بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در امر سوم است از اموری که مرحوم اخوند در مقدمه ذکر کرده است. در این امر سوم، حول حقیقت و مجاز بحث کرده است.
در این که بعضی از استعمالات استعمالات مجازی هستند، جای شک و تردید نیست. این که بعضی خواسته اند استعمال مجازی را رأسا انکار بکنند چون مجاز یک لغز؟گویی هست، یک نوع ابهام گویی هست. این حرف حرف غلطی ست. مجاز در هر لسانی، امر متعارفی ست، استعمال مجازی، امر شایعی ست. حتی بعضی ها ادعاء کرده اند که استعمالات مجازی، اکثر است از استعمالات حقیقی. حالا این ادعاء اکثریت هم مثبت ندارد. ولی اصل وقوع استعمال مجازی در هر لسانی، قابل انکار نیست. استعمالات مجازی در قران مجید امده است. در روایات امده است. در کلمات فصحاء، ادباء، شعراء، الی ما شاء الله امده است. و این که بعضی توهم کردند استعمالات مجازی، یک نوع لغز؟گویی هست، ابهام گویی هست، این توهم باطی هست. استعمال مجازی، لغز؟ نیست. ابهام گویی نیست. استعمالات مجازی، به وسیله قرائن، استعمالات مفصلی هست، مبینی هست، همراه با لطافت هم هست. مزیت دارد از استعمالات حقیقی. بگویی یک مردی دیدم مثل شیر، ان لطافتی را ندارد که بگویی شیری را دیدم که مثلا در مدرسه حرکت می کرد یا تیراندازی می کرد یا در میدان شمشیر می زد. شیری را دیدم، لطافت خاص خودش را دارد. نه این که لغز؟گویی نیست، بلکه بیان لطیفی هست که در هر لسانی هست، مضافا هم اگر یک مواردی هم مجاز لغز؟ باشد، خب لغز؟ هم یکی از چیزهایی ست که انسان نیاز دارد. متکلم گه گاهی هم بایستی لغز؟ بگوید. به قول امروزی ها، پیچ بدهد طرف را. و بپیچاند طرف را. حکمت این طور اقتضاء می کند که انسان با همه، همه جا با همه شخص، صاف صحبت نکند. لغز؟ هم محل نیاز انسان است. لذا وجهی برای انکار استعمال مجازی در هر لغتی، نیست.
حالا که اصل استعمال مجازی واقع شده است، لابد منه است، کلام در این است، کلامی را که مرحوم اخوند منعقد کرده است، در این است که این استعمالات مجازی، دائر مدار ان علائقی ست که ادباء ذکر کرده اند، بیست تا، بیست و پنج تا، در کتب مطوله، از جمله کتاب المطول، ذکر کرده اند، ایا استعمال مجازی، دائر مدار ان علائقی ست که ان ها ذکر کرده اند که تعبیر می کنند از این بیان و از این فرض به اذن واضع. ایا استعمالات مجازی، دائر مدار اذن واضع است، که واضع هم اذن داده است با این علائقی که استقصاء کرده اند. ایا استعمالات مجازی دائر مدار وضع واضع است. منتهی وضع این طوری. وضع نوعی که سیاتی بیانش. یا نه. استعمالات مجازی، دائر مدار اذن واضع نیست. دائر مدار ان علائقی که ذکر کرده اند در کتب مطوله، نیست. بلکه استعمال مجازی، دائر مدار حسن طبع است. نه اذن الوضع است. طبع مستقیم، ذوق سلیم، استعمال مجازی را بپسندد، تحسین بکند، صحیح است. ما دائر مدار ان علائق نیستیم. ممکن است که ان علائق باشد ولی استعمال مجازی صحیح نباشد. ممکن هم هست که یک جایی استعمال مجازی صحیح باشد، ولی ان علائق هم وجود نداشته باشد. کدام یک از این ها هست؟ ایا صحت استعمال مجازی دائر مدار ان علائقی ست که در کتب ادبیه، مطرح شده است. یا نه. دائر مدار ان ها نیست. دائر مدار حسن و تحسین طبع است و ذوق است. مرحوم اخوند این بحث را مطرح کرده است در امر ثالث و فرموده است در امر ثالث که صحت استعمال مجازی، لیس الا همان حسنش. بپسندد. صحیح و فساد در استعمال، غیر از صحیح و فساد در معاملات است. صحیح و فساد در استعمال یعنی مقبول عرف باشد یا عرف بگوید که این چه استعمالی ست. صحت و فساد استعمال، معنایش، حسن و عدم حسن، مقبولیه و عدم مقبولیه، عرفی بودن و خروج از عرف، این معنای صحت استعمال و عدم صحت استعمال است. همین طور هم هست. می گوید این استعمال شما، این لفظ را این طور استعمال کردید، صحیح نیست. صحیح نیست یعنی چه. یعنی عرف نمی پسندد. می گوید که این از عرف خارج است. برای خودش حرف می زند. این از طریقه عرفی، اهل لسان، خارج است. این معنای…اخوند این را معنی کرده است در امر ثالث. فرموده لیس صحه و عدم صحه استعمال الا حسن استعمال و عدم حسن. بعد گفته است که حسن استعمال و عدم حسن هم، یک امری ست ارتکازی، ذوقی، طبعی. این، ربطی به ان علائق ندارد. نیازی به اذن واضع ندارد که واضع اذن داده باشد هرگاه یکی از این علائق بود، استعمال صحیح است. هر جا استعمال، حسن بود عند العرف، مقبول عند العرف بود، ان جا استعمال مجازی، صحیح است. صحت و عدم صحت استعمال مجازی، معنایش حسن و عدم حسن است. حسن و عدم حسن یک امر طبعی است. ربطی به ان علائق ندارد. حتی اگر واضع هم منع هم بکند، واضع بگوید که نباید این را استعمال بکنی. ببینید. فرضی. واضعی که شمس را وضع کرده است برای نیره اعظم، می گوید که نباید این را در غیرش استعمال کنید. این نباید، اثری ندارد. نه. مناسبتی پیدا شد، خوش سیمایی را بگوییم شمس الشموس، می بینیم که لطافت دارد، مردم قبول می کنند. می گوییم که صحیح است. و لو منعه الواضع. یا نه. یک مواردی، واضع اذن داده است، یکی از ان علائق موجود است، ولی می بینیم که مردم، اهل لسان، طبائع، نمی پسندد. مثل همان مثالی که منسوب به شیخ هادی مکفر است. او می گفته است که اگر علائقه اول و مشارفت درست باشد، لازمه اش این است که ما به نان بتوانیم استعمال کنیم غائط را، چون این هم در شرف همان هست. در حالی که به نان کسی بگوید، مردم می خندند. قبول نمی شود. انی اعصر خمرا، ان هم هنوز انگور است، تا به خمر، کار دارد. این هم از او کمتر نیست. علاقه اول و مشارفت هست، یک انسانی هست، بگوید که تو دیگری مرداری. از باب این که دیگر داری چند سال دیگر میری یا نه. چند روز دیگر می روی. دو مرداری. این ها مقبول نیست. این که علاقه اول و مشارفت هست، ولی می بینیم که استعمال را مردم نمی پذیرند، عرف نمی پذیرد، ذوق، اباء دارد. این ها شاهد بر این است که ملاک صحت استعمال مجازی، ملاکش این است که طبع بپسندد. حالا اگر یک بچه ای هست هنوز، اول تمییزش هست، هنوز نمی فهمدد. اگر به او بگوییم حمار. نفهم. حمار بهش بگوییم، مردم با این که باز هم او نادان است دیگر. نمی پسندند. ولی اگر یک چهل پنجاه ساله ای باشد نفهمد، بگوییم حمار است. کودن است. نمی فهمدد، می پسندند. این ها مناسبت هایی ست که مغروس در اذهان است، سبب می شود که یک مواردی استعمال مجازی ممدوح باشد و یک مواردی، ممدوح نباشد ، یک مواردی صحیح باشد، یک مواردی صحیح نباشد. مرحوم اخوند می فرماید ملاک صحت استعمال مجازی، حسن طبع است. مقبولیت عند العرف و ذوق است لا ان قرائن. نمی خواهد ان قرائن را برویم یاد بگیریم و بحث بکنیم. خودمان حساب بکنیم این استعمال را عرف می پسندد یا نمی پسندد.
