اصول ـ جلسه ۰۷۰ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در فرمایش مرحوم اخوند بود پیرامون تمایز علوم.

این که تمایز علوم به چیست، بین علماء اختلاف هست.

بعضی تمایز را به اغراض می دانند مثل مرحوم اخوند. بعضی تمایز را به تمایز موضوعات، بعضی محمولات، و بعضی هم غیر از این ها را گفتند مثل مرحوم صاحب فصول می گوید تمایز به حیثیات است. مرحوم اقای بروجردی فرموده است تمایز به موضوع است منتهی به یک معنای دیگری غیر از ان معنای معروف و بحث های زیادی در این جا شده است.

و چون این بحث ها ثمری ندارد، ما اکتفاء می کنیم به همان فرمایش مرحوم اخوند و بعد تعالیقی که بر کلام ایشان هست.

ایشان ابتداء فرمود مسائل یک علم را غرض واحد است که واحد می کند. علم مجموعه ای از مسائل است که ان مسائل، یک نوع وحدت پیدا کردند به لحاظ غرض. وحدت بخش ان غرض است. غرض است که اسمش را گذاشته مهم. غرض است که مهم است. اول به ذهن می اید. به نظر می اید. می گویند اول الفکر، اخر العمل. اول او به ذهن می اید. بعد مدون، سراغ تدوین علم می رود. غرض است که او را می کشاند. ببینید که همین طور هست یا نه. یک غرضی در ذهنش ترسیم می کند و برای تحصیل ان غرض، مسائلی را جمع اوری می کند و ان مسائل را برایش یک اسم خاص می گذارد. غرضی که به ذهنش می اید. نه ان غرض اقصی که فکر بکنید غرض اقصی کمال انسان است. و لازمه اش این است که همه علوم بشوند یک علم. نه. ان غرضی که در ذهنش می اید و تلاش می کند تمام مسائلی که ان غرض را تامین می کند، جمع بکند در یک مجموعه ای. ان هایی که دنبال یک مقاله هستند، می خواهند یک مقاله ای بنویسند، پایان نامه ای بنویسند، رساله ای بنویسند، همین طوری ست. اگر دقت کرده باشند، دقت بکنند، می بینند اول چیزی که به ذهنشان می رسد، یک غرض است. مهم ان غرض است. برای تحصیل ان غرض، تتبع می کنند. مطالب و مسائلی را جمع می کنند، تا به ان غرض برسند. مقاله شان می شود این مسائلی که این مسائل را وحدت بخشیده است غرض انها.

مرحوم اخوند فرموده است به این بیان، تداخل بعض علوم در بعضی از مسائل، حل می شود. مشکله تداخل هم حل می شود. شما دنبال یک غرض هستید، یک مسائلی را پیدا می کنید. مطالبی را پیدا می کنید. که محصل غرض شما هست. یک کسی دیگر دنبال یک غرض دیگر هست، ان هم دنبال مطالب می رود. خب ممکن است که بعضی از این مطالب، محصل غرض او هم بشود. ان وقت نتیجه بعضی از مسائل، هم در ان مقاله می اید، هم در این مقاله می اید. هم در ان فن می اید. هم در این فن می اید.

فرموده چون وحدت بخش مسائل، ان که جمع می کند مسائل را در یک مجموعه، می شوند یک مجموعه، میشوند یک مقاله، می شوند یک علم، می شوند یک فن، ان عبارت است از غرضی که ان شخص، دنبال تحصیل ان است. و چون ممکن است که بعضی از مسائل، در تحصیل چند غرض دخالت داشته باشند، فیمکن تداخل بعضی از علوم در بعضی از مسائلشان.

امر را می بینید هم در معانی بیان مطرح کردند. امر معنایش چیست. هم در علم اصول مطرح می کنند معنایش چیست. هم در لغت مطرح می کنند معنایش چیست. همه این ها اغراضشان را تامین می کنند. غرض ان معانی بیان، مساله فصاحت است. بلاغت است. می بیند که باید امر را معنا کند تا به این غرض برسد. می رود سراغ معنای امر. غرض اصولی، قدرت بر استنباط است. می بیند که این قدرت بر استنباط باید امر را معنا کند. می رود سراغ امر و هکذا دیگران.

