بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در موضوع علم اصول بود.
مشهور موضوع علم اصول را ادله اربعه قرار دادند بما هی ادله. کتابی که حجت است، موضوع علم اصول است و هکذا سنت و اجماع و عقل.
نظر دوم نظر صاحب فصول بود که موضوع علم اصول را ذات این ها قرار داد. نه به وصف دلیلیت. تا این که بحث از حجیت این ها جزء علم اصول بشود.
نظر سوم هم نظر مرحوم اخوند بود که فرمود نه ادله بما هی ادله، و نه ذات ادله، بلکه موضوع ما، یک امر جامع متحد با موضوعات مسائل علم اصول است. و فرمود که لزومی هم ندارد. ما دلیلی نداریم که باید ان عنوانش را، ان اسمش را بدانیم. برهان ما مثلا قاعده سنخیت بود. قاعده تمایز. این ها می گفتند که باید یک جامعی باشد. اما عنوان خاصی هم داشته باشد، دلیل نداشتیم. ممکن است که ما که در ذهن بعضی ها بود که امر مستبعدی ست، کافی ست که ما با یک عنوانی به او اشاره کنیم.
موضوع علم اصول عبارت است از ان موضوع جامع بین موضوعات مسائلی که اگر شخص ان ها را بداند، تمکن از استنباط پیدا می کند. همین خودش یک نوع اگاهی به موضوع است. موضوع ما یک چیزی ست. همین طور نمی گوید یک چیزی هست. نه. یک چیزی هست که با موضوعات مسائلی اتحاد دارد که اگر ان مسائل را شما یاد بگیرید، قدرت بر استنباط پیدا می کنید.
مرحوم اخوند در این عبارت فرمود که لزومی ندارد که عنوان خاصی شما بدانید. کفایت می کند اشاره. این اشاره اش این است که من عرض می کنم.
که مرحوم نائینی هم همین طور فرموده است.
مرحوم نائینی هم فرموده است موضوع علم اصول، عبارت است از الجامع بین موضوعات مسائلی که این سنخی هستند. مسائلی که قدرت بر اجتهاد را می اورند. قدرت بر استنباط را می اورند. همین خودش یک نوع با اشاره کردن به غرض، یک نوع معرفت به موضوع پیدا می شود. همین یک نوع معرفت است. ما شناختیم موضوع علم اصول، ان است که جامع بین موضوعاتی ست که غرض از ان موضوعات، به ضم محمولاتشان تمکن از استنباط است. این هم یک نوع معرفتی ست.
این فرمایش مرحوم اخوند.
این که مرحوم اخوند رفته است سراغ جامع، دلیلش را قبلا گفت. دیگر ان را بحث می کند. چرا باید جامع داشته باشیم، گذشت.
اما این که چرا نمی تواند موضوع علم اصول ادله بما هی ادله باشد. چرا نمی تواند ذات ادله باشد، این ها را این جا بحث کرده است. ان جهت اثباتی…اصلا جهت اثباتی را می گوید معلوم شد از قبل. موضوع علم اصول، الجامع المتحد مع موضوعات مسائل کذایی.
س:
ج: همه علوم همین طوری هستند. نمی شود برای یک علمی…
س: هیچ علمی ما یک چیز مشخصی نداریم.
ج: البته در فلسفه که علم اعلاء است، ادعاء کرده است که انجا مثلا الوجود موضوع است. می توانیم ان جا. ولی غالب این علومی که متداول است، نمی توانیم برایش یک موضوع جامعی پیدا کنیم. وجهش هم همین است که می بیند موضوعات مسائل، با هم تباینی دارند. تباین ما دارند. به راحتی نمی شود یک جامعی را از ان ها بکنیم. این را دیده است. حالا مهم نیست. در علم اصول، داستان این است.
ایشان این طور ادعاء کرده است که موضوع جامع است به برهان سابق و موضوع این دو تا نیست.
اما موضوع ادله بما هی ادله نیست، خب پر واضح است. همان که مرحوم صاحب فصول هم فرمود. اگر بناء باشد موضوع علم اصول، ادله باشد بما هی ادله، کتابی که حجت است، موضوع علم اصول است، لازم می اید خیلی از مسائل علم اصول از علم اصول خارج بشود. بحث از حجیت خبر واحد، ظهور ظواهر قران، این ها همه از علم اصول خارج می شود. این ها بحث از حجیت است. مباحث حجج که مباحث مهمه علم اصول اند، استصحاب حجت است یا حجیت ندارد، این ها از علم اصول خارج می شوند چون اگر گفتیم که موضوع علم اصول ادله بما هی ادله، بحث از حجیتشان، بحث از وجود موضوع است نه از عوارض موضوع و بحث از وجود موضوع، جزء مبادی موضوع است نه خود علم. علم باید بحث کند از عوارض موضوع.
