اصول ـ جلسه ۰۳۶ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در استدلال به ایه سوال بود. ایا دلالت بر جواز تقلید و حجیت فتوای مجتهد در حق عامی دارد ام لا.

در مصباح الاصول دلالت این ایه شریفه را قبول کرده است. و در تنقیح در بحث اجتهاد و تقلید از بعضی از اشکالات جواب داده است و در نهایت یک اشکال را پذیرفته است و دلالت ایه را نپذیرفته است.

عمده اشکال در استدلال به ایه شریفه این بود که ایه شریفه اطلاق ندارد. مرحوم اخوند منکر اطلاق شد و فرمود فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون اطلاق ندارد و لو فرض این که علم پیدا نشود. قضیه جواز قبول، حجیت، این لفظ ندارد. از باب لغویت است. دلالت اقتضاء است. دلالت التزام است. برای خروج از لغویت کفایت است که سوال منشا بشود که جواب را بشنود و احیانا یا غالب مردم، علم پیدا می کنند. برای خروج از لغویت، همین کافی ست. مضافا که در خود ایه داشت ان کنتم لا تعلمون. مضافا که تطبیق هم کرده بود بر قضیه نبوت. این ها همه موید این است که فاسئلوا اهل الذکر نمی خواهد بگوید که تعبدا قبول کن که تقلید این است. قبول تعبدی و لو علم پیدا نشود، از این ایه استفاده نمی شود.

در تنقیح جواب داده است که فاسئلوا اهل الذکر اطلاق دارد و غرض از این، حصول علم نیست. فاسئلوا اهل الذکر غرض این است که عمل بکنید به قول مجیب. فرموده این بمکان من البعد است که بگوییم که ایه می گوید سوال بکن تا علم پیدا بکنی تا علم کنی. نه. ظاهر این ایه این است که سوال بکن تا عمل کنی. مشابهاتش هم همین طور است. می گوید که اگر طبابت بلد نیستی، به طبیب مراجعه کن. نه این که تا علم طب را بفهمی و عمل کنی، یعنی برای این که به قولش عمل کنی. چیزی را که بلد نیستی، به متخصص مراجعه کن. نه این که ان تخصص را یاد بگیری. نه. برای این که به قولش عمل کنی. ظاهر این ایه این است. ان کنتم لا تعلمون، موضوع ایه است. بدانی که جای سوال ندارد. می گوید که اگر نمی دانی، برو سوال کن از اهلش. سوال کن که عمل کنی. ان کنتم لا تعلمون را هم جواب گفته است در حقیقت. ظاهر ایه این است که اسئل لتعمل. چه از سخن او علم پیدا بکنی و چه علم پیدا نکنی. نه که اطلاق دارد، اصلا فرض حملش بر فرض علم، خیلی بعید است. از اطلاق هم بالاتر. می گوید که خیلی بعید است که بگوید سوال کن تا عالم شوی تا عامل شوی. این طور از مرحوم اخوند جواب داده است.

لکن در ذهن ما این است که این جواب ناتمام است. ایشان مفروغ عنه گرفته است که سوال برای عمل است. در حالی که ادعاء مرحوم اخوند و منکرین اطلاق این است که اگر نمی دانی، سوال بکن تا دانا بشوی. ظاهر اگر نمی دانی بپرس، ظاهرش این است که برای این که بدانی. کسب علم بکنی. عمل درش نیافتاده. اون و لینذروا چرا. لعلهم یحذرون فرقش با ایه نفر این است. اون لعلهم یحذرون عمل بود اصلا. این جا صحبت عمل نیست اصلا. قیاس این مورد به رجوع به طبیب، قیاس مع الفارق است. در متخصص، در طبیب، غرض عمل است. ما ان جا قبول داریم که ظاهرش همین است. امر به رجوع به متخصص، ظاهر در این است که به قول متخصص عمل کنی. عمل انجا مد نظر است. این درست است. اما در ایه قران، صحبت از عمل نیست.

