بسم الله الرحمن الرحیم
در ابتداء درس، کیفیت بحث و چگونگی تعقیب مطالب و بعضی از نکات را در ابتداء دوره جدید متذکر شدند.
مرحوم اخوند در اول کفایه که بسم الله و حمد خدا را ذکر نموده است، فرموده که لا بد لکل علم من موضوع یبحث عن عوارضه الذاتیه.
و فرموده این موضوع نسبتش رابطه اش رابطه کلی و فرد است. متحد است با موضوعات مسائل، اتحاد طبیعی و افرادش.
مثل کلمه و کلام موضوع علم نحو است. این کلمه و کلام متحد است با موضوعات مسائل. مسائلش موضوعاتش یکی الفاعل مرفوع است. المفعول منصوب. کلمه و کلمه اتحاد دارد با الفاعل، با المفعول.
یک جامعی ست که از موضوعات مسائل کنده شده است. اوردند گفتند که موضوع علم نحو، کلمه و کلام است.
لا بد لکل علم من موضوع و موضوع یک جامعی ست که ان جامع، اتحاد دارد با موضوعات مسائل ان علم.
طبیعی اش همین طور است.
مسائلی را دیدند. دیدند که یک غرضی بر این مسائل مرتبط است. ان وقت ان مسائل را موضوعاتش را کنار هم گذاشتند، یک جامعی را از این مسائل جدا کردند. انتزاع کردند. شده است موضوع علم.
در رابطه با این فرمایش مرحوم اخوند، ما مطالبی را بیان کرده ایم:
المطلب الاول:
معروف است مشهور است که لا بد لکل علم من موضوع. همین که تعریف کردیم جامع بین موضوعات مسائل.
این که باید هر علمی موضوع داشته باشد که در کلام اخوند هم مفروغ عنه است این مساله، وجوهی را برای اثبات این مدعی ذکر کرده اند که ما به دو وجهش اشاره کردیم:
دلیل اول:
گفتند که چون که هر علمی برش یک غرض بار است. غرض وحدانی برای هر علمی وجود دارد.
این غرض واحد به حکم قاعده سنخیت الواحد لا یصدر الا من الواحد، این باید از واحد صادر بشود.
قاعده سنخیت دو تا قضیه است. الواحد لا یصدر الا من الواحد. الواحد لا یصدر منه الا الواحد. اسمش را می گذاریم قاعده سنخیه. چون اون واحد است، این هم باید واحد باشد. سنخش باشد.
گفتند که غرض وحدانی علم، این معلول است. و چون واحد است کشف می کند از علت واحده. باید علت واحده داشته باشد. کشفا انیا.
چه طور اصل معلول کشف می کند از اصل علت. وحده معلول هم کشف می کند از وحده علت.
گفتند که ان علت وحدانی لیس الا موضوع واحد.
پس باید هر علمی موضوع واحدی داشته باشد. یک جامعی داشته باشد. تا ان غرض وحدانی از ان جامع، سر بزند.
وجه این که لا بد لکل من موضوع موضوع واحد، وجهش این است که معلولش واحد است. باید علتش واحد باشد. و ان علت واحد نمی شود الا موضوع واحد. پس باید موضوع واحد باشد.
نسبت دادند به مرحوم اخوند که مرحوم اخوند هم که ادعاء کرده است یا قبول کرده است که هر علمی موضوع دارد. مفروغ عنه بوده است پیشش. گفته است که موضوع عبارت است از ان امر متحد با موضوعات مسائل. اصل موضوع باید، مفروغ عنه بوده است. توضیح می دهد که ان موضوع واحد، یتحد مع موضوعات مسائل اتحاد الفرد و الکلی.
گفته اند که وجه کلام مرحوم اخوند در نظر مرحوم اخوند که لا بد لکل علم من موضوع وحدانی، گفتند که این قاعده سنخیت است.
ولکن ما در کلمات مرحوم اخوند این مطلب را پیدا نکردیم. در کفایه نیست. حالا یک بحث هایی دارد مرحوم اخوند بحث خارجش، تقریرات شده است. بناء است ان را هم بیاوریم. نگاه بکنیم. هنوز چاپ نشده است. در دست اقدام است. از کفایه این مطلب استفاده نمی شود. ما یک شاهدی در کفایه پیدا کرده باشیم، که اخوند که می گوید هر علمی باید موضوع داشته باشد، به قاعده سنخیت، ما این را پیدا نکردیم.
منتهی شنیدیم از مرحوم اقای میلانی با یک واسطه، که ایشان ازمرحوم حاج شیخ اصفهانی که شاگرد مرحوم اخوند است، از شاگردان درجه یک مرحوم اخوند است، از مرحوم میلانی نقل کردند که ایشان از شیخ استادشان حاج شیخ اصفهانی نقل کرده بود که مرحوم اخوند می فرمود باید علم موضوع داشته باشد چون غرض وحدانی ست و گفته است که این طور می کرده است الواحد لا یصدر الا من الواحد و می گفت اصول را شب درس می گفت. در دستش انگشتر دری بود. چون نور کم بود، این طور که می کرد، نور به انگشترش می خورد و یک اشعه ای ایجاد می کرد. قضیه اش را این طور حاج شیخ اصفهانی برای مرحوم اقای میلانی نقل می کرده است که به همین برهان می گفته است که باید هر علمی، موضوع وحدانی داشته باشد.
لا بد لکل علم من موضوع. این مطوی در کلام مرحوم اخوند است. منتهی گفته است که و موضوع کل علم ای م یبحث عن عوارضه الذاتیه یتحد مع موضوعات مسائله اتحاد الکلی و فرده. مفروغ عنه بوده است به این قاعده.
و لکن این امر بعیدی بوده است. اصل داستان هم این بوده است که مرحوم اقای میلانی شنیده بوده است که مرحوم اخوند این کار را می کرده است. تعجب می کرده است از مرحوم اخوند که این چه ربطی به قاعده الواحد دارد. تعجب کرده است از مرحوم اخوند، لذا از استادش حاج شیخ اصفهانی پرسیده که این قضیه راست است یا دروغ. حاج شیخ هم گفته است که اره. ان داستان را مفصل بیان کرده است که بله. شیخ استاد همین طور می گفت و در این حالت می گفت که الواحد لا یصدر الا من الواحد در این جا منطبق است.
و لکن همانطور که مرحوم اقای میلاتی و دیگران و دیگران فرمودند، محل بحث ما ربطی به این قاعده ندارد.
الواحد موضوعش الواحد است. الواحد لا یصدر محمولش عدم صدور است. باید موضوع مصدر باشد که ببینیم یصدر منه یا لا یصدر. در حقیقت موضوع ما الواحد است. محمول ما یصدر منه الواحد است. واحد یصدر منه الواحد. متعدد صادر نمی شود. بعد امده تطبیق کرده است. گفته است که ما یصدر، غرض واحد است، پس ان طرف هم موضوع واحد است.
اشکال این است که نه الواحد این جا صغری دارد. نه منطبق است و نه جای یصدر این جا هست.
اصلا این قاعده نه به موضوعش، نه به محمولش، ربطی به بحث ما ندارد.
از این طرف بگوییم. اشتباه گفتیم.
الواحد غرض است. لا یصدر الا من الواحد، ان واحد موضوع است.
نه موضوعا و نه محمولا بر محل کلام منطبق نیست. اجنبی از محل کلام است.