اصول ـ جلسه ۱۰۵ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در بیان استعمال مجازی بود که حقیقت استعمال مجازی چیست.

عرض کردیم در این مساله سه نظر است.

نظر مشهور که می گویند استعمال مجازی استعمال لفظ است در غیر موضوع له. کأن از موضوع له، مستعمل، تجاوز کرده است. لفظ را در غیر موضوع له استعمال کرده است. مرحوم اسد محمد باقر، همین رای را انتخاب کرده است.

نظر دوم نظر سکاکی بود که حالا در خصوص استعاره یا مطلقا، ان که در ذهن ما هست از قدیم، سکاکی در خصوص استعاره ادعاء کرده است، ولی بعضی از اصولیین، حرف سکاکی را مطلقا پذیرفته اند مثل مرحوم اقای بروجردی در نهایه الاصول، مثل مرحوم اقای خوئی در محاضرات، مسلک سکاکی را مطلقا پذیرفته اند و گفته اند که حق همین هست در باب مجاز. مسلک سکاکی این است که در مجاز، لفظ، استعمال در غیر موضوع له نمی شود. لفظ در موضوع له استعمال می شود. و لکن همراه این استعمال، فرقش با حقیقت، همراه این استعمال یک ادعائی هست در تطبیق. ادعاء می کند تطبیق ان معنای حقیقی را بر این فردی که مد نظر دارد. رایت اسدا یرمی می گوید اسد را در همان حیوان مفترس استعمال کرده است. فارسی هم می گوییم شیری را دیدم که تیراندازی می کرد. از کلمه شیر، همان حیوان مفترس استفاده می شود. تبادر می کند. به ذهن می اید. منتهی همراهش یک ادعاء ضمنی هست. این را تطبیق می کند بر ان رجل شجاع. تطبیقش را با یرمی می فهماند. مجاز، استعمال در موضوع له هست همراه تطبیق بر غیر موضوع له ادعاء. ادعاء در ناحیه تطبیق است. ان که مجاز است، حقیقت نیست، در ناحیه تطبیق حقیقت نیست. اما در ناحیه مستعمل فیه، حقیقت است. لفظ را در معنای حقیقی استعمال کرده است.

عرض کردیم شاهد این نظریه که مقبول مرحوم اقای بروجردی، مرحوم اقای خوئی قرار گرفته است، شاهدش شاهد عمده اش این است که می گویند مجاز ابلغ از حقیقت است. ابلغیت مجاز از حقیقت. این که بگوییم دیدم مرد شجاعی را، خب این حقیقت است. اگر بگوییم دیدم شیری را که تیراندازی می کرد، اگر بناء باشد این شیر استعمال شده باشد در همان رجل شجاع، پس وجهی ندارد که از ان ابلغ باشد. تمام نکته حرف سکاکی، که منشأ قبول بعضی از اصولیین شده است، نکته مهمش همین است. اگر بناء باشد رایت اسدا یرمی معنایش رایت رجلا شجاعا یرمی باشد، استعمال در غیر موضوع له باشد، پس ابلغ نمی شود از جایی که بگوید رجلا شجاعا یرمی. این حقیقت است. رایت رجلا شجاعا یرمی، حقیقت است. اگر بناء باشد که این هم در همان معنی استعمال شده باشد، از او ابلغ نمی شود. با این که بالوجدان، بالارتکاز، می یابیم که کسی که می گوید شیر را دیدم تیراندازی می کرد، این لطافت بیشتری دارد، بلاغت بیشتری دارد از ان که بگوید مرد شجاعی را دیدم که تیراندازی می کرد. عمده نکته ای که استشهاد شده است به ان نکته در کلمات اصولیین، شاید خود سکاکی خیلی این ها را نمی فهمیده است، او ارتکازش حق بوده است، اما به این طور بیان، اصولیین ما بیان کردند داستان ابلغیت را.

