بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در این بود که این که می گویند الفاظ وضع شده است برای صحیح یا برای اعم، مراد از صحیح و اعم، واقع صحیح و اعم بود نه عنوان. این واضح است. بحث به این جا منتهی شد که ان واقع عبارت است از خصوص اجزاء. اجزاء داخل در مسمی هست بلااشکال. منتهی صحیحی می گوید تمام الاجزاء. اعمی می گوید فی الجمله. انما الکلام در شرائط بود. ایا شرائط هم جزء مسمی هست یا نه.
عرض کردیم شیخ انصاری نقل کرده است از بعضی ها که شرائط خارج اند از مسمی. و جواب داده است شیخ انصاری که تقید جزء. در حقیقت اگر بحث می کنیم از اجزاء و شرائط، یعنی از تقید به شرائط.
بعد یک حرف دیگری بود، حرف دومی بود در مقام که نسبت داده بودند به شیخ انصاری در وجه خروج شرائط از مسمی که قضیه فرعیت بود. ان را هم تمامش کردیم.
حرف سومی که در مقام بود، فرمایش مرحوم نائینی بود که او تفصیل داده بود. فرموده بود شرائطی که متفرع بر مسمی نیستند، مثل مثلا طهارت، استقبال و امثال ذلک، ان ها متفرع بر مسمی نیستند. ان ها داخل در مسمی هستند حالا یا تام و یا فی الجمله. اما ان ها که متفرع بر مسمی هستند، سه تا مثال زد. این ها گفت خارج اند از مسمی. را هم بحث کردیم. دیگران هم بحث کردند که فرعیت، موجب خروج از مسمی نمی شود.
کلام منتهی شد به چهارمین حرف که ناقص، تکمیلش باید بکنیم، ناقص بیانش کردیم. وقت نبود. و ان حرف چهارم این است. یک مقدمه ای دارد حرف چهارم.
و ان مقدمه این است که ما که دنبال تحدید مسمی هستیم، می خواهیم بگوییم مسمی یا مستعمل فیه، مستعمل فیه این الفاظ، خصوص صحیح است یا اعم، ما یک بحث لغوی محض نمی خواهیم بکنیم. ما می خواهیم برای تعیین ما هو المراد از خطابات را، محل بحث قرار داده ایم. می خواهیم بگوییم صلاتی که در خطابات امده است، صومی که در خطابات امده است، مراد چیست. آیا خصوص صحیح است یا اعم است. ما دنبال تعیین مجرد مسمی نیستیم. ما دنبال تعیین مجرد مستعمل فیه نیستیم که مردم در چی استعمال می کنند. نه. ما دنبال تعیین مسمی یا مستعمل فیه هستیم که بتواند در خطابات شارع متعلق قرار بگیرد، موضوع قرار بگیرد، مترتب علیه اثار قرار بگیرد. ما دنبال تعیین چنین مسمی هستیم.
این است که روی این مقدمه، باید تفصیل داد بین شرائطی که صلاحیت دارند متعلق قرار بگیرند و بین شرائطی که صلاحیت متعلق قرار گرفتن را ندارند.
مثلا قصد القربه. روی مبنای مرحوم اخوند، قصد القربه شرط صحت است. نماز بلاقصد القربه باطل است. منتهی اخوند می گوید که این شرطیتش، عقلی ست. محال است اخذش در متعلق. وقتی محال شد اخذش در متعلق، معنی ندارد که ما ادعاء بکنیم که نماز وضع شده است برای اجزاء و شرائط که منها قصد القربه. این نمازی که برای این طور مرکبی وضع شده است، متعلق حکم نمی تواند قرار بگیرد مگر به تجرید. و ان تجرید هم که خلاف حکمت وضع است. صلاه به قصد قربه بر این مسلک، مسلک مرحوم اخوند، نمی تواند مستعمل فیه در خطابات شارع قرار بگیرد. شارع نمی تواند صلاه را استعمال بکند بر نماز به قصد قربه، بعد امر بکند. معقول نیست. فرض این است که معقول نیست.
این است که باید تفصیل داد، با توجه به غرض بحث، باید تفصیل داد بین شرائطی که صلاحیت متعلق قرار گرفتن را دارند، ان ها بله جزء این مسمی هستند. حالا یا فی الجمله و یا بالجمله. و اما شرائطی که صلاحیت متعلق قرار گرفتن را ندارند، ان ها بلااشکال از مسمی خارج اند. محل بحث نیستند.
