بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در این است که بنابر جواز بقاء بر تقلید میت، حدود ان چیست. ایا در همه مسائل بقاء جائز است یا در بعضی از انها. و اگر بعض هست، خصوصیت ان بعض چیست.
این مساله هم محل اختلاف است. بعضی ها از قائلین به جواز بقاء قائل اند که جائز است بقاء در همه مسائل. عمل او لم یعمل. علم او لم یعلم. بعضی ها خصوص مسائلی را می گویند که به انها عمل شده باشد و گروه سوم هم مسائلی را می گویند که مکلف تعلم کرده باشد بلکه ضیق تر از تعلم، گفتند ان هایی را که الان ذاکر است. اگر هم تعلم کرده است، یادش رفته است، الان از سر نو باید تعلم کند، باز نمی تواند باقی بماند. خصوص فتوایی که در ذکرش باقی مانده است که فتوای تنقیح است.
روی این حساب که این مساله اختلافی ست و در مسائل اختلافی باید به اعلم مراجعه کرد، دیگر این حرف غلط است که کسی بگوید که مجتهد فوت کرد، مساله تقلید را همه قبول دارند. از هر کسی تقلید کردی و باقی ماندی، کفایت می کند. این حرف غلط است. این که بعضی ها توهم کردند که بقاء را همه مثلا فعلی ها قبول دارند. به فتوای هر کدام باقی ماندی، مشکلی ندارد. این حرف غلط است. باز باید در بقاء هم برویم سراغ اعلم. الان که مرجع تقلید سابق ما فوت کرده است، الان عقل عامی متزلزل شده است. چون سخنانی شنیده است بین متدینین که تقلید میت جائز نیست. چه کنم. عقلش می گوید که در مساله بقاء به حی مراجعه کن. ان هم اعلم احیاء. اگر ان اعلم الاحیاء گفت که همه مسائل، و گفت که در مسائل اتفاقیه اعلمیت شرط نیست، برو سراغ یک مجتهد غیر اعلم که موافق این اقا ست. به فتوا او عمل کن. عیبی ندارد. اما از ابتداء غلط است که سراغ غیر اعلم برویم در مساله بقاء. عقل عامی، ادله می گوید که باید سراغ اعلم رفت. بعد اگر اعلم مثلا گفت فی خصوص ما عملت و عالم هم همان را گفت، عیب ندارد چون متوافق هستند و ان اعلم اجازه می دهد که در متوافقین از عالم تقلید بکنی، عیبی ندارد. شما برو مرید ان عالم بشو و به فتوایی که موافق فتوای این است، عمل بکن. بعد از رجوع به اعلم عیبی ندارد اما رجوع به اعلم در قدم اول لازم است.
حالا ببینیم که کدام یک از این انظار است. تمام مسائل. خصوص ما عمل. خصوص ما علم. یا اضیق از همه این ها خصوص ما تعلم و تذکر.
بعضی ها توهم کردند که این مساله مبتنی بر تفسیر تقلید است. تقلید را چی معنا بکنیم، این مبنای این مساله است. اگر تقلید را التزام معنا کردیم کما عن السید الیزدی، التزام به عمل به فتوای مجتهد. گفتند که بقاء بر تقلید می شود در همه مسائل. چون تقلید شده است التزام در همه، بقاء هم می شود در همه. بقاء بر تقلید. ان تقلید را معنا بکنیم. اگر تقلید التزام است، چون التزام به همه است، پس بقاء به همه است. اگر تقلید عمل ست، بقاء بر تقلید می شود بقاء در خصوص ما عمل. اگر تقلید تعلم است، بقاء بر تقلید می شود بقاء در خصوص ما تعلم. پس این که موضوع بقاء چیست، بند به این است که تقلید معنایش چیست. چون موضوع بقاء تقلید ست. تقلید وقتی روشن شد، معلوم میشود که موضوع بقاء هم چیست.
حاصل الکلام توهم کردند که این مساله مبتنی بر تفسیر تقلید است چون موضوع بقاء تقلید است. جائز است بقاء بر تقلید. اگر تقلید معنای عام باشد، التزام، بقاء می شود در همه. خاص باشد بقاء می شود در خصوص.
برخی ها چنین توهم کردند که در تنقیح فرموده و المتوهم کثیر.