فرموده است ان که وحدت می دهد به مسائل، غرض است. این ها منبهات است. چه بسا ممکن است یک مجموعه مسائل را شخص فکر کند یک غرض دارد ولی ارام ارام ان غرض متعدد بشود. ان مجموعه مسائل، چند مجموعه بشوند. در علم طب همین اتفاق افتاده است. در علم طب که اولش بسیط بود، می رفتند سراغ ان که برای صحت انسان، غرض ان که صحت انسان را بر اورده بکند. دخیل در صحت انسان است. سقم انسان را از بین ببرد. همین غرضشان بود. لذا همه مسائل را به عنوان علم طب می نوشتند. ارام ارام دیدند که غرض ها متفاوت می شوند. ظاهر انسان یک مسائلی دارد. باطنش روان شناسی یک مسائل دارد. اغراض دوباره متعدد شد. یکی رفت سراغ همین غرض ما یرتبط به ظاهر انسان. اون شد یک علم. دوباره علم روانشناسی شد یک علم. دوباره باز دیدند نه. همین طور هر چه پیش می رود، می بینید که نه. یکی غرضش این می شود که فقط مسائل چشم را بداند. می بینید که یک علمی درست شد، یک مجموعه مسائلی درست شد فقط راجع به چشم. فقط راجع به اذن. چون غرض فقط در چشم است. این طور شد. عقلائیت پیدا کرد که فقط ان که راجع به چشم است، برویم دنبالش. این شد علم العین. علم الاذن. علوم متفاوت شدند بر اثر این که تفاوت پیدا کردند اغراض. این ها منبهات است که وحدت بخش مسائل، غرض است.

چنان چه…از این طرف نتیجه گرفته است مرحوم اخوند، چنان چه تمایز علوم هم به اغراض است. این شد علم العین. ان شد علم الاذن. به خاطر این که اغراضشان مختلف است.

س:

ج: این علوم پزشکی شده علوم. دیگر علم طب، یک کتاب علم طب، قدیم ها همین طور بوده است، ولی ور افتاده است. حالا شده علوم. علوم پزشکی. علم ابدان. علم روان شناسی. می بینید ارام ارام باز ممکن است همین ها متشعب بشود. باز اغراض عقلائی، یک غرض حول یک مطلب.

مرحوم اخوند فرموده است تداخل هم به همین حل می شود.

بعد اشکالی را مطرح کرد که اگر وحدت بخش علوم، غرض باشد، پس اگر مجموع مسائل برش مترتب شد دو غرض، باید این هم بشود دو علم. صد تا مساله است. دو تا غرض دارد. باید بگویید که این ها دو علم است. شما گفتید ان که وحدت بخش است، این ها را یک علم می کند، غرض است. خب وقتی دو غرض بود، باید دو علمش بکند.

گفت لا یقال.

فرمود اولا این ممتنع است عقلا که مجموعه مسائلی هیچ اختلاف نداشته باشند، دو تا غرض داشته باشند. عاده هم ممتنع است. خارجا هم وجود ندارد.

تازه اگر هم وجود پیدا کرد، یک زمانی مجموعه مسائلی دو تا غرض برش مترتب شد، چون این یک امر عقلائی ست. این ها دلیل عقلی که ندارد. این ها امور عقلائی ست. می گوییم عقلائی اش این است که ان را یک علم مطرحش بکنند. هر که دنبال دو غرض بود، بیاد همان علم را بخواند. دنبال یک غرض هم بود، بیاد…عقلائیت ندارد که صد تا مساله، دو تا اسم داشته باشد. یکی این علم. یکی ان علم. این عقلائیت ندارد. ان را با عدم عقلائیت حلش کرده است.

