اصول ـ جلسه ۰۶۹ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در موضوع علم بود.

مرحوم اخوند فرمود موضوع کل علم و هو الذی یبحث عن عوارضها الذاتییه متحد مع موضوعات مسائله.

سه مطلب را مرحوم اخوند در این جا اشاره کرده ست.

یک مطلب این ست که علم باید موضوع داشته باشد. یک موضوع واحدی داشته باشد.

مطلب دوم هم موضوع را تعریف کرد. گفت ان است که یبحث عن عوارضه الذاتیه.

مطلب سوم هم این است که فرمود موضوع هر علمی متحد است با موضوعات مسائل ان علم اتحاد فرد و کلی.

مطلب اولش تمام شد که هر علمی باید موضوع داشته باشد.

عرض کردیم این که باید هر علمی یک موضوع وحدانی داشته باشد، به ادله ای استدلال شده است که دو دلیل ان ها را بیان کردیم.

و عرض کردیم که در حاشیه اسفار هم تفصیلی داده است بین علوم حقیقی و علوم اعتباری. دیگر این ها تطویل است. ان ها را بحث نمی کنیم.

یک کلمه ای که در این جا باقی مانده است راجع به مطلب اول، این است که عرض کردیم به مرحوم اخوند نسبت دادند لزوم موضوع واحد را به قاعده سنخیت. الواحد لا یصدر الا من الواحد. به تقریب این که غرض در هر علمی واحد است. الواحد لا یصدر الا من الواحد. ان واحد هم نمی شود الا موضوع. پس باید موضوع واحد داشته باشیم این طور بیان کردیم. و عرض کردیم که حاج شیخ اصفهانی این را از اخوند نقل می کرده است ولی در کفایه شاهدی علامتی بر این پیدا نکردیم.

تقریرات را که نگاه کردیم، تازه به دست ما رسیده است، دیدیم که در تقریرات این مساله را فرموده است. ان که حاج شیخ اصفهانی نقل کرده است، در درس خارجش مرحوم اخوند فرموده است. منتها یک تقریب بهتری. ان تقریبی که مرحوم اقا ضیاء دارد که بعضی از اشکالات ما بر ان تقریب وارد نیست.

مرحوم اخوند این طور تقریب کرده است در تقریرات:

فرموده ست که غرض، واحد است در هر علمی. حالا بحث خواهیم کرد. غرض واحد، اثر واحد، باید موثر واحدی داشته باشد. خب این قاعده سنخیت است. الواحد لا یصدر الا من الواحد. منتها فرموده ان موثر واحد، این را ما خوب بیان نکردیم. یعنی اخوند نیاورده بود، ما هم قول دیگران را بیان کردیم. فرموده ان موثر واحد، عبارت است از یک قضیه ای که جامع بین قضایا ان علم است. که ان قضیه، مشتمل است بر یک موضوع جامع و یک محمول جامع. غرض مترتب است بر این مسائل. چون غرض واحد است، معلول باید علت واحد باشد. علت واحد عبارت است از ان قضیه جامعه. پس روی این حساب چون یک قضیه جامعه ای باید در بین باشد، پس باید یک موضوع جامعی داشته باشیم چنان چه باید محمول جامعی هم داشته باشیم. فعلا ما می خواهیم اثبات بکنیم موضوع جامع را. موضوع وحدانی را. فرموده چون اثر واحد است، موثر هم واحد باشد. ان موثر واحد، همان که اقاضیاء در کلامش بیان کرده است. او هم معلوم می شود از اخوند گرفته است. یک قضیه جامعه ای که موضوعی دارد. ان موضوع جامع بین همه موضوعات مسائل است. روی این حساب گفته است که پس هر علمی باید موضوع جامعی داشته باشد. باید محمول جامعی داشته باشد چون غرض وحدانی در بین است. این طور تقریب کرده است. نه این که بفرماید غرض واحد است. این غرض صادر می شود از موضوع، پس موضوع هم واحد است. نه. مصدر را موضوع قرار نداده است. مصدر را همین مسائل قرار می دهد. منتها می گوید که چون غرض واحد است، الواحد لا یصدر الا من الواحد، پس باید این مسائل یک جامعی داشته باشد. ان جامع به این است که یک موضوع جامعی داشته باشد. و یک محمول جامعی داشته باشد. پس لا بد لکل علم من موضوع جامع. از غرض واحد رسیده است به قضیه واحده. از قضیه واحده نتیجه گرفته است موضوع واحد را.

