اصول ـ جلسه ۰۷۸ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تعریف علم اصول تمام شد.

همان تعریف مشهور القواعد الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه منتهی ذا اهمیه کبیره. جزئی نباشد وقوعش در استنباط. قابل اعتناء باشد وقوعش در استنباط.

یک کلمه ای را که دیروز فراموش کردیم، این را اضافه می کنیم بعد وارد بحث اخر می شویم.

و ان کلمه این بود که در فرق بین قواعد فقهیه و مسائل اصولیه بعضی ها فرموده بودند نتیجه قواعد فقهیه حکم جزئی ست. این را دیروز غفلت کردیم که بگوییم که این فرمایش هم درست نیست که نتیجه قواعد فقهیه همیشه حکم جزئی باشد، نه. این هم درست نیست. خیلی جا ها حکم جزئی ست ولی بعضی موارد هم، بعضی از قواعد فقهیه است که نتیجه اش حکم کلی ست.

فقیه با قاعده ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده حکم می کند که هر بیع فاسدی ضمان اور است. کلی حکم می کند.

فقیه با قاعده لا حرج حکم می کند که هر وضوء حرجی واجب نیست.

این طور نیست که ما با قواعد فقهیه منتهی بشویم همیشه به احکم جزئیه. مثل قاعده طهارت به حکم جزئی می رسیم. مثل علی الید به حکم جزئی می رسیم. علی الید تطبیق می کنیم.

این است که از قاعده فقهیه دوباره می رسیم به یک حکم کلی دیگری. این طور نیست… قاعده طهارت در شبهات موضوعیه، می گوییم این مشکوک الطهاره و النجاسه است. کل شی طاهر فهذا طاهر. تطبیق جزئی می کنیم. تطبیق می کنیم بر جزئیات. قاعده طهارت در شبهات موضوعیه تطبیقش می کنیم بر موارد خاصه. هذا مشکوک النجاسه و الطهاره و کل شیء طاهر که دست مقلد هم می دهیم. عیبی ندارد. می گوید فهذا طاهر. به خلاف ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده فقیه می گوید هر بیع فاسدی. جزئی نیست. جزئی بالاضافه است ولی جزئی حقیقی نیست.

این است که از این جهتش فرق نمی کند. همانطور که ما با قواعد علم اصول می رسیم به احکام کلیه، ربما با قواعد فقهیه هم با یک حکم کلی می رسیم. تطبیق می کنیم و نتیجه می گیریم یک حکم کلی را.

این است که فارق بین قواعد فقهیه و قواعد اصولیه جزئی بودن و کلی بودن ان که مستنبط می رسد، نیست. نتیجه اش ان نیست که یکی کلی باشد و یکی جزئی. از این جهت فرق نمی کند.

فارق همان است که گفته شد.

حاصل کلام این شد که با کلمه استنباط به تفسیری که مرحوم اقای خوئی توضیح داد استنباط یعنی اثبات الحکم او حاله الحکم. با توسعه ای که داد، کثیری از قواعد فقهیه، کثیری از مسائل سائر اصول، با این کلمه استنباط خارج شد. فقط یک موارد جزئی باقی ماند که ان موارد جزئی را هم با کلمه قواعد عامه خارج کردیم. و لو در طریق استنباط قرار می گیرد ولی با کلمه عامه خارج کردیم. و باقی ماند باز یک جزئیاتی که بعضی از قواعد هستند که عامه هستند. در فقه مورد تمسک فقیه قرار می گیرد. ان ها را هم ما خارج کردیم به ذات اهمیه کبیره. این است که علم اصول درست شد. هی القواعد العامه الممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه همین خودش هم می فهماند. برای این اماده کردن، چیزهای مهمی ست. حالا عیب ندارد. ذات اهمیه کبیره. ما این طور تعریف مشهور را توضیح دادیم و بهش اضافه کردیم تا از ان سه تا اشکال که عمده اش با ان کلمه استنباط خارج می شود. همه ان سه تا اشکال، وارد نیست. ولی برای ان غیر عمده هم این توضیحات و این اضافات را داشتیم.

