بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در بیان معنای انشاء و اخبار بود.
مرحوم اخوند فرمود بعید نیست که اخبار و انشاء هم مثل حروف و اسماء، معنایشان واحد باشد. اختلاف در حروف و اسماء به لحاظ آلیه و استقلالیه بود که از کیفیات استعمال بود. اختلاف اخبار و انشاء در داعی ست که این هم از کیفیات استعمال است. داعی بر استعمال اگر حکایت است، خبر می شود. و اگر داعی ایجاد است، انشاء می شود. فرمود که حکایت و انشاء، جزء موضوع له نیست چنان چه آلیه و استقلالیه هم جزء موضوع له نبود. این فرمایش مرحوم اخوند.
حاصل اشکال بر مرحوم اخوند در این جا، همان اشکال مرحوم نائینی ست در معانی حروف که اگر بناء باشد معنای اخبار و انشاء واحد باشد، باید بتوانیم هر جمله انشائیه ای را در مقام اخبار و هر اخباریه را در مقام انشاء و لو مجازا باید صحت استعمال داشته باشد. در حالی که می بینیم غالبا استعمال یکی از این ها در جای دیگری، غلط است. پس این کشف می کند که معنای اخبار و انشاء واحد نیست.
این اشکالی بود که بر مرحوم اخوند شده بود. که ما این طور دیگر بیان کردیم اشکال را، روی غالب، خلافا للمحاضرات که ان می گفت همه جا. گفتیم نه. همه جایی نیست. او می گفت هیچ جا استعمال انشاء به جای اخبار جائز نیست. گفتیم نه. هیچ جا نیست. غالبش همین طور است که شما می فرمایید. و برای اشکال بر مرحوم اخوند، همین مقدار که می گوییم همه جا جائز نیست، خود این دلیل است که معنی واحد نیست.
بعد اشاره کردیم به اشکال مرحوم اقاضیاء. و لکن دو تا اشکال مرحوم اقاضیاء، مربوط به انشاء می شود در حقیقت، ان را رهایش می کنیم. در بحث انشاء بحث می کنیم.
فعلا بحث ما بعد از رد مرحوم اخوند که جمله خبریه و جمله انشائیه، معنایشان واحد نیست، فعلا بحث ما این است که خب حالا که معنایشان واحد نیست، معنایشان اختلاف دارد، آن معنی چیست. جمله خبریه چه معنایی دارد که مخالف است با جمله انشائیه.
این است که ما بحث را در دو مقام قرار دادیم: مقام اول تفسیر جمله خبریه که ان معنای مباینش با جمله انشائیه چیست. مقام دوم در تفسیر جمله انشائیه که سیاتی و کلام اقاضیاء را ان جا نقل خواهیم کرد.
اما جمله خبریه معنایش چیست.
مشهور علماء فرمودند که معنای جمله خبریه، عبارت است از ثبوت النسبه او لاثبوتها فی الخارج. جمله خبریه وضع شده است برای دلالت بر ثبوت النسبه در قضیه موجبه او لاثبوت النسبه در قضیه سالبه فی الخارج.
و ادعاء کردند، دلیلشان، ادعاء کردند که چون این معنی از جمل خبریه تبادر می کند. تبادر علامت حقیقت است. الزید قائم تبادر می کند ثبوت نسبت قیام برای زید و الزید لیس بقائم، نفی ثبوت.
این نظریه اول در تفسیر جمله خبریه که نظریه معروفی ست. نظریه مشهوری ست. هم بین ادباء هم بین اهل منطق و هم اصولیون و علماء دیگر، این طور معنی کردند. الجمله الخبریه ما دل علی ثبوت النسبه او لاثبوتها فی الخارج.
خب ابتداء ما این سه تا کلمه را معنی می کنیم چون به هر سه کلمه اش محل ایراد و اشکال قرار گرفته است. ثبوت. نسبت. خارج. این سه کلمه را اول معنی بکنیم، بعد ببینیم که ایا متبادر از جمله خبریه، معنایی هست که این سه کلمه می رساند یا نه.
اما کلمه ثبوت.