یعنی اخوند هم که صحیحی هست، می گوید قصد قربت جزء شرائط مستعمل فیه نیست. ما که صحیحی هستیم، می گوییم اجزاء، همه اجزاء، همه شرائطی که می توانند متعلق قرار بگیرند. اخوند جزء همین ها هست. مصداق بارز. می گوید قصد قربت اخذش در متعلق محال است. صحیحی هم هست مرحوم اخوند. ان وقت می گوییم پس شما مسمی را چه می دانید؟ می گوید مسمی عبارت است از اجزاء و شرائطی که غیر قصد قربه اند. شرائطی که بتوانند متعلق قرار بگیرند.
لعل در ذهن مرحوم نائینی هم همین ها بوده است. فرعیتی را که می گوید، همین ها…منتهی ان مثال هایی که زده است، ان مثال هایش گیر دارد. ان هم در ذهن مبارکش همین بوده است که ما در ان مسمی بحث می کنیم که صلاحیت متعلق شدن، دارد. ان شرائطی که متفرع بر متعلق شدن است، اول باید متعلق بشود، بعد محقق بشود، ان، خارج از مسمی است. حرف حساب است.
حاصل الکلام در امر ثانی:
حاصل الکلام در امر ثانی این است که صحه، مرحوم اخوند فرمود صحه و دیگران، به معنای تمامیه.
تمامیه را هم و لو این جا بیان نکرد، در بحث نهی یقتضی الفساد گفته است که تمامیه باید به لحاظ یک شیء اخری باشد. نفس اجزاء و شرائط، متصف به تام، صحیح و فاسد نمی شود. این است که گفته است صحه و فساد، یختلف باختلاف الحالات. بالاضافه هست. بالاضافه به این، شارع مقدس، نماز این را بالاضافه به این، این طور اعتبار کرده است. بالاضافه به ان حاضر، یک طور دیگر اعتبار کرده است. صحیح او می شود یک طور. صحیح این می شود یک طور. ذات اجزاء و شرائط، اتصاف به صحه و فساد پیدا نمی کنند. باید یک بالملاحظه شیء اخری، در میان بیاید. مثلا در همین جا این نماز مسافر، دو رکعت، با اجزاء و شرائط، صحیح است. این تام است. به چه لحاظ؟ به لحاظ ان که در حقش نماز اعتبار شده است. در بحث عیب می گفتیم بالنسبه به خلقه اصلیه. این جا می گوییم بالملاحظه به ان که در حقش اعتبار شده است. یک وقت هم باز می گوییم صحیح است به لحاظ موافق شریعت که متکلمین ان را می گفتند. باید یک لحاظی در بین باشد. مجرد اجزاء و شرائط، تام و ناقص ندارند. بالملاحظه به اثرشان، حالا اعتبار شارع، یک چیزی باید در بین باشد. اتصاف به صحه و فساد، ناقص و تام، این ها بالملاحظه به شیء اخر اند. نه اجزاء و شرائط فی حد انفسها.
و این هم که گفتند لغه عرفا، حرف درستی ست. مرحوم اخوند ادعاء کرد لغه عرفا، صحه به معنای تمامیه است، در مقابل ناقص، حرف درستی هست. عرف خصوصا مرکبات، مرکبات را می گویند صحیح است، یعنی تمام اجزاء و شرائط را دارد. بالنسبه به ان که در حقش جعل شده است، تمام ان شرائط را دارد. لغه هم همین طور است. درست است در لغت چنین تصریحی نیامده است. ولی نگاه بکنید مثل لسان العرب، بعضی کتب لغت دیگر، همین طور معنی می کنند. الصحیح من الشعر می گوید ما سلم من النقص. ان که نقص ندارد. نقص ندارد یعنی تام است. یا در همان لسان العرب و بعض کتب دیگر، صحیح را معنی می کند ما برئ من العیب. عیب نقص است. به این صوره نگفتند التمامیه ولی از لغت هم تمامیه فهمیده می شود. و مهم تر از همه، روایات است. ما در روایات کثیره ای داریم که به جای صحه، می گویند تمت صلاته. ما سابق هم، الان یادم رفته است، به ذهنم نیامد، سابق اوردیم روایات را که در یک مورد، یک مورد دو تا روایت امده است، در یکی می گوید تمت صلاته، در یکی می گوید صحت صلاته. این است که بالنظر به روایات هم که نگاه کنیم، در روایات منصوصه، در قران نیامده است، ولی در روایت پیدا می شود که معنای صحت، تمت است. این که علماء فرمودند الصحه هی التمامیه، حرف تمامی هست خصوصا به ملاحظه روایات که این ها را به جای هم استعمال کرده است.