این که ما ادعاء داریم، مرحوم اسد محمد باقر هم تعقیب کرده است این مطلب را و می گوییم مشهور هم همین را می گویند. ادعاء داریم که اصول قواعد عامه ای هست، این ادعاء دلیلش طبع خود این علم است. اصلا این علم اصول که به این جا رسیده است، طبعش اقتضاء می کرده ست که قواعد عامه ای را مورد بحث قرار بدهند و قواعدی هم که اهمیت دارد. مهم است. ان ها که نتائج جزئی دارند، چون انها زیاد بودند، می خواستند ان ها را هم بیاورند، دیگر خیلی ضخیم می شده است علم اصول. نه. یک قواعد عامه ای ذات اهمیه کبیره. این که ادعاء داریم چون اصلا ذات علم اصول، اگر کسی حقیقت علم اصول را تصور بکند و تصدیق بکند که چرا این علم اصول به وجود امده است و چه طور شده این تغیرات، این تطورات برای علم اصول محقق شده است به این قضیه، اذعان می کند که علم اصول، قواعد عامه ای هستند. قواعد عامه ای که سهم زیادی دارند در استنباط احکام شرعیه.

این است که ما یک بحثی را مطرح کردیم به نام تدوین علم اصول از ابتداء.

از ابتداء که علم اصول را ابداع کردند، تدوین کردند، منشأش این بود که… خب اهل سنت ابتداء دیدند که وحی منقطع شده است. به طور طبیعی پیامبر اکرم نتوانسته همه مسائل را همه فروعات را حتی همه کلیات را بیان بکنند. نیاز مبرم پیدا کردند به حوادث واقعه زیادی که حکمش را باید به عنوان عالم اسلام به عنوان این که مبلغ اسلام هستند، بیان بکنند. و چون دستشان از اهل البیت کوتاه بود، شروع کردند به استنباط کردن. به عمل به ظن. عمل به قیاس. به استحسان. تا در قرن دوم توسط شافعی این قواعدی را که این ها به کار می بردند و نیاز مبرم داشتند، این ها در یک کتابی، کتاب الاصولی، رساله ای در اصول، این ها را جمع کرد.

که در ذهن ما این است همانطور که شیخ طوسی فرموده است در مقدمه عده الاصول. فرموده در میان شیعیان کتاب اصولی نداریم، در ذهن ما هم این است که ابداع علم اصول توسط ان ها شده است. انها، طبیعی اش هم همین است، نیاز مبرم داشتند. باید پاسخگوی مردم باشند. متدینین باشند. از ان طرف هم درب خانه اهل البیت نیامدند، خب باید استنباط می کردند. اجتهاد می کردند. شروع کردند به اجتهاد کردن. ارام ارام یک قواعدی به عنوان قواعد عامه که ابزار استنباط باشد، درست شد تدوین کرد شافعی.

این که بعضی ها فرمدند، خب ولایتشان اقتضاء می کند، یا تعصب مذهبی شان اقتضاء می کند، که بگویند که همزمان با ان ها یا قبل از انها، شیعه ها هم دست به کار شدند. ان ها هم علم اصول نوشتند، ما نتوانستیم این را باور بکنیم. ان که در احوال رجال حدیث هست، کتبشان را شیخ طوسی نقل کرده است، استقصاء کرده است، یک رساله ای ست از یونس بن عبد الرحمن در اختلاف حدیث. ان اصول بهش نمی گویند. رائج بوده است ان زمان اختلاف حدیث. یک مساله اختلاف حدیث را حل می کردند. یکی هم…

س: فضل بن شاذان.

ج: رساله نداشته.

یک رساله ای هم در عام و خاص داشتند همان جمع بین روایات بوده است. حل مشکل روایات می کردند. به عنوان یک کتاب اصولی بین…لذا از انها روایات اصولی ما ندیدیم. روایتی از کتاب ا ان ها، هیچ کدام از محمدین ثلاثه از کتب ان ها، یک قواعد اصولی را برای ما بیان کرده باشند که الان رائج است یا در رساله، در ان زمان ها موجود بوده است، ما نتوانستیم باور کنیم.

یک ادعاء است که یونس بن عبد الرحمن، ابن ابی عمیر که در حقشان نوشتند که راجع به اختلاف حدیث کتاب نوشتند، این یک ادعاء ست که این ها قواعد استنباط را نوشته اند. نه. ما می گوییم که این عنوان، این معنا را نمی رساند. خصوصا شیخ طوسی که شیخ الطائفه  است در مقدمه عده الاصول می گوید که ما در اصول کتابی نداریم جزء یک کتاب مختصری از شیخ مفید. ان هم ناقص که می گوید من اولین کسی هستم که علم اصول را به رشته تحریر در اوردم. این ها نزدیک تر است به ان زمان. ان ها اصول دستشان بود و الا می امد….

