اصول ـ جلسه ۰۵۷ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در استصحاب مفید جواز تقلید میت بود ابتداء.

بعضی ها استدلال کردند به استصحاب بقاء حجیت رای میت که زمانی که زنده بود، رایش حجت بود، الان شک داریم. استصحاب مقتضایش، بقاء رایش بر حجیت است. قبلا جواز تقلید داشت در زمان حیات، الان شک داریم، استصحاب جواز تقلید می کنیم. این تقریب استصحاب.

این استصحاب استصحاب در شبهات حکمیه است.

در شبهات حکمیه دو تا مبنا ست.

برخی منکر استصحاب اند در شبهات حکمیه. مثلا مرحوم اقای خوئی که فرموده استصحاب بقاء حجیت، معارض است با استصحاب عدم جعل زائد برای حجیت. ما شک داریم در سعه و ضیق جعل. همانطور که حجیت فعلیه، مجعول، متیقن بود، و استصحاب می گوید مجعول، حجیت فعلیه، باقی ست، کذلک استصحاب معارض هم داریم. شک داریم در سعه و ضیق جعل، قبلا که جعل نکرده بود، این مقدار هم جعل نشده بود. الان شک داریم که جعل از مولی صادر شد. ایا جعل شد حجیت ما دام الحیاه، یا جعل شد مطلقا. استصحاب عدم جعل زائد، تعارض می کند با استصحاب بقاء مجعول.

این علی المبنی ست.

س: سببی نیست.

ج: برخی این طور جواب دادند.

این علی المبنی ست. این استصحاب بنابر مبنی عدم جریان استصحاب در شبهات حکمیه، مجال ندارد.

اما بنابر جریان استصحاب در شبهات حکمیه که ما بحث کردیم و عرض کردیم که ان تعارض ناتمام است. بنابر این ایا این استصحاب مجال دارد یا ندارد.

مرحوم اخوند فرمود که این استصحاب مجال ندارد.

دو نکته مهم در کلام اخوند است.

یک نکته این که ادعاء کرد ما احراز موضوع نکرده ایم. بلکه ما یقین به ارتفاع موضوع داریم. موضوع حجیت، موضوع جواز تقلید، رای و نظر مجتهد است. وقتی که مجتهد مرد، رایش، نظرش، منتفی می شود قطعا. وقتی موضوع منتفی است، دیگر استصحاب در محمول معنا ندارد. همان بحثی که در استصحاب کردند که باید در باب استصحاب احراز بکنیم بقاء موضوع را. و الا محمول مثل عرض است. محمول که بدون موضوع نمی شود. جعلش بکنیم محمول را برای چی؟ این یک نکته است در کلام ایشان.

نکته دوم هم این که رای، موضوع است برای حجیت، برای جواز تقلید، حدوثا و بقاء. یعنی رای ان حدث، حجیت حادث می شود. ان بقی، حجیت باقی می ماند. این است که کسی نگوید حدوث رای کافی ست. ما نیاز به بقاءش نداریم برای حجیت. حجیت موضوع نیاز ندارد بقاء. همان موضوع حدوثی کافی ست. این را هم جواب داد. نکته دوم این بود که این حرف غلط است و حجیت تدور مدار الرای حدوثا و بقاء پس در ظرف بقاء ما موضوع را نیاز داریم.

عمده کلام مرحوم اخوند این دو تا نکته است.

و لکن هر دو نکته نا تمام است.

اما النکته الاولی: این که ادعاء فرموده است که رای مجتهد، نظر مجتهد، به موت مجتهد منتفی می شود. زائل می شود و بعضی ها هم فرمودند، مرحوم وحید بهبهانی، فرموده است که رای ادم، ظن ادم، گاهی به یک غلفتی از بین می رود تا چه برسد به ان شدائد زمان نزع روح. در ان زمان همه چیز از ذهن می رود. این هم تایید همین مقاله است. همین ادعاء است. وقتی که ادم می میرد، هیچ چی یادش نمی ماند. انظارش، ادراکاتش پایان پیدا می کند.

