بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در معنای حرفی تمام شد. و همچنین بحث در عموم و خصوص موضوع له.
در بحث عموم و خصوص موضوع له عرض کردیم حاصلش این شد که هم امکان دارد که موضوع له در حروف خاص باشد و اشکال مرحوم اخوند وارد نیست. و هم امکان دارد که موضوع له عام باشد. اشکال بعضی ها مثل محقق اصفهانی، ان هم وارد نیست. هر دو قسم در حروف ممکن است. و لکن ان که ارتکاز مساعدتش می کند، ان که متبادر از حروف است و تبادر علامه حقیقت است، همان طور که مرحوم اقاضیاء عراقی و بعضی دیگر فرموده اند، از حروف معنای عام به ذهن می اید. تبادر می کند. همان طور که در اصل معنی، حروف با اسماء فرقی نمی کنند. اسماء هم اخطاری اند. این ها هم اخطاری اند. اسماء معانی شان را به ذهن منتقل می کنند. این ها هم معنایشان را منتقل می کنند. نه نسب را. نه ربط را. نه نسبت کلامی را. همان معنایش را. فقط فرقشان در استقلال و عدم استقلال است. کما این که در ناحیه اصل معنی، معانی شان با هم از این جهات فرقی ندارد، هکذا در ناحیه وضع عام موضوع له عام هم، حروف کالاسماء هستند. همان طور که از اسماء، غیر اعلام، مقصود واضح است، معنای عامی به ذهن می زند، از حروف هم معنای عام به ذهن می اید. ان عام استقلالی. این عام اندکاکی. لذا فرقی بین اسماء و حروف نیست الا فقط در استقلال و اندکاکیه. سائر الخصوصیات، اسماء و حروف سیان اند. این حاصل ان که در اخر ما به ان رسیدیم.
بعد از حروف بحث هیئات را مطرح کردند.
هیئات محل ابتلاء مستنبط است و باید منقح بشود معانی هیئات.
هیئات منقسم می شوند به دو قسم. یک هیئاتی داریم که معنای تامی دارند. ما یصح السکوت علیه است. مثل هیئت جمله خبریه. حالا اسمیه اش، فعلیه اش، مزدوجه اش که هم اسمی است و هم فعلی مثل زید قام ابوه. و یکی هم جملی که در مقام انشاء استعمال می شود. اوامر نواهی و امثال ذلک که این ها جملی هستند. معانی شان تام است. یصح السکوت علیها. یک قسم از هیئات هم هستند که معنای ناقصی دارند. معنای افرادی دارند. لا یصح السکوت علیه.ا مثل هیئت صفت و موصوف. هیئت مضاف و مضاف الیه. هیئت خود فعل. فعل تنها نه که جمله. هیئت مصدر. هیئت مشتق. این ها هیئاتی هستند که در مقدمات در علم اصول بحث کردند. مشتق را ان اخر بردند. بقیه را همین جا محل بحث قرار دادند.
ما هم باید بحث کنیم در کل این هیئات ببینیم که مدالیل این هیئات چیست که محل ابتلاء مستنبط است. مدلولش چیست. ایا بعد از تعیین مدلولش، ایا این جا هم موضوع له عام است، خاص است. و یکی هم جهتی که این جا اضافه می شود، داستان وضع نوعی و شخصی ست که سیاتی. فعلا کلام ما در مدالیل هیئات است که در مراحلی بحث می کنیم.
المرحله الاولی: هیئات جمل خبریه. مدلول هیئت جمله خبریه چیست. در مقابل جمله انشائیه.
