اصول ـ جلسه ۰۲۲ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث منتهی شده بود به تفصیل مرحوم سید حکیم در همان مساله 53 از عروه.

ایشان  تفصیل داده است ابتداء بین مجتهد و مقلد. در مجتهد فرموده است که مقتضای قاعده، عدم اجزاء است. ان اجماع شیخ را نپذیرفته است. ان فرمایش اخوند را هم در اصل عملی قبول نکرده است. لذا نسبت به خود مجتهد، فرموده است اصل عدم اجزاء است. مثل مرحوم اقای خوئی هم که قائل است به عدم اجزاء مطلقا.

اما در مقلد که عدول کرده است از مجتهدی به مجتهد دیگر یا از رای مجتهد به رای دیگر ان مجتهد، تفصیل داده است بین این که عدول به اعلم باشد و اعلم می گوید که ان اعمال سابقه باطل است. فرض کلام ما هست. فرموده است که این جا عدم اجزاء. و بین ان جایی که عدول از اعلم به عالم است یا از عالم به عالم است که مثال هایش را زدیم. از اعلم تقلید می کرد. اعلم شرائط تقلید را از دست داد. دیگر نمی شد تقلیدش بکنم. نوبت رسید به بعدی که عالم است. عدول کرده است از اعلم به عالم. عالم می گوید که ان اعمالی که طبق اعلم انجام دادی، باطل است. یا از عالم عدول کرده است به عالم که ان هم مثالش واضح است. فرموده در فرضی که عدول می کند به اعلم، ان جا حکم می شود به اجزاء اعمال سابقه.

و الوجه فی ذلک: فارق چیست که در خود مجتهد می گویید عدم اجزاء، در مقلد فی الجمله می گویید اجزاء. و باز فارق چیست که در مقلد هم تفصیل می دهید بین رجوع به اعلم، عدم اجزاء. در غیرش اجزاء. فرموده است این که در مجتهد قائل به عدم اجزاء شدیم، چون حجت جدیدی را که مجتهد پیدا می کند، مفادش این است که حکم شریعت از اول این بوده است. اگر مجتهدی از اول می گفت که وظیفه این مکلف قصر است. خیلی هم اتفاق می افتد. می گوید وظیفه اش قصر است. این کثیر السفر نیست و وظیفه اش قصر است. بعد یک روایتی، یک حجتی پیدا می کند که نه. وظیفه او تمام بوده است. این حجت ثانیه، ان حجت اول را از کار انداخت. دیگر ان حجیت ندارد. کشف خلاف شد. مفادش هم این است که از اول وظیفه ات تمام بود است. پس بالالتزام دلالت دارد که پس هر چه را قصر خواندی، باطل است و تدارکش لازم است. مقتضای حجت ثانیه، لزوم تدارک ان چه را اوردی طبق حجت اولی. باید تدارک بکنی. مضمونش این است که حکم از اول این است. حکم از اول این است، پس اشتباه بوده است. فوت شده است نماز. باید قضاء کنی. فرمود در مجتهد علی القاعده، عدم الاجزاء است. چون مضمون حجت ثانیه بطلان من الاول است.

اما در مقلد داستان و قضیه فرق می کند. در مقلد اگر عدول کرده است از عالم به عالم یا از اعلم به عالم، حجیت فتوای این جدید، دلیلش اجماع است، دلیلش اصاله التعیین است. فرموده است که درست است که مضمون این حجت جدید هم بطلان از اول است، این عالم هم می گوید که ان نماز هایی را که تو قصر خواندی، باطل بوده است. درست است. ولی این باید دلیل حجیتش را نگاه کنیم. ببینیم که ایا حجت است نسبت به اعمال سابق یا نه. حجت مجتهد، حجت بود. خبر بود. خب خبر از اول می گفت که وظیفه ات این بوده است. حجت مقلد، فتوی ست. باید دید که فتوای این که مضمونش بطلان از اول است، مثل حجت مجتهد، ایا حجت است یا نه. ادعاء کرده که در این دو صورت، فتوای این مجتهد جدید، نسبت به اعمال سابقه حجت نیست. تمام تلاشش این است.

