بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در تفصیلاتی بود که در مساله داده شده بود.
تفصیل صاحب فصول بین متعلقات موضوعات و احکام تمام شد.
کلمه ای که راجع به فرمایش مرحوم صاحب فصول است و کفایه متعرض نشده است، این است که ایشان علاوه بر ان وجوه، یک وجه دیگری هم ذکر کرده است که در کفایه متعرض نشده است. جواب نداده است.
فرموده اگر قول مجتهد در متعلقات در موضوعات، مجزی نباشد، دیگر وثوق به قول مجتهد پیدا نمی شود. مردم دیگر بی اعتماد می شوند به قول مجتهد. می گویند قول مجتهد از کجا معلوم درست باشد. شاید فردا عدول کرد. شاید فردا این مرد و مجتهد دیگری بر خلافش صحبت کرد. اگر قائل به اجزاء نشویم، به قول مفتی وثوق پیدا نمی شود. وقتی وثوق پیدا نشد، مردم اعتمادشان سلب شد از قول مجتهد، تقلید نمی کنند. و این خلاف مثلا مذاق شریعت است. این را هم مرحوم صاحب فصول اضافه کرده است. که بعضی ها همین وجه را برای مطلق اوردند. مطلق الاجزاء را ادعاء کردند به همین بیان.
و لکن این هم درست نیست. این که ایشان فرموده ست وثوق از بین می رود، نه. این حرف هم حرف باطلی ست. قائل به عدم اجزا هم بشویم، وثوق به قول مفتی از بین نمی رود.
چون عموم مردم غافل از این اختلافات هستند.
التفات به اعمال سابقه ندارند تا منتهی بشوند به بحث اجزاء و عدم اجزاء.
این اختلافات هم کم است. عدول کم است. اختلاف … مردم در ذهنشان این است که دین واحد است. اصلا علماء با هم اختلاف ندارند. مگر می شود اختلاف داشته باشند. غافل اند مردم. التفات ندارند. موارد عدول نادر است.
این است که اگر هم فتوای مجتهدی گفتیم مجزی نیست، عمل طبق فتوای مجتهد مجزی نیست، هیچ گونه بی اعتمادی را موجب نمی شود.
شاهدش هم این است که در تاریخ اتفاق افتاده است این قضایا. برخی مجتهدین قائل به عدم اجزاء شده اند و هیچ ابی از اب تکان نخورده است.
ان بی اعتمادی به خاطر بی دینی است که اگر مجتهدی خلاف شرع رفت، یک مرجعی خلاف شرع رفت، خصوصا اگر تخلف زیاد بشود، در بیش از یک نفر پیدا بشود، بله. ارام ارام مردم اعتمادشان از مراجع سلب می شود. تخلف، گناه، معصیت، این ها است که موجب می شود. و گرنه عدول از فتوایی به فتوای دیگر و قول به عدم اجزاء، این ها را مردم می گویند که از دیانتشان است که اشتباه که می کنند، اعتراف می کنند به دیانتشان. این ها ربطی به عدم اعتماد ندارد. مجتهدی عدول کرده است، فتوایش را پس می گیرد، مردم می گویند عجب ادم خوبی ست که … در جایی که مردم بفهمند، این جور توجیه می کنند. بی اعتمادی نمی اورد. وثوق را از علماء سلب نمی کند. باز همچنان مردم اگر ارادتشان بیشتر نشود، ارادتشان کم نمی شود. لذا این فرمایش صاحب فصول علاوه از این که اختصاص به متعلقات و موضوعات ندارد. نمی دانم چرا در متعلقات و موضوعات می گوید که وثوق از بین می رود.
اولا اختصاص به متعلقات و موضوعات ندارد. ثانیا موجب زوال وثوق نمی شود. این است که اجزاء را با این بیانات، با این وجوه ضعیفه موهومه نمی توانیم اثبات کنیم.
این کلمه ای بود که راجع به کلام صاحب فصول باقی مانده بود. فکر کردیم حرف صاحب فصول را، قبلا نگاهش کرده بودیم، دیدم مرحوم اقای مشکینی هم متعرض شده است که اخوند این را نیاورده است. شاید اخوند دیده است که این خیلی حرف باطلی ست. متعرضش نشده است.
تفصیل مرحوم صاحب عروه را هم بیان کردیم.