که اگر این طور بفرماید که در تقریرات فرموده است، اشکال ما، ان یک اشکالی ست که گذشت. و ان این که غرض که در این جا واحد است، واحد حقیقی نیست. واحد عنوانی ست. واحد عنوانی ممکن است از مسائل عدیده ای مترشح بشود. جامع را ثابت نمی کند.

این که مرحوم اخوند از غرض واحد رسید به جامع واحد، گفتیم که این غرض واحد عنوانی ست. و عرض کردیم این غرض هم که واحد عنوانی ست، مصدرش باز ان قضیه جامعه نیست که یک موضوع جامعی دارد. یک محمول جامعی. این غرضی که واحد عنوانی ست، این ناشی می شود از علم به مسائل. همین مقدار ما اشکال داریم بر کلام مرحوم اخوند که الواحد بر مقام منطبق نیست. قضیه مصدریت هم یک اشکال بیشتر نیست. مصدریت برای علم است نه برای خود مسائل.

و اخر الامر نتیجه گرفتیم که ما دلیل عقلی نداریم. دلیل عقلائی نداریم که هر علمی باید یک موضوع وحدانی داشته باشد جامع بین موضوعات مسائلش.

بله باید یک محوری باشد برای این که عقلائیت داشته باشد.

در مطلب اول نتیجه گرفتیم که علم عند العقلاء علم واحد، مقاله واحده، رساله واحده، ان است که حول یک محور بحث بکند. لا بد لکل علم من موضوع، موضوع عرفی نه موضوع فلسفی، الجامع بین موضوعات مسائل جامع مقولی. نه. یک محوری باشد که ممکن است که این محور، بحث خواهیم کرد، جامع بین موضوعات مسائل نباشد که در مطلب سوم خواهد امد.

س: اشکال علت تکوینی و

ج: از ان ها تنزل کردیم. ان ها دیگر مهم نیست.

س: کدام اشکال وارد نشد.

ج: این اشکال که ما می گفتیم غرض از موضوع متشرح نمی شود. اخوند هم نگفته است. همین را می خواستیم تصحیح بکنیم. اخوند هم نمی گوید که غرض از موضوع متشرح می شود تا بگوییم که از موضوع که غرض متشرح نمی شود. نه. او می گوید غرض از قضیه جامعه متشرح می شود. ابتداء غرض از مسائل است. منتها می گوید چون غرض واحد است، باید ان مسائل، یک جامعی داشته باشد. پس به حکم عقل، غرض صادر می شود از ان مساله جامعه بین مسائل. ان مساله جامعه بین مسائل، موضوعش جامع بین همه موضوعات است. محمولش جامع بین همه محمولات است. فلا بد لکل علم من موضوع جامع.

این مطلب اول تمام شد.

مطلب دوم این بود که مرحوم اخوند موضوع را تعریف کرد ما یبحث عن عوارضه الذاتیه.