تکرارش می کنم. درست است که مضمون این فتوای جدید هم بطلان از اول است مثل مضمون حجتی که خود مجتهد پیدا می کرد، و لکن حرفشان این است، حجتی را که مجتهد پیدا کرده است، خبر پیدا کرده است، ظهور پیدا کرده است، ان حجت است. مشکل ندارد. ان ادله صدق العادل می گوید حجه. مشکل ندارد. اما حجتی را که این مقلد پیدا کرده است، فتوای مجتهد است. باید ببینیم که فتوای مجتهد، نسبت به اعمال لاحقه حجت است، بحثی نداریم. چون مجتهد قبل، قطع شد. رای قبل، قطع شد. اما نسبت به اعمال سابقه حجت است، باید دلیل قائم بشود. این جا صدق العادل که نداریم، این جا فتوای مجتهد را باید دلیل قائم بشود. فرموده که دلیل بر حجیت این فتوای جدید، می تواند اجماع باشد، می تواند اصاله التعیین. و لکن فرموده است اجماع دلیل لبی ست. قدر متیقنش حجیت اعمال لاحقه است. فتوای این مجتهد، قدر متیقنش این است که حجت است نسبت به اعمال لاحقه. اما نسبت به اعمال سابقه، اجماع نداریم. پس دلیلی بر حجیت این فتوای جدید نسبت به اعمال سابقه، دلیلی که اجماع باشد، نداریم.

دلیل دوم اصاله التعیین عقلی ست. الان امر دائر است که ما مخیر هستیم بین فتوای جدید و فتوای قدیم، یا فتوای جدید، متعین است. دوران امر است بین تعیین فتوای جدید و تخییر. اگر ما بودیم و عقل، سابقا شنیده اید، ما بودیم و عقل، در دوران امر بین تعیین و تخییر در حجیت، عقل حکم به تعیین می کند. و لکن فرموده است که در مقام، عقل نمی گوید که معین است فتوای جدید نسبت به اعمال سابقه. این تعیین را عقل نمی گوید. فرموده است چون استصحاب داریم. الان ما شک داریم که ایا فتوای قدیم، از حجیت افتاده است نسبت به توابعش، نسبت به اصلش از حجیت افتاده است. الان باید به فتوای جدید عمل بکنیم. نسبت به توابع اعمال سابق که قضا و اعاده است، شک داریم که ایا فتوای قدیم که می گفت قصر واجب است، قصر بخوانی اعاده ندارد، قصر بخوانی قضاء ندارد، نسبت به این اعاده ندارد، قضاء ندارد، ایا این فتوای قدیم، باز هم حجت است ام لا. می گوییم در زمانی که عدولی نبود، قطعا این فتوا حجت بود. هم نسبت به اصل نماز قصر و هم به توابعش. الان شک دارم که ایا ان حجیت نسبت به توابع زائل شده است یا نه. استصحاب می گوید که هنوز ان فتوای قدیم نسبت به توابعش، وجوب اعاده، وجوب قضاء هنوز به حجیتش باقی ست. چون استصحاب دارم، پس عقل حکم به تعیین حجت جدید نسبت به اعمال سابقه نمی کند. نکته اش را دریابید. حجت جدید، نسبت به عواقب فتوای قدیم، نسبت به وجوب اعاده، نسبت به وجوب قضاء، دوران امر بین تعیین و تخییر است. نمی دانیم نسبت به اعاده و قضاء، ما مخیر هستیم، اعاده نکنیم، قضاء نکنیم مستندا به فتوای قدیم. یا اعاده لازم است مستندا به فتوای جدید. دوران امر است بین این که ما مخیر هستیم یا باید به فتوای جدید عمل کنیم، معین است. نسبت به اعاده و قضاء، نسبت به عواقب اعمال سابقه، تدارک، درست ست که دوران امر ست بین تعیین و تخییر، عقل هم در دوران امر بین تعیین و تخییر می گوید تعیین. این ها درست است. ولی این جا، حکم عقل، محکوم استصحاب است. عقل می گوید اگر شک داری، دوران داری بین تعیین و تخییر، تعیین. اگر شک داری. استصحاب می گوید چرا معطلی. استصحاب دلیل شرعی ست. لاتنقض الیقین بالشک. با وجود حکم شارع به بقاء حجیت فتوای قدیم نسبت به توابع، دیگر عقل حکم به تعیین ندارد. این است که فرموده است فتوای جدید نسبت به عواقب و توابع فتوای قدیم، حجیت ندارد. وقتی حجیت نداشت، پس نمی تواند… استصحاب می گوید، بر عکس، این حجیت ندارد، ان حجیت دارد. استصحاب می گوید هنوز حجیت او نسبت به ان عواقب به حال خودش باقی ست فلایجب التدارک.