مرحوم صاحب فصول هم همین اشکال را کرده است لذا ادله را بما هی ادله گفته است موضوع نیست. گفته موضوع علم اصول، ذات کتاب است. عوارضش چی هست. بحث می کنیم که ایا ظاهرش حجت است یا نه. ذات سنت است. بحث می کنیم که سنت حجت است یا نیست. ذات اجماع است. بحث می کنیم که اجماع حجت است یا نه. خب این ها بحث از عوارض موضوع است.
مرحوم اخوند فرموده است که درست ست که اگر ما موضوع را ذات ادله قرار بدهیم، ان اشکال وارد نیست و لکن باز یک اشکال دیگری وارد است.
اشکالی را که مرحوم اخوند فرموده است بر این نظریه وارد است، دو تا فرض دارد.
فرموده دو فرض در این جا هست. علی کلا الفرضین، اشکال دارد موضوعیت ادله اربعه.
و ان دو فرض راجع به سنت است فقط.
فرموده این که می گویید یکی از ادله اربعه سنت است، مراد از سنت چیست. ایا مراد از سنت همان معنای معروف است. قول معصوم، فعل معصوم، تقریر معصوم. سنت در مقابل کتاب. محکی مراد است نه اعم از حاکی و محکی.
و اخری مراد از سنت، یعنی اعم از فعل امام قول امام و حاکی قول امام که خبر واحد را هم بگیرد.
دو فرض بیشتر نداریم.
اما علی تقدیر اول اگر مراد از سنت، معنای معروفش باشد، لازم می اید که بحث خبر واحد که از عمده مباحث علم اصول است، بحث تعادل و تراجیح که از عمده مباحث علم اصول است، لازم می اید که این ها از علم اصول خارج بشوند.
چون ما در بحث حجیت خبر واحد و تعادل و تراجیح، بحث ما از حجیت سنت نیست. سنت به معنای قول معصوم، تقریر معصوم، فعل معصوم. بحث از حجیت خبر، بحث از عوارض سنت نیست. سنت به معنای محکی. اصلا حجیت سنت مفروغ عنه است. اصولی ان را در کلام، در اعتقاداتش، ثابت کرده است که همان طور که کتاب معتبر است، سنت هم به معنای معروفش معتبر است.
بحث از حجیت خبر در بحث خبر واحد، بحث از حجیت ای الخبرین در باب تعادل و تراجیح، بحث می کنیم ای الخبرین حجه. ای الخبرین متعارضین حجه. یکی حجت است. مرجحات را قبول بکنیم. نکنیم، احدهما تخیییرا.
گفته است که این ها بحث از عوارض سنت نیست. لذا لازم می اید که این دو تا بحث مهم از علم اصول خارج بشوند و این ها بشوند استطرادی. و این غلط است قطعا.
بعد اشاره کرده است به جوابی که شیخ انصاری داده است.
مرحوم شیخ انصاری نظر صاحب فصول را قبول کرده است. گفته است که موضوع علم اصول، ادله اربعه است بذاتها. بعد این اشکال را مطرح کرده است که بحث از حجیت خبر واحد، بحث از عوارض سنت نیست. در اول بحث حجیت خبر واحد، در ان جا جواب داده است از این اشکال. دفاع کرده است از نظریه صاحب فصول که مختار خودش هم هست. و فرموده است که بحث از حجیت خبر چه در باب خبر واحد، چه در باب تعادل و تراجیح، این هم بحث از ثبوت السنه است. سنه به همان معنای مصطلحش. ما در بحث حجیت خبر واحد، درست ست که ظاهر بحث این است که خبر الواحد حجه ام لا. ولی لبش این ست که هل السنه تثبت بخبر الواحد ام لا تثبت. ثبوت سنت به خبر، این از عوارض سنت است. هل السنه تثبت بخبر الواحد ام لا. گفته است که این، بحث از عوارض سنت است. پس بحث از خبر واحد، داخل علم اصول است. و لو ظاهرش نیست. می گویید خبر الواحد حجه. خبر واحد که سنت نیست. ولی لبش چرا. این هم بحث از ثبوت سنت است.
