اصول ـ جلسه ۰۹۷ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مفاد جمله خبریه بود. مشهور فرمودند که مدلول جمله خبریه، عبارت است از ثبوت النسبه فی الخارج او لاثبوتها. راجع به این جمله بحث کردیم. تفسیر کردیم. بعد اشکالاتی که وارد شده بود، ضمن تفسیر، جواب گفتیم.

اشکال دیگری که در این مقام هست در این تفسیر، اشکالی هست که در محاضرات فرموده است. در محاضرات فرموده است این تفسیر، بر مسلک ما در وضع، ناسازگار است. ما مسلک مان در حقیقت وضع، تعهد است. هر مستعملی، متعهد می شود که معنای خاصی را به لفظ خاصی، تفهیم بکند. این حقیقت وضع است. این معنی که ثبوت النسبه فی الخارج است، این قابل تعهد نیست. ثبوت النسبه در خارج، یک امری ست خارج از اختیار مکلف. و تعهد به امر خارج از اختیار مکلف، تعلق نمی گیرد. تعهد یک امر نفسانی ست. به چیزی تعلق می گیرد که در اختیار مکلف باشد. این است که نسبت در خارج ثابت است یا نه، ربطی به اختیار مکلف ندارد. ربما نسبت ثابت است و اخری ثابت نیست. لذا فرموده است که باید بنابر مسلک ما در حقیقت وضع، جمله خبریه را این طور معنی کنیم. جمله خبریه عبارت است از جمله ای که واضع، متعهد شده است که با این جمله حکایت بکند از ثبوت النسبه او لاثبوتها. حکایت را باید بیاوریم. حکایت کردن، امر اختیاری ست. مفاد جمله خبریه بر مسلک تعهد این است که حکایت بکند به جمله خبریه از ثبوت النسبه او لاثبوتها. متعهد شده است هر متکلمی…ایشان می گوید هر متکلمی واضع است، متعهد شده است هر متکلمی که اگر خواست حکایت بکند از ثبوت النسبه او لاثبوت النسبه، تکلم بالجمله الخبریه. به خلاف مرکبات ناقص. ان جا این طور تعهدی نیست. به خلاف انشاء که این طور تعهدی نیست کما سیاتی.

این اشکالی که مرحوم اقای خوئی بر تفسیر مشهور فرموده است و فرموده است که این تفسیر، بر مسلک ما جور در نمی اید. بله بر مسلک کسانی که می گفتند وضع امر اعتباری هست، عیب ندارد. اعتبار کند ثبوت النسبه را برای جمله خبریه و ان معنی. ان عیبی ندارد. ولی بر مسلک ما جور در نمی اید. این فرمایشی که در محاضرات فرموده است.

خب این خودش یک بحث است که ایا حکایت از ثبوت النسبه او لاثبوتها، جزء موضوع له هست یا نیست. مرحوم اخوند نسبت داده است به مشهور که ان ها می گویند مدلول جمله خبریه، حکایت از ثبوت النسبه است. و در مقابل جمله انشائیه که ایجاد النسبه است. لذا اشکال کرد بر انها گفت حکایت از حیطه موضوع له خارج است. حکایت، داعی ست. لذا این که ایشان فرموده است تفسیر مشهور با مسلک ما سازگاری ندارد، می گوییم مشهور هم حکایت را اخذ کردند. حکایت هم فعل اختیاری ست. این دیگر به تتبع است که نگاه کنیم مشهور ایا حکایت را جزء موضوع له می دانند که این اشکال ایشان وارد نباشد. یا نه. حکایت را جزء موضوع له نمی دانند که اشکال ایشان وارد باشد. در ذهن ما این است و ان مقداری که نگاه کردیم سابقا، مشهور حکایت را جزء موضوع له می دانند. وقتی حکایت جزء موضوع له شد، بر مسلک تعهد هم صحیح است.

این اولا.