و در نهایت نتیجه گرفته است همانطور که وحدت بخش مسائل، غرض است، هکذا، نتیجه او می شود، تمایز علوم هم به تمایز اغراض است. اگر یک غرضی ان ها را یکی کرده است، غرض دیگر ان ها را یکی کرده است، پس تمایز این ها هم به تمایز اغراض است.

نه این که تمایزشان به تمایز موضوعات باشد. یا محمولات باشد. این غلط است.

نقض کرده است. گفته است اگر تمایز به تمایز موضوعات باشد، لازمه اش این است که هر مساله ای یک علم بشود چون هر مساله ای موضوعش با مساله دیگر فرق می کند.

الفاعل مرفوع، خودش یک علم است. چون تمایز دارد موضوعش با موضوع المفعول منصوب.

حالا مساله را هم نگوییم، حالا هر بابی. باب فاعل که چند تا مساله دارد، باید یک علم باشد. به خلاف تمایز اگر به اغراض باشد. همه این ها یک غرض است. همه مسائل نحو، یک غرض را تامین می کنند. حفظ اللسان عن الخطا فی المقال.

فرموده است نقض کرده است تمایز علوم به همان تحلیلی گفت، تمایز علوم به تمایز اغراض است لا بالموضوعات و لا بالمحمولات و الا یلزم هر مساله ای یک علمی باشد فضلا از هر بابی. این مطلب را تمام کرده است.

همانطور که در اذهان شما هم امد، این نقض مرحوم اخوند، خیلی اوقات نقض ها این طور است. یک نقضی بپرانند، نقض ناجوانمردانه. بی انصافی. نه. این نقض، نقض درستی نیست. اولا به خود مرحوم اخوند هم نقض می شود که هر بابی هم لا اقل یک غرضی دارد. باب فاعل غرضش این است که حفظ لسان بشود در مقال در ان جا هایی که فاعل هستند. فاعل ها را اشتباه نخواند. ان هم یک غرض است. یک غرض این است که مفعول ها را اشتباه نخوانند. یک غرض این است که مجرور ها را اشتباه نخوانند. اگر بناء باشد که نقض شما وارد باشد، این نقض بر شما هم وارد است.

حلش این است که وقتی امر را گفتید عقلائیت هست، امر عقلائی این است. عقلاء همانطور که می روند سراغ غرض واحد و تمام مسائلی را که در ان غرض موثر است، و محصل ان غرض است، می ایند جمع می کنند، می شود یک مقاله. می شود یک کتاب. می شود یک فن. خب در موضوعات هم این ممکن است. عقلاء یک موضوعی را می بینند که جامع بین موضوعات است. ان هم اگر خواسته باشیم بیان کنیم، این طور می شود. موضوعی که جامع بین موضوعات است، عقلائی ست که بیایند همه را یکجا جمع بکنند. خودتان گفتید که موضوع، اصلا خود اخوند گفت موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه و یتحد با موضوعات مسائل. عقلائی اش این است که بیایند موضوع جامع را قرار بدهند. چه طور غرض هر مساله باعث عقلاء نیست، موضوع هر مساله هم داعی عقلائی نیست. ان که باعث عقلائی ست، داعی عقلائی ست که یک چیزی را یک فن قرار بدهند، یک مقاله قرار بدهند، ان این ست که همه شان زیر یک موضوع باشد. این عقلائی ست. داستان داستان امر عقلائی ست. تحلیل عقلائی ست که عقلاء … این امر از افعال اختیاریه عقلاء است. تحلیل می خواهیم بکنیم این که عقلاء این ها را می گویند یک علم، ان ها را می گویند یک علم، این منشاش در میان عقلاء چیست. همان طور که غرض جامع می تواند منشا باشد، موضوع جامع می تواند منشا باشد نه هر موضوعی. چه طور شما در غرض امدید می گویید غرض جامع. غرض مترتب بر همه مسائل. این غرض … خودتان می گویید که این غرض برای همه است، به این ها وحدت بخشیده است. خب اون را هم می گوید که موضوع برای همه است، به این ها وحدت بخشیده است. چه طور شما غرض واحد را می گویید وحدت بخش است، انها هم جامع واحد را می گویند وحدت بخش است. محمول جامع را می گویند وحدت بخش است.