جمله خبریه دلالت دارد بر ثبوت. این در مقابل جمله انشائیه و مرکب ناقص است. جمله انشائیه دلالت بر ثبوت ندارد. در جمله انشائیه به خود جمله ثبوت پیدا می کند. انشاء می شود. بر ثبوت دلالت ندارد. خودش ایجاد می کند. ثبوتی ان جا در کار نیست که این دلالت بر ثبوت بکند. و مهمش مرکب ناقص. مرکب ناقص علم زیدٍ. زیدِ عالم. این ها بر نسبت دلالت دارند ولی بر ثبوت نسبت دلالت ندارند. زیدِ عالم. نمی گوید نسبت علم به زید، ثابت است. فقط بر نسبت دلالت دارند. بر ثبوت نسبت دلالت ندارند. این است که فرمودند جمله خبریه دلالت دارد بر ثبوت النسبه لا بر اصل النسبه در مقابل مرکب ناقص. مرکب ناقص بر اصل النسبه دلاله دارد. این است که ثبوت را که اوردند، در مقابل اصل النسبه. جمله خبریه دلالت دارد بر ثبوت النسبه. ناقص دلالت بر اصل النسبه دارد.
حالا مراد از ثبوت النسبه چیست. جمله خبریه دلالت دارد بر ثبوت النسبه.
بعضی ها توهم کردند که مقصود از ثبوت النسبه یعنی ثبوت علمی. ثبوت تصدیقی. یعنی جمله خبریه وضع شده است برای این که علم پیدا بشود به نسبت بین طرفینش. ثبوت علمی. لذا مشهور گفتند مدلول جمله خبریه، تصدیقی هست. در مقابل مرکب ناقص که مدلولش تصوری هست. علم زیدٍ، فقط نسبت علم را به زید تصور می کنید. اذعان نمی کنید زید عالم. به خلاف جمله خبریه که جمله خبریه، دلالت می کند بر ثبوت النسبه. بر تصدیق به نسبت بین طرفینش. بعضی چنین توهم کردند.
و لکن این توهم باطل است. نه به جوابی که بعضی ها دادند.
بعضی این طور جواب دادند. گفتند که درست است که جمله خبریه دلالت بر تصدیق به نسبت ندارد. ولی دلالت بر یک معنایی دارد که قابلیت تصدیق را دارد. علم زیدٍ، دلالت دارد بر نسبت. این، قابل تصدیق نیست. هنوز تمام نشده است. ما یصح السکوت علیها نیست. به خلاف زید عالم. زید عالم، قابلیت تصدیق را دارد. قابلیت دارد که شما اذعان بکنید که بله. زید عالم. معنای ثبوت را گرفتند تصدیق ولی نه تصدیق فعلی، تصدیق شأنی. اقتضاء تصدیق را دارد. زید قائم دلالت دارد بر چیزی که قابلیت تصدیق را دارد در مقابل مرکب ناقص. این تصور محض است. قابلیت تصدیق را ندارد.
و لکن به ذهن ما این است که این حرف غلط است. این که به مشهور نسبت دادند یا مشهور گفتند معنای جمله خبریه یک معنای تصدیقی هست در مقابل مرکب ناقص که یک معنای تصوری هست، مراد قابلیت تصدیق نیست. این خلاف ظاهر است.
چنان چه مراد تصدیق فعلی هم نیست قطعا. چون تصدیق فعلی به مدلول جمله خبریه، این، به واسطه قرائن است. خود خبر دلالت ندارد بر تصدیق به مضمونش. بر علم به مضمنونش. ربطی ندارد. علم به مطابقت خبر للواقع، این، به خاطر قرائن است.شخص شخص عادلی هست. شخص شخص ثقه ای هست. یا بیش از چند نفر خبر اوردند. تصدیق به نسبت از قرائن به دست می اید. خود خبر معنی ندارد که تصدیق به نسبت را دلالت داشته باشد. خود ان علماء فرمودند الخبر یحتمل لصدق و الکذب. خبر محتمل است راست باشد. محتمل است دروغ باشد. قوام خبر به صدق نیست. قوام خبر به تصدیق شخص نیست. این پر واضح است که جمله خبریه برای ثبوت به معنی تصدیق به مضمونش وضع نشده است. پر واضح است.