این دفاعی که مرحوم شیخ در اول بحث حجیت خبر واحد در رسائل کرده است.
مرحوم اخوند می گوید که این درست نیست. این دفاع نا تمام است.
چون بحث از این که السنه تثبت بخبر واحد، این هم بحث از عوارض سنت نیست. این هم بحث از تحقق موضوع است. السنه هل تثبت بخبر الواحد یعنی هل تتحقق بخبر الواحد. این بحث از وجود موضوع است. و بحث از وجود موضوع، جزء علم نیست.
بعد می گوید ان قلت. این ها فرمایشات اخوند است. ان قلت که این که شما می گویید السنه تثبت بخبر الواحد، بحث از وجود موضوع است، این در وقتی ست که ما بحث بکنیم از ثبوت واقعی سنه به خبر واحد. از تحقق واقعی اش. در حالی که ما…اگر از تحقق واقعی اش…هل تتحقق. مفاد کان تامه. هل توجد بخبر الواحد، این بحث از وجود موضوع است. اما اگر ما از ثبوت تعبدی اش بحث بکنیم. هل السنه تثبت بخبر الواحد یعنی هل السنه تثبت ثبوتا تعبدیا. ثبوت تعبدی یعنی چه. یعنی هل تجب العمل بها. یعنی وجوب العمل. سنت ثابت می شود تعبدا به خبر واحد، یعنی وجوب عمل پیدا می کند اذا قام خبر واحد. اگر مقصود از تثبت، ثبوت تعبدی باشد به معنا وجوب العمل، این می شود از عوارض سنت. هل السنه یجب العمل طبقها اذا قام الخبر. وجوب العمل طبق السنه، این از عوارض السنه است. یعنی اول سنت را موضوع قرار می دهیم، مفروغ عنه است. هل یجب العمل طبقها ام لا. می شود از عوارض سنت. پس این اشکال شما بر شیخ انصاری وارد نیست.
فرمایش شیخ درست است که فرموده است بحث در خبر واحد، بحث از ثبوت السنه است و جزء علم اصول است. چون مرادش از ثبوت السنه، ثبوت تعبدی است. به معنی وجوب العمل و وجوب العمل از عوارض سنت است.
اشکال شما بر شیخ انصاری وارد نیست.
همین جا اضافه کنیم.
قطعا مراد مرحوم شیخ انصاری که فرموده است بحث از حجیت خبر در این است که هل السنه تثبت، قطعا مرادش ثبوت تعبدی ست. چه طور شده مرحوم اخوند، اول بحث را برده است به ثبوت واقعی، نفهمیدیم. قطعا مرادش ثبوت تعبدی ست چون اصلا معنا ندارد ثبوت واقعی سنت به خبر واحد. ثبوت واقعی سنت، به ابراز معصوم علیه السلام است. به اراده او هست. سنت می خواهد تحقق خارجی پیدا کند، فاعلش، امام علیه السلام است. اصلا معنا ندارد، معقول نیست که خبر واحد، ایجاد بکند سنت را واقعا. محققش بکند خارجا. این جزء علل او نیست. در سلسله علل او نیست. پر واضح است. گذشته این که وقتی مجتهد دارد صحبت می کند. بحث می کند سنت ثابت می شود، یعنی به ثبوت تعبدی. خود شان مجتهد هم همین را اقتضاء می کند که از تعبد صحبت بکند نه از واقعی.
س:
ج: خارجا وجود پیدا بکند سنت به خبر واحد. تحقق پیدا بکند. علم که باز احراز شما هست. تحقق اصلا معقول نیست تحقق سنت به خبر واحد.
لذا این که مرحوم اخوند اول حمل کرده است کلام شیخ را بر ثبوت واقعی، مفاد کان تامه، بعد اشکال کرده است. بعد دوباره قبول کرده است که ثبوت تعبدی. نه. این ها تطویل است به ذهن ما. پر واضح است که مراد مرحوم شیخ از این که فرموده است هل السنه تثبت بخبر الواحد، مرادش ثبوت تعبدی است.
ثبوت تعبدی هم…این ها عبارات اخوند است. ثبوت تعبدی هم مفاد کان ناقصه است. می گوییم کانت السنه واجبه العمل. وجوب عمل را حمل می کنیم بر سنت به مفاد کان ناقصه.
