بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در بیان حقیقت انشاء بود. امری که بین مردم عملی ست. متعارف است و مردم انجام می دهند. انشاء دارند مردم. معامله می کنند. عقد می خوانند. این که در میان مردم رائج است، متعارف است، عملی هست، می خواهیم تحلیلش بکنیم که حقیقتش چیست.
عرض کردیم در بیان حقیقت انشاء دو مسلک است. مسلک ایجاد که مسلک مشهور است و مسلک ابراز که مسلک غیر مشهور است.
مسلک ایجاد دو تا تقریب مهم دارد که دیروز ان دو تا تقریب را بیان کردیم. تقریبی که از کلمات مرحوم اخوند و بعضی دیگر ظاهر می شود و تقریبی که مرحوم حاج شیخ اصفهانی داشت.
مشهور می گویند در باب انشاء ان امر اعتباری در وعاء اعتبار، با صیغ انشائیه ایجاد می شود. صیغ انشائیه را اسباب می دانند. علل می دانند. در کلمات مرحوم محقق نائینی هست الات می دانند. وسیله می دانند. برای ایجاد ان مدلولشان. او را مسبب می دانند.
می خواهیم فرق بین کلام مشهور و حاج شیخ اصفهانی را بیان کنیم.
مشهور می گویند چه طور با حیازه که فعل است، ملکیت پیدا می شود، که خود اخوند مثال زده است، با الفاظ هم که بعت باشد، وهبت باشد و امثال ذلک باشد، ملکیت ایجاد می شود. منتهی نه در ذهن. نه در خارج. در یک عالم دیگری. گاهی تعبیر می کنند عالم نفس الامر. گاهی تعبیر می کنند وعاء اعتبار. خلاصه فرض فارض نیست. با این الفاظ قضیه از فرض فارض خارج می شود. یک چیزی وجود پیدا می کند. این را احساس می کنیم. از فرض فارض خارج می شود. یک چیزی محقق می شود. این ان که مشهور فرمودند.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی مشکلی که داشت، می گفت الفاظ سنخیت ندارد که این معانی اعتباری را ایجاد بکند. بین موجِد و موجَد، بین سبب و مسبب، باید سنخیت باشد. الفاظ چه سنخیتی با این معانی اعتباریه دارد. به خاطر این مساله عقلانی، فلسفی، امد ان تفسیر را قبول نکرد. و فرمود جمل انشائیه بهشان انشاء می شود. ایجاد می شود. مسلک ایجاد حق است. اما ان موجود، ان موجَد، این امور اعتباریه نیست. ان موجَد عبارت است از معانی ان ها به وجود لفظی. عرض کردیم که چهار وجود درست می کنند برای اشیاء. وجود لفظی وجود کتبی ان دو تا هم که وجود ذهنی و خارجی ست. در وجود لفظی می گویند زید بالذات حقیقه، این کلمه زید که تکلم می کنید، وجود ز ی د، وجود لفظ است بالذات. همین زید، وجود معنی ست بالعرض و المجاز. کأن زید را القاء کردی. می خواستی ان را بیاوری نشانش بدهی، گفتی زید. زید بالعرض و المجاز، وجود ان معنی ست. ایشان گفته است درست است که صیغ انشائیه ایجادیه هستند، اما نه ایجاد امور اعتباریه. ایجاد همان معانی شان بالعرض. خب این از لفظ ساخته است. لفظ می تواند این را ایجاد بکند. اصلا لفظ کارش همین است. شأنش همین است. انشاء یعنی وجود لفظی بخشیدن به معنی نه که لفظ این صلاحیت را دارد. اصلا لفظ همین هست. وجود لفظی به معنی بخشیدن، انشاء است. گه گاهی مطلبی را کسی می گوید…این ها را برای تقریب به ذهن کلام حاج شیخ اصفهانی ست. حقش ضایع نشود. گاهی شخصی مطلبی را به شما توضیح می دهد. همان بار اول توضیح می دهد، شما هم می فهمید چه می گوید. حرفش سر راست است. شفاف