التفصیل الثالث تفصیلی ست محقق اصفهانی در رساله اجتهاد و تقلید بیان کرده ست، در تعلیقه مکاسبش بیان کرده است، در اصول علی النهج الحدیث هم مختصرا بیانش کرده است و گفته است که در محلش مذکور است.
تفصیل مرحوم محقق اصفهانی بین ظهور خطا ست نسبت به خود مجتهد و نسبت به مقلد.
مرحوم شیخ انصاری فرموده اگر اجزاء است، هم در حق مجتهد اجزاء هست هم در حق مقلد. فرقی نمی کند. و اگر هم عدم اجزاء است، باز هم فرقی نمی کند. منتهی خودش قائل به اجزاء است.
مرحوم محقق اصفهانی فرموده نه. فرق می کند. ما در مجتهد قائل به عدم اجزاء هستیم. اگر عدول کرد، اگر به خطاءش پی برد، باید تدارک بکند. اما مقلد عامی، نه. بر او اعاده و قضاء لازم نیست. در حق مقلد قائل به اجزاء شده است. فرموده فرق است بین مجتهد و مقلد خلافا للشیخ الانصاری.
فرموده است فارقش این است: نسبت به خود مجتهد که قائل هستیم به عدم اجزاء، خب در زمانی که فتوای سابق را می داد، حجت بر خلاف داشت، منتهی به اون حجتش، التفات نداشت. توجه نداشت. در فتوی خطا کرد. به عموم یک روایتی فتوی داد، مخصص را پیدا نکرده بود، مقید را پیدا نکرده بود، ولی مخصص بوده، ولی مقید بوده است، در حقش هم حجت بوده، منتهی پیدا نکرد. بعد برهه ای از زمان که عمل کرد طبق فتوایش، به مخصص ظفر پیدا کرد. به حجت در ان زمان، ظفر پیدا کرد. گفته است چون عملش خلاف حجت همان زمان بوده است، مجزی نیست.
س:
ج: مردد هم باشد، حجیت از کار بیافتد، پس همان زمان، طبق ان عملش حجت نداشته است. منتهی حالا فهمیده که حجت نداشته است.
می فهمد مجتهد نسبت به اعمال خودش که ان زمان، حجت نداشته است، خیال می کرده که حجت دارد یا حجت بر خلاف داشته، خیال می کرده است که حجت بر وفاق دارد. خب باید چون خلاف حجت در زمان عمل، عمل کرده است، مجزی نیست. ان حجت نداء می داده است. این، نداءش را نمی شنیده است. نداء می داده است نماز را قصر بیار. این متوجه نبوده است. خب حالا متوجه شده است، بایستی به نداء ان حجتی که در ان زمان بوده است، و این الان پیدایش کرده است، پاسخ بگوید. باید عملش طبق همان حجت سابقه باشد. می شود عدم اجزاء.
س:
ج: مخصص بوده مقید بوده، اون ها حجت اند…در معرض وصول بوده، حجت بوده پیدایش نکرده.
خب حالا این فرضی که مجتهد عمل خودش را ملاحظه کند.
و اما مقلد در مقلد این طور نیست. درمقلد فرض بفرمایید مجتهدش زنده بود، قول این مجتهد زنده حجت بود در حقش. قول ان مجتهد بعدی که او عالم است، این اعلم است، از اعلم دارد تقلید می کند، قول او الان حجت نیست در حقش. الان قول این اعلم در حقش حجت است. قول عالم حجت نیست. خب وقتی مرد، عالم گفت که تقلید از میت جائز نیست. تازه قول این عالم در حق من شده است حجت.
