بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در صورت اولی که احراز بشود اختلاف بین اعلم و عالم، تمام شد.
فتحصل دلیل بر اعتبار اعلمیت:
یکی اصل شد به تقاریبی که در کلام اخوند گذشت.
دوم سیره عقلاء بود که بعضی اشکالات بر ان شده بود. ان هم گذشت.
سوم ظهر مما سبق که مقتضای اطلاقات هم حجیت قول اعلم است.
در ضمن ان مباحث اشاره کردیم که ادله اعتبار فتوا، ادله مجوزه تقلید، قول اعلم را شامل می شود. ادعاء کردیم که چون منشأ تعارض، ترجیح بلا مرجح است و چون در ناحیه اعلم یک مرجحی هست، ترجیح بلا مرجح لازم نمی اید، پس ادله جواز تقلید، قول اعلم را شامل می شود بلا معارض.
این بیانی ست که در تعادل و تراجیح هم گفتیم، این جا هم تکرارش کردیم. حالا می خواهیم به یک بیان اخری عرض بکنیم.
ایا اطلاقات شامل اعلم می شود یا نمی شود. در ذهن ما این است که مفروغ عنه است که اطلاقات شامل قول اعلم می شود. بحث در این است که قول عالم را هم شامل می شود یا نه.
این که در کلمات مصباح الاصول فرموده است که ادله حجیت فتوی، ادله مقام، شامل نمی شود هم قول اعلم را و هم قول عالم را، خلاف متفاهم عرفی ست. با قطع نظر از ان نکته ای که عرض کردیم. وقتی مولی گفت که از مجتهد تقلید کن، این تقلید کن،…جوازش را بگو. می توانی تقلید بکنی، قدر متیقنش قول اعلم است عند المخالفه. این که بگوییم مردم از اطلاقات، حجیت قول اعلم را، جواز تقلید اعلم را هم نمی فهمند عند المخالفه، خلاف متفاهم عرفی ست. تقلید بکنید از علماء، قدر متیقنیش همان است که اعلم است. عند المخالفه هم جزء قدر متیقن است. بگوییم که نه. عند المخالفه نمی گیرد نه اعلم را و نه عالم را، این، فقط ان مواردی را می گیرد که توافق باشد بین اعلم و عالم. مورد مخالفت را نمی گیرد، این فهم عرفی ما نمی پسندد. یعنی مردم قدر متیقن از فللعوام ان یقلدوه، عوام قدر متیقن این خطاب را فتوای اعلم می دانند. نمی گویند عند المخالفه هم نمی دانم که مولی این را گفته است یا نه. این واضح است که این را هم گفته است.
مرحوم اقای خوئی می گوید تعارض می کند این جا هم فللعوام ان یقلدوه…من کان صائنا لنفسه هم بر اعلم منطبق است، هم بر عالم منطبق است و چون تعبد به متنافیین معقول نیست، در هر دو تعارض می کنند. ما می گوییم که نه. این فهم حرفی نیست. این ها دقت های غیر عرفی ست. ببینید که ارتکاز شما چه می فهمد. ایا فللعوام ان یقلدوه، اطلاق ندارد. معقول نیست اطلاقش. قبول کردیم. اطلاق ندارد. حالا در هر دو سقوط است. ساقط است در هر دو، هیچ کدام را نمی گیرد. یا نه. ارتکاز شما این است که از فللعوام ان یقلدوه شما می فهمید که گفت از اعلم عیبی ندارد عند المخالفه.
این است که می گوییم که یکی از ادله اعتبار اعلمیت و یکی از ادله عدم جواز تقلید عالم، قصور خطاب است. خطابات تقلید، قول عالم را نمی گیرد. قول اعلم را می گیرد.
تحصل که سه تا بیان است برای لزوم تقلید اعلم و عدم جواز تقلید مفضول و عالم.
و لکن نتیجه این ادله اعتبار اعلمیت با هم فرق می کند. ما در ادله مجتهد داریم بحث می کنیم.
اگر دلیل شما اصل باشد که اخوند به اصل اعتماد کرد، سه تا تقریب داشت این اصل:
اصل یعنی اصاله الاشتغال عند دوارن الامر بین التعیین و التخییر.