نتیجه گرفتیم الصحه به معنی التمامیه. یک نتیجه گرفتیم. تمامیه هم به ملاحظه شیء اخر. تمامیه اجزاء و شرائط. یک قید زدیم. شرائطی که صلاحیه متعلق قرار گرفتن را داشته باشند. نه مطلق شرائط. بهذا یتم الکلام در امر ثانی.
س: در امور بسیطه که صحیح گفته می شود، تمامیه معنی ندارد.
ج: تمامیه هر چیز، به حسب خودش هست. ان من حیث مطابقت للواقع. ان جا حیثش فرق می کند. می گویند اقا سالم است، من حیث مطابقت که نیست. یعنی نقص ندارد. تام است بالنسبه به خلقت اصلیه. صحیح و ناقص، به معنای تمامیه. منتهی تمامیه کل شیء بحسبه. تمامیه یک عقیده به این است که مطابق واقع باشد. حالا خیلی مهم نیست.
و اما الامر الثالث فی تصویر الجامع.
امر ثالث مرحوم اخوند فرموده است که ما بایستی چه صحیحی باشیم چه اعمی، باید یک جامعی داشته باشیم که هو المسمی. باید یک جامعی در بین داشته باشیم.
این دلیلش را بیان نمی کند. دلیلش در امر بعدی می اید. می گوید پر واضح است که در این الفاظ، موضوع له ها عام است. وضع عام است. موضوع له عام است. گفتنی نیست که نماز موضوع له ان، خاص باشد. صوم موضوع له ان خاص باشد. این می اید. در امر بعدی دلیلش را اشاره کرده است.
فعلا فرموده در امر ثالث لابد لنا من جامع، چه صحیحی باشیم چه اعمی، باید یک جامعی داشته باشیم. صحیحی ها جامع بین افراد صحیحه، و اعمی ها جامع بین همه افراد. باید یک جامعی داشته باشیم.
حالا ایا تصویر جامع ممکن است یا ممکن نیست.
مرحوم اخوند ابتداء بنابر صحیحی ها بحث کرده است. فرموده است که بناء بر صحیحی ها ایا جامعی تصویر می شود یا نه.
بعضی ها گفتند نه. بین صحیحی ها، شیخ انصاری فرموده بین افراد صحیحه، جامع تصویر نمی شود. انکار کرده است وجود جامع را بین افراد صحیحه. که می دانید اگر انکار کردیم وجود جامع را بین افراد صحیحه، دیگر نمی توانیم قائل به قول صحیحی ها بشویم.
بیان شیخ را در کفایه اشاره کرده است. مرحوم شیخ انصاری فرموده است ان جامعی که شما ادعاء می کنید بین افراد صحیحه، یا مرکب است یا بسیط. از دو حال خارج نیست. اگر می گویید جامع ما مرکب است، بین این که همه مرکبات متباینه، ما یک جامع مرکب، معقول نیستیم تصویر داشته باشیم. یک نماز چهار رکعت است. با ان رکوع ان طوری، سجود ان طوری، اذکار ان طوری. یک نماز هم چند لحظه است. نه رکوعی دارد. نه سجودی دارد. صلاه غرقی اگر کسی بگویی صلاه است. حالا غرقی هم نگو. یک کم جلوتر بیا. ان که یک خورده ای الله اکبر می گوید. بعد حمد و سوره را هم نمی تواند بخواند. با چشمش اشاره می کند. رکوع با چشمش، سجود. بله. این یک مرکب است. ان چهار رکعت اختیاری هم یک مرکب است. اصلا بین این ها جامع نیست. مرکبات متباینه که نمی توانند…یک مرکبی جامع بین مرکبات متباینه باشد. فرموده جامع مرکب که معقول نیست. می ماند جامع بسیط. جامع بسیط از دو حال خارج نیست. تقسیم کرده است مرحوم شیخ انصاری. یا جامع بسیط عبارت است از عنوان مطلوب. صحیح مطلوب است. یا عنوان بسیط عبارت است از یک ملزومی، مساوی با این مطلوب. صحیح دیگر مطلوب هست. جامع بین این مصادیق و این افراد، یک چیزی هست، یک ملزومی هست. با لازمه اشاره می کنیم. ان که مطلوب است در میان این ها. فرموده است از دو حال خارج نیست. یا عنوان مطلوب است یا ملزوم مطلوب است. فرموده هر دو این ها هم غلط است.
