اصول ـ جلسه ۰۳۲ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در این بود که تقلید ایا واجب است یا وجوبی ندارد. فقط جائز است.

این بحث را در تنقیح مفصل دنبال کرده است.

مرحوم اقای حکیم هم در اول اجتهاد و تقلید مطرح کرده است که ایا تقلید وجوب شرعی دارد ام لا.

عرض کردیم وجوب نفسی محتمل نیست.

وجوب غیری هم باطل است.

باقی ماند وجوب طریقی. تقلید واجب باشد به وجوب طریقی.

وجوب طریقی را معنی کردند. گفتند متعلق ملاک ندارد. مصلحت ندارد. غرض از وجوب طریقی یا حرمت طریقیه تنجیز الواقع است. می گویند حرام است نقض یقین به شک. این حرمتش حرمت طریقی هست. نقض، مفسده ندارد. می خواهد منجز کند واقع را. واجب است احتیاط. واجب است تصدیق عادل.

شق سوم این است که واجب است تقلید به وجوب طریقی یعنی شارع، اعتبار کرده است تقلید را بر ذمه انسان ها به غرض این که احکامی را که در فتاوی مجتهد نهفته است، منجز کند و مسجل کند بر گردن مقلد. این معنای وجوب طریقی.

تقلید وجوب طریقی دارد یا نه، دو مرحله باید بحث کرد. یک مقام ثبوت و یک مقام اثبات.

ایا امکان دارد که واجب طریقی باشد یا امکان ندارد.

در تنقیح فرموده است که امکان ندارد. البته کلامتشان مقداری مضطرب است. می گویند تقلید نمی شود که وجوبش، وجوب طریقی باشد چون وجوب طریقی به داعی تنجیز است. می خواهد منجز بکند ان احکامی را که ارتباط دارد این حکم با ان احکام. می خواهد ان ها را منجز بکند. امکان ندارد در محل کلام، تنجیز احکام. چون احکام شرعیه منجز شده است. به چه منجز شده است؟ دو بیان است. به علم اجمالی. علم اجمالی دارید که شریعت، احکامی دارد. این علم اجمالی منجز ان احکام است. ان ها را بر عهده شما اورده است. یا احتمال می دهی در هر موردی که حکم باشد، این احتمال قبل الفحص است و احتمال قبل الفحص هم منجز است. دو تا بیان برای تنجز احکام واقعیه بر عهده هر کسی که دینی را قبول کند یا کرده است، موجود است. این ها را در علم اصول در بحث برائت گفته اند. خب احکام شرعیه منجز شده است اما بالعلم الاجمالی و اما بالاحتمال قبل الفحص. و المتنجز لا یتنجز ثانیا. دیگر قابل تنجز نیست دوباره. وقتی قابل تنجز نبود، پس نمی شود که وجوب تقلید، وجوب طریقی باشد. امکان ندارد. چون وجوب طریقی عبارت است از جعل به داعی تنجیز. این جا قابلیت تنجیز ندارد.

این مقام ثبوت که امکان ندارد.

و لکن این فرمایش درست نیست. ثبوتا امکان دارد که شارع مقدس واجب بکند تقلید را به داعی تنجیز واقع. خود ایشان قبول کرده است، در کلماتشان هست که اگر احتیاط واجب بشود، وجوب احتیاط طریقی ست با این که اون جا هم علم اجمالی داریم.

س: این جا هم قبول کرده است.

ج:تفصیل داده است. دو جور صحبت کرده است. حالا کلی اش را صحبت می کنیم. لذا گفتم که کلمات ایشان یک خورده مضطرب است.

نقض می کنیم به وجوب احتیاط. خود ایشان تصریح می کند که اگر یک جایی مولی احتیاط را واجب کرد، وجوبش طریقی ست. به داعی تنجیز است با این که علم اجمالی هست.

