بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در دلیل عقلی هم تمام شد.
مرحوم اخوند در کفایه متعرض شده بود.
حاصلش این شد:
این که گفتند و فرمودند فتوای اعلم اقرب الی الواقع است و هر اقربی عند العقل، عند العقلاء مرجح است، پس کشف می کنیم که شارع مقدس قول اعلم را معتبر کرده است دون العالم. ترجیح داده است قول اعلم را بر عالم.
حاصل این شد که اقربیت قول اعلم از قول عالم به نحو مطلق درست نیست. مراد از اقربیت قول اعلم نسبت به قول عالم، مراد اقربیت در نظر مجتهد است نه مقلد. مقلد همانطور که ظنش اعتباری ندارد، قوه ظن هم برای مقلد اثری ندارد. اقربیت به واقع به نظر مقلد اثری ندارد.
مراد اقربیت به نظر مجتهد است که مجتهد می خواهد بنویسد اعلمیت شرط است، دلیلش این ست که اعلم جودت استنباط دارد، مبانی را بهتر بلد است. فهم را بهتر بلد است. به طور طبیعی قولش اقرب الی الواقع است. این اقربیت مراد اقربیت به نظر مجتهدی ست که می خواهد فتوی بدهد.
مرحوم اخوند و بعضی دیگر. مرحوم شیخ انصاری هم این ها را در اخر مطارح مطرح کرده است. گفتند که این اقربیت مطلق نیست. مجتهدی که قول اعلم را نگاه می کند. ملاحظه می کند. قیاس می کند به قول عالم، بله. بعضی اوقات می بیند که اقرب است. بعضی از اوقات می بیند که اقرب نیست. این فرمایش حاج شیخ اصفهانی که ادعاء کرد ملاک اقربیت فی حد نفسه هست، نه. اقربیت مقلد بله. او اعتبار ندارد. ولی اقربیت به مقدمات خارجیه در نزد مجتهد اخر، چرا. فرقی با… همین را دقت کنید. این که فی حد نفسه قول اعلم اقرب است، با قول عالم به لحاظ مطابقتش با اعلم دیگری اقرب است، فرقی نمی کند که او حجت باشد. این حجت نباشد. این هم مطابق اعلم است. و لو اعلمی که حجت نیست.
وجدان همین را می گوید. ارتکاز همین را می گوید. حالا یک اقایی اعلم از حی است. اون هم قول یک اعلم از او هست. حالا میت است. حی و میت که دخالت در اقربیت قول ندارند.
چه طور شده است مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرموده لا قیمه برای ظن قرائن خارجیه، گفتیم که این حرف اساسی ندارد.
این ها را هم مرحوم شیخ انصاری، ما اطلاع نداشتیم، در مطارح همین حرف های حاج شیخ را اورده است.
این راجع به صغری است که اقربیت عند المقلد قیمتی ندارد. اقربیت عند المجتهد خصوصیتی ندارد اقربیت فی نفسه با اقربیت با خارج. نه. خصوصیتی ندارد.
اما نسبت به کبری گفتیم که فرمایش اخوند متین است.
این را هم باز در همان مطارح، اخر مطارح جلد اول، دو تا مساله را بحث کرده است. یکی تقلید میت. یکی هم اعلمیت. این حرف ها ان جا هم هست. که ما نمی توانیم بگوییم که اقربیت پیش شارع مرجح است. این را ما نمی توانیم اطمینان پیدا کنیم. این مربوط به مساله ملاکات می شود. این که شارع اقربیت را مرجح قرار داده است، قول اعلم را حجت قرار داده است، از کجا. این ها مربوط به ملاکات است. ملاکات در دست ما نیست. ان که فقط می دانیم این است که به خاطر رسیدن به واقع حجت کرده است. طریقیت. اصل طریقیت را می فهمیم. اسم این را گذاشته است تعلم احکام. اسم رجوع به مجتهد را گفته است تعلم احکام. او را عالم قرار داده است. به این گفته است مراجعه کن. به ذهن می زند که برای رسیدن به احکام واقعیه این کار ها را کرده است. طریقیت است. موضوعیت ندارد فتوای مجتهد. موضوعیت خیلی بعید است. اما حتی به این نحو که هر چه طریقیتش، ارائه اش اشد باشد، مقدم قرار داده ست، نمی دانیم. شاید تسهیلا بر عباد فرموده ست که فرقی بین اقرب و قریب نیست.