خود ایشان در نهایت همین را می گوید. اشکال ایشان در دلالت ایه و این که منکر شده است دلالت ایه را، فرموده همین نکته، عبارتش قاصر است البته، فرموده که مورد ایه شریفه، مورد عمل نیست. داستان نبوت است. داستان علم است. سیاق ایه را نگاه بکنید، همین طور است. یهودی ها ایراد می گرفتند که پیامبر باید ملک باشد. نمی شود که ملک باشد. خداوند فرمود که قبلا هم ما بشر فرستادیم. شک دارید، از اهل ذکر سوال بکنید. به شما خبر می دهند که پیامبران قبلی هم بشر بودند. این ها فقط مجرد علم است.

ایشان فرموده است که چون موردش موردی ست که علم مقصود است، پس این ایه، فرضی را که علم پیدا نمی شود، شامل نمی شود. این ظاهر عبارتش هست.

خب یک اشکال واضح دارد که شما که می گویی مورد مخصص نیست. یک قاعده کلی هست.

لکن این اشکال وارد نیست. کسی نگوید اشکال نکند که مورد مخصص نیست. می گوییم که غرضش این است. ما توجیه می کنیم کلام ایشان را و می گوییم که از ان اشکالش در حقیقت رفع ید کرده است. فاسئلوا اهل الذکر، غرض عمل نیست. غرض علم و عرفان و معرفت است. اگر غرض این بود، دیگر ربطی به باب تقلید ندارد. اخوند می گوید که فاسئلوا اطلاق ندارد. ایشان فرموده است که اگر عمل را می گفت، اطلاق دارد ولی چون معرفت را گفته است، اطلاق ندارد. اخوند می گوید که از این حیث در مقام بیان نیست. ایشان می گوید که از این جهت که عمل صحبت نیست. اگر عمل صحبت بود، اطلاق می داشت. از این جهت فاسئلوا اهل الذکر، ظهور ندارد در فرض علم پیدا نکردن. اطلاق ندارد. چون غرض از سوال تعلم است. غرض از سوال معرفت است نه عمل. به قرینه این که تطبیق می کند.

ما می گوییم که

س:

ج: می گوید که اون قرینه است که فاسئلوا اهل الذکر چه باشد. اگر مراد عمل بود، می گفتیم که چه علم بیاورد.

س:

ج: دیگر نمی شود که هم عمل باشد و هم علم.

فاسئلوا اهل الذکر به غرض عرفان است نه عمل. تا بگویی که گفته است عمل کن، چه علم پیدا بکنی و چه نکنی. او را نمی گوید. فاسئلوا اهل الذکر که بفهمی. به تاریخ علم پیدا بکنی.

س:

ج: سیاق ایه است. شان نزول صحبت نیست. سیاق ایه است که مگر می شود پیامبر ادم باشد. خداوند می فرماید که بله. از اهل ذکر بپرسید.

س:

ج: تاریخ است. تاریخ مقدمه برای تصدیق قلبی.

سه تا حرف شد.

فاسئلوا اهل الذکر دلالت بر حجیت فتوا ندارد به سه تا بیان:

یک بیان مرحوم اخوند می گوید که اطلاق ندارد. از این حیث در مقام بیان نیست که قبول هم بکن. معلوم است که حجیت فی الجمله را می فهمیم، ولی نیامده ست که بگوید و قبول بکن. این قبول می توانی بکنی، به دلالت اقتضاء است. برای خروج از لغویت است. و برای خروج از لغویت کافی ست قبول در فرض علم باشد.

یک بیان این بود که ظاهرش این است که سوال بکنید. این فرق می کند با متخصص مراجعه کن. اگر نمی دانی از اهل ذکر سوال بکن، یعنی برای این که بدانی. ظاهرش این است. انصراف دارد. نه اطلاق ندارد. بالاتر. انصراف دارد که سوال کن که بدانی.

مرحوم اقای خوئی این را قبول نکرد. گفت نه. معنایش این نیست. حرف سومی زد.