مرحوم اسد محمد باقر که نظر مشهور را پذیرفته است، جواب داده است از این ابلغیت. گفته است راست می گویید. رایت اسدا یرمی، ابلغ است. این قابل انکار نیست. ابلغ است رساتر است شجاعت را بهتر می رساند تا رجل شجاع. رجل شجاع ممکن است که بگویی رجل شجاع، یک مرتبه ای از شجاعت را دارد. گفته است درست است که این ابلغ است. اما وجه ابلغیتش این نیست که شما این اسد را در حیوان مفترس استعمال کرده ای. وجه ابلغیت این نیست. ایشان ادعاء کرده است این که رایت اسدا یرمی ابلغ است از رایت رجلا شجاعا یرمی، وجهش این است که رایت اسدا یرمی، این، متضمن یک تشبیه است. ان تشبیهی که در ضمن است، ان، ابلغیت را اورده است. رایت رجلا شجاعا یرمی، این، تشبیه درش نیست. بلاغتی ندارد. رایت اسدا یرمی، اسد را در رجل شجاع استعمال کرده ای، در غیر موضوع له، ولی این در حقیقت می گویی که رایت رجلی را که مثل شیر است. متضمن تشبیه است. معنای حقیقی را اورده است، ولی نه از باب این که اسد در معنای حقیقی استعمال شده است. گفته است نه. از باب این که اؤلش به این است. متضمن این است. کسی که می گوید رایت اسدا یرمی، متضمن این است که دیدم رجل شجاعی را کالاسد. این کالاسد او را ابلغش کرده است. این طور جواب داده است از این نکته و در نتیجه گفته است که نه. همان حرف مشهور درست است. المجاز استعمال اللفظ فی غیر الموضوع له.

و لکن به ذهن ما می اید که این جواب درست نیست. یک نوع تکلف است. ما در رایت اسدا یرمی، احساس تشبیه نمی کنیم. می گوید رایت اسدا. شیر را دیدم. تشبیه، درش نهفته نیست. بلکه اگر هم بگوییم تشبیه نهفته است، باز ان ابلغیت، ان ابلغیتی که رایت اسدا دارد نسبت به رایت رجلا کالاسد، باز می بینیم که این ابلغیت هنوز هم هست. کسی بگوید …سه تا مرحله دارد. دیدم رایت رجلا شجاعا یرمی. بلاغتی این ندارد. رایت رجلا شجاعا کالاسد یرمی. بلاغت دارد. بهتر از ان است. اما این، به مرتبه ان نمی رسد که از اول بگویی رایت اسدا یرمی. این که می بینیم رایت اسدا، شیر را دیدم، مثل شیر، این بلاغتش کم است. وقتی بگویی خود شیر، بلاغتش اکثر است. این کاشف از این است که در رایت اسدا یرمی، بلاغتش به خاطر ان کافی که ایشان ادعاء کرده است در ضمن هست، نیست. کاف را هم می اوریم، می بینیم که ان طور بلاغتی ندارد. رایت اسدا یرمی، بلاغتی را دارد که رایت رجلا کالاسد ندارد. این کشف می کند همان طور که کشف می کند که اسد در رجل شجاع استعمال نشده است چون بلاغت رایت رجلا شجاعا بلاغت ندارد. کذلک کشف می کند که متضمن تشبیه هم نیست. رایت اسدا یک چیزی بالاتر از تشبیه است. بلاغتش فوق تشبیه است. این که سکاکی گفته است در باب مجاز استعمال در موضوع له است به شهادت ابلغیت، حرف تمامی هست.

س:

ج: همان استعاره را می خواهیم حلش بکنیم. استعاره است یعنی چه. یعنی به جای رایت رجلا کالاسد است یا نه. بالاتر از ان است. … می گوید وجه ابلغیتش چون این متضمن یک تشبیه است. می گوییم اولا متضمن تشبیه ما احساس نمی کنیم از رایت اسدا یرمی. می گوید شیر را دیدم. … تشبیه دوئیت هست. بالاتر است. … شدت رسیدن به این است که ادعاء کند خود این است. نه مثل. ….ایشان می گوید ابلغیت، متضمن تشبیه است.