ثانیا این که ایشان فرموده است بر مسلک تعهد حکایت جزء موضوع له است، متکلم متعهد شده است که هرگاه خواست حکایت بکند از ثبوت النسبه تکلم بالجمله الخبریه، ما رابطه مسلک تعهد را با اخذ حکایت، نفهمیدیم. غایه مسلک تعهد این بود که قصد تفهیم جزء موضوع له است. اما حکایت، ایجاد، این ها را مسلک تعهد نمی اورد. مسلک تعهد این مقدار را…غایه مسلک تعهد این است که هر متکلمی متعهد است که هرگاه خواست تفهمیم بکند این معنی را، تکلم به این لفظ بکند. اما هرگاه قصد حکایت دارد، قصد حکایت از مسلک تعهد به دست نمی اید. شما نگاه کنید که چیست مراد ایشان که فرموده است بر مسلک تعهد، حکایت هم جزء موضوع له است و حرف مشهور غلط است. نه. تعهد امر نفسانی هست. متعهد می شود به امر اختیاری. ان امر اختیاری حکایت است، این را نفهمیدیم. ان امر اختیاری تفهیم است. هر متکلمی متعهد شده است که اگر خواست تفهیم بکند نسبت وقوعیه او لاوقوعیه را، به جمله خبریه تکلم کند. حکایت از مسلک تعهد به دست نمی اید. خب حالا این راجع به اشکال ایشان. لیس الامر بمهم.

مهم این است که ایا جمله خبریه، مفادش، ثبوت النسبه است او لاثبوت فی الخارج فی الوعاء المناسب لذلک الثبوت یا مدلولش حکایت از ثبوت است. این را می خواهیم بحث بکنیم. ایا اخذ حکایه در مدلول جمله خبریه، تمام است یا تمام نیست.

عرض کردیم شاید، تتبع بفرمایید، مشهور همین طور می گویند. درست ست که بعضی گفتند مدلول الجمله الخبریه ثبوت النسبه فی الخارج ولی وقتی که به فرق بین خبر و انشاء رسیدند، گفتند فرقشان این است که خبر برای حکایه ثبوت است، انشاء برای ایجاد ان است. حکایه را جزء موضوع له قرار دادند. این حرف درست است که حکایه جزء موضوع له باشد. حکایت معنایش این است که یعنی شما با جمله خبریه، می خواهید حکایت بکنید از ان واقع. یعنی می خواهید نفس مخاطب را به ان واقع مرتبطش بکنید. تنها نمی خواهید معنی را به ذهن بیاورید. فرق بین اخطار و حکایت. شما با زید فقط زید را به ذهن اوردید. با قائم فقط قائم را به ذهن اوردید. با جمله خبریه، هم نسبت را به ذهن اورده اید و هم یک علاوه. هم این که من قصدم حکایه است. من که می گویم زید قائم، می خواهم حکایت کنم که واقعا هم ایستاده است. می خواهم ارائه بدهم ان واقعش را. بین این مفهوم و ان واقع، ارتباط در ذهن تو برقرار بکنم. در مقابل ان ها که قصد حکایت ندارند. ان قصد حکایت ندارد، این ها که در برنامه های بچه ها نشان می دهد کودکان می گوید خودش را فرض می کند کلاغ. دارد صحبت می کند به عنوان کلاغ. مفاهیم را اخطار می کند ولی نمی خواهد ارتباط برقرار کند بین متکلم و خارج که در خارج هم چنین چیزی هست. نه. این ها قصد حکایت ندارند. فقط ان معانی را در ذهن می اورند که یک سرگرمی برای ان بچه بشود. که بعضی ها بزرگ ها هم گوش می کنند. گاه گاهی دیدیم که وقتشان را ضایع می کنند. این است که قصد حکایت دارم و ندارم به این است. حکایت. یعنی قصد دارم از زاویه این مفاهیم، شما ان را در خارج ببینی. در جایی که الفاظ را می گویم، معنی را هم در ذهن می اورم برای این که خنده بکنی. بر اثر ان تصورات شما شاد بشوی، مسرور بشوی. ولی نمی خواهم بگویم که واقعا این چنین است. در فارسی این طور می گویند: نمی خواستم بگویم واقعا این طور است. یک چیزی گفتم تو بخندی. یک چیزی گفتم که تو خوشت بیاد. نمی خواهم بگویم که واقعا هم همین طوری هست. واقعیت ندارد این قضیه. این است که الان من این الفاظ را که می گویم، ان معانی را در ذهنت ایجاد می کنم. لفظ معنی را ایجاد می کند. ولی نمی خواهم حکایه بکنم از یک واقعه متحققه در خارج. نه. این ها را گفتم که تو…همین عبارت را می گوید. می گوید که این ها واقعیت ندارد که گفتم. گفتم که یک کمی سر حال بشی. این معانی را در ذهنت بیاید، از ان حال خارج بشوی. این ها یک چیز ها واقعیت است. قصد اخطار معانی را دارم. قصد حکایت از واقع را به این معانی ندارم. با الفاظ تفهمی می کنم. قصد دارم ان معانی به ذهن بیاید. بعد که ان معانی به ذهن امد، غالبا این طوری هست. از زاویه قصد؟ یک قصد دیگری دارم. قصد دارم شما از ان معانی که امد به ذهنت، به ان واقعیت مرتبط بشوی. این را می گویند قصد حکایت. یک وقت هم فقط می خواهد معانی در ذهنت بیاید، چرتت بپرد. هیچ واقعیتی ندارد.