گفت که اصل جمله معنایش انصراف نیست. ولی به قرینه خاصه.

یکی می گوید اجمال است. یکی می گوید انصراف است. یکی می گوید که قرینه خاصه است.

ایشان مورد را که قرینه خاصه است، قرینه قرار داده است که مراد از ایه، یعنی برای رفع جهل سوال بکنید. اگاه بشوید به تاریخ تا پیامبر را تصدیق بکنید. این است که ایشان در تنقیح منکر دلالت ایه شده است بر حجیت فتوا.

در مصباح الاصول امده ست گفته است که نه. قرینیت مورد را قبول نکرده است. فرموده که فاسئلوا اهل الذکر، یک قاعده کلی است. خداوند در این ایه تطبیق کرده است بر عرفان برای اعتقاد. خب ما هم خودمان تطبیق می کنیم برای سوال برای عمل. فاسئلوا یک قاعده کلیه است. امر می کند به سوال اهل ذکر. این مورد، مورد بردار نیست. به ذهن این طور می زند که یک قاعده کلیه است. خداوند تطبیق کرده ست بر امر تاریخی. مورد مخصص نیست. فاسئلوا فتوا را هم می گیرد. حالا ان جا عرفان شرط  است، می گوییم که عرفان هم داشته باشید. چون از امور اعتقادیه است. اما در فتوای مجتهد عرفان شرط نیست. به اطلاقش اخذ می کنیم. در مصباح الاصول این قاعده کلیه را پذیرفته است و این قرینیه را قبول انکار نکرده است.

ما اصرار نداریم که این قرینه هست یا قرینه نیست. ما حرف دوم را پذیرفتیم. ایه، اطلاق ندارد. فرضی که علم پیدا نکنیم، نمی گیرد. این انصراف دارد که برای این که بفهمی. بدانی. تطبیق موید است. ما اصل اطلاق ایه را قبول نداریم. می گوییم که انصراف دارد به فرضی که بدانیم. برای دانستن مردم را بگویند سوال کن، این فرق می کند بگویند به متخصص مراجعه کن. قیاس ایه به ارجعوا الی الطبیب، قیاس مع الفارق است. ان جا فقط برای عمل است. غیر از عمل چیز دیگری نیست. به خلاف اهل ذکر برای این که دینم را بفهمم. عرفان پیدا بکنم. ایه چه مراد علماء یهود باشد، ان ها عالمشان خبر می داده است، علم پیدا می کردند، چه ائمه اطهار باشند، از قول ائمه اطهار، علم پیدا می شود. چه سیاق را نگاه کنیم، چه اخبار را نگاه کنیم، به ذهن می زند که ایه حتی تعلمون. سوال کنید تا بفهمید.

یا این است که انصراف دارد که ما ارتکاز عرفی ما این است. یا لا اقلش صاف نیست که ایا ایه می گوید برای این که بدانید یا برای این که عمل بکنید. این صاف نیست.

س:

ج: ولی علم پیدا می کردند.

این ها استظهارات است. استظهارات یک گونه دعاوی هست. ما هی منبهات می اوریم. مویدات می اوریم، شما روش فکر بکنید. اعتراف کردید به این ظهور، فبها. و گرنه، اجمال باز گفتید، فبها، مرحله سوم را باید ثابت بکنید که ایه اطلاق دارد. اطلاقش را باید احراز بکنید که حتی فرضی را که از قول او علم پیدا نمی شود، فاسئلوا شاملش می شود.

این ایه شریفه.

س:

ج: این هم درست است. در ان زمانی که انها لعن کردند، درست ست. ان وقت در ان زمان اهل ذکر، اهل بیت بودند. انما دارد. دیروز اشاره کردم. در ان زمان مصداق اون ها هستند.

س:

ج: نیستند. در ان زمان علماء یهود مصداق نبودند.