اگر از این باب باشد، شما نمی توانیم در رساله بنویسید که لا یجوز تقلید العالم شرعا. به حکم شرع نمی رسید. نمی توانید بگویید یعتبر الاعلمیه شرعا. به شرع کاری ندارد. دوران امر بین تعیین و تخییر، حکم عقل است. فوقش می توانید بنویسید که باید از اعلم تقلید کرد. یا بنویسید که الاحوط هو تقلید الاعلم. نتیجه اش این ست. به حکم شرع نمی رسید.
و کذا به تقریبی که عرض کردیم مرحوم حاج شیخ اصفهانی داشت. اصل این است تقلید اعلم لازم است از باب این که تقلید اعلم وصل. به عامی واصل شده است. به مجتهد واصل شده است که تقلیدش جائز است. قدر متیقن ادله است. حجیت قولش وصل. اما حجیت قول عالم، شک دارد. لم یصل. می گویند الشک فی الحجیه مساوق للقول بعدم الحجیه. این ست که می گویند قول اعلم را باید اخذ بکنی چون این قطعی الحجیه است. حجیتش وصل. ان یکی لم یصل. شک داریم در حجیتش و برای معذریت، وصول شرط است. این از واضحات است.
خب این هم باز مربوط به شرع نیست. نمی توانی باز در رساله بنویسی یعتبر الاعلمیه شرعا. به شرع منتهی نمی شود. معذریه عقلائی، معذریه عقلی، دارد قول اعلم و قول عالم معذریت ندارد عقلا.
این هم تقریب دوم.
تقریب سوم که گفتیم اصل مراد حرمت العمل بالظن است. که مرحوم اخوند در چند جای کفایه گفته است که اصل یعنی الاصل قاعده. القاعده الاولیه حرمه العمل بالظن الا ما خرج بالدلیل.
س:
ج: علم اجمالی حکم عقل را در پی می اورد. حکم شرع را نمی اورد.
تقریب سوم این است که اصل یعنی حرمه العمل بالظن که منطبق می شود بر قول عالم. فتوای عالم ظنی ست. لا تقف ما لیس لک به علم. ادله حرمت ظن می گوید که به او عمل نکن. اما این یکی را، نه. می دانیم که حجت است. قول اعلم حجت است. تخصیص خورده است قول اعلم. به ان یکی به اطلاقات تمسک می کنیم.
ان اطلاقات، چون که در ان اطلاقات، حکم شرع هم امده است، اصل حرمت عمل به ظن، شرعی هم هست. ان الظن لا یغنی من الحق شیئا، چرا. ما می توانیم منتسب بکنیم به شارع. می توانید فتوا بدهید که تقلید از مفضول، تقلید از عالم، شرعا جائز نیست. یعتبر الاعلمیه شرعا در این معنی. اتکالا به این قاعده ای که شرع این قاعده را تاسیس کرده است.
این روی مبنایی که دلیل ما بر اعلمیت اصل باشد.
اما اگر دلیل ما سیره عقلاء یا اطلاقاتی که امروز، قبلا هم گفته بودیم، امروز هم تاکید کردیم، اگر دلیل ما سیره عقلاء شد یا اطلاقات شد، سیره عقلاء کشف می کند که شارع هم اعتبار اعلمیت کرده است. اگر کسی قبول کرد سیره عقلاء را، می گوید که کشف می کند امضاء شارع را. شارع هم گفته است که فقط قول اعلم حجت است. در رساله اش می نویسد یعتبر الاعلمیه شرعا. کذلک اگر اطلاقات را قبول کرد، اطلاقات هم قصور دارد. قول عالم را نمی گیرد. می تواند بگوید شارع فرموده است. به شارع می تواند مستند کند که شارع فرموده است که قول اعلم حجت است. مستندش به شرع، درست است. نیازی ندارد الاحوط اعتبار الاعلمیه بگوید. نه. شاعر فرموده است که قول اعلم حجت است. اسنادش به شارع درست است.
س: عقلی را حتما باید بگوید احوط
ج: نه. گفتیم که باید عقلی هم می گوید ولی به شرع نمی تواند نسبت بدهد.
این است که صورت اولی، در اعلم و عالم که علم به اختلاف داریم، اعلمیت شرط است.
اگر این جا می گفتیم که اعلمیت شرط نیست، دیگر ان دو صورت دیگر هم حکمش صاف بود. اعلمیت در این جا شرط نیست که شاه فردش هست. در جایی که علم به اختلاف نداری، به طریق اولی. در جایی که اصلا علم داریم به اتفاق، آن جا به طریق اولی. و اما اگر گفتیم که نه. در صوره ثالثه که علم به اختلاف داریم، اعلمیت شرط است، باید حالا بحث بکنیم.
حالا اگر شک در اختلاف داشتیم. رتبه بعدی. اختلافی که صحبت می کنیم، یعنی اختلاف در مسائلی که محل ابتلاء من است. شک دارم در اختلافشان در مسائلی که محل ابتلاء من است.
یک کلمه را باید اضافه می کردیم. ان که اصل گفتیم، ان که اطلاقات گفتیم، ان که سیره عقلاء گفتیم، دیروز هم اشاره کردیم، همه این ها، باز دوباره بحث خواهیم کرد، همه این ها در جایی ست که ما می گوییم یعتبر الاعلمیه، قول عالم خلاف احتیاط است. می خواهید به قولش اکتفاء کنید که اگر خلاف واقع افتادی، معذور باشی. اصلا بحث این است. اگر به فتوایش می خواهی عمل کنی، به خاطر این است که اگر خلاف واقع افتادی، معذور باشی. بحث در این است که ایا عمل به قول عالم، اگر مخالف واقع در امد، عذر هست یا نیست. اما اگر خلاف واقع معنا ندارد، قولش مطابق احتیاط ست، خب احتیاط کردی. بحث نداریم ان جا. بحث در معذریت است. ایا قول عالم مثل قول اعلم معذر است…اصلا اصل بحث تقلید، داستانش، معذریت است. ایا قول عالم مثل قول اعلم، معذر است یا نه. لذا موضوع بحث ان جا می شود که قولش خلاف احتیاط است. و الا مطابق احتیاط است، بحث نداریم. به واقع رسیدی. اصلا احتیاط کردی. جای بحث ندارد.
س:
ج: در مسائل خمس باید از اعلم تقلید بکند. می خواهد کم بدهد، باید معذر داشته باشد.
س: سیره عقلاء مگر به زمان شارع می رسد.
ج: اصلا معنی ندارد که به زمان شارع برسد. ان سیره متشرعه است. سیره عقلاء یعنی یک امری که از حضرت ادم شروع شده است. عقلاء. عقلاء در زمان ائمه هم بودند. … گفتم عذرش را نمی پذیرند. عقابش را صحیح می دانند. باز می گویید بهتر است؟
و اما صوره ثانیه:
صوره ثانیه این است که علم به اختلاف در مسائل محل ابتلاء نداریم. اختلاف دارند. دو تا مجتهد نمی شود، دو تا برادر، پدر و پسر، این ها همه با هم اختلاف دارند. نمی شود که دو تا مجتهد با هم اختلاف نداشته باشند. ولی می شود که در ان مسائلی که من نیاز دارم، مسائل مورد نیاز من بعضی از ضروریات است که نیاز به تقلید ندارد. یک مقدارش که محل ابتلاء ما هست. ما پولی نداریم که خمس بدهیم. مال زکوی نداریم که زکات داشته باشیم. پولی نداریم که به حج برویم. استطاعتی نداریم که به حج برویم. خب این ها را منها بکنید. ضروریات هم که نیاز به تقلید نیست. یک جمله ای از احکام می ماند که من یقین ندارم که در این جمله از احکام، این ها با هم اختلاف داشته باشند. می شود.
این که مرحوم اقای خوئی می فرماید که فرض فرض است. خیلی نادر است، نه. لا اقلش در حق عامی ها ندرت ندارد. خیلی از مردم علم به اختلاف ندارند. می گویند که دین یکی است. همه شان از قران صحبت می کنند. از پیامبر صحبت می کنند. یک جزئی اختلاف دارند که حالا معلوم نیست که ان ها به کار ما بیاید. علم به اختلاف ندارند.
صوره ثانیه که علم به اختلاف ندارند، بعضی از ان ادله سابقه، بر می گردیم ان ادله سابقه، این جا هم جریان دارد.
از جمله اصلی را که گفتیم. باز این جا هم دوران امر…شاید اختلاف داشته باشند. شاید قول عالم حجت نباشد.
ان اختر افضل رعیتک، اگر مثلا انها دلالتش تمام بود، ان هم اطلاق دارند. چه علم به مخالفت باشد و چه نباشد.
بعضی از ادله اطلاق دارد، صورت ثانیه را شامل می شود.
و لکن مهم این است که سیره در این جا بر خلاف سیره در ان جا هست. سیره عقلاء بر این است که به عالم هم مراجعه می کنند در وقتی که علم به اختلاف ندارند. این طور نیست که دیگر دکان دستگاه پزشک های عمومی و متخصص ها دیگر تعطیل بشود. نه. ان ها هم مشغول کار هستند. مردم هم به ان ها مراجعه می کنند هم به فوق تخصص. بعضی ها می گفتند که سیره عقلاء در علم به اختلاف هم هست. حالا اون جا را ما گفتیم نیست. ولی در جایی که علم به اختلاف ندارند، نه. می گویند که همه این ها یک چیز می گویند. معلوم نیست که این هم خلاف او را بگوید. ما غایت ان چه از سیره می توانستیم به دست بیاوریم، می توانستیم بهش اعتماد کنیم، می توانستیم ادعاء بکنیم، فرض علم به اختلاف است. اما در جایی که علم به اختلاف ندارد، سیره بر عکس است. همین شاهدش همین است که غیر اعلم ها، کارشان هم گرفته است. همانطور که فوق تخصص ها دارند کار می کنند، متخصص ها هم کار می کنند. عمومی ها هم کار می کنند. وجهش هم همین است وقتی تحلیل بکنیم، می گوید که چه طور پیش این دکتر رفتی. می گوید همه یک جور هستند.
س:
ج: در امور مهمه اش هم همین طور است. مگر یک جایی خیلی مهم باشد که عقلاء بگویند باید احتیاط کنی، عند الشک هم باید…نه. ان قدر مهم که حفظ جان است و هلاکت است، نه. به ان درجه از اهمیت نرسد که عقلاء احتیاط می کنند.
اگر مورد، مورد احتیاط نباشد، عقلاء در مواردی که شک دارند در اختلاف متخصص با متخصص تر، عقلاء به هر دو مراجعه می کنند.
این است که سیره عقلاء در این جا بالعکس است. خب وقتی سیره را شما گفتی هست، درست است که ان اصل، اصل این جا را هم شامل می شد. صوره ثانیه. ولی ان اصل است. ان قاعده است. خب به سیره تخصیص می خورد. ما از ان اصل که صوره ثانیه را هم شامل می شود، رفع ید میکنیم به سیره که اماره است. اماره بر خلاف است. می گوییم که این سیره، در زمان شارع هم بوده است. سیره عقلاء است. ردعی ازش نیامده است. کشف می کنیم که شارع امضاء کرده است. اصحاب مومنین به اصحاب ائمه مراجعه می کردند. به طور طبیعی احتمال اختلاف می دادند. حالا یقین به اختلاف نداشتند. احتمال می دادند با هم فرق بکنند. احتمال اختلاف هست و بوده است. رجوع به اعلم و عالم هر دو بوده است.
این است که ما به سیره می گوییم که قول هم عالم و هم اعلم این جا حجت است.
اما اطلاقات، می گوییم که اطلاقات هم این جا را می گیرد.
این که فرموده، این را در مصباح هم دارد. نکته خوبی ست. این که فرموده است عوام تقلید بکنند از مجتهدین، اطلاق دارد. می گیرد هم عالم را و هم اعلم را. هر دو مجتهد هستند. هر دو صائنا لنفسه هستند. اطلاقات هر دو را می گیرد. شمول اطلاقات هم محال نیست چون شاید با هم اتفاق داشته باشند. هر دو را شامل می شود.