نگویید به ما شیخ انصاری پس چرا در خبرین شما از مرجحات منصوصه تعدی کردید به کل ما یوجب الاقربیه. شیخ این طور فرمود. لا یقال که شما شیخ چرا در ان جا این طور گفتید که هر خبری که اقرب الی الواقع است، مقدم است. تعدی کردید از مرجحات منصوصه به غیر منصوصه.
جوابش پر واضح است. همین طور هم جواب داده است خودش در مطارح. فرموده است که ان جا اشاره اخبار بود و گرنه ما کی جرأت داشتیم این حرف ها را بزنیم. در ان اخبار تعلیل می کرد که ان المجمع علیه لا ریب فیه. می گفتیم لاریب فیه، اضافی ست. بعد می گفتیم العله تعمم. بعد می گفتیم که هر لاریب فیه اضافی، مرجح است. ان جا به اشاره اخبار بود. اگر اخبار نباشد…
حرف متینی ست. ما نسبت به ملاکات دست ما بسته است. ملاکات علل تشریع شارع مقدس هستند فی الجمله. اما خصوصیاتش، اگر این اقرب بود، این را حجت قرار داده، ان را حجت قرار داده، نه. این ها را ما نمی توانیم کشف بکنیم. یک مواردی می توانیم. قیاس نکنید که پس چرا در باب تزاحم می گویید که این اهم بود، مقدم است. ان جا ما احراز می کردیم. این که می گوید مومن را نجاه بده، انقذ المومن به خاطر ایمانش هست. خب حالا اگر این ایمانی دارد ایمان کُمّلین، ان یکی ادم فاسقی ست. ان جا اطمینان داریم که این، پیش شارع محبوب تر است. ان اطمینان ما هست. اگر یکی همان جا گفت که من چه می دانم. این ها همه انسان هستند. انسان پیش خداوند، قبول ندارد ا فمن کان مومنا کمن کان فاسقا، نه. شاید…
این ست که نمی توانیم کشف بکنیم، حرف حرف متینی ست. ملاکات دست ما نیست. نمی توانیم کشف بکنیم شارع مقدس چون این 80 درجه است و ان 70، 80 را حتما بر 70 مقدم داشته است. نه. خصوصا که در شرع مقدس، یک چیز هایی را حجت قرار داده است که طریقیتشان خیلی ضعیف است. ید را اماره ملکیت قرار داده است. بعضی اوقات ید، بیشتر اموالش دزدی ست. همین که به شما می دهد، می گوید ید اماره ملکیت است. ما چه می دانیم. ملاکات دست ما نیست. لذا کبری ناتمام است.
مرحوم اخوند در ادامه فرموده است که بله. اگر اقربیت تمام الملاک باشد، الحکم یدور مدار ان، بله. ان جا اقربیت مرجح است. کما این که اگر دلیل ما عقل بود، عقل چنین می گفت. اگر دلیل ما بر اعتبار اعلمیت عقل باشد، مرحوم اخوند می گوید اگر دلیل عقلی داشتیم، عقل همین را می گفت.
ولی نفرموده است ادامه اش که حالا عقل می گوید یا نمی گوید. از این که به دلیل عقل استدلال نکرده است، معلوم می شود که دلیل عقل را قبول ندارد. عقل اگر بگوید اعلمیت شرط است، عقل مستقل باشد که اعلمیت شرط است، او می گوید که به ملاک اقربیت الی الواقع است. اما این که عقل می گوید، ظاهرش این ست که مرحوم اخوند، حکم عقل را، عقل مستقل باشد، یک دلیل عقلی داشته باشیم، عقل بگوید قول اعلم معتبر است، ظاهرش این است که قبول ندارد چون اگر قبول داشت، خب دیگر چه کار داریم که شرع گفته باشد یا نه. یکی از ادله ما بر اعتبار اعلمیت، حکم عقل است. و لو شرع هم نگفته باشد. از شرع هم کشف نکنیم. ظاهر کلام مرحوم اخوند، این است که دلیل عقل را قبول ندارد.