و لکن این توهم باطل است.
اگر ان دلیلی که به ما اجازه می داد بقاء را، تجویز می کرد بقاء را در مقابل این که منع ابتدائی را، اگر ان دلیل ما مشتمل بر کلمه تقلید بود، حق با شما ست. جوابی که در تنقیح داده است. اگر ان ادله مجوزه بقاء، موضوعش تقلید بود، خب سعه و ضیق موضوع مبتنی بر معنای تقلید است. اگر ادله ما می گفت یجوز البقاء علی التقلید بعد از ما سوال می کردند در همه مسائل در بعضی از مسائل، تا تقلید را چه معنا بکنیم.
و لکن در ادله مجوزه، عنوان تقلید نیامده است. ادله مجوزه ما، سیره بود که عنوان نداشت. ادله مجوزه ما ادله ارجاعیه بود. ارجاع داده بودند ما را به بعضی از اصحاب. ادله مجوزه ما ایه سوال بود. ایه نفر بود. در هیچ کدام از این ها مثلا تقلید اخذ نشده است. تا بگویید که سعه و ضیقش مبتنی بر سعه و ضیق تقلید است. تقلید اصلا در ادله بقاء نیامده است. ادله بقاء استصحاب بود. استصحاب موضوعش لا تنقض الیقین بالشک است.
این است که فرمودند مبتنی کردن این بحث بر تفسیر تقلید، این توهم باطل. توهم بی اساسی ست. اگر خواسته باشیم ما حدود بقاء را بفهمیم، باید به همان ادله مجوزه بقاء مراجعه کنیم. ببینیم که ادله مجوزه چه قدر اجازه دادند. نه برویم سراغ تفسیر تقلید. تقلید در ادله مجوزه نیامده است.
این فرمایشی که در تنقیح جواب داده است از این توهم.
خوب بود اضافه می کرد که روایتی که در ان تقلید امده است، روایت تفسیر منسوب به امام عسکری من کان من الفقهاء تا فرمود فللعوام ان یقلدوه، خوب بود که این را هم اشاره می کرد که مثلا این هم سند ندارد. و لو شیخ انصاری گفته است که این شاهد صدق دارد. خوشش امده است از این که صائنا لنفسه ..این ها با زهد و تقوای شیخ، تناسب دارد. با روح لطیفش، تناسب دارد. ولی ما گفتیم که صدر و ذیلش، شاهد بر عدم صدقش هست. حالا سند ندارد. اصلش هم سند داشته باشد، باید جمله جمله سند داشته باشد. ما چه می دانیم. این ها وقتی سند نداشت، نمی توانیم به این روایت اعتماد بکنیم.
البته خوب بود ایشان اضافه می کرد. واضح است این ها. نیاورده است، چون واضح بوده ست. مقصودش از ادله، یعنی ادله معتبره. در ادله معتبره تقلید نیامده است. درست است. این هم که معتبر نیست.
البته ان طور که از ظاهر بعض از روایات به دست می اید، این است که این عنوان تقلید در زمان ائمه هم بوده است. این طور نبوده است که در خصوص این روایت باشد. در بعضی از روایت هست که حضرت فرمود شما امر شده اید به تقلید. عنوان تقلید را اورده است. ولی شما به این امر عمل نکردید. مثل این که در میان اصحاب ائمه، ولو روایت معتبره ای به این مضمون نداریم که بروید تقلید بکنید، مثل همین الان که عنوان تقلید، عمل، عمل که اسمش تقلید است، رائج است، مثل این که در زمان ائمه علیهم السلام هم حالا به این رواج، نه. طبیعی ست که ارام ارام رواج بیشتری پیدا می کند. مثل این که در همان زمان ها هم بوده ست که اصحاب ائمه را می گفتند باید تقلید بکنید. من از فلانی تقلید می کنم. مثل این که بوده است. این طور هم عنوان تقلید یک عنوان ناآشنایی، یک عنوان مقترحی، بعد ها امده باشد در روایات، این طور نیست. ولی خب در ادله معتبره ما که دلالت داشته باشد بر جواز بقاء بر تقلید، ادله معتبره ما الداله علی جواز البقاء علی التقلید، در این ها عنوان تقلید نیامده ست. و لو عنوان تقلید بین اصحاب ائمه بوده است. ولی در ادله… مهم ادله است. ادله مجوزه بقاء. مهم ان ها ست. که در این ادله معتبره، عنوان تقلید نیامده ست. این است که باید مجددا برای تشخیص حدود این بقاء به همان ادله سابقه مراجعه بشود.