این را توجیهاتی کردند. بحث مفصلی دارد داستان اهل ذکر. بعضی ها دفاع کردند. حتی اگر اهل ذکر را ما بیاییم ائمه بگیریم، در زمان پیامبر هم توجیه دارد. در ذهنم این است که مرحوم علامه طباطبایی…

س:

ج: اره. ان جا می خواهد توجیه بکند حتی در زمان..حالا خلاف ظاهر است . ما قبول داریم.

حالا بگذریم. این ها مهم نیست.

اما دلیل اخری که مرحوم اخوند  استدلال کرده است و در مقام استدلال شده است و معمولا قبول کردند این دلیل را، اخبار است. اخبار جای انکار ندارد. اخبار طوائفی هستند.

طائفه ای از اخبار ما را ارجاع دادند به فقهاء. گفتند که اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا. که گفتند رواه احادیث یعنی همان فقهاء. چون حوادث واقعه را که با حدیث نمی شود حل کرد. حادثه واقعه که حدیث ندارد. این جدید است. این با فقاهت درست می شود. یا روایت تفسیر عسکری. عرض کردیم که محل کلام است. بعد دیدیم که مثل مرحوم ابن غضائری می گوید که این افتراء به امام حسن عسکری است. این را بستند به امام حسن عسکری. بعد هم می گوید منکرات زیادی در این تفسیرهست. این ها را بحث کردند. لا اقلش این است که بگوییم ثابت نیست.

س:

ج: نه. دنبال این بودیم که می گوید ثابت نیست. می گوید منکرات زیادی را دارد. اون نگفته است. اما ما تطبیق می کنیم که یکی اش همین است که فقهاء شیعه را بیاید مثل فقهاء…علی رغم این که شیخ انصاری فرموده است که شاهد صدق دارد این روایت، ما گفتیم که شاهد کذب دارد این روایت. این ها قبول کردنی نیست.

یک عده از روایات ما را ارجاع دادند به فقهاء. ارجاع به فقهاء، دلالت دارد که قولشان حجت است. قول فقیه که علم نمی اورد. بیاورد هم احیانی ست. نمی شود حملش کنیم که به فقهاء مراجعه کنید که علم پیدا کنید. قول فقیه که به نحو متعارف علم نمی اورد. این ان حرف اقای خوئی درست است. این جا فقهاء متخصصون اند. رجوع بکنید. تقلید بکنید. حالا سند ندارد. مرحوم اخوند کار به سند ندارد. می گوید رجوع بکنید یا می گوید که تقلید بکنید. تقلید بکنید که پر واضح است. رجوع هم بکنید، یعنی هر ان چه ان ها می گویند اخذ بکنید.

ارجاع به عناوین، یک دسته از روایات است.

طائفه ثانیه، ارجاع به اشخاص. می گوید که همه وقت نمی توانم خدمتتان برسم. ائمه ارجاع دادند به اشخاص معینین. ا فیونس بن عبد الرحمن ثقه اخذ عنه معالم دینی. حضرت فرمودند نعم. از او فتوا را اخذ بکنی

س:

ج: یعنی شارع مقدس بند کرده باشد قضیه را به ظن، گفتنی نیست. ظن لا یغنی من الحق شیئا. اطلاق دارد. ظن بیاوری…تبعیت کن. تقلید است.

ارجاع به اشخاص هم دلالت دارد که فتوایشان حجت است. به ضم این مقدمه که این اشخاص همانطور که نقل روایت می کردند، فتوا هم می دادند. با این مقدمه. قطعا این طوری بوده است. اصحاب ائمه علاوه از این که نقل روایت می کردند، ربما فتوا می دادند. و چه بسا در فتوا هم اختلاف پیدا می کردند. گفته اختلف اصحابنا. در روایت داریم. گفته است که اختلاف پیدا می کردند. یکی می گفت این طور است. یکی می گفت که ان طور است. بعد می اوردند داستان را پیش امام. و ربما هم خطا می کردند. فتوایش خطا بود. و ان خطا را بعضا رفع می کردند ائمه. تصحیح می کردند. بعضا هم دیگر خطا کرده ، دیگر کاری اش نمی توان کرد. بعضی جا ها هم دو تا روایت بوده است، مختلف بوده است.