یا در فرض عدول، مجتهدی اعلم بود، عادل بود، هیچ مشکلی نداشت. ما از او تقلید می کردیم. بعد یکی از شرائط تقلید را از دست داد. فرض بفرمایید ملکه اجتهادش از بین رفت. خدای نکرده عدالتش از بین رفت، ما عدول می کنیم به مجتهد اخر. در ان زمانی که ما از او تقلید می کردیم، قول ان اعلم برای ما حجت بود و قول عالم حجت نبود. قطعا حجت نبود قول عالم برای ما. الان که عدول کردیم از این اعلم به خاطر یک جهتی، الان، از الان …تبدل موضوع است. از الان قول این عالم برای ما حجت شده است. و اضافه کرده است، در ذهنتان نیاید که الان که حجت شده است، اعمال سابقه را هم بر می زند، اضافه کرده است و فرموده تاثیر حجت لاحقه بر حجت سابقه معقول نیست. معقول نیست این حجت لاحقه، ان حجت سابقه را از حجیت بیاندازد. نه. این هنوز هم ان حجت سابقه، هنوز هم نسبت به اعمال سابقه ام، به حجیت خودش باقی است. از من بپرسند که چرا نماز هایی که طبق ان خواندی، اعاده نمی کنی، قضاء نمی کنی، می گوید من طبق حجت خواندم. حجتم هنوز به حال خودش باقی ست نسبت به اعمال سابقه. حجت لاحقه، حجت سابقه را نسبت به اعمال سابقه، محال است از بین برد. بله. نسبت به اعمال لاحقه، چون قول ان اعلم از حجیت افتاد نسبت به لاحقه، قول مجتهد دوم شد حجت.
یا فرض بفرمایید، این ها تکثیر امثله است برای این که بیشتر واضح بشود، مجتهدی فتوی داد، طبق موازین فتوی داد. اعلم بود. هیچ مشکلی نداشت. طبق موازین برای من فتوی داد. خب فتوایش برای من حجت شد. الان فتوای این که طبق موازین از او صادر شده است، فرض این است که فتوای اول هیچ مشکلی نداشته است در زمان حدوثش، این در حق من حجت است. ان فتوای دومش چون ابراز نکرده است، برای من الان حجیتی ندارد. بعد از چند سالی از فتوای اولش عدول کرد به فتوای دوم، فرموده است ان فتوای اول در ظرف خودش حجت بوده است. الان هم بر اعمال سابقه ام حجت است. محال است فتوای دوم که از الان حجت شده است، ان را از حجیت در ظرف خودش، در ظرف سابق بیاندازد. نه. هنوز هم ان حجت به حال خودش باقی ست. فتوای دومش از امروز که محقق شده است، از امروز که محقق شده است، در حق من نسبت به اعمال لاحقه، حجت است.
فرموده یا شیخ انصاری، فرق است بین مجتهد عدل یا مقلد عدل. مجتهد عدل باید تدارک بکند اما مقلد عدل، برش تدارک لازم نیست. لمّش هم همین است. دو تا مطلب است. اولا در زمان که مقلد تقلید می کرد، ان حجت نبود. به خلاف مجتهد. مجتهد نسبت به خودش، حجت داشت، خبر نداشت. این نه. حجت نداشت. یک مقدمه. مقدمه دوم هم این است که حجت متاخره محال است تأثیر بگذارد در حجت سابقه. این است که فعل مقلد عن حجه صادر شده است و الان هم نسبت به اعمال سابقه، حجت دارد و وقتی حجت داشت، مجزی ست.
س:
ج: گفتم مقلد حجتش همان قول اعلم بوده است. همان قول اول بوده است. این، حجت نبوده است. الان هم که حجت شده است، او را از حجیت نیانداخته است، پس الان هم این مقلد نسبت به اعمال سابقه اش، حجت دارد. حجتش همان قول مجتهدی که قبلا عمل می کرده است. یا به قولی که قبلا به قول مجتهدی، یا به قولی که قبلا عمل می کرده است، هنوز حجیتش به حال خودش نسبت به اعمال سابقه، باقی ست. نسبت به اعمال لاحقه بله. فتوای دوم حجت است. وقتی ادم حجت دارد نسبت به اعمالش، دیگر تدارک معنی ندارد. … مقلد خبر دارد فتوای عالم این است. با این که خبر دارد فتوای عالم این است، ولی حجت نیست در حقش. چون او اعلم است. تبدل فتوی هم همین است. او اصلا فتوای دوم ندارد. چون ندارد، فتوای اول است، فتوای اول هم در حقش حجت است. مقید وجود دارد ان جا. مجتهد خبر ندارد. فرقش این است. مجتهد خبر ندارد. این جا وجود ندارد. فرقش این است. در حق مجتهد خبر ندارد. مقید هست. اشتباه کرده است. وجود دارد. اشتباه است. خطا ست. در حق مقلد وجود ندارد. خطا معنی ندارد. این ها را عرفی اش بکنیم. بگویم این اقای مقلد خطا کرد که تقلید کرد از او اقا. نه. خطایی نکرده است. ان زمان ان فتوی نبود، این فتوی بود. طبق میزان عمل کرده است. به خلاف مجتهد. به مجتهد می گوییم شما خطا کردی. قبلا فتوی دادی به عموم، مخصص وجود داشته است، شما ظفر پیدا نکردی به مخصص، شما خطا کردی. به مجتهد می توانیم بگوییم اخطات ولی به مقلد نمی توانیم بگوییم اخطات.