س: این طوری که می شود عدم العدول. بحث ما در عدول است.

ج: گفتیم نسبت به لاحقه، فتوای او قدح شده ست. از این به بعد اتمام لازم است. عدول کرده است. نسبت به وقائع جدیده، لاحقه، باید از این به بعد اتمام بخواند. ان مجتهد که می گفت قصر، تمام شد. عدول است نسبت به وقائع لاحقه. صحبت نسبت به توابع وقائع سابقه است. این توابع وقائع سابقه را باید عمل بکنم بر طبق جدید یا نه. می توانم اکتفاء بکنم به همان حجیت قدیم.

این نکته ظریفش این جا ست. می گوید فارق بین مجتهد و مقلد این است: مجتهد که به یک خبر جدیدی می رسد، مفاد خبر جدید این ست که از اول وظیفه تو تمام بوده است، اشتباه می کردی. صدق العادل هم می گوید که این از اول…مفادش بر تو از اول بوده است. صدق العادل. به خلاف فتوای مجتهد. فتوای مجتهد صدق العادل که ندارد. فتوای مجتهد حجیتش بند به اجماع است. بند به اصاله التعیین است. نه اجماع در این جا داریم نسبت به توابع اعمال سابقه، قدر متیقن اجماع غیر این است. و نه هم اصاله التعیین داریم. این است که فرموده ست در مجتهد اصل عدم اجزاء است. در مقلد در این دو صورت، اجزاء.

از این بیان ظهر که چرا در جایی که عدول بکند از عالم به اعلم، عدم اجزاء ست. از عالم عدول کرده ست به اعلم. باید تدارک بکند. فرموده اینجا دلیل ما در حجیت فتوای اعلم، دیگر اجماع نیست تا بگویی قدر متیقنش اعمال لاحقه است. دلیل ما اصاله التعیین نیست. نه. این جا تقلید از اعلم یک دلیل ثالثی دارد و ان عبارت است از بناء عقلاء. بناء عقلاء اماره است. این اماره را شارع امضاء کرده است. وقتی که عدول کردی  به اعلم، فتوای اعلم این ست که ان نماز هایی که قصر خواندی، باطل است. این فتوی، حجیتش با بناء عقلاء درست شده است. استصحاب اصل ست. استصحاب که نمی تواند جلوی بناء عقلاء را بگیرد. بناء عقلاء بر این است که به اعلم باید رجوع بکنی. از اعلم باید تقلید بکنید. این است که فتوای مجتهد اعلم در جایی که عدول از عالم به اعلم باشد، می شود مثل خبر ثقه ای که خود مجتهد پیدا کرده است. چه طور خود مجتهد اگر خبر ثقه پیدا کرد می گوییم باید طبق خبر عمل کند، خبر هم می گوید که از اول باطل بوده است، تدارک کن. الان هم که این رجوع کرده است به اعلم، باید به فتوای اعلم عمل کند. فتوای اعلم هم این است که از اول این نماز هایی که خوانده ای، باطل بوده است. باید تدارک بکنی. حجیت فتوای اعلم، به بناء عقلاء ثابت شده است. این جا شبیه ان صدق العادل را داریم. منتهی این جا بناء عقلاء است. بناء عقلاء در این جا هست.