مرحوم اخوند کلامی را که در فرق بین حروف و اسماء بیان کرد و گفت، ان کلام را این جا تکرار می کند. می گوید بین اخبار و انشاء هم در مدلول فرقی نیست. مدلول واحد است. انما الاختلاف در داعی ست که از کیفیات استعمال است. جمله ای را که به داعی اخبار تکلم بکنید، می شود جمله خبریه. جمله ای را که به داعی ایجاد تکلم بکنید، می شود جمله انشائیه. مدلولشان یکی هست. اختلاف جمله خبریه با جمله انشائیه، اختلافشان در داعی است نه در معانی. بعت یک معنی دارد. حالا ان بعت که در مقابل مشتری می گویید، بعت، انشائی ست. یا بعت که بعدا به عیال خبر می دهی که الان بعت، معنایش یکی است. منتهی وقتی با مشتری می گویی بعت، داعی ایجاد بیع است. وقتی به اهل و عیال خبر می دهی، داعی ات اخبار از بیع واقع شده است. فرمود است که معنای اخبار و انشاء، اختلاف انشاء و اخبار، انما هو فی الداعی. به کیفیت استعمال است. استعمال تاره به ان کیفیت است و اخری به این کیفیت است. اما در موضوع له، در معنی، این ها با هم اختلاف ندارند. دیگر بیان نکرده است که حالا معنایش چیست. این را دیگر بیان نکرده است. فقط فرموده است که لایبعد که اختلاف اخبار و انشاء هم، ان جا می گفت در لحاظ، این جا می گوید در داعی. در داعی باشد و معنی در هر دو تا واحد باشد، چنان چه حرف و اسم هم، معنایشان واحد بودند. انما الاختلاف فی اللحاظ که کیفیت استعمال است نه اختلاف در مستعمل فیه. نه اختلاف در موضوع له. اختلاف در نحوه استعمال است. همان فرمایشی را که در حروف فرموده است، این جا تکرار کرده است بدون این که معنای هیئت را بیان کند، چیست معنی.
خب این که مرحوم اخوند فرموده است، آیا مقصودش و مورد بحثش، جمل مشترکه است. در جمل مشترکه بین اخبار و انشاء معنی واحد ست مثل بعت. بعت مشترک است بین اخبار و انشاء. الجنب یغتسل مشترک است در مقام انشاء بگویی یا مقام اخبار. ایا مقصودش جمل مشترکه است. در جمل مشترکه ادعاء می کند معنی واحد است، اختلاف در داعی ست. یا نه. جمل مختصه هم همین طور است. می خواهد بگوید اضرب… اضرب مختص به انشاء است. اضرب انشائی با اطلب منک الضرب اخباری، هیچ فرقی نمی کند.
ما در ذهنمان این است که می خواهد مطلق بیان بکند. نمی خواهد جمل مشترکه را بیان بکند. قید نیاورده است. گفته است اختلاف انشاء و اخبار. حالا می خواند ان جمله انشائیه مشترک باشد یا مختص. جمله خبریه مشترک باشد یا مختص.
ولی مثل این که بعضی ها دیدند که نمی شود. این که اخوند می گوید اضرب امر، معنایش امر، با جمله اسمیه یکی باشد، این ها گفتنی نیست. امدند حمل کردند کلام اخوند را بر جمل مشترکه.
به ذهن می اید که اقاضیاء… می دانید که اقاضیاء از کسانی ست که حرف های مرحوم اخوند را خوب فهمیده است و ما در فهم مراد مرحوم اخوند، ان جا که خیلی گیر می کنیم، می رویم سراغ مرحوم اقاضیاء. ظاهرا اقاضیاء می خواهد حمل بکند کلام اخوند را بر جمل مشترکه. و الا قم با زید قائم، معلوم است که معنایشان فرق می کند. چه طور ادعائی دارد.
خب مهم نیست. ما کلی بحث می کنیم. مراد مرحوم اخوند، همه باشد یا بعض، کاری نداریم. ایا فرق جمله خبریه با جمله انشائیه، فرقشان در داعی ست. موضوع له واحد است. مستعمل فیه واحد است. ظاهر مرحوم اخوند وحدت است.
در مقابل مشهور قائل اند به تعدد. می گویند جمله خبریه یک معنی دارد. جمله انشائیه یک معنی دارد. موضوع له شان با هم دو تا هست. مستعمل فیه هایشان دو تا هستند.
و در مقابل قول ثالث. قول ثالث تفصیل داده است. گفته است جمل مشترکه، موضوع له شان واحد اند. جمل مختصه، موضوع له شان متعدد است.
در این مساله ما سه تا قول داریم. قول به وحدت مطلقا. قول به تغایر مطلقا. و تفصیل بین مشترک و مختص.
فرمایش مرحوم اخوند یک ادعاء بود. ادعاء کرد که معنی جمله انشائیه و جمله خبریه واحد است. انما الاختلاف در داعی.