پس چرا علماء فرمودند معنای جمله خبریه، معنای تصدیقی ست در مقابل مرکب ناقص که مجرد تصور است؟
ما می گوییم مراد، این یک توجیه است، می گوییم مراد مشهور از این کلام که مدلول جمله خبریه، تصدیقیه هست، یعنی یک معنای تصدیقی هست. یک معنای تام است. وقتی می گویند زید قائمٌ، این دلالت دارد بر یک معنای تصدیقی. نه تصدیق، دلالت دارد که راست است. نه. معنایش تصوری هست حقیقه. شما از زید قائم هم تصور می کنید ثبوت نسبه قیام را به زید. بعد اگر قرائن بود، تصدیقش می کنید. نبود، تصدیق نمی کنید. حقیقتا معنای جمله خبریه، ثبوت النسبه هست به نحو تصوری. تصدیق به نسبت از خبر، به دست نمی اید. خبر تصدیق به نسبت را نمی رساند. تصدیق به نسبت، معلول قرائن است. این پر واضح است. از جمله خبریه هم شما تصور می کنید نسبت را. چنان چه از مرکب ناقص هم تصور می کنید نسبت را. از علم زید تصور می کنید نسبت علم را به زید. از زید عالمٌ هم تصور می کنید نسبت عالم بودن را به زید. فرقش این است ان، معنای تصوری هست. معنایش تصوری هست. تصور ساذج است. علمِ زید. این نه. این ان را که تصور کردید، جمله است. زید قائم است. معنی، معنای تصدیقی هست. نه به مطابقتش تصدیق دارید. معنی، معنای تصدیقی هست. یعنی معنی معنای تامی هست. می گوید زید قائم. زید قائم است. حکم می کند به تحقق نسبت. معنی معنای تصدیقی هست یعنی نه به معنی در خارج چنین است، خود معنی سنخش ثبوت شیء لشیء است. یک معنایی هست که مشهور این معنی را گفتند معنای تصدیقی. علم زیدِ معنایش تصوری محض است. اسناد علم را به زید شما تصور می کنید. علم زیدٍ وضع شده است برای یک معنای تصوری. اما زید عالمٌ، این برای یک معنای تصدیقی هست. حکم کردی گفت زید عالم. درست است که این حکم را هم شما تصور می کنید. تصدیق نمی کنید. ولی ذات حکم یک حکم … شأنیت نه. قابلیت نه. الان بالفعل یک معنای تصدیقی ست. یعنی حکم کردی. من تصور کردم که شما حکم کردی که زید قائمٌ. این که گفتی زید قائمٌ، یک معنای تصدیقی هست. من این معنای تصدیقی را به ذهنم احساس کردم. به خلاف علم زیدٍ که مجرد معنای تصوری هست.
به عباره اخری. این بحث سیاتی در بحث دلالت تابع اراده است یا نه. مفردات کلام مدلول تصدیقی دارند. نسبت مدلول تصدیقی دارد به یک معنی و ان معنی این است که وقتی می گویند زید قائم، شنونده تصدیق می کند که متکلم می خواهد یک چیزی را بفهماند از زید از قائم از نسبت. همه این ها هر کدام یک مدلول تصدیقی دارند. منتهی این مدلول تصدیقی از باب این است که عاقل صحبت کرده است. عاقل ملتفت. مقامش مقام تفهیم است. این را از مقام تفهمیم می فهمیم. وقتی می شنویم زید قائمٌ، تصدیق می کنیم که به ما فهماند زید را. فهماند قائم را. فهماند اتحاد را. مفردات یک مدلول تصدیقی دارند که منتهی این وضعی نیست. این مقامی هست. از مقام تفهیم به دست می اید. این مدلول به همه مفردات هست. معنای تصدیقی که در این جا مشهور گفتند در مقابل مرکب ناقص، مرادشان این نیست. چون مرکب ناقص هم این مدلول تصدیقی را دارد. اصلا هر مفردی این مدلول تصدیقی را دارد. پس ان که می گویند مرکب ناقص، مدلولش تصوری هست، مرکب تام جمله خبریه، مدلولش تصدیقی ست، مرادشان چیست؟ می گوییم مرادشان این است که ان، تصور ساذج است ذاتش. این ذاتش یک جمله تصدیقیه است. می گوید زید قائم. فرق بین تصور و تصدیق همین است. ان که خالی از حکم است، می گویند تصور. علم زیدٍ. حکمی در این نشده است. تصور ساذج است. این که می گویند زید قائم، یعنی در ان یک حکمی شده است. تصدیقی یعنی این. یک حکمی شده است. گرچه شما از این که حکم شده است، باز به تصور می رسید. به تصدیق نمی رسید. تصدیق باید با قرائن اخری باشد.
ان که در ذهن ما، توجیهی که در ذهن ما امده است برای کلام مشهور که فرق گذاشتند بین جمله تام و جمله ناقص، جمله تام را گفتند مدلولش تصدیقی هست، نه موجب تصدیق می شود، مدلولش یک معنای تصدیقی هست. یک معنای حکم است. تام است. به خلاف مرکب ناقص که مدلولش عبارت است از مدلول تصوری.