ما ثابت کردیم جواز بقاء را، حدودش چیست. طبیعی ش این است که به همان ادله مثبته رجوع کرد. همان که اصل بقاء را ثابت کرد، حدودش را هم همان باید ثابت کند. لذا به ان ادله مجوز بقاء مراجعه می کنیم. طبق ان که مرحوم اخوند بیان کرد، ملاحظه می کنیم.
دلیل اول استصحاب بود. اگر استصحاب را قبول بکنیم، متقضای استصحاب همان طور که بقاء تقلید است، کذلک مقتضایش اطلاق است. استصحاب می گوید که وقتی زنده بود، جائز بود تقلیدش در جمیع المسائل. الان هم جواز البقاء فی الجمیع باقی است. استصحاب می گوید که وقتی این مجتهد را درک کردی، اقوال این مجتهد همه اش حجت بود در حق تو. الان که مرد شک داریم. استصحاب می گوید که حجیت ان ها باقی ست در حق تو بتمامه.
این ست که اگر دلیل ما بر جواز بقاء استصحاب باشد، یجوز البقاء فی جمیع المسائل.
منتهی چون که مرحوم اقای خوئی استصحاب در شبهات حکمیه را قبول ندارند، به این استصحاب عمل نکرده است.
س:
ج: حجیت برای همه احکام بود. ربطی به عمل و علم نداشت. روایت گفت که قولش حجت است. عمل بکنی یا نکنی.
این است که اگر دلیل ما استصحاب باشد، دامنه بقاء، گسترده است و در همه بقاء جائز است و چون ما استصحاب را پذیرفتیم، بگوییم که در همه مشکلی ندارد.
و اما اگر دلیل ما ایات بود. روایات بود. در ایات و روایات عمل نیافتاده است. این که عمل شرط باشد، نه.
ایه شریفه فرمود فاسئلوا اهل الذکر. جواب داد، در حقت حجت است. عمل بکنی یا نکنی حجت است. زنده بماند یا نماند. همین جوابش حجت است. زنده بماند یا بمیرد. اطلاق داشت. عمل بکنی یا نکنی. جواب را حجت قرار داده است. ربطی به عمل ندارد.
انذار و لینذروا قومهم، انذار او را حجت قرار داد. اطلاق دارد و لو بمیرد. اطلاق دارد. عمل بکنی یا نکنی.
روایات ارجاعیه. ارجاع داد ما را. برو سوال بکن از محمد بن مسلم. معنایش این شد که جوابش حجت است چه بمیرد و چه زنده بماند. اطلاق دارد. فرض این است که اطلاق هست. از عمل صحبت نکرده است. و اطلاق دارد چه عمل بکنی و چه نکنی. این است که بنابر این که اطلاق داشته باشد، از این جهت تقیید به عمل وجهی ندارد.
عمن اخذ معالم دینی، اخذ بکنم. روایاتی که اخذ را موضوع قرار داده بود، اخذ بکنم، فوقش این است که اخذ بکنی برای عمل. نکند که فقط بحث علمی بخواهی باهاش بکنی. ظاهر روایت این است که برای عمل اخذ بکند. برای عمل اخذ بکند حجت است. عمل بکنی یا نکنی. توش عمل نیافتاده است.
ما در ادله خاصه هیچ دلیلی نداریم. در ایات در روایات که مقید کرده باشد جواز عمل را، حجیت را بالعمل.
سیره هم که دلیل بعد بود، دیگر ان پر واضح است. سیره چه کار به عمل دارد. تازه سیره اموات را هم شامل می شد. عمل در سیره نیافتاده. سیره می گوید که فتوای این مجتهد را که تو اخذ کردی الان حجت است، و لو در زمان خودش عمل نکردی. نسخه را گرفتی امدی منزل، گفتند که دکتر مرد. سیره قطعی است. در سیره اشتراط عمل قطعی البطلان است.