و عوارض هر علمی ان است که حمل بشود بر موضوعش به مفاد کان ناقصه.
پس تا الان درست گفت مرحوم شیخ که بحث از حجیت خبر چه در باب حجیت خبر و چه در باب تعادل و تراجیح، این بحث از عوارض سنت است نه از بحث از تحقق سنت.
س:
ج: ثبوت واقعی یعنی تحقق خارجی. یعنی سنت با خبر واحد ایجاد بشود. محمول ما خود خبر است. تعبد در مقابل تحقق است. اعتبار در مقابل خارج است. السنه تثبت یعنی تتحقق. ان که یصیر معلوما دوباره می شود مفاد کان ناقصه. اخوند تصریح کرده است مفاد کان تامه. کان تامه، تحقق خارجی است. فعل ان فاعل. السنه تثبت یعنی تتحقق خارجا. یعنی توجد. السنه توجد بخبر الواحد. این معنای نا معقولی ست. بهتر این بود که مرحوم اخوند این را نمی اورد. کان تامه اش می شود از مبادی علم اصول. از مقدمات. به معنای ثبوت تعبدی می شود مفاد کان ناقصه و حرف شیخ درست می شود.
هل السنه تثبت یعنی هل السنه تصیر واجب العمل اذا قام الخبر مثلا علی وجودها.
این فرمایش مرحوم اخوند که در جواب اشکال فرموده است که حرف شیخ، ثبوت تعبدی ست نه ثبوت واقعی.
خب حالا اگر این طور شد، ایا اشکال مندفع می شود از کلام مرحوم شیخ یا مندفع نمی شود؟
س:
ج: خبر واحد را علم به سنت قرار داده، این می شود از عوارض ثبوت…علم است. یک نوع ثبوت تعبدی ست. این ثبوت تعبدی را فعلا مرحوم اخوند معنا می کند به ثبوت العمل طبق السنه. … ثبوتش به معنای احرازش هست. احرازا تکوینیا. نه احراز می کنیم وجدانا وجود سنت را. احراز می کنیم. ان ثبوت ان جا به معنای ثبوت واقعی نیست. ثبوت علمی ست انجا. یک ثبوت واقعی داریم مفاد کان تامه. یک ثبوت علمی داریم مفاد کان ناقصه. یک ثبوت تعبدی داریم باز مفاد کان ناقصه. منتهی مرحوم اخوند چون خبر واحد را علم نمی دانسته است، ثبوت تعبدی را به علم معنا نکرده است. ثبوت تعبدی را معنا کرده است به وجوب العمل طبق السنه. همین طور گفته است مرحوم اخوند.
این فرمایشی که مرحوم اخوند در جواب از ان اشکال بیان کرده است.
بعد اشکال کرده است و فرموده است که این دفاع هم درست نیست.
به خاطر این که وجوب العمل طبق السنه، این از عوارض سنت نیست. این که سنت وجوب العمل دارد که ما جای بحث نداریم. مساله ما نیست. سنت را واجب است عمل بکنیم. این که ما بحث می کنیم در خبر واحد، بحث از وجوب العمل طبق خبر است نه طبق سنت. وجوب العمل طبق سنت، مبحوث عنه ما نیست. ان که ما در خبر واحد بحث می کنیم، هل الخبر حجه ام لا، بحث می کنیم خبر ایا وجوب العمل دارد یا نه. این من عوارضه است. عوارض الخبر است لا من عوارضها. از عوارض سنت نیست. سنت که معلوم است واجب العمل است. جای بحث ندارد.
این است که فرموده است تلاش شیخ انصاری که می خواسته بحث حجیت خبر واحد را بحث از عوارض سنت بکند، این تلاشش، بی اثر است. و لو مراد ثبوت تعبدی باشد، این ثبوت تعبدی را نمی توانیم ما از عوارض سنت قرار بدهیم. اگر باشد، از عوارض الخبر است لا من عوارض السنه.
هذا تمام الکلام بر فرضی که مراد از سنت، همان معنای معروف باشد که نتیجه این شد اگر مراد از سنت، معنای معروف باشد، بحث از حجیت خبر از علم اصول خارج می شود. دفاع شیخ انصاری هم فائده ای ندارد.
و اما اگر مراد از سنت اعم باشد که گاهی هم می گویند. به خبر واحد هم می گویند من السنن است. مراد از سنت، اعم از حاکی و محکی باشد.