دلیل عقل همانطور که در کلمات امده است از جمله در کلمات شیخ انصاری، مراد دلیل انسداد است. راه علم و علمی بسته است. احتیاط ممکن نیست. ان وقت عقل می گوید که اقرب الی الواقع را بگیر. در دلیل انسداد همین است. نتیجه دلیل انسداد همین است. می گوید که دوران امر است بین این که به ظن عمل کنیم یا به وهم، ظن اقرب الی الوقع است به ظن عمل کن. حالا دوران امر می شود که به ظن اقوی عمل کنی یا به ظن قوی. عقل می گوید که به ظن اقوی عمل کن.
دلیل عقل در کلمات این جا، همان دلیل انسداد است که راه علم و علمی بسته است و وقتی راه علم و علمی بسته بود، احتیاط هم که قطعا، اخوند این ها را قبول ندارد. مرحوم اخوند می گفت که مقدمات انسداد ناتمام است. می گفت کی می تواند مقلد ثابت کند که این جا احتیاط واجب نیست. نمی تواند به این نتیجه برسد. مقدمات انسداد در حق مقلد تمام نیست و جاری نیست مقدمات انسداد. ولی اگر مقدمات انسداد تمام شد، عقل عامی و عقل مجتهد به لحاظ این که مقدمات انسداد در حق عامی تمام است، مجتهد همین طور می گوید که باید به اقرب الی الواقع عمل بکنی. اقرب بر فرض اقرب بودن. صغری را باز قبول ندارد. اگر. کبری را قبول دارد. اگر که دلیل ما عقل شد، بله. عقل تمام الملاک را اقربیت می داند. و وقتی تمام الملاک را اقربیت دانست، در بین قول اعلم و عالم، اگر قول اعلم اقرب بود، می گوید مقدم است.
هذا تمام الکلام در فرمایشاتی که مرحوم اخوند در این جا مطرح کرده بود.
مرحوم اخوند معتمدش در شرط اعلمیت، اصل است.
ما برای اصل سه تا تقریب کردیم.
حالا می خواهیم عرض بکنیم که علاوه بر اصل، یک دلیل اخری داریم که ان دلیل اخر با بعضی از تقریبات اصل از نظر نتیجه فرق می کند. چنان چه نتیجه ان اصل هم به حسب اختلاف ان تقاریب فرق می کند کما سیظهر.
و ان دلیل اضافه بر اصلی که مرحوم اخوند فرموده است و نفهمیدیم که چرا این دلیل را نیاورده است. نه در کفایه اورده است نه در تقریراتش اورده است، سیره عقلاء است. چرا مرحوم اخوند به سیره عقلاء در این جا تمسک نکرده است، نفهمیدیم.
سیره عقلاء بر این است که رجوع می کنند عقلاء عند الاختلاف بین الاعلم و العالم، عقلاء قول اعلم را عذر می دانند.
سیره عقلاء عند اختلاف اعلم و عالم و جهت دیگری هم در بین نباشد که ان تزاحم بکند. یک وقت راه دور ست. مثلا می خواهد برود به لندن برای مداوا او اعلم است. خرج دارد. مشکلات دارد. می گوید که این هم شاگرد او هست. ان شاء الله مثل همان می گوید. نه. جهت اخری نباشد. مزاحمی در بین نباشد. الان در این بیمارستان دو دکتر است. به هر دو دکتر ما دسترسی داریم. یکی فوق تخصص است. یکی متخصص است. مراجعه کردیم. هر دو نسخه نوشتند. اختلاف شده است. فوق تخصص یک چیز می نویسد. متخصص یک چیز می نویسد. عقلاء اگر این شخص عمل بکند به قول متخصص و به خلاف واقع بیافتد، عقلاء این را مذمتش می کنند. قبلش هم مذمت هست. می گوید شاید این دارد اشتباه می کند. داری این راه را می روی. مذمت فی الجمله قبلش هم هست. حالا ان وقت که به خلاف واقع بیافتد که ما محل ابتلاء ما این است. احکامی داریم باید امتثال بکنیم. برای روز قیامت اگر مخالفت کردیم این احکام را، باید عذر داشته باشیم. عذر لدی المخالفه. اگر ما به قول عالم عمل بکنیم و مخالف واقع در بیاید، این عذر از ان معلوم بالاجمال عند العقلاء نیست.