این فرمایش مرحوم اخوند، این ثابت نیست. این ادعاء مثبت ندارد. این که بگوییم اراء انسان…اراء انسان، ادراکات انسان است. حالا ادراکات قطعیه، ادراکات ظنیه. ادراکات انسان به مردن قطعا زائل می شود، این مثبت ندارد که قطعا این ها زائل می شود.  به حیث…این ها را هم اخوند باید جواب بدهد. به حیث که در روایات که ما داریم که عالم را می اورند در صحنه محشر، فقیه را می اورند، حافظ قران، حافظ روایات، بگوییم از سر نو دوباره ادراکات ایجاد می شود، یک خورده بعید است.

س:

ج: مقتضای روایات این است که..همین روایت که اخیرا خواندیم عالم و عابد را می اورند. می گویند فرقش این است که…معلوم میشود که هنوز عالم است در ان وقت نه که در ان وقت جاهل شده است.

ظاهر روایات این است که در قیامت هم، وقتی که محشور می شوند، معارف را دارند. ان ادراکات را دارند. درست است که یفر المرء من اخیه. ولی به خاطر وحشت است. و گر نه… نه. این ها… قضایایی هم که از عالم برزخ نقل می کنند، روایاتی که عالم برزخ را بیان می کند، ان ها هم گویا همین است که عالم ها با عالم ها محشور می شوند. با هم صحبت دارند. حرف دارند. حالا از علم اصول معلوم نیست صحبت بکنند ولی صحبت دارند. این طور نیست که عالم اذا مات، صار جاهلا. این گفتنی نیست.

این فرمایش مرحوم اخوند که مرحوم بهبهانی هم همین را سابق فرموده و بعضی ها تایید کردند که به مردن انسان ها بشوند جاهل، همه اراء و افکارشان از بین برود که در قیامت همه این ها اعطاء بشود بحیث که عالما بیایند محشر، حافظا للقران بیایند، این با ظواهر روایات سازگاری ندارد.

این است که اگر نگوییم که قطعا اراءشان می ماند، لا اقلش ان طرف قطعی نیست که قطعا رایش از بین رفته باشد.

س: از مرض کم تر است.

ج: ان ها در خزینه نفسش هست. علوم در خزینه نفس هست. نمی تواند ارتباط با ان ها بر قرار کند. نسیان هم همین طوری ست. گاه گاهی یک چیزی را یادش می رود، ارتباطش با ان محفوظات از بین می رود. گاه گاهی بر اثر تلاش زیاد، ارتباط برقرار می کند با ان که قبلا یادش رفته بود، حالا یادش می اید.

حالا این دیگر خیلی اثر ندارد این بحث. فعلا می خواستیم فرمایش مرحوم اخوند را  بگوییم.

این که بگوییم به مردن ادراکات از بین می رود، نه. به این معنا مرحوم بهبهانی که نزع، امر شدیدی ست و همه چیز را ادم از یادش می رود، این را نتوانستیم باور بکنیم.

بله.

در کلمات مرحوم شیخ هست که ممکن است بگوییم رای این مجتهد در ان عالم از بین رفته است از باب این که فهمیده اشتباه کرده است. واضح می شود واقع برایش، لذا کشف می کند اشتباهاتش را و لا اقلش بعضی اش از بین می رود.

این ممکن است ولی این ها هم باز یقینی نیست. معلوم نیست که در عالم بزرخ، وقائع منکشف بشود و اشخاص اطلاع پیدا بکنند به خطاهایشان. حالا در قیامت چرا ولی در عالم برزخ، بعد از مردن همه چیز بر ملاء بشود و معلوم بشود برایشان، این هم معلوم نیست.

این است که ما در اخر، منتهی به شک می شویم. شک داریم که ایا اراء مجتهد، حدسیتاش، ادراکاتش، نظریاتش، بعد از مردن زوال پیدا کرده است یا نه، شک است. شاید باقی ست. زوال پیدا کرده است به یکی از همان دو تا مطلبی که عرض کردیم. شاید هم باقی ست. تمام اراءش محکم و استوار باقی ست. شک داریم.

مرحوم شیخ انصاری فرموده است ان قلت، در همان مساله تقلید میت اخر مطارح مفصل بحث کرده است. فرموده ان قلت اگر شک داشتیم، استصحاب می گوید که اراء باقی ست. در زمان حیاتش اراء و ادراکات داشت. به مردن شک می کنیم. استصحاب می گوید که باقی ست.

