حرام نیست. این واجب نیست. این عامی، اماره بر خلاف دارد. اماره بر خلافش، فتوای مجتهد اخر.
این اشکالی که در مصباح الاصول مطرح کرده. بعد جواب داده است. سه حالت درست کرده است. سه فرض درست کرده است.
س:
ج: موضوع اصول عملیه، فقد اماره اخری ست. این الان اگر مجتهد دیگری فتوی داده، در حق این، فقد اماره دیگری نیست. … فقط فرقش همین است. اون جا مجتهد، همه کار ها را کرده. می گوید که این خبر، معارض ندارد. خبری که معارض ندارد، در حق کل حجت است. پس فتوی می دهم. اما در جایی که عامی ست، اصول عملیه، بر خلافش یک اماره اخری هست. با وجود اماره اخری، اصل عملی مجال ندارد. … ان جا می گوید اماره نیست. این جا می گوید اماره هست. مجتهد می گوید که ان فتوی مجتهد دیگر، در حق تو عامی، اماره هست. در حق من، اماره نیست. من برائت دارم. چون من مجتهد هستم. قول او حجت نیست. ولی تو عامی هستی، قول او در حق تو، حجت است. اماره هست. پس در حق تو، اصل عملی معنی ندارد. … در امارات، مجتهد فحص کرده است. دیده برای این اماره، اماره معارض نیست. اما در این جا… ان اماره ای که پیش ان مجتهد تمام است، می گوید معارض دارد، ان را که در حق این مقلد که حجیت ندارد. اما فتوی را می گوید که حجیت دارد در حق این.
ایشان این اشکال را این طور مطرح کرده. است. ایشان جواب داده. فرموده است که این اشکال وارد نیست. سه فرض درست کرده است.
فرض اول این است که این مجتهدی که تمسک کرده به اصل عملی، به اصل مرخص، به اصل نافی، برائت جاری کرده، این اعلم است از ان مجتهدی که فتوی داده است. فتوی به تکلیف داده است. تاره یک فرضش این است که این اعلم است. خب اگر اعلم باشد، سیاتی قول غیر اعلم، در حق عامی، حجیت ندارد. پس موضوع اصل عملی، در حق این عامی تمام است. موضوع اصل عملی این است که شک باشد و اماره ای نداشته باشیم. شک هست. اماره ای نداریم چون اماره ما، فتوی ان مجتهد اخر است. فتوی مجتهد اخر که این جا حجیت ندارد. مفضول است. این، اعلم است. در اعلم و عالم، هیچ مشکلی نداریم. اعلم فتوی می دهد طبق اصل مرخص. موضوع اصل در حق عامی تمام است. عامی می تواند تقلید کند. این یک فرض.
فرض دوم این است که متساویین هستند. و لکن مقلد، خبر از فتوای تکلیف آور ان دیگری را ندارد. الان این مجتهد در حق این عامی، اصاله البرائه جاری می کند. می گوید که تو شک داری در حکم. از اون طرف هم، خبر که نداری از فتوی مخالف. فحص هم که واجب نیست از فتوی مخالف. شبهه موضوعیه است. ایا فتوی مخالفی داری یا نه، شبهه موضوعیه است. فحص واجب نیست. چون تو شک داری، فتوی مخالف را هم احراز نکردی، فحص هم که واجب نیست، پس اصاله البرائه در حق تو جاری ست. فتوی می دهد به عدم وجوب. این شخص هم تقلید می کند. الان موضوع اصل در این عامی، تمام است. شک دارد. اماره بر خلاف ندارد. چون فحص لازم نیست در شبهات موضوعیه. فحص می گوید که لازم نیست در این جا. این جا فرق می کند عامی با مجتهد. مجتهد که می خواهد فتوی به برائت بدهد، باید فحص بکند چون شبهه حکمیه است. در شبهات حکمیه، ادله وجوب تعلم، می گوید تعلم کن. فحص کن. در اخر بحث برائت، بحث کردند. به خلاف عامی. این را نگفته. گفته سیاتی. عامی لازم نیست فحص بکند که ایا فتوی مخالف در این جا هست یا نه. چون این شبهه موضوعیه است. در شبهه موضوعیه ایا ان مجتهد، فتوی خلاف داده یا نه، اماره ای بر اثر فتوی او برای من پیدا شده یا نه، فحص لازم نیست. چون فحص لازم نیست، ادله برائت، در حق این جاری ست. مجتهد فتوی می دهد و او هم عمل می کند.
