اصول ـ جلسه ۰۸۴ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در حقیقه وضع تمام شد.

مسالکی که مشهور بود، بیان کردیم.

تنها مسلک جدیدی که باقی مانده است، مسلک مرحوم اسد محمد باقر صدر است.

ایشان فرموده است که حقیقه وضع عبارت است از اقتران اکید بین لفظ و معنی.

مقدمه ای را ذکر کرده است و بعد نتیجه گرفته است از ان مقدمه، این معنی را.

مقدمه این است که ابتداء به طور طبیعی از احساس اشیاء، این که حس بکنیم شیئی را، منتقل می شویم به صوره ان شیء. حالا به هر نحوی حس بکنیم. دست می زنیم به یک جا فرض بفرما به بدن گربه، منتقل می شوید به صوره الهره. یا می بینید یک شیئی را، خود گربه را می بینید، صوره او در ذهن شما منقش می شود. این امر طبیعی ست. قانون اول یک قانون طبیعی در عالم خلقت که خداوند این طور افریده است که انسان ها از احساس اشیاء منتقل بشوند به صور اشیاء.

و لکن فرموده در تکوین، غیر از این که اصل است، اولی هست، دو تا منشأ دیگر هم برای انتقال هست. در تکوین.

یکی مشباهه. از شیء، شما منتقل می شوید به مشابهش در عالم تکوین. فرض بفرمایید کلبی را دیدید خیلی شبیه گرگ است، از این شبیه گرگ بودن، یا آدمی را، ادم گاه گاهی به صوره بعضی ها نگاه می کند، یک صوره خاصی دارند، از شباهتی که به بعضی از حیوانات دارند، انسان منتقل می شود بر اثر مشابهت به صوره شبیهش. این هم یک واقعیتی ست در تکوین.

و همچنین فرموده است که یکی از چیز هایی که در تکوین سبب انتقال است، قضیه اقتران اکید است. این که دو شیء با هم اقتران اکید دارند، از تصور یکی به دیگری منتقل می شوید. دو تا هم بحث، دو تا رفیق، بهشان می گویید شیخین. خیلی با هم هستند. اقتران اکید دارند. شما از یکی، از احساس یکی، منتقل به دیگری می شوید. هیچ شباهتی هم با هم هم ندارند. ولی اقتران اکید دارند. مثال زده است ایشان که اگر کسی در سفر بود. در سفر خب اتفاقات زیادی می افتد. منتهی گاهی یک اتفاقات خاصی می افتد که ماندگار است. فرض بفرمایید سفری کرده است، در این سفر یک انفجاری در نزدیکش رخ داده است. مقترن شده است این انفجار با این سفر. منتهی از ان اقتران هایی ست که ماندگار است در ذهنش. اکید است. به خاطر اهمیتش اکید است. غذا خورده است. با افراد صحبت کرده است. مقارنات زیادی دارد سفرش. ولی الان هر وقت می گویند ان سفر حج، ان سفر کربلا، به ذهنش ان انفجار می اید. این از باب اقتران این سفر است، اقترانا اکیدا بلیغا، به این واقعه که خیلی اقتران ها بوده است، آن ها به ذهن نمی اید ولی این اقتران اکید، موجب انتقال می شود.

فرموده است که غیر از احساس که سبب تصور صوره شیء می شود، مشابهت و اقتران اکید هم سبب انتقال به صوره شیء می شود.

این مقدمه.

بعد فرموده که بشر امده توسعه داده. از این تکوین امده به تشریع. این حالت تکوینی را منتقل کرده است، کلمه تشریع نمی گوییم، منتقل کرده است به غیر مرحله تکوین. برای مشابهت، امده است اشارات را به کار برده است. اشارات، همان کاری را می کنند که در مشابهت می کرد. ان جا مشابهت در تکوین بود، این جا قراردادی ست که دستش را که این طور می کند، دستش را زیر سرش می گذارد، این اشاره به این است که خواب است مثلا. اشارات سبب انتقال است به ملاک مشابهت. همان مشابهتی که در تکوین بود، امده در اشارات. عکس می گیرند، عکس هم یک نوع اشاره است. فتوکپی می گیرند، اشاره است. این ها از باب این که مشابه ان صوره خارجی هست، از عکس شما منتقل می شوید به ان صوره خارجی.