خب متضمن تشبیه بودن خلاف ارتکاز است اولا. تشبیه هم باز این ابلغیت را ندارد. پس معلوم می شود که این رایت اسدا، فوق رایت رجلا کالاسد است. ان فوقیت نیست الا این که بگویید اسد، استعمال شده است در موضوع له.

خب حرف سکاکی این است. دلیلش را هم اصولیین اوردند. منبهی که اوردند، این است. منتهی سکاکی در ضمنش یک حرف دیگر ضمیمه کرده است. ان حرف محل مناقشه مرحوم اسد محمد باقر قرار گرفته است. و ان حرف این است که در مجاز، استعمال در موضوع له است با تطبیق ادعائی. ایشان در این تطبیق ادعائی، اشکال کرده است. منبه اورده است. شاهد اورده است که در باب مجاز، همه جا این ادعاء نیست. این که ما بگوییم در باب مجاز، استعمال در موضوع له است مع الادعاء فی التطبیق، گفته است نه. این خیلی جاها این ادعاء وجود ندارد. پس ما کشف می کنیم که استعمال در موضوع له نیست. شواهدی را اورده است که این ادعاء وجود ندارد. یک: گفته است گاهی ان معنای مجازی نسبتش با معنای حقیقی، نسبت فرد و کلی نیست تا شما بگویی ادعاء می کنیم این معنای مجازی، فرد ان کلی باشد. خیلی از موارد فرد و کلی معنی ندارد. حالا در حیوان مفترس کلی ست. شما می گویی ادعاء می کنیم رجل شجاع فردی برای او. تطبیق می کنیم. خب ان جا قبول. اما در مثلا می گوید قمر منیر. قمر بنی هاشم. خب قمر معنای حقیقی اش معنای شخصی ست. یک معنی بیشتر ندارد. یک فرد بیشتر ندارد. کلی نیست که شما ادعاء بکنی فردی که حضرت اباالفضل علیه السلام است، این هم ادعاء بکنی فردی از ان کلی. اصلا موضوع له کلی نیست. موضوع له قمر شخص است. موضوع له شمس، شخص است. ولی شما تشبیه می کنید اقمار منیره. این الشموس الطالعه. شمس الشموس. می گویی. فرد و کلی هم وجود ندارد. این که فرد و کلی نیست، پس معلوم می شود که ادعاء غلط است.

این یک شاهدی که اورده است. که از ایشان تعجب است این شاهد. این که سکاکی یا دیگران، سکاکی را اصلا رهایش می کنیم. این که بعضی از اصولیون کلمه فرد را اوردند، ادعاء می کنیم که این فرد او هست، این از باب غالب است. فردیت خصوصیت ندارد. ادعاء می کنیم فرد او یا ادعاء می کنیم عین او. نمی دانم چه طور شده است کلام اقای بروجردی را ندیده است. مرحوم اقای بروجردی، کلام سکاکی را که می پذیرد، همین طور بیان می کند. می گوید ادعاء می کنیم فرد یا عین او. ادعاء می کنیم این شخص، عین قمر است بهش می گوییم ایها القمر المنیر. این که ایشان اشکال کرده است، به صورت این اشکال، با نظر به الفاظ مطلب است. الفاظ فرض کن قاصر. رهایش می کنیم. نمی گوییم ادعاء می کنیم فردیت را. می گوییم ادعاء می کنیم فردیت یا عینیت را. این اشکال مندفع است.

س:

ج: چه کار به سکاکی داریم. ببینیم واقعیت چی هست. ما کاملش را بیان کرده است. اصولیون ما امدند این ها را به اصطلاح، فنی اش کردند. … ادعاء می کند که این عین حاتم است. حاتم را در همان معنی استعمال می کند. تطبیق بر این می کند.