فرض سوم این است که متساویین هستند و این خبر دارد. فحص لازم نبوده است ولی الان خبردار شده است. خبردار شده است که ان مجتهد مساوی، فتوایش تکلیفی ست. فتوی این اقا ترخیصی ست. این جا برائت در حق این جاری نیست به خاطر این که اماره بر خلاف دارد. در این صورت فرموده که ما اشکال را قبول داریم. ما نظرمان همین است. در متساوین، هم قول این حجت است و هم قول او. دو تا حجت ها با هم تعارض می کتند. ایشان از قائلین به وجوب احتیاط است در متساویین. ایشان گفته الاحوط این است که اگر مجتهد ها متساوی شدند، قول این، با قول او، تعارض می کند، از باب این که تعارض دارند، این اقا نمی تواند تقلید کند. گفته است نمی تواند تقلید بکند. حجیت قول او، معارض هست. او می گوید این جا اماره ای نیست پس برائت. او می گوید که اماره هست پس تکلیف. دو تا قول با هم تعارض می کنند. تساقط می کنند چون متنافیین هستند.
س:
ج: علم به کذب هم دارد. او یکی می گوید تکلیف نیست. دیگری می گوید هست. او می گوید اماره دارد، او می گوید اماره ندارد. یکی می گوید معذور هست و دیگری می گوید معذور نیست. دو تا با هم تنافی دارند.
گفته است که ما این جا، اشکال را قبول داریم اصلا. این جا می گوییم تقلید جائز نیست. ایشان فرموده در صدر کلامش این اشکال مندفع است در بعضی از فروض که دو فرض باشد. تمام است در یک فرض. الا این که حرف شیخ انصاری را قبول بکنیم. سیاتی. ادعای اجماع شده. ادعای مذاق شریعت شده که احتیاط لازم نیست. در متساویین تخییر ست. اگر گفتیم در متساویین تخییر است، بله. این جا عامی مخیر است که از این تقلید بکند یا از او.
س:
ج: اشکال عام ما در این جا هست، پس در خصوص اصول عملیه، در انفتاحی اشکالی نیست. اگر اشکالی هست، یک اشکال عامی هست در یک فرض که مخصوص اصول عملیه هم نیست. نگفته ایشان. عیبی ندارد.
این فرمایشی که ایشان اضافه کرده است بر کلام مرحوم اخوند.
ما نسبت به انفتاحی، اشکالی نداریم الا در باب استصحاب. ما می گوییم که این ها اشکال نیست. بیانات مرحوم اخوند در انفتاحی، قبول داریم. مصباح الاصول قبول کرده. انفتاحی عالم است به قیام حجت. انفتاحی عالم است به فقدان الحجه. این حرف ها درست است. ما این ها را اشکال نداریم. اشکال ما یک مورد چهارمی ست. غیر از امارات به نظر اخوند، غیر از اصول شرعیه اشکال مصباح الاصول، غیر از اصول عقلیه باز اشکال اخوند. می گوییم غیر از این سه مورد، استصحاب مشکل دارد تقلیدش. در انفتاحی استصحاب، اشکال دارد. مواردی را که مجتهد استصحاب می کند، جواز تقلید انفتاحی مشکل است.
چون موضوع استصحاب، یقین سابق و شک لاحق است. موضوع استصحاب با موضوع برائت، فرق دارد. موضوع برائت شک است. می گوییم که این عامی شک دارد. داخل است. فحص هم که قدرت ندارد. من به جایش فحص کردم. فحص از من، جهل از او، خب می گوییم رفع ما لا یعلمون. بحثی نداریم. ما در اصول عملیه مشکلی نداریم. اما در استصحاب، قبلا هم این بحث را مطرح کرده بودیم و اشاره کرده ایم که مشکله ای هست. در استصحاب، موضوع یقین است و شک. عامی که یقین ندارد که نماز جمعه در زمان حضور واجب بوده است، حالا شک در بقاء داشته باشد، بعد مجتهد می گوید که لا تنقض در حق تو جاری ست. تو خبر نداری که در این موضوع، شارع چه فرموده. من تخصص دارم. شارع در این موضوع فرموده لا تنقض الیقین بالشک. مجتهد نمی تواند لا تنقض را در حقش جاری بکند چون یقین سابق نداریم. قوام استصحاب به یقین سابق است و عامی یقین سابق ندارد. به چه بیانی انفتاحی در رساله اش بنویسد که نماز جمعه بر همگان واجب است؟ همگان که یقین سابق ندارند. چه طور استصحاب را جاری بکند؟ در ذهن ما این است که مشکله، در استصحاب است. نه در امارات. نه در اصول عقلیه. در اصول شرعیه غیر از استصحاب. مشکل در استصحاب است که موضوعش در حق عامی محقق نیست. اگر موضوعش در حق عامی محقق نیست، چه طور می تواند مجتهد، به محمول فتوی بدهد در حق عامی؟ مشکل مشکل استصحاب است.