این است که تفصیل در تفصیل. پس این جور شد: مجتهد همه جا کشف خلاف شد، باید طبق سابق عمل بکند. باید تدارک بکند. چون مفاد حجت جدید، بطلان است عمل است از قدیم. خبر ثقه که می اید می گوید نماز شما تمام است، یعنی از اول. حکم خدا که از زمان فهم مجتهد نیست. نه از اول. از اول شریعت این بوده است. تو اشتباه کردی. همان خبر هم پیشش حجیتش ثابت شده است. خب باید طبق حجت عمل کند. تدارک بکند. اما در ناحیه مقلد باید تفصیل داد. ایا به اعلم رجوع می کند یا به عالم یا به مساوی. اگر به اعلم رجوع کرد، این مثل ان مجتهد است. فتوای اعلم، دلیل بر حجیتش بناء عقلاء است. فتوای اعلم می شود مثل خبر ثقه مجتهد. بناء عقلاء می گوید که این فتوی حجت است. مضمونش هم این است که از اول عمل باطل بوده است. پس بیاور. بناء عقلاء اطلاق دارد. و اما در دو فرض دیگر که شما رجوع کردی از اعلم به عالم، از عالم به عالم، ان جا دلیلش منحصر است به اجماع و اصاله التعیین. ان جا سیره عقلائی دیگر وجود ندارد. فقط این ها ست. این ها هم که قاصر اند. نمی توانند ثابت بکنند.

یک کلمه دیگر باقی مانده است. فرموده است اگر رجوع به اعلم بود، باید تدارک بکنید. یک استثناء زده است باز دوباره. فرموده است الا. اعلم دو جور است. اعلمی که الان می گوید ان فتوی این بوده است می گوید… یک استنثاء زده است. حالا ظاهرا اشتباه گفتیم. استثناءش باقی بماند. استثناءش را از سر نو بیانش می کنم.

س: مقلد وقتی که مقلد این عالم است این عالم می گوید که اعمال سابقت باطل است. اقای حکیم بگوید که باطل نیست، به چه درد این می خورد که این بحث را مطرح بکنیم.

ج: این عالم الان می خواهد فتوی بدهد نسبت به این اقا که قبلا مقلد دیگری بوده است یا این مقلدی که به فتوای قبلی اش عمل کرده است، الان در رساله اش چه بنویسد. این که می نویسد از این به بعد شما تمام بخوان. این را که بحث نداریم. بنویسد که ان اعمالی را که طبق حجت قبلی انجام دادی، قضاء بکن یا نه. کدام یک از این ها را بنویسد. اقای حکیم می گوید که باید این طور بنویسد: اگر رجوع به اعلم کردی، اعمال سابق ات را تدارک کن. اما اگر نه. رجوع کردی به مساوی یا رجوع کردی به عالم، اعمال سابقه ات را تدارک نکن. الان عدول کرده ست به اقای حکیم. به اقای حکیم می گوید که من چه کار کنم. شما می گویی تمام بخوان. من تا به حال قصر می خواندم. چه کار بکنم. تفصیل می دهد. می گوید اگر او با من مساوی بوده است، یا از من اعلم بوده است، عیبی ندارد. ان نماز هایی که خواندی، درست است. او مثل ما بوده است. تازه یکی اش از ما بالاتر بوده است. عرفی اش هم همین است. نماز هایی که خواندی اعاده ندارد. ولی اگر نه. من اعلم از او هستم، تو از او تقلید کردی، نه. تدارک کن. بعضی اوقات هم می گوید بی خود از او تقلید کردی.

عرض ما این است که این فرمایش ایشان را نمی شود قبول کرد. تفصیل ایشان را هم نمی شود قبول کرد. این که ایشان فرموده است دلیل حجیت فتوای مساوی یا عالم، دو فرض دارد، دلیل منحصر به اجماع است، دلیل منحصر به اصاله التعیین است، نه. این مبتنی بر این است که شما ادله لفظیه تقلید را اطلاقش را انکار بکنید. اگر شما گفتید که ما دلیل لفظی بر جواز تقلید نداریم الا در اعلم و عالم. در مساوی ما دلیل لفظی نداریم. در عدول از اعلم به عالم، دلیل لفظی نداریم. اگر گفتیم دلیل لفظی نداریم، عیبی ندارد. فرمایش ایشان درست ست به یک مقدمه دیگر. و ان مقدمه این است که ما استصحاب را در شبهات حکمیه قبول داشته باشیم. چون ایشان استصحاب می کند حجیت فتوای قدیم را. مهم ان است. استصحاب حجیت. اگر کسی مبنای اقای خوئی را قبول کرد که استصحاب در احکام جاری نیست، استصحاب حجت نیست، دوباره باید معذر داشته باشد. باید تدارک بکند.