جواب داده است مرحوم شیخ انصاری. فرموده است که این استصحاب مجال ندارد. استصحاب بکنیم بقاء اراءش، اثر شرعی ندارد. خودش که اثر شرعی نیست. اثر شرعی، حجیت است. حجیت را که یقین نداریم. ما اراءش را استصحاب می خواهیم بکنیم تا بگوییم موضوع استصحاب موجود است، بعد با یک استصحاب دیگر بگوییم که حجیتش هم باقی ست. ثمره این استصحاب، احراز موضوع استصحاب است. موضوع استصحاب حجیت، رای است. استصحاب شما می گوید که رای باقی ست. این ثمره شرعی ندارد. ثمره اش احراز موضوع ان استصحاب هست که ان اثر شرعی نیست.

توهم نشود که این از قبیل موضوعات مرکبه است. دو تا استحصاب جاری بکنیم. اب کر لا ینجسه شیء. یک چیزی قبلا اب بوده است. الان شک دارم مضاف شده است یا نه استصحاب می کنیم بقاءش را بر اب بودن. مضاف نشده است. قبلا همین کر بود. الان شک دارم که کر است یا نه. یک استصحاب هم می کنیم کر بودن را. با یک استصحاب کر بودن را ثابت می کنیم. با یک استصحاب، ماء بودن را ثابت می کنیم. بعد می گوییم فلا ینجسه شیء. ان جا عیبی ندارد. در استصحاب لازم نیست مستصحب، تمام الموضوع باشد. بلکه جزء الموضوع هم باشد، کافی ست. ان جا کریت یک جزء موضوع است. مائیت یک جزء موضوع است. استصحاب ها در عرض هم، دو تا جزء را ثابت کردند. حکم جاری می شود. لا ینجسه شیء.

توهم نشود که محل کلام ما، از قبیل موضوعات مرکبه است. این جا هم دو تا استصحاب بکنیم. یک استصحاب بکنیم بقاء رای را، یک استصحاب بکنیم بقاء حجیت را و بعد بگوییم پس رایش حجت است. این توهم نشود.

به خاطر این که فرق است بین محل کلام و ان اجزاء.

در اجزاء استصحاب ها عرضی هستند. در عرض هم، هر دو جاری می شوند. موضوع حکم، ثابت می شود. به دو استصحاب هم زمان. هم رتبه. لا تنقض می گوید نه نقض کن کریت را و نه نقض کن ماءیت را فلا ینجسه شیء. به خلاف محل کلام. محل کلام عرضی نیستند بلکه طولی اند. در محل کلام اول باید ثابت کنیم که رایش باقی ست. بعد تازه شک می کنیم که این رای باقی ایا حجیت دارد یا خیر. استصحاب دوباره، دوباره بگوییم ان رای سابق که الان باقی ست، شک داریم که حجیت دارد یا خیر، یک استصحاب دیگر، یک حکم اخری را به عنوان حجیت می خواهد جعل بکند. این جا استصحاب بقاء رای، اثری ندارد. حجیت برای تمام رای است. حجیت محمول است. رای موضوع است. ما شک در بقاء موضوع داریم. استصحاب بقاء رای، اگر بقاء رای حجیتش قطعی بود، خب استصحاب می کردیم بقاء رای را و حجه. اما حجیت مشکوک است. تازه وقتی استصحاب می کنید بقاء رای را، اول کلام است. حالا که این رایش باقی ست، ایا حجه ام لا. می خواهید یک استصحاب دیگری بکنید. این است که این استصحاب بقاء رای، حکم شرعی ندارد. یعنی اثری. الان لا تنقض نمی تواند حجیت را، نمی تواند بگوید این رای باقی ست فحجه. چون رای هم هنوز باقی ست، باز دوباره شک داریم. باز یک یقین سابق دیگری باید درست کنیم که قبلا حجت بوده است، الان شک داریم که حجت است یا نه. یک استصحابی در طول ان استصحاب. استصحاب اول اثر شرعی ندارد. روی این حساب، مرحوم شیخ انصاری، ظاهرا شیخ انصاری شک در زوال رای را قبول میکند. مثل اخوند قطعی نمی گوید لا بقاء للرای. نه. ظاهرش این است که شیخ انصاری شک را قبول کرده است و لکن می گوید که استصحاب بقاء رای، اثر شرعی ندارد.