منتهی ما از این مشکل فارغ هستیم. چون ما استصحاب را در تکالیف می گوییم که جاری نیست. ما استصحاب مثبت تکلیف را می گوییم جاری نیست. منحصر است استصحاب در نفی تکلیف. خب نفی تکلیف، استصحاب جاری نشد، خب برائت جاری می شود. فتوی می دهد. خودش می گوید فلان شیء واجب نیست. چون یقین دارم واجب نبوده، الان شک دارم، لا تنقض الیقین بالشک می گوید واجب نیست. برای خودش استصحاب جاری می کند. بعد راجع به مقلدش می گوید که مقلدین ما که شک دارند که واجب است یا نه. شارع در حقشان گفته رفع ما لایعلمون. می نویسیم برای شما هم واجب نیست. با برائت برای مقلد فتوی می دهد. با استصحاب، خودش عمل می کند. ما مشکل نداریم.
س:
ج: بله. می شنود. مجتهد هم می گوید واجب نیست. چون شک در وجوب است، برائت می گوید واجب نیست… مجتهد که فتوی می خواهد بدهد، چه طور فتوای مجتهد را در حق مقلدین، حجت کنیم؟ گیر از این طرف هست. چه طور مجتهد می تواند به این مقلدش بگوید نماز جمعه واجب است، با این که مقلدش که شک و یقین ندارد. دلیل را در حق مقلد قاصر می داند. ولی برائت را قاصر نمی داند. می گوید که مقلدین ما هم شک دارند. رفع ما لا یعلمون… برائت را مجتهد جاری می کند. می بیند موضوعش… مثل شبهات موضوعیه. در شبهات موضوعیه، مقلد شک دارد که این اب پاک است یا نجس. شک دارد. یقین سابق ندارد. اقا می گوید که این برای شما، پاک است. چون شک داری پاک است یا نجس. کلی شیء طاهر. خودش یقین دارد که این اب پاک بوده، الان شک دارد نجس شده یا نه، با خودش هم می گوید که برای من هم پاک است. لا تنقض الیقین بالشک. در حق او، موضوع قاعده طهارت فعلی ست. در حق من، موضوع استصحاب فعلی ست. حالا در شبهات حکمیه هم همین طور. شبهه حکمیه است نماز جمعه واجب است یا نه. ان عامی شک دارد واجب است یا نه. … غافل فرقی ندارد. غافل مهم نیست. غافل در حقش هیچ چیزی نباشد، معذور است. عذر عقلی دارد. مهم نیست. برای ملتفتین صحبت داریم می کنیم. این که الان شک دارد، دنبال حجت است. ملتفت می رود سراغ حجت که چه کنم. می رود سراغ مجتهد. می گوید که راحت باشد. برایت واجب نیست. رفع ما لایعلمون. دلیلش هست. می گوید که بر شما واجب نیست. فردای قیامت بهش می گویند که چرا گفتی واجب نیست، می گوید خداوندا شک داشت. پیامبرت هم گفت هر جا شک داری رفع ما لا یعلمون.
خب این است که مشکله انفتاحی، این را حلش بکنید. از قدیم الایام در ذهن ما این است که در امارات، مشکلی نداریم. در اصول مرخصه مشکلی نداریم. مشکل همانا در استصحاب است. فتوای انفتاحی که مستندش استصحاب است، به چه بیان حجت است بر حق عامی تا بتواند تقلید بکند. گیر ما این است.