ارجاع به اصحاب، طائفه ثانیه است که مرحوم اخوند اشاره کرده است. مرحوم اقای خوئی هم عده ای از این روایتی که روایات ارجاعیه به اشخاص را ان جا اورده است.

طائفه ثالثه ترغیب به فتوا. روایاتی که ترغیب می کنند اصحاب را به فتوا دادن. ان جا برای عوام بود. عوام را ارجاع دادند. این جا به این ها فرمودند که اجلس فی المسجد و افت الناس. فتوا بده به مردم، دلالت التزامی دارد که فتوایتان حجت است. و گرنه لغو می شد. امر به افتاء بالاتزام دلالت دارد بر حجیت فتوایشان.  این هم یک طائفه ای از انها.

طائفه رابعه از روایات هم به مفهوم دلالت دارد که می توانی فتوا بدهی. این جا به منطوق دلالت داشت. طائفه رابعه به مفهوم دلالت دارد به جواز افتاء. ان روایاتی که می گوید من افتی بغیر علم لعنته الملائکه، ان ها مفهومش این است که اگر با علم فتوا داد، عیب ندارد. پس من افتی بعلم لا باس به.

حالا ان ها را ضمیمه بکنید ان روایاتی که می گوید المفتی ضامن. خود این که می گوید ضامن است، تجویز فتوا است. ضامن هستی. مواظب باش. باید حجت داشته باشی و الا باید پاسخگو باشی.

س:

ج: در مقبوله عمر بن حنظله حکم بود.

ان روایت مقبوله عمربن حنظله هم باز همین است. در روایت عمر بن حنظله می گوید من روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا، نظر یکی از مصادیقش نظر اجتهادی. بعضی ها می گویند که فقط نظر اجتهادی. یکی اش هم نظر اجتهادی ست. اگر نظر اجتهادی داشت، حکمش نافذ است. ان هم دلالت دارد که پس فتوا دادن صحیح است که حکمش صحیح است. اگر فتوا دادنش حجت نبود، چه طور حکم کند.

نیاورده است مرحوم اخوند. این هم یک طائفه خامسه روایاتی که در باب نفوذ قضاء رسیده است و موضوعشان نظر هست کمقبوله عمر بن حنظله.

مرحوم اخوند اخر الامر فرموده است که ما روایات کثیره ای داریم که علم به صدور بعضی از این ها داریم. یعنی تواتر اجمالی دارند. ادعائیی که در بحث خبر واحد گفته است. که روایات تواتر اجمالی دارند که خبر واحد حجت است. حالا ثقه را نمی گوییم. فی الجمله. این جا می گوید که روایات کثیره ای داریم که تواتر اجمالی دارند بر این که عمل به فتوای مجتهد جائز است. یا بالمطابقه، یا بالالتزام، یا بالمفهوم یا بالمنطوق. فرموده است که اخبار کثیره ای داریم که تواتر اجمالی دارند .

در تنقیح هم این را تصدیق کرده است. چون مربوط به خود مجتهد ها هم می شود، باید هم این طور صحبت کنند. دفاع کنند از فتوا دادن. دفاع بکنند از تقلید مردم. ان را درست بکنند. در تنقیح فرموده است که روایات تواتر اجمالی دارد بر جواز تقلید.

همین طور هم هست. روایات زیادی هست. نمی شود که همه این ها دروغ باشد.

لکن مرحوم اخوند یک ضمیمه ای دارد که این را درست نمی فهمیم. می فرماید علم به صدور بعضی داریم. تواتر اجمالی این طوری هست. تواتر لفظی نداریم چون الفاظ مختلف بودند. تواتر معنوی هم مثلا نداریم. چون یکی می گفت که یقلد. یک معنا را می گفت. یکی می گفت افت. یک معنای دیگر را می گفت. یکی می گفت من افتی بغیر علم. نه تواتر لغظی لانها لم تتفق علی لفظ واحد و نه تواتر معنوی ست لانها لم تتفق علی معنی واحد، قطع هم داریم. پس تواترشان اجمالی هست.