این است که این نقض مرحوم اخوند بر کسانی که تمایز علوم را به تمایز موضوعات قرار دادند یا محمولات قرار دادند، نقض ناروایی ست. نه.

ان که در رد ان ها می شود گفت، همین تحلیل ارتکاز است. عقلاء که یک مجموعه ی مسائلی را، این را علم قرار دادند. مجموعه ای را ان علم قرار دادند. مجموعه دیگری را یک علم دیگر قرار دادند، این را باید تحلیل بکنیم. این را باید تحلیل بکنیم. این ها برهان عقلی ندارد. این ارتکاز عقلاء را این عمل عقلاء را تحلیل باید بکنیم. چی سبب شد که امدند گفتند این مجموعه اسمش علم اصول باشد. داعی شان چی بود. سببش چی بود. سببش این بود که این ها دیدند موضوع واحد است یا این که دیدند غرض واحد است.

در ذهن ما فرمایش مرحوم اخوند، اقرب به ذهن است.

غرض مهم است. هدف مهم است. این ها منبهات است. عقلاء می روند سراغ ان غرض. غرض را که تعریف می کنند، می بینند اول چیزی که به ذهن انسان می رسد، غایه اول تصورا اخر تحققا. ان مهم است در نظر عقلاء. ان هایی که مقاله ای نوشتند، رساله ای نوشتند، ببینید که وجدان می کنند این مطلب را یا نه. دنبال یک غرضی اند. در این جامعه یک غرضی را می خواهند ایجاد بکنند، تحصیل بکنند. می روند سراغ مطالبی که این غرض را تامین می کند. اما در ذهن…این امر دقیقی ست. باید یک موضوعی باشد. جامع بین این موضوعات، نه. این را … اصلا گاه گاهی همان… غرض ان قدر مهم است، همان را می ایند محور بحث قرار می دهند. اصلا همان را می ایند موضوع قرار میدهند. ان قدر مهم است. موضوع بحث می گوید هر چیزی که کمک می کند برای مجتهد شدن. مجتهد شدن غرض است. ان را می اورد در موضوع کلامشان.

در ذهن می اید که فرمایش مرحوم اخوند، اقرب به ذهن است.

امر بسیطی ست این داستانش.

جامع بین موضوعات، جامع بین محمولات، بعضی دیگر فرمودند حیثیات. علم نحو بحث می کند از حیث اخر کلمه، صاحب فصول فرموده، علم صرف بحث می کند از حیث بناء کلمه. حیثیات در ذهن عقلاء نیست. در ذهن اول و اخر همان غرض است. یا این که بعضی دیگر فرمودند ملاک سنخیت است. السنخیه عله الانضمام. سنخیت علت شده ست که این ها با هم بشوند یکی. ان ها با هم بشوند یکی. نه. سنخیت…در علم اصول هم بحث عقلی می کنند. هم بحث نقلی می کنند. با هم سنخیت ندارند. یکی از الفاظ بحث می کند. یکی می رود از احکام عقلیه بحث می کند. یکی از امور عقلائی بحث می کند. این ها امور دقیقه ای ست که بعضا در مقام تحلیل به ذهن اهل تحقیق رسیده است.

امر لیس بمهم ولی در ذهن ما این است که فرمایش مرحوم اخوند اقرب است. این ها برهان ندارد. تحلیل مرحوم اخوند، به روش عقلاء نزدیک تر است. همه عقلاء سراغ هدف اند. بقیه ها…ممکن هم هست…استطراد هم همین است. می گوید که به خاطر این هدفم، یک مساله استطرادی را هم گاه گاهی در بعضی از علوم می اورند. می گویند که ما را به ان هدف می رساند و لو استطرادی ست. حالا همه اش استطرادی، باز خلاف عرف عقلاء ست. ولی گاهی هم می بینید که یک مساله ای را می اورد که ربطی به موضوع محمول ندارد می گوید که هدف ما را تامین می کند.