س:
ج: شبهه حکمیه است. البته ممکن است که یک عامی پیدا شود. ان ها خارج از بحث هست. یک عامی پیدا بشود و بگوید که من تاریخ خواندم. شنیدم. یقینا زمان پیامبر واجب بوده است. الان شک دارم. چه کار کنم. ان جا عیب ندارد که مجتهد بگوید که واجب است. پیدا کردم. عموم مردم را داریم صحبت می کنیم. عموم عوام، یقین و شک ندارند. مجالی برای استصحاب نیست.
مشکله در تقلید، در حجیت فتوی، در خصوص استصحاب الزامیات است. خصوص استصحابی که تکلیف اور است. اگر ان را کسی قبول کرد، این جا گیر می کند که حجت باشد حکمی را که مجتهد از استنباط به دست اورده است، در حق عامی حجت باشد، این مشکله را دارد.
س: اگر قبلا می دانستی که این واجب بود…
ج: ان ها تعلیقی هست. استصحاب تعلیقی حجت نیست. شک بالفعل دارد که واجب است نماز جمعه. می اید سوال می کند.
س: عامی خبر از رفع ما لایعلمون ندارد.
ج: محمول را مجتهد جاری می کند. موضوع را در حق او می بیند که فعلی ست، محمول را او جاری می کند… غافل مهم نیست. غافل معذور است. تقلید ندارد غافل برائت ندارد. خب استصحاب هم ندارد. ولی غافل مهم نیست چون معذور است. گیر در ملتفت است که دنبال حجت است. این که دنبال حجت می رود، این را باید حلش بکنید. او که سوال دارد. مشکل دارد. غافل که مشکل ندارد. کار خودش را می کند. عامی ملتفت مشکل دارد. در مواردی که مجرای برائت است، مجتهد مشکل ندارد. فتوی می دهد. می گوید که تو هم به فتوای من عمل کن. عیبی ندارد. فتوای من حجت است. اما در جائی که مورد، مورد استصحاب است، فتوی مستند به استصحاب است، او نمی تواند به عامی بگوید که عمل کن. عامی موضوع استصحاب نیست. می تواند، حرام که نیست ولی در حق او حجت نیست.
این است که مشکله در ناحیه مجتهد انفتاحی در خصوص استصحاب است که قدیما و جدیدا ذهن ما را مشغول کرده است. نه در این مواردی که مرحوم اخوند فرموده است.
س:
ج: تعبد برای کسی ست که یقین دارد تعبد می کند نه هر شخص. همان گیری که مرحوم اخوند در دلیل انسداد داشت. در دلیل انسداد می گفت که مقدمات انسداد، ظن این را حجت می کند. همان مشکله در استصحاب هست. …امارات که مدلولش که عام است. …شک دارد. این هم شک دارد…خبر ثقه برای ناحیه محمول است. شک دارد که نماز جمعه واجب است یا نه. مجتهد می گوید که من تحقیق کردم. یک خبری پیدا کردم. ان خبر ثقه است. شارع مقدس ان خبر ثقه را حجت قرار داده است. مفادش این است که نماز جمعه واجب است برای همه. از جمله همه، تو هستی. بحث نداریم در انجا. این جا می گوید که من فحص کردم. تحقیق کردم. گفته است لا تنقض برای کسانی که یقین دارند و شک دارند. تو جزء یقین دارند و شک دارند، نیستی.
حاصل الکلام:
در مجتهد انفتاحی در سه نقطه، حالا که ما اضافه کردیم، در چهار نقطه، گیر بود. مرحوم اخوند، مرحوم اقای خوئی، ان سه نقطه را حلش کردند. این نقطه چهارم را مطرح نکردند. در ذهن ما، لا ینحل است.
س:
ج: می گویم بنابر این که اصل عملی باشد. بنابر این که استصحاب اصل عملی باشد، این اشکال هست. نه. ان اشکال ان جا هم هست. ان بیان عام است. اشتباه گفتیم.
واما مجتهد انسدادی.
س:
ج: روی مبنایی که ما گفتیم، جواب دارد. روی مبنای دیگران، جواب ندارد.