س:

ج: این طور شده است. متفق شده اند. اگر انسان ها دراز نمی کشیدند سرشان را نمی گذاشتند، این اشاره معنی نمی داشت. حالا چون این طور دراز می کشند، دستش را می گذارد روی سرش یعنی خواب است. اما اگر نه. این ها یک قرارداد هایی ست بعد از ان تکوین منتهی این قرارداد ها ریشه تکوینی هم دارد. ان بچه هم دیده است. اگر یک کسی در یک سلولی زندگی می کرده است، این ها را هیچ اطلاع ندارد، ما بیاییم این طوری دست را زیر سر بگذاریم، از کجا می فهمد. بله. یک وقت خوابیده، از ان خوابیدن خودش. نه. در سلول همیشه نشسته می خوابیده است، هیچ وقت دراز نکشیده است، کی می فهمد.

این است که اشارات فرموده است، اشارات به ملاک مشابهت. این را هم کاری نداریم.

محل بحث این جا ست. فرموده ست که الفاظ را هم توسعه در ان اقتران است. در تکوین، اقتران، قرین اکید بودن، مقارنات اکید بودن، سبب انتقال شد. بشر امد لفظ را به معنی، مقترن کرد تا شما از شنیدن لفظ به معنی منتقل بشوید. وضع کرد یعنی این را به ان نزدیک کرد. بین این ها اقتران اکید حاصل کرد. خب چه طور اقتران اکید حاصل کرد. به این که اسمش را گذاشت محمد که اقتران اکید حاصل نمی شود. فرموده است که اقتران اکید بین لفظ و معنی حاصل کرده است به یک جهت کمی او کیفی. کمی اش این است که لفظ را برای این معنی وضع کرد. هی تکرار کرد. اسمش را گفت محمد. محمد. تکرار کرد. اقتران اکید پیدا شد بین لفظ و معنی. مجرد اسم گذاشتن می گوید که اقتران نمی اورد. نه. حقیقت وضع این اقتران بین اللفظ و المعنی ست. همان اقترانی که در تکوین بود، همان را توسعه دادند بشر اورده است در الفاظ. در مرتبه الفاظ. به ضم یک جهت کمی یا به ضم یک جهت کیفی. یک مجلسی گرفت، سوری داد. گفت من اسم این بچه ام را گذاشتم محمد. بر اثر این وضعیت کیفی که این کیفیتی که اتفاق افتاد، تکرار نکرد، ولی این کیفیت سبب شد که بین این لفظ و این معنی، اقتران اکید حاصل شود.

ایشان فرموده است که این اقتران اکید، امر تکوینی ست. حقیقت وضع، اقتران اکید است. تحلیل کرده است حقیقت وضع را، ارتکاز عقلاء را، ارتکاز واضعین را، تحلیل کرده است. گفته است که حقیقت وضع عبارت است از اقتران اکید نه مجرد مقارنت. مجرد مقارنت دلالت نمی اورد. انتقال نمی اورد. الاقران الاکید. الاقتران الاکید. القرن الاکید بین اللفظ و المعنی الحاصل بجهه کمیه او بجهه کیفیه. فرموده که حقیقت وضع این است نه ان سائر المسالکی که دیگران گفتند.

این فرمایشی که ایشان فرموده است.

و لکن به ذهن می اید که این فرمایش هم یک فرمایشی ست که اعتبار مساعدش نیست. ارتکاز مساعدش نیست.