است. بهش می گویید که فهمیدم. دست شما درد نکند. خیلی ممنون. این فهمت به نسبت فهم، به خودت، وجود لفظی دادی. ولی با این فهمت، قصد حکایت هم داری. می گویی که این خبر است. این ها را دریابید. اما اگر یک کسی مطلبی را دارد بیان می کند. درست خودش نرسیده است. هی تکرار می کند. تکرار می کند. شما هم خسته شدی یا می خواهی اخلاق به خرج بدهی. می گویی فهمیدم. این فهمیدم قصد حکایت نداری. در ذهنت فهم محقق نشده است. ولی فهم را نسبت دادی به خودت، این را بهش وجود لفظی بهش دادی. این را می گویند انشاء. لذا گاهی می گوید این که می گوید فهمیدم، فهمیدن انشائی ست یا فهمیدن اخباری. فهمیدن انشائی، همین است که به لفظ بیاوری، قصد حکایت نداری. انشاء. وجود لفظی دادن. گاه گاهی می گوید امید هست بیاید. امید است بیاید. به معنی، امید است یک معنی، به ان معنی امید هست، وجود لفظی می دهی. بعضی اوقات از شما می پرسند که واقعا امید داری. می گوید بله. واقعا حکایت دارم. این حکایت دارد می کند از ان امر نفسانی. یک وقتی هم ازش می پرسی واقعا امید داری. می گوید می گویم. این می گویم فقط وجود لفظی دادن است. می گویم که امید دارم بیاید. این دیگر انشاء است. قصد حکایت ندارد. در دلش هیچ امیدی ندارد. مردم همین طور هستند. ازش می پرسی که واقعا همین طور است، می گوید می گویم. این می گویم، انشاء است. مرحوم حاج شیخ اصفهانی، حقیقت انشاء را وجود لفظی بخشیدن به معنی می داند. اسناد می دهد این فهم را به خودت. این اسناد را با فهمت بهش وجود لفظی دادی. اسناد را وجود لفظی دادی. حاج شیخ اصفهانی می گوید انشاء وجود لفظی دادن به معنی ست. فرقش با اخبار، اخبار هم وجود لفظی است. وجود لفظی دادن به معنی هست. ان هم تکلم است. گفته است فرقش با اخبار این است: در اخبار هم شما به معنی وجود لفظی دادی. گفتی فهمت. دستت درد نکند. و لکن در اخبار، قصد حکایت از یک واقعیتی را داری. در انشاء فقط می خواهی ان معنی را به لفظ بیاوری. قصد حکایت نداری. فرق انشاء و اخبار، با اشتراکشان در این که هر دو وجود لفظی بخشیدن به معنی هست، فرقشان این است که در اخبار قصد حکایت داری. بهش می گویند اخبار دارد می کند. حکایت دارد می کند. حکایت همان اخبار است. اما در انشاء، شما قصد حکایت نداری. می گوید انشاء می کند. انشاء می کند یعنی چه؟ یعنی ایجاد می کند معنی را به لفظ. فرق انشاء و اخبار همین است. این مجرد ایجاد است. این که اسمش را می گذارند انشاء، چون این مجرد ایجاد است. ایجاد المعنی باللفظ بهش می گویند انشاء. مجرد ایجاد است. اما ان یکی نه. ایجاد هم هست. ولی مجرد ایجاد نیست. غرض اصلی از ان ایجاد، حکایت است. اخبار است. به او که قصد اخبار داری، می گویند خبر. به این که قصد اخبار نداری، می گویند انشاء.
بس مطلب در ذهن مبارکش واضح بوده است که می گوید استاد ما هم که می گوید انشاء ایجاد است، او هم معنای ایجاد را این می گوید. نه این که ملکیت را ما با لفظ ایجاد می کنیم. ملکیت که با الفاظ ایجاد شدنی نیست. سنخیت ندارند. لفظ قدرت ندارد. ملکیت را یا نفس ایجاد می کند. یا شارع ایجاد می کند. یا عقلاء ایجاد می کنند. الفاظ معنی ندارد که ملکیت را ایجاد بکند.