و اما مجتهد انسدادی. مجتهد انسدادی رو هردو بزرگوار گفتند که تقلیدش جائز نیست. میرزا قمی امروز زنده بشود یا یک کسی مثل میرزا قمی، بگوید که مسلک من انسداد است، نمی شود ازش تقلید کرد. هر دو بزرگوار قبول کردند. این مقدمه را اول عرض می کنیم. مقدمه جواب ما: هردو بزرگوار قبول کردند که موضوع جواز تقلید، العارف باحکامنا نیست. العالم باحکامنا نیست. درست است که در بعضی از روایات آمده العالم باحکامنا، من نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا، در بعضی از روایات امده است، ولکن دلیل جواز تقلید، منحصر به این روایات نیست کما سیاتی. یک دلیل دیگر داریم اوسع. سیره عقلا. سیره عقلاء دلیل جواز تقلید است. در سیره عقلا، موضوع متخصص است. عالم باحکامنا توش نیست. این است که مرحوم اخوند در دو مورد گفت که تقلید جائز است، درست است که عالم به احکام نیست، اما عالم به قیام حجت است. در مورد دوم گفت درست ست که عالم به احکام نیست ولی عالم به فقد الحجه است. این را اخوند گفت. مرحوم اقای خوئی هم در یک موردش. مرحوم اقای خوئی هم در اصول عقلیه. نگاه بکنید. تامل بکنید. اون جا اعتراف کرده است. گفته است که در اصول عقلیه، او عالم است به این که این جا از موارد اصول عملیه است. از موارد فقد دلیل است. ایشان هم گفته است. گفته است از موارد است، رجوع می کند. بعد از موارد اصل عقلیه، فقد دلیل است، تقلید می کند. بعد می گوید که خب. اگر عقلش چیزی فهمید، به عقلش عمل می کند. و اگر عقلش نفهمید کما هو الغالب، می گوید که اقای مجتهد، عقل شما چه می گوید. هر چه عقل شما می گوید، ما هم به همان عمل کنیم. در حکم هم رجوع می کند به اقای مجتهد. این را در مصباح الاصول تصریح کرده است. اخوند هم در تقریرات، تصریح کرده است. این مقدمه در ذهن داشته باشید که هر دو قبول دارند که موضوع جواز تقلید، العالم بالاحکام نیست. اوسع است.
پس نتیجه می گیریم این که مرحوم اخوند و مرحوم اقای خوئی، اشکال می کنند که انسدادی عالم به احکام نیست، جاهل است فلا یجوز تقلیده، این استدلال غلط است. موضوع عالم به احکام نیست. خودتان اعتراف کردید. این استدلال باطل است.
خب این استدلال باطل است، هنوز کافی نیست که بگوییم که تقلید انسدادی جائز است. باید ثابت بکنیم که انسدادی جزء خبیرها ست. جزء متخصص ها هست که می شود بهش رجوع کرد. موضوع عالم نیست. ان را از گردانه خارجش بکنید. موضوع متخصص است. موضوع خبیر است. موضوع عالم است. عالم متخصص. به ندارد. به ان، احکام نیست. ادعاء ما این است که انسدادی علی الحکومه، درست است که عالم به احکام نیست ولی عالم به وظیفه هست.
س:
ج: انسدادی اگر بگوییم حکم خدا چیست، می گوید نمی دانم. راه بسته است. وظیفه عقلیه می گوید این است. فعلا داریم انسداد علی الحکومه را بحث می کنیم.
انسداد علی الحکومه، ادعاء این است که در انسداد علی الحکومه، این، عالم است به وظیفه عقلیه.
مرحوم اقاضیا نقد کرده به اخوند. گفته در امارات پس شما چه می گویید انفتاحی ها. در اصول عقلیه چه می گویید. نمیدانم چه طور شده است که این نقض ها را کرده است بر اخوند. خود اخوند این ها را در کفایه جواب داده است.