در محاضرات این فرمایش مرحوم اخوند را مناقشه کرده است. ایشان هم حمل بر عام کرده است. و فرموده است که وحده جمله خبریه و جمله انشائیه، غلط است. حرفی که مرحوم نائینی در رد اخوند در حروف و اسماء می گفت. اخوند می گفت معنای حروف و اسماء یکی هست. نائینی می گفت که اگر یکی هست، باید هر کدام به جای دیگری استعمال بشود. و حال این که غلط است. همان اشکال را ایشان این جا بر مرحوم اخوند کرده است. گفته است اگر معنای جمله خبریه و انشائیه یکی باشد، باید هر جمله خبریه را بتوانیم در مقام انشاء استعمال بکنیم. با داعی ایجاد. هر انشائی را بتوانیم در مقام خبر استعمال کنیم. و هذا من الاغلاط. می توانیم بگوییم اعد الصلاه. جمله انشائیه درست است. ولی نمی توانیم بگوییم انت معید للصلاه. معید للصلاه یعنی اعد الصلاه. غلط است. می توانیم بگویید یا زید قم. امر بکنیم. نمی توانیم بگوییم زید قائم به معنای قم. غلط است. اخوند می گوید هر قضیه ای، همه شان به این معنی ست. محاضرات قبول دارد که بعضی از جمل خبریه در مقام انشاء استعمال می شود. این بحث صحبت نیست. الان ان لبه تیز محاضرات، جمله اسمیه است که با اخوند مناقشه می کند. می گوید شما می گویید جمل. چه فعلیه چه اسمیه. می گویید جمله اسمیه معنایش با جمله انشائیه یکی هست. باید پس به جای این که بتوانیم بگوییم زید قم. به زید امر بکنیم، باید بتوانیم به جای قم بگوییم زید قائم به معنی قم. غلط است این. این که ما نمی توانیم زید قائم را بیاوریم به جای قم، معلوم می شود که قم معنایش با زید قائم متفاوت است. حتی جمله فعلیه با اسمیه. این که ما می توانیم بگوییم زید یعید الصلاه در مقام انشاء. اعاده کند صلاه را. این صحیح است. اما غلط است که بگوییم زید معید للصلاه. این غلط است. مثال را عوض کنیم. تعید الصلاه. این در مقام انشاء درست است به معنی اعد الصلاه. اما به جای تعید الصلاه بگوییم معید للصلاه. انت معید للصلاه، این غلط است. فرموده است که ما نمی توانیم جمله اسمیه را به جای جمله انشائیه استعمال بکنیم و بالعکس. بلکه بالاتر. نمی توانیم فعلیه را به جای اسمیه، اسمیه را به جای فعلیه. معلوم می شود که هر کدام یک معنایی دارد. جمله اسمیه یک معنی دارد. جمله فعلیه یک معنی دارد. جمله خبریه یک معنی دارد. جمله انشائیه یک معنی دارد. این عدم جواز استعمال یکی در جای دیگری، دلیل بر تعدد معانی این جمل است.
بعد امده است اشکال کرده است. گفته است که ان قلت که ما جمله اسمیه در مقام انشاء داریم. انت طالق. انت طالق جمله اسمیه در مقام انشاء است. انت حر فی سبیل الله. جمله اسمیه است در مقام انشاء. انت مالک لهذا الامر. به داعی جعل ملکیت. انت مالک لهذه السیاره به داعی انشاء عیبی ندارد.
جواب داده است. گفته است درست است. این انت طالق، انت حر، جمله اسمیه است در مقام انشاء. و لکن این که می بینید این ها را در مقام انشاء می شود استعمال کرد، از جهت این است که خود محمول، امر انشائی ست. ان طلاق چون امر انشائی هست، حریت چون امر انشائی هست، از ان باب می توانی این جمله را در مقام انشاء استعمال بکنی. و الا اگر محمول قابل انشاء نبود. انت قائم. قیام قابل انشاء نیست. این غلط است که بگوید انت قائم یعنی باید بیاستی یا تو قیام اعتباری باید داشته باشی. نه. ان جا معنی ندارد. فرموده است لمّ این که در مثل انت طالق، انت حر، با این که جمله اسمیه است، انشاء شده است، ان محمول انشاء شده است. انشاء به ان محمول است نه به جمله. جمله اسمیه صلاحیت انشاء ندارد.
س:
ج: ان قابلیتش را گذشته است.
ما بحث مان این است که با هیئت جمله اسمیه، انشاء بکنیم. لازمه حرف اخوند این است که می شود. در حالی که ما می بینیم با هیئت نمی شود. با زید قائم نمی توانیم انشاء بکنیم وجوب قیام را. غلط است. زید قائم بگویی یعنی مرادم بایست. زید قائم بمعنی قم، زید اکل به معنی کل، این ها من الاغلاط است.
س:
ج: اصلا غلط است. غلط قرینه بردار نیست.