این است که فرمایش ایشان، تفصیل است بین عمل خود مجتهد، مجتهد عمل کرده است طبق اماره، بعد کشف خلاف در آمده است یا طبق اصل عملی بعد کشف خلاف در آمده است یا به قطعش عمل کرده است بعد کشف خلاف در آمده است. در همه این ها لایجزی. قد اخطا فلا یجزی. اما در مقلد اخطا معنی ندارد. این است که در حق مقلد فرموده است تبدل موضوع است. ان حجت به حال خودش باقی ست. نتیجه نسبت به مقلد فرموده است اجزاء. این تفصیلی که ایشان داده است.
این را مرحوم اقای خوئی در تنقیح ذیل یک مساله ای این مطلب را از ایشان نقل کرده است مفصلا. دو جا بحث است. یکی در مساله 53 است که 53 مرحوم سید تفصیل دیروز را داده است. یکی در اوائل اجتهاد و تقلید است که بحث می کند از تقلید و احتیاط و اجتهاد. بالمناسبه بحث از اجزاء می کند. مرحوم سید تفصیل را در مساله 53 داده است. منتهی در تنقیح ان جا که رسیده است، گفتند که قد مر الکلام در اوائل اجتهاد و تقلید. ایشان در اوائل اجتهاد و تقلید، نمی دانم حالا تنقیح صفحه چند است. اوائل اجتهاد و تقلید بحث کرده است همین فرمایش حاج شیخ اصفهانی را مفصلا مطرح کرده است. ان هایی که دسترسی به الاصول علی النهج الحدیث ندارند، دسترسی به اجتهاد و تقلید حاج شیخ اصفهانی ندارند، به کلام ایشان مراجعه کنند. مفصل تفصیل مرحوم حاج شیخ اصفهانی را بیان کرده است.
س:
ج: همین مستند شد. این در حقیقت این تفصیل به لحاظ مستند است. مجتهدش مستندش قطع است. اماره است. اصل عملی ست. مقلد مستندش فتوای مجتهد است. این جا هم تفصیل به لحاظ مستند است.
این فرمایشی که ایشان فرموده است.
و لکن در ذهن می اید که همان طور که در تنقیح فرموده است، این فرمایش هم ناتمام است. به خاطر این که قضیه ای که تدارک لازم است، این از اعمال لاحقه است نه از اعمال سابقه است. ان که از اعمال سابقه است، این است که شما نماز قصر خوانده ای. خب طبق حجت خواندی، مشکل نداری. ان که ما بحث می کنیم، تدارک است. قضاء این نماز قصر است. مجتهد عدول کرده است یا شما به یک مجتهدی عدول کردی، می گوید که ان نماز قصر باطل بوده است. باید تمام می خواندی. الان بر تو تمام واجب است. قضیه تدارک، اعمال لاحقه است نه اعمال سابقه. شما در اعمال سابقه بفرما طبق حجت بوده است. ان حجتش هم هنوز به حال خودش باقی ست. لایعقل که تاثیر بگذارد حجت لاحقه در حجت سابقه. خب سلمنا این حرف ها را. ولی قضیه تدارک، اعمال لاحقه است. الان مقلد برایش این مساله است. خب ما طبق فتوای ان مجتهد، نماز هایمان را قصر خواندیم. الان مجتهد ما عدول کرده است. می گوید نه. ان ها باطل بوده است. اعاده لازم است. لذا خودش اعاده می کند. فتوای مجتهد این است. می گوید که ان ها باطل بوده است. لذا خود ایشان هم می گوید که مجتهد باید اعاده کند. مجتهد قضاء کند. الان مجتهد به این نتیجه رسیده است که ان نماز هایی را که من خواندم شما خوانده ای قصرا، نه. ان ها باطل بوده است. بحث این جا ست اصلا. مقتضای اجتهاد دوم، بطلان اعمال سابقه است. مترتب کرده بر بطلان، فیجب القضاء. فتجب الاعاده. حالا مقلد یک واقعه جدیدی دارد که ایا اعاده ان ها واجب است یا نه. قضاء ان ها واجب است الان بر من یا نه. ایشان می فرماید ان زمان عملش طبق حجت بوده. راست است. ان زمان، این یکی دیگر حجت نبوده است. این هم راست می گوید. ولی نتیجه گرفته است فیجزی، می گوییم نه. الان این خودش یک واقعه است. ایا تدارک اعمال سابقه بر من لازم است یا نه. یک واقعه ای ست لاحقه. مجتهد جدید یا رای جدید می گوید بله. اعاده لازم است. وقتی می گوید اعاده لازم است، مقلد، مقلد است. هر چه مجتهدش گفت. ادله وجوب تقلید می گوید هر چه که مجتهدت گفت. الان مجتهدت می گوید اعاده ان ها واجب است. باید اعاده کنی.