دو تا مقدمه: دلیل لفظی نداشته باشیم و استصحاب در شبهات حکمیه را قبول داشته باشیم. بله. فرمایش ایشان در ان دو فرض درست است.

اما اگر گفتیم نه. ادله لفظیه ما که داریم، آن ادله لفظیه ما اطلاق هم دارد. خصوصا در جایی که ان معدول منه از صلاحیت فتوی افتاده است. مساوی بودند، ادله لفظیه گفت می توانی از این تقلید بکنی می توان از ان. ما یکی را انتخاب کردیم. بعد این ملکه اجتهادش را از دست داد. عدالت را از دست داد. اطلاق ادله لفظیه اون یکی را می گیرد بلاشک. وجهی ندارد که بگوییم اطلاقات در فرض تساوی، اطلاقات، یکی را می گیرد ولی اگر یکی از گردونه خارج شد، دیگری را نمی گیرد. این جا واضح تر است که بگیرد. این نکته ظریفش را دقت بفرمایید. مرحوم اقای خوئی همین را فرموده است. در متساویین، ایشان در اطلاقات گیر کرده است. ولی وقتی یکی از ان ها از گردونه خارج می شود، اطلاقات نسبت به دیگری ابتدائی ست. ان را شامل می شود بلااشکال. وجهی ندارد که بگوییم اطلاقات، ان معدول الیه را نمی گیرد. یا در جایی که یکی اعلم است و یکی عالم، خب اطلاقات گفت اعلم. اعلم از صلاحیت افتاد، ملکه را از دست داد. خب رجوع می کنیم به عالم. عالم داخل در اطلاقات است. وجهی ندارد که ما بگوییم که اطلاقات معدول الیه را شامل نمی شود، دلیل ما منحصر است به اجماع و اصاله التعیین. نه. سیاتی، این دیگر مبتنی بر همین است، سیاتی که ما اطلاقاتی داریم که از ان اطلاقات، حجیت فتوای مجتهد، استفاده می شود. سیره عقلاء هم همین طوری هست. ایشان سیره را این جا منکر شده است، اطلاقات را هم منکر شویم، سیره عقلاء هم این جا همین است. دو تا مجتهد مساوی بودند، خب سیره عقلاء بر تخییر است. از هر کدام که تقلید بکنیم. یکی را انتخاب کردیم. ان از صلاحیت افتاد، خب سیره نسبت به دیگری، مشکل ندارد. اطلاقات لفظیه موجود است. سیره هم در این فرض هست. لذا فرمایش ایشان مبتنی بر این است که دلیل جواز تقلید در این دو صورت منحصر به اجماع و اصاله التعیین باشد. این راجع به این دو صورت.