بعد امده گفته است که پس چرا در انت طلاق این اتفاق افتاده ست. در انت طالق، همین انشاء اتفاق افتاده است. در انت حر، همین انشاء اتفاق افتاده است. جواب داده است که ان جا انشاء به خصوص محمول است نه به هیئت. هیئت صلاحیت… با هیئت جمله اسمیه شما نمی توانی انشاء بکنید.
این است که مرحوم اخوند فرموده است که فرق جمله انشائیه و اخباریه در داعی است. معنای هر دو یکی هست، می گوید که این غلط است. اگر معنای هر دو یکی بود، می توانستیم این را در جای او استعمال بکنیم. و حال این که این را نمی شود در جای او استعمال کرد.
س:
ج: طلاق از چیزهای اعتباری ست. …طلاق امر اعتباری هست. حریت امر اعتباری هست.
نکته اش فرمود این جا که انت طالق انشاء شده است، انشاء به محمول است. بحث ما در هیئت است. این که طالق را حمل کردی بر انت، با این هیئت، با این حمل، می توانی قصد انشاء بکنی یا نه. هیئات جمله اسمیه صلاحیت انشاء را ندارند. و اگر یک جایی می بینی که انشاء هست، این انشاء در ناحیه محمول است. نه در ناحیه هیئت.
س: مبتدا را ها نیاوری، باز هم درست می شود. فقط محمولش را بیاوریم.
ج: بله. اشاره کنیم. با ذهن. اما این که فقط طالق، درست نیست چون ناقص است. به خاطر این که ناقص است. این طلاق از امور ذات التعدد است. باید یک متعلقی داشته باشد. از این باب غلط است.
حاصل الکلام: فرمایش مرحوم اخوند که فرموده است معنای جمله انشائیه با معنای جمله خبریه وحدت دارد، این غلط است. این فرمایشی که ایشان فرموده است.
خب یک جواب این بود که مرحوم اخوند، علقه وضعیه را می گوید تخصیص، قبلا جواب را گفتیم. گفتیم کافی نیست. عرض ما نسبت به فرمایش اقای خوئی این است که فرمایش شما درست نیست.
اولا ما داریم مواردی که جمله خبریه اسمیه، در مقام انشاء استعمال شده است، در حالی محمولش هم از اعتباریات نیست. مثل المومنون عند شروطهم. خود ایشان در بحث فقهش، شاید هم در اصولش گفته باشد. فرموده باشد. المومنون عند شروطهم، می گوید که این به داعی انشاء است. می خواهد بگوید که واجب است عمل کنند مومنین به شرائطشان. المومنون عند شروطهم جمله اسمیه. محمولش هم عند شروطهم که ان هم امر اعتباری نیست. این است که نقض می کنیم. عرض می کنم که ما مورد داریم که محمول امر اعتباری نیست، در عین حال ان جمله را شما قبول دارید که در مقام انشاء استعمال شده است. لذا این که ادعاء فرمودید غلط است جمله اسمیه در مقام انشاء، می گوییم نه. غلط نیست. المومنون عند شروطهم. اگر شما این را هم اشکال بکنید بگویید که عند شروطهم هم خودش یک امر امر اعتباری هست. المومنون عند شروطهم، عندیت شرط، خودش،…این طور نیست. می خواهد خود عندیت شرط امر اعتباری نیست. ان که می خواهد اعتبار کند، می گوید مومنین عند شرطشان باشند. این ها باید عند شرطشان باشند. خود محمول امر اعتباری نیست. ولی اگر کسی شبهه کرد که محمول این جا امر اعتباری هست، می گوییم که خب یک مثال دیگری، این عرفیت دارد. عرف اباء ندارد که بگوییم المسلمون ید واحده به معنی این که باید یک ید باشند. غلط بودن احساس نمی کنیم. المومنون ید واحده به معنای این که باید متحد بشوید نه خبر. ما این را غلط بودنش را نمی توانیم تصدیق بکنیم.
این که ایشان فرموده است جمله اسمیه را غلط است در مقام انشاء به کار ببریم، می گوییم نه. بعضا واقع شده است. بعضا احساس غلط بودن نمی کنیم. بله. کلا قبول داریم. هر جمله اسمیه ای را نمی توانیم در مقام انشاء بیاوریم. این را ما قبول داریم. هر جمله اسمیه ای را نمی توانیم…نمی توانیم زید قائم را به جای فلیقم زید بیاوریم. درست است که این استعمالات عمومی نیست، اما این که ایشان ان طرفش را ادعاء می کند. ان طرف را که می گوید هیچ جا، و غلط است، جایی نداریم که جمله اسمیه در مقام طلب استعمال شده باشد، در مقام ایجاد، در مقام انشاء استعمال شده باشد، نه. این طوری هم نیست.