اما عنوان مطلوب، فرموده عنوان مطلوب، صلاحیه متعلق امر را ندارد. همین که الان گفتیم. طلب بعد از تعلق امر است. امر به شیء مطلوب که معنی ندارد. امر بما هو المطلوب. مطلوبیه بعد از امر است. امر بما هو المطلوب، بما هو المامور به، معنی ندارد. گذشته این که گفته است که خلاف ارتکاز است. ما از کلمه صلاه، المطلوب نمی فهمیم. اگر صلاه وضع شده بود برای عنوان مطلوب، باید بین صلاه و مطلوب ترادف باشد. باید بین صوم و مطلوب ترادف باشد. خب این خلاف وجدان است. مطلوب یک مفهوم است و صلاه یک مفهوم است. ارتکاز بر خلاف این است که معنای نماز، المطلوب باشد. ما هو المطلوب که جامع بین افراد صحیحه است.
س:
ج: همه افرادی که می گویند صلاه، این ها همه شان تحت این جامع هستند. کل این ها المطلوب اند.
فرموده ثالثا، مهمش همین است، فرموده است اگر بناء باشد جامع ما مطلوب باشد، عنوان بسیط، یک تالی فاسد دارد. و ان تالی فاسد این است که پس اگر ما شک کردیم در اجزاء و شرائط نماز، اقل و اکثر در علم اصول، شک کردیم سوره جزء است یا نه، باید قائل به اشتغال بشویم. چون مامور به واضح است. المطلوب. وقتی مامور به واضح بود، پس شک داری که سوره جزء است یا نه، شک در محصل است. شک در محصل هم مجرای اشتغال است. اگر بناء باشد صلاه وضع شده باشد برای چنین جامعی، جامع بسیط، المطلوب من هذه المرکبات العدیده و الکثیره، گفته است که لازمه اش این است که در شک اجزاء و شرائط، باید احتیاطی بشویم. خب شما می گویید خب می شویم. گفته است نه. در حالی که مشهوری که قائل به صحیحی هستند، صحیح بودن مشهور است، خب همان مشهور، قائل به برائت هستند. پس معلوم می شود که ان ها قائل به عنوان بسیط نیستند. پس معلوم می شود که ان ها جامع را این عنوان بسیط نمی دانند. اگر جامع را این عنوان بسیط می دانستند، اشتغالی می شدند. مشهور صحیحی هستند. مشهور برائتی هستند. نتیجه می گیرد پس جامع را عنوان بسیط نمی دانند. این با مبنای صحیحی ها، سازگاری ندارد. حرف شیخ این است. می گوید اگر جامع ما عنوان مطلوب باشد، با مبانی مشهور سازگاری ندارد. این است که فرموده است که المطلوب نمی تواند جامع ما بین این ها باشد.