حلش این است که المتنجز لا یتنجز ثانیا، اگر درست باشد، در جایی ست که این کسی که منجز را می اورد، تنجیز جدید، مثل تنجیز قدیم باشد. اگر مثل همان باشد، خب یک بار می گوید که استحقاق عقوبت دارد. دوباره بگوید استحقاق عقوبت دارد، مثلا معنی ندارد. اما اگر سنخش فرق می کند. تنجیزی را که منجز اول اورده است یک سنخ است. تنجیزی را که منجز دوم می اورد، یک سنخ اخر است. چرا المتنجز لایتنجز ثانیا؟ عیبی ندارد. این طور است که علم اجمالی داریم. احکام به علم اجمالی بر شما منجز شد عقلا. یا به احتمال قبل الفحص بر شما منجز شد عقلا. باز هم عقلی ست. این ها عقلی ست. هم سر بسته است. علم اجمالی. احتمال. و هم به حکم عقل است. در حالی که تنجزی که با قلد المجتهد می خواهد بیاید، با امر به تقلید می اید، ان تنجیز از ناحیه شرع است از ناحیه عقل. خب عقل می گوید و خیلی ها حرف عقل را گوش نمی کنند. شارع هم منجز می کند. لغو نیست. از ناحیه شرع است و از ناحیه عقل است اولا. ثانیا، مهم ترش این است، علم اجمالی به نحو اجمال می گوید که همه این ها منجز شد بر عهده ات. هر جا شک داری، احتیاط کن. وجوب تقلید تنجیز تفصیلی ست. در این جا که مجتهد فتوی داده است، حکم منجز است. در ان جا که مجتهد حکم داده است، منجز است. نوع تنجیزی را که وجوب تقلید می اورد، نوعش با ان که علم اجمالی می اورد، فرق می کند. ربطی به هم ندارد که لغو بشود. علم اجمالی تنجیزی را که می اورد، به خاطر این که اجمال دارد، نمی دانی. تنجیزی را که وجوب تقلید می اورد، تفصیلی ست. می گوید این جا منجز است. ان جا منجز است. لیس مثل وجوب تقلید الا مثل وجوب صدق العادل. چه طور احکام اول منجز می شود با علم اجمالی، بعد صدق العادل هم می اید، دوباره تنجیز می کند موارد خاصه را. وجوب تقلید هم همین طور است. که مرحوم اخوند اسم این را گذاشته است صرف التنجیز. گفته است که این صدق العادل، صرف می کند تنجیز را از همه ان موارد احتمالی به این مواردی که خبر عادل قیام کرده است. قلد المجتهد صرف می کند تنجیز را در ان موارد بسیار، از ان جا صرف می کند به خصوص مواردی که مجتهد فتوی داده است. حالا این ها اسم است. صرف التنجیز یا این که تنجیز مستقل باشد. شارع مقدس امر می کند به اتباع مجتهد برای این که منجز بکند احکامی را که در ضمن فتاوی مجتهد است. این است که در ذهن ما این است که، بلا فرق که علم اجمالی باشد یا انحلال پیدا بکند، در ذهن ما این است که وجوب تقلید می تواند ثبوتا وجوب طریقی باشد. لغویت لازم نمی اید. ثوبتا مانعی ندارد.

و اما اثباتا حق با ایشان است. ما در مقام اثبات، دلیلی بر وجوب طریقی نداریم. وجوب طریقی دلیل می خواهد. همان طور که در وجوب احتیاط هم ما دلیل نداریم الا احیانا در دماء و فروج. ان را هم بعضی ها گفتند. ما در تقلید هم دلیل بر وجوبش نداریم. استصحاب دلیل دارد حرمت طریقی اش. خبر ثقه، خبر عادل دلیل دارد. ولی ما در باب تقلید، دلیلی بر وجوب نداریم. ان فللعوام ان یقلدوه تجویز است. فللعوام. می تواند. ایات و روایات هم فوقش این است که شما می توانی. سیاتی از ادله ای که برای جواز تقلید اوردند، بیش از جواز استفاده نمی شود. واجب نیست تقلید تا این که بگوییم این وجوبش، وجوب طریقی هست. مشکله در مقام اثبات است.