صورت ثالثه که فرموده است رجوع بکنیم از عالم به اعلم، باید تدارک بکنیم. نه. این هم جای مناقشه دارد. این که ایشان ادعاء فرموده است این جا باید تدارک بکنی، به دلیل لفظی نگفته، باز دلیل لفظی را منکر است این جا. با بناء عقلاء می گوید. خب اگر دلیل ما در رجوع از عالم به اعلم، بناء عقلاء است، نه. ان هم جای شبهه دارد. کسی بگوید که بناء عقلاء هم دلیل لبی ست. نکته اش را در ذهن داشته باشید. عقلاء در نظام عبد و مولی به عقب بر نمی گردند. عقلاء می گویند قبلا که تقلید کردی، فرض این است که تقلید قبلی اش صحیح بوده است، روی ضوابط بوده است، بینه قائم شده است این صلاحیت تقلید دارد، تقلید صحیح را داریم صحبت می کنیم، تقلید باطل سیاتی. تقلید قبلی اش اگر صحیح بوده است، به اذن مولی بوده است، به امر مولی بوده است، حالا هم که عدول کرده است به تقلید جدید، این هم باز به امر مولی، به اذن مولی، بناء عقلاء هم این جا روشن نیست. اگر کسی بگوید، ادعاء بکند، اطلاق لفظی نداشته باشیم، ادعاء بکند بناء عقلاء دلیل لبی ست، دلیل لبی لفظ ندارد، مثل اجماع است، باید قدر متیقنش را اخذ بکنیم، قدر متیقن بناء عقلاء در تدارک، این جا نیست. در لزوم عمل به فتوای اعلم، اعمال سابقه نیست. بناء عقلاء این است که از اعلم. درست است. اما از اعلم نسبت به قضایای لاحقه، حوادث لاحقه، قدر متیقن است. بناء عقلاء هست. بحثی نداریم. اما نسبت به اثار اعمال سابقه، تبعات اعمال سابقه، اگر ان اعمال سابقه از روی تقلید صحیحی نبوده است، احساساتی بوده است، جهل بوده است، مقصر بوده، تحقیق نکرده رفته تقلید کرده است، حالا این جا هم بناء عقلاء می گوید که هر چه که این اقای اعلم می گوید. و اما اگر تقلید سابق روی حجت شرعیه بوده است. قبول داشته است مولی ان را، امر داشته است مولی، اذن داشته است از طرف مولی، رفته است از او تقلید کرده است، الان… ما که گفتیم دلالت التزامی اجزاء است. حالا دلالت التزامی را هم قبول نکنیم، لااقلش شک است. شک داریم که ایا… ما که می گوییم صاف است. کسی عمل بکند طبق امر مولی، دلالت التزامی اش خلاص. یجزی. تمام. حالا اگر کسی این دلالت التزامی را قبول نکرد، لااقلش این است که شک داریم. خیلی از علماء هم گفتند اجزاء. همین اجماع هم منشأ شک می شود. اجماع بر اجزاء نقل شده است. مشهور علماء اجزاء اند. شریعت سهله و سمحه اقتضاء اجزاء دارد. ادله دیگری که خواهیم گفت، مقتضی اجزاء است. این ها لا اقلش برای ادم شک ایجاد می کند. ما در وجدانمان حد اقلش همین است که اعمال سابقه اگر طبق حجت بوده است، حجت شرعیه داشته است به حیث که اگر می مرد، عقاب نمی شد. جواب خدا را داشت. بینه امد گفت این مجتهد است. این عادل است. ما هم تقلید کردیم. حجت شرعیه داشتیم. اگر معذور بود در تقلید سابقش، لااقلش شک داریم که ایا بناء عقلاء بر عمل به قول اعلم است حتی نسبت به تبعات اعمال سابقه، ما شک داریم. چون شک داریم، اگر استصحاب درست باشد که ایشان قبول دارد استصحاب را، استصحاب می کنیم حجیت رأی مجتهد سابق را بالنسبه به توابع اعمال سابقه. می گوییم ان زمانی که این اعمال را انجام می دادیم، قطعا حجت بود چون هنوز عدولی در کار نبود. حجت شرعیه داشتیم. قطعا ان زمان عمل، حجت بود. توابعش هم به گردن ما نیامد. الان شک داریم که ایا توابعش به گردن ما امده است این طور که این اقا می گوید. این اقا می گوید امده است. یا نیامده است. استصحاب می کنیم حجیت فتوای سابق را نسبت به تبعات ان اعمال.

این است که ما نه تفصیل ایشان را بین مجتهد بنفسه و مقلد نسبت به فتوی قبول داریم. ما در مجتهد هم گفتیم که دلالت التزامی تمام است. ما اصل تفصیل ایشان را وفاقا لشیخ انصاری…شیخ انصاری گفته است که فرقی بین مقلد و مجتهد نیست. همه مجزی است. ما اولا فرق بین مجتهد و مقلد را نمی توانیم بفهمیم. و ثانیا اگر هم فرقی باشد، باز فرق بین عدول به اعلم و غیر اعلم را نمی توانیم بفهمیم. اگر ادله داریم، در هر دو داریم و اگر ادله نداریم، در هر دو نداریم. تفصیل مرحوم اقای حکیم، تفصیلش در تفصیل، فرمایش ناتمامی ست.