ان قلت اگر بگویید که اطلاقات تخصیص خورده است به مخصص لبی. خودتان گفتید که اطلاقات شامل عالم و اعلمی که علم به مخالفت داری، شامل نمی شود. پس اطلاقات که می گوید فللعوام ان یقلدوه الا در جایی که عالم و اعلم با هم اختلاف پیدا کرده اند، تخصیص خورده است. در فرض اختلاف معنا ندارد که هر دو حجت باشند. قطعا اطلاقات تخصیص خورده است به مخصص لبی. الا جایی که عالم و اعلم اختلاف داشته باشند. فللعوام ان یقلدوه متساویین را می گیرد. فللعوام ان یقلدوه عالم و اعلم را با اتفاق می گیرد. اما فللعوام ان یقلدوه، عالم و اعلم را با فرض اختلاف نمی گیرد. خودتان در صوره اختلاف گفتید.
ان قلت جواب داده است. درست هم جواب داده است. فرموده است که درست است که فرض اختلاف را نمی گیرد و لکن در بحث عام و خاص گفتند که هر گاه عامی تخصیص خورد به خاصی، چه به دلیل لفظی، چه به دلیل لبی، ربما ان مخصص، عدم ان خاص، قابل احراز است به اصل موضوعی.
کثیرا ما علماء در عام مخصص، در مطلق مقید، کثیرا ما تمسک می کنند به اصل موضوعی. با اصل موضوعی احراز می کنند موضوع عام را. می گوید امراه باشد و لم تکن قرشیه. امراه بالوجدان. لم تکن قرشیه بالاصل. فتری الحمره. این طور می گویند. اصل موضوعی، محرز عدم خاص است. درست فرموده است.
الان شک داریم که این جا این ها با هم مخالفت دارند یا نه. اطلاقات می گوید که هم قول این عالم و هم قول اعلم حجت است. اطلاقات هر دو را گرفت ما لم یکن این ها با هم مخالف نباشند. قید خورد. می گوییم که ان وقتی که شما فتواهایتان را ابراز نکرده بودید، مخالف هم نبودید. الان شک داریم که ایا مخالف هم هستید یا نه. مخالفت یک امر وجودی هست. ایا رای های شما با هم مخالفت پیدا کرد یا نه، استصحاب می کنیم عدم مخالفت شما را در رای. شما عالم هستید و اعلم، شک داریم که ایا رای دو تای شما، شما دو تا رای دارید یا یک رای دارید. شما با هم مخالفت دارید یا ندارید. استصحاب می گوید که شما با هم مخالفت ندارید. یک زمانی مخالفت نداشتید با هم، حرف نمی زدید اصلا. با هم مخالفت نداشتید. قبل از این که فتوی را ابراز بکنید، با هم مخالفت نداشتید. بعد که ابراز کردید، شک می کنید که ایا مخالفت دارید یا ندارید، ابراز کردید. شک دارید که ایا دو جور ابراز کردید، با هم مخالفت پیدا کرد. ابرازهایتان با هم مخالف شد. یا یک طور با هم رساله نوشتید، با هم مخالفت نداشتید، استصحاب می کنیم عدم مخالفت را، تمسک می کنیم به عام. همان طور که خودش فرموده است.
س:
ج: علم به اختلاف نداریم لا اجمالا و لا تفصیلا. شاید در تمام مسائلی که من گیر دارم، محل ابتلاء هست، شاید در تمام این ها، با هم اختلاف نداشته باشند. در عوام الناس فرض فارض نیست.
غایه الامر چنان چه در مصباح فرموده است، می شود استصحاب عدم ازلی. اگر کسی استصحاب عدم ازلی را قبول داشت، تمسک به اطلاقات صاف است. اگر قبول نداشت، خب اطلاقات قاصر می شود. کفانا سیره عقلاء. همان سیره عقلاء برای این که عند عدم اختلاف، می توانیم از هر کدام تقلید کنیم، برای ما کفایت می کند.
این هم صوره ثانیه.
یک فرمایشی حاج شیخ اصفهانی دارد که این را ما الان بحث خواهیم کرد در صوره ثالثه متعرض می شوم بیان کنم، ان را بحث می کنم.
صورت ثالثه:
صوره ثالثه هم دیگر واضح است. علم به اتفاق دارید اصلا. علم به اتفاق دارید دیگر اسهل از ان است. باز هم اصل عملی شاید شارع قول ان عالم را حجت قرار نداده است. بعض علماء همین طور می گویند. بعضی از علماء می گویند که حتی اعلم و عالم با هم موافق هم هستند، از عالم نمی توانید تقلید کنید. اعلمیت شرط است مطلقا. چون بعضی از علماء می گویند که الان یک وجهی برایش می گوییم، شک می کنیم. شک می کنیم که ایا قول عالم الموافق لقول الاعلم، ایا حجت است یا نه. باز همان اصل می گوید حجت نیست. و لکن این اصل بر خلافش دلیل داریم. دلیلش سیره عقلاء است. سیره عقلاء در شک در مخالفت هست، فضلا جایی که یقین به موافقت داریم. دلیل ما سیره عقلاء ست بر خلاف ان اصل عملی. دلیل ما اطلاقات. دیگر اطلاقات این جا مشکل ندارد که هم قول او را حجت کند و هم قول این را. چون تنافی با هم ندارند. فللعوام ان یقلدو اعلم را یا عالم را. با هم تنافی ندارند. دیگر نیاز به ان استصحاب هم نداریم که ان استصحاب عدم ازلی بشود.
مرتبه مرتبه شد. صوره اولی اعلمیت شرط. صوره ثانیه شرط نیست به سیره عقلاء. صوره ثالثه شرط نیست به سیره عقلاء و به اطلاقات. این وضعش از ان دو صورت بهتر است.
مرحوم محقق اصفهانی یک کلامی دارد. یک ادعائی دارد. اگر این ادعاء درست باشد، یجب تقلید اعلم مطلقا. خیلی ها گفتند. سید یزدی می گوید الاحوط وجوب تقلید اعلم مطلقا حتی در متساویین. بعضی ها ادعاء دارند که اصلا عالم با وجود اعلم مثلا باید کنار برود. او قولش حجیت ندارد. عیب ندارد رساله بنویسد. خب اعلم یک جایی احتیاط واجب کرده است. در جایی که او فتوا ندارد، فتوای این حجت است. برای این که احتیاطات مومنین را تسهیل بکند. مردم از ان احتیاطات، رجوع بکنند به این. با این که این خودش را عالم می داند. شاگرد می داند. هنوز استاد موجود است. به او ارادت دارد. او را استاد می داند. اعلم می داند. می گوید که ما هم حالا رساله می نویسیم. تسهیلا للعباد. ممکن هم هست که اقا یک وقت شب بخوابد روز بیدار نشود. زمین خالی از رساله نباشد. یک رساله ای ما داشته باشیم. بعدش نوبت ما هست بعد از این اقا مثلا. این هم می شود. عیبی ندارد. لزومی ندارد که عالم را بگوییم که تو عالم هستی، نباید رساله بنویسی. نه. حالا ان توسعه اش و نمی دانم باز ان طرفی شدن که تند تند رساله بنویسد، بله. نه. ان هم نیازی به این کارها نیست. وقتی مجتهدی در راس است. مرجعی در رأس است. یا در نیم رأس است. یکی دیگر. دو تا دیگر هم فتوایشان را ابراز کردند. تسهیل بر عباد. احتیاط در این که شاید او کاری بشود، این هم یک نوع احتیاط است دیگر. هم رجوع در احتیاطات هم احتیاط در مساله، بله. عیبی ندارد. ولی توسعه اش، هیچ ضرورتی ندارد. بعضا هم شاید…نفهمیدیم. ان شاء الله که ان هایی که نوشته اند، معذور اند مأجور اند. ما به ان ها اشکال نمی کنیم. ولی کلیه صحبت می کنیم. ما به احدی نیشی نداریم اصلا به کسی بزنیم اصلا. مقتضی قاصر است. کاری نداریم. ان شاء الله معذور اند. مأجور اند. ولی کلا…
س: پزشک عمومی زیاد بشود، عقلائی هست یا نه.