مطلبی که مرحوم اقای حکیم فرموده است، کسی تفکر بکند و تدبر بکند، اذعان می کند که عند الاختلاف العالم و الاعلم، عقلاء قول عالم را عذر نمی دانند. باید قول عالم خلاف احتیاط باشد. در شکم خود دلیل افتاده است. یک وقت اعلم می گوید که می توانی سیگار بکشی. می توانی نکشی. جائز است. عالم می گوید نکش. ما این حرف عالم را می گیریم و نمی کشیم. بحث نداریم این جا. خب این معذور است. مطابق احتیاط عمل کردیم. بحث در جایی ست که عالم و اعلم با هم اختلاف دارند، قول عالم، خلاف احتیاط است. ما اگر به قول عالم عمل بکنیم و به خلاف واقع بیافتیم، ایا معذور هستیم یا نه، محل بحث این است. تنقیح بکنید محل بحث را. عالمی داریم و اعلمی. اختلاف. اختلافشان هم این گونه است. اعلم می گوید حرام است. عالم می گوید جائز است. می گوییم راحت تر است. الان بعضی از مردم می گویند که چه کار به اعلمیت داری. فلان ایت الله ساده تر می گیرد. یا قول این را که ساده تر می گیرد می گوید جائز است اخذ بکند، فردای قیامت معلوم می شود حق با اعلم بوده است. حرام بوده است. ایا عذر این را می پذیرند یا نه. اگر به این بگویند که نمی دانستی که یک دینی هست. می گوید چرا. تو که علم اجمالی داشتی یک دینی هست، از جمله دین، همین حرام بودن همین عمل است. چرا مخالفت کردی. اگر بگوید که فلان ایت الله گفت، می گوید عقلت کجا رفت. مگر فلان ایت الله دیگر خلافش را نگفت. خلافش را هم فهمیده است. واصل شده است. این ها همه را ضمیمه کنید. دو تا فتوای متخالف واصل، هیچ مزاحمتی هم، هیچ مبرری…یک وقت باز این اورع است. بحث خواهیم کرد. گیر می کند عامی. می گوید شاید اورعیت مقدم است. نه. فرض بفرمایید که این الاعلم الاورع الادین الاعرف، هر چه افعل التفضیل خوب است، برای همین است. ان یکی دون این است. که سید مرتضی فرمود که اگر همه صفات در یکی جمع بشود، لا شبهه فی تعین تقلیده. این از زمان سابق در ارتکاز علماء همین جور بوده است. تمام صفات در یکی جمع بشود، لا شبهه فی تعینه. سیره عقلاء بر این است.
این یک مقدمه.
سیره عقلاء هم که ردع نشده است.
چرا ردع نشده است. رادعش عبارت است از مطلقاتی که می گوید به ظن عمل نکن. رادعش ان ایاتی که منع از تقلید می کند مثلا. این ها کسی توهم بکند. رادعش اطلاقات. اطلاقاتی که اجازه می دهد تقلید از عالم را. دلیل اولی مجوزین.
کسی توهم نکند که این سیره مردوعه است به این ادله ای که… حرمت ظن اشتباه بود. کسی توهم نکند که این سیره مردوعه است به اطلاقات جواز تقلید که اجازه می دهد تقلید از عالم و اعلم را. اشتباه بیانش کردیم. ردع به اطلاقات مجوزه.
