بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در خاتمه در دو بخش بود. بحث اجتهاد و احکامی که برای اجتهاد ذکر شده بود که پایان یافت.
بخش دوم تقلید است.
طبیعی ست که خاتمه علم اصول را اجتهاد و تقلید قرار دادند. تا ان هایی که مجتهد شدند، احکام اجتهاد را بار بکنند. و دیگران احکام تقلید را.
مرحوم اخوند در بخش دوم که مباحث تقلید است، در جهاتی بحث کرده است. ما هم همان جهات را به ضم بعضی از جهات اخری که گاهی لازم است، باید اضافه کنیم، بحث می کنیم.
جهت اولی را که مرحوم اخوند بحث کرده است، تعریف تقلید است. که ما همین بحث را شروع می کنیم. تعریف تقلید و اضافه می کنیم بر کلام مرحوم اخوند، اثاری که ممکن است مترتب شود بر اختلاف در تفسیر تقلید. ایا این اختلاف موثر است یا خیر، ما این را اضافه خواهیم کرد. فعلا بحث می کنیم در تعاریفی که برای تقلید بیان شده است.
مرحوم اخوند فرموده است که التقلید هو الاخذ بقول الغیر للعمل در امور فرعی غیر اعتقادیه او للالتزام و البناء القلبی فی الامور اعتقادیه. تعریف کرده است تقلید را به اخذ. اخذ قول غیر نه مطلقا. اخذ قول غیر گاهی می گوید نظر شما چیست، اخذ می کند تا بر خلاف او عمل کند یا نظر مبارک چیست تا بحث علمی بکند. این ها تقلید نیست. تقلید، اخذ قول غیر است للعمل در امور عملیه و برای اعتقاد در امور اعتقادیات. این تعریفی ست که مرحوم اخوند کرده است. اخذ قول غیر. قول غیر را بگیریم. حالا گرفتن به چیست؟ گرفتن، مصادیق مختلفی دارد. تعلم بکنیم یاد بگیریم ازش، قولش را گرفتیم. رساله را ازش بگیریم برای این که عمل بکنیم، اخذ کردیم. استفتاء را ازش بگیریم برای این که عمل بکنیم، اخذ کردیم. در بحث بایهما اخذت من باب التسلیم، گفتیم که اخذ مرادفش در فارسی گرفتن است. گرفتن کل شیء بحسبه. می گوید فتوایش را گرفتیم. این گرفتن ریشه روائی هم دارد. سائل سوال کرد ا فیونس بن عبد الرحمن ثقه اخذ عنه معالم دینی. ازش بگیرم معالم دینم را. گرفتن یک گرفتن خارجی داریم. این هم یک نوع گرفتن است. اخذ درهم یک نوع گرفتن است. اخذ فتوی، اخذ معالم دین، این هم یک نوع اخذ است. مرحوم اخوند همان طور که دأبش هست، همین طور مجمل می گوید. التقلید هو الاخذ. حالا اخذ چیست، دیگر بیان نکرده است.
در مقابل نظر دومی هست که تقلید نفس عمل باشد. عنوان عمل باشد. منتهی نه عمل مطق. باز قید دارد. عمل به قول غیر معتمدا علی قول الغیر باشد. هر که عمل کند به قول غیر که تقلید بهش نمی گویند. عمل بکند به قول غیر، به قول غیر استناد در ان افتاده است. به قول او عمل بکنیم یعنی مستند به قول او. لازم نیست معتمدا را بیاوریم. مستندا را بیاوریم. در شکمشان افتاده است. حالا توضیحا در تنقیح، این را هم اضافه کرده است. التقلید فرموده ست عنوان عمل است. عمل مستندا به قول الغیر. به او استناد بکنیم. مجرد مطابقت عمل ما با قول شیخ طوسی، تقلید نیست. اما اگر گفتیم چون او گفته است ما عمل می کنیم، این می شود تقلید. این نظر دومی هست که در تنقیح، این را اختیار کرده است.