س:

ج: جسته گریخته عیبی ندارد.

عیبی ندارد به عنوان علم اصول، ان که در تاریخ ثبت شده است کتابی ست از شافعی. بعدی ها که امدند… این هم هنر نیست. این نیازشان این بود. خاصه، امامیه، ان طور نیازی نداشتند به استنباط. درب رحمت باز بوده است. ائمه در دسترس بوده است. اصحاب ائمه در دسترس بوده اند. می رفتند سراغ… نیازی به این طور چیز ها نداشتند. خیلی نادر بوده است استنباطاتشان. چون نصوص وافر بوده است پیششان. ان ها نیاز مبرم داشتند. این کار را شروع کردند.

و ما…ما  کی احساس کردیم که این نیاز مبرم هم برای ما هم هست؟ بعد از غیبه صغری ما هم این نیاز را احساس کردیم که می گویند ابن الجنید باز اول کسی بوده است که به عنوان کتاب اصولی یک کتاب نوشته است. بعد هم شیخ مفید امده است کتاب ناقص نوشته است. تمام این ها تبلور پیدا کرده ست، محقق شده است به نحو کامل در عده الاصول شیخ طوسی که در ذهن ما این است… این ها را تطبیق بکنید. پیدا بکنید. ما که می گوییم، این ها حدس است. این ها طبیعی مساله است. شما بروید تطبیق بکنید. طبیعی اش این بود که همان کتابی را که اهل سنت نوشته اند، از بعضی جا های عده الاصول هم پیدا ست. حرف های ان ها ست. همان کتاب را برداشته، ان هایی که با مذاق شیعه اختلاف داشته است، ان ها را حذف کرده است، یک چیز هایی اضافه کرده است شده کتاب عده الاصول. این کتاب عده الاصول ظاهرا از مقدمه عده الاصول به دست می اید که در ان زمان، یا سید مرتضی که استاد شیخ است، الذریعه را ننوشته است یا این که…بعید است البته شیخ طوسی، شیخ اطلاع نداشته است. چون هیچ اشاره ای به الذریعه سید مرتضی نداشته است. شاید مثلا بعدها کتاب سید رو شده است و منتشر شده است و در دسترس شیخ طوسی در ان زمان نبوده است. شیخ طوسی را می توانیم بگوییم اول کسی ست که علم اصول را، المسائل الاصولیه که شبیه همین اصولی ست که ما الان داریم بحث می کنیم، منتهی با یک نواقصی، با یک اقتصاراتی و با یک زوائدی. شاید بشود گفت مرحوم شیخ طوسی در خاصه، اول کسی ست که کتابی به عنوان علم اصول می نویسد. به عنوان مبدأ تصدیقی فقه. چون عرض کردم به طور طبیعی، ان زمان بود که ما هم…دیگر نمی شد نامه بنویسند به ناحیه. دیگر متمحض شد جواب دادن از مسائل به اجتهاد، به استنباط. احساس شد که ما هم همان نیازی که ان ها در صدر اول داشتند، ما این وقت احساس نیاز کردیم و امامیه دست به کار شد و نوشتند. کتبی در اصول نوشتند. خیلی ها نوشتند. منتهی ان هایی که ماندگار مانده است، کتاب شیخ طوسی ست. کتاب سید مرتضی ست. متن این ها را نگاه کنید، می بینید که این ها همان حرف های عامه در ان هست منتهی مع زیاداتی و یک چیز هایی را کم کردن. تقلیلات و تکثیرات. تا بعد امد محقق معارض را نوشت. بعد امد علامه. ولی به ذهن می اید از کلمات بعضی از فقهاء بعضی از اصولیون، این طور به ذهن ما می اید، این ها را تتبع بکنید، به ذهن ما می اید که این ها کتاب درسی نشد. باز کتاب درسی همان کتاب ابن حاجب. این ها که امین استرابادی می گوید من کتاب اصول ابن حاجب را خواندم. این خلاف شریعت داشت توش. از این حرف ها قدح می کند. یا مثلا شهید ثانی می گوید که همان کتاب ابن حاجب را در اصول بخوانید کافی ست. مثل این که باز کتاب رائج همان کتاب انها بوده است. همان ها را تدریس می کردند. تدرس می کردند.

تا رسیده به امین استرابادی که ان جا منازعه اخباری و اصولی شروع شده است.