الا بناء بر قول کسانی که تقلید را تعلم معنی می کردند. اخذ معنی می کردند. بنابر قول کسانی که تقلید تعلم باشد، اخذ باشد، بله. ادله وجوب تعلم می گوید تعلم کن. ادله وجوب تعلم وجوبش طریقی هست. این را در تنقیح دارد.

منتهی حرف نادرستی ست. تقلید به معنای تعلم، اصلا تعلم نیست در باب تقلید. ما تعلم نمی کنیم. می گوییم که چرا می فرمایید، ما انجام می دهیم. تعلمی در کار نیست.

س:

ج: احیانا، گاهی، بحث نیست. به نحو عام بحث است. اجتهاد هم ربما ممکن است یک جایی واجب باشد. تقلید گفتیم که گاهی از باب مقدمه واجب می شود. گاهی از باب اختلال نظام. به نحو کلی صحبت می کنیم. مثل صدق العادل که دلیلی داریم، ایا در تقلید هم داریم یا خیر.

وجوب شرعی تقلید درست نشد. لا نفسا لا غیریا و لا طریقا.

پس این که در رساله ها می نویسند که یجب علی مکلف این که یا مقلد باشد یا مجتهد باشد یا محتاط پس این چه وجوبی هست، می گوییم که حقیقتش وجوب نیست. این امر شرعی نیست اولا. ما هیچ ایه و روایتی نداریم که کل مکلف یجب ان یکون مجتهدا او مقلشا او محتاطا. بله. دلیل داریم اجتهاد فقط کفائیا واجب است. این کفائی نیست. این عینی ست. این بر همگان است. بله. ممکن است که دلیل پیدا کنید که احیانا احتیاط واجب است. ولی به نحو کلی ایه و روایتی نداریم که واجب است بر هر مکلفی یا مجتهد باشد یا مقلد یا محتیاط. ما چنین چیزی نداریم. پس مراد از این وجوب، وجوب شرعی نیست. این وجوب مراد وجوب عقلی هست. این هم حقیقتش وجوب نیست. ما علم داریم که یک تکالیفی داریم. اشتغال یقینی می گوید که فراغ یقینی پیدا کن. علم به اشتغال داریم. می گوید فراغ پیدا کن. در مقام فراغ عقل می گوید، این حکم عقل است. عقل می گوید در مقام فراغ یکی از دو کار را باید بکنی. یا فراغ یقینی با احتیاط پیدا کنی. البته همه جا نه. این که معروف است با احتیاط فراغ یقینی پیدا می شود، همه جا نیست. در عبادات، فراغ یقینی پیدا نمی شود با احتیاط. در عبادات باز باید یک تقلیدی بکنیم. تقلید بکنیم از شخصی که بگوید می توانی در عبادت احتیاط کنی. جزم به نیت شرط نیست. بعضی گفتند احتیاط در عبادت ممکن نیست. در اصول بحث کردند. ایا احتیاط در عبادت ممکن است یا نه، ممکن هست، جائز هست یا نه، باید تقلید بکنی. این طور نیست که عامی بتواند به فراغ ذمه اش یقین پیدا بکند. نهایتش در غیر عبادات می تواند یقین به فراغ ذمه اش پیدا بکند. اما در عبادات فراغش یقینی ست. عن حجه است. چون مجتهد گفته است که احتیاط عیبی ندارد. بگذریم. خیلی مهم نیست. علم اجمالی داریم به ثبوت تکالیفی علی عهدتنا. این اشتغال، باید فراغ ازش پیدا بشود. یا فراغ قطعی با احتیاط مثلا یا فراغ بالحجه. چون عقل می گوید اشتغال یقینی یستلزم فراغ یقینی را. اما فراغ یقینی را توسعه می دهد. و لو بالیقین بالحجه. یقین هست اما یقین به حجه نه یقین به امتثال. عقل می گوید که باید فراغ پیدا کنی. باید حجت داشته باشی که ذمه ات فارغ شد حالا بالقطع، فراغ یقینی، یا بالحجه ای که مولا قبول دارد. این است که عقل می گوید که پس تحصیل حجت بکند برای فراغ. حالا تحصیل حجت بکن با اجتهادت. با اجتهاد تحصیل حجت کن بر فراغ. یا این که تقلید بکن. تقلید مجاز. تقلیدی که یقین داری حجت است. این را در ذهنتان داشته باشید. در تقلید باید یقین پیدا کند که این تقلید درست است. با شک، فراغ ذمه حاصل نمی شود. یا یقین به امتثال باید پیدا کند یا یقین به حجه پیدا بکنی. این است که عقل می گوید واجب است بر تو یا تحصیل فراغ بکنی بالاحتیاط او بالحجه. بالحجه هم اما بالاجتهاد او بالتقلید. تقلید برای حجه بر فراغ ذمه است. اگر این جا شک داری حلال است یا حرام، می خواهی مرتکب بشوی، سیگار کشیدن نمیدانی حلال است یا حرام، می خواهی مرتکب بشوی، برای این که ذمه ات فارغ شده باشد، با حجت این کار را انجام بده. حجت اجتهاد بکن که جائز است یا تقلید بکن که جائز است. تقلید را که عقل می گوید، واجب نیست تقلید. احتیاط هم می توانی بکنی. ولی برای فراغ ذمه، یک راه است. در حقیقت عقل می گوید، لبش، عقل می گوید احتیاط لازم نیست، می توانی، جائز است، می توانی که به حجه اکتفاء کنی. حجه یا اجتهاد است و یا تقلید. می توانید هست، تنزل هست. لبش یک جواز عقلی است. مجوز عقلی ست. اشتغال یقینی داری، فراغ یقینی. می توانی این فراغ یقینی را با حجه تحویل مولی بدهی. این که می گویند واجب است مکلف یا مجتهد باشد یا مقلد و یا محتاط، این لبش این است که واجب است بر مکلف که فراغ پیدا بکند از ان معلومش. از ان تکالیفش. فراغ واجب است. یا به احتیاط و می تواند ان فراغ را به حجه انجام دهد. این، میتواند است. مرتبه نازله است. لب یجب این است. می توانی فراغ را تقلید تحصیل بکنی. تحصیل مرتبه عالیه که احتیاط هست، لازم نیست.