اگر حجیت قطعی بود، اثر شرعی داشت. خب رای باقی ست فحجه. حجیت رای در زمان موت، قطعی هنوز نیست. لذا استصحاب بقاء رای می کنید، نمی توانید حجیت را بار کنید. دوباره باید یک استصحاب دیگری بکنید در خود حجیت.

س:

ج: تازه رای باقی باشد، مشکل استصحاب این بود نه حجیت. تازه رایش باقی باشد، تازه نوبت میرسد که حالا استصحاب جاری ست یا خیر. لذا مرحوم اقای خوئی می گوید که رای باقی ست ولی حجیت ندارد. معارض است. وقتی رای احراز شد، موضوع استصحاب احراز شد، تازه هنوز نوبت به استصحاب می رسد. اثر بقاء رای، جریان استصحاب است نه اثر شرعی.

این است که فرموده فرقی نمی کند. یقین داری که اراء و نظریات مجتهد به موت زائل می شود. مرحوم اخوند نمی دانم که چرا اصرار دارد که یقین داریم اراءش به موت زائل شده است. یا شک داریم. علی ای حال مجالی برای استصحاب نیست.

س:

ج: وجوب نفقه، معلوم است. یجب نفقه زوجه. استصحاب می کند بقاء زوجیت را فیجب نفقه اش. اما حجیت این رای هنوز ثابت نیست چون مجتهد مرده است. شک داریم. اصلا یقین داری رایش باقی ست، باز هم شک داری که رایش حجت است یا خیر. اما در بحث زوج، استصحاب می کنیم بقاء زوج را، زوج هنوز زنده است. زوج زنده، یجب علیه النفقه.

در مقابل، یک نظر سومی ست که بیشتر اون به ذهن می زند که هم رد مرحوم اخوند باشد و هم رد مرحوم شیخ انصاری.

نظر سوم این است که رای باقی ست بعد از مردن. ارتکاز عرفی همین طور می گویند. می گویند رای شیخ طوسی این طور بوده است. یا رایش این هست در این مساله. هست. می گویند اراء فلان مجتهدی که مرده است، این است. اراءش می گویند.

تحلیلش این است که قوام رای به اتصالش به صاحب رای نیست. صاحب رای که یک نظریه ای پیدا کرد، این نظریه را ابراز کرد، این به عنوان رای او در وعاء اعتبار، باقی ست. ابراز رای کرد، عقلاء بعد الابراز، برای این رای، در وعاء اعتبار، یک بقائی می بینند. مثل بیع. برای بیع یک بقائی می بینند. برای عقد یک بقائی می بینند. می گویند عقدش هنوز باقی ست. تا خودش این رای را مضمحل نکرده است، خلاف این رای را نگفته است، تا رفع ید نکرده است از این رای، می گویند این رای صادر شد. رای مثل عقد است. صادر شد و همچنان باقی ست ما دامی که فناء پیدا نکند از طرف صاحب رای. رای مثل عقد است. رای مثل خبر است اصلا. چه طور تا خبر داد، اخبار کرد. این اخبار باقی ست در وعاء اعتبار. این خبر او هست. خبری که او داد. هیچ فرقی بین رای و خبر نیست. در ارتکاز این است.

نکته اشتباه این است که رای را فکر کردند عبارت است از ان ظن قائم به نفس مجتهد. بعد گفتند مجتهد که مرد، یا قطعا ادراکاتش رفت یا شک داریم. در حالی که رای قوامش به نفس مجتهد نیست. نفس مجتهد علت محدثه است لکن بعد از ایجاد و ابراز، این، در وعاء اعتبار باقی ست. نفس مجتهد محدث رای است ولی رای قوامش بعد الاحداث به نفس مجتهد نیست که بماند یا برود. لیس مثل رای الا مثل عقد، الا مثل خبر. تا وقتی که این ها از طرف صاحبش، مضمحل نشده است، حل نشده است، ازاله نشده است از وعاء خودش، این در وعاء خودش باقی ست.