کسی این توهم را نکند چون جوابش این است که اولا ان ها اطلاق ندارد. ان ها فرض اختلاف را نمی گیرند. ثانیا اطلاق هم داشته باشد، در جای خودش ثابت شده است که اطلاق صلاحیت ردع را ندارد. مرحوم نائینی فرموده است که باید بین رادع و مردوع عنه، سنخیت باشد. ارتکاز عقلاء را، عمل عقلاء را با اطلاق نمی شود ردع کرد. باید یک دلیل قوی بیاید که جلوی عقلاء را بگیرد. ارتکاز عقلاء را بگیرد. مثل در باب قیاس امده است. قیاس امر عقلائی ست ولی ادله محکمی امده است که جلوی مردم را بگیرد. این هم باید ادله محکمی باشد.
این است که اولا ان ادله مجوزه اطلاق ندارد هم عالم را بگیرد و هم اعلم را که گذشت. ثانیا اطلاق داشته باشد، صلاحیت ردع ندارد.
دو تا مقدمه تمام.
سیره عقلاء بر رجوع به اعلم است عند الاختلاف. این سیره ردع نشده است پس تمام است.
در مقابل دو تا حرف است. دو تا بیان است.
بیان اول:
این است که ما قبول داریم که سیره عقلاء بر رجوع به اعلم است عند الاختلاف ولی در امور مهمه. یک وقت سرطان دارد. برای سرطانش می خواهد مراجعه بکند. پروستات دارد. عمل کلیه دارد. جراحی قبل دارد. یک امر مهمی ست. راست می گویید. در امور مهمه، بناء عقلاء بر این است که به اعلم مراجعه بکنند. رجوع به عالم را لو اخطأ عذر نمی دانند. ولی در امور غیر مهمه، کی مردم به اعلم مراجعه می کنند. شما ماشینت خراب شده است، به یک متخصصی مراجعه می کنید. متخصص تر هم وجود دارد. مهم نیست. حالا این هم نتوانست درست بکند، بعد باز جای یکی دیگر. در امور غیر مهمه. مریضی ست سرماخوردگی است. می رود ان جا. هم فوق تخصص است. هم پزشک عمومی ست. می گوید که چیز مهمی نیست. همان عمومی بده برویم زودتر کارمان راه بیافتد. مردم در امور غیرمهمه، زنش می خواهد زایمان کند، شهر را نمی چرخد که کدام قابله از همه بهتر است. می روند یک جایی راحت باشد. تمام. امر مهمی نیست. در امور غیر مهمه مردم به اعلم مراجعه نمی کنند. این کبری، کبری را ضیق کرده است. بعد ادعاء کرده است که احکام شرعیه از امور غیر مهمه است. احکام شرعیه عبارت اند از حدسیات مجتهد. احکام ظاهریه ای که مجتهد ها ان ها ادعاء می کنند. این ها مهم نیست. احکام ظاهریه اهمیتی ندارد. حالا این اقا این طور فهمیده است. این این طور فهمیده است. ما خیلی اوقات به وسواس ها می گوییم که یک ریشه وسواس جهل شما هست. اگر بفهمید که این ها که این جا نوشته است، مدرکش چی هست، این قدر مبتلی به وسواس نمی شوید. این ها حدسیات مجتهد است. حدسیات مجتهد ان طور اهمیت ندارد که ما بگوییم که این جا هم عقلاء می گویند باید مراجعه کنی به اعلم. اقوال مجتهدین است. حدسیات مجتهدین است. هر کسی یک چیزی می گوید برای خودش مثلا ان طور اهمیتی ندارد که ما حتما برویم سراغ اعلم.
بعضی این طور توهم کردند که احکام شرعیه، این هایی که می خواهیم مراجعه کنیم، اقوال این مجتهدین، ان طور اهمیتی ندارد که ما بیاییم به اعلمشان مراجعه کنیم. لذا گفتند ان کبری ضیق است. بر محل کلام منطبق نمی شود.
لکن این فرمایش درست نیست.
ما عرض کردیم که رجوع به اقوال مجتهدین، به خاطر معذریت از واقع است. خود ان اقوال که قیمتی ندارد.