ایا قصد الحکایه که ظاهر مشهور است، جزء موضوع له هست یا جزء موضوع له نیست.

گفتند که قصد الحکایه جزء موضوع له نیست. داعی علقه وضعیه هم نیست که مرحوم اخوند می فرمود. قصد الحکایه را ربطی به موضوع له ندارد. قصد الحکایه را ما از الفاظ نمی فهمیم. قصد الحکایه را از مقام می فهمیم. در چه مقامی هست. مقام حکایت است یا مقام شوخی هست. حکایت نمی خواهد بکند. برای مقام است قصد الحکایه نه برای الفاظ. گفتند و فرمودند قصد الحکایه جزء موضوع له نیست چون ما یک مواردی داریم که جمله خبریه هست، مجازیت نیست. قصد حکایت هم نیست. موارد نقض.

مواردی را ذکر کردند که جمله خبریه هست، مجاز هم احساس نمی کنی، قصد حکایه هم نداری.

نقض اول: سمعت ان زیدا قائم. خب ان زیدا قائم جمله خبریه است. شما قصد حکایت نداری که زید قائم است. می گویید من شنیدم زید قائم است. من نمی گویم زید قائم است. من نمی خواهم حکایت کنم. من چه می دانم. سمعت ان زیدا قائم، جمله خبریه زیدا قائم، قصد حکایت هم نداری. مجازیت هم احساس نمی کنی. پس این کاشف است که در موضوع له جمله خبریه، قصد حکایه نیافتاده است. این یک نقض. خب جواب این نقض واضح است. سمعت ان زیدا قائم این جا ما جمله خبریه را در معنایش استعمال نکردیم. ان که حکایت داریم، سمعت است. شنیدم. این را قصد حکایت دارم که شما مرتبط بشوی به این واقعیت که من شنیدم. ان جمله خبریه است. قصد حکایه هم هست. اما ان زیدا قائم این جا در حکم مفرد است. جمله نیست. لذا می گویند ان زیدا قائم مفعول سمعت است در ادبیات می گویند. این مفرد است. استعمال لفظ است در لفظ. استعمال لفظ در معنی نیست. سمعت ان زیدا قائم، بعضی هایشان می گویند که این جمله موول به مفرد است. یعنی سمعت قیام زید. اصلا حکم نمی کنم زید قائم. من جمله خبریه ای به نام زید قائم ندارم. ان که دارم سمعت است. قصد حکایت دارم. ان زیدا قائم، این جمله خبریه نیست. این در حکم مفرد است. این جمله ناقصه است. جمله مووله به مفرد است. لذا این نقض بر ان مطلب ناتمام است.