اگر مراد از سنت اعم باشد، ان اشکال ما منتفی ست. چون ما در بحث حجیت خبر واحد، بحث می کنیم از وجوب العمل للخبر. خب خبر هم خودش جزء موضوع است. مراد از سنت شد هم محکی و هم حاکی یعنی خبر. خب ان بحث می شود از عوارض. گفته است ان اشکال قبلی، مندفع است. ولی یک اشکال دیگر باز هست. به خاطر این اشکال نمی توانیم ما…عوض کرده است مرحوم اخوند مساله را. گفته است باز از یک جهت دیگری مشکل داریم.
و ان جهت این است که فرموده است نمی شود موضوع علم اصول ادله اربعه باشد که منها السنه بالمعنی الاعم. فرموده چون کثیری از موضوعات علم اصول، اعم اند از این ادله اربعه. ما در علم اصول بحث می کنیم الامر ظاهر فی الوجوب ام لا. این الامر اعم است از این که چه در قران باشد یا چه در سنت باشد یا نه. امر. مطلق الامر را بحث می کنیم. شاهد می اوریم. می گوییم مولایی به عبدش بگوید الامر ظاهر فی الوجوب، موضوع ما امر است. اعم از کتاب و سنت است. جمله شرطیه مفهوم دارد یا نه. اعم از این که در کتاب و سنت باشد یا در یک وصیت نامه ای باشد. می گوییم جمله شرطیه به همین مطلب اصولی می گوییم که مفهوم دارد.
فرموده کثیری از مباحث علم اصول، موضوعشان اعم است از کتاب و سنت.
وقتی اعم شد، عارضی که برای اعم است، اسنادش به ان که اخص از او هست، اسنادش مجاز است. واسطه در عروض می خورد. دیگر نمی توانید بگویید الامر ظاهر فی الوجوب، این ظاهر فی الوجوب را نمی توانی اسناد بدهی به کتاب. الکتاب ظاهر فی الوجوب. ان که ما گفتیم ظاهر فی الوجوب، مطلق الامر بود. محمولی را که مال عام است، اسنادش به خاص، گفته است که مجاز است.
در تقریرات یک چیز دیگر هم اضافه کرده است.
گفته است که یک مشکل دیگر هم دارد که این محمول ها را نمی توانی اسناد بدهی به این کتاب. سنت. چون کتاب همه اش که امر نیست. بعضی هایش امر است. بعضی هایش نهی است. بعضی هایش جمله شرطیه است. باز از این جهت که ان ها بعض هستند، باز نمی توانی محمولات را نسبت بدهی به کتاب. الکتاب ظاهر فی الوجوب، کجا ظاهر فی الوجوب است. بعضی هایش ظاهر در وجوب است. بعضش ظاهر در حرمت است. بعضش ظاهر در اباحه است.
مشکل اخوند این است. اخوند می گوید که محمولات علم باید به نحو حقیقی بر موضوع حمل بشود. این مشخصه موضوع است. همه می گویند. موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه یعنی از محمولات خودش. معنایش این شد.
می گوید که این محمولاتی که در علم اصول می اید، محمولات ادله اربعه نیست از دو جهت:
این محمول موضوعی ست که اعم است. موضوع اعم است. نمی توانی بر این حمل بکنی.
باز این، اعم از اون محمول است. ظاهر فی الوجوب برای بعضی از این است.
هم در این یک مشکل داری هم در ان.
مانع حمل داری. ظاهر فی الوجوب را نمی توانی بر کتاب حمل بکنی چون برای الامر است که اعم است. مال بعضی از کتاب است نه کل کتاب.
این است که فرموده است که باز لازم می اید این مباحث.
حرف اخوند این است که عوارض این علم، عوارض این مسائل، حمل بر ادله اربعه نمی شود. شما تلاش کردی سنت را حمل کردی. ولی باز یک مواردی باقی می ماند. حرف اخوند این ست. محمولات این مسائل، حمل بر ادله اربعه نمی شود. بر فرض حجیت ها را حل کردی با ذات الادله، بر فرض خبر واحد را حل کردی به سنت بالمعنی الاعم. ولی دیگر اخرش قابل حل نیست که یک محمولاتی داریم، آن محمولات برای اعم است. باز این هم اعم از ان است. ان موضوعات اعم از این است. این هم اعم از ان است باز. این است که نمی شود ان محمولات را برای این موضوعات حمل کرد. لذا لازم می اید که ان ها هم از علم اصول خارج بشود.