منازعه شدیدی بین اخباریین و اصولیین شروع شده است که باز ان هم یک مناشئی دارد. ان منازعه را، دیگر این ها طول و تفصیل دارد. نگاه بکنید. ان منازعه را ختم کرد مرحوم وحید بهبهانی.

از زمانی وحید بهبهانی اصول امامیه شد یک اصول زخیمی. یک اصول دارای مسائل زیادی. منشاش هم این بود که اخباریون تشکیک می کردند در بحث قطع. بحث قطع وارد اصول کردند. این از مبادی استنباط بود. تشکیک می کردند در ظواهر قران. ظواهر قران را وارد بحث کردند. تشکیک می کردند در برائت، برائت را وارد بحث کردند.

مناشئ زیادی پیدا شد و یکی از ان مناشئ این منازعه اخباریون بود که سبب شد اصولیین، بیشتر وارد میدان بشوند. نقل کلمات ان ها را کردند. جواب از انها دادند. دوباره بعضی اشکال کردند. جواب دادند. ارام ارام توسعه پیدا کرد اصول از زمان وحید بهبهانی، صاحب فصول امد. مرحوم صاحب قوانین امد. بعد شیخ انصاری امد. بعد مرحوم اخوند خراسانی امد. مرحوم نائینی امد. این ها همین طور… بعضی از مسائل را باز تطبیق بکنید. این مقداری که تطبیق کردیم. بعضی از مسائل که خیلی مهم نبود، ان ها را یا مختصر کردند. اجماع در ان اصول های سابق خیلی محل بحث بوده است. ارام ارام مختصرش کردند. بعضی از مسائل نحوی ادبی در اصول قدیم بود، ان ها را حذف کردند. بعضی از قواعد دیدند نیاز است. قواعد عامه نیاز است. ان ها را اضافه کردند. بحث ترتب را مرحوم نائینی اضافه کرد. بعضی از موارد دیدند که در باب استصحاب، روایات پیدا کردند. تنبه به روایات پیدا شد. بعد دیدند که از این روایات، خیلی از مسائل می شود استفاده کرد. بر اثر ظفری که پیدا کردند به روایات، به برکت ان، یک مسائل جدیدی در باب استصحاب مطرح کردند.

طبیعی ست. همه علوم همین طوری ست. همین که یک علمی به میدان امد، اهل فکر ورود پیدا کردند به ان علم، به طور طبیعی ان علم رشد پیدا می کند. ما ذهنمان این است که رشد علم اصول، این که علم اصول الان با عده الاصول اختلاف فاحشی دارد و با اصول اهل سنت اصلا اختلاف ماهوی دارد. ما بعضا تطبیق کردیم همان اصولی که الان بین اهل عامه رائج است، با اصول ما اصلا به هم ربطی ندارد. ان ها یک چیز های دیگری بحث می کنند. ما یک چیز های دیگری بحث می کنیم. بر اثر این که این علم امد در دست اهل فکر، ان هم اهل فکری که خیلی هایشان جزء نوابغ عالم بودند، سبب شد که توسعه پیدا بکند. تنبه به مسائل بیشتری پیدا بکنند. دیدند که در فقه بعضا ترتب کارساز است. خب نمی شود که همه اش در فقه ترتب را بحث بکنیم. اوردند در اصول بحث کردند. استصحاب عدم ازلی را همین اخیرا دیدند در فقه بعضا مجال دارد، تنبه پیدا کردند. اوردند در اصول بحثش را کردند.

و همچنین مسائل دیگری که بر اثر ورود اهل فکر و یک جهت ورود اهل فکر و جهت دیگر هم خدمتی که اخباریون به علم اصول کردند، مناقشات ضعیفه ای که ان ها داشتند. مناقشات ان ها سبب شد که اهل فکر، در صدد جواب بر بیایند.

این تعمق اهل فکر، تدقیق اهل فکر، به ضم اشکالاتی که ان ها کردند، سبب شد که علم اصول توسعه پیدا بکند.

بحث قطع در علم اصول سابق نیست. شیخ انصاری در رد اخباریون اورده است. دیدید که کلام امین را در بحث قطع می ارود. بحث علم اجمالی بدین صورت که در اصول است، در اصول سابقین نیست. رفتند بحث شک، بحث برائت، بحث استصحاب، متنبه شدند که بعضی از جا شبهه مقرون به علم اجمالی ست. بعضا بعض روایات را پیدا کردند. یک بحثی تشکیل دادند به نام بحث علم اجمالی.