این که اعمال سابقه طبق حجت بوده، حرف متینی ست. این که این قول دوم، ان زمان حجت نبوده است. حجت حادثه است. این هم کلام متینی ست. اما این که ایشان فرموده است که پس تدارک ان ها لازم نیست، می گوییم که این نتیجه نمی دهد. نه. ما یک ایه و روایتی نداریم. یک دلیل دیگر می خواهد. این ها ارام ارام روشن می شود. اگر اجماع داشتیم که هر عملی را طبق حجت انجام دادیم، تدارکش لازم نیست، یجزی. که شیخ انصاری این طور می گوید. تمام است. ولی ایشان این حرف ها را قبول نکرده است. اجماع را قبول ندارد. می گوییم خب شما که اجماع را قبول ندارید، خب این اول کلام است عمل سابق طبق حجت سابق در ظرفی که لاحق قطعا حجت نبوده است، اضافه اش می کنیم، هل یجزی عن الواقع، این دلیل نیاز دارد. مجرد این که او بر طبق حجت بوده است و در ان زمان حجت بر خلاف نداشتیم، این برای اجزاء کافی نیست. دعوای ایشان اجزاء عمل سابق را از اعمال لاحقه که اسمش را می گذاریم تدارک ما فات، دلیلی را اقامه نکرده و ان چه را که ادعاء کرده است، مثبت این نیست.
ثانیا این که ایشان فرموده حجت لاحقه نمی تواند اثر بگذارد در حجت سابقه چون ان وقت حجت نبوده است، این هم باز بلادلیل است. ما در دوره سابق عرض کردیم اصلا این حرف ها صدورش از ایشان که یک متفکر است، یک ادم دقیقی ست، صدورش از ایشان جای تعجب دارد. ایشان فرموده است حجت لاحقه، نمی تواند، محال است تاثیر بگذارد در حجت سابقه. نتیجه گرفته است اجزاء را. گفتیم این ها نتیجه اجزاء نمی دهد.
حجت لاحقه نمی تواند تاثیر بگذارد در حجت سابقه، به یک معنا درست است ولی نتیجه اش اجزاء نیست. به یک معنا که نتیجه اش اجزاء است، نادرست است. حجت لاحقه نمی تواند تاثیر بگذارد در حجت سابقه یعنی او را در زمان خودش از حجیت بیاندازد، محال است. در زمان خودش این اقا اعلم بود. فتوی داشت. مشکل نداشت. محال، الشیء لا ینقلب عما هو علیه. که همین در ذهن ایشان بوده است. الان که شما رجوع می کنید به یک مجتهد دیگری، این سبب نمی شود که بگوییم در ان زمانی که عمل می کردی به قول اعلم عادل با همه شرائط، بگوییم در ان زمان از الان از حجیت می افتد. این معقول نیست. این درست نیست. و لکن این که محال است در ان تاثیر بگذارد، محال است ان را از حجیت در ظرف خودش بیاندازد، این مفید اجزاء نیست. ما باید حجت داشته باشیم بر عدم لزوم تدارک. این را باید درست کنیم. ما حجت داشتیم در ان زمان که وظیفه ما این است. ان حجت به هم نمی خورد. راست ست. اما تدارکش لازم نیست، نه. این نتیجه نمی دهد که تدارکش لازم نیست. خود ایشان هم این را قبول دارد. در حق مجتهد حجت بود در زمان خودش چون فحص کرده بود. مجرد قیام حجت، واقعا حجت داشت. فحص کرده است. درست است که خبر ثقه موجود بوده است، مخصص موجود بوده است ولی چون واصل نشده، حجت نبوده است در حقش. چه طور در مجتهد حجت نبوده است ان زمان در حقش با این که خبر ثقه موجود بوده است. می گویید مجزی نیست، کذلک در حق مقلد. ان زمان حجت، فتوای ان مجتهد بوده است. ان هم به هم نمی خورد. لایتغیر.در ان زمان، لایتغیر. اما این ملازمه با اجزاء ندارد.