س: ید واحده کنایه است
ج: کنایه از چیست. ید واحده عیب ندارد…اصلا ید یعنی قدرت. ولی می گوید که مسلمون باید یک قدرت باشند. … اگر گفتند زید کثیر الرماد، کنایه اعتباری هست؟ اعتباری مثل طلاق، جای اعتبار دارد. اعتبارش می کنند. ید واحده اند نمی گوید اعتباری اند، می گوید کنایه از قدرت است. عیب ندارد. قدرت. المومنون ید واحده دارد با این المومنون ید واحده که کنایه از قدرت واحده است، می گوید باید شما یک قدرت باشید. خب ما می گوییم بایدش اعتبار است. می گوییم المومنون ید واحده جمله اسمیه است در یک معنای اعتباری استعمال شده است.
و اما این که ایشان در انت طالق، انت حر جواب داد. فرمود که این که انت طالق در مقام انشاء است، این از باب این است که طالقش امر انشائی هست. امر اعتباری هست. می گوییم که این هم خلاف ارتکاز است. ارتکاز این است که ما الان اعتبار طلاق و انشاء طلاق را، با جمله داریم انجام می دهیم. انت طالق. با این جمله داریم طلاق را ایجاد می کنیم نه با محمولش. درست ست که محمول امر اعتباری هست. ولی وقتی می گوییم انت طالق، انت حر، ببینید که ارتکاز کدام است. ارتکاز بر این است که با این نسبت می خواهیم ایجاد بکنیم حریت را. حریت امر اعتباری هست اما این امر اعتباری، به چه داریم ایجادش می کنیم انشاء می کنیم. به این نسبت دادن. به نسبت حریت به انت. نه به محمول فقط. وقتی می گوییم انت حر، انشاء می کنیم حریت را به نسبت دادن حریت به انت. درست است حریت که محمول است، امر اعتباری هست. اما انشاء با هیئت صورت گرفته است.
این است که موارد نقض است. انت طالق از موارد نقض است. شما گفتید جمله اسمیه صلاحیت انشاء را ندارد. می گوییم نه. ما با انت طالق، انشاء کردیم طلاق اعتباری را. ولی با انت طالق نه با طالق تنها. انت حر با…همین که در ذهن ایشان امد. حر تنها که، با حر تنها که انشاء نمی شود. انت حر به حکم به اتحاد انت با حریت، انشاء کردید حریت را که امر اعتباری هست.
این فرمایش ایشان جواب ایشان که در انت طلاق انت حر انشاء به خاطر محمول است، می گوییم که این خلاف ارتکاز است. این جا ارتکاز این طور می گوید که شما انشاء کردی حریت را با هیئت. با حکم به اتحاد. لذا فرمایش ایشان در رد مرحوم اخوند، ناتمام است.
س:
ج: ما هم قبول داریم که همه جا نمی شود. اصلا ایشان دنبال این است که بگوید غلط است. ما می گوییم قرینه عیب ندارد. ما می گوییم بعضا ان هم با قرینه. چون ظاهر جمله اسمیه، اخبار است. اگر می خواهید در مقام انشاء استعمال کنید، باید قرینه باشد. شک نداریم. منتهی ایشان می گوید غلط است. نه که قرینه می خواهد. می گوید غلط است استعمال جمله اسمیه در مقام انشاء غلط است. چون غلط است، پس این وحده معنی نادرست است. ما حرفمان این است که نه. غلط نیست. همه جایی نیست. همه جا طبع نمی پسندد. ما ان را قبول داریم. ولی این که می گویید غلط است، بعد هم می ایند این جا این ها را توجیه می کنید، نه. ما می گوییم صحیح است. و این توجیه هم ناتمام است.
و اما بعد از مرحوم اخوند، این فرمایش را فرمود و کلام محاضرات رد این فرمایش نمی تواند باشد.
مرحوم اقاضیاء به دو بیان دیگر، این کلام مرحوم اخوند را جواب داده است. گفته است که این فرمایش استاد که معنای جمله خبریه، جمله اسمیه با جمله انشائیه، معنایشان یکی باشد، نه. این درست نیست. این که یکی باشد و اختلافشان در داعی، کیفیت استعمال، گفته است که این نادرست است.