این درست فرموده است که مجرد اقتران در تکوین سبب انتقال نمی شود. این ها را اصلاح می کنیم. سبب انتقال نمی شود الا احیانا. احیانا چرا. گاه گاهی تداعی معانی می شود، همان مقارنات هم به ذهن می اید. خصوصا ذهن طرف خیلی ذهن قوی و جوالی باشد، همین تداعی معانی. مجرد اندک مناسبت، همین هایی که الان ذهنشان خراب است، بعضی از الفاظ که بیاید، اقتران شدیدی در کار نیست، یک لفظی گفته می شود، یک مقداری، اشاره ما دارد. تا گفته می شود، بر اثر اذهان…خرابی اذهان، منتقل می شوند به یک چیزهای دیگری. این اقتران ها، بعضی اوقات این اقتران ها، این مشابهت های ضعیف، این ها ست. ولی این ها احیانی ست. نه. به طوری که به اصطلاح ملازمه باشد عرفا. ان که ملازمه عرفی می اورد، اقتران اکید است. درست می گوید ایشان.

و لکن گیر ما و اشکال ما این است که ما در وجدانمان، در انفسمان، این طور می یابیم وضع به جعل تمام می شود. این که اسم بچه اش را گفت زید، تمام می شود. و لو هنوز اقتران اکیدی حاصل نشده است. هنوز مجلسی برگزار نکرده است. تکرری پیدا نشده است.

این که ما می بینیم که به مجرد این که اسم را جعل کرد برای معنی، هر کسی اطلاع پیدا بکند از این جعل، قبل از تکرر، برایش کفایت است، انتقال حاصل می شود، در حالی که هنوز اقتران اکیدی در کار نیست، این شاهد این است که وضع اقتران اکید نیست.

اقتران اکید ملازمه ذهنیه می اورد. ما این را قبول داریم. ما می گوییم اصلا اقتران ضعیف هم چه بسا کارساز است.

ولی این که وضع اقتران اکید باشد، خودش گفته است این اکید بودنش هم به یک عامل کمی او کیفی. ما میبینیم بدون عامل کمی و کیفی، وضع تمام شد. می گوید که ما اسم بچه ام را…سوال می کنید که اسم اقا زاده را چی گذاشتید. هنوز…می گوید همین صبحی بعد از نماز صبح استخاره کردم اسمش را گذاشتم حسن. دیدم ایه هل جزاء الاحسان الا الاحسان امد. می گوید مبارک باشد. یا احسان اسمش را گذاشته است. این است که نمی توانیم باور کنیم که…

ایشان یک مویداتی نیاورده است. منبهاتی نیاورده است. فقط تحلیل کرده است که در تکوین اقتران هست.

خب ما هم می گوییم که بله راست هست. در تکوین احساس است. در تکوین مشاهده است. در تکوین اقتران است. در تکوین نصب دوال است. این هم هست. مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرمود. ان هم از تکوین امد به الفاظ. گفت در تکوین هم همین کارها را می کنند. یک چیزی نصب می کنند علی الشیء للدلاله علی الشیء الاخر. این هم همین طور است. همان را ما در ذهنمان این است که خود نصب کردن علامه در تکوین، دلالت دارد بر یک چیزی، همان نصب را، عرف، ابناء المحاوره، همان نصب را اوردند در باب وضع. همان وضع را، کشاندند، با کلمه وضع مناسبت دارد، همان وضع را اوردند، جرش کردند نسبت به اسماء، کأن ان هم که اسم می گذارد، یک علامتی رویش می گذارد که شما این علامت را بشنوی، ببینی، ان معنی منتقل می شوی.

ما در ذهنمان همین است. این نکته خوبی ست. حاج شیخ اصفهانی و ایشان، اول رفتند سراغ تکوین. ما هم عقیده مان همین است که وضع از تکوین امده است. اما از کجای تکوین، ایشان می گوید از مقارنات اکید امده است، حاج شیخ اصفهانی می گوید نه. از نصب تکوینی امده است. از وضع تکوینی امده است.