به یک معنا ملازمه با اجزاء دارد. حجت متاخره نمی تواند حجت سابقه را از بین ببرد، لاتوثر در حجت سابقه، یعنی مدلول ان حجت که بود نماز واجب شما قصر است، این دیگر قصر شد. دیگر حدوثا و بقاء وظیفه شما قصر شد. نمی تواند از بین ببرد حجت لاحقه را به این معنی که حجت سابقه می گفت حدوثا و بقاء تکلیف شما همین است. نمی تواند این را از بین ببرد نسبت به بقاء. همان طور که نمی تواند از بین ببرد نسبت به حدوث. اگر این طور باشد، اجزاء است. حجت سابقه بگوید فتوای اعلم سابق بگوید وظیفه شما قصر است. دیگر وظیفه من قصر بشود حدوثا و بقاء و لو کشف خلاف بعدا بشود، اگر ان حجت من این طور باشد، بعد حجت لاحقه همان طور که در حدوث نمی تواند اثر کند، در بقاء هم نمی تواند اثر کند. ان حجت سابقه می گفت بقاء هم وظیفه شما قصر است. لاحقه هم که نمی تواند اثر کند. پس من حجت بر بقاء دارم. اگر این طور بود، حق با شما هست. و لکن این طور نیست. حجیت لاحقه، می تواند تاثیر بگذارد در بقاء حجت سابقه. نه این که می تواند، اصلا شأنش همین است. حجت لاحقه، حجت سابقه را از کار می اندازد. لذا شما می گویید واجب است بالفعل نسبت به وقائع لاحقه، واجب است به حجت جدید عمل بکنید. ان را از بین برده است. پس می تواند حجت لاحقه حجت سابقه را از کار بیاندازد. نه این که می تواند، شأنش همین است که او را بقاء از کار انداخته است. وقتی بقاء از کار انداخته است، اجزاء معنی ندارد دیگر. الان یک حجتی داریم که او نسبت به بقاء از تاثیر افتاده است. وقتی او از تاثیر افتاد، حجت لاحقه نسبت به بقاء می گوید که تدارک لازم است. حجت لاحقه زمانی که امد، حجت سابقه را بقاء از کار می اندازد. مفاد حجت لاحقه هم همین است، یک نکته ظریفی، مفاد حجت لاحقه این است که شما از اول وظیفه ات تمام بوده است. اشتباه می کردی که می گفتی قصر. از اول تمام بوده است. حالا تا من حجت نبودم، تو معذور بودی. ولی از الان که من حجت هستم، شما معذوریت نداری، باید تدارک بکنی او را. باید عملت را بقاء بر طبق ان که می گویم، منطبقش بکنی. حجت لاحقه از تاثیر می اندازد حجت سابقه را نسبت به قضیه تدارک. او را از کار می اندازد. همین که حجت نداشتی نسبت به تدارکش بقاء، نسبت به بقاء حجت از کار افتاد، حجت ثانیه باید مورد عمل شما واقع بشود.
لذا تفصیل مرحوم اصفهانی بین این که مستند عمل، فتوای مجتهد است، قطع است، اماره است، مستندش قطع است اماره است اصل عملی ست، ان جا عدم اجزاء. اما اگر مقلد است که مستندش، فتوای مرجع است، نه. در جایی که مستند فتوای مرجع باشد، ان جا اجزاء است. لمّ و لبش هم همین بود که در ان زمان حجت داشته است. این حجت نیست. نمی تواند تاثیر بگذارد در ان حجت سابقه. نتیجه می گرفت اجزاء را. این تفصیلی که مرحوم حاج شیخ اصفهانی داده است.