می ماند ملزوم مطلوب. شق اخر این است که یک چیزی در این ها هست. لازمه اش این است که خدا را طلب می کند. یک چیزی بین افراد صحیحه هست. لازمه اش این است که خدا ان را طلب می کند. این لازمه مساوی هست. در فاسد ها نیست. ان ملزوم، در فاسد ها نیست. چون در فاسد ها طلب نیست. جامع ما یک چیزی هست، یک چیز بسیطی هست، مرکب هم نیست، یک چیز بسیطی هست که نمی شناسیمش. نمی دانیم چی هست. ولی باهاش اشاره می کنیم. یک چیزی بین این ها هست که همان چیز، مطلوب است. مطلوب خدا هست. این مختص به افراد صحیحه است. نگویید این مطلوب را شیخ از کجا در آورد. باید یک چیزی با صحیح تناسب داشته باشد. باید یک جامعی پیدا کند که با صحیح تناسب داشته باشد. ان که با صحیح تناسب دارد، یا عنوان مطلوب است، یا ملزوم مطلوب. گفته است که نمی توانیم ما بگوییم ان جامع، ملزوم مطلوب است. درست است که اشکال اول نمی اید، چون ملزوم مطلوب، در ان طلب نیافتاده است. ملزوم است. صلاحیت دارد طلب بهش تعلق بگیرد. ان اشکال اول نمی اید. ترادف هم نمی اید چون ما نمی گوییم که نماز با عنوان مطلوب، یک معنی ندارد. نه. ما می گوییم معنای نماز یک چیزی هست، لازمه اش مطلوبیه است. ترادف لازم نمی اید بین صلاه و مطلوبیه. ترادف لازم می اید بین نماز و ان چیز. خب عیب ندارد. باید هم ترادف باشد. فرموده است که دو تا اشکال اول لازم نمی اید ولی اشکال سوم لازم می اید دوباره. اگر بناء باشد که معانی این الفاظ، یک عنوان بسیطی باشد که لازمه ان عنوان بسیط، مطلوبیت است. با این عنوان مطلوب، به ان اشاره می کنیم، لازمه اش این است که در شک در اجزاء و شرائط، ما اشتغالی بشویم و این با مبنای مشهور سازگاری ندارد. مشهور صحیحی هستند و برائتی. پس باید یک جامعی درست بکنی که با این برائت جور در بیاید. شما ممکن است که خودت صحیحی بشوی و اشتغالی هم بشوی. عیبی ندارد. ما داریم با صحیحیون صحبت می کنیم. با مشهور صحبت می کنیم. می گوییم شما که قائل به صحیحی هستید، جامعتان را بگویید چی هست. ان ها نمی توانند بگویند جامع ما عبارت است از ان چیزی که مطلوب است. این مرحوم شیخ انصاری می گوید ملزوم مساوی با مطلوب. باید مساوی هم باشد. چون ما فقط با این لفظ می توانیم اشاره کنیم. اگر مساوی نباشد، مطلوب را نشان نمی دهد. باید مساوی باشد. ملزوم باشد. مساوی با مطلوب هم باشد تا بتوانیم با کلمه المطلوب، به تمام موضوع له اشاره کنیم. به تمام مسمی اشاره کنیم. و الا اگر مساوی نبود، نمی توانستیم بهش اشاره کنیم. این فرمایش شیخ انصاری. شیخ انصاری به مشهور اشکال می کند. مشهوری که صحیحیون اند، اشکال می کند که شما، باید جامعی تصویر بکنید و نمی توانید جامع تصویر بکنید.
مرحوم اخوند دفاع کرده است از مشهور. خود اخوند هم جزء صحیحی ها هست. گفته است من شق ثالث را انتخاب می کنیم. ما می گوییم جامع بین افراد، که لفظ صلاه برای ان وضع شده است، ملزوم مطلوب است. ملزوم مساوی با مطلوب. این که شما گفتی لازمه این قول، اشتغال است عند الشک فی الاجزاء و الشرائط، می گوید نه. این لازمه اش نیست.
مرحوم اخوند فرموده در شک در محصل و متحصل، باید تفصیل داد.
تاره محصل و متحصل دو وجود اند. مثل باب طهارات ثلاث. ما یک متحصلی داریم طهاره. مثلا حاله نورانیه ای که در قلب ادم ایجاد می شود. وضوء می گیرد احساس نورانیه می کند. ان ها که اعتقاد دارند البته. یکی هم همین افعال. غسلتان مسحتان، این ها مباین هستند. دو وجود اند. از این ها یتولد ان. گفته است که این جا درست است. این جا صحیح است اگر شک کردیم در اجزاء و شرائط وضوء یا غسل یا تیمم، این جا جای اشتغال است. چون مکلف به ما روشن است. طهارت. شک داریم در محصل. محصل متعلق تکلیف نیست. متعلق تکلیف روشن است. طهارت را باید تحصیل بکنی. شک کردم که ایا با این وضوء، با این طور مسحی، تیمم یک خورده شک داری، ایا طهارت ایجاد شد یا نه، عقل می گوید که شما مکلف به را یقین داری طهارت است. شک در فراغ داری. الاشتغال الیقینی یستلزم الفراغ الیقینی. اشتغال یقینی طهاره است. نماز مع الطهاره است. ان را که شک نداری. شک در محصل، شک در فراغ است. الاشتغال الیقینی یستلزم فراغ یقینی را. می گوید مشکوک را ضمیمه کن.