پس کلمه اولی، گفتند جمله خبریه دلالت دارد بر ثبوت نسبه ثبوتا تصدیقیا به همین معنایی که ما کردیم. نه به معنای این که تصدیق می کند شنونده ان که خطور کرده واقعیتش را. و نه به ان معنی که تصدیق می کند تفهیم را. و نه به ان معنی که قابلیت تصدیق دارد. این سه معنی را ما منکر هستیم. بلکه به یک معنای رابعی که سنخ…اصلا این فعلیت دارد. سنخ مدلول مرکب ناقص با مرکب تام، با جمله خبریه، سنخشان دو سنخ است. یکی تصوری هست. علم زیدٍ. یکی مدلولش تصدیقی ست. گفته است زید عالمٌ. حکم کرده است. همین حکم را می گویند مدلول تصدیقی. مرادشان وقتی واضح است، حالا لفظشان خلاف را بفهماند، ان اثری ندارد. در باب مرکب ناقص، خالی از حکم است. خالی از خبر از تحقق نسبت است. اما در جمله خبریه واجد حکم کردن است. واجد اخبار از ثبوت است. این مایز است بین جمله تامه و جمله ناقصه. این کلمه اولی که مشهور فرمودند.
س: یصح السکوت علیها همین را می خواهد بگوید.
ج: بله. چون تام است. ان ها که مهم نیست. معلوم است که یصح السکوت است. می خواهیم تحلیلش بکنیم چیست حقیقت جمله خبریه.
س:
ج: ان ها از صفاتش است. از لوازمش هست. حقیقتش چیست که یصح السکوت علیها. چون حکم کرده است. چون تصدیقی هست. حکم کرده است. چون حکم کرده است، تمامش کرده است. در ان جا نه. حکم نکرده است. گفته است علم زیدٍ. همین.
س:
ج: مراد جدی باز یک داستان دیگری دارد. در بحث دلالت تابع اراده است، ان ها را خواهیم گفت. فعلا این مقدار که مرکب ناقص، بالوجدان مرکب ناقص با مرکب تام، فرق می کند. علم زیدٍ با زید عالم فرق می کند. فرقشان چیست، این را می خواهیم بیان بکنیم. ان نسبت است. این ثبوت النسبه است. می گوید که این نسبت، ثابت است. او از قبیل تصور است. این از قبیل تصدیق است که می گوید ثابت است. نه. حقیقتا تصدیق نیست ولی شبیه ان تصدیق است.
س:
ج: زیدِ عالم، نسبت است. نگفت ثابت است یا ..زیدِ عالم، چی. ان هم مجرد نسبت است.
و اما کلمه ثانیه این است که جمله خبریه دلالت دارد بر ثبوت النسبه.
بعضی اشکال کردند گفتند در جمله خبریه، لااقلش اسمیه اش، نسبتی وجود ندارد. حالا در فعلیه اش قابل تحمل است. قام زید، نسبت دادی قیام را به زید. ولی در جمله خبریه اسمیه، ما نسبت نداریم. زید قائم، نسبتی در کار نیست. جمله خبریه اسمیه می گویند وضع شده است برای هوهویه. این، ان است. متحد با هم هستند. اتحاد ضد نسبت است. هوهویه ضد نسبت است. لذا این که گفتند جمله ما دل علی ثبوت النسبه، نه. نسبت در جمله اسمیه نیست. در جمله اسمیه، هوهویه است. چه حمل اولی اش، چه حمل شائعش، هر دو حکم به هوهویه است. اشکال کردند بر این تعریف مشهور.