مورد دوم که در کلمات مرحوم اسد محمد باقر هست، نقض کرده است به هل زید قائم. گفته است هل زید قائم جمله اسمیه است. این جا قصد حکایت ندارم. سوال می کنم. ایا زید قائم است یا نه. قصد حکایت ندارم. هل زید قائم جمله خبریه و قصد حکایت ندارم. خب این هم سیاتی جوابش که هل زید قائم، این جا انشائیه هست. الان دارد انشاء می کند استفهام از ثبوت النسبه را. انشاء می کند، ایجاد می کند طلب فهم از ثبوت النسبه را. این اخبار از ثبوت النسبه نیست. این انشاء استفهام از ثبوت النسبه است. لذا نتوانستیم بفهمیم که چه نقضی هست بر قصد الحکایه.

نقض سومش به کنایات است. گفتند کنایات. زید کثیر الرماد، جمله خبریه. قصد حکایت هم نداری. زید کثیر الرماد، شما قصد حکایت نداری که خاکستر هایش زیاد است. این است که جمله خبریه بلاقصد الحکایه. خب این هم که نادرست است. زید کثیر الرماد، جمله خبریه. شک نداریم. این مثل ان دو تا نیست. این جمله هست. راست هست. اما این که قصد حکایت ندارم، چرا. قصد حکایت دارم. منتهی قصد حکایت دارم از جمله خبریه، در جمله خبریه، قصد حکایت دارم از لازمه اش. من می گویم زید کثیر الرماد تا این معنی به ذهن بیاید. غرض این است. بعد از این معنی شما منتقل می شوید به زید جواد. ان وقت ان زید جواد، قصد حکایت درش هست. این که می گویند جمله خبریه برای این است که جمله خبریه وضع شده است برای قصد حکایت، اعم از قصد حکایت مدلول مطابقی یا قصد حکایه مدلول التزامی. لذا این نقض هم بر اخذ قصد الحکایه در مدلول جمله خبریه وارد نیست.

ان نقضی که وارد است، مطلب را تمام می کند، این است که ما گاهی جمله خبریه را به کار می بریم، جمله خبریه هم هست، انشائیه هم نیست، و قصد حکایه نداریم از او اصلا. لا بنفسش و لا بلازمش. ما یک مواردی داریم جمله خبریه هست، قصد حکایت نیست. و مجاز هم احساس نمی کنیم. مثل همین که عرض کردم. جمل خبریه ای که در مقام هزل است. در مقام استهزاء است. جملات خبریه ای که می اوریم، مراد جدی همراهش نیست. جدا ان ها را اراده نکردیم. کثیراما ما جمله خبریه را استعمال می کنیم، خالی از مراد جدی هست. خالی از قصد حکایت است. فقط می خواهیم ان معنای را در ذهن احضار بکنیم. نمی خواهیم واقعا حکایت بکنیم از ثبوت النسبت در وعاء خودش. نه. و ان جا ما می بینیم که مجازیتی احساس نمی کنیم. جمل خبریه ای که در مقام هزل است یا جمل خبریه ای که در مقام تمثیل است. می گوید برای جمله اسمیه یک مثالی بزن. می گوید مثل زید قائم. زید قائم که استعمال می کنی. نه لفظش. جمله خبریه، ان جمله ای ست که حکم به هوهویه می کنید. مثلا می گویند زید قائم. زید قائم، زید را ازش معنی اراده می کند. قائم را اراده می کند. حکم به هوهویه می کند. ولی قصد حکایه ندارد که واقعا زید الان قائم است. مواردی داریم جمله خبریه هست، خالی از قصد حکایه، قصد جد نیست، و مجازیتی هم در ان جا احساس نمی کنیم. این شاهد ست که قصد حکایه جزء موضوع له نیست.