حاصل عرض ما این شد که مراد مرحوم اخوند از عوارض ذاتی، ان عوارض ذاتی فلسفه و منطق نیست که عرض را تقسیم کردند به عرض ذاتی، عرض غریب تا ان اشکالات وارد بشود. نه. مرادش اصطلاح خاصی ست که گفتیم از مرحوم ملاهادی شروع شده است. موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه. عوارض یعنی محمولات. از محمولاتی که، ذاتیه یعنی برای خودش هست. لذا اخوند گفت ای بلا واسطه فی العروض. موضوع علم شما المسافر است. معنا ندارد که یکی از محمولاتش المسافر یتحرک فی الطیاره. این تحرک فی الطیاره محمول المسافر نیست. یک امر عقلائی ست. یک چیزی را که محور قرار می دهید برای بحث، باید از محمولات همان بحث کنید نه از محمولات یک چیز دیگری که اسنادش به این مجاز است. عقلائیت ندارد. مسافر را موضوع سخنرانی مقاله تان قرار داده اید. مسافر مثلا به سختی می افتد. به حرج می افتد. این ها همه محمولات بر مسافر است. اما یکی از محمولاتی هم که باید بحث بکنیم این است که مسافر یتحرک فی الطیاره. یتحرک عرض و محمول مسافر نیست. این جا جاش نیست که ان را بیاورید. ان را که دارید بحث می کنید، باید برای موضوع باشد. یک کسی گفته بود نماز جمعه یکی از فوائدش صدقه دادن است. موضوع نماز جمعه است. نماز جمعه موجب اگاهی مردم است. نماز جمعه تجمع مردم است. این ها محمولات است. اما نماز جمعه، این موضوع است برای خدمت به فقراء چون ادم که می اید نماز جمعه، دلش می شکند. دلش شکست، صدقه می دهد به فقراء. پس بنابر این موضوع است برای کمک به فقراء. و حال ان که کمک برای فقراء از محمولات نماز جمعه نیست. بالعرض است. این ها را باید وصلش کرد. این عقلائیت ندارد. ما یک چیزی را موضوع قرار دادیم، یک محمولی که موضوعش یک چیز دیگری هست، به ان مجازا اسناد بدهیم. این عقلائیت ندارد. ما باید موضوع را یک چیزی قرار بدهیم که محمولات علم ما بر ان عرفا حمل بشود. بتوانیم بگوییم الکلمه مرفوع. الکلمه منصوب. با این که در مساله الفاعل مرفوع، ولی می توانیم هم بگوییم که الکلمه مرفوع. در مساله الامر ظاهر فی الوجوب، ولی شما می توانید بگویید که الکتاب بعضه اوامرش، ظاهر فی الوجوب. این اسناد درست است. اما یک چیزی را بیاورید که برای این نیست، این عقلائیت ندارد. عرفی باید باشد. این را نگویند که محمول این نیست. این چه ربطی به این دارد. این برای چیز دیگر است. اگر یک مقاله ای می نویسید، یک خطابه ای دارید، یک محوری دارد، باید ان هایی که مرتبط به این محور است، برش بار بکنید نه ان هایی که مجاز است. این عقلائیت ندارد. موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه. اخوند می گوید ای ذاتیه نه که ذاتی باب برهان و باب ایساغوچی. این ذاتی که ما این جا می گوییم، ربطی به ان اصطلاحات منطق ندارد. ذاتیه یعنی برای ذاتش باشد. برای خودش باشد. بلا واسطه فی العروض. حملش واسطه نخورد. برای ان واسطه حقیقتا نباشد و برای این مجازا. این امر عقلائی ست و حرف متینی ست.

س: بعضی اوقات عوارض ذاتی نباشد به معنای واسطه در عروض ولی باز عقلائیت دارد. مرتبط است.

ج: ان ها را می گوییم. استطرادی همین است. اون ها می شود چیز های استطرادی. حالا این را می گفتیم یک جایی. مثلا شما در نحو اعراب، بناء، این ها را معنا می کنید. این ها تعریفات اند. این ها درست است که حمل نمی شوند بر کلمه و کلام. کلمه معرب. اعراب، اقسام اعراب. ولی چون مرتبط اند، می گوید که عیبی ندارد. ان وقت می شود مباحث استطرادیه. مباحث استطرادیه ان هایی که مرتبط هستند. برای فهم سائر محمولات دخیل اند ولی محمول نیستند. حالا این را یک جا می گوییم.

این هم مطلب دوم. که دیگر وارد ان بحث طویل نشدیم که عرض هفت قسم است. ذاتی سه قسم است. غریب سه قسم است. مختلف فیه یک قسم است. ان ها را نگاه کنید.