هذا تمام الکلام در تفصیل مرحوم اقای حکیم.

خواستیم این را تمامش بکنیم. بعد دیدم یک تفصیل دیگری در باب هست. تفصیل بین سنت و فریضه که شاید به گوش شما خورده باشد. شاید از این به بعد، بحثش مفصل تر در کتاب ها و مجالس علمی بیاید. یک تفصیلی ست بین این که…

س: در وقت باشد اشتغال و در خارج وقت، قاعده فراغ.

ج: قاعده فراغ، شبهه حکمیه… ان خارج از بحث ما می شود. قاعده فراغ در جایی که شک دارد چیزی را اورده است یا نه، می گوید ما مضی فامض. اما وقتی که می داند چه طور نمازش را خوانده است. می داند قصر خوانده است. شبهه حکمیه است. نمی داند قصر برایش واجب بوده است یا نه. قاعده فراغ، بعد از فرض وجوب است. شک در مصداق داریم. که ایا مصداق واجب هست یا نه. این اصلا شک دارد که این عمل واجب بوده است یا نه. نه. قاعده فراغ مجال ندارد.

تفصیلی ست که ان را که مجتهد ترک کرده است، فرقی بین مجتهد و عامی نیست، ان را که مجتهد ترک کرده است یا مقلد ترک کرده است، ایا فریضه من الفرائض بوده است، یجب التدارک. اما اگر سنه من السنه بوده است، نه. تدارک لازم نیست.

ما در شریعت دو نوع حکم داریم. یک نوع احکامی داریم که فرض الله است. اوجب الله است. عین الله است. می گویند فرائض ارث. می گویند نماز فریضه من فرائض الله. و یک قسم هم احکامی داریم که اذن در تشریع داده شده است به پیامبر اکرم و پیامبر اکرم ان ها را تشریع کرده است. ما نهاکم عنه فانتهوا. اسم انها را می گذارند سنن النبی. در ان روایت هست که خداوند دو رکعت را واجب کرده است در نماز. ان یک رکعت دیگر، ان دو رکعت دیگر را پیامبر اکرم اضافه کرده است. ان می شود سنه النبی. ان می شود فرض الله.

قطعا در شریعت ما فرض الله داریم. ما سن النبی داریم. قطعا در شریعت ما فرض الله با ما سن النبی فرق دارد.

در دو رکعت اول، می گوید باید احراز داشته باشی، شک مبطل است. چون فرض الله است. اما در سائر رکعات، ان جا شک مضر نیست. چون سن النبی ست. این ها در روایت است.

در روایت لا تعاد داریم می گوید که التشهد سنه و لا تنقض الفریضه بالسنه در صحیحه زراره امده فرق گذاشته است. طهور را می گوید فریضه است. نقصانش مبطل است. ولی تشهد سنه. نقصانش مبطل نیست.

در روایت است که کسی که رمی را ترک کرده است، حضرت فرمود حجش باطل نیست. لان الرمی سنه. السنه لا تنقض الفریضه.

در این که سنت داریم، فریضه داریم، لا اشکال فیه. در این که احکامشان هم فی الجمله فرق دارد، لا شبهه فیه.

و اما بحث در این است که ایا هر ترک سنتی عن عذر، مبطل نیست تا بگوییم اجزاء. در ترک سنت، اجزاء هست. یا نه. سنت هم ترکش ممکن است که تدارک داشته باشد. فریضه که قطعا تدارک دارد اما سنت هم شاید داشته باشد. بعضی تفصیل دادند در باب اجزاء بین ما فرض الله، لا یجزی ترکه و بین ما سن النبی گفتند لا یضر ترکه. ملاحظه بفرمایید تا ببینیم چه طور می شود.

این را مرحوم اقای خوئی در بحث رمی یک مختصری بحث کرده است. جلد 5حج.