این است که ایشان مسلک ایجاد را در انشاء قائل است منتهی با این تفاوت که انشاء را این طور معنی می کند. نه ان طور که ظاهر مرحوم اخوند است. ظاهر کلام مشهور است. مشهور می گویند به بعت بیع ایجاد می شود. ایشان می گوید به بعت، انتساب بیع، وجود لفظی پیدا می کند. همین. مشهور می گویند با بعت بیع ایجاد می شود در عالم اعتبار. ایشان می گوید نسبت البیع، وجود انشائی پیدا می کند. شبیه فهمت… این مثال خوبی ست. فهمت انشائی و فهمت اخباری، فرقشان همین است. ان فهمت اخباری دارد حکایت می کند. فهمت انشائی، مجرد نسبت دادن در لفظ است بدون قصد حکایت. این فرق بین ایجادی که مشهور می گویند و ایجادی که مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرموده است.
در مقابل مسلک ابراز.
س:
ج: نسبت بیع به خودم. بعت. اضرب، بعث. بعث انشائی را ایجاد کرده است. … لفظ، ربطی به ان اعتبار ندارد.
س: با گفتن این بعت چه می شود.
ج: نسبت بیع به متکلم، وجود لفظی پیدا می کند. بعدش عقلاء، شارع، برایش ملکیت اعتبار می کنند. این ها را در مسلک ابراز گفته می شود.
س:
ج: اصلا اعتبار ملکیت، خود ملکیت که باز یک امر اعتباری هست، می گوید که این ربطی به الفاظ ندارد. …نقش الفاظ این است که نسبت بیع را به خودش، وجود لفظی می دهد به نحو اندکاکی…. به درد این می خورد که بعد شارع مقدس گفته است اگر بیع را به نفست نسبت دادی، قبل هم …ایشان این حرف ها را ندارد. در کلام مرحوم اقای خوئی عرض می کنیم.
و اما مسلک ابراز.
مسلک ابراز که عرض کردم پرچم دارش و مشیدش، مرحوم اقای خوئی است و امده است این جا از اولش که شروع کرده است، چون یک مبنای نسبتا جدیدی بوده است، یک نواقصی داشته است، ان که عرض می کنیم، دیگر مجموع کلماتش هست.
مسلک ابراز می گوید شأن الفاظ ایجاد نیست. کلام مرحوم استادش محقق اصفهانی را تکمیل کرده است. فرموده است شأن الفاظ اصلا اخطار است. انباء است. اصلا لفظ برای انباء وضع شده است. برای اخبار. برای احضار معنی. حکمت وضع گذشت. شأن الفاظ، این ها تکمیل ان است، شأن الفاظ ابراز معانی است. احضار معانی است. این که بگویید با الفاظ ایجاد می شود معنی، این شأن الفاظ نیست. مضافا ان که حاج شیخ اصفهانی فرمود: ما با الفاظ نمی توانیم این معانی را ایجاد بکنیم. سنخیت ندارند. ملکیت، از ان طرف بیاییم، امر اعتباری با این سنخیت ندارد. ملکیت یک امر اعتباری هست. سه تا موطن دارد. یک موطنش نفس متکلم. نفس متکلم بعت، اعتبار می کند ملکیتی دارد برای زید. دوم شارع مقدس که این ملکیت را امضاء می کند. امضاء می کند یعنی اعتبار می کند. امضاء هم اعتبار بعد از اعتبار اول است. و یکی هم نفوس عقلاء. عقلاء هم وقتی این شخص در ذهنش اعتبار کرد ملکیت را، گفت این ملک فلانی بشود بعد هم گفت، عقلاء می گویند ما اعتبار ملکیت کردیم. این ها تکمیل حرف های حاج شیخ اصفهانی هست. ملکیت از کجا امده است از ما سوال بکنید، می گوییم کدام ملکیت. ملکیت در نفس معتبر. ان کسی که انشاء