س: صاحب فصول می گوید : و المراد بالعرض الذاتی ما یعرض الشیء لذاته لا بواسطه فی العروض. اخوند هم ظاهرش این ست که فصول را می بیند.

ج: ظاهرش این است که حرف فصول را نپذیرد مرحوم اخوند. بعید است که از ایشان گرفته باشد. حالا ادامه اش بلاواسطه فی العروض را همان منطقی معنا می کند.

اما مطلب سوم دیگر چیزی ندارد بگذریم، این است که مرحوم اخوند فرمود موضوع کل علم متحد مع موضوعات مسائله.

این دیگر از حرف های سابق هم واضح شد. چون غرض واحد است، باید جامعی باشد بین موضوعات پس موضوع کل علم یتحد.

شاید این عوارض ذاتیه را که معنا می کند، از این هم بتوانیم بفهمیم. وقتی می گوید موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه، از عوارض ذاتی یعنی از محمولاتی که برای این است. اگر همه محمولات برای این است، پس بایستی که ان موضوع علم، جامع بین موضوعات هم باشد. ذهن عرفی همین طور می گوید. اگر بناء باشد که… عوارض ذاتی یعنی محمولات ان علم. محمولاتی که در مسائل ان علم است. اگر ان محمولات همه اش بر این بار می شود، محمولات برای همه موضوعات است، ان محمولات همانطور که بار شده است بر موضوعات، بر این هم بار می شود. پس معلوم میشود که این جامع بین انها ست. اگر این جامع بین موضوعات نباشد، متباینات باشد، محال است که ان محمولات، همه بر این بار بشود. لازمه بار شدن ان محمولات، عوارض ذاتیه یعنی محمولات ان علم. این که همه ان محمولات بر این موضوع بار می شود، قبلا بر موضوعات مسائل بار شده است. این که این محمولاتی که برای موضوعات عدیده است. همه شان حمل می شود بر این موضوع واحد، پس معلوم می شود که موضوع واحد، جامع بین همه ان ها ست. اگر جامع بین همه موضوعات نبود، چه طور همه ان محمولات دوباره بر این بار می شد. لازمه این که عوارض ذاتیه، لازمه این که این محمولات بر موضوع حمل می شوند، عوارض او هستند، لازمه اش این است که این موضوع هم، جامع بین ان موضوعات باشد. هم مقتضای ان برهان اثر واحد این است، که امروز بیان کردیم دوباره، هم مقتضای این که محمولات باید همه شان عوارض این موضوع هم باشند. اگر ان محمولات که برای ان موضوعات عدیده است، خواسته باشد محمولات این موضوع باشد، باید این موضوع، جامع بین ان ها باشد. چون اگر جامع نباشد، متباین باشند با ان ها، چه طور محمولات ان ها بر این بار می شود. بار شدن محمولات موضوعات عدیده بر یک موضوع، لیس الا به این که موضوع، جامع بین ان موضوعات باشد. از خود این کلمه هم این مطلب در می اید. موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه ای بلا واسطه فی العروض. پس باید این موضوع، اتحاد داشته باشد با موضوعات مسائل ان علم. کلمه و کلام اتحاد دارد با الفاعل، المفعول الی اخره.

این مطلب سوم اخوند.

ان که عرض ما هست، این است که ما چنین اتحادی نیاز نداریم. ما گفتیم لازم نیست. از ما سبق واضح شد. ما دلیلی نداریم، برهانی نداریم که باید علم موضوع وحدانی داشته باشد که این موضوع وحدانی، جامع باشد بین موضوعات مسائل. نه. یک امر انتزاعی هم باشد، عیبی ندارد. امر انتزاعی که دیروز مثال زدیم جامع حقیقی نیست. می گوید که موضوع مقاله من، راه های پول در اوردن. موضوع مقاله من، راه های مجتهد شدن. بعد می اید موضوعات مسائلی را بیان می کند. موضوعات می بینیم که هیچ ربطی با هم ندارند. جامع پیدا نمی شود بین این ها. جامع حقیقی بین ان ها پیدا نمی شود ولی جامع انتزاعی هست. همه این ها راه مجتهد شدن است. کم خوابیدن، کم خوردن، زیاد کار کردن. بین این ها جامع نیست. ولی همه این ها جامع انتزاعی دارند. الطرق اللتی تساعدنا علی الوصول الی الاجتهاد. یک عنوان انتزاعی دارند.