س: فرقش با خبر واحد چیست.

ج: اصلا وجوب شرعی ندارد. صدق العادل ندارد. … العمروی و ابنه ثقتان فما ادیا عنی فعنی یودیان فاسمع لهما و اطعهما… ما در خبر واحد ادله داریم. حالا عیبی ندارد. شما در خبر ثقه هم بگویید که وجوبی در کار نیست. فقط جعل مودی… ولی در این جا، پایین تر است. این طور لسانی در این جا نداریم. به نام واجب است تقلید، نداریم. این ها مهم نیست.

ان که در باب تقلید است، لبش، جواز اکتفاء به امتثال ظنی تقلیدی ست. اگر از شما سوال بکنند تقلید در نظر عقل چیست. نمی گوییم که تقلید واجب است. یک روشن فکری به ما بگوید که تقلید چیست که شما واجب می کنید. می گوییم که کی گفتیم که واجب است. احتیاط کن. می گوییم ان که در باب تقلید هست، این است که تقلید یک تنزل است. می توانی برای امتثال دین خدا، به تقلید اکتفاء کنی. زحمت نکشی بروی مجتهد بشوی. زحمت فکری. برای رفع زحمت عملی که احتیاط باشد هست. برای رفع زحمت فکری که اجتهاد باشد هست. اجتهاد و احتیاط را از دوشت برداشتیم. می توانی به ان اکتفاء کنی. دوست نداری، برو اجتهاد کن. دوست نداری برو احتیاط کن. این است که لب تقلید، جواز اکتفاء به عمل به اراء مجتهد است. به حدسیات مجتهد است که اخباری می گوید که این جائز نیست. حدس مجتهد فراغ ذمه نمی اورد. اصولی می گوید نه. حدس مجتهد، فراغ ذمه می اورد. تمام بحث سر این است. تقلید جائز است یا نه، جواز شرعی محل بحث نیست. جواز عقلی ست. ایا این تقلید، برائت ذمه، فراغت ذمه می اورد از ان تکالیف یا نمی اورد. اصولی می گوید می اورد. اخباری می گوید این تقلید، فراغ ذمه نمی اورد. ما باید ادله را ملاحظه کنیم.