این یک اشکال که اشکال بر صورت کلام است. قابل جواب است و جواب هم دادند.

اشکال دومی کرده است. گفته است که این که ما ادعاء بکنیم تطبیق انطباق مراد استعمالی را که حقیقت است بر مراد جدی، ادعاء بکنیم تطبیق مراد استعمالی را که معنای حقیقی هست، بر مراد جدی که معنای مجازی ما هست، این لازمه اش این است که پس مجاز، اختصاص پیدا کند به جایی که مراد جدی دارید. اما جایی که مراد جدی نداریم، باب باب استهزاء است. باب باب هزل است. دارد شوخی می کند. باید ان جا دیگر مجاز راه نداشته باشد. چون ان جا ما مراد جدی اصلا نداریم. اگر ما مراد جدی نداریم، چه طور تطبیق بکنیم مراد استعمالی را بر مراد جدی ادعاء. اصلا مراد جدی وجود ندارد. این هم یک اشکال.

در ذهن ما این است که این اشکال هم وارد نیست. این هم تمسک به الفاظ است. تشبث به صورت مساله است. حرف و مراد کسانی که این مسلک را قبول کرده اند، مرادشان این است. ان ها می گویند مجاز، استعمال لفظ است در موضوع له همراه با یک تطبیق ادعائی بر غیر موضوع له. حالا غیر موضوع له می خواهد مراد جدی باشد. مراد جدی نباشد. ممکن است در بعضی از کلمات مراد جدی هم اورده است، ولی ان ها را جدی نباید گرفت. مقصود غیر موضوع له است. شوخی هم اگر می کند، ادمی هم که هازل است، دارد هزل می گوید، مزاح می کند، او هم که می گوید بوعلی سینا امد، بوعلی سینا را استعمال می کند در معنای حقیقی، تطبیقش می کند بر این که می خواهد شوخی بکند. تطبیق بر غیر. کلمه مراد جدی را بر می داریم. مجاز، استعمال لفظ است در موضوع له همراه با تطبیق به غیر موضوع له. حالا ان غیر موضوع له، می خواهد مراد جدی…یک مرادی هست. مراد جدی هست، مراد هزلی هست، یک چیزی برای خودش هست. لذا این اشکال هم مجال ندارد.

ما در ذهنمان برای تفسیر این مسلک، این معنی امده است. مجاز استعمال لفظ است در موضوع له همراه …فرقش با حقیقت. همراه یک تطبیق غیر واقعی. تطبیقی که واقعیت ندارد. نظیرش در باب تقیه می گویند. ان روایت که خلیفه گفت به امام صادق علیه السلام که عید هست یا نه، حضرت فرمود العید ما عیده الامیر یا ما عیده الحاکم. این حقیقت است. این هیچ گونه خلاف حقیقتی نیست. العید ما عیده الحاکم. حاکم به حق. ان که حکم برایش هست. ان که اماره برایش جعل شده است، همان حق است. منتهی تقیه تطبیق کرد بر منصور که العید ما عیده. هر چه امیر بگوید. تطبیقش تقیه ای هست. اصل استعمال حقیقت است. صدق است. هیچ مشکلی ندارد. در تطبیق …هر چه اقا بفرماید. اقای علی الاطلاق. راست است. هر چه اقای علی الاطلاق بفرماید، حق است. ولی الان صورت قضیه را تطبیقش می کند بر این حاکم. در تطبیقش تقیه می کند. مجاز هم شبیه این است. استعمال در موضوع له است. می گوید شیر امد. بوعلی سینا امد. بوعلی سینا را که وقتی می گوید، همان که یک عمامه ای دارد در داروخانه ها عکسش هست، همان به ذهن ادم می اید. منتهی همراهش تطبیق دارد می کند بر این که دارد می اید. این تطبیقش با حقیقت فرق می کند. استعمال همان استعمال است. استعمال به غرض تطبیق است. تاره شما استعمال می کنید تطبیقش می کنید بر ان که مصداق واقعی ست. ان را می گویند حقیقت. می گوید رفتم باغ وحش رایت اسدا کذا و کذا. رایت اسدا را تطبیق کردی بر همان که دیده ای و درست. گاهی هم نه. تطبیق نه این که یک عملیه ذهنی باشد، در ذهنش اول او را تنزیل بکند. نه. این صحبت ها نیست. در مجاز، استعمال لفظ است در موضوع له همراه با تطبیق بر غیر موضوع له. استعمال در موضوع له است نه در غیر موضوع له. غیر موضوع له، مطبق علیه است نه مستعمل فیه. فرق سکاکی با مشهور این است. ان ها می گویند غیر موضوع له، مستعمل فیه است. او می گوید غیر موضوع له، مطبق علیه است. این اشکال مرحوم اسد محمد باقر هم وارد نیست.