ما در موضوع نیاز نداریم که موضوع ما جامع باشد بین موضوعات مسائل.

ان که نیاز هست، لازم است عند العقلاء، محور واحد است که ان محور واحد، لزومی ندارد جامع بین موضوعات باشد. منطبق بر ان ها هم باشد به عنوان امر انتزاعی، کفایت می کند.

عرض ما این است که شاید مرحوم اخوند هم همین را می خواهد بگوید. توجیه کلام مرحوم اخوند. مرحوم اخوند هم در این عبارتش نمی خواهد جامع ماهوی درست بکند. جامع مقولی درست بکند. شاید هم ان هم منظور نظرش، یک جامعی ست که منطبق بشود بر موضوعات مسائل، تا محمولات بر ان بار شود. حالا منطبق بشود، جامع ماهوی باشد یا جامع انتزاعی. دیدیم در تقریراتش کلمه انتزاعی را هم اورده است. گفته است جامع حقیقی یا انتزاعی. ما قبلا که ندیده بودیم تقریرات را، همین طور توجیه کردیم. گفتیم جامع حقیقی یا انتزاعی. ما توجیه کردیم کلام مرحوم اخوند را. گفتیم این که دو تا جمله می اورد، شاید غرضش همین است. می گوید موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه محمولات برای خودش باید باشد. یتحد این موضوع مع موضوعات مسائل ان علم اتحاد کلی و فرد. کلی و فرد، با انتزاعی هم سازگاری دارد. هو نفس موضوعات مسائله عینا. عین همان است از نظر وجود. عینا یعنی خارجا. یک وجود است. و ما یتحد معها خارجا و ان یغایرها مفهوما تغایر الکلی و مصادیقه. شاید همین کلی انتزاعی را می گوید با مصادیقش. و الطبیعی و افراده ان ماهوی را می گوید. دو تا عبارت که می اورد، به ذهن می اید که نکته دارد. می خواهد بگوید کلی و افراد می شوند انتزاعی. طبیعی و افراد می شوند مقولی. می گوید فرقی نمی کند. خلاصه بایستی یک وجود داشته باشد. مهم این است. یک وجود داشته باشند تا محمول ان بشود محمول این. حرف حساب گفته است.

محور بحث یا موضوع بحث باید با موضوعات مسائل یک وجود داشته باشد. المتحد معه عینا. تا عوارض انها بشود عوارض این. حرف حساب گفته است مرحوم اخوند. ما از اصطلاحات بیاوریمش بیرون. موضوع کل علم نه موضوع اصطلاحی که مناطقه و فلاسفه می گویند. نه. یعنی همان محور. یک محوری دارد. عرف هم می گوید از چه موضوعی بحث می کرد. در ذهن عرف نمی اید که موضوع یعنی جامع مقولی و ماهوی. یعنی محور بحث. هر علمی باید یک محوری داشته باشد که یبحث عن عوارض خودش. و این هم با ان موضوعات اتحاد دارد. وجودا اتحاد دارد. حالا امر انتزاعی منشا انتزاع است. طبیعی و فرد است. فرقی نمی کند. مهم این است که اتحاد وجودی داشته باشد تا محمولات ان موضوعات، بشوند محمول این. تا درست باشد بگویند از این داریم بحث می کنیم. تا درست باشد بگویند این چنین است. الکلمه و الکلام مرفوع. الکلمه منصوب. بتوانیم این ها را بر این محور، بر این جامع، بار بکنیم. این امر عقلائی اش همین است.

س:

ج: این ها همه را عرفی معنا بکنید، کلام مرحوم اخوند را می شود اصلاح کرد.