منبهش هم همین ست و مما ینبه علی ذلک این که ما احساسمان این است، وجدانمان این است، ارتکازمان این است که ما قصد حکایه را از مقام می فهمیم. ببینید همین طور هست ارتکازتان یا نه. این که این اقا قصد دارد از بعت انشاء را، یا قصد دارد از بعت اخبار را، این را در چه مقامی واقع شده است. ارتکاز ما این است که ما این قصد ها را از مقام دریافت می کنیم نه از الفاظ. این که لفظ برای قصد وضع نشده است. این که بعت برای قصد حکایه باشد، بعت برای ایجاد بیع باشد، در نتیجه بعت مشترک لفظی باشد، این ها منبهات است، بعت دوبار وضع شده است یکی برای قصد حکایت یکی برای قصد ایجاد، این ها خلاف ارتکاز است. ما از بعت اگر در جایی می گوید بعت، ایجاد را می فهمیم، از این باب است که دارد بیع می کند. مقام مقام بیع کردن است. این که از بعت قصد حکایت می فهمیم گاهی، این از باب این است که مقامش مقام فروش نیست. با عیالش دارد صحبت می کند. می گوید خبر شدی که من فروختم. بعت السیاره. این ها را ما از مقام احساس می کنیم. این که از لفظ احساس بکنیم به حیث که در مثلا بعت، مشترک لفظی باشد، دو بار وضع شده باشد، این ها خلاف ارتکاز است.

روی این حساب عرض می کنیم که حکایت نه جزء موضوع له است. چه بر مسلک تعهد. چه بر مسلک غیر تعهد. و نه هم قید علقه وضعیه است. قوام جمله اسمیه بر دلالت بر ثبوت النسبه است. کلمه اسمیه اش را حذف کنید. جمله خبریه دلالت می کند بر ثبوت النسبه وقوع النسبه او لاوقوعها فی وعائها. کلمه خارج را می اندازیم که اشتباه انداز، نباشد. همان وعائی که برایش هست. قصد الحکایه جزء باشد، نه. ما این را نتوانستیم تصدیق بکنیم. نه قول مشهور را توانستیم تصدیق بکنیم که قصد الحکایه جزء موضوع له باشد، نه مسلک تعهد را توانستیم تصدیق بکنیم، بگوییم قصد الحکایه جزء است چون ما وضع را تعهد می دانیم. این هم ربطی به هم ندارد. و نه هم حرف اخوند را توانستیم قبول بکنیم که قصد الحکایه قید علقه وضعیه است. نه. قصد الحکایه، قصد الانشاء، این ها کلا از حیطه وضع خارج است. این ها را ما از مقام دریافت می کنیم. در چه مقامی هست. اگر که صحیح باشد، که صحیح هم هست، مفاد جمله خبریه بر مسلک غیر تعهد عبارت است از ثبوت النسبه او لاثبوتها فی وعائها. و اگر مسلک تعهد را گرفتیم، تعهد به تفهیم ثبوت النسبه. حکایت از گردانه خارج است. دلالت می کند بر ثبوت النسبه فی وعائها او لاثبوت. منتهی گاهی هم شما قصد داری این را و اخری قصد نداری.