می کند. منشی. ان به نفس خودش امده است. نفس معتبر، نفس نفیسه اش، اعتبار می کند ملکیت این را برای زید. منتهی عقلاء می گویند تا نگفتی، تا ابراز نکردی، ما امضاء نمی کنیم. باید ابراز بکنی ان اعتبارت را تا هم اعتبار ملکیت بکنیم. این که در دلت بگویی که این فرش برای زید، نه. ما نمی گوییم این ملک او. شارع هم تابع عقلاء است. تاسیس نیست در معاملات. امضاء هست. شارع هم ان جایی که عقلاء اعتبار می کنند را امضاء کرده است. این است که قوام ترتب اثر، قوام ان ملکیت در وعاء اعتبار، قوام ان ملکیت در نظر شارع، به ابراز است. تا ابراز نشود، ملکیت محقق نیست. ایشان هم ملکیت را امر اعتبار می داند، یک عالمی برایش قائل است، ولی می گوید این ملکیت، به لفظ ایجاد نشده است. ملکیت شخصیه، به نفس منشئ ایجاد شده است. ملکیت شارع، به اعتبار شارع. ملکیت عقلاء، به اعتبار عقلاء. لفظ اصلا معنی ندارد چیزی که کار نفس است، لفظ ایجاد بکند. معنی ندارد لفظ، کار شارع ایجاد بکند. ان که اصلا دیگر معنی ندارد. فعل غیر را که اصلا معنی ندارد.
فرموده است شأن لفظ ابراز است. احضار معنی ست لا ایجاد. معنای ما هم به لفظ ایجاد نمی شود.
اضافه کرده است فرموده است اصلا در بعضی از انشائیات، امر اعتباری نداریم که ایجادش کرده باشیم. انشاء هست اما امر اعتباری اصلا وجود ندارد که او را ایجاد کرده باشیم. مثل تمنی انشائی. ترجی انشائی. تمنی انشائی، ترجی انشائی، معنی ندارد که بگوییم ترجی را ایجاد کرده است. ترجی که امر اعتباری نیست. حالا ملکیت باز یک چیزی. یک وعائی داشت. امر اعتباری بود. مشهور گفتند با بعت ملکیت را ایجاد می کنی. می گوییم با لعل چی را ایجاد می کنی؟ اصلا چیزی وجود ندارد که ایجاد بکنیم. انشائی در نفسش هیچ چیز نیست. فقط نشسته است برای این که طرف را گول بزند، یک چیز هایی برای خودش همین طور ای کاش می گوید. ازش هم..اصلا گول هم نه. همین طور می گوید. بعد ازش سوال کنیم واقعا امید داری. می گوید اصلا امید دارم. همین طور می گویم این ها را. هیچ قصد حکایت ندارم.
فرموده است این الفاظ لیس الا مبرزات. می گوید این ها مبرزات معانی هستند. شأن لفظ، ابراز هست. ان امور سنخیات با الفاظ ندارند. صلاحیت ندارند با الفاظ وجود پیدا بکنند. اصلا بعضی اوقات یک چیزی وجود پیدا نکرده است به انشاء. این است که این سه جهت، منشأ شده است که مرحوم اقای خوئی بفرماید حقیقت انشاء، ابراز اعتبار نفسانی هست. شما در نفست اعتبار می کنی این را ملک زید. در نفست اعتبار می کنی نماز را بر عهده مکلف. بعد با صل، ان را ابرازش می کنی. وقتی با صل ابراز کردی، می شود موضوع ترتب. وجوب امتثال. وقتی با بعت ابرازش کردی، می شود موضوع ترتب اثار. لا تترتب الاثار الا بعد الابراز. انشاء، عبارت است از اعتبار مبرَز. ابراز مقوم انشاء است. شما هزار در ذهنت بگویی این برای فلانی، این را نمی گوییم انشاء. تا ابرازش نکنی. وقتی ابرازش کردی، می شود انشاء. وقتی شد انشاء، یترتب علیه الاثار.