عرض کردیم بحث در این مقام تطویلات زیادی هست که ما بناء داریم…بعضی ها را هم نوشتیم در دوره سابق. ان ها که می خواهند، مراجعه بکنند. ولی بناء داریم که حذفشان بکنیم مهما امکن.

مرحوم اخوند در ادامه یک بحث دیگری را اشاره کرده است.

تا به حال موضوع را بحث می کرد.

س: در علوم حقیقی چه طور.

ج: ان هم همین طور. عقلائیت دارد در فضای علوم حقیقی یک چیزی را محور قرار می دهند. امر انتزاعی را محور قرار می دهند. امر عقلائی است این. همان جا بحث کردیم. مرحوم اقای طباطبایی می گوید که در علوم حقیقی…جواب دادیم. حالا خیلی مهم نیست. علوم ما اعتباری اند. ان هایی که ما سر و کار داریم، موضوع به ان معنا نیاز ندارد.

اما ادامه کلام مرحوم اخوند بعد از این که داستان موضوع را تمام می کند، اشاره می کند به تمایز علوم تا بعد ببیند که میز علم اصول با بقیه چیست. موضوع علم اصول چیست.

می دانید که یک امر متعارفی ست. در مقدمه می گویند زیاده للبصیره، یک مبادی، یک مقدماتی را بیان کردند. حالا مرحوم اخوند اول کلی اش را بیان کرده است بعد تطبیق می کند. موضوع را کلی اش را بیان کرده است بعد تطبیق می کند. تمایز را هم کلی اش را بیان کرده است، بعد تطبیق می کند.

مساله دومی که مرحوم اخوند وارد ان شده ست و بحث کرده ست، مساله تمایز علوم است. ایا تمایز علوم به اغراض است. به موضوعات است. به محمولات است یا به یک جهات دیگری ست که اشاره خواهیم کرد.

فرموده که مقدمه که تمایز به چیست، فرموده مسائل هر علمی، مسائلش عبارت است از یک مجموعه ای از مسائل که غرض واحد، ان ها را یکی کرده است. یکی اعتباری. مسائل علم، یعنی این. تعریف مسائل علم: مجموعه من المسائل که ان ها یک نوع وحدت پیدا کرد هست. علم واحد است. فن واحد است. که غرض واحد به ان ها یک وحدتی بخشیده است. المسائل هی الموضوعات و المحمولات المتعدده التی جمعها و وحدها غرض واحد. فرموده است که غرض است که این مسائل را یکی کرده است. ان ها را واحدش کرده است.

فرموده این که موجب وحده، غرض باشد، یک مشکلی را حل می کند. لذا گفته است با این ادعاء ما، یک مشکلی حل می شود.

مشکل این است که می بینیم که بعضی از مسائل در چند علم امده است. تداخل العلوم فی بعض المسائل یک مشکله ای هست. می بینیم امر را در لغت معنا می کند. از او بحث می کند. امر در معانی و بیان بحث می شود. در نحو بعضا بحث می شود. در علم اصول بحث می شود. یک مسائلی ست که در چند علم می اید. تداخل علوم در بعضی از مسائل این یک مشکله ای ست.

در ذهن این است که تمایز علوم به موضوعات است. خب چرا این هم امده است جزء این موضوع و هم جزء ان موضوع. اگر محمول است، محمول هم در این جا امده است و هم در علم دیگر امده است.

تداخل علوم در بعضی از مسائل یک مشکله است که باید حل بشود.