این که اصول الان با اصول سابق فرق می کند، با اصول شیخ طوسی فرق می کند، وجهش این دو جهتی ست که عرض کردم. در ذهن ما این است که این تعمیق و تحقیق اهل تحقیق، سبب شد که این توسعه پیدا بکند. هی نکاتی پیدا می شود. شما الان نگاه کنید نائینی را با اخوند. نائینی که امده است، اهل فکر بوده است، اهل تفکر بوده است، یک چیز هایی به ذهنش رسیده است، به اصول اضافه کرده است.

س: سلیقه ای شده است.

ج: این ها امور واقعی هستند.

مرحوم اخوند ترتب را اشاره کرده ست. ترتب برای کاشف الغطاء است. و لکن مرحوم نائینی امد ان را بازش کرد. به طور طبیعی وقتی امد در میدان فکر، اقسامی پیدا کرد. مواردی پیدا کرد، تنبیهاتی پیدا کرد. توسعه پیدا کرد. این یک امر طبیعی ست که فی الجمله در کلمات سابقین بوده است بعضا، ان ها را اوردند بر اثر تحقیق زیاد، تامل زیاد، توسعه دادند.

چنان چه در علم طب هم همین است. طب سابق را نگاه کنید با طب جدید، می بینید که اختلاف فاحشی دارند. وجهش هم همین است. اهل فکر امدند تفکر کردند. تعمق کردند، مسائل بیشتری پیدا شده است. اضافه کردند. بعد ارام ارام شعبه شعبه هم شده است.

حالا علم اصول هم کسائر علوم به توسط اهل فکر توسعه پیدا کرده است. و البته یک مباحثی را هم حذف کردند. باز هم این را نگاه کنید. ما تطبیقش کردیم. یک مسائل جزئی بوده است، حذفش کردند. و الان اصول بالفعل رسیده است به این جایی که الان هستیم که اصول مرحوم اخوند، کفایه مرحوم اخوند، این متن ابحاث خارج است و ان هایی که در اطراف این مسائل بحث کردند، کلام عمده شان مرحوم نائینی. اقاضیاء هم دنبال مرحوم نائینی هست. خیلی حرف جدیدی ندارد. مرحوم نائینی ضمیمه می شود. بحث می کنند. و تا برسند به این که با این قواعد استنباط بکنند.

امروز کسی که ممارست داشته باشد به فقه، بالوجدان می یابد که غالب، ادعاء ندارم که تمامش، غالب مسائل علم اصول، مسائلی هستند که در کثیری از مسائل فقهیه کاربرد دارند. در طریق استنباط قرار می گیرند.

ان کسی که این مسائل علم اصول را حل نکرده است، واضح برایش نشده ست، ما بالوجدان دیده ایم، که این ها در فقه ان قوه استنباط را ندارند.

ما قبول داریم که تطویل برخی از مباحث علم اصول بلاطائل است. دیگر امده است. از ان قدیم امده است. این ها حذفش کردند. مختصرش نکردند. ما این را قبول داریم ولی غالب، عمده مباحث علم اصول. اگر نگویید که خب سابقین که این ها را نمی دانستند. می گوییم که علم اصول امور ارتکازیه است. سابقین هم در اذهان مبارکشان بوده است. منتهی به ان صافی نبوده است.

شما فقه مرحوم همدانی را نگاه بکنید با فقه مرحوم نائینی مقایسه بکنید. با فقه مرحوم اقای خوئی مقایسه بکنید، این را بالوجدان می یابید که ان جایی که مساله به مقدمه اصولی ارتباط پیدا می کند می بیینید که نائینی، صاف تر. محققانه تر. پخته تر صحبت می کند… قواعد فهم عرفی است نه مورد….ربما حامل فقه الی من هو افقه. کم ترک الاولون لاخرین. بله. قطعا این طوری ست … تنها یک نفر نیست که نائینی باشد. در طول تاریخ علماء بسیاری امدند. انها تحقیق کردند. کنجکاوی کردند. بحث کردند. بالقطع و الیقین یک مطالبی واضح شده است که برای شیخ طوسی واضح نشده است. شک نداریم در این. اصلا ما بحث نداریم. بحث در ابزار استنباط است. علم اصول که الان شده است یک قواعدی عامه، مورد نیاز برای فقیه، منشاش این است که فقه نیاز دارد به قواعدی. قواعد هم دو قسم هستند. عامه. خاصه. علماء این قواعد عامه را… از همان اولش. طبیعی اش این است که سنی ها، همان قواعد عامه را جمع کردند. برای استنباط فی جمیع الاحکام الشرعیه قاعده درست کردند. از اولش. یک امر طبیعی ست. یک قواعد عامه ای را درست کردند. این قواعد عامه کم شده است. زیاد شده است. تا این قواعد عامه رسیده است به دست ما. و این قواعد عامه را منقح کردند. هر چه جلوتر رفتیم، منقح تر شده است. تا رسیده است به مرحوم اخوند خراسانی. تا مرحوم نائینی.