تمام اساس، المجمع للمسائل، الموحد للمسائل، الممیز للعلوم، مساله هدف است و غرض. و ان التمایز العلوم بتمایز الاغراض.

تحصل الی هناک تا این جا که می خواهیم وارد بشویم به موضوع علم اصول، به علم خودمان وارد بشویم، تا این جا این حرف ها صحبت شد:

ایا علم باید موضوع داشته باشد یا نه.

گفتیم که موضوع به این معنا که الجامع بین موضوعات المسائل که فلاسفه می گویند، این دلیل ندارد. البته یک محوری باید داشته باشد. حول یک محوری باید بحث بچرخد تا عقلائیت داشته باشد. اما موضوع این طوری که فلاسفه می گویند، که ارباب علوم می گویند، این دلیل ندارد. ادله ای را که اورده بودند، قاصر بود. دلیل ما همین امر عقلائی ست.

این یک مطلب بود.

مطلب دوم این بود که ایا…این را جدایش می کنیم امروز. ایا باید موضوع واحدی باشد در بین. اصل موضوع به معنی المحور قبول کردیم اما باید واحد باشد یا نه،

گفتیم واحد هم دلیل ندارد. نه اصل موضوع دلیل دارد نه موضوع واحد. و گفتیم که نه. مثال هم زدیم. علم نحو می گوید کلمه و کلام دو تا موضوع است. علم منطق دو تا موضوع است. علم اصول عند علماء سابقین، چهار تا بوده است. لزومی ندارد. مهم یک محوری باشد. محور لازم نیست که واحد باشد. یک محوری باشد هر چند متعدد که بعضی از مسائل برای او باشد. برخی برای دیگری. این عقلائیت دارد.

این موضوع باید باشد. ان هم موضوع واحد. تمام شد.

موضوعمان چیست.

ما یبحث عن عوارضه الذاتیه.

عرض کردیم ذاتیه ای به این معنا که یعنی برای خودش، این خوب است. این عیبی ندارد. عقلائیت دارد. مال خودش نباشد این جا بحث کنیم، استطراد است. اگر مرتبط باشد، استطراد است. اگر مرتبط نباشد، اصلا دیگر ان خروج از طریقه عقلائیه است. در علم نحو بحث می کنید که اعراب یعنی چه. بناء یعنی چه. خب این مرتبط است. از عوارض کلمه نیست. اعراب چیست که از عوارض کلمه نیست. حمل بر کلمه نمی شود. ولی استطراد است. مسائل استطرادیه به مسائلی گفته می شوند که در فهم محمولات دیگر دخیل اند. باید اول بگوییم که اعراب چیست تا بعد بگوییم الکلمه معرب و مبنی. مبادی. مقدمات است. دخیل است. مبادی تصوریه است. مبادی تصدیقیه اند. دخیل اند در رسیدن به ان غرض. ولی محمولات ان علم نیستند. اما اگر نه. دخیل در غرض هم نیست. همین طوری گفته است مساله. دیگر نمی شود بگوییم یک علمی ست. اسم این می شود کشکول. کشکول یعنی علم نیست. کشکول است. همه چیز در ان هست. کشکول یعنی علم نیست. همین طوری مسائل متفرقه ای را جمع کرده ست. چون یک علم خاصی نیست از همه علوم در ان هست، اسمش را گذاشتند کشکول. کشکول کشک است. علم نیست.

س:

ج: کشکول امر عقلائی است. یک علمی نیست. گفت بی دینی هم یک دین است. ان هم همین طوری ست. یک کتابی ست. مختلف اند. نه ان ها استطرادی…

مطلب دوم تعریف موضوع بود به معنایی که اخوند کرده بود. همان عبارت فلاسفه را مرحوم اخوند گرفته بود، ما یبحث عن عوارضه الذاتیه، ولی یک ای اورد. ای بلاواسطه فی العروض. راهش را جدا کرد از انها. به معنایی که فلاسفه می گویند، هیچ وجهی ندارد. او لازم می اید خیلی از مسائل علوم، از ان علم خارج بشود. استطرادی بشود. اما به ان معنایی که مرحوم اخوند فرمود که توضیحش را مرحوم ملاهادی داده است، نگاه بکنید مرحوم ملاهادی، همین می گوید حملش حقیقی باشد مجازی نباشد، این توضیحات را ما در کلام ملاهادی دیدیم نه در کلام صاحب فصول. عبارت را صاحب فصول هم دارد ولی توضیحات که ما دادیم و گفتیم که مراد مرحوم اخوند است، توضیحاتی ست که در تعلقه اسفار است برای ملاهادی سبزواری.