یک نظر سومی هم هست که شاید مراد اخوند هم همین نظر سوم است از باب این که این اشاره نمی کند. نمی اورد. هو الاخذ، نظر خودش. عمل، نظر مقابل. یک نظر سومی هست که مرحوم شیخ انصاری فرموده. مرحوم سید یزدی انتخاب کرده. فرموده التقلید هو الالتزام بالعمل بقول الغیر. نه اخذ، نه عمل. التزام. بناء بگذارد. هیچ چیزی هنوز ازش یاد نگرفته است. از امروز بناء گذاشته است که ما از فلانی تقلید بکنیم. می گویند شد مقلدش. التزام. بناء بگذارد. بناء بر این که قولش را بگیرم و عمل کنم. فرقش با اخذ این است. در اخذ می گوید که یک چیزی باید بگیری. فتوایش را بگیری. رساله اش را بگیری. یک چیزی باید به نام اخذ باشد. صدق بکند اخذ. این می گوید که هنوز هیچ چیز را نگرفتیم. همان طور که پول نگرفتیم، فتوی نگرفتیم. فقط ملتزم شدیم که ما از امروز مقلد فلان شویم. از فلانی عدول کردم، از امروز شدم مقلد فلان. هنوز هیچ اخذی هم صورت نگرفته است. کلام مرحوم اخوند روشن نیست. شاید اخذ، منظورش التزام است. از باب این که به این سومی اشاره نمی کند با این که شیخ انصاری گفته است. کلمات شیخ انصاری را اخوند می دیده است. این که می گوید اخذ، شاید هم… بعضی ها نسبت دادند به اخوند که مرحوم اخوند تقلید را التزام معنی کرده است.
حالا کار نداریم. سه تا احتمال، سه تا معنی در این جا متصور هست. اولی اخذ است. حد وسط است. یک چیزی باید بگیری و لو هنوز عمل نکرده ای. دومی ان طرفی هست. می گوید باید عمل بکنی. ضیق است. عمل مستند. سومی جلوتر از ان اولی است. می گوید که اصلا اخذ هم نمی خواهد. همین که ملتزم بشوی، بناء بگذاری که عمل کنی، از امروز شدی مقلد. سه تا احتمال در این جا هست.
س:
ج: التزام اوسع از همه هست.
سه تا احتمال…اصلا سه تا تعریف برایش شده است. التزام شیخ انصاری. اخذ مرحوم اخوند. عمل مرحوم اقای خوئی.
مرحوم اخوند در تایید تعریف خودش که تقلید را معنا کرده است اخذ و فرموده لیس هو العمل، در تایید فرمایش خودش فرموده است که تقلید نمی تواند عمل باشد چون لازمه اش این است که اولین مرحله ای که کار را انجام می دهد، عمل را انجام می دهد، ان می شود عمل بلاتقلید. که می گویند عمل بلاتقلید باطل. اگر بناء باشد تقلید عمل باشد، باید عمل عن تقلید باشد. تقلید باید قبل باشد. پس این عمل اولی می شود بلاتقلید. به خلاف این که تقلید اخذ باشد. اول اخذ ست، بعد عمل است. عملش می شود مع التقلید. عملش می شود بعد الاخذ. اگر ما تقلید را عمل کنیم، لازمه اش این است که اولین عملی را که انجام می دهد، این بلاتقلید باشد. بعد ان مشکل را داشته باشد که گفتند عمل بلاتقلید سیاتی باطل. اشکالی که مرحوم اخوند کرده است بر تعریف تقلید به عمل. گفته است که تقلید عمل نیست و الا لزم کون العمل الاول بلاتقلید.