س:
ج: یک مواردی اش درست شده است. به قیودی خود ان ها دیدند که نمی شود. حالا عرض می کنم.
خب این فرمایش مرحوم اخوند در این جا.
بعضی ها…ما یتعلق به کلام مرحوم اخوند. مرحوم اخوند در ادامه فرموده است که…این اضافه ای که کرده است، ربطش را دریابید. فرموده است و از همین قبیل است استعمال در نوعش. در جنسش. در شخصش. می اید در امر آتی، بحث آتی استعمال لفظ در شخص لفظ، استعمال لفظ در صنف لفظ. می گوید که او از همین قبیل است. از همین قبیل است، شاهد می اورد این را. استعمال لفظ در لفظ، صحیح است. چه در شخص چه در نوع سیاتی. در حالی که هیچ کدام از ان علائق این جا نیست. این را شاهد اورده است که این هم طبعی هست. اذن واضع نیست. ان علائق در این جا وجود ندارد در عین حال، استعمال لفظ در لفظ، حسن دارد. این را هم اخرش اضافه کرده است به عنوان شاهد بر مطلب. این فرمایش مرحوم اخوند در این جا.
در یک مواردی از کفایه باز رفته است سراغ همان علاقه. در بعضی از موارد کفایه، بحث کرده است گفته است که این استعمال غلط است چون هیچ علاقه ای در کار نیست. لذا بعضی ها گفتند که این کلام مرحوم اخوند، مبنای مرحوم اخوند در این جا، با ان که در بعضی از موارد فرموده است که این استعمال غلط است لعدم العلاقه، این با ان ها تنافی دارد. این جا می گوید که ما دائر مدار علاقه نیستیم. ذوق بپسندد. ان جا می گوید که این استعمال غلط است چون علاقه ای بین این معنی و ان معنای حقیقی نیست. این ها با هم تنافی دارند. گفته است مرحوم اخوند در بعضی از موارد، بیش از یک مورد، این را می گوید که علاقه ای وجود ندارد. بعضی این اشکال را بر اخوند کردند که این که این جا می گوید، با ان که در بعضی از موارد فرموده است، ناتمام است. تنافی دارد.
و لکن عرض ما این است که اولا مرحوم اخوند در خیلی از موارد کفایه، بر مبنای خصم صحبت می کند. اگر یک جایی می گوید که این استعمال غلط است چون علاقه ای نیست، دارد بر مبنای ان مشهور صحبت می کنند که می گویند علاقه است. این دأب مرحوم اخوند است. مرحوم اخوند در مفاهیم که می رسد، می گوید جمله شرطیه، جای تمسک به اطلاق ندارد چون جمله شرطیه، معنایش جزئی است. موضوع له حروف جزئی ست. جزئی قابل اطلاق نیست. خب این بر مبنای قوم است. مبنای خودش این بود که عام است. هست مواردی در کفایه، سخنش جدلی ست. بر مبنای قوم است. چندین مورد در کفایه این طور است که بر مبنای قوم صحبت می کند. حالا خودش…این امر طبیعی ست. خود انسان یک چیزی را در یک بحثی انتخاب می کند خلاف مشهور، ولی حرکتش بر طبق مشهور است. جای اشکال ندارد که خودت که این طور گفتی. می گوید که یک حرفی گفتیم. طبیعی اش همین طور است که روی مبنای خاص خودشان که خلاف مشهور است، حرکت نمی کند. این اولا.