همین جا اصلاحش بکنیم. درست ست که لازمه فرمایش حاج شیخ اصفهانی این است که بگوییم  لفظ موضوع است و معنی موضوع علیه. بر او نصب کردند. درست است. و درست هم فرموده است. ما اشتباه نقل کردیم از محاضرات. درست فرموده است در محاضرات که به معنی موضوع علیه نمی گویند. ما نسبت دادیم به ایشان که موضوع له نمی گویند. این اشتباه ما بود. نه. به معنی موضوع علیه نمی گویند. اما این که ایشان می گوید من الاغلاط است، نه. ما قبول داریم معروف شده است، مشهور شده است به معنی می گویند موضوع له. چون برای او وضع شده است. به او اختصاص پیدا کرده است. برای دلالت او. مهم او هست. درست ست که متعارف این است که به او می گویند موضوع له ولی موضوع علیه هم به همین اعتبار هست. مردم می گویند روش اسم بگذار، می شود موضوع علیه. از اغلاط است، باز هم ما قبول نداریم. گرچه متعارف نیست. مردم نتیجه وضع را می بینند که اختصاص است. می گویند این موضوع. ان موضوع له. این لفظ برای او شده است. موضوع له یعنی برای او شده است. ان نتیجه را می بینند. نتیجه وضع را دیدند. گفتند لفظ موضوع. معنی موضوع له. و اما اگر خود وضع را نگاه کنیم به دقت، یک موضوع علیه هم داریم.

فرمایش حاج شیخ اصفهانی اقرب به ذهن است. مقربات دارد. مبعدات ندارد. این است که ما فرمایش حاج شیخ اصفهانی را قبول کردیم.

و در اخر، نهایه الکلام عرض ما این است که این که بر می گردیم به فرمایش مرحوم اخوند. این که مرحوم اخوند فرموده است الوضع نحو اختصاص اللفظ بالمعنی، این درست است حرف مرحوم اخوند. همه می گویند وقتی وضع کردی، اختصاص پیدا می کند لفظ به معنی. منتهی بحث در حقیقت وضع است. چه کار کرده است. مرحوم اخوند امده است نتیجه الوضع را بیان کرده است که همه قبول دارند. اما این نتیجه چه طور حاصل شده است؟ به چه عملیه ای؟ به علمیه تعهد اختصاص پیدا کرده است؟ به عملیه هوهویه اختصاص پیدا کرده است؟ به عملیه اقتران اختصاص پیدا کرده است؟  شاید مرحوم اخوند در ذهنش این بوده است که این مهم نیست. مهم همان نتیجه است. وضع اختصاص لفظ است به معنی. گفته است و خودش را راحت کرده است. نیازی به ان مباحث ندیده است. ما می خواهیم وضع را بفهمیم برای این که بعد که می خواهیم بگوییم حقیقت است، مجاز است، امر ظاهر در موضوع له است، برای این بفهمیم. این مقدار، کافی ست. همین مقدار کلام مرحوم اخوند کافی ست که در مجاز لفظ اختصاص به معنی ندارد. شما با قرینه استعمال می کنید. ولی در وضع لفظ، اختصاص به معنی پیدا کرده است. حقیقت وضع را بحث نکرده است مرحوم اخوند. حتی ان هایی هم که گفتند الوضع هو التخصیص ان هم دوباره حقیقت الوضع را بیان نکرده است. تخصیص دادن لفظ است به معنی، خب یعنی چی؟ به چه نحوی تخصیصش داده است؟ همان مهم ان است. چه طوری تخصیصش داد؟ کیفیت را بیان نکردند. ان هم نتیجه وضع را دارد بیان می کند.

این است که فرمایش مرحوم اخوند که فرموده است الوضع نحو اختصاص، این، حقیقت وضع نیست. این حاصل از وضع است. اما حقیقه الوضع، این پنج مبنی ست که گذشت. پنج تفسیر و تحلیل درباره حقیقت وضع بود که عمده اش ان مسلک تعهد بود که ما به بهانه مسلک تعهد، بقیه مسالک را هم متعرض شدیم.

این مطلبی بود که راجع به حقیقت الوضع است.

مطلب دومی هم که مرحوم اخوند اشاره نکرده است، بعضی دیگر اشاره کردند از جمله مرحوم نائینی، خب حالا حقیقت وضع هر چه که هست، من هو الواضع. واضع کیست.

این را به خاطر مرحوم نائینی متعرض شدیم و الان هم متعرض می شویم.

س: قرن اکید هم تکوینی ست.

ج: حقیقی ست. کار شما. از اقتران تکوینی، سبب شد که این ها یک کاری بکنند، یک اقترانی…بین لفظ و معنی که اقتران نبود تکوینا. بین لفظ و معنی این اقتران را ایجاد کنند. تکوینی شد. حقیقی شد با این کار ها. بین لفظ و معنی که قطعا نبود. بین تکوینیات بود. همان را اوردند یک کاری کردند بین لفظ و معنی محقق شد. چه کار کردند. گفتند اسم این ان باشد. بعد تکرارش کردند. قرن اکید بین ان ها حاصل شد. قرن اکید واقعی ست. تکویینی یعنی به دست این ها هست. اگر این ها اسم نمی گذاشتند، تکرار نمی کردند، محقق نبود. امر واقعی ست بفرما. امر واقعی ست که به دست این ها ایجاد شده است.

من هو الواضع:

مرحوم نائینی را تا به حال فرمایشش را نقل نکردیم. از اول علم اصول که بحث کردیم، یک جا اشاره کردیم فقط.

مرحوم نائینی فرموده است که وضع، اشاره به حقیقت وضع هم کرده است. گفته است که دلالت الفاظ بر معانی، نه ذاتی ست که بعضی ها توهم کردند. ذاتی معنی ندارد که یک لفظی همین طور دلالت کند بر معنی. و نه هم جعلی صرف است که جعلی باشد، نه. نه ان و نه این. بل امر بین الامرین. گفته است که یک امر ثالثی ست. مرحوم نائینی فرموده است که منشأ دلالت الفاظ بر معانی شان، نه ذاتی ست، نه جعلی صرف است، بل امر بین الامرین. امر بین الامرین کدام است؟ این است که می گوید که یک ریشه واقعی دارد. الفاظ یک مناسبتی دارد با معانی شان. مناسبت واقعیه. از این جهتش تکوینی ست. ولی این مناسبت را که ما نمی دانیم که چیست. چه لفظی با چه معنایی مناسبت دارد. این مناسبت را خدا می داند فقط. این است که خداوند تبارک و تعالی، چون عالم به این مناسبت و واقعیت بوده است، الفاظ را برای معانی شان جعل کرده است. جعل صرف نیست که همین طور یک لفظی را برای یک معنایی همین طور بگذارند. نه. یک مناسبت… همان که در ادبیات هم هست که فرق بین فصم قصم این است که فصم برای مثلا ترکیده گی هست ولی قصم برای شکستگی هست. چون قاف مناسبتش با فاء، یعنی مناسبتش با شدت است. مرحوم نائینی گفته است که مناسبت هست ما اطلاع نداریم. و الا چرا اسم ان معنی این شد، اسم این معنی این شد. باید یک جهتی باشد در بین. ادعاء کرده است که جعلی صرف نیست که هیچ چیز در واقع نباشد، شما بیایید اعتبار کنید این را برای ان. نه. یک چیزی هست. ان چیز، مناسبتی هست که بین الفاظ و معانی هست. ان مناسبت را هم لا یعلمها الا الله تبارک و تعالی. این است که نتیجه گرفته است که فالواضع هو الله. حالا خداوند به پیامبران نفرموده است که بگویید این را وضع کردم، نه. به ان ها همین الفاظ را به حساب در ذهن ان ها اورده است با ان معانی. ان ها استعمال کردند. مردم هم یاد گرفتند و ارام ارام یک لغتی محقق شده است. لغت عرب. لغت فارس. و امثال ذلک.

س:

ج: اعلام شخصیه که… الفاظ را داریم می گوییم نسبت به معانی اش. خود لفظ.