ان که ما دنبالش هستیم، ان که می خواهیم برایش تقلید بکنیم، ان که مشکل داریم، احکام واقعی دین است. اصل دین است. و لو احکام فرعیه اش. احکام فرعیه اش هم زیاد است. مرحوم اخوند فرمود که احکام فرعیه اش خیلی زیاد است، اجتهاد در ان صعوبت دارد. بحث ان احکام فرعیه است که در دین امده است. احکام واقعیه محل کلام ما هست. ما می خواهیم یک کاری بکنیم که از ان احکام واقعیه، معذر داشته باشیم. نسبت به ان احکام واقعیه عذر داشته باشیم. احکام واقعیه درست است که بعضی از انها اهتمام به ان نیست مثل مساله طهارت و نجاست، این را ما قبول داریم، ولی در کل دین این طور نیست. این که در روایات می فرماید شیعه جعفر دوست دارم تازیانه بخورند بروند مسائل دین را یاد بگیرند، دین معلوم می شود که مهم است احکامش. این که در افتاء این قدر سخت می گیرد، مواظب باش. افتاء به غیر علم ندهی. وزرش به گردن تو هست. این که در روایات امده است که بر اثر یک فتوای نادرست، اسمان عطیه اش را منع می کند، این معلوم می شود که ان احکام واقعیه، بهش اهتمام است. به دین اهتمام دارد شارع مقدس. به احکام واقعیه اش اهتمام دارد.
خلط شده است بین ان که ما دنبالش هستیم، احکام واقعیه، معذریت از انها، و بین حدسیات مجتهدین. بله. حدسیات مجتهدین خیلی مهم نیست. شما بیا اصلا تقلید نکن. احتیاط کن.
حاصل الکلام:
همانطور که در ارتکاز است، فرق است بین اراء مجتهدین و اصل ان احکام معلومه بالاجمال. عقل می گوید که تو علم داری به احکام واقعیه. ان ها عهده تو را گرفته است. اهمیتش را دقت کنید. می دانید یک احکامی هست. ان احکام دامن تو را گرفته است. ان ها جای حساب دارد. ان ها جای محاسبه دارد. ان ها را باید جواب بدهی که چرا انجام ندادی. اگر نمی دانستی، چرا نرفتی دنبالش. این اهتمام نسبت به احکام واقعیه. خب حالا ما می خواهیم نسبت به این احکامی که از دین است، اصل دین است، فروعات، به خاطر کثرتشان، اهتمامش بیشتر از اصل اصول است. ما نسبت به این فروعات که دامن گیر ما شده است، باید فارغ بشویم. باید یک حجت قطعیه داشته باشیم. چه طور شده است که می فرمایید اهتمامی نیست برای اراء مجتهدین، نه. این ربطی به بحث ما ندارد.
بلکه در این موارد عقل می گوید که…اهتمام را از این جا درست کردیم، که ان احکام که لها شأن من الشأن. مهم است. دین است اصلا. عمود دین است. عمل. فقه که می گویند اشرف علوم است به خاطر رابطه مستقیم با عمل انسان است که دارد. عمل صالح به دین است. ان واقع که دامن گیر من شده، باید ازش خلاص بشم. این مهم است. از یک دامن گیری باید خلاص بشوم، امر مهمی ست.
این است که این فرمایش درست نیست.
بیان دوم:
بیان دومی که در مقام است این است که گفتند درست است. از یک زاویه دیگری انکار کردند این دلیل را. گفتند که ما قبول داریم که سیره عقلاء بر این است که عند الاختلاف به اعلم مراجعه می کنند. ما قبول داریم. ولی این در جایی ست که مقصود رسیدن به واقع باشد.