اشکال سومی کرده است بر نظریه سکاکی گفته است که اگر بناء ادعاء باشد، گاهی ادعاء، نقض غرض متکلم است. همه این ها می خواهد ادعاء را نفی بکند. ایشان دست گذاشته است روی قضیه ادعاء. او می گوید استعمال لفظ است در موضوع له مع ادعاء. ایشان می گوید این ادعاء گاهی خلاف غرض متجوز است. یعنی کسی مجاز استعمال می کند. مثلا می گوید گفته می شود یوسف کالبدر مثل ماه است. چرا می گوید مثل ماه است. می خواهد زیبایی یوسف را برساند. به غرض تفهیم زیبایی یوسف است. اگر بناء باشد ما ادعاء بکنیم یوسف مثل ماه است، همراه یک ادعائی باشد، مثل ماه است یعنی گرد است. گردی. یوسف فردی از ماه است. مثل ماه است. گرد است. بعد زیبا هست. زیبایی ماه در ان گردی درست است. ولی انسانی که فرض کنی گرد، زیبا معنی ندارد. ایشان این طور می گوید. فرموده اگر بناء ادعاء باشد، ادعاء گاهی نقض غرض است. می خواهی زیبایی را برسانی، زشتی می رساند ذهنش. بناء باشد ما این را ادعاء کنیم ماه، یعنی باید ادعاءش کنیم گرد. خب ادم گرد، چه زیبایی دارد که بتابد. تابش هم داشته باشد. چه زیبایی دارد. ادم گرد اصلا زشت است. جمال ندارد که تعریف بکنیم. این است که ایشان گفته است پس در باب مجاز، ادعاء نیست.

و لکن این فرمایشش هم ناتمام است. این که ما تشبیه می کنیم انسان ها را به خورشید به ماه قمر منیر است، شمس الشموس است، اصلش ان صورت را ما داریم تنزیل می کنیم، ادعاء می کنیم. عیبی ندارد. این دیگر جمالش را می رساند. روی گردنش یک صورت تابناکی هست. کسانی که عکس ائمه را می کشند، یک خورشید مانندی به جای سرشان می گذارند. این ارتکاز می خواهد زیبایی مطلب را برساند. این که ما تشبیه می کنیم قمر منیر، تطبیق می کنیم این را، می گوییم قمر بنی هاشم، قمر. ماه را در ماه استعمال می کنیم، تطبیقش می کنیم بر این شخص، به لحاظ وجه او هست. وجهش خب بگویید که زیبایی دارد. وجهش مثل ماه نور می درخشد و نورانیت دارد، زیبایی دارد.

