اصول ـ جلسه ۰۴۹ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در صورت ثانیه بود. شک داریم احد المجتهدین اعلم هستند ام لا. ایا فحص لازم است یا لازم نیست.

در تنقیح فرموده بود که این جا هم مثل صورت اولی، واجب است فحص بکنید چون اگر فحص نکنید و به احدهما اخذ بکنید و ان احدهما خلاف احتیاط باشد، شک دارید که ایا عذر هست یا نه، شک در معذر، مساوق است با علم به عدم معذر.

بعد اشکالی مطرح شد که ما با اصل موضوعی مساله را تمام می کنیم. و ان اصل موضوعی استصحاب عدم اعلمیه احدهما للاخر است چون شک داریم که ایا یکی از این ها اعلم است از دیگری، یک زمانی که اعلم نبوده است نسبت به دیگری و لو وقتی که مجتهد نبودند. شک داریم که ان ها که مجتهد شدند، هیچ زمانی اعلم از دیگری نشد. پیش یک استاد درس خواندند. هم مباحثه بودند. شک داریم از زمان اجتهاد هم همچنان متساویین باقی ماندند یا اگر یکی جلوتر شده، قابل اعتناء نیست. استصحاب می گوید که یک زمانی احدهما اعلم نبوده، الان هم احدهما اعلم نیست. پس بنابر این تخییر.

این اشکال بود.

در تنقیح جواب داد که این استصحاب مجال ندارد. به دو بیان فرموده است.

اولا استصحاب عدم اعلمیت احدهما للاخر اثبات تساوی نمی کند. موضوع حجیت تخییریه، موضوع تخییر بین المجتهدین این ست که متساویان فی الفضیله باشند. این که هیچ کدام اعلم نشده است، امر عدمی، این لازمه عقلی اش این است که پس متساویین باشند. استصحاب لازمه عقلی را نمی تواند اثبات بکند.

تا این جا دیروز گفتیم.

اولا قصور مقتضی است. این استصحاب اثرش مع الواسطه است. اصل مثبت است. باید تساوی را ثابت کند تا حجیت تخییریه ثابت شود. اصل مثبت لا نقول به.

ثانیا اگر هم بگویید که استصحاب عدم اعلمیت، ثابت می کند تساوی را، می گوییم که این معارض دارد. یک زمانی با هم تساوی نداشتند. وقتی که مجتهد نشده، تساوی که نبوده است. بعد که مجتهد شدند، شک داریم. شاید از همان اول که این عالم و مجتهد شد، بهتر از او درس خواند. از اول اعلم محقق شد. عدم تساوی مبدل به تساوی نشد. مساوی نبودند در علم از باب این که علمی نداشتند. بعد هم که علم داشتند، شاید از اول ذهنش بهتر بود، تلاشش بیشتر بود، از اول همان اعلم بود. استصحاب می گوید که تساوی محقق نشده است. ان استصحاب اگر مثبتاتش حجت باشد، می گوید که تساوی محقق شده است فیتخیر. این می گوید که تساوی محقق نشده است، فلا تخییر. با هم تعارض دارند.

اولا این اصل مثبت است. ثانیا این اصل معارض است به استصحاب عدم تساوی.

س:

ج: تساوی هم خودش یک حالتی هست. در علم تساوی نبوده است چون هر دو جاهل بودند. تساوی در علم موضوع تخییر است نه تساوی درجهل. این تساوی در علم منتفی بوده است ان وقت.

س:

ج: هم عدم اعلمیت حالت سابقه دارد، هم عدم تساوی حالت سابقه دارد. همانطور که یقین داریم که یک زمانی، این اعلم از او نبوده است، یک زمانی هم یقین داری که این در علم مساوی با او نبوده است از باب این که علمی نبوده است.

این فرمایش ایشان یک صدری دارد و یک ذیلی.

صدر کلامش این که فرموده فرض شک در اعلمیت با علم به اختلاف، فرض این است که علم به اختلاف داریم، اگر علم به اختلاف نداشتیم، اعلم هم نبود، قول عالم حجت بود. بحث نداریم. فرض ما فرض اختلاف است. در فتوا با هم اختلاف دارند. در فضیلت شک داریم که با هم اختلاف دارند یا متساوی هستند. صدر کلامش فرموده است که این هم مثل صورت سابقه فحص واجب است.

عرض ما این است که اگر در صورت سابقه هم قبول بکنیم که فحص لازم است. علم اجمالی به اعلمیت مثل علم تفصیلی به اعلمیت است، اگر علم تفصیلی به اعلم داشتیم، قول عالم حجت نیست. علم اجمالی هم به اعلم داشتیم، قول عالم حجت نیست. پس نمی توانی به هر کدام استناد بکنی. باید فحص بکنی تا به حجت برسد. اگر ان جا قبول بکنیم که البته ان جا هم ما قبول نداشتیم، گفتیم حرف اقای حکیم دور از ذهن نیست. اگر ان جا هم قبول بکنیم، دیگر این جا قبول نداریم. این جا که شک داریم در وجود اعلم، می گوییم که شک در وجود اعلم در سیره عقلاء با شک در اختلاف اعلم و عالم فرقی نمی کند. یکی اعلم است، یکی عالم ست، شک داشت که اختلاف داشت یا نه، ایشان فرمود سیره این است که به عالم این جا مراجعه می کنند. گفتیم درست است. مردم شک داشته باشند، می گویند که ان شاء الله این مثل هم می گویند.

می گوییم همانطور که در شک در اختلاف فتویین، اعتناء نمی کنند به اعلمیت، به هر دو مراجعه می کنند، در جایی که علم به اختلاف هم دارند، ولی شک در اعلمیت دارند، ملاکش یکی است. ان جا هم سیره عقلاء بر این است که به هر کدام مراجعه میکنند. مردم این قدر به خودشان زحمت نمی دهند که حالا شک داریم که یکی از این ها اعلم است، برویم فحص بکنیم ببنیم که کدام یک اعلم است. می گویند معلوم نیست کدام یک اعلم است. شاید هم هیچ کدام اعلم نباشد. شاید این که ما سراغش رفتیم، همین اعلم باشد. دو تا نکته دارد این جا. شاید اعلمی در بین نباشد. شاید این که ما رفتیم، همین اعلم باشد. لذا در شک در اعلمیت مع الاختلاف فی الفتوی، در ذهن ما پر واضح است که سیره بر این است که بر هر کدام از این ها، مراجعه میکنند. اگر که قبول بکنیم اعلمیت شرط است، قدر متیقن سیره، سیره دلیل لبی است، قدر متیقن سیره ان جایی ست که علم تفصیلی پیدا بکنند به اعلم یا لا اقلش علم اجمالی داشته باشند. اما با احتمال اعلمیت، سیره وجود ندارد.

این است که ایشان که فرموده این صورت مثل صورت سابقه است، می گوییم نه. فرق دارد. لا اقلش می خواست بحث بکند ایشان که جای بحث است. دیگران فرق گذاشتند.

این است که صورت ثانیه را ما می گوییم سیره هست. در شک در اعلمیت، فحص لازم نیست. هر کدام را اخذ کرد، عند العقلاء حجت است.

این ما یتعلق به صدر کلام.

اما ذیل کلامش که ما خواسته باشیم به سیره تمسک نکنیم. به ادله لفظیه تمسک بکنیم. ایشان در شک در اختلاف، تمسک به سیره کرد که به هر کدام مراجعه کرد، عیبی ندارد. و تمسک هم کرد به اطلاقات به ضم اصل عدم مخالفت.

این جا که رسیده است، فرموده است که مجالی برای تمسک به اطلاقات به ضم اصل عدم اعلمیت، مجال ندارد.

استصحاب عدم اعلمیت احدهما این جا مجال ندارد. به دو بیان که عرض کردیم.

این فرمایش ایشان مبتنی ست، موقوف است که موضوع حجیت تخییریه، متساویین باشد. اگر موضوع حجیت تخییریه، متساویین باشد، این دو تا اشکال هست. استصحاب عدم اعلمیت، تساوی را ثابت نمی کند. اگر هم بگویی ثابت می کند، استصحاب عدم تساوی، نفی می کند. معارض است.

فرمایش ایشان یک مقدمه نیاز دارد. و ان مقدمه این است که :

موضوع حجیت تخییریه، اذن فتخیر، موضوعش مجتهدین متساویین باشند.

و اما اگر کسی گفت نه. موضوع تخییر، این است که دو تا مجتهد باشند و لم یکن احدهما اعلم، قید عدمی. می گوییم مجتهد اند بالوجدان. لم یکن احدهما اعلم بالاستصحاب. پس این جا تخییر ثابت است.

ما نیازی به اثبات تساوی نداریم تا شما بگویید که استصحاب عدم اعلمیت، تساوی را ثابت نمی کند. یا اگر خواسته باشد ثابت کند، معارض است. اصلا تساوی موضوع و دخیل و جزء الموضوع برای حجیت نیست. حجیت تخییریه این است. حجیت تخییریه این است که دو تا مجتهد باشند و لم یکن احدهما اعلم من الاخر. فرمایش ایشان مبتنی بر ان است که عرض کردیم. اما اگر این شد، چرا. استصحاب عدم اعلمیت مثبت نیست. معارض هم ندارد. چون تساوی موضوع اثر نیست. نه مثبت است و نه معارض دارد. مثل این که در بحث شک در اختلاف فرمود. ان جا فرمود که موضوع حجیت این است که دو تا مجتهد باشند، یکی اعلم، یکی هم عالم و لم یکن بینهما اختلاف، اعلم و عالم بالوجدان. قید لم یکن بینهما اختلاف را با اصل ثابت کردیم. پس می توانی از ان تقلید کنی. می توانی از این تقلید کنی. ان جا اعلم و عالم موضوع حجیت اند. یک قید دارد. و لم یکن بینهما اختلاف. یا به عبارت بهتر، ان جا دو تا مجتهد موضوع اند با این قید. دو تا متجهد قولشان حجت است. قول مجتهدین حجت است اذا لم یکن بینهما اختلاف. مجتهدون اند بالوجدان، و لم یکن بینهما اختلاف بالاصل، پس قول هر دو حجت است.

ان جا حجیت امده روی مجتهدون با قید و لم یکن احدهما اعلم مع الاختلاف. یک استثناء داشت. ان جا فرض کرده بودید که مجتهدون هستند، شک داشتید که اختلاف هست یانه، استصحاب عدم اختلاف، جزء دیگر را ثابت می کرد. مجتهد باشند، حالا اعلم و عالم، متساوین، فرق نمی کند. مجتهد باشند و لم یکن بینهما اختلاف، قول هر دو حجت است.

فرمایش ایشان مبتنی بر ان مقدمه است و گر نه این جا می شود مثل شک در اختلاف در فتوا.

حالا کدام یک از این ها؟

عرض ما این است که فرمایش ایشان تمام است. ما مناقشه ای در فرمایش ایشان نداریم.

فرق است بین محل کلام و بین شک در اختلاف در فتوا. شک در اختلاف در فتوا مع العلم باختلافهما فی الفضیله، ان جا استصحاب عدم اختلاف جاری بود. اما مع العلم بالاختلاف، استصحاب عدم اعلمیت جاری نیست.

ادعاء ما این است که فرمایش ایشان درست است. موضوع حجیت تخیریه، متساویین است. به این بیان که…فارق این جا و ان جا. بین این جا و ان جا فرق است.

در ان جا همان ادله اولیه، می گفتیم که این دو تا مجتهد را می گیرد. این دو تا مجتهدی که علم به اختلافشان نداریم. می گیرد به ضم اصاله عدم اختلاف.

اما در این جا چون یقین به اختلاف داریم و در فرض یقین به اختلاف، ادله اولیه ساقط اند. ما اصاله التساقطی شدیم. حرف اشیخ عبد الکریم را گفتیم که خلاف فهم عرفی ست. ما گفتیم که ادله اولیه فرض اختلاف را نمی گیرد. این دو تا مجتهد، چه اعلم و عالم باشند، چه متساوین باشند، چون اختلاف دارند، ان فللعوام ان یقلدوا، فاسئلوا اهل الذکر وسائر ادله، این دو تا را نمی گیرد. ما علم به اختلاف داریم. معنا ندارد تعبد بکند به حجیت متنافیین.

این است که ما باید برویم سراغ دلیل ثانوی برای تخییر. اصل اولی تساقط است. تخییر اصل ثانوی ست.

ان وقت ببنیم که موضوع تخییر چیست.

موضوع تخییر این است که دو تا مجتهد باشند و لم یکن احدهما اعلم، اگر این طور بود، مجتهد  باشند و لم یکن، استصحاب عدم اعلمیت جاری ست. اما اگر نه. موضوع تخییر، متساویین هست که در ذهن ایشان این است، موضوع تخییر، دو مجتهدی که متساوی اند، نه که دو مجتهد و لم یکن، نه. حجیت تخییریه جعل شده است برای متساویین عند الاختلاف. حجیت تعیینه جعل شده است برای اعلم.

ما در بحث اتی اگر بتوانیم ثابت بکنیم، محل بحث است که ایا تخییر حق است ام باطل، اگر بتوانیم تخییر را ثابت کنیم، نمی توانیم موضوعش را منقح بکنیم. نمی توانیم ادعاء بکنیم که موضوع تخییر، موضوع حجیت تخیریه، این است که دو مجتهد باشند و لم یکن احدهما اعلم. نه. من المحتمل… عمده دلیل اجماع است. اجماع داریم که عند التساوی تخییر است. تسالم است. سیره هم اگر باشد که عند التساوی تخییر است، صاف نیست که ایا… ما مثل ایشان قطعی صحبت نمی کنیم که موضوع تخییر متساویین هست. همین  محرز نیست. همین که محرز نبود، برای استصحاب جریان نشود، کافی ست. محرز نیست که موضوع حجیت تخیریه، این است که این ها متساویین هستند. در ذهن ایشان این بوده است که تساوی دارند. موثر در تخییر در ارتکاز عقلاء، این است که چون تساوی دارند. علماء هم که گفتند تخییر، موضوع را گفتند اذا تساویا، سید را نگاه کنید. می گوید اذا تساویا. مساوی در فضیلت باشند. تساوی موضوع حجیت تخییریه هست. امر وجودی موضوع تخییر است. امر عدمی به ذهن می زند که دخالت نداشته باشد. ما یقین نداریم این ها را. ان طرف می گوییم اقرب به ذهن است. اقرب به ذهن این است که موضوع حجیت تخییریه، موضوعش امر وجودی است. مجتهدان متساویان. تساوی دخالت دارد. سیره هم این طور. لا اقلش محرز نیست. اجماع که الان بحث خواهیم کرد، همین است که گفته است هرگاه مجتهدین، متساویان در فضیلت بودند، تخییر.

حاصل الکلام: چون موضوع حجیت تخییریه روشن نیست که ایا مجتهدان متساویان است که استصحاب مجال نداشته باشد، استصحاب عدم اعلم ثابت نمی کند تساوی را. اصل مثبت است. یا موضوع حجیت تخییریه این است که مجتهد باشند و لم یکن احدهما اعلم. اگر این بود، بله. مجتهدان اند بالوجدان. و لم یکن احدهما اعلم بالاصل فیتخیر.

چون این صاف نیست، اگر نگوییم که حرف اقای خوئی اقرب به ذهن است، لا اقلش صاف نیست که ایا موضوع حجیت تخییریه متساویان است. امر وجودی که استصحاب جای نداشته باشد، یا لم یکن احدهما اعلم که جا داشته باشد.

و هذا به خلاف مساله قبل. مساله قبل صاف بود. اطلاقات می گفت که مجتهد ها قولشان حجت است. بعد سیره می گفت که اعلم باشد، اعلم حجت است. همه نه. ان جا گفتند. جای گفتن هم دارد که مخصص عنوان عدمی به عام می دهد. اصل عام محرز بود. اصل حجیت، موضوعش محرز بود. می رفتیم مخصص. سیره عقلاء، اختر. هر چه که دلیلت بود. می گفتیم که ان دلیل خاص، به این عنوان عدمی می دهد. جای استصحاب هست.

اما این جا از اول موضوع حجیت روشن نیست. چون دلیل لفظی که نداریم. موضوع حجیت روشن نیست که ایا موضوع حجیت متساویان است یا موضوع حجیت، مجتهدان و لم یکن. چون از اول موضوع حجیت روشن نیست، مجالی برای استصحاب نیست.

فرمایشی که ایشان فرموده است، درست است.

و لکن حرف ما این شد. تحصل که ما نیازی به این استصحاب نداریم. استصحاب مجال ندارد. سیره عقلاء این است که با شک در اعلمیت،…مردم زحمت نمی کشند. با شک در اعلمیت، میروند سراغ… این است که موضوع حجیت تخییریه عند العقلاء، عبارت است از ان که احراز…همین که احراز نکنی که احدهما اعلم است، موضوع محقق است. ما نیازی به استصحاب نداریم. ما موضوع را عدم احراز می دانیم. همین که احراز نکنم، همان طور که احراز نکنم  اختلاف در فتوا را، می گویند که هر دو حجت است، احراز هم نکنم اختلاف در فضیلت را، می گویند که هر دو حجت است. ما نیازی به این استصحاب نداریم. کفانا عدم الاحراز.

ولی اگر خواسته باشی استصحاب بکنی، می گوییم که نمی شود. چون موضوع ان استصحاب محرز نیست. شاید…

فرمایش ایشان مبتنی بر ان مبنی است. فرمایش ایشان تمام است یا نه، سیظهر در بحث اتی که شروع خواهیم کرد.

هذا تمام الکلام در این فرع که ایا فحص از اعلم واجب است یا نه، این که سید فرمود یجب الفحص عن الاعلم، می گوییم مع العلم بوجود الاعلم، یجب الفحص علی الاحوط چون ما گیر داریم. اما در صورت عدم علم، می گوییم لا یجب الفحص. ما در یجب الفحص تفصیل می دهیم بین دو صورت و اطلاق کلام سید را، اطلاق کلام مرحوم اقای خوئی را نمی توانیم قبول بکنیم.

هذا تمام الکلام در این فرع اول.

ادامه بحث مرحوم اخوند بحث نکرده است. چون بحث مهمی ست، بناء شد که کلام اخوند را تکمیل کنیم.

اخوند فرموده است که اعلمیت شرط است. کان مفروغ عنه قرار داده است که اگر اعلمی در کار نبود، تساوی. همین طور است. اگر اعلم بود، واجب است تقلید اعلم، یعنی اگر اعلمی نبود، تخییر است.

مساله سیزده مرحوم سید فرموده است که اگر دو مجتهد اختلاف در فتوا داشتند، یا نداشتند، دیگر ان علی المبنی ولی در فضیلت متساوی بودند، ان جا تخییر است.

در بحث تخییر بین الفتوین، یک جهت ثبوتی ست که اصلا تخییر معنا دارد یا ندارد. این بحث در تعادل و تراجیح مفصل بیان شده است. اصلا حجیت تخییریه معقول هست یا نه. به این نتیجه رسیدیم که تخییر در مقام خبرین، یا الان در مقام فتویین، معقول است. می شود حجیت ما، حجیت تخییریه باشد به این بیان که بگوید این یکی حجت است اگر این را اخذ کردیم یا اگر ان یکی را اخذ نکردیم. تخییر اخذی بهش می گویند. به اخذ حجت بشود. یک مشکله ان جا داشتیم که این جا نیست. ان مشکله ای که ان جا بود، می گفتند که اگر حجیت، مشروط به اخذ باشد،  لازمه اش این است که اگر هیچ کدام را اخذ نکند، پس هیچ کدام حجت نباشد و این گفتنی نیست. ان جا گفتند که گفتنی نیست که خبر ثقه را، دو تا خبر هستند، هیچ کدام حجت نباشند، می گوییم که حالا انجا قبول کردیم که گفتنی نیست. ولی این جا گفتنی هست. ما به مقلد می گوییم که اگر این را اخذ کردی، این حجت است. ان را اخذ کردی، ان حجت است. هیچ کدام را هم اخذ نکردی، هیچ کدام حجت نیست. عیبی ندارد. خب حجت نداری. احتیاط کن.

س:

ج: لذا گفتم اگر. ان جا تنجز هم بود. نمی شد. این جا یک فرقی با اون جا دارد.

ما اگر یادتان باشد، باب تقلید را بردیم، بردند مرحوم اقای خوئی، برده است به باب معذریت. تنجز مفروغ عنه است به علم اجمالی. تنجز مفروغ عنه است به احتمال قبل الفحص. ما می خواهیم با این تقلید مجتهد، کارمان را ساده کنیم. می خواهیم یک خلاف احتیاط هایی بکنیم مستندا به قول مجتهد. عیبی ندارد شارع مقدس بفرماید اگر به این اخذ کردی، عذر است. به ان هم اخذ کردی، ان عذر است. به هیچ کدام اخذ نکردی، عذری ندارد. عیبی ندارد حجیت تخییریه. این جا تخییر اخذی، حجیت منوط به اخذ، هیچ مشکلی ندارد.