این هم مطلب دوم.

گفت متحد باشد این موضوع با موضوعات مسائل ان علم.

گفتیم این متحد باشد، باز ان اتحاد ماهوی را ما نتوانستیم قبول بکنیم. فرد و طبیعی باشد، نه. گفتیم این هم دلیل ندارد. همین مقدار باشد که بشود محمول این را به ان نسبت بدهیم. همین مقدار کافی ست و لو فرد و کلی نباشند، یک امر انتزاعی باشند. می گوید هر چیزی که سبب پول در اوردن باشد. یک امر انتزاعی ست. هم موضوع یک مساله ذلیل شدن است. بر ذلیل شدن هم مترتب می شود. محمول ذلیل شدن. می گوید این هم موجب پول در اوردن است. موضوع یک مساله هم عزیز شدن ست. فرقی نمی کند. عنوان انتزاعی در متباینات قابل حمل است. مهم این ست که این محمولات را لا بالعرض و المجاز، بالحقیقه. لا بالحقیقه دقیه عقلیه، بالحقیقه عرفیه بتوانیم بر ان موضوع حملش بکنیم.

این هم مطلب سوم.

مطلب چهارم راجع به این بود که یک علم حقیقتش چیست.

حقیقت یک علم عبارت است از مجموعه مسائلی که ان ها در یک چیزی وحدت پیدا کردند تا بشود یک علم. ان چیزی که ان ها را وحدت بخشیده است، چیست؟ گفتیم حرف های زیادی ست در این باره. اقرب به ذهن…این ها واقعا الان اتفاق افتاده است در خارج این علم ان علم اصلا خارج را تغییر نمی دهد. در خارج این ها اتفاق افتاده است. می خواهیم خارج را تحلیل بکنیم. چه چیز سبب شد که این ها این شد این علم، ان شد ان علم. ایا غرض را دید از هر جا جمع کرد اورد گفت یک علم یا گفت موضوع را دید. دیده که این موضوع جامع چه موضوعاتی ست. به غرض کار نداشت. چون اصل غرض است. مهم اساس کار، غرض است در عقلاء. اساس حرکتشان، اصل حرکتشان، منشأش غرض است، کیفیت حرکتشان هم منشأش غرض است. این است که فرمایش مرحوم اخوند را قبول کردیم.

بعد مرحوم اخوند وارد این بحث ما شده است مقدمه تا الان علم اصول نبود. مقدمه مرحوم اخوند ما هو موضوع علم الاصول.

مرحوم اخوند مقدمه فرموده است که در موضوع، شناخت عنوان خاص دخالت ندارد. ممکن است یک علمی موضوعی داشته باشد، نتوانیم ان موضوعش را بیان بکنیم. نتوانیم بفهمیم که ان موضوع چیست. معرفت موضوع، بیان خصوصیات موضوع، اشاره به ان عنوان موضوع، این، دخلی در ان موضوع ندارد. موضوع را که تعریف می کنند، نمی گویند موضوع ان است که شما با خصوصیاتش می دانید. نه. موضوع ان است که با موضوعات مسائل اتحاد دارد. ممکن است بدانید چیست، ممکن هم هست که ندانید چیست. فقط بگویید همان که …خیلی دیگر این جا تند رفته است. موضوع علم شما چیست؟ موضوع علم ما همان چیزی ست که با موضوعات مسائل، اتحاد دارد. گفته است که شناخت موضوع، خصوصیات موضوع، بتوانی بگویی چی هست، این دخالت در اصل موضوع ندارد. موضوع را تعریف کرده است. الموضوع هو الجامع. حالا ان جامع اسم خاصی داشته باشد یا نداشته باشد. این را می گوید که بعدا نتیجه می گیرد. می گوید که  در موضوعیت موضوع، علم به خصوصیتش، عنوان داشتنش، عنوان خاص داشتنش، دخالتی ندارد.

ان وقت دنباله اش گفته است که پس ما می گوییم که موضوع علم اصول، همان است که با موضوعات مسائلش، اتحاد دارد.

این کار مرحوم اخوند است. روش مرحوم اخوند است. یک خورده مبهم صحبت می کند. الان بعد می رسیم می گوید وضع یک نحوه اختصاصی ست. اما چی هست، بیانش نمی کند. می گوید معرفه الشیء بوجهه معرفه له.

همان چیزی که با موضوعات مسائلش، اتحاد دارد، ان موضوع علم اصول است.

فرموده موضوع علم الاصول هو الکلی المتحد مع موضوعات مسائله. گفته این است. وجهی که مرحوم اخوند رفته است، این است.

اما این که گفته اند موضوع علم اصول، ادله اربعه است بما هی ادله یا ذات ادله اربعه هست، گفته است هر دو این ها نادرست است. معروف و مشهور می گویند موضوع علم اصول ادله اربعه است. این که می گویند ادله اربعه یعنی بما هی ادله. کتابی که دلیلیتش ثابت شده است. این موضوع است. چون گفته است چهار تا. چون این چهار تا دلیلیتش ثابت شده است. گفته است الادله الاربعه. ادله یعنی بالفعل ادله اند. ظاهر…اختصاص به اربعه، معنایش این می شود که یعنی این ها که دلیل اند بعد از فراغ از دلیلیتشان این ها موضوع اند. کتابی که حجت شده است موضوع است برای علم اصول. سنتی که حجت شده است موضوع است برای علم اصول. ان که صاحب قوانین هم تصریح کرده است ادله اربعه بما هی ادله.

مرحوم صاحب فصول دیده است که اگر این طور باشد، خیلی از مباحث علم اصول، خارج می شوند از علم اصول. زیر مجموعه ادله اربعه نیست. این همه بحث می کنیم خبر واحد اساسی ترین بحث علم اصول، خبر الواحد حجه است. خب خبر الواحد حجه، از اصل دلیلیتش داریم بحث می کنیم. این را گفتند بحث از وجود موضوع، جزء مبادی العلم است نه جزء خود علم. پس اگر موضوع شما ادله است بما ادله، بعد بحث می کنید که خبر واحد دلیل ام لا، این بحث از وجود الموضوع است نه از محمولاتش. نه از عوارض. می شود جزء مبادی علم اصول. می شود جزء مبادی العلم. مبادی تصوری اش. مبادی تصوری …یا حالا تصدیق به موضوع.

س:

ج: نه. ان مبادی تصدیقی را می گویند تصدیق به محمول مثل شعر…نه. وجود موضوع را تصور کنید. حالا این ها اصطلاحات است. بگذریم.

مرحوم صاحب فصول دیده است که خیلی از این مباحث حجج، از علم اصول خارج می شوند. لذا امده است گفته است که موضوع علم اصول، کتاب است. سنت است. اجماع است. عقل است. بذاته لا بما هی ادله. شما اگر بحث می کنید سنه حجه، این بحث از عوارض الموضوع است نه بحث از تحقق الموضوع. اگر بحث می کنید ظاهر الکتاب حجه، این بحث از عوارض الموضوع است. داخل علم اصول است. برای این که مباحث حجج را داخل علم اصول بکند، امده است بما هی ادله را حذف کرده است. گفته است که موضوع علم اصول، ذات الادله است. ذات الکتاب است. نه کتاب حجت. فالبحث عن حجیت این ها، داخل فی علم الاصول.

مرحوم اخوند دیده است که این هم مشکل دارد. لذا رفته است سراغ کلی.