و لکن در ذهن ما این است که این ها از باب خلط بعضی از مباحث به بعض دیگر است. این که در جمله اسمیه هوهویه است، این قابل انکار نیست ولی ان که مشهور می گویند جمله خبریه، اخبار، وضع شده است برای ثبوت النسبه، مرادشان از نسبت، یک معنای اوسعی ست از ان نسبتی که در فلسفه می گویند. نسبت در مقابل هوهویه. النسبه تقتضی الاثنینیه. هوهویه با نسبت تنافی دارد. ان ها مرادشان از نسبت یک چیز است. این که این جا می گویند، نسبتی که ادباء می گویند، نسبتی که علماء می گویند، تفسیر می کنند و در مباحث الفاظ، مرادشان از نسبت، یک معنای اوسعی ست. هوهویه هم یک نوع نسبتی هست. یک نوع ارتباطی هست. ثبوت نسبت یعنی ارتباط. نه نسبت اصطلاحی. هوهویه هم یک نوع نسبتی هست. چه نسبتی این ها با هم دارند؟ نسبت هوهویه. هوهویه هم یک نوع ارتباطی هست. مرحوم اسد محمد باقر اسمش را گذاشته است النسبه التصادقیه. هر دو متصادق بر یک واقعیت اند. زید قائمٌ با هم نسبت دارند. نه نسبت کلامی که در مقابل هوهویه. یک نسبتی با هم دارند. نسبت تصادقیه. هر دو بر یک وجود صدق می کند. یک وجود است که هم زید است و هم قائم. نسبتی که این جا می گویند، به معنای ربط است. به معنای ارتباط است. شامل هوهویه هم می شود. به لذا این اشکال بر تعبیر نسبت، نادرست است. الجمله الخبریه ما دل علی ثبوت النسبه یعنی می خواهد بگوید ان ارتباط محقق است. در مقابل ناقص که ان ارتباطشان، محقق نیست. خب این هم چیزی ندارد.
س:
ج: می گوید زید قائمٌ. این، ان است. هو، این، همان است. …می گوید غیر از نسبت است. شما چیزی را به چیزی نسبت نمی دهی. می گویی که این، ان است. این ان است، با نسبت تباین دارد. ما می گوییم نسبت….این ان است، ضد نسبت در فلسفه است. عینیت است نه نسبت. این است که این اشکال هم قابل دفع است.
و اما کلمه سوم الجمله الخبریه ما دلت علی ثبوت النسبه فی الخارج.
مرحوم اقای خوئی اشکال کرده است. گفته است که این تفسیر غلط است. نقض دارد. چون چه بسا در موارد جمله خبریه، نسبتی در خارج وجود ندارد. شریک الباری ممتنع. شریک الباری ممتنع در خارج ما نسبتی بین امتناع و شریک الباری نداریم. اصلا شریک الباری ممتنع الوجود هست. چه طور نسبت پذیر باشد. شریک الباری ممتنع، جمله خبریه. ثبوت النسبه فی الخارج معنی ندارد. خارجیتی ندارد اصلا. شریک الباری خارجیت ندارد. ممتنع، خارجیت ندارد تا این که نسبتشان در خارج باشد. لذا گفته است این غلط است که می گویند الجمله الخبریه ما دلت علی ثبوت النسبه فی الخارج. این فی الخارج غلط است.
و لکن این فرمایش نادرست است. شبیه همین فرمایش را هم در رد اصفهانی فرمود. وجود ربطی. مرحوم اسد محمد باقر هم اشاره کرده است این جا. در بحث هیئات که بحث کرده است، فرموده است که این شبیه مثلا همان اشتباهی ست که ان جا کرده است. ان جا وجود ربطی را فکر کرده بود یعنی وجود ربطی موضوع له است. اشکال می کرد بر حاج شیخ اصفهانی که وجود ربطی در این مثال نیست. الوجود لله ضروری. نقض می کرد. خب ان جا گذشت که حاج شیخ اصفهانی می خواهد تشبیه کند معنای حرفی را به وجود ربطی. نمی خواهد بگوید که موضوع له اش هم وجود است. وجود را حاج شیخ اصفهانی موضوع له نمی داند. شبیه همان جواب را این جا عرض می کنیم که مرحوم اسد محمد باقر هم گفته است. این که مشهور گفتند الجمله الخبریه ما دلت علی ثبوت النسبه فی الخارج، مرادشان از خارج، خارج عینی نیست. این که گفتند ثبوت النسبه فی الخارج، مرادشان از خارج، آن وعاء ان نسبت است. جمله خبریه حکایت از این دارد که این نسبت، در ان وعائی که من به لحاظ ان وعاء نسبت می دهم، ثابت است. شریک الباری ممتنع، الان نسبت داده است ممتنع را به شریک الباری. جمله شریک الباری ممتنع، این دلالت دارد بر این که این که من گفتم شریک الباری