ثانیا. مهم این است. مرحوم اخوند، علائق را منکر نیست. این که یک جایی علاقه سبب بشود حسن استعمال را، صحت استعمال را، این را منکر نیست. حرف مرحوم اخوند این است که انحصار در این ندارد. این ها ملاک نیستند. اخوند هم قبول دارد که ربما علاقه، سبب می شود که استعمال صحیح باشد. چون علاقه سبب می شود که طبع بپسندد. اخوند منکر نیست علائق را به این بیان که هیچ علائق اثری ندارند. نقشی ندارند. می گوید نه. علائق هم چه بسا همان منشأ حسن طبع می شود. منشأ مقبولیت عرفی می شود. حرف مرحوم اخوند این است که دائر مدار ان نیست. این که ان ها گفتند، برای خودشان بافیدند، بیست و پنج تا علاقه باید یکی از این ها باشد تا استعمال صحیح باشد، می گوید نه. دائر مدار ان نیست. علاقه هم کثیراما مفید است. موجب حسن طبع می شود. مقبولیت می شود. ولی دائر مدار ان نیست. اساس ان علائق نیست. اساس این است که طبع بپسندد. این است که اگر یک جایی می گوید این استعمال غلط است چون علاقه ای وجود ندارد، می خواهد با این زبان بگوید، علاقه ای وجود ندارد، طبع این جا نمی پذیرد. اخوند قبول دارد که ربما علائق، منشأ می شود برای مقبولیت. انکار می کند علائق را برای این که انکار بکند مقبولیت را. اما حرفش این است که دائر مدار نیست. این عبارت را مرحوم صاحب فصول هم اورده است که ما در ان نوشته اورده ایم. می گوید که…تصریح به همین معنی ست که صحت استعمال مجازی، دائر مدار علائق نیست. بله. ممکن است. علائق هم اثر دارند. ولی دائر مدار نیستند. این را می خواهد مرحوم اخوند انکار بکند. لذا تناقض نیست. ما هم همین طور صحبت می کنیم. یک جایی می گوییم این استعمال غلط است. چرا غلط است. هیچ علاقه ای نیست بین این معنایی که شما استعمال می کنید با ان معنی علاقه ای نیست. علاقه ای نیست یعنی پس طبع این جا را نمی پسندد. کثیراما منشأ حسن استعمال، پذیرش عرف، پذیرش ذوق، کثیراما همان وجود علائق است. ملاکیت ندارند نه که هیچ تاثیری نداشته باشند.
س:
ج: نه. می گوییم کثیراما عدم علاقه سبب می شود که ذوق نپسندد. اما کلیت ندارد. خیلی جا ها با هم متفق اند. کلیتش را… اصلا ان لسانش همین است. می گوید علاقه ندارد، می خواهد همین را بگوید یعنی پس این جا طبع نمی پسندد. اما این طور نیست که هر جا علاقه باشد، طبع می پسندد. … می گوید ملاک علاقه نیست. ملاک پذیرش ذوق است ولی چه بسا وقتی علاقه نیست، ذوق نمی پذیرد. این طور بیانش می کنیم. ما می گوییم ملاک، ان نیست. انحصار را می زنیم. ممکن است که یک جایی ان علاقه ها نباشد، استعمال صحیح باشد و بالعکس. ولی چون غالب این طوری هست، اگر اخوند یک جایی می گوید که این استعمال غلط است چون علاقه ای نیست، به ضم مبنایش در اول کفایه، مرادش این است که علاقه ای نیست پس در این جا طبع نمی پسندد. مرادش این است. تنافی بین دو تا کلام نیست.
خب مهم نیست حالا. این فرمایشی که مرحوم اخوند در امر ثالث فرمود.
تحصل در امر ثالث استعمالات مجازی، بلااشکال صحیح است. اصل صحتش بلااشکال است. قدر متیقن از این استعمال مجازی، همان هایی هست که در میان اهل لسان، محقق هست. ان قدر متیقن است. می خواهیم از او تجاوز بکنیم، خودمان یک استعمال مجازی داشته باشیم، ایا باید علاقه ها را منظور بکنیم یا حسن طبع را، مقبولیه عرف را. اخوند می گوید اگر می خواهید یک استعمال مجازی ادعاء بکنید، ان جا مقبولیت طبع را در نظر بگیر که ایا در این استعمالت، این استعمالت عرف می پذیرد چون استعمال مجازی یک حد و حدود ندارد. همین طور توسعه پیدا می کند. ممکن است که امروز یک لفظی را مجازا یک نفر در یک معنایی استعمال بکند. این منوط به وضع واضع نیست. توسعه پیدا بکند. همین طور هم شده است. استعمالات مجازی، ارام ارام به وسیله وضع محقق نشده است. به وسیله استعمال، محقق شده است. ارام ارام توسعه پیدا کرده است. تا ان جایی که بعضی ادعاء کردند که الان استعمالات مجازی، اکثر است از استعمالات… در بعضی از الفاظ درست است. در مثل شیر، اسد، الان استعمالات مجازی ما در این لفظ بیشتر است از استعمالات حقیقی مان. در عمرمان معلوم نیست چند بار اسد را شیر را گفتیم و اراده کردیم همان حیوان مفترس را. غالبا اسد گفتیم شیر گفتیم یعنی رجل شجاع. در بعضی از الفاظ این صدق است. اما این که اکثر استعمالات نسبت به همه الفاظ، استعمالات مجازی بیشتر باشد از استعمالات حقیقی، نه. حتی همان هایی که اهل لطیفه گویی هستند و خوش مزه صحبت می کنند و کلماتشان مملو از مجازات است، همان ها هم باز تامل بکنید تعمق بکنید، می بینید نه. همان ها هم گه گاهی استعمال مجازی می کنند. بیشتر استعمالاتشان استعمالات حقیقی هست.
این فرمایش مرحوم اخوند در امر ثالث. اصل استعمال مجازی واقع است حتی در قران مجید. در سنت نبویه. در کلمات فصحاء. قدر متیقن صحیحش ان جایی ست که استعمال شده است. ما زاد بر ان ملاکش حسن طبع است.
در این جا یک کلامی هست که مهم ان کلام است که مرحوم اخوند به ان کلام نپرداخته است. در بحث معنای حرفی به ان پرداخت که چیست. در بحث اخبار و انشاء پرداخت. در بحث مبهمات پرداخت. ولی در بحث حقیقت و مجاز به این بحث نپرداخت که ماهیت استعمال مجازی، چیست. اصلا استعمال مجازی یعنی چه. تحلیل این استعمال مجازی را مرحوم اخوند نکرده است. رفته است به یک بحث اخری که استعمال مجازی دائر مدار اذن واضع است یا علائق است. این بحث مقدم بر ان بحث است که اصلا حقیقت استعمال مجازی چیست. مردم که لفظ را استعمال می کنند مجازا، چه می کنند. چه کار می کنند.
سه تا نظر است.
یک نظر مشهور است. می گویند مردم که لفظ را استعمال مجازی می کنند، معنایش این است، تحلیلش این است که استعمال می کنند در غیر موضوع له لعلاقه بین غیر موضوع له و موضوع له. مشهور این طور تحلیل می کنند استعمال مجازی را. تعریف که می کنند در معانی و بیان، می گویند الاستعمال المجازی هو استعمال اللفظ فی غیر ما وضع له لمناسبه بینه و بین موضوع له. این معروف است.
در مقابل دو تا نظریه غیر معروف است. یکی نظریه سکاکی هست که می باید می گوید مرحوم اخوند اشاره می کرد به این بحث نظریه سکاکی را در حقیقت استعمال مجازی. سکاکی گفته است اصلا استعمال مجازی استعمال در غیر موضوع له نیست. استعمال در موضوع له است. اصلا ما در استعمال مجازی در معنای موضوع له ما تصوری نداریم. لفظ را در غیر موضوع له ان استعمال نمی کنیم. استعمال می کنیم لفظ را در موضوع له و همانا ان که اتفاق افتاده است در استعمال مجازی، این است که یک ادعای عقلی داریم مقدمه برای این استعمال در موضوع له و ان ادعاء عقلی این است که اول این معنای مجازی، این معنایی که موضوع له شاملش نمی شود، این رجل شجاع را اول ادعاء می کنیم فرد من الاسد. با این ادعاء می گوییم رایت اسدا. رایت اسدا یرمی اسد را در موضوع له استعمال کردیم. مجازیت در لفظ نیست. حقیقت استعمال مجازی فرقش با استعمال حقیقی این است که در استعمال حقیقی ادعاء نیست. لفظ را در موضوع له ان استعمال می کنید. رایت اسدا. حیوان مفترس. اما در مجازی، اول یک ادعاء می کنید، بعد لفظ را در موضوع له استعمال می کنید. حقیقت استعمال مجازی استعمال لفظ است در موضوع له به ضم ادعاءی فردیت برای موضوع له. تصرف در ناحیه عقل است. یک امر عقلانی. نه در ناحیه لفظ.
س:
ج: موضوع له حقیقی…استعمال در موضوع له حقیقی هست. مجاز نیست اصلا.