این است که فقط دلیل عمل فللعوام ان یقلدوا هست بنابر این که تقلید عمل باشد.
که ان هم اولا سند ندارد.
ثانیا کی گفته است که تقلید عمل است. این هم اول کلام است.
دلاله و سندا نا تمام است.
فلا دلیل علی اشتراط العمل فی جواز البقاء.
ادله ما اگر دلالت داشته باشد، دلالتشان مطلق است نسبت به عمل.
این است که نسبت به عمل دلیلی بر اشتراط نداریم.
و اما علم. ایا دلیل بر اشتراط دارد تعلم ام لا.
مرحوم اقای خوئی فرموده بله. تعلم دلیل دارد. نه که تعلم، ذاکر بودن. باید الان ذاکر باشد.
فرمایش ایشان این است که ما که استصحاب را قبول نداریم که اطلاق داشته باشد. سیره هم که مردوعه می دانیم یا کشف امضاء…بهترش این است که این طور بگوییم. می گوید در سیره هم که ما کشف امضاء نکردیم به نحو سعه در زیاد تر از ادله لفظیه. و ادعاء کرده ست که ادله لفظیه، مفادشان خصوص ان جایی ست که تذکر. یک ادعاء است. ادله لفظیه حجت می کنند قول مجتهد حی را بعد از مردنش در خصوص ما تذکر. اما لو نسی، اگر یادش رفته است، نه. این تقلید ابتدائی ست. تقلید ابتدائی دلیل ندارد.
فرموده است که ادله لفظیه ما… دو تا کلمه را ایشان به هم ضمیمه کرده است و این ادعاء را ثابت کرده است منتها یک خورده ای عباراتش قاصر است. دو تا نکته را به هم ضمیمه کرده است:
النکته الاولی:
فرموده است که ادله لفظیه به ما می گوید سوال کن. خب سوال می کنید، ان را که دلالت دارد، حجت است، جوابی ست که تعلم کردی. جواب بعد از سوال، می شود مصداق تعلم. مصداق یادگیری. ان روایات ارجاعیه، ان را حجت می کند ان را که بعد از ارجاع گرفته شده است. ان را که بعد از ارجاع گرفته شده است، می شود مصداق ما تعلمت. روایتی که اخذ دارد عمن اخذ معالم دینی، فرموده است که حجت می کند ان را که اخذ می کنم از یونس بن عبد الرحمن، ان را که اخذ می کند از یونس لیس الا تعلم کردن. اخذ معالم به تعلم است. فرموده برو معالم دین را از فلانی بگیر یعنی یاد بگیر. اخذ کل شیء بحسبه. پول را بگیر، یک طور ست. علم را بگیر، یک طور است. خذوا العلم من افواه الرجال همین است یعنی تعلم بکن.
س:
ج: او سوال کرد. سائل گفت عمن اخذ معالم دینی. ا یونس بن عبد الرحمن ثقه اخذ عنه معالم دینی. حضرت فرمود نعم. امضاء کرد اخذ را. لیس الاخذ الا التعلم.
منتها اخذ برای عمل. چون انصراف دارد. به کی مراجعه کنم نه برای بحث علمی. انصراف دارد اخذ برای عمل. مطلق الاخذ را نمی گیرد. فاسئلوا اهل الذکر، سوال از باب این که مقدمه عمل است.
ایشان فرموده، این نکته را ندارد. بعضی دیگر این نکته را ادعاء کردند. ایشان فرموده است مفاد ادله ای که تجویز می کند بقاء را، ضیق است. مفادش بقاء در خصوص ما تعلم است. این یک نکته.
نکته ثانیه:
همان ادعائی که از اول تکرار می کند. این است که ان مقداری را که ادله امضائیه، ادله لفظیه تجویز می کند، اخذ می کنیم. ما زاد بر ان را، و لو سیره هست، ما زاد بر ان را، بعضی اوقات می گوید که این ادله ردع کرده است، ولی بهترش همان است که یک جا فرموده است. با امضاء حصه ای، ما نمی توانیم کشف بکنیم امضاء حصص اخری را.
ضمیمه کرده به این مطلب، فرموده فلو نسی ان فتوایی را که قبلا یاد گرفته است، الان که یادش نیست، می شود تقلید ابتدائی. تقلید ابتدائی را هم روایات ردع کرده است یا امضاء نکرده است.