تا این جا می شود تحمل کرد کلام مرحوم اخوند را که در تنقیح هم تصدیق کرد. ولی بعد یک ادامه داده است مرحوم اخوند. فرموده است که گرچه این ها هر کدامشان حجت نیست.

س:

ج: لا یبعد نه. شل گفته است. قطع به صدور بعضی داریم. قطعا تواتر اجمالی هست.

اگر می گفت و لو لم یکن، می گفتیم فرضی ست. می گوید و ان لم یکن کل واحد …این چرا. این را نفهمیدیم. بعضی از این ها صحیح السند هستند.

س:

ج: این عبارت را در همین تواتر اجمالی می گویند.

س:

ج: عبارت را حمل بر مجموع بکنیم، سوق کلام را ….مجموع که نیاز نداریم که حجت باشد که می خواهد ان را نفی بکند.

س:

ج: لزومی ندارد که هر یک هر یک حجت باشد. یکی اش هم حجت باشد کافی ست.

س:

ج: بله. تواتر اجمالی به ان چسبیده است.

ما نیاز به تواتر اجمالی نداریم. این را می خواهیم بگوییم که فرق است بین بحث ما و بحث حجیت خبر واحد. در حجیت خبر واحد، ما نیاز به تواتر اجمالی داشتیم چون با خبر واحد ما نمی توانستیم ثابت کنیم حجیت خبر واحد را. ان جا ما نیاز داشتیم…خوب هم گفت اونجا. گفت که درست که هر کدام از این ها خبر واحد اند ولی مجموعشان می شود متواتر و مطلب را تمام کرد. اما در محل کلام ما نیازی به تواتر اجمالی ما نداریم. دلیل قاطع در ناحیه عامی نیاز داشتیم که قطع پیدا بکند، ولی در ناحیه مجتهد نیاز نداریم که قطع پیدا کند. مجتهد اصلا یک روایت پیدا کرده است که حجت. قطع هم نیاورده  است. در رساله اش می نویسد که تقلید جائز است.

ما دنبال دلیل قاطع…نیازی به این که این دلیل قاطع باشد، علم به صدور داشته باشیم، تواتر باشد، نیازی به ان نیست که مرحوم اخوند رفته است دنبال ان.

خرابی بعدی اش همین است که می گوید که و ان لم یکن، گرچه نبوده است هر یک از این ها حجت. نه. ظاهر و ان لم یکن کل واحد منهما حجت یعنی دست روی هر کدام که بگذارید، گیر سندی دارد، نمی توانیم به ان تمسک کنیم، تشبث کردیم به تواتر اجمالی. حالا مهم نیست. این عبارت سازگاری ندارد. مرحوم اقای خوئی این عبارت را نمی اورد. او فقط می گوید که تواتر اجمالی دارد.