فرموده است استدلال کرده است که واضع خداوند تبارک و تعالی ست، استدلال کرده است که در هیچ جای قران، روایات، تاریخ، کسی چی نکردند که… اسم واضع را بیان نکردند که کی واضع است. می بینیم مخترع ها یک چیزی اختراع می کنند، اسم هایشان در تاریخ می ماند. ولی در تاریخ نیامده است که واضع فلان لفظ فلان اقا هست. از این که برای واضع، اسمی در تاریخ نیامده است،  معلوم می شود که وضع به خدا منتهی می شود. اشخاص نبوده است، و گرنه این امر مهم، در تاریخ ثبت می شود. مهم است اختراع یک لغت. لغت را ابداع کردن، خیلی مهم است. یک سبک را یک نفر ابداع می کند، در تاریخ سبک قرائت را در اختراع کرده است، در تاریخ ثبت شده است. خوانندگی، یک نفر یک سبکی دارد، در تاریخ ثبت شده است. ان وقت این هم لغت را یک نفر بیاید اختراع کند. یک جماعتی اختراع کنند، ثبت نشده باشد، می گوید که این نمی شود. ثانیا گفته است و یوید ذلک که ما در زندگی خودمان که زندگی می کنیم، می بینیم که هیچ شخص، هر کسی که خودش را حساب بکند در عمری که کرده است، می بیند که هیچ لفظی بر الفاظ اضافه نشده است. ممکن است حالا اشتقاقاتی که پیدا کرده باشد ولی نه. مرکب ممکن است کرده باشند الفاظ را با هم مرکب کردند. طیاره ممکن است همان لفظ بوده است، یک معنای جدیدی پیدا کرده است. بر او گفتند طیاره. یا به هلیکوپتر گفتند بال گرد. مرکبش کردند. ترکیب است. همان الفاظ را با هم ترکیب کردند. اصل الفاظ را به ما له من المعانی الاولیه را، اصل الفاظ را خداوند تبارک و تعالی وضع کرده است. ما هم همین طور هست در ذهنمان. سابق هم هر چه گشتیم، این جدیدی ها حالا عصر عصر تحول است، عصر تکامل علم است، ولی شما در فارسی نمی بینی که یک لغت جدیدی درست شده باشد. خیلی زور می خواهند بزنند الفاظ انگلیسی را خارج کنند یا سابق ها می خواستند الفاظ عربی را خارج کنند، دیدید که به جایش چه می اورند. همان الفاظ فارسی مرکب را می اوردند. نمی توانستند یک لفظی اختراع بکنند. رایانه و یارانه و این ها همه، ان الفاظی که هست، بهش امدند خوراندند که این معنایش این باشد. و الا لفظ جدیدی شما نمی توانی پیدا کنید. یک معنی. …وضع جدید مهم نیست. ان جا به جا کردن است. نه. الفاظی که لغت است. لغت یک صاحب لغتی را نگاه کنید. لغت عربی را که عبارت است از مجموعه من الالفاظ. الفاظی که الان به ذهنتان می رسد چه سنخ الفاظی، لغت فارسی مجموعه من الالفاظ، این ها، این مجموعه من الالفاظ را، ان خمیر مایه اش، ان اولیه اش را، خداوند توسط پیامبرانش به مردم تفهیم کرده است. ایشان فرموده است که واضع خداوند تبارک و تعالی هست. ما هم در ذهنمان، بعضی دیگر هم گفتند. در ذهن مرحوم اسد محمد باقر هم این احتمال را می دهد. یک احتمال دوری نیست. احتمال می دهد که واضع خداوند باشد.

حالا دلیل مرحوم نائینی که می گوید در تاریخ ثبت نشده است، دلیلش قاصر است. خب در تاریخ ثبت نشده است چون سابق ثبت نمی کردند. قدیمی ها اهل ثبت نبودند.

س:

ج: ؟ بن قحطان ان ها خرافات است.

س: بعضی گفتند که حروف را ؟ وضع کرده است.