س:

ج: ان که معنی ندارد. ادعاء…تطبیق به لحاظ ان نکته مد نظرش هست. این که تطبیق می کند اسد را بر رجل شجاع، نمی خواهد بگوید که او چهار پایی هست که ان طور مو دارد و دهن بوی ناکی دارد و ان دندان های ان طوری دارد. ان ها را که نمی خواهد بیان کند. …در همان حیثی که تطبیق در همان حیث مد نظر. تطبیقش می کنیم من حیث شجاعتش. تطبیقش می کنیم من حیث نورانیت وجهش.

این است که باید ببینیم که به چه لحاظ تطبیق می کنیم. ادعاء در تطبیق به همان لحاظی ست که تطبیق می کنیم لا سائر الجهات. لذا این فرمایش ایشان هم فرمایش نادرستی ست. تحصل الی هنا که تفسیر مجاز به این که مجاز استعمال لفظ باشد در موضوع له، مستعمل فیه همان معنای حقیقی باشد و همانا مجازیت در تطبیق باشد، مطبق علیه مجاز باشد نه مستعمل فیه، این گونه اشکالات را ندارد. ولی مع ذلک نمی توانیم اذعان بکنیم، اعتراف بکنیم که همه جا در مجاز، یک نوع تطبیق است. یک نوع دقت این چنینی هست. تطبیق بر غیر موضوع له خودش یک نوع دقت است. یک نوع نکته است. نمی توانیم باور بکنیم که همه جا داریم ادعاء می کنیم تطبیق را بر غیر موضوع له. همه موارد استعمال همراه تطبیق باشد بر غیر موضوع له ادعاء، این، ارتکاز مساعدش نیست. خصوصا در تمثیل ها. حالا در استعاره ممکن است ولی در تمثیل ها که مرحوم اقای بروجردی همه را می گوید. مرحوم اقای خوئی، همه موارد مجاز را می گوید. این که بگوییم اعتق رقبه مومنه این جا تطبیق کرده رقبه در همان گردن به کار برده است عیبی ندارد. این را تطبیق کرده است بر کل این، این را نتوانستیم ما باور کنیم. رقبه را بر کل این تطبیق کرده است، نه. این ارتکاز مساعدش نیست. این که انی اعصر خمرا، خمر را استعمال کرده است در همان موضوع له، تطبیق کرده است بر این انگور ادعاء، در تطبیق یک نوع ادعائی رخ داده است، نتوانستیم ما باور کنیم که این ادعاء هست. در تطبیق یک نوع عملیه ذهنیه است. مجاز یک امر بسیطی هست. یک امر ساده ای هست. این که بیاییم بگوییم در مجاز یک نوع تطبیق ادعائی هست، یک امر دقی مهم، این، ارتکاز ما مساعدش نیست. شاید در ذهن مرحوم اسد محمد باقر هم همین بوده است. این استعمالات مجازی که ما می کنیم، در این استعمالات مجازی، تطبیق داریم می کنیم، می گوید انت الحمار یا تفهم شیئا بگوییم این دارد تطبیق می کند حمار معنای لغوی را تطبیق بر این می کند بالادعاء، این ها ارتکاز ما مساعد نیست.

س:

ج: همان را می گوییم. فرق نمی کند. کلا عرض می کنیم. بالاخص می گویم در تمثیلش.

کلا که ما رایت اسدا یرمی، ارتکاز ما بر این باشد که داریم تطبیق می کنیم اسد را بر معنای غیر موضوع له، در ارتکازمان ما با ادعاء، احساس نمی کنیم تطبیق را.