ج: فرقش فقط این است که ان پزشک های عمومی زیاد بشوند، کار خوبی ست چون مراجعه ان ها بالمراجعه است. نمی شود کتابشان را بگیرد. اما بناء بود که همان کتاب کفایت بکند، چه لزوم دارد که چند تا مغازه باز بشود.
س: نظرات مختلف است.
ج: فرض این بود که اگر مختلف بود، قیمتی ندارد.
برای مراجعه…دو نفر سه نفر…به ذهن ما…ما نمی فهمیم خلاصه اش. ما نمی توانیم بفهمیم. ما نمی توانیم حلش بکنیم. هضمش بکنیم. بعید می دانیم که کل من کتب رأی نفسه اعلم، خیلی بعید است. بعید است که خودش را اعلم می دانسته، گفته است تقلید اعلم لازم است پس ما باید رساله بنویسیم. این خیلی بعید است. نتیجه این است که خودش را مجتهد می داند و عالم. این طور نیست که هر کسی که خودش را مجتهد دانست و عالم، واجب باشد که رساله بنویسد قطعا و نه که واجب نیست، بعضی از جاها حسن عقلائی ندارد. ما بحث طلبه گی می کنیم. حسن عقلائی ندارد. خارجیت خوبی ندارد. بعضا سبب می شود که بعضی ها حرف هایی بزند. مطالبی را نثار بکنند. مسائلی را نثار بکنند. ما نمی فهمیم. ما حسنش را، خوبی اش را، مطلوبیتش را عند الشارع، ما، قصور من است، من درک نمی کنم. خب مهم نیست.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی یک بیانی دارد.
ما در ذهنمان این است که علماء، مجتهدین، تمام زورشان را سر این بزنند، اصل در مجتهد، در عالم، این است که دیگران را پروش بدهد. اما ترَأُّس، این که رئیس خودش را قرار بدهد و یک عده عوامی را به خودش متصل بکند، این کار یک عالم نیست. کار یک مجتهد نیست. کار یک عالم، کار یک مجتهد، نشر علمش هست در خواص. نه ترأسش به جلب عوام. ضرورت اقتضاء کند، خب ضروره است. باید یک مرجعی باشد، یک زعیمی باشد، مردم را اداره بکند، ؟، ان خلاف اصل است. اذا اقتضاه الضروره. اصل بر این باشد. عالم کار عالمانه بکند. عالم، علمش را نشر بدهد. انسان ها را بسازد. انسان ها را راه بیاندازد. خود این هم، جزء کمالات است. خودش لذت بخش است که بتواند جهل یک عده ای را مرتفع بکند. راهش بیاندازد. عالمش بکند. اما این که بیاید در منصبی بنشیند و مسئولیت بپذیرد. فی عنقک. ایاک و الحکومه. ؟ برای همین است که این را بر خلاف اصل قرار بدهند. فانه لا یجلسها الا نبی او وصی او شقی. شق ثالث شقی است که بر خلاف اصل است. کم کسی است که بتواند… واقعا جای مضله است ترأس. رئیس قرار گرفتن جای لغزش زیادی دارد. چرا انسان بیاید یک راه صافی، راهی که خداپسندانه هست. تعیینا مطلوب خدا هست. قطعا مطلوب خدا هست، رهایش بکند، برود برای چی. برای یک جایی بنشیند که مسئولیتش زیاد است. مثلا چه می شود که حالا. چند صباحی اسم اقا را ببرند صلوات بفرستند مثلا چه اثری دارد. در ذهن ما این است که اصل در مجتهدین، اصل در علماء نشر اجتهادشان باشد. نشر علمشان باشد. بیان فقه اهل البیت باشد. این را اصل قرار بدهند. او را ضروره. اذا اقتضی الضروره بروند سراغ اون کار.