ارتکاز این را می گوید. تحلیلش هم در ذهن ما این است. مثل رای، مثل عقد است. یک چیزی را انشاء کرده است ان متخصص. ان رایش باقی ست و لو بمیرد. شاهدش این است که در ارتکاز شما خیلی هایتان نمی پذیرفتید که رای برود به رفتن مجتهد.

س:

ج: مناقشه می کند، ولی رای در وعاء خودش باقی ست.

ممکن است که ان فراموش بشود ولی ولایت بر ان رای، برای صاحب رای است. مثل هر عقدی ولایتش برای صاحب عقد است. باطلش می کند. نسیا منسیا می کند. ولی این که بیاید اشکال بکند، ان دیگر رای نداشته باشد، معنا ندارد. رای هنوز باقی ست و لو رد شده است. رای او رد شده است، غیر از این است که در وعاء اعتبار،…

حاصل الکلام نکته اولی این بود که ایا رای باقی ست یا خیر، سه تا حرف شد. زائل است قطعا. شک داریم. باقی ست قطعا. شک هم داریم، استصحاب به کمک ما نخواهد امد. این نکته اولی کلام مرحوم اخوند.

نکته دوم کلام مرحوم اخوند فرمود که رای نسبت به حجیت، نسبت به جواز تقلید، از موضوعاتی ست که یدور مدارش حکم حدوثا و بقاء. این که رایش حادث شد، این برای حجیت ابد کافی نیست. نه. این رای حادث شد، این حجت است تا باقی بماند. این مثل اخبار نیست. الان خبر ثقه امد صلاه الجمعه واجبه، این خبر حدوثش کافی ست برای حجیت الی الابد. این بقاء نمی خواهد داشته باشد. فرمود رای مثل خبر نیست. خبر، حدوثش کافی ست برای حدوث حجیت و بقاء حجیت. ولی رای حدوثش کافی نیست برای بقاء حجیت. این است که باید برای بقاء حجیت، رای باقی بماند. بعد اضافه می کرد می گفت که چون رایش زائل شده است، استصحاب مجال ندارد. این نکته دومی بود که مرحوم اخوند فرمود.

دلیل مرحوم اخوند، شاهدش این بود که فرمود الان این مجتهد، رایش تبدل پیدا بکند، از حجیت می افتد. پس معلوم می شود که بقاء رای در بقاء حجیت دخیل است. جنون پیدا کرد این مجتهد، رایش از اعتبار می افتد. به خلاف مخبر. ثقه خبر داد، بعد هم دیوانه شد. خب بشود. در باب خبر حدوث کافی ست. وقائع متاخره ضرری نمی زند. به خلاف رای که باید همه اش دید که ایا رای باقی ست یا خیر. می خواهند به قول یک مجتهدی که خیلی تبدل دارد، مردم می گویند این چه طور است. ایا هنوز به رایش باقی ست عمل کنیم یا نه. عدول کرده است. عمل را دائر مدار بقاء می بینند مردم. این هم شاهد مرحوم اخوند.

و لکن این فرمایش هم ناتمام است.

استشهاد مرحوم اخوند درست نیست.

این که استشهاد می کند به تبدل، این دلیل نمی شود که پس حدوثش کافی نیست. نه. ممکن است ما بگوییم حدوث رای کافی ست برای حجیت، همان رایی که داد، دیگر حجت است. منتهی یک شرط دارد. به شرط این که متاخرا، تبدل پیدا نکند. زوال پیدا نکند. اضمحلال پیدا نکند. ولی همان حدوثش کافی ست. مثل باب خبر. خبر حدوثش کافی ست به شرط این که بعدا نیاید تخطئه بکند. نگوید که از اول اشتباه کردم. برای خبر هم شرطش هست. اگر بعدا امد گفت که من اشتباه کردم ان وقت ان چیز را گفتم.

و به عباره اخری، تبدل می اید حدوث را خراب می کند نه بقاء را. رای حدوثش موضوع حجیت است ما دامی که مجتهد نیاید بگوید که اون از اول خطا بوده است. ما اشتباه می کردیم. مادامی که این حدوث خراب نشود. مثل خبر. فرقی نمی کند. این در تبدل.