و لکن این فرمایش درست نیست همان طور که دیگران مناقشه کردند، این فرمایش درست نیست. ممکن است که ما بگوییم تقلید عمل است. در عین حال هم بگوییم که همان اولین عمل، هم عمل است و هم تقلید. لازم نیست که تقلید، قبل از عمل باشد. تقلید به عمل هم باشد، مقارن عمل هم باشد، کافی ست. این که می گویند عمل بلاتقلید باطل، این در جایی ست که خود عمل، در حین وقوع هم مصداق تقلید نباشد. اما اگر حین عمل، مصداق تقلید هست، عمل و تقلید هم زمان. مقارن. در یک زمان. هم می شود مصداق تقلید، هم می شود مصداق نماز، این جا صدق نمی کند عمل بلاتقلید. مثل این که در ذهن مرحوم اخوند این بوده است که عمل عن تقلید باید باشد. اول تقلید بعد عمل. بعد این جا اشکال کرده است و گفته است که پس نمی شود تقلید، عمل باشد. لازم می اید اولین عمل، بلاتقلید باشد. نه. التقلید هو العمل و لو مقارنا. اولین عمل هم تقلید باشد و هم عمل باشد. این اشکال مرحوم اخوند وارد نیست.
بعضی ها اشکال دور کردند. گفتند اگر تقلید عمل باشد، لازم می اید در عبادات دور. منتهی در خصوص عبادات. چون مشروعیت عبادت توقف دارد بر تقلید. تقلید نکند، عملش تشریع است. مشروعیت عبادت با مشروعیت معامله فرق می کند. مشروعیت معامله چون قصد امر ندارد، توقف بر تقلید ندارد. شما بیع با تمام شرائط را بیاوری و مقلد هم نباشی، مشروع است. اما در عبادت مشروعیت عبادت به تقلید است. چون می خواهی نسبت به مولی بدهی. می خواهی به قصد امر بیاوری. تا تقلید نکنی، تا از مجتهدت نگیری که این عمل واجب است، نمی توانی استناد بدهی به خداوند. مشروعیت العمل متوقف بر این است که تقلید کنی. حالا اگر تقلید خود عمل باشد، تقلید هم توقف بر باز عمل دارد. تقلید اگر نفس عمل باشد، خود تقلید متوقف است بر این که شما عمل بکنی. عمل نکنی، تقلید نیست. پس این عمل، خواسته باشی صحیح واقع بشود، مشروع واقع بشود، باید تقلید بکنی. تقلید خواسته باشی بکنی، باید عمل کنی. گفتند که مشروعیه العمل در عبادات موقوف است بر تقلید. و اگر تقلید هم موقوف باشد بر عمل، فلزم دور.
و لکن به ذهن می زند که این ها اوهام است. نمی خواستیم که اصلا این را مطرح بکنیم. ایشان چون اشاره کردند، مجبور شدیم. دوری در کار نیست. مشروعیت عمل توقف بر تقلید ندارد حتی در عبادات. مشروعیت عمل به این است که عمل، امر داشته باشد. می خواهی شما تقلید بکنی یا تقلید نکنی. مشروعیت عمل توقف بر تقلید ندارد. مشروعیت عمل در عبادات، توقف دارد که امر داشته باشد. حالا شما می خواهد تقلید بکنی یا نکنی. بله. آن که در ذهن این اقا امده است و اشتباه گرفته است این است. بله. شما قدرت بر امتثال جزمی ندارد الا به تقلید. اگر می خواهی امتثال جزمی بکنی، باید تقلید بکنی و الا تشریع است. امتثال جزمی توقف دارد بر تقلید لذا ممکن است که شما هیچ تقلید نکنی. رجاء بیاوری بعد هم معلوم شود که امر دارد، می گوییم صحیح است. مشروعیت عمل، توقف بر تقلید ندارد. مشروعیت عمل، توقف دارد بر امر. ان که توقف بر تقلید دارد، امتثال قطعی هست. تازه ان هم لازم نیست. امتثال قطعی را نیاز نداریم. امتثال قطعی توقف بر تقلید دارد نه مشروعیت عمل. مشروعیت عمل توقف دارد بر امر. امر توقف بر تقلید ندارد. این ها با هم ارتباطتشان قطع شد. مشروعیت عمل توقف دارد بر امر. امر توقف بر مشروعیت ندارد. محقق مشروعیت است. تقلید عمل است. عمل هم توقف ندارد بر امر و نه توقف دارد بر مشروعیت. تقلید که عمل است، توقف بر مشروعیت ندارد، بر امر ندارد. امر و مشروعیت هم توقف بر تقلید ندارند. این است که هیچ گونه دوری در این جا نیست.