این که می گوییم. یک کلمه را این جا اضافه بکنیم. دیروز هم صحبتش را کردیم. این که می گویند مدلول جمله خبریه، مدلول تصدیقی هست، از باب این که شما تصدیق می کنید. از باب این که او دلالت دارد بر این که قصد المتکلم الحکایه را، نه. ما مدلول تصدیقی را به این معنی قبول نداریم. یک معنای دیگری برای مدلول تصدیقی و تصوری. این داستانش مفصل تر در دلالت تابع اراده هست، می اید. یک معنای جدیدی، معنای دیگری برای مدلول تصوری و تصدیقی. گفتند مفردات مدلولش تصوری هست. مرکبات ناقص مدلولش تصوری هست. زیدِ عالم، شما ازش تصور نسبت می کنید. اما مدلول جمله خبریه تصدیقی هست. زید قائمٌ مدلولش تصدیقی هست. تصدیقی هست به این معنی: دلالت دارد که متکلم قصد. همین تصدیقی هست. قصد الحکایه. تصدیقی به معنی این که دلالت دارد این که متکلم قصد الحکایه. قصد الحکایه یک معنای تصدیقی هست. این که بعضی ها فرمودند مدلول مرکب ناقص، تصوری هست چون از مرکب ناقص، فقط معنای تصوری فقط داریم. زیدِ عالم. زید عالم هنوز هیچ تصدیقی درش نیست. به خلاف زید عالمٌ معنایش تصدیقی هست. چون زید عالم دلالت دارد که قصد المتلکم الحکایه. معنای تصدیقی هست. بعضی ها معنای تصدیقی را این طور معنی کردند. عرض ما این است که این معنای تصدیقی، در جمله خبریه وجود ندارد. ما جمله خبریه را این طور معنی نمی کنیم تا بگوییم معنایش تصدیقی هست به این معنی. بله جمله خبریه معنایش تصدیقی هست بر مسلک تعهد. بر مسلک تعهد جمله خبریه معنایش تصدیقی هست چنان چه مفرادتش هم تصدیقی هست. اصلا مرحوم اقای خوئی می گفت که وضع همیشه مدلولش تصدیقی هست. زید را که شما می شنوی، دلالت دارد که متکلم قصد به زید احضار معنی را. قائم که می شنوی، دلالت دارد که قصد احضار معنی را. تفهیم معنی را. زید قائم را که می شنوی، دلالت دارد که متکلم قصد تفهیم معنی را. بله. بر مسلک تعهد،  مدلول جمله خبریه تصدیقیه هست چنان چه مدلول مفردات هم تصدیقی هست. و اما بر سائر مسالک، نه. قصد حکایت جزء مدلول جمله خبریه نیست. مدلول جمله خبریه، مثل مدلول مرکب ناقص، مدلول تصوری هست. اگر می گوییم مدلولش تصدیقی هست، به همان معنای دیروز. یعنی حکم است. حکم کرده است زید قائمٌ. زیدِ قائم، تصوری هست. حکم در ان نیست. زید قائمٌ که می گوید، حکم در ان هست. تصدیقی یعنی از سنخ حکم است. ان یکی از سنخ تصور ساذج است. این از سنخ حکم است. مدلول جمله خبریه تصدیقیه هست، یعنی از سنخ حکم است نه به معنی تصدیق می کنیم قصد حکایت را. نه. ما هم می گوییم مدلول جمله خبریه، تصدیقی هست. مدلول مرکب ناقص تصوری هست. به این معنی لا بذلک المعنی. بهذا یتم الکلام در تفسیر جمله خبریه.

حاصل الکلام ملخص الکلام:

یک نظر نظر مرحوم اخوند بود که مفاد جمله خبریه با اسمیه یک چیز است. بعت وضع شده است برای اسناد بیع به متکلم. اگر داعی حکایت بود، می شود خبر. داعی ایجاد بود، می شود انشاء. اختلاف در داعی ست. اختلاف در علقه وضعیه است کالحروف و الاسماء.

نظر دوم این شد که معنای جمله خبریه و جمله انشائیه تباین دارند. ما از خبر یک معنی را می فهمیم. از انشاء یک معنی را می فهمیم. گفتیم که این موافق ارتکاز است. ما از بعت که در مقام انشاء استعمال می شود، یک معنی را می فهمیم. از بعت در مقام اخبار یک معنی دیگر را می فهمیم. وحدت معنی خلاف ارتکاز است. مضافا ان اشکال هم بود که لازمه اش این است که هر خبری را بتوانیم جای انشاء استعمال کنیم و لو مجازا. ان تالی فاسد را هم دارد. این فرمایش مرحوم اخوند. و دلیل ردش خلاف ارتکاز. تالی فاسد. در مقابل مرحوم اخوند مشهور گفتند که معانی شان فرق می کند.

این که معانی شان فرق میکند، دو تا بیان اوردیم.

یک: جمله خبریه معنایش ثبوت النسبه فی وعائها که بعضی همین طور اوردند این کلام را.