قسم دوم محصل و متحصل، این است که یک وجود بیشتر نیست. ان که متحصل می شود، کلی هست. کلی به این فرد حاصل می شود. با این، اتحاد وجودی دارد. اخوند می گوید در جایی که متحصل و محصل، اتحاد وجود دارند، ان جا اگر شک در اجزاء و شرائط کردی، ان جا شکت بر می گردد به اصل تکلیف. اصل تکلیف را نمی دانیم چه قدر است. شما اگر شک کردی در اجزاء و شرائط نماز، این شکت بر می گردد که ان ملزوم که واجب شده است، ان ملزومی که اتحاد دارد با نماز مع السوره، یا اتحاد دارد با نماز مطلق و لو بلاسوره. می گوید در جایی که محصل و متحصل، اتحاد وجودی دارند، فرد و کلی اند، عنوان و معنون اند، یک وجود بیشتر نیست، ان جا شک در محصل، بر می گردد به شک در تکلیف. فرموده محل کلام ما از این قبیل است. ان که واجب شده است، ملزوم مطلوب است. ان که واجب شده است، ان جامعی ست که با مطلوب، به ان اشاره می کنیم. ان جامع، با این اجزاء و شرائط نمازی، یک وجود بیشتر ندارند. درست می گوید. حرف متینی ست. یعنی این طور نیست شما وقتی نماز خواندی، ان واجب را تازه ایجاد کردی. نه. واجب شما، همین…فرق است بین وضوء و نماز. وضوء را وقتی تمام کردی، تازه ان طهارت حاصل می شود. به خلاف نماز. نماز را همین طور که ایجاد می کنی، ان امر ساقط می شود. باز بعد از نماز، ان واجب شما حاصل نمی شود. ان ملزوم شما، با این نمازی را که می خوانی، یک وجود بیشتر ندارد. همان طور که این اجزاء دارد وجود پیدا می کند، ان جامع هم، جامع با فرد وجود پیدا می کند. می گوید اگر شک کردی در این اجزاء و شرائط، شک در ان جامع داری.
این است که مرحوم اخوند اختیار کرده است شق ثالث را. می گوید جامع بین افراد صحیحه، ان چیز است. قبلا هم گفت برای وضع، علم تفصیلی لازم نیست. اشاره کافی هست. می گوید موضوع له ما، ان چیز است. نمی دانیم چی هست ان. فقط می توانیم با یک عنوان اجمالی، اشاره کنیم. همان چیزی هست که خدا می خواهد. مطلوب خدا هست. یک چیزی هست که خدا ان را می خواهد. چون می خواهد، بهش طلب کرده است. با عنوان المطلوب، اشاره می کنیم به ان چیز جامع. در وضع هم تعیین تفصیلی موضوع له لازم نیست. اشاره اجمالیه کافی هست. ان وقت می گوییم نماز مثلا وضع شده است برای همان جامع. قبلا هم گفت. لازم هم نیست ما، در تعریف علم اصول گفت لازم نیست ما، موضوع علم اصول را عنوانش را بدانیم. این جا هم لازم نیست ان موضوع له را، خوب بفهمیم چی هست. لزومی ندارد. در موضوع له شرط نیست که بدانیم همه خصوصیاتش چی هست. همین اشاره کافی هست. از ما اگر بپرسید موضوع له نماز چی هست شما صحیحی ها. می گوید همان چیزی هست. یک چیزی که بین این ها همه هست. همان چیزی هست که تفصیلا نمی دانم، ولی همان چیزی هست که خدا دنبال همان است. همان را واجب کرده است. همان را می خواهد. ان یک چیزی هست که می خواهد. می خواهد هم ملازمه با صحت دارد. ملزوم مساوی مطلوب، این از صحه، لاینفک است. تصویر جامع بر مبنای مرحوم اخوند با دفع اشکالی که مرحوم شیخ انصاری کرده است. این است که مرحوم اخوند فرموده است که پس تصویر جامع، روی مبنای صحیحی ها، امکان ندارد.
و اما بناء بر اعمی ها ایا تصویر جامع ممکن هست یا نه، بعد وارد شده است. ان را دارد گیر دارش می کند. این را درستش می کند. ان را خرابش می کند. که دیگر بحث دیگر خراب می شود. اگر ان را خراب کردی، این را درست، دیگر دلیل نمی خواهد بیاوری. قول به صحیح بودن، تمام است. ملاحظه بفرمایید.