س: اگر احتیاط و اجتهاد را رها کرد، این هم به وجوب بر می گردد.

ج: ان ها اگری هست. ان که هست، لبش جواز است. همیشه در واجب موسع همین است. ان انحصار پیدا می کند، ان عیبی ندارد. ما ربما را کار نداریم. اصلا گاهی وجوب غیری دارد. این ربما است. ولی لب این که می گویند تقلید بکن، یعنی چه، این را داریم بیانش می کنیم. تقلید واجب است، تقلید لازم است، این را داریم بیانش می کنیم.

س: حکم حصر عقلی تخییری.

ج: عقل که حکم ندارد. این ها ادراکات عقل است. عقل ادراک می کند که شما استحقاق عقوبت نداری در جایی که امتثال بکنی تکالیفت را به قول مجتهد، استحقاق عقوبت نداری. تقلید جائز است یعنی استحقاق عقوبت نداری.

حالا ادله شرعیه را هم بررسی می کنیم، اگر ادله شرعیه هم گفت جائز است، خود شارع هم باز گفته است که میتوانی شما ان تکالیفم را با فتوای مقلد بیاوری. اگر ادله شرعیه درست شد، ان هم موید همین حکم عقل است.

خب ادله ما چیست؟

مرحوم اخوند استدلال کرده است برای جواز تقلید، استدلال کرده است به وجوهی. که فرموده است که عمده وجوه، عبارت است از قضیه فطرت. عمده این است. از بقیه کلامش استفاده می شود که بقیه قابل مناقشه است. مهم همین فطرت است. می گوید فطرت بر این است که شما می توانی اکتفاء بکنی به قول مجتهد. جائز است تقلید شما. می توانی عمل بکنی به قول مجتهد. بدیهی فطری جبلی. بله. منتهی فی الجمله با شرائطی که بعدا ان شرائط را بیان خواهیم کرد.

در بحث عامی که می خواهد تقلید بکند، می گویند این عامی که می خواهد تقلید بکند، باید در اصل جواز تقلید، ایا تقلید جائز است یا نه، باید در این مساله، تقلید نکند. باید این تقلیدی نباشد. جائز است تقلید یا نه، این دیگر باید برایش روشن باشد. مثلا مجتهد باشد. حالا کلمه مجتهد را نمی گوییم. باید واضح باشد پیشش. نیاز به تقلید نداشته باشد.

ما دو مرحله بحث داریم. عامی می خواهد تقلید بکند به چه دلیلی. ان باید دلیل خاص خودش را داشته باشد. مجتهد که می خواهد بنویسد در رساله که جائز است تقلید، او باز ادله خودش را دارد. این است که این ادله دو سنخ است. سنخ اول، که مرحوم اخوند به ان چسبیده و می گوید که عمده همان است، این تکلیف عامی را روشن می کند. سنخ دوم ادله تکلیف مجتهد را روشن می کند که در رساله بنویسد که جائز است تقلید. یا مثل اخباری هم بنویسد که حرام است تقلید.

این سنخ اول ابتداء محل بحث است. که همین طور هم هست. باید اول این را صافش بکنیم.