و این طور نیست که علم اصول منحصر به همین ها باشد. نه ممکن است هم..خدا رحمت کند مرحوم اشیخ کاظم تبریزی می گفت که من مسائل زیادی پیدا کردم عامه که ان ها در فقه کارایی زیادی دارند. و در اصول محل بحث واقع نشده است. از جمله…حالا یادم نیست که چی می فرمود، ولی از جمله است همین سیره عقلاء. سیره عقلاء را خیلی در فقه استدلال می کنند. در مکاسب زیاد استدلال می کنند ولی هنوز در اصول یک جایگاه مستحکمی برایش پیدا نشده است. که بیاید سیره عقلاء را بحث کنند. سیره عقلاء فرقش با سیره عادی چیست. ایا سیره عقلاء جری لازم است ارتکاز کافی ست. ایا امضاء لازم است. امضاء لازم نیست. می بینیم که مرحوم اسد محمد باقر بحث را اورده است در علم اصول. فی الجمله بحث کرده است.

هنز درب علم اصول باز است. ممکن هم هست که شما در اینده بزرگانی اهل فکری در اینده پیدا بشوند که مساله اذا نسخ الوجوب هل یبقی، این چه اثری دارد. این را حذفش کنیم. چه عیبی دارد. چنان چه حذف کردند سابقین.

این علم علم الی ست. ما به عنوان مقدمه فقه می خوانیم. ببنیم که کدام ها مقدمیت دارند، خب ان را نگهش داریم. اگر دیدیم که یک بحثی مقدمیت ندارد، حذفش بکنیم. اگر دیدیم که یک بحث دیگری مقدمیتش کمتر از این ها نیست ان را اضافه اش بکنیم. باب علم اصول باب مفتوحی ست. قابل تکثر است. قابل تقلیل است. قابل تنقیص است. قابل ازدیاد است که همین طور هم هست. الان استصحاب عدم ازلی را مرحوم اقای خوئی احیاءش کرده است. اورده. ترتب را به عنوان یک بحث مستقل، اخوند اشاره کرده است به ترتب در بحث اقتضاء، ولی به عنوان یک بحث مستقل، نائینی بحث ترتب را اورده است. بحث تزاحم را مرحوم نائینی به عنوان یک بحث مستقل اورده است. قواعد باب تزاحم از زمان نائینی شروع شد. در کفایه شما قواعد باب تزاحم نمی ببینید. در کلمات سابقین نمی بینید.

این درب باز است. بتوانید یک مساله ای را پیدا کنید در فقه محل ابتلاء است. بهش سر و کار داریم، در اصول منقح نشده است، عیبی ندارد. شما بحث بکنید.

س: مذاق شریعت.

ج: حالا ان مذاق شریعت را شاید نشود خیلی چی کرد.

س: بعضی می گویند که علم اصول تورم پیدا کرده است. مقدمه واجب لازم نیست که این قدر بحث شود.

ج: ما الان همین را اعتراف داریم که بعضی از مسائل علم اصول، درست است. مشتمل بر زیاداتی ست که اقتضاء بحث بوده است. اما بحث مقدمه واجب، به ذهن ما این است که اشکال می کنند بحث مقدمه واجب را، این اشکال ناجوانمردانه ای هست. چون در بحث مقدمه واجب، این که مقدمه واجب واجب است، نگاه کنید کفایه را که چند خط بحث کرده است. بقیه اش امده است بحث کرده ست که واجب مشروط و مطلق. خب نیاز فقیه است. ما در فقه نیاز داریم تا بگوییم که مقدمه اش واجب است یا نه. واجب معلق است غیر معلق، این را در فقه ما نیاز داریم. شرط شرط متاخر است. می تواند شرط متاخر باشد. شرط مقارن. شرط متقدم. این ها نیاز فقه ما هست. اکثر این مسائلی که در مقدمه واجب اوردند، بهانه اش مقدمه واجب است. بحث در مقدمه واجب نیست. بحث مقدمه واجب مرحوم اخوند چند خط اورده است. گفته است وجدانی ست. اذا اراد مولا عملی را که موقوف باشد بر مقدمه ای، فیرید تلک المقدمه. تمام شد. ما قبول داریم که بعضا توسط اهل فکر فلسفی عقلی، بعضی مسائل عقلی را که مرحوم حاج شیخ اصفهانی جزء ان ها ست، اوردند به اصول، این ها ربطی به اصول ندارد. در همین شرط متاخر بحث کردند تکثیر متاخر در متقدم محال است. بردند در بحث های عقلی. مرحوم اخوند یک مقداری بحث ها را عقلی کرده ست، این ها درست نیست. ولی خب حالا مبنایش این بوده است. شما بحث بکنید بگویید که این بحث عقلی که نیست. این چه استدلالی ست. بگذارید کنار.

این سیری که.. می توانید شما کتبی را که راجع به اصول نوشته شده است، چه از قبل عامه، چه از قبل خاصه، این ها را نگاه بکنید، چه طور شد. اصول با چه مسائلی شروع شد. اولش چه طور بحث می کردند. چه طور شد در طول تاریخ، بعضی از مسائل، قضیه تاریخیه دارد مثل همین بحث قطعی که می گویم. چه طور شد که این مسائل رشد پیدا کرد  توسط چه کسانی رشد پیدا کرد. چه علمائی در طول تاریخ اصولی فقیه بودند. چه علمائی فقیه اصولی بودند. میز این ها چی بود. می توانید این ها را، سیر تاریخی علم اصول را به عنوان یک تحقیق دنبال بکنید و با اطمینان بیشتری..

البته این ها همه این ها، حرف بی خود باشد و بی اساس باشد، ما این را باور داریم که ما بالفعل ما برای استنباط، نیاز به علم اصول داریم. نمی گویم تمامش ؟ غالب مسائل علم اصول مورد نیاز است. ما این را بالوجدان می بینیم. حالا می خواهد علم اصول در قدیم بوده است یا نبوده است. اصلا در زمان ائمه هیچ نبوده است فرض کن. ولی الان نیاز است. کاری نمی شود کرد. و این همه علماء را نمی شود بگوییم که این ها بر خطا می روند. با علم اصول فقه را استنباط می کنند، ان ها هم اهل فکر هستند. اهل دقت هستند. جزء نخبگان عالم هستند این راه را می روند. مواظب باشید همین طور بله هر چه انسان به زبانش می اید که نباید بگوید. جسارت بکند خدای نکرده به بزرگان. توهین بکند به بزرگان.

س: چه مقدار.

ج: شما هر وقت که احساس کردید که دیگر ابزار استنباط را دارید. در فقه در مسائل لنگ نمی زنید. وقتی دارید استنباط می کنید، یک قاعده اصولی می اید، نیاز ندارید دوباره بروی کفایه را نگاه بکنی، بری از استاد بپرسی، ان وقت شدی بی نیاز. به این زودی ها در فکرتان باشد که بی نیازی معنا ندارد. علم اصول یک علم دقیق، یک علم فکر کردنی، علمی که فکر انسان را تقویت می بخشد، حتی علم اصول اگر باشد، تفسیر مبنی پیدا می کند. رجال مبنی پیدا می کند. تاریخ مبنی پیدا می کند. تنها برای فقه نیست. در بعضی از کشور های اروپایی هم ما شنیدیم که معالم می خوانند. جزوه هایی دارند همین قواعد علم اصول ما را تدریس و تدرس می کنند. اصلا می گویم که وجدان. ما اصلا کار به ان حرف ها هم نداریم که ان ها چه کار می کنند. وجدان اقوی شاهد است بر این که علم اصول یک علمی ست دقیق. باید زحمت کشید. باید یافتش. باید احساس کردش. ان را ما وجدانش بکنیم تا بتوانیم استنباطمان را محکم بکنیم. الاحوط هایمان را کمتر بکنیم. بتوانیم ضابطه مند بکنیم فقهمان را. با اعتراف به این که این هم طبیعی ست که هر علمی، یک زوائدی پیدا می کند.