این ست که منحصر کرده است جواز بقاء را فی خصوص المسائل التی کان المکلف ذاکرا لها. تعلم سابق هم به درد نمی خورد. این اضیق از ما تعلم است. اگر هم بداند تعلم کرده است. دفترش را نگاه می کند. می بیند که نوشته است. از اقا سوال کرده است. نوشته است. ولی الان هیچ یادش نمی اید. گفته است فائده ندارد. یک وقت نگاه می کند، یادش می اید. ان روز از اقا پرسیدیم. می شود ذاکر. ذاکر بعد النسیان. اما اگر هیچ یادش نمی اید. خط خط من است. در حضور اقا رفتیم. ولی هیچ یادم نمی اید که این مساله را به من فرمود، ایشان می گوید بقاء جائز نیست. یک کلمه هم اضافه می کند. می گوید نسیان سبب می شود که تقلید شما ابتدائی بشود. این فرمایشی که ایشان فرموده مع زیادات و توضیحات.
این فرمایش ایشان را اولا ما قبول نداریم که نتیجه این فرمایشات، اشتراط الذکر است. اگر قبول بکنیم این فرمایشات را، غایتش این است که باید تعلم کرده باشد. اما باید الان ذاکر هم باشد، این دیگر خیلی تکلف است. زور می طلبد که ما از ادله مجوزه بقاء، استفاده بکنیم ذکر را. غایت ان که از ادله بقاء استفاده می شود، ادعاء ما این است، اولا غایتش این است که ما تعلم کرده باشیم. و لو بعد یادمان رفته باشد. ذکر ازش استفاده نمی شود. فاسئلوا اهل الذکر، فقط ما سوال بکنیم، قولش حجت است. دیگر به یادمان هم باشد، از کجا. باید سوالی باشد، تعلمی باشد. این که ایشان فرموده است عمن اخذ معالم دین. اخذ معالم دین کافی ست برای.. همین که اخذ کرده، قولش حجت است. اخذ قبول داریم یعنی تعلم. همین که اخذ کرد، ان حجت است ولو بعد یادش برود. این ذاکر بودن را از شکم ادله مجوزه نمی توانیم استفاده بکنیم. اما یادش بماند…در دفترش نوشته است. اصلا هم یادش نیست. ولی صحیح است که بگوییم که این را از فلانی اخذ کرده ام.
این که ایشان در ذهنشان بوده ست که یادش برود، تقلید ابتدائی ست، این فرمایش، فرمایش نادرستی ست. تقلید ابتدائی، تقلید استمراری، این ها که موضوع ادله نیست. ما روایت نداریم که تقلید ابتدائی باطل است. افرض که این تقلید ابتدائی است. ما روایت نداریم که تقلید ابتدائی باطل است. مشکل ما قصور ادله بود. ادله قاصر بود. وقتی ادله مجوزه قاصر نباشد، اخذ صدق بکند، اخذت این را از یونس، سالت این را از اهل الذکر، وقتی این عناوین صدق بکند، و لو اسمش تقلید ابتدائی باشد، چه عیبی دارد. تقلید ابتدائی دلیل منع ندارد. قصور مقتضی ست. شبیه ان چه در اصل مثبت می گویند. گفت اگر ادله اش شامل بشود و لو اسمش تقلید ابتدائی باشد. باشد. این که اجماع داریم که تقلید ابتدائی میت جائز نیست، گذشت. اجماع دلیل لبی ست. این تقلید ابتدائی که یک زمان تقلید می کردم. یک زمان یاد گرفتم. این موارد را نمی گیرد.
این است که ما عرض اول ما این است که اگر قبول بکنیم مفاد ادله مجوزه جواز بقاء است در خصوص ما تعلم، اگر این را قبول بکنیم، می گوییم همین تعلم. حدوث تعلم کافی ست. بقاءش لازم نیست. ذاکریت لازم نیست. اطلاق ادله شامل می شود ما اخذت. بقی فی ذکره او لم یبق.
این اولا.