ما نقض نمی کنیم بر اخوند. ولی عرض ما این است که… ما این طور تنظیر می کنیم. چه طور در امارات می گویید که عالم به احکام نیست. بلکه عالم به حجج است. چه طور شما در اصول عملیه می گوییدکه عالم به حکم نیست. عالم به حجج هم نیست. عالم به فقد الحجه است. همین کافی ست. عالم به فقد حجه. در همین، متخصص است. در همین خبیر است. می گوییم انسدادی هم عالم است علی الحکومه به وظیفه عقلیه. برای این که خوب این جا بیافتد. ملموس بشود فرض کنید که یک نفر مراجعه می کند به میرزا قمی. میرزا قمی مراجعه می کند می گوید چه کنم. شما ببینید که جواب میرزا قمی، صحیح است یا غلط. فرض هم بکنید که میرزا قمی اعلم است. کلام در ان جا ست. اعلم است که هیچ شبهه نیست. اگر انفتاحی بود، هیچ شبهه ای در تقلیدش نبود. گیر، انسدادی بودن است نه عالم بودنش، مفضول بودنش، تساوی. نه. فرض بکنید که میرزا قمی اعلم است. اعلم علماء که بوده. انسدادی هست. عامی بهش مراجعه می کند. اقای میرزا قمی چه کنم. میرزا می گوید طبق خبرویتی که من دارم، تلاشی که کردم، این است که راه علم و علمی در این زمان غیبت بسته است. به احکام هیچ راهی نداریم. اقای عامی می گوید راست می گویید. شما خبیر هستید. خب بعدش چه کار کنیم. می گوید طبق خبرویتی که من دارم، احتیاط هم مجال ندارد در شریعه. عامی می گوید که شما خبیرید. من هم می گویم که پس مجال ندارد. این که مرحوم اخوند گفت باید احتیاط را اجتهاد کند، وجهی ندارد. نه. احتیاط، تقلیدی هم می تواند باشد. انسدادی معنایش این نیست که در همه جا، انسدادی ست. میرزا قمی می گوید که احتیاط واجب نیست. در این ما یقین داریم. در این مساله ایه قران داریم. انفتاح باب علم است. می گوید خب پس احتیاط هم واجب نیست، از شما می پذیریم.
س:
ج: او یقین پیدا کرده است. من لازم نیست. او خبیر است. او استنباط کرده است که احتیاط در شریعت واجب نیست. در او انسداد ندارد. انسدادی در مقدمات انسداد که انسداد ندارد. در احکام انسداد دارد. این که واجب نیست احتیاط، این که انسداد ندارد. این انفتاح است.
عامی می گوید که شما می گویی در شریعت احتیاط واجب نیست، ما این را هم قبول کردیم. خب چه کار کنیم. می گوید که من تحقیق کردم که این ها هم که انفتاحی هستند، منحرف هستند. راه غلطی را دارند می روند. ما طبق خبرویتی که من دارم، می گویم که راه این ها غلط است. دارند بر خطا می روند. شما اعلم هستی. میرزا قمی اعلم است، دارد اون ها را تخطئه می کند. بعد می گوید که خب چه کار بکنم. می گوید تو، هر جایی که من ظن پیدا کردم، درست که ظنی که من پیدا کردم، حجت در حق خودم هست، مقدمات انسداد، در حق خودم حجتش کرده است. ولی تو هم می توانی به این ظن عمل بکنی. مواردی که من ظن پیدا کردم و لو بر خلاف ظن تو هست، ظن تو قیمتی ندارد چون ظن تو اساس ندارد. ریشه ندارد. روی خبرویت نیست. ظنی را که من پیدا کردم، روی خبرویتی را که دارم، پیدا کردم. ایا عقل و عقلاء، اگر این شخص، تقلید بکند از میرزا قمی، می گوید همان جایی که شما ظن پیدا کردی، به من بگو، من هم عمل بکنم، ایا عقلا می گویند که این، رجوع به جاهل کرده است؟ یا به عالم. ایا عقلاء این را مذمتش می کنند؟ یا می گویند نه. اعلم علماء است. راهی غیر از این نیست.
این است که من از قدیم در ذهنم بود که چه طور شده است مرحوم اخوند، این حرف ها را زده است. بعد باز می گفتیم اخوند یک خورده ای از فقه، یک خورده از …ان طور خیلی فقهی نیست. ولی مثل اقای خوئی چرا این ها را قبول کرده است؟ یک جهتش این است که اقای خوئی که قبول می کند، می گوید که مجتهد انسدادی نیست. مهم نیست. این ها روانی ست. سبب می شود که خیلی فکر نکند. ما در ذهنمان این است که چرا این حرف ها را قبول کرده است. این ها گفتنی نیست که میرزا قمی اگر فی زمان خودش، اعلم علماء باشد، تقلیدش جائز نیست چون جاهل است. این ها گفتنی نیست. این تحلیلی هست که ما کردیم. تحلیل عامیانه اش. و اما عالمانه اش که باید جواب بدهیم از ان شبهات مرحوم اخوند، تتمه دارد.