اشکال مرحوم اخوند که فرموده تقلید نمی تواند عمل باشد چون لازم می اید اولین عمل بلاتقلید باشد، یا اشکال بعضی دیگر که گفتند در عبادات دور لازم می اید، هر دو اشکال ناتمام است. و تفسیر و تعریف تقلید بالعمل، این محذور ها را ندارد. حالا که این محذور ها را ندارد، ایا به این تعاریف یکی از این ها، نسبت به دیگری، مرجح دارد یا ندارد.
س: خود تقلید که عبادی نیست.
ج: نه. می گویند مشروعیت عمل توقف دارد به امر. می گویند اگر تقلید نکنی… در مقام بیانش گفتیم. حرف باطلی ست. ان برای تقریب به ذهنش بود.
ایا این سه تا معنایی که برای تقلید شده است، این دو تا اشکال وجود ندارد، ایا مرجحی دارد احدهما بر اخر.
در تنقیح فرموده است که عمل مستند، این نسبت به اخذ و التزام، مرجح دارد. در تنقیح خلافا لشیخ انصاری و سید یزدی و اخوند، تقویت کرده است که تقلید، عنوان عمل است منتهی عمل همراه با استناد. فرموده است این که ما می گوییم تقلید هو العمل مستندا، این هم انسب است به معنای لغوی اش و هم مستفاد از روایات است. موید این معنی، هم لغت است و هم روایات است و هم ارتکاز متشرعه. سه وجه برای تایید این نظر سوم در تنقیح بیان کرده است.
اما وجه اول:
فرموده است که این معنای سوم، انسب به معنای لغوی است. معنای لغوی تقلید، جعل القلاده علی عنق الشخص. قلدتک القلاده. قلاده هم چون یک چیزی ست که به گردن می اویختند. می گویند قلدت الهدی، هدی را در حج قران تقلید کردم، تقلیدش به این است که یک نعل کشفی را با یک چیزی به گردن حیوان می گذاشتند که معلوم باشد این را می خواهند به عنوان هدی ذبح بکنند. تقلید جعل القلاده است علی عنق الغیر. می گوید قلدته سیف را یعنی بند سیف را به گردن او نهادم. یا در قضیه مولانا امیر المومنین علیه السلام دارد که قلدها رسول الله یعنی اون حبل ولایت را به گردن ان حضرت انداختند. جعل القلاده علی عنق الغیر، علی العنق، می گویند بهش تقلید. فرموده است که عمل مستند، اقرب به این معنای لغوی ست تا اخذ، تا التزام. فرموده شما عمل را که انجام می دهی مستندا به قول غیر، چون او گفته است، به خاطر این که او گفته است، استناد یعنی این. یعنی گفته او داعی شده است. شما کأن مسئولیت این عمل را به گردن او انداخته اید. چون او گفت انجام می دهم پس یعنی الا بلا به گردن مولی. این معنایش این است. چون او گفته است، در شکمش می گوید معنای لغوی، این معنای ما هست. تقلید این است که قلاده را به گردن او بیاندازید. تاره حسی ست مثل تقلید الهدی و تاره معنوی ست. این جا معنوی ست. تنزیل است. کأن مسئولیت را به گردن او انداختید. خودت می گویی چون او گفت. چون او گفت یعنی به گردن او انداختم. فرموده عمل مستند، تقلید است چون عمل مستند، با جعل القلاده تناسب دارد. اما ملتزم شدیم، سید فرموده، شیخ انصاری فرموده است، ملتزم شدم که من علم بکنم، می گوید که این ربطی به معنای لغوی اش ندارد. بناء گذاشتی که من طبق فتوای فلان اقا عمل بکنم. بناء گذاشتی. گفته بناء گذاشتن، بناء گذاشتی که طبق فتوای زید عمل بکنم، گفته است که این ربطی به معنای لغوی اش ندارد. بناء گذاشتی که عمل بکنم. فوقش این است که بناء گذاشتی عمل بکنم، یعنی اعمال را او به گردن شما اورده است، او پس مقلد است. او به گردن تو گذاشته است و او مقلد است. فرموده است که معنایی که ما می کنیم، با لغه انسب است. لغه موید ما هست. اما التزام با معنای لغوی اش، تناسب ندارد. گفته اگر بخواهیم معنای لغوی را این جا تطبیق بکنیم، باید مجتهد را مقلد بگوییم. مجتهد به گردن تو اعمال را می گذارد. تو بناء می گذاری، او اعمال را به گردن تو می گذارد. این فرمایشی که در تنقیح فرموده است. موید اورده است و گفته است که با معنای لغوی، سازگار تر است. و می دانید که علماء هم که اصطلاح کرده اند یا مردم که اصطلاح می کنند، این ها بما له من المعنی اللغوی ست. یک معنای جدیدی را اختراع نکردند. پس تقلید یعنی این که ما می گوییم.