عامی که می خواهد تقلید بکند، باید این جواز تقلیدش، بین باشد پیشش. روشن باشد. این دیگر تقلیدی نباشد. ازش بپرسیم که چرا رجوع کردی به عالم، بتواند پاسخگو باشد. نه این که اون گفت. خب او گفت، چرا اخذ به قول او کردی. دوباره سوال بر می گردد. اگر بگوید که خود او گفت که قول من حجت است، باز دوباره می رویم سر گفته دومش. اگر عامی پاسخگو نباشد، مستند به او بکند، چون او گفته است، به گفته او، گفته او به چه دلیل حجت است. اگر دوباره بگوید که چون خودش گفته است حجت است، حجیه او توقف دارد بر حجیه اولی. حجیه اولی توقف دارد بر حجیه دومی. این دور است. اگر بگویی که سومی را هم خودش گفت و همین طور برویم، می شود تسلسل. این است که عامی نمی تواند…حالا این ها الفاظ است. عامیانه اش این است که عامی که رجوع می کند به عالم، می خواهد تقلید بکند، باید در این که ما باید از او تقلید بکنم، جائز است از او تقلید بکنم، حرف او بر من حجت است، باید این را عقلش حکم بکند. باید حرکت اول باید از خودش شروع بشود. حرکت اول باید از خودش شروع بشود که بهش بگوییم وقتی که بهش گفتیم چرا از او تقلید می کنی، چرا، این حرکت اول، چرا رفتی از این تقلید بکنی، باید این را پاسخگو باشد. نمی تواند بگوید که چون او گفت. باید عقلش درک کند که باید. باید که می گوییم اعم است. می تواند برای امتثال احکامش به او رجوع بکند.

اخوند می گوید که این اصلا واضح است. این که الان رجوع می کند به او، این احتیاج به برهان ندارد. فطری ست. واضح است. جبلی ست. دیگر هر لفظی که پیدا کرده است، اورده است. دلیل نمی خواهد. فطرت هر کسی همین است. باید برای ان که جهل دارم چه کنم، باید به عالم مراجعه کند که چه کند. ولو وقتی که رجوع می کند که چه کنم اقا، او می گوید امام صادق گفته است که از من تقلید کن. او مقتضای ادله را برای او می گوید. مقتضای ادله خودش که یجوز التقلید. ولی حرکت اول از این شروع می شود. من باید بروم سراغ عالم. من جاهل به احکام شریعت هستم. چه کنم این احکام شریعت را، چگونه امتثال بکنم. عقلش، فطرتش، طبعش، جبلتش، می گوید برو سراغ عالم. کور باید برود پیش بینا. بی چراغ باید برود سراغ چراغ دار. برو ببین که چه می گوید. بعد می گوید که چه کار کنم در مسائل دینی. او می گوید که از من تقلید کن. می گوید چشم. همان تقلید کن را از او می گیرد. او می گوید تقلید کن، می گوید چشم. می گوید چون شما گفتی تقلید کن، من تقلید می کنم. اما قدم اول را باید خودش بردارد. عبارت اخوند این است. حرکت اولیه باید از عامی شروع بشود. عامی نمی تواند همین طور کور کوارانه، عقلش هم می گوید که من نمی فهمم که چه کار بکنم، حتی نمی فهمم بروم سراغ عالم، نه. اگر این را نمی فهمی، چه طور تقلید می کنی. باید این مقدار را بفهمد. غالب چون فطری ست الا ما شذ و ندر، این را می فهمند که باید سراغ عالم رفت.

این که بعضی ها تقلید را نشانه گرفتند و گفتند تقلید کار حیوانی ست، تقلید کار جاهلیت است، تقلید را امدند نشانه گرفته اند، این ها شبهه دارند ایجاد می کنند. این با ان بداهت تقلید منافات ندارد. برای بعضی شبهه ایجاد شده است و می گویند که تقلید بکنیم یا نکنیم. عیب ندارد. برای بعضی ها شبهه ایجاد شده ست. خدا هم فطرت الله التی فطر الناس علیها برای بعضی شبهه ایجاد شده است. این منافات با فطری بود، واضح بودن ندارد. چه بسا امر واضحی، بر اثر شبهات، شک و تردید پیدا می شود. خب ان شبهات است که شک و تردید را ایجاد کرده است و گرنه ان شبهات را،…شبهه می کنند تقلید یعنی چه. این ها برای خودشان می گویند. خیلی شبهات هم بر می گردد به مقلد منه. اصل تقلید را باز نشانه نکردند. مقلد منه را نشانه گرفتند. مقلد را اشکال دارند. می گوید این ها از کجا می فهمند. می گوید که این ها از خودشان می گویند. به نفع خودشان می گویند. این طور چیز ها را می گویند. در مقلد منه گیر میدهند و شبهه ایجاد می کنند. اما اصل تقلید را …ممکن است که کسی هم بگوید که تقلید کار میمون ها هست. همین که تشبیه می کند به حیوانی، برایش شبهه ایجاد می شود. می شود که گاهی در اصل تقلید هم شبهه ایجاد شود ولی این ها منافاتی با فطری بودن ندارد.