این است که در ذهن ما این است که نظر سوم صحیح است که بگوییم مجاز، استعمال لفظ است در موضوع له. نظر مرحوم اشیخ محمد رضا نجفی. صاحب کتاب وقایه الاذهان. کتاب خوبی ست. مطالب خوبی را ان جا بیان کرده است. از جمله همین مطلب را مفصل بیان کرده است. مجاز، استعمال لفظ است در موضوع له. ادعائی در کار نیست. تطبیقی در کار نیست. اختلاف مجاز با حقیقت، در غرض نهایی هست. یک وقت می گویید رایت اسدا. احضار می کنید حیوان مفترس را در ذهن سامع. غرض نهایی ات هم همین حیوان مفترس است. این را می گویند حقیقت. حققت. ان را که به ذهنش احضار کردی، همان را تثبیتش کردی. حقیقت. حقق. حق به معنی ثبت. همان را تثبیتش کردی. یک وقت نه. ان معنایی را که در ذهنش احضار کردی، همان معنای موضوع له، ان را تثبیت نمی کنی. ان را که در ذهنش احضار می کنی، به غرض این است که از او تجاوز بکنی. مجاز. می گوید مجاز اسم مکان است. مکان تجاوز است. محل تجاوز است. از او تجاوز می کنی به یک امر اخری. وقتی می گویی رایت اسدا یرمی، یعنی حیوان مفترس را دیدم. اما نمی خواهی همین حیوان مفترس را تثبیت بکنی. گفتی. ولی برای این است که معبر باشد که شما او را برسانی به رجل شجاع با کلمه یرمی. اختلاف حقیقت و مجاز در غرض نهایی هست. هر دو در غرض بدوی، شریک اند. هر دو در مستعمل فیه متحد اند. هر دو احضار معنای لفظ است در ذهن مخاطب. منتهی تاره همان هم مراد جدی هست. و اخری او، طریق است برای مراد جدی اخری. برای یک مراد اخری. ان جایی که طریق است، اسمش را می گذارند مجاز. یعنی محل جواز. محل گذشت از ان معنی به معنای اخر.

مرحوم اشیخ محمد رضا، سه تا قرینه، سه تا منبه اورده است برای این ادعاء.

یک منبهش همان داستان ابلغیت. گفته است ابلغیت وقتی ست که لفظ را در معنای حقیقی استعمال بکنی و الا ابلغیت ندارد که توضیح دادیم تمام شد.

منبه دومی که ذکر کرده است، این است که می گوید شاهد این که لفظ را در باب مجاز، در مستعمل فیه استعمال می کنید، در موضوع له استعمال می کنید، شاهدش این است که ان ملحقاتی را که می اورید، ملحقاتی را که بهش ضمیمه می کنید، ملحقاتش مناسب همان معانی موضوع له است. می گویی رایت حمارا یتعرعر. یتعرعر که صفتش هست، مناسب همان معنای حقیقی هست. می گویی دیدم شیری را که می غرید. اگر بگویی فریاد می زد، می غرید و جواب مستشکلین را می داد. می گویید می غرید. صفتی را که می اورید، مناسب معنای حقیقی اش هست. این معلوم می شود که شما خود لفظ را در همان معنای حقیقی استعمال کردید. ما در فارسی …در فارسی هم همین طور می گویند. می گویند کسی را می خواهد سگ امد، نمی گویند و بچه اش. می گویند سگ امد و طوله اش. طوله مناسب همان…خر امد و کره خرش. مثلا این طور می گویند. همان لواحقی را هم که می اوری، لواحق، مناسب همان معنای حقیقی هست. این است که می گوید این ها شاهد بر این است که ان لفظ را شما در معنای حقیقی استعمال کردید. اگر ان لفظ را در معنای مجازی استعمال کردید، اگر می گویید کلب یعنی ان شخص، شخص که طوله ندارد. شخص طفل دارد. ولد دارد. مناسبش این است که بگویی فرزندش. این که می گویی کلب امد و طوله اش، معلوم می شود که کلب را در همان معنای حقیقی استعمال کرده اید. فرموده است ملحقاتی را که برای این الفاظ مستعمله در مقام مجاز، ملحقاتی را که می اوری، مناسب معنای حقیقی هست، این کشف می کند، این شاهد است که ان الفاظ را هم در معنای حقیقی استعمال کرده اید. این هم شاهد دوم.

شاهد سوم ملاحظه بفرمایید فردا ان شاء الله.