ممتنع، این نسبت، واقع است در مقابل این که بگویم شریک الباری لاممتنع. ان جا ثابت است. این جا لاثابت است. شریک الباری ممتنع این هم دارد حکایه می کند از ثبوت این نسبت امتناع، از ثبوت نسبت امتناع به شریک الباری. ببینید که ارتکازتان همین طور هست یا نه. این وعاء شریک الباری ممتنع، خارج نیست. شریک الباری ممتنع که نمی خواهد بگوید در خارج ممتنع است. شریک الباری که در خارج وجود ندارد. امتناع هم که در خارج معقول نیست. وعاء خودش. وعاء نفس الامری خودش. ما می بینیم که این قضیه صادق است. حکم هم کرده است. صادق هم هست یعنی مطابق واقع است.. شریک الباری ممتنع مطابق واقع است پس یک واقعی هست. ان واقع را این جمله خبر می دهد از ثبوت امتناع برای شریک الباری در ان واقعش. حالا واقعش… صدق است یعنی مطابق واقع است. پس باید یک واقعی باشد. واقعیت اوسع است از وجود ذهنی و وجود خارجی. واقعیت در مقابل فرض فارض. این یک واقعیتی هست که می گوییم شریک الباری ممتنع. فرض نمی کنیم امتناع را. این یک واقعیتی هست. این جمله دلالت دارد بر ثبوت نسبت امتناع به شریک الباری در همان وعائی که شما می گویی شریک الباری ممتنع. الشیء المعدوم لا یتحقق. الشیء المعدوم که در عالم وجود ندارد. ولی در یک وعائی این ها را شما می توانی ملاحظه بکنی. حالا ذهن. نفس الامر. از شما سوال می کنند می گویند شریک الباری ممتنع کلام صدق. فرض فارض نیست. کلام صدقی هست. از یک واقعیتی خبر داری می دهی. درست هم هست ان واقعیت. کذب نیست. در همان وعائی که داری خبر می دهی از این واقعیت، این جمله شریک الباری ممتنع، دارد حکایت می کند از ثبت امتناع برای شریک الباری.
این که ایشان فی الخارج را تحقق خارجی معنی کرده است، این نادرست است. در جایی که ما می توانیم یک معنایی برایش بکنیم اشکال نداشته باشد، وجهی ندارد که این طور معنی بکنیم. گاه گاهی می گوید الانسان کلی. این گفتنی نیست الانسان کلی فی الخارج نیست. ان در ذهن است قطعا. قطعا ما یک قضایایی داریم که فقط در ذهن هستند. جمله خبریه هم هست.
این فی الخارج یعنی خارج از مدلولش، یک دلالت اضافه ای دارد. مثل مرکب ناقص نیست که فقط تصور نسبت باشد. نه. این ثبوت نسبت است. ثبوت نسبت در کجا؟ در همان جایی که از ان خبر می دهید. ثبوت النسبه فی الخارج، این که قید زدند خارج را، یعنی در وعاء مناسب ان خروج نه خارج. این که کلمه فی الخارج را اوردند، عمده اش برای این بوده است که انشاء را خارج بکنند. عرض کردم در انشاء، ثبوت نیست ان جا. با ثبوت هم خارج می شد. اگر هم کسی ان جا توهم کند که در انشاء ثبوت هست. خود انشاء ثبوت هست. می گوییم ثبوت النسبه فی الخارج، در باب انشاء نیست. ثبوت النسبه فی الخارج. در انشاء، خارج هیچ چیزی نیست قبلش تا ما حکایت بکنیم. خارجیت ندارد انشاء. انشاء خارجیت ندارد قبل از این که بگویی. خبر خارجیت دارد قبل از این که…همین نکته ظریفی که دارد این است که انشاء، قبل از این که بگویی، خارجیت ندارد. به انشاء خارجیت محقق می شود. در اخبار قبل از این که بگویی، یک نسبتی در خارج ثابت است. با خبر، حکایت می کنی از ثبوت النسبه فی الخارج. این کلمه فی الخارج را که اوردند، می خواهد بگوید که قبل از این که خبر را بیاوری، خارجیت دارد. در خبر قبل از تکلم، خارجیت دارد. این دلالت دارد بر ثبوت النسبه فی الخارج. اما در انشاء خارجیت ندارد. انشاء را می خواهی تعریف بکنی، می گوییم با او ایجاد می کنیم شیئی را در خارج، در وعاء اعتبار. این است که ما…نمی گفتند هم مهم نبود. ما هم نوشتیم. همه این قید را نیاوردند فی الخارج را. نیازی نیست. وقتی می گوییم حکایت از ثبوت النسبه یعنی در همان وعائی که خبر می دهی. کلمه خارج را گفتیم نیاورند، بهتر است. موهم است. و لکن بیاورند هم اشکال ندارد.