مرحوم صاحب فصول، متنبه این اشکال شده است. دفاع کرده است از این اشکال. از مبنایش دفاع کرده است. ان جا شیخ انصاری دفاع کرد. این جا صاحب فصول دفاع کرده است و این اشکال را جواب داده است.
صاحب فصول فرموده است که چون غرض از ان موضوعات فقط امر کتابی ست. ما که بحث می کنیم الامر ظاهر فی الوجوب، به خاطر اوامر کتاب و سنت است. امر ملک روم را مثلا ما چه کار داریم که ظاهر در وجوب هست یا نه. غرض این است. درست است که ما استدلال می کنیم به قول مولای عرفی، ولی غرض از الامر ظاهر فی الوجوب، امر کتابی ست. النهی ظاهر فی الحرمه، نهی کتابی ست.
دفاع کرده ست. گفته است پس واسطه بین ادله اربعه و محمولات، اعم نیست. مساوی هست.
مرحوم اخوند در کفایه جواب داده ست. با یک کلمه جواب داده است. گفته است درست است که غرض…این را قبول کرده است که غرض از مباحث علم اصول، اوامری ست که درکتاب است. نواهی ست که در کتاب است. این را که شک نداریم. ولی گفته است که غرض، موضوع را ضیق نمی کند. گفته است که مباحث علم اصول، مباحث عامه است . درست است غرض شما ضیق است، ولی بحث عام است.
این را حرف حساب گفته است مرحوم اخوند.
امر ظاهر فی الوجوب کی به ذهنش می رسد امر های ظاهر در کتاب و سنت. نه. الامر ظاهر فی الوجوب.
مباحث علم اصول، مباحث عامه ای ست. برای همه جا بحث می کند. می خواهد در کتاب باشد. می خواهد در سنت باشد. می خواهد پدری گفته باشد به فرزندش. شوهری گفته باشد به زنش. این ها را دارد بحث می کند. این درست است. فرمایش متینی ست. شرط مفهوم دارد، این بحث عامی ست. شرط و لو در وصیت نامه این شخص امده است. در وقف نامه یک شخصی امده است. اصلا علم اصول قواعد عامه است که این قواعد عامه، بله اصلش که رفتید سراغ این قواعد عامه، برای این که کتاب و سنت و این ها را بفهمید، ولی خود قواعد، قواعد عامه اند. یک موارد دیگر هم به درد می خورند. و اصلا ان که بحث می کند، باحث به عنوان یک قاعده بحث می کند. قواعد عامه ای را بحث می کند که در فقه به درد می خورد نه که بحث بکند الامر الوارد فی الکتاب. بحث این نیست.
مضافا…این را باز در تقریرات گفته است. مضافا که شما، بر فرض امر و نهی موضوعات را حل بکنید، ولی کتاب عام است را نمی توانید حلش بکنید. ما دو تا مشکل داریم. کتاب عام است. کتاب همه اش امر نیست. امر دارد. نهی دارد. همه چیز دارد در کتاب.
دو تا مشکل هست. بر فرض یکی را حل بکنید، باز این مشکله ثانی هست.
این است که مرحوم اخوند فی اخر الامر فرموده است که پس موضوع علم اصول، همانطور که ادله اربعه نیست بما هی ادله، کذلک ذات الادله هم نیست. البته ان بیشتر اشکال دارد. ولی این هم اشکال دارد. نمی توانیم اشکالات این را رفع بکنیم.
پس بهتر همین است که بگوییم موضوع علم اصول، یک کلی جامع بین موضوعات مسائلش هست. که همه را می گیرد. هم کتاب را می گیرد. هم ….جامع بین همه این ها. کتاب. اجماع. عقل. و هر چیز دیگری اگر اضافه کردید بر این موضوعات. بعضی ها گفتند و استصحاب. موضوع علم اصول ادله خمسه است. اگر سنی شدی گفتی قیاس هم هست. می گوید ان که ما می گوییم، هر چی هم اضافه کنی، مضر بهش نیست. الموضوع الکلی الجامع بین موضوعات مسائل این علم و مطلب را تمام کرده است در امر اول. وارد امر ثانی شده است.
ما یک نکاتی در کلام مرحوم اخوند داریم. ان شاء الله روز شنبه.