س:
ج: ما سببتی نیستیم. به گفته او… طبق حجت عمل کردید. همین الان حجت لاحقه می گوید که تدارک کن. حجت سابقه بقاء از کار افتاده است. الان سوال بکنیم از مجتهد سابق که ایا تدارک بکنم یا نه، او می گوید تدارک نکن، ولی تدارک نکنش از حجیت افتاده است. …تدارک اعمال بعدی ست.
این تفصیل مرحوم حاج شیخ اصفهانی هم بلامفصل است.
بقی تفصیل اخر از مرحوم اقای حکیم. ایشان تفصیل را یک طور دیگر داده است.
فرموده است که اگر از مجتهدی، در خصوص باب تقلید فرموده، تفصیل در تفصیل داده است. در مجتهد که می گوید مجزی نیست. در مقلد یک تفصیلی داده است. فرموده مقلد اگر عدول می کند از عالم به اعلم، ان جا تدارک لازم است. اعلم می گوید ان نماز هایی که قصر خوانده ای به فتوای ان عالم، ان نماز ها باطل بوده است. خب باید تدارک بکنی. می گوید قضاء کن. اعاده کن. فرموده است اگر عدول از عالم بود به اعلم…این ها را در مساله 53فرموده. عدول از عالم است به اعلم، گفته است تدارک لازم است. اما اگر نه. رجوع از اعلم به عالم است. مثلا اعلم مرده است. عالم می گوید که بقاء بر میت اعلم واجب نیست. عدول می کند از اعلم میت با عالم. یا نه. هر دو تا از اول مساوی بودند. یک برهه ای از زمان از عالم تقلید می کرد. بعد به خاطر یک جهتی، حالا از عدالت خارج شد، ملکه را از دست داد، یا نه. همین طوری، بعضی ها اجازه می دهند عدول در متساوی را، همین طوری عدول کرد از عالم به عالم. فرموده اگر رجوعش از عالم بوده است به عالم یا از اعلم بوده است به عالم، مهم این است که دومی عالم است. اگر دومی عالم بود، ان جا گفته است که قائل به اجزاء می شویم. تفصیل داده است که ان معدول الیه، اعلم است، عدم اجزاء است. عالم است، فرموده است اجزاء.
فرموده است که عدول به عالم که شما می کنید، دلیل لفظی ندارد. تقلیدت دلیل لفظی ندارد. دلیلش اجماع است. دلیلش اصل عملی ست. اجماع داریم که جائز است عدول بکنی از عالم به عالم. اجماع داریم که جائز است عدول بکنی از اعلم میت به عالم مثلا. خب این اجماع دلیل لبی ست. باید قدر متیقنش را بگیریم. قدر متیقنش گفته است حجیت این قول عالم است نسبت به وقائع لاحقه. قدر متیقن اجماع این است که من باید، یا می توانم، جواز یا وجوب، می توانم از این عالم تقلید بکنم، یا واجب است تقلید بکنم، نسبت به قضایای لاحقه. در اینده که مسافرت کردم، به فتوای او باید عمل کنم. اما نسبت به اثار اعمال سابقه و لو ان اثار لاحقه است، گفته است که اجماع این جا را نمی گوید. اجماع قول این مجتهد را نسبت به اثار اعمال سابقه، حجت نمی کند. این است که امده است حجیت قول این مجتهد را، حجیت قول این عالم را از کار انداخته است. این فنی تر است. گفته است که این اصلا حجیت ندارد نسبت به عواقب اعمال سابقه. وقتی که حجیت نداشت، اعمالش طبق حجت بوده است. حجت هم حادث شده است. باقی هم هست. چون ما مزیل نداریم. مزیلش این فتوای لاحق است. این فتوای لاحق نسبت به اعمال سابقه گفته است که حجیت ندارد. ملاحظه بفرمایید. گفته است و کذا اگر دلیل ما اصل عملی باشد. تمام همتش این است که فتوای دوم را از حجیت بیاندازد نسبت به عواقب اعمال سابقه. کلامش فنی تر از کلام حاج شیخ اصفهانی ست. حالا ببنیم که درست است یا درست نیست.