حالا این را سکاکی، قدر متیقنش در استعاره گفته است. در استعاره که وجه استعمال مشابهت است. ولی بعضی ها هم نسبت دادند که مطلقا می گوید. هم در استعاره می گوید و هم در تمثیل می گوید. ان مواردی هم که علاقه مشابهت نیست. نسبت می دهند به سکاکی که سکاکی رأسا منکر استعمال لفظ است در غیر موضوع له. می گوید لفظ را شما استعمال کردی در موضوع له. رایت اسدا یرمی یعنی من دیدم حیوان مفترس را که تیراندازی می کند. منتهی اول ادعاء کرده است که این رجل شجاع هم فردی از حیوان مفترس است. این یک نظر است در مقابل مشهور.
یک نظر هم نظر مرحوم اشیخ محمد رضا نجفی ست که دیگر بالاتر از این گفته است. او گفته است که نه. ادعاء هم در کار نیست. اصلا رایت اسدا یرمی، اسد استعمال شده است در حیوان مفترس. هیچ ادعائی در کار نیست. وقتی می گویید رایت اسدا یرمی یعنی دیدم حیوان مفترس را. ادعائی هم در کار نیست. منتهی این که می گویی یرمی، اسناد یرمی به حیوان مفترس، اسناد به غیر ما هو له است. فرموده است که فرق حقیقت و مجاز بعد از این که هر دو استعمال در موضوع له اند، فرقشان این است که در استعمال حقیقی، استعمال می کنید لفظ را در معنای حقیقی به غرض حکایت همان معنای حقیقی. غرض اصلی همان حیوان مفترس است. می گویی رفتم باغ وحش. رایت اسدا کبیرا. ان جا اسد را در حیوان مفترس استعمال کرده اید و این حیوان مفترس را حاکی، مرآه، فانی در همان حیوان مفترس قرار دادی. اما در مجاز، گفته ای رایت اسدا شیر را دیدم. حیوان مفترس یرمی ولی این اسد را مرآه قرار دادی برای…استعمال در حیوان مفترس است ولی مرآه قراردادی برای رجل شجاع چون گفتی یرمی. این که می گویی یرمی، غرضت از این حیوان مفترس، این که حیوان مفترس گفتی، گفته درنده. شیر درنده را دیدم. درنده برای شیر است. ولی شیر درنده، شیر در همان معنای شیر، درنده در همان معنای درنده، ولی این را حاکی قراردادی برای رجل شجاع. مثل کنایه. زید کثیر الرماد. زید خاکسترش زیاد است. استعمال حقیقی ست در کنایه. ولی می خواهی این را حاکی قرار بدهی، معبر قرار بدهی، مرآه قرار بدهی برای زید جواد. چه طور در کنایه استعمال شما استعمال حقیقی ست. فرقش با صراحت در مراد جدی است. زید کثیر الرماد مراد جدی شما خاکستر زیاد نیست. ولی مراد استعمالی تان خاکستر زیاد است. زید خاکسترش زیاد است. طرف هم به ذهنش می اید توده ای از خاکستر جمع شده است. ولی مراد جدی این است که جواد. حالا وقتی گفتی دیدم شیر درنده ای را که تیر اندازی می کرد، در ذهن شما همان شیر درنده می اید، ولی ان معبر است که رجل شجاع مراد است. فرموده است استعمال، استعمال حقیقی ست. هیچ ادعائی هم در کار نیست. منتهی این استعمال حقیقی تاره معبر است برای همان که مصداق حقیقی ست. و اخری معبر است برای ان که مصداق حقیقی نیست. شباهت دارد. کل و جزء است و امثال ذلک. این هم یک ادعاء در مقابل مشهور.
سه تا نظر است در حقیقت استعمال مجازی. استعمال مجازی استعمال لفظ است در غیر موضوع له لمناسبه. استعمال مجازی استعمال لفظ است در موضوع له مع ادعاء. استعمال لفظ است در موضوع له بلاادعاء منتهی به غرض جدی تفهیم غیر موضوع له. سه تا نظر است.