ثانیا این که ایشان ادعاء فرموده است ظاهر روایات، ظاهر ادله مجوزه خصوص ما تعلم هست، می گوییم نه. این هم یمکن انکار این مطلب. یمکن بگوییم نه. ادله مجوزه و لو بعضی هایش اطلاق ندارد. فاسئلوا اهل الذکر، حق با ایشان است. باید سوالی باشد. تعلمی باشد ولی مثل روایت یونس بن عبد الرحمن. عمن اخذ معالم دینی. یونس بن عبد الرحمن ثقه اخذ عنه معالم دینی، اخذ مساوی تعلم، نه. اخذ اوسع از تعلم است. لا یبعد، ما خیلی اصرار نداریم، که اگر برویم سراغ یونس و بگوییم ما مسائل دینی را بلد نیستیم بعد او یک کتابی به ما بدهد. بگوید که تمام معالم دین را این جا برایت نوشتم برو عمل بکن. صحیح است که بگوییم اخذت عنه معالم دینی. همین که مرحوم سید یزدی گفته است: اخذ صدق می کند به اخذ رساله. این دیگر بستگی به استظهار شما دارد. روایات ارجاع، ارجاع می دهد به اصحاب ائمه. متفاهم عرفی از ارجاع به اصحاب، این است که هر چه را می گویند، حجت است. اگر هم کتابش را بدهد حجت است. چون ان وقت ها متعارف بوده است. همه که این نبوده است که مساله بگویند. برای خیلی ها می گفتند که ما نمی توانیم که همه اش بیاییم. می گفته است که بیا. این را بگیر. این را استنساخ کن برای خودت. این متعارف بوده است.
در ذهن ما این است که بعید نیست که روایات ارجاعیه، روایات مشتمله بر اخذ، حالا و لینذروا شاید این طور نباشد. فاسئلوا اهل الذکر شاید این طور اطلاقی نداشته باشد. ولی متفاهم عرفی این است که اخذ صدق بکند، کفایت می کند و ادعاء ما همان است که مرحوم سید ادعاء کرده است. کما یتحقق الاخذ بالتعلم یتحقق باخذ الرساله. رساله اش را بگیری… و هکذا روایات ارجاعیه. ثانیا تعلم از همه ادله استفاده نمی شود.
ثالثا: حرف اخر این است که افرض این که این ها خصوص تعلم را می گویند، خصوص ذکر را می گویند، این که ایشان فرموده ادعاء کرده است که نمی توانیم سیره را در غیر این ها کشف امضاء بکنیم، سیره را قبول کرده است. سیره هست ولی نمی توانیم کشف امضاء بکنیم، نه. ان را هم ما گیر داریم که نه. و لو این روایات ضیق است، در سیره عقلاء فرقی بین این که تعلم کرده است یا نه، نیست. در هر دو سیره منعقد بوده ست و هست. این است که اگر هم بگوییم ظاهر ادله لفظیه اعتبار تعلم است، باز می گوییم که سیره اطلاق دارد. چه تعلم بکنی یا نکنی. همین که بروی… سیره ای که منعقد شده است بر رفتن سراغ اصحاب ائمه و اخذ فتاوی شان و حجیت ان فتاوی بعد از مردنشان، این اطلاق دارد. سیره بر همین بوده است. می رفتند گاهی حدیث را می شنیدند. گاهی کتاب را می گرفتند. رساله را می گرفتند. در همه این ها سیره منعقد است.
این است که اولا ما می گوییم که استصحاب، مقتضایش، بقاء در مطلق الاحکام است. و اگر استصحاب را قبول نکنیم، مقتضای ادله لفظیه، اطلاق است. چه تعلم بکنیم یا نکنیم. و اگر هم مرحله سوم تنزل بکنیم، می گوییم که مقتضای سیره است. و اگر این را هم اخرش هم نگوییم، می گوییم که لا اقلش ذاکریت شرط نیست. چون این قدر ضیق کرده است. یجوز البقاء فی خصوص المسائل التی هو ذاکر. ذاکریت هیچ وجهی ندارد.
هذا تمام الکلام در حدود یجوز البقاء علی تقلید المیت.
امر اخری که در مصباح متعرض شده است، بحث عدول است. ما این را به تبع ایشان متعرض می شویم. تا اخر هفته هم یک مسائل مهمه ای که در این باب هست را طرح می کنیم، ان شاء الله اگر توفیقی بود، شنبه یوم الشروع من الاول است ان شاء الله.