اولا فرموده است لازمه کلام شیخ استاد این است که جمله ای که نه داعی اش اخبار است، نه داعی اش ایجاد است، باید بگویید که ان دیگر نه جمله خبریه است نه جمله انشائیه. جمله ای را که شما استعمال می کنید خالی از این دو تا داعی. مثل این که مثال زده است در مقام هزل شوخی استهزاء. می گوید ملکت السماء. اسمان را ملک تو کردم. فرموده است که این جا نه داعی اخبار است. دروغ که نمی خواهد بگوید که یعنی ملک تو هست. غلط است. انشاء هم گفته است به داعی ایجاد معنی ندارد این جا. شما نمی خواهی ملکیت اسمان را برای این ایجاد بکنی. ما می خواهیم شوخی بکنیم. ایجاد نمی خواهیم بکنیم. ملکیت اسمان را بگوییم…بگوییم تمام حور العین های بهشت را به تو بخشیدم. داعی انشاء گفته است در این جا نیست. این است که فرموده لازمه کلام مرحوم اخوند، این که… مرحوم اخوند خطکش گذاشته است. گفته است جمله مشترکه، ایشان مشترکه معنی می کند. جمله مشترکه به ان داعی باشد، اخبار است. به این داعی باشد، انشاء. ایشان می گوید ممکن است که نه ان داعی باشد و نه این داعی. باید بگویید نه انشاء است و نه اخبار است. گفتنی نیست. این اشکال اولی که بر مرحوم اخوند کرده است. گفته است که پس شما نمی توانی بگویی که معناهایشان یکی هست. انما الاختلاف فی الداعی. نه. معناهایشان دو تا هست.
و لکن در ذهن ما این است که این اشکال مرحوم اقاضیاء بر مرحوم اخوند وارد نیست. چون این که مرحوم اخوند فرموده است انشاء عبارت است از استعمال به داعی ایجاد، مرادش ایجاد به نظر مستعمل است. ان که لفظ را به کار می برد، این لفظش انشاء است یا اخبار. اخوند می گوید نگاه کن داعی اش چیست. داعی اش می خواهد یک چیزی را ایجاد بکند، انشاء است. داعی اش این است که می خواهد از یک چیزی خبر بدهد، خبر است.
س:
ج: کلام خواب که نه خبر است نه انشاء. معنی ندارد. لقلقه زبان است. هیئت معنی دار را داریم صحبت می کنیم. الفاظی ست که استعمال نشده است در معنایی. از لغو هم لغو تر است. این که ذهنش منتقل می شود، تداعی معانی ست.
فرموده است که انشاء قوامش این است که ان را که تو می گویی، می خواهی ایجادش بکنی. خب در ملکتک السماء این که می گوید ملکت، می خواهد ایجادش بکند. حالا وجود پیدا نمی کند، عقلاء می گویند وجود پیدا نکرد، آن یک مساله دیگری هست. ولی این شخص الان با ملکتک، ملکیه سماء را ایجاد کرد برای این. حالا وجود پیدا نکرد، عقلاء می گویند لم یوجد، این یک بحث دیگری هست. مثل صبی ممیز. مثل مجنونی که قصد انشاء ازش متمشی می شود. می گویند که ان ها با این الفاظ انشاء می کنند. ایجاد می کنند معنی را به لفظ. منتهی این را که ایجاد کردند، وجود پیدا نمی کند در عالم اعتبار. عقلاء اعتناء نمی کنند. ولی او ایجاد می کند. شخصی که شوخی می کند، با شخص جدی، در این جهت فرق ندارند که هر دو معنی را ایجاد می کنند. منتهی یکی جدا می خواهد این در خارج محقق بشود. یکی می گوید که ما همین طور این ها را ایجاد می کنیم که بخندانیم. قصد جد ندارد. اما قصد ایجاد دارد. به ذهن می اید که خلط شده است بین این دو تا. مرحوم اخوند می گوید که قطعا این انشاء است ملکتک. خبر نیست که دروغ است. انشاء است. و ایجاد کرده است. این مستعمل ایجاد کرد. ولی حالا در خارج وجود پیدا نمی کند. ولی ایجاد کرد. در ارتکازش اعتبار کرد که همه حور العین ها برای شما باشد. اعتبار کرد. و لو حالا اعتبار بی خودی. برای این که بخنداند. ولی اعتبار کرد، ایجاد کرد ملکیت را. منتهی یک ملکیتی را ایجاد کرده است که به درد خودش می خورد. هیچ خاصیتی ندارد. این ست که اشکال اول مرحوم اقاضیاء بر مرحوم اخوند، وارد نیست. ملاحظه بفرمایید تتمه ای دارد.