دو: معنای جمله خبریه الحکایه عن ثبوت النسبه.

ما الحکایه عن ثبوت النسبه را گفتیم و لو بعضی نقوضی را که کردند، وارد نیست، و لکن بعضی از نقوض وارد هست اولا و ثانیا خلاف ارتکاز است.

نتیجه گرفتیم حرف سوم را.

حرف سوم این است که جمله خبریه وضع شده است برای ثبوت النسبه و لاثبوتها. حکایه جزء معنی نیست. معنایش با انشاء هم مباین است. این ثبوت النسبه است و لاثبوتها در حالی که انشاء یک معنای اخری دارد که سیاتی. جمله خبریه ثبوت النسبه و لاثبوتها. نسبت به عرضها العریض و بمعناه العام. نسبت که ما می گوییم، نسبت در بحث فلسفه نیست. نسبت یعنی یک ارتباط. ربط. حالا این نسبت و ربط، نسبت هوهویه باشد، جمله اسمیه. زید قائمٌ این هم دلالت دارد بر وقوع یک نسبتی. این هم دلالت دارد بر وقوع یک نسبتی منتهی ان نسبت را ما می گوییم نسبت تصادقیه. این هم یک نوع نسبتی هست. ارتباط تنگاتنگ است. این ان است را می گوییم نسبت است. نسبت وحده با هم دارند. نسبت اتحاد با هم دارند. این هم یک نوع نسبت است. سواء کان…نسبتی که در موارد جمله اسمیه است که از ان تعبیر می کنند به نسبت هوهویه. یا نسبتی که در جمل فعلیه ست. یا مزدوجه هست. قام زید این وضع شده است برای ثبوت نسبت قیام به زید. حالا چه نسبتی هست؟ نسبتشان گاهی نسبت صدوریه هست. در افعال صدوریه. بعضی اوقات نسبت حلولیه است. نسبت حال و محل است. در ان مواردی که صدوری نیست. ابیض زید. سفید شد زید. نسبتشان حال و محل است. یا نسبت وقوعیه. ضرب زید. یک نسبتی بین ضرب و زید هست. نسبت وقوعیه که وقع الضرب علی زید. و یا هر نسبت دیگری. جمله خبریه دلالت دارد علی ثبوت النسبه او لاثبوتها فی وعائها اعم است نسبتی   یکی از مصادیقش هوهویت است یا نسبت صدوریه است. یا نسبت حلولیه است. یا نسبت هوهویه است یا نسب دیگری که قابل تصور باشد. وضع شده است برای ثبوت النسبه.

دلیل ما دو تا حرف شد. این معنی همه جایی هست. نقض ندارد. به خلاف قصد الحکایه که نقض داشت. دو مطابق با ارتکاز همین است. وقتی می خواهد بگوید زید قائم، یک هوهویه به ذهن می اید. یک نوع نسبتی هست. وقتی می گوید قام زید یا زید یقوم. زید یقوم هم هوهویه نیست. زید یقوم این هم جمله فعلیه است از نظر حکمی و لو اولش اسم است. زید یقوم نمی گوییم زید یقوم هست. هوهویه نیست. این هم جمله اسنادیه هست. زید یقوم. اسناد می دهیم قیام را به زید. نسبت می دهیم قیام را به زید. تمام این جمل وضع شده اند برای دلالت بر ثبوت النسبه بین طرفیها. حالا طرفیها هر دو اسم باشد. یکی فعل باشد یکی اسم باشد، فرق نمی کند. فرقش با مرکب ناقص این است که در مرکب ناقص، سخن از ثبوت نیست. زید قائم. نسبت هست. تصور نسبت هست. اما سخن از ثبوت نیست. فرقشان این است. ان وضع شده است للدلاله علی النسبه. این وضع شده است للدلاله علی ثبوت النسبه. و همین فرق سبب می شود که این یصح السکوت باشد و ان لایصح السکوت. همین کلمه باقی ماند. ان شاء الله فردا وارد بحث انشاء خواهیم شد. مسالکی که در انشاء هست.