و لکن در ذهن ما بهتر این است که بگوییم نمی فهمیم. شیخ انصاری هم که تعریف کرده است تقلید به التزام، می گوید که التزام انسب به معنای لغوی ست. او هم همین ادعاء را دارد. می گوید التزام هم انسب به معنای لغوی هست.
به نظر می اید که فرقی از این جهت نمی کند. در همه این ها، ان معنای لغوی هست. در هر سه معنی. عمل مستند، چون مستند می کنم پس به گردن او می اندازم. خب این حرف درست است. این بیان در التزام هم می اید. ملتزم که می شوم که عمل کنم، پس مسئولیت را به گردن او می اندازم. چه فرقی هست بین این که به او استناد بکنم، به گردن او انداختم، ملتزم بشوم، عمل قلبی هست، این جا به گردن او نیانداختم. ملتزم هم بشود، من بناء می گذارم که عمل بکنم به فتوای فلان، خب در این افتاده است که پس مسئولیتش به گردن او هست. من ملتزم شدم که عمل بکنم به فتوای او. با این هم می سازد. اخذ هم همین طور است. اخذ می کنم فتوایش را برای عمل، ان باز اقرب به استناد باشد، می گیرم فتوایش را که عمل بکنم، ان هم درش افتاده است که به گردن او هست. گرفتم برای این که عمل بکنم.
قبول داریم که یک مقداری فرض استناد، اوضح است. ما قبول داریم. انصاف می دهیم. ولی این طور نیست که در ان ها، معنای لغوی بعید باشد. نه. ما ملتزم شدیم، بناء گذاشتیم که عمل بکنیم به قول زید عمل بکنیم. بناء گذاشتیم عمل بکنیم، یعنی مسئولیت را به گردن او گذاشتیم. خیلی فرق نمی کند. چون او انجام داد، من انجام دادم، پس مسئولیتش به گردن او یا بگوییم ما ملتزم شدیم که هر چه او می گوید، انجام بدهیم پس مسئولیتش به گردن او. این که فرموده است شیخ انصاری که این معنی انسب است، نه. حرف شیخ را هم نمی توانیم قبول بکنیم. این که در تنقیح فرموده ست عمل انسب است، نه. همه این ها با جعل مسئولیت…همه این ها در بطنش، چون داستان، نکته ظریفش، چون داستان قول غیر است بلا دلیل. تقلید عمل به قول غیر هست نه دلیلش. باید مطالبه دلیل نباشد. بلادلیل. چون در همه این ها غرض، عمل به قول غیر است بلادلیل، در همه این ها، همه این ها مستبطن این است که مسئولیت به گردن شما.