مضافا که یک تخییر دیگری هم در این جا، بعضی گفتند قابل تصویر است. تخییر تطبیقی نه اخذی. لازم نیست اخذ به ان بکنید. برای حجیت اخذ لازم نیست. شما مخییری در مقام عمل، عملت را مطابق اون بیاوری. میتوانی عملت را مطابق ان بیاوری. لازم نیست که ملتزم بشوی به قول او. نه. اسمش را گذاشتند تخییر تطبیقی. در تطبیق العمل مخیر هستی.

حالا این هم یک بیانی ست در این جا که می تواند عامی عملش را به این یا ان تطبیق بکند. به هر کدام تطبیق بکند، عیبی ندارد. اسمش را گذاشتند تخییر تطبیقی.

حالا ما خیلی این ها را بحث نمی کنیم که درست است یا نه. چون اساسی ندارد، ما رهایش می کنیم بحث ها را.

حجیت تخییریه، معنا دارد. کسی بگوید ثبوتا معقول نیست، حرف بی خودی گفته است. چه عیب دارد که شارع ما را مخیر در حجیت بکند. حجیت تعیینیه نمی شد به متنافیین. تخییریه که گیری ندارد. ارتکاز ما هم بر همین است. شارع مقدس می گوید اصحاب من کالنجوم است. بایهم اقتدیتم اهتدیتم. و لو اختلاف هم دارند. با هم منازعه دارد. چه عیبی دارد. گفتنش عیبی ندارد. نا معقول نیست. اصحاب من اختلاف دارند ولی به هر کدام عمل کنی، عذر است. واضح است. چه عیبی دارد. این ها امور اعتباریه است که شارع ما را در مقام احتجاج مخیر بکند. امر واضحی ست. خیلی کش ندارد که امدند این قدر کشش دادند. نمی دانم هفت وجه، هشت صورت درست کردند برای حجیت تخییریه. این ها را ما بحثی ندارد. صل حجیت تخییریه بمکان من الامکان. بحثش در تعادل و تراجیح گذشته است.

انما الکلام در مقام اثبات. ایا دلیلی بر حجیت تخییریه داریم یا خیر.

مشهور شاید اجماع این است که دلیل بر حجیت تخییریه داریم.

در ازمنه متاخر، تنها کسی که مخالف است، اقای خوئی است. ایشان فرموده است که دلیلی بر حجیت تخییریه همانطور که در خبرین نداشتیم، در فتویین هم نداریم. ایشان بر خلاف کل، در عند التساوی گفته است به احوط القولین باید عمل کرد. همه گفتند که عند التساوی تخیرولی ایشان می گوید احوط القولین.

ادله قائلین به تخییر. ایشان اورده است و همه را مناقشه کرده است.

دلیل اول اجماع. شیخ انصاری، دیگران گفتند اجماع داریم. از مسلمات است.

س: احوط القولین همیشه هست.

ج: گفت که اگر احوطی در کار نبود، دوران امر بین محذورین، گفت که احتیاط امکان نداشت، تخییر عملی. ناگذیر هستیم که یکی را انجام دهیم.

می گوید دلیلی بر حجیت تخییریه نداریم.

ایشان منکر دلیل است. و لو در بعضی از عباراتش می گوید حجیت تخییریه، معقول نیست. در جای خودش گفته است که حجیت تخییریه معقول است. مهمش ایشان می گوید که دلیل نداریم.

دلیل اول اجماع است. شیخ انصاری، دیگران. بعضی ادعاء تسالم شیعه کردند.

سیره متدینین بر همین است. اصحاب ائمه بودند عند الاختلاف بعضی از اون تقلید می کردند و بعضی از ان. همینطور ادامه پیدا کرده است، الان هم شیعه همین طور است. این یک مجتهد است. او مجتهد دیگری دارد. فوقش به این جا برسد که با هم مساوی هستند، می گوییم که از….؟

این ادعاء اجماع، سیره متدینین بلکه سیره عقلاء. گفتند سیره عقلاء هم بر همین است که اگر مساوی هستند، تخییر است. نمی روند سراغ هر دو که ببنند احوط کدام است، احوط را عمل بکنند.

اجماع قولی، اجماع عملی متدینین. اجماعی عملی عقلاء. همه این ها بر تخییر است.

ملاحظه بفرمایید.