خب نظر مشهور که استعمال لفظ در غیر موضوع له، مشهور هست معروف است می گویند وقتی می گویی رایت اسدا یرمی اسد را استعمال کردی در رجل شجاع. این به منزله این است که رایت رجلا شجاعا. ان ها ادعاءشان این است که می گوید ظاهر از استعمال مجازی، این است که لفظ را می گویی تا احضار بکنی غیر موضوع له را. استعمال یعنی این. استعمال بکنی در غیر موضوع له یعنی احضار بکنی غیر موضوع له را به ان قرینه ای که می گویی یرمی. یرمی قرینه ان استعمال است. ان ها می گویند ارتکاز این است. متبادر این است. رایت اسدا یرمی متبادر همان رجل شجاع است. پس اسد را شما استعمال کرده ای در غیر موضوع له.
سکاکی می گوید … ان را باید ادله اش را نگاه کنیم…سکاکی می گوید که نه. متبادر خلاف این است. متبادر در استعمالات مجازی، متبادر همان معنای حقیقی است. رایت اسدا یرمی دیدم شیر را. اسد ازش همان حیوان مفترس احضار می شود. استعمال در همان حیوان مفترس است. منتهی ادعاء می کند این که رجل شجاع است، چه طور این اسد می دراند انسان ها را می کشد نابود می کند، ما هم ادعاء می کنیم که این رجل شجاع هم مثل همان دارد در ذهنمان می اید که همان هم…او هم شده است این. ان رجل شجاع هم شده همین حیوان مفترس. این هم مثلا انسان ها را از بین می برد و می دراند و قتلا قتلا می کند. ادعاء. او حرفش این است. می گوید ما …بد حرفی هم نگفته است. خیلی ها حرف سکاکی را قبول کردند. می گویند…لا اقلش در استعاره، می گویند که این استعمال در موضوع له است. دیدم شیری را، از شیر رجل شجاع به ذهن نمی اید. دیدم شیری را که تیراندازی می کرد، می گوید متبادر از اسد همان معنای حیوان مفترس است. در استعاره لفظ را…اصلا لطافتش همین است. اگر بگوید دیدم رجل شجاعی را تیراندازی می کرد، لطافت ندارد. اصلا لطافت رایت اسدا یرمی این است که بگوید دیدم شیر را. شیر را باید به ذهن بیاورد تا لطافت پیدا بکند. رایت اسدا می گوید که ان مستعمل فیه اسد همان شیر است. رجل شجاع نیست. سکاکی می گوید در غیر موضوع له استعمال نکردی.
س:
ج: فرقی نمی کند…موضوع له ادعائی وقتی اسد را می گویی، از اسد اراده کردید شیر را یا رجل شجاع را. بزنگاه این است. می گوید وقتی می گوید اسد، باز هم در رجل شجاع، اراده کردی شیر را، منتهی او را اعتبار کردی شیر، نه این که این را استعمال کردی در غیر شیر. حرف سکاکی را هم این جا ها باید تحلیلش کرد که چه می گوید…. می گوید رایت اسدا همه می گویند غرض اصلی رجل شجاع است. بحث نداریم که. می گوید اسد را که می گویی، استعمال می کنی در غیر شیر، ان در غیر شیر استعمال می کنی که رجل شجاع باشد و لو بالادعاء. یا نه. اسد را در همان شیر استعمال می کنی. منتهی ادعاء می کنی منطبق بر اون هم هست چون اون هم شیر است. اصلا ادعاء می کنی…رایت اسدا، احضار می کنی شیر را، ادعاء می کنی که او هم فردی از شیر است، پس این که گفتم شیر، بر او هم منطبق است.
این حرف سکاکی ست که می گوید… مهم این است… مستعمل فیه معنای ادعائی نیست. و الا باز می شود مجاز. می گوید مستعمل فیه همان معنای حقیقی هست. رایت اسدا یرمی، شیر را دیدم. شیر. یعنی همان چهارپا. اسد را در چهارپا استعمال کردم. منتهی ادعاء می کنم که او هم یکی از مصادیقش هست پس یرمی. می گوید که فرمایش سکاکی را هم بایستی تحلیلش کرد که چه می گوید. ارتکازش خوب عمل کرده است. اما این ارتکاز همه جا درست است یا نه، مرحوم اسد محمد باقر، دیگران، مناقشه کردند. گفتند نه. این، همه جایی نیست. چون همه جا منطبق نمی شود، پس معلوم می شود که این حرف درست نیست. ملاحظه بفرمایید. خوب بحث کرده است ایشان در ان که ما دیدیم، ایشان مفصل تر بحث کرده است.