ج: نه. ان ها می گویند. ثابت نیست هیچ کدام از این ها.

ان وقت ثبتی نبوده است ان زمان ها. مگر در غیر قران که امده است اخبار کرده است از وقائع تاریخی امم سابقه، ان زمان ها تاریخی در کار نبوده است. کتابی در کار نبوده است. خصوصا که مدعی وضع توسط بشر، ادعاء اش این است که ارام ارام، تدریجا به حسب نیاز، به حسب تکامل بشر، ارام ارام این الفاظ شکل گرفته است. چون ارام ارام بوده است، توسط بشر زیادی بوده است، ثبت نشده است. ان که می گوید بشر وضع کرده است، نمی گوید که یک شخص خاصی، یک جماعت خاصی نشستند الفاظ را وضع کردند تا نائینی بگوید که اگر این طور بود، چرا در تاریخ نیامده است. نه. ان ها می گویند که بشر اولیه با اشاره می فهماند اولش. احضار معنی می کرد. ارام ارام به ذهنش رسید که به این جسم سیال اب بگویند. عرب بود بگوید ماء. ان یکی دیگر بر اثر مرور زمان، خبز ابداع شد و هکذا و هکذا. این به خاطر این است که…

این دلیلش قاصر است ولی اصل ادعاءش، بعید نیست که واضع خداوند باشد.

همین شاهد خوبی ست که ابداع الفاظ را ما شاهد نیستیم با این که عصر عصر علم و تحول و تکامل است.

و از ان طرف هم می بینیم که حضرت ادم و حوا، با هم صحبت می کردند. حرف می زدند. همان اولش حرف می زدند. بعید است که همان جا ادم این ها را وضع کرده است. خداوند بهش تلقین کرده است. به ادم. ادم وقتی که ان حالت پیدا شد، گفت خدایا چه کنم. خداوند فرمود که ما مشکلت را حل می کنیم به فرستادن حوا. بعد که حوا افریده شد، عرض کرد که خدایا حوا را بگو بیا. بعد خداوند خطاب کرد به ادم که قانون این است که تو باید بروی خواستگاری بکنی. نه این که بیا. از ان جا، از زمان حضرت ادم این قضیه هم منعقد شده است. خب همه این ها الفاظ بوده است. به قول اقا شاید و علم ادم الاسماء همین ها شاید بوده است. ظاهر اخبار صحبت کردن است. ظاهر اخبار این است که ادم با خدا صحبت می کرده است. الفاظ را می اورده است. بگوییم ادم خودش وضع کرده است، این ها بعید است. مثل این که خداوند در ذهنش این الفاظ را با این معانی الهام کرده است.

ما در ذهنمان این است. تحلیل فرمایش نائینی: خداوند تبارک و تعالی الفاظ را با یک معانی در ذهن پیامبرش، مستقر کرده است. الهام کرده است. تعلیم کرده است. او هم به امتش همان الفاظ را تعلیم کرده است. پیامبران امدند. الفاظ بیشتری، معانی بیشتری، تا حالا شده است لغت عربی توسط پیامبران عرب. لغت فارسی توسط پیامبران فارس. لغت انگلیسی توسط کسانی که…مقتضای روایات همین است هر امتی پیامبری دارند، ان ها هم پیامبر داشته اند. حالا در تاریخ ثبت نشده است یا ما پیدا نکرده ایم… الفاظ انگلیسی که می گوییم، ان الفاظ یونانی را بردند تغییر دادند. ان ها تغییراتش را حساب نکنید. اصل ان لغت را خداوند تبارک وتعالی به پیامبرانش اعلام کرد و توسط ان ها ان لغات را منتشر کرد.

این احتمال قریب به ذهنی ست و لو مثبت ندارد.

هذا تمام الکلام در من الواضع.

یک جهتش هم که حرف نائینی را گفتیم بگوییم، بناء بود که ما این ها را حذف بکنیم، گفتند که امروز یا دیروز، سالگرد وفات مرحوم نائینی بوده است، به مناسبتش گفتیم …