مرحوم اقای خوئی حالا اصلش را از حاج شیخ استادش گرفته است که الفاظ نمی تواند ایجاد بکند، اما چه طور رفته است به مسلک ابراز، حرف استادش را قبول نکرد ایجاد را، چه طور رفته است به مسلک ابراز، شاید خودش فکر کرده است یا ان کلام وقایه الاذهان را دیده ست. نمی دانیم دیگر منشأ این که ایجاد را گذاشته است، ان سه جهتی ست که عرض کردم.
و بعد از این که ایجاد را گذاشت کنار، گفت که پس الفاظ، همه، لا فرق بین انشاء و اخبار در این که هر دو ابراز هستند. پس فارقشان چیست. فرموده فارق اخبار و انشاء این است: در اخبار داعی قصد حکایت است. می خواهی حکایت بکنی با این ابرازت. اما در انشاء قصد حکایت نداری. همان اعتباری را که کردی، ابراز می کنی تا شارع امضاء بکند. تا عقلاء امضاء بکنند. انشاء ابراز اعتبار نفسانی هست. قبل از این اعتبار هیچ چیز نیست. ان اعتبار نفسانی را ابراز می کنی به غرض …حالا غرض هم ممکن است به غرضت نرسی. اصلا غاصب است. اصلا فضول است. می گوید بعت. باز هم ابراز کردم اعتبار نفسانی را. شارع هم ممکن است امضاء نکند. مهم در انشاء، ابراز اعتبار نفسانی هست. مهم در اخبار، ابراز معنی هست به قصد الحکایه. ایشان اصلا قصد الحکایه را جزء موضوع له می دانست. می گوید اخبار عبارت است از تفهیم الحکایه عن وقوع النسبه او لاوقوع النسبه. این هم فرقی که ایشان بین اخبار و انشاء گذاشته است.
سه تا تفسیر را ما با بیان کردیم. دو تا تفسیر ایجاد و یکی هم تفسیر ابراز.
س: طبق اقای خوئی باید همان حکایت ما فی الضمیر باشد. در درونم اعتبار کردم ملکیت را. بعد حکایت می کنم…
ج: این ها دیگر الفاظ است. شما بگو حکایت. عیب ندارد. حکایت اعتبار. اما در خبر، اعتبار نیست. فرقش این است که ان، منهای اعتبار، یک چیزی هست که از او حکایت می کنیم. این جا یک چیزی نیست. اول یک چیزی را در نفس اعتبار می کنیم، بعد اسمش را بگذار حکایت. مهم نیست. … احساس می کند گرسنه هست، یک واقعیتی محقق است. نیاز به اعتبار ندارد. می گوید من گرسنه ام. قصد حکایت از یک واقعیت دارم. اما می خواهد این را ملک فلانی بکند، این ملکیت محقق نیست. اعتبار می کند این را اول ملک. با این اعتبار هم هنوز محقق نشده است در وعاء اعتبار. تا امضاء نشود. اصلا ممکن است فضول است. همین طور می گوید. اعتبار کرد ملکیت را، بعد ابراز کرد این اعتباری را که کرده است. … تفاوتش این است که مشهور می گویند الفاظ آله ایجاد است. ان را ایجاد می کند. ایشان می گوید نفس ان را ایجاد می کند. … ملکیت را می گویم محقق نشده است. تحققش به ابراز است. باید شخص ابراز بکند تا در وعاء خودش…اعتبار اصلا یعنی فرض. ..اصلا اعتبار حقیقتش فرض است. منتهی فرضی که ابراز بکنی، اثر دارد. خبر، فرض نیست. واقعیت است. خبر واقعیت است. فرض فارض نیست. انشاء فرض است اول. بعد الفرض، ابراز است. …ان می گوید واقعیت است، این می گوید فرض است.
س: بایع به مشتری می گوید که صبر کن من این را اعتبار کنم تا بعد ابرازش بکنم. این ها تحلیل عرفی اش این است.