اما در جنون، در نسیان، ان ها اصلا رای را خراب نمی کنند. در نسیان که اصلا خیلی ها قائل اند که مجتهدی یادش رفته فتاوی اش را، خب یادش رفته است ولی رساله اش به حال خودش باقی ست. عیبی ندارد. الان ازش بپرسید، می گوید که هیچ چیز یادم نیست. چهل سال قبل…اصلا به ان حد هم نرسیده است. گاهی مجتهد ها همین طور است. برخی از مسائل، می گوید که چهل سال قبل این ها را نوشتم، کجا یادم هست. از سر نو باید نگاه کنم که چه گفتم. ولی رساله اش معتبر است. این طور نیست که باید مجتهد همیشه حافظ فتاوی اش باشد. نه. فراموش هم کرد، کرد. اصلا ممکن است که الان بگوید که قدرت هم ندارم. ناتوان ام الان از سر نو اجتهاد بکنم ولی حرفم همان است که گفتم.

اما جنون، این محل بحث است. یکی از شرائط مفتی این است که عاقل باشد، این ها می گویند که مذاق شریعت است نه از باب این که رای زائل شده است. شریعت نمی خواهد امر دین را به یک دیوانه ای بدهد. ما هم می گوییم عقل شرط است. این از باب مذاق شرع است نه از باب این هست که رایش بقاء شرط حجیت را ندارد. نه. ربطی به ان قضیه ندارد.

این که از مجنون نمی شود تقلید کرد، این دلیل نمی شود که پس حجیت یدور مدار رای حدوث و بقاء. نه. ممکن است بگویید حدوث رای کافی ست حجیت. ولی این مجتهد باید عاقل باشد. این ها با هم ملازمه ندارد. این که مرحوم اخوند گفته است جنون پیدا کرد، نمی شود تقلید بکنیم پس حجیت تدور مدار الرای حدوثا و بقاء، می گوییم این نتیجه بر اون بار نمی شود. ما می گوییم حجیت تدور مدار حدوث فقط. حادث شد، حجه الی الابد. اگر رای صادر شد، وقتی صادر شد، مشکلی نداشته است. بعد هم خودش نمی اید خبر بدهد که ان وقت من حواسم نبود، مشکلی داشتم. خودش نمی اید به هم بزند رایش را. نه. مجنون شده است. شریعت را بگذارید کنار. یک متفکر جهانی بس تفکر کرد، عقلش را از دست داد. دیوانه شد. خب اراءش از اعتبار نمی افتد. رایش در وقتی که ادم حسابی بوده است، رای داده است، رایش هنوز اعتبار دارد. این خصیصه شریعت است.

س:

ج: رای های سابقش. اخوند می گوید رای های سابقش از حجیت می افتد. الحجیه تدور مدار بقاء الرای حدوثا و بقاء. می گوید این بقاء الان دیوانه شده است، رای ندارد. می گوید اراء سابقش از حجیت افتاده است. این ها گفتنی نیست.

بعضی ها همین طور شدند در اخر عمر. اهل احتیاط بودند. رفتند از شاگردشان تقلید کردند. ولی فنیا عیبی ندارد.

نتیجه می گیریم که پس حدوث رای مجتهد کافی ست برای حجیت.

منتها ما شک داریم در مجعول شارع. ایا شارع برای این رای حادث، ما دامی که حیاه دارد حجیت جعل کرد، یا برای این رای حادث، حجیت را مطلقا جعل کرده است. شک داریم در سعه و ضیق جعل برای رای حادث. موضوع رای حادث است. رای حادث، ایا غایت حجیتش حیات این شخص است یا همین رای حادث، غایت حجیتش الی یوم القیامه است. شک در غایه حجیت است برای رای حادث. موضوع رای حادث است. ان وقت می شود شک در سعه و ضیق. می گوییم در زمانی که زنده بود، قطعا رایش حجیت داشت. مرد. شک می کنیم که ایا حجیت باقی هست یا باقی نیست. استصحاب می گوید حجیت همان رای حادث، هنوز باقی ست.

لذا اشکالات مرحوم اخوند و مرحوم شیخ بر استصحاب وارد نیست.

ایا اشکال دیگری در مقام هست؟

می گوییم بله. هم در تنقیح اشاره کرده است به اشکالات دیگر. هم شیخ انصاری در ان مساله اورده است.