اما این که این تواتر، اجمالی ست یا معنوی، ما می گوییم که بعید نیست که تواتر معنوی باشد. چون همه این ها، یک عده که می گوید تقلید بکنید. مضمونش این ست. یک عده اش ارجاع دادند به اصحاب. بالالتزام گفت که یجوز تقلید. دلالت التزامی هم جزء دلالات هست. یک عده شان هم گفت که فتوا بده اون هم بالالتزام دلالت داشت که فتوایت حجت است. چرا تواتر معنوی نداشته باشد. همه این ها …این که تواتر اجمالی برای جایی ست که معانی هم مختلف باشد. کلینی یک روایت را اورده است برای نجاست میته، یک روایت را اورده ست برای نجاست خمر، یک روایت اورده است برای بطلان بیع ربوی. می گوییم که این ها هیچ جامعی ندارند. لا بالمطابقه و لا بالالتزام. می گوییم که تواتر اجمالی دارند. اجمالا یکی از این ها صادر شده است. این جا می گوییم که نه اجمالا. جواز تقلید از ائمه ما صادر شده است قطعا.این معنا را می توانیم به ائمه نسبت بدهیم که می تواند جاهل به عالم رجوع بکند. منتهی در بعضی از السنه بالمطابقه این را فرمودند و در بعضی از ادله بالالتزام. مثل همان که یک وقت فرمود علی اشجع الناس. بالمطابقه. یک وقت هم فرمود که علی درب خندق را کند. عمرو بن عبدود را کشت و و و مصادیق شجاعت. این ها همه می رساند که شجاع. خودش فرمود شجاع. یکی بالمطابقه. یکی بالالتزام. تواتر معنوی ست. تواتر اجمالی نیست. این که در تنقیح تصدیق می کند کلام مرحوم اخوند را که تواتر اجمالی هست، نه. بالاتر از اجمال. تواتر لفظی بعد معنوی بعد اجمالی بعد خبر واحد. ان هم مراتب دارد. مستفیض و غیر مستفیض. ان غیر مستفیضش اخرین مرحله است.

مرحوم اخوند در ادامه اشاره کرده است به ایاتی که نهی کردند از تقلید. گفت الفینا علیه اباونا. بعد فرمود اگر باباهای شما هیچ چیزی نمی فهمیدند چی. کسی بگوید که این ایات منع تقلید می کند. معارض ان روایات است. معارض از ظاهر ایه است. تا به حال بحث از مقتضی بود. حالا بحث از مانع.

جواب هم داده است که واضح است جوابش.

اولا این ها مربوط به اصل نبوت بود، اصول اعتقادیه بود.

ثانیا تقلیدش تقلید از جاهل بود. عصبیتشان بوده است. تقلیدی که ما گفتیم، ریشه فطری داشت. تقلیدی که ریشه عقلائی داشت. نه تقلید کورکورانه است. اقای خویئ هم گفته است که اعمی یقود الاعمی. کوری عصا کش کوری دگر شود.

این ها مانع از ان ادله نمی شود.

یک مطلب دیگر فرموده است که این که بعضی ها قیاس کردند احکام شرعیه را به اصول اعتقادیه قیاس کردند. در مدرک قیاس کردند. گفتند که چه طور مدرک اصول اعتقادیه، اصول اعتقادیه نمی شود مدرکش تقلید باشد، با این که اصول اعتقادیه است. پس در احکام شرعیه هم، نمی شود که مدرکشان …با این که ان جا سخت است علم پیدا کردن. در اصول اعتقادیه، صعب و سخت است. با این حال شارع گفته است که تقلید نکن. حالا در اسانش بگوید تقلید بکن.

مرحوم اخوند می گوید که این قیاس است و لا نقول به.

ثانیا نه. این حرف اصلا غلط است. کی گفته است که در اصول اعتقادیه سخت است. اصول اعتقادیه این چیز هایی که ما ها اضافه کردیم، این خصوصایت و ضمائم، این ها واجب نیست اعتقاد در انها. اعتقاد به خدا واجب است. افی الله شک. واضح است. پیامبری این همه معجزات. سخت نیست.

خب افرض که سخت است، ولی باز کم است. فروع فقهیه اون قدر زیاد است که اجتهاد در انها لا یمکن الا للاوحدی من البشر.  خب در ان جا چون کم بوده است، گفته است که برو یاد بگیر. این جا چون زیاد است، گفته است که تقلید بکن. عکسش کرد. اون گفت که اون ها سخت است. اخوند گفت که این ها سخت است. لذا این فرمایش ناتمام است

بهذا یتم الکلام در مساله جواز تقلید.

قبل از ورود در بحث اتی، ما این را روز شنبه دسته بندی می کنیم. وارد بحث بعد می شویم که شرائط مرجع تقلید.