این که در ذهن بعضی امده است که معنای لغوی در این تقلید ملحوظ نشده است. تقلید که الان ما می گوییم، از معنای اصلی اش منسلخ شده است. درش ان معنا مستبطن نیست. نه. این خلاف ارتکاز ما هست. الان می گویند از فلانی تقلید می کنیم، در ارتکاز همین است که به گردن او هرچه هست. در ان روایت ام خالد که امد سوال کرد از حضرت که من مشکل بطنی دارم. دکترها به من گفتند که نبیذ بخورم. ولی من امدم از شما سوال بکنم که اجازه می دهید برای مداوا نبیذ بخورم. حضرت گفتند که چی سبب شد که تو عمل نکنی بیای سراغ من، گفت قلدتک دینی. عین عبارت روایت هست. دینم را قلاده تو کردم. به گردن تو اویختم. به ذهن می رسد که مردم هم که می گویند از فلانی تقلید کن، یعنی احکام تقلید را به گردنش بیاندازیم. در ذهن و ارتکاز به گردن انداختن هست. همین مساله معروف که الا و بلا گردن مولی، همین است. در ذهن مردم، در ذهن ما این است که تقلید توش قلاده انداختن هست. منسلخ از معنای لغوی شده باشد، مجرد تبعیت، نه. حالا شاید به این دقت که به گردن اون اویختن، اون معنای دقیق معنای لغوی شاید در بعضی جاها نباشد. مثلا می گوید فلانی تقلید می کند از فلان منبری در صدا. از فلان مدرس در طریقه درس تقلید می کند، درست که ان جا معنایش این نیست که به گردن او می اندازد. چیزی نیست که به گردن او انداخته باشد. ولی باز مجرد این که این مطابق ان شده است، نیست. چون باید یک چیزی علاوه از تبعیت، یک چیز علاوه ای هست. حالا اگر هم بگوییم در یک جاهایی، لو سلمنا در یک مواردی، تقلید غیر ذی شعور، تقلید طفل از طفل دیگر، یا شخصی تقلید در غیر احکام تقلید می کند از دیگری، اگر بگوییم در یک مواردی از تقلید، این معنای لغوی ملحوظ نشده است، اگر ان موارد را قبول بکنیم، ولی در تقلیدی که محل بحث ما ست، نمی توانیم پذیریم. تقلید در محل بحث ما، در ذهن ما این است که معنای لغوی در ان ملحوظ شده است. این که بگوییم که تقلید در احکام، تقلید در شریعت را بگوییم مجرد تبعیت است، ان به گردن اویختن، به گردن او انداختن هیچ لحاظ نشده است، این در ذهن ما بعید است.
س:
ج: قلدتک. به امام می گوید. من به گردن او انداختم تا فردای قیامت بگویم جعفر بن محمد این طور گفت.
تقلید در موارد دیگر ممکن است که معنای جدیدی داشته باشد، ما ان را انکار نداریم ولی تقلیدی که مرحوم اقای خوئی و قبلش شیخ انصاری رفتند معنای لغوی را این جا ملاحظه کردند، حق با این ها هست. معنای لغوی در تقلید شریعت، ملحوظ است. منتهی او می گوید معنایش این است، با این جور در می اید. او می گوید معنایش ان است، با ان جور در می اید. ما می گوییم با همه این ها، آن که معنای لغوی هست، جور در می اید.
این است که تا الان ما از جهت قول لغوی، دو تا حرف گفتیم. مرحوم اقای خوئی گفت قول لغوی موید ما هست. در مقابل دو تا حرف هست. یک حرف این است که تقلید این جا اصلا ربطی به معنای لغوی ندارد. گفتیم این بعید است. حرف دوم این است که تقلید این جا مرتبط به معنای لغوی هست. اما این که شما می گویید این، اقرب به معنای لغوی هست دون ان، نه. شیخ انصاری گفت که ان اقرب است. تنقیح می گوید که ان اقرب است. ما می گوییم که در همه این ها، ان جعل القلاده علی عنق المجتهد، نهفته است و همه این معانی مستبطن این جهت هست. لذا از جهت لغت، ما منبهی، مویدی بر یکی از این معانی نسبت به دیگری نداریم.
در تنقیح فرموده است که از جهت روایات هم ما موید داریم. ببینیم که از جهت روایات مؤیدی را که ایشان اورده، درست است یا نه، فردا ان شاء الله بحث می کنیم.