اگر می خواهند به واقع برسند، مثل معالجه. معالجه یک امر واقعی ست. اگر می خواهند به واقع برسند، می روند شما اعلم چون اعلم اقرب الی الواقع است در ذهنشان. خطاش کم تر است. اعلم برای معالجه، ان اقرب است. معالجه اش خفیف الموونه تر است، قطعی تر است بالنسبه به او قرب الی الواقع دارد. در امور واقعیه، می خواهند به واقع برسند، راست می گویید. به اعلم مراجعه می کنند. دو تا خبیر است، به اخبر مراجعه می کنند. دو تا مخبر است، به اصدق مراجعه می کنند. می خواهند ان جا به واقع برسند. سیره عقلاء را قبول داریم ولی در اموری که واقع مطلوب است مثل وقائع روزمره. واقع مطلوب است. واقع پول مطلوب است. واقع غذا مطلوب است. واقع امثال ذلک مطلوب است. صحبت احتجاج نیست.
اما اگر نه. واقع مطلوبیتی ندارد. مهم این نیست که شما شراب نخوری. این مهم نیست در شریعت. مهم این نیست که شما ربا نخوری. نه این مهم نیست. مهم این ست که شما عملی را که انجام میدهی، حجت داشته باشی. اگر هم شراب می خوری، عن حجه باشد. می روی بهشت. ان که اب می خورد فکر می کند که شراب است، تجری می کند. او می رود جهنم. اب خورده است، می رود جهنم چون حجت ندارد. فکر می کرده است شراب است. شراب می خورده است، بینه داشته، علم داشته است که این اب است، این می رود بهشت. واقع مطلوب نیست در شریعت. لیهلک من هلک عن بینه. دین که امده است که حجت را بر مردم تمام کند. مردم اگر می مانند، حجت داشته باشند، اگر می روند حجت داشته باشند. شریعت اساسش بر این است که هر شخص کاری را که انجام می دهد، عن حجه شرعیه انجام بدهد. خودش را در حضور باری تعالی متمرد نبیند. عاصی نبیند. هتاک نبیند. خودش را ببیند که دارد اطاعت می کند. این مهم است پیش شریعت. حیل ربا همین طور هست. ان که حضرت فرمود تحقیق نکن. فحص نکن، همین طور است. بعضی موارد فرموده است فحص نکنید. تحقیق نکنید. در موضوعات. می روی ان جا گوشت بخری، چه کار داری که بپرسی که این مرغ ها را چه طوری سر می برند، کجا سر می برند. خودت دیدی. خودت شنیدی. چه کار به این ها داری. حضرت فرمود برو گوشت را از بازار مسلمین بخر، سوق المسلمین اماره تذکیه است. تو حجت داری. حالا می خواهد درست کشته باشند. گفت من از این بریه گوشت می خرم و لا ازعم و لا اظن انهم یسومون. بسم الله معلوم نیست که این ها بگویند. همین طور. مهم این است که…این حرف حرف متینی هست که در شریعت اساس کار این است. شریعت که امده است، برای این که ربط بدهد انسان ها را به خدا. این ها بهانه است. به شراب نخوردن. به میته نخوردن. ان الاحکام الشرعیه الطاف فی الاحکام العقلیه. این ها اسباب و ابزار ان کار هست. اصل ان کار این ست که لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه. اصلش این است که عن حجه بیاورد. این عن حجه، ارتباط انسان را به خداوند برقرار می کند. هر کار می کند، چرا این کار را می کند؟ خداوند اجازه داده است. من حجه دارم. حجه داشتن، ان رابط بین عبد و رب است. مقصود شریعت، اساسش این ست. منتهی برای این که عقلائیت داشته باشد، ابراز کار را امده است طبق حکم و مصالح، ان هم نه علل و مناطات، حکم و مصالح جعل کرده است. اگر خداوند هم می فرمود نماز صبح سه رکعت، باز هم غرض حاصل می شد. این طور نیست که حتما دو رکعت مصلحت داشته باشد، سه رکعت ندارد. نه. ان ها حکم هست. مبررات است. موجهات هست. چرا خب این حرام شد، چرا ان حرام نشد، برای جواب ان هایی که تازه مسلمان شدند، تازه پیوستند به گروه آل الله، برای ان ها هست. و گرنه ان هایی که اهل هستند، ان ها همین طور می گویند. می گویند اگر یک انار را دو نیم بکنی، بفرمایید این حلال این حرام، می گویم چشم. اصلا کمال بندگی، کمال عبودیت به کمال جهالت است. همین نمیدانم هر چه نمی دانم باز هم گوش می کنم، بدانیم و برویم که خیلی بندگی نیست. ندانی… لذا بعضی تعبدیات را معنا کردند به ان که سرش را نمی دانیم. تعبدیات یعنی ان که سرش را نمی دانیم. فقط می دانیم که باید انجام بدهیم. او گفته است، چشم. شما می گویید حلال، من می گویم حلال. هیچ فرقی بین این و ان نیست. مهم این است در شرعیت. مهم به دست اوردن حجت است در مقابل خداوند تبارک و تعالی که هر کس حرکت می کند، به حجه من الله باشد. می ایستد، به حجه من الله باشد. اما واقع چه اتفاق افتاده است، ان در شریعت مهم نیست که چه اتفاق افتاده است.