ج: صبر نمی خواهد. این ها چون امور واضحه ارتکازیه هست، …اعتبار جایش نفس است. امر خفیف الموونه است. این که گفتنی نیست شما اعتبار نکردی این را ملک وقتی که می گویی بعت؟ گفتنی نیست. آن قبلش که می گویی بعت، این را اعتبار کردی ملک فلان. یا مقارنش اعتبار کردی. عیبی ندارد.
س: به همان لفظ اعتبار کند.
ج: اعتبار فعل نفس است. لفظ که نمی تواند اعتبار را ایجاد کند. آله نمی تواند باشد به خاطر این که سنخیت نیست. هر چیزی از هر چیزی در عالم صادر نمی شود.
خب این مسلک انشاء و مسلک ابراز در حقیقت انشاء.
این فرمایشاتی ست که گفته شده است. کدام یک از این فرمایشات را می توانیم قبول بکنیم؟
عرض ما این است که فرمایش محقق اصفهانی، این خلاف ارتکاز است. اول فرمایش ایشان را کنار بگذاریم بعد ببینیم که این دو تا دیگر، کدام یک مطابق ارتکاز است. این که محقق اصفهانی فرمود حقیقت انشاء وجود لفظی بخشیدن به معنی ست، این خلاف ارتکاز است. ما بالوجدان احساس می کنیم که اضرب یا همان بعت در مقام انشاء، با جمله خبریه ای که خبر می دهد انا طالب للضرب. طالب به معنای این که یعنی دوست دارم. مرید. اراده ای که در نفس دارد. ما بالوجدان احساس می کنیم که مدلول های این ها دو تا هستند. این که ایشان فرموده است مدلول خبر، همان مدلول انشاء است به علاوه. همین را ببینید. ایشان مدلول خبر همان مدلول انشاء است به علاوه. اقل و اکثر اند. این خلاف ارتکاز ما هست. ما از جمله انشائیه، یک معنای مباین از جمله خبریه می فهمیم. نه جزئی از معنای جمله خبریه را. این که بگوییم انشاء، کار به معنی نداشته باشیم، بگوییم همین که به لفظ وجود می دهیم، انشاء است. انشاء یعنی وجود لفظی دادن به معنی. معنی را لباس لفظ پوشیدن، خلاف وجدان ما هست. ما احساس می کنیم اضرب، یک بار سنگین تری دارد در مقابل انا مرید للضرب. طالب للضرب خبری. این ها خلاف ارتکاز است. مضافا که نقض دارد فرمایش ایشان. لازمه فرمایش ایشان، این است که ان کسی که جمله خبریه را می اورد، قصد حکایت ندارد، جمله خبریه را می اورد، قصد حکایت ندارد، بگوییم این جمله انشائیه است. چون ایشان جمله انشائیه را، به عدم قصد حکایه، امر عدمی، همین که قصد حکایه نداشتی، می شود انشائیه. این نقض دارد. جمله خبریه ای که در مقام حکایت نیست که ان روز ما مثال می زدیم. دیدیم در منتقی هم یک مثال خوبی زده است. در منتقی مثال زده است مثل ان جمل خبریه ای که به ان ها تکلم می کنیم، در همان وقت هم استعمال در معنی می کنیم، اما به غرض این که این جمله را حفظش بکنم. می دانید که برای سرعت در حفظ، ان معنی را بدانیم، کمک می کند. تسریع می کند. می خواهیم الله نور السماوات و الارض را حفظ بکنیم، تکرارش می کنیم. الله نور السماوات و الارض. در ان حال هم از الله، خدا را اراده می کنیم. نور، نور را اراده می کنیم. لقلقه…بلا اراده معنی نیست. معنی را هم اراده می کنیم. به معنی وجود لفظی می دهیم. نمی خواهیم بگوییم خدا نور السماوات و الارض، اعتقاداتت را بیان کنی. قصد حکایت نداریم. استعمال هست بلاقصد الحکایه. الله نور السماوات و الارض. الله نور السماوات و الارض. تکرارش می کنیم که حفظ کنیم. این را باید بگوییم که این جمله انشائیه است. و این گفتنی نیست.