تقلید فطری ست. انسانی که دینی را پذیرفت که ان دین دارای احکامی هست. ان احکام همه اش واضحات نیستند. نیاز به مفسر دارد. نیاز به مبین دارد. مثل همه چیز هایی که نیاز به تخصص دارد، چه طور یک انسان عقلش حکم می کند که می خواهی قرص بخوری ان قرص را بخوری یا ان شربت را، برو از عالم بپرس در انتخابت. هیچ کس شک ندارد که برای انتخاب، برای راه، برای مسیر، باید به متخصص مراجعه کند، دین هم همین طور است. عده ای از احکام است. کدام حکم کجا ست. نیاز به علم دارد. نیاز به تخصص دارد. هر عامی، هر کسی که ادنی مراتب عقل را داشته باشد، می گوید برای واضح شدن ناواضح، مراجعه کنم به کسی که می تواند واضح بکند. این فطری انسان است. جبلی انسان است. همه انسان ها همین را می گویند. این واضح است. لازم نیست که کسی به من گفته باشد. در این، تقلید نمی کنم مجتهد را که مجتهد گفته است که جاهل به عالم مراجعه کند. نه. ما کار به او نداریم. او هم گفته باشد. کاری به او نداریم. عقل خودمان، پیشش واضح است که چیزی را که نمی داند و بناء است که ان را مرتکب بشوم. یک وقت لاابالی هست. عقلش کی می گوید که برو سراغ ایت الله. نه. برو سراغ کیف و عیش خودت. نه. برصدد امتثال بر امده است. دین را پذیرفته است. احکام دین را پذیرفته است. می خواهد امتثال بکند. فطرت هر انسانی بر این است که جاهل برای رفع مشکله اش که جهلش هست، مشکله اش امتثال است بر  اثر جهلش، باید به عالم مراجعه کند تا اون مشکله من را حل بکند. این مساله واضح است.

لذا اصل تقلید که می توانم بروم به سراغ او، می توانم به حرف اون اعتماد کنم، این واضح است. فطری ست. نیازی به تقلید ندارد. هر چند وقتی هم که رفتم پیش او، او این حرف را به من زد گفت شما باید تقلید کنید. این دیگر عیبی ندارد. تقلید می کند. به گفته او تقلید می کند. اگر از او سوال بکنند چرا تقلید می کنید می گوید که ایت الله گفته است. هیچ دوری هم نیست. هیچ تسلسلی هم نیست. چون قبل از این که او بگوید تقلید کن، حرکت اول من، تقلید نبود. همین کفایت است.

س: شرائطش چی

ج: اصل تقلید فطری ست. اون وقت نسبت به شرائط، مشکل شرائط، ان اعلمیت است. که باید باز عامی به این نتیجه برسد. الان هم که از ما سوال می کنند، همین طور می گوییم. می گوییم که عقل شما مگر این طور نمی گوید که اگر متخصص ها اختلاف داشتند، اعلمیت در وقت اختلاف است. عقل ادم می گوید به متخصص ترین مراجعه کن. همین لذا اعلمیت اختلاف  است که ایا اعلمیت شرط است یا نه. خیلی واضح نیست. ولی اصل تقلید فطری ست. واضح است. تقلیدی نیست. نمی تواند تقلیدی باشد، اینش واضح است.

فعلا حرف اخوند را این جا بپذیرید. اصل تقلید امر واضحی ست. قابلیت تقلید ندارد. تقلیدی هم نیست. فرمایش مرحوم اخوند درست است.

این که مرحوم اشیخ اصفهانی اشکال کرده است که فطرت این جا نیست و طبق اصطلاحات فلسفه امده اشکال کرده است، در ذهن ما این است که این اشکالات وارد نیست.

تتمه کلام روز شنبه ان شاء الله.