قائل می گوید که در شریعت مهم احتجاج است. بعد اضافه کرده است. گفته است که در مقام احتجاج، مردم اعلمیت را شرط نمی دانند. مهم این است که یک مستمسکی برایشان باشد. عقلاء می گویند که این هم درس خوانده. ان هم درس خوانده. حالا او بیشتر درس خوانده اعلم شده است. ما یک بهانه ای داشته باشیم، یک مستمسکی داشته باشیم. عمل می کنیم چون این عالم گفته است. سیره عقلاء در مقام احتجاج بر این ست که یک مستمسکٌ ما یی باشد. بلاحجه حرکت نکند. تمرد نکنم. طغیان نکنم. خب قول اعلم و عالم در میان عقلاء هر دو صلاحیت احتجاج دارد. می تواند احتجاج بکند به مولی. اقا چرا این کار را کردی. می گوید فقیه اهل بیت فرمود این کار را کردم. فقیه اهل بیت. و لو افقه نیست. می تواند احتجاج بکند به قول فقیه اهل بیت. و مطلب را تمام بکند.
این هم بیان دوم. از زاویه دیگری نگاه کرده است و می گوید که در سیره اعلمیت شرط نیست.
و لکن به ذهن می اید که این هم درست نیست. لا فرق بین مقام احتجاج و مقام واقع.
وقتی که امر مهم است که مفروض ما هست، همانطور که مرحوم اخوند فرموده است احتجاج باید به امر قطعی باشد. این که عقلاء… بله. قبول داریم که خیلی اوقات عبید در مقام احتجاج تشبث می کنند به هر چیزی. الغریق یتشبث بکل حشیش. این را قبول داریم. بچه ادم می بینید که تمسک می کند به یک چیز های باطلی. اون در مقام اثبات است. مقبول هم واقع نمی شود. نه. سیره عقلاء همان طور که در مقام رسیدن به واقع، اگر امر مهم باشد، سراغ اعلم می رود. سراغ اشد تخصصا می روند، در مقام احتجاج هم چون ان علم اجمالی دامنشان را گرفته است، دین است. قیامت است. حیاه دائمی هست. حیاه خالده است. خوف شدید است. برزخ است. قبر است. این ها را شنیده است. این ها را صاحب شریعت خبر داده است، با وجود این اهتمام ها، بگوییم که سیره عقلاء این است که نه. همین طور یک مستمسکی پیدا می کنند، چیزی داشته باشیم…
س: عرف همین طوری هست.
ج: عرف سراغ اعلم نمی رود. ما قبول کردیم این را. این از باب این است که یا اقا خودشان را اعلم می داند. یا اگر اعلم نمی دانند، یک خصوصیات دیگری می بینند. می گوید که این، قطعا امام زمان راضی هست. این ورعش فلان است. تقوی ش این طوری هست. یا نه. می گوید همه شان یک چیز می گویند. علم به مخالفت ندارد. از موضوع بحث خارج نشوید.
در جایی که عقلاء علم به مخالفت دارند، احتجاج به چیزی که فوق ان حجت وجود دارد را قبول نمی کنند. این است که لا فرق بین مقام الاحتجاج و مقام الوصول الی الواقع. سیره عقلاء بر اعتبار اعلمیت تمام است.