س:
ج: لازمه اش این است که نه جمله خبریه است و نه جمله انشائیه…
ایشان که می گوید انشائیه است. ایشان می گوید همین که به معنی وجود لفظی دادی، و قصد حکایت نداشتی، این انشاء است. الان ما به این معنی وجود لفظی دادیم. می گوید که یک مثال بزن برای مبتدا و خبر. می گوییم زید قائم. زید را استعمال می کنیم در معنایش. قائم را استعمال می کنیم. هوهویه را حمل می کنیم تا یاد بگیرد. می گوییم زید قائم. ولی قصد حکایت نداریم. الان …
س:
ج: گفتیم صدق و کذب برای قصد حکایت است.
زید قائم به معنی، لفظ پوشاندیم، به معنی، وجود لفظی دادیم، قصد حکایت نداریم. باید بگویید زید قائم که الان مثال می زنید، این انشاء است. این ها گفتنی نیست این که ایشان قوام انشاء را به این دانسته است که به معنی، وجود لفظی بدهیم. به معنی الان وجود لفظی دادیم. معنی، اتحاد زید با قیام. این معنای ما هست. به این وجود لفظی دادیم. گفتیم زید قائم. یا ان نسبت بیع به خودتان. نسبت بیع به خودتان، یک واقعیتی هست. با بعت بهش وجود لفظی دادید. به ان نسبت وجود لفظی دادید. این که ایشان می فرماید قوام انشاء به وجود لفظی دادن به معنی ست بلاقصد الحکایه. می گوییم که این لازمه این است که نقض دارد. این موارد انشاء باشد. و این گفتنی نیست که زید قائم، انشاء باشد. الله نور السماوات و الارض، این ها انشاء باشد. این ها اخبار است. ولی این تعریف انشاء غلط است. اخبار می خواهد باشد یا نباشد، این تعریف انشاء غلط است. مجرد وجود لفظی دادن به معنی بلاقصد الحکایه در مقابل اخبار، نه. می گوییم که مجرد وجود …به نظرم امر واضحی هست. مبتلی به ان اشکال فلسفی شده است که این حرف ها را بافیده است. اقای خوئی این ها را قبول نکرده است. درست هم هست. این ها گفتنی نیست. فرمایش حاج شیخ اصفهانی که انشاء را الباس اللفظ بالمعنی، ایجاد المعنی باللفظ بوجود لفظی، بوجود عرضی، این وجود عرضی دادن، تصورش بکنید. انشاء وجود عرضی پیدا کردن معنی هست. این ها گفتنی نیست. لذا فرمایش حاج شیخ اصفهانی همان دو اشکالی را دارد که ابزار کار است. خلاف ارتکاز. نقض دارد.
س:
ج: ما هم می گوییم وجود لفظی دادن، خفیف الموونه است. اما وجود لفظی دادن، انشاء است یا نه، بحث این جا هست. ایشان ادعاء می کند وجود لفظی دادن، انشاء است.
می ماند تقریب مسلک مشهور از ایجاد، همان تقریب معروف، که الفاظ آلات اند، اسباب اند برای ان معانی، ایجاد می کند ان معانی را. می ماند مسلک ایجاد ما بر تقریب… ما ادعاء مان این است تقریب مشهور، تقریب درست… تقریب حاج شیخ اصفهانی را می گوییم اشتباه هست. حرف مشهور این طور معنی می کند، حرف اخوند را این طور معنی می کند، نه. این ها درست نیست. دوران امر است که ایا تقریب مشهور مطابق ارتکاز است یا تقریب مسلک ابراز.
در ذهن ما این ست که مسلک ابراز نقض دارد. مسلک ابراز خلاف ارتکاز است. ان که باز خوب این جا را تعقیب کرده است، منتقی الاصول است. ملاحظه بفرمایید. فردا این دو تا مسلک را با هم مقایسه می کنیم.