مرحوم اخوند فرمود هست این که ما می گوییم وحدت بخش مسائل، غرض است، مساله تداخل هم حل می شود. از ما سوال کنید که چه طور بعضی از مسائل، جزء چند تا علم شده است. می گوییم وجهش واضح است. به خاطر این که ان چند مساله، چند تا غرض را بر طرف می کند. معانی و بیان دنبال غرض خودش هست. داستان فصاحت است. بلاغت است. می بیند که این مساله غرض او را تامین می کند، می اورد. اصولی هم می بیند که غرضش را، امر را بحث کند ظاهر فی الوجوب، می بیند که این دخیل در استنباط است، می اورد. لغوی هم که می گوید الامر معناه الوجوب می بیند که ان هم، غرض ما این است که موارد استعمال این لفظ را برای شما بیان کنیم. غرض ما این است که حالا بعضی هایشان معنای حقیقی را بیان کنیم. معنای اصلی را بیان کنیم. می بیند که این مساله، غرض او را هم تامین می کند. این است که ممکن است که یک مساله، چند مساله، این ها در چند علم بیایند تداخل بکنند. عیبی ندارد. مشکله تداخل که حل نمی شود، این وقتی ست که ما بگوییم وحدت و تمایز، به موضوع است یا به محمول است، تداخل را نمی توانیم حل بکنیم. ولی اگر گفتیم ان که وحدت می اورد برای مسائل، مسائل را یک مجموعه کرده است، یک علم کرده است، غرض است، مساله تداخل حل است.

بعد اشکال می کند که اگر بناء باشد غرض، مجموعه مسائل را یک علم بکند، پس اگر مجموعه ای از مسائل بود برش دو تا غرض بار بود، باید بگویید که این دو تا علم است. صد تا مساله داریم، برایش دو تا غرض متلازم. شما می گویید که این غرض است که این ها را یک مجموعه کرده است. پس بایستی که دو تا غرض اگر باشد، دو تا علم باشد.

جواب داده است که این درست است که ما گفتیم ممکن است بعضی از مسائل برش دو تا غرض باشد، سه تا غرض باشد، تداخل را حل کردیم، ولی دیگر نمی شود مجموعه یک مسائلی، گفته است ممتنع است عاده. مجموعه یک مسائلی، مترتب بشود بر همه شان دو تا غرض. تداخل در جمیع مسائل، گفته است که ممتنع است عرفا. نمی شود که ما یک مجموعه ای داشته باشیم که همه یک مساله اند، ولی دو تا غرض بر ان ها بار می شود. تداخل در بعض مسائل عقلائی ست. دو تا علم سه تا علم در بعضی از مسائل تداخل بکنند. اما تداخل در همه مسائل، گفته است که این… ما خارجا هم نداریم که دو تا علم داشته باشیم، دو تا غرض، در همه مسائل هم اتحاد داشته باشند. ما خارجا این طور چیزی نداریم. ممتنع است عادتا. الان شما پیدا نمی کنید. فوقش این است که دو تا علم پیدا می کنید که در بعضی از مسائل با هم تداخل دارند. ان هم عیبی ندارد. عقلائیت دارد. اما دو تا علم پیدا بکنید، دو تا علم در همه مسائل یکی باشند، دو تا غرض برش بار بشود، به لحاظ ان غرض بشود ان علم، به لحاظ این غرض بشود این علم. این خارجا محقق نیست.

اگر گفتی که حالا ممکن است که یک زمان محقق بشود، ممکن است که یک زمانی ما مجموعه مسائلی را ببینیم که دو تا غرض بر ان ها بار است.

می گوید اگر یک وقتی این اتفاق افتاد، خب می گوییم ان را به عنوان دو تا علم عقلائیت ندارد که دو تا علمش بکنیم. صد تا مساله بشود دو تا علم. ان را هم به عنوان یک علم باید تدوینش بکنند که هر دو تا غرض را می خواهد، ان علم را بخواند. یک غرض را می خواهد، ان علم را بخواند.

ما با مساله غرض که وحدت بخش مسائل است، حل می کنیم مشکله تداخل بعض علوم را در بعضی از مسائل و لازمه اش تداخل علوم فی جمیع المسائل نیست.

بعد نتیجه گرفته است که همانطور که مسائل را غرض یکی می کند، تمایز مسائل هم بتمایز غرض است. نتیجه گرفته است ان تمایز العلوم بتمایز الاغراض.

ملاحظه بفرمایید این از ان عبارت های مرحوم اخوند است که اول کار است که این طور پیچیده صحبت کرده است.