بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در استعمال لفظ بود در لفظ. مرحوم اخوند چهار صورت نقل کرد. تبین کرد.
استعمال لفظ در نوع لفظ. گفت مثلا ضرب فعل ماض. این ضرب فعل ماض، ضرب را مرآه قرار داده ست برای نوع ضرب.
قسم دوم استعمال لفظ است در صنف لفظ. صنف همان نوع است با یک خصوصیتی. مثال زد به مثل زید فی ضرب زید، فاعل. این زید اشاره است و مرآه است برای زیدی که بعد از فعل امده است. این یک صنفی هست. زید فی ضرب زید، فاعل. نوع زید فاعل نیست. یک صنفی از زید فاعل است. ان صنفی که زید بعد از فعل باشد.
س:
ج: لفظش نوع دارد. معنایش هست که نوع ندارد.
قسم سوم فرمود که استعمال لفظ در مثل لفظ. در متن کفایه مثال زده است به کضرب. مثل این که می گویی ضرب، اذا قصد شخص القول، در همین ضرب زید، ضرب در همین ضرب زید، فعل. این نه هر ضرب. ضرب در شخص همین ضرب زید که من گفتم یا شما گفتید. این ضرب فعل ماض. ضرب را مرآه قرار دادید برای همین ضرب در خصوص ضرب زید که تکلم کردید. این می شود مثلش. این ضرب که می گویید، مثلش ان ضرب ست که در ضرب زید که بهش تکلم کردید.
اگر ملاحظه کرده باشید مرحوم اقای مشکینی می گوید این مثال سهو القلم است یا مثلا از ناسخ است. صحیحش این بود که به جای ضرب بگوید کزید اذا ارید شخص القول. قبلش گفته است زید فی ضرب زید فاعل. این صنف است. در جایی که از ضرب زید، شخص ضرب زید را اراده نکنی، صنف را اراده بکنید. هر جا باشد مثل این. اما اگر گفت زید فی ضرب زید فاعل در همین ضرب زید که گفتم، شخص این، می شود استعمال لفظ در مثلش. فرموده است که این سهو القلم است. اشتباه ناسخ است و مثلا درست نیست.
این که ایشان فرموده است درست نیست، نه. این هم درست است مثال مرحوم اخوند. بهتر این بود که این طور می گفت. این بهتر بود که در تقریرات هم همین طور گفته است. زید در هر ضرب زید فاعل، این می شود صنف. زید در همین ضرب زید که گفتم، می شود مثل. این مناسب عبارت این بود که بگوید ولی این طور هم که گفته است، درست است. مثال را برگردانده است به صدر کلام. صدر کلام گفت ضرب فعل ماض، اراده شده است نوعش. نوع ضرب را می خواهد بگوید فعل ماض. حالا این جا هم می گوید کضرب، مرادش از این ضرب، می گوید ضرب در همین ضرب زید که گفتم. شخص این ضرب زید. این هم درست است. مثال بهتر بود، سوق عبارت با زید مثال بزند. ولی حالا رفته است به صدر کلامش، دوباره به ضرب مثال زده است. این هم درست است. فقط این را تکرارش کردم تا این عبارت مرحوم اخوند را تصحیحش بکنیم. کضرب فیما اذا ارید شخص القول یعنی ضرب در خصوص این ضرب زید که گفتم، در خصوص این، فعل ماض. مثل هم هست. این ها مثل هم هستند.
قسم چهارم استعمال لفظ و اراده شخص لفظ. مثل این که می گوید یک مثالی برای اسم ثلاثی مجرد بزن، می گوییم زید ثلاثی مجرد. شخص این زید مراد است. این زید، مرآه هیچ چیز نیست. یک مثال برای فعل ماضی بزن. ضرب، همین ضرب که می گویم، فعل ماض.
این چهار قسم که مرحوم اخوند بیان کرد.
از قسم چهارم شروع کرده است مرحوم اخوند. در قسم چهارم مرحوم صاحب فصول فرموده است که قسم چهارم، معقول نیست. لفظ را بگوید، شخص را اراده کند، گفت معقول نیست و مرحوم اخوند جواب داد که نه. معقول هست مشکلی نداریم که گذشت. اختلاف مرحوم اخوند با صاحب فصول در این است که قسم چهارم ممکن است یا غیر معقول است. صاحب فصول گفته است که بدون تعدیل معنی ندارد. معنی ندارد که بگوید زید ثلاثی مجرد. از زید اراده کنی شخص زاء و یاء و دال را. این که باز تکرار کردیم برای این است که برسید به بطلان، واضح بشود بطلانش. چرا نتوانیم. می گوید مثال بزن برای ثلاثی مجرد، می گوید زید ثلاثی مجرد. مرادمان از زید، شخص زاء و یاء و دال است. پر واضح است که این، تأویل نیاز ندارد. صاحب فصول گفته است که این قضیه را باید تاویل ببریم. حالا به چه تأویل ببریم، مثلا بگوییم زیدی که الذی نطقت به لفظ. یک چیزی را قید بیاوریم که تعدد دال و مدلول بشود. نه. این خلاف ارتکاز است. خلاف وجدان است. از زید اراده کنیم شخص لفظش را، این نیازی به تأویل ندارد. این فرمایش صاحب فصول باطل است. خلاف ارتکاز است. مرحوم اخوند امد جواب داد که نمی دانم تعدد دال و مدلول. گذشت.
مرحوم اخوند می گوید در قسم چهارم هم هم ممکن ست که از قسم استعمال باشد و هم از قسم احضار معنی باشد.
ما یک استعمال داریم. استعمال یعنی لفظ را مرآه قرار می دهیم برای ان معنی. لفظ را معبر قرار می دهیم یا به قول مرحوم اخوند فانی قرار می دهیم در ان معنی. برای این که شخص برسد به معنی. زید قائم، زید را در ان معنایش استعمال کردیم یعنی فانی قرار دادیم، مرآه قرار دادیم، حاکی قرار دادیم برای رسیدن به ان معنی که زید را شخص تصور بکند، از تصور لفظ زید، برسد به معنای زید. این استعمال است که باز داستانش می اید. حقیقت استعمال چیست، محل اختلاف است.
در مقابل احضار المعنی. احضار المعنی بنفسه بلااستعمال. خود معنی را احضار بکنیم. مثل ان که در فرمایش مرحوم اقای بروجردی عرض می کردیم گاهی خود معنی را احضار می کنیم. کتاب را دستمان می گیریم می گوییم کتاب. اشاره می کنیم یا دستمان را این طور می کنیم و می گوییم یدی. یدی را حمل می کنیم بر معنایش. این جا وقتی ید را احضار کردی، صورت ید در ذهن منقش می شود. واسطه نمی خورد. اول لفظ بعد معنی، نه. خود این، معنی هست. صورت این در ذهن شما منقش می شود. بعد که منقش می شود می گوید یدی. یدی را دوباره با کلمه یدی شما تصور می کنید ید را، منتقل می شوید به معنای ید. منتقل می شوید به حکم اتحاد این صوره با معنای ید. احضار معنی بنفسه بلااستمال. معنی را. که گفتیم قدیم الایام هم که الفاظ کم بوده است یا همین الان یکی مثلا اهل لسان نیست وقتی می خواهد جنسی را بخرد، ان شامپو را بر می دارد می گوید چند است مثلا. خود معنی را احضار می کند. او را بر می دارد می گوید چند قیمت او هست. یک جمله ای تشکیل شد الان. این را می گویند احضار المعنی بنفسه. واسطه نمی خورد. معنی را در مرأی او قرار می دهی، در مسمع او قرار می دهی، تا او بشنود، تا او لمس بکند. لازم نیست دیدن. بشوند. صدا را بشنود بگوید غناء. شنید بعد گفت غناء. غناء را حمل کرد بر ان معنایی که شنیده است. یعنی ان که شنیده است، معنی هست. صوره او، امد به ذهنش. بعد گفت غناء. حمل کرد غناء را بر ان صورتی که در ذهنش امد. این را می گویند احضار المعنی بنفسه.
احضار المعنی بنفسه در محل کلام ما، معنای ما در قسم چهارم، در قسم چهارم معنای ما شده است از مقوله لفظ. اصلا همین لفظ شده است معنی. شده است مقصود. این که می گوید زید ثلاثی مجرد، این زید خودش شده است معنی این جا. زید را در یک زید دیگر استعمال نمی کنید. زید را با تلفظ، ان جا دستتان را این طور می اوردید، می گفتید یدی، این جا تکلم می کنید می گویید زید، به گفتن زید، این وجود خارجی پیدا کرد. خود لفظ شده است معنی. بعد گفتی لفظ. ثلاثی مجرد. یک نکته ظریفی دارد. از قدیم الایام این گیر داشت برای خیلی ها. احضار المعنی. بتوانید جدا بکنید این را. اشتباه انداز است که لفظ شأنش استعمال است. لفظ، مرآه است. می گوییم درست است. ولی می شود که گاهی خود لفظ، معنی باشد. لفظ نباشد. به تکلم، ایجاد می شود. زید ثلاثی مجرد. با تکلم، زید را ایجاد کردید، معنی در خارج محقق شد به تکلم شما. در ذهن او، این معنی، صورتش منقش شد. بعد شما گفتید ثلاثی مجرد. این را اسمش را می گذارند احضار المعنی بنفسه. از زاویه زید یک چیز دیگر را شما به او نمی خواهید بفهمانید، می خواهید خود زید را به او بفهمانید. احضار المعنی، تفهیم معنی به لفظ نیست. مقصد تفهیم خود لفظ است. خود لفظ را احضارش می کنید به ایجاد کردن. بعد او صورت این لفظ در ذهنش منقش می شود. بعد می گویید این صورت، ثلاثی مجرد. حمل می کنید ثلاثی مجرد را بر این صورت. مرحوم اخوند فرموده است، فرمایش صاحب فصول، صاحب فصول می گفت که این قضیه غلط است. باید تاویل ببریم. اخوند گفته است که نه. این قضیه صحیح است. هم می تواند از قبیل استعمال باشد، هم می تواند از قبیل احضار باشد.
بعد امد ترقی کرد. گفت حتی در نوع و صنف هم می توانیم ما بگوییم از قسم احضار است.
کلام ما منتهی شده بود به این جا. در نوع و صنف ایا دو جور ممکن است. هم استعمال هم احضار. یا یک جور فقط ممکن نیست. نوع و صنف را همه قبول دارند. می توانی بگویی ضرب فعل ماض، مقصود شما نوع باشد. این را دیگر صاحب فصول هم قبول دارد. می توانید بگویید زید فی ضرب زید فاعل. صنف. همه قبول دارند. اما این که ایا این از قبیل احضار است یا از قبیل استعمال است، این محل خلاف است.
س:
ج: اخوند هم اخرش گفته است که متعارف، استعمال است. پس می شود. اخوند هم گفت می شود. این ها مثال های خوبی بود. لفظ را بگوید مرادش شخصش باشد، می گوید شما داشتید صحبت می کردی لفظ مهمل، لفظ مهمل مثل چی. می گوید دیز. دیز مهمل. دیز که می گوید، معنی ندارد دیز. دیز که می گوید یعنی همین دیز. گفت یک مثال بزن، گفت کدیز.
کلام مرحوم اخوند به این جا رسیده است. در باب نوع و صنف هم فرموده، ابتداء کلامش فرمود استعمال. حالا می خواهد بگوید این جا احضار امکان دارد.
یک بحثی بین محققین شده است که در نوع و صنف ایا هر دو صورت ممکن است یا یک صورت ممکن است. ان که ممکن است باز کدام یکی هست. بعضی ها گفتند فقط استعمال ممکن است. بعضی ها گفتند فقط احضار ممکن است.
مرحوم اخوند می گوید که هر دو ممکن است. هم می توانی بگویی این از قبیل احضار است. هم می توانی بگویی از قبیل استعمال است.
از قبیل استعمالش واضح است. ضرب را مرآه قرار بدهی برای نوع ضرب ها. ضرب فعل ماض. این مرآه باشد برای همه ضرب های دنیا. این استعمال.
فرموده می شود، امکان هم دارد که از قبیل احضار باشد. اگر از قبیل احضار باشد، شما فرد را فقط می توانی احضار بکنی. چون ان را که احضار کردی، شخص است. فرد است. این را حلش کرده ست. گفته است فرد را که احضار می کنید، دو جور است. گاهی فرد را احضار می کنید بما هو فرد، این احضار فرد است فقط مثل قسم چهارم. و گاهی احضار می کنید فرد را بما هو فرد لنوعه او صنفه. فردیت، منظور نظر نیست. همین که گاهی در عرف هم می گویند. می گوید شما این طور هستید. بعد جواب می دهید که نه من که این طور نیستم. من این طور روحانی که شما می گویید، من نیستم. او می گوید این که می گویم شما یعنی شما نوعی. خصوص شما مرادم نیست. شما نوعی. در عرف هم هست. ضرب احضار فرد ست. درست است. اما بما این که فرد للنوع، احضار نوع هم هست. مرحوم اخوند می گوید ضرب می تواند در نوع، در صنف، از قبیل احضار باشد به این بیان: درست است که این فرد است اما فرد را دو جور می توانی احضار بکنی. یک جهت فردیت است منظور نظر است. ان قسم چهارم است. یکی نه. بما هو فرد لنوع. ضرب همین ضرب که می گویم، به عنوان این که فرد نوعش هست، فعل ماض. یعنی نوع ضرب فعل ماض. از قبیل احضار فرموده ممکن است. امکان دارد از قبیل استعمال باشد. امکان دارد از قبیل احضار باشد.
ان وقت از قبیل هر دو باشد، محل مناقشه قرار گرفته است. حاج شیخ اصفهانی می گوید احضار معنی ندارد. محقق عراقی می گوید استعمال معنی ندارد. یکی فقط می گوید استعمال، یکی فقط می گوید احضار.
حاج شیخ اصفهانی که فرموده احضار امکان ندارد، مرحوم اسد محمد باقر هم تبعیت کرده است، گفته است ان را که شما احضار می کنید، او، حصه ای از نوع است. فردی از نوع است. نسبت کلی به افراد نسبت اب و ابناء نیست که رجل همدانی گفته است. نسبت اباء به ابناء هست. حیوان ناطق ضمن زید یک حصه است. حیوان ناطق ضمن عمرو یک حصه دیگری هست. کلی تحصص پیدا می کند. کلی در ضمن این وجود پیدا می کند، یک حصه می شود. در ضمن او وجود پیدا می کند، یک حصه و هکذا و هکذا. فرموده وقتی شما می گویی ضرب، شما حصه ای از ضرب را با گفتنت احضار کردی. ان ضرب در ضمن همین ضرب. اما سائر حصص ضرب که نوع مراد است، او قابل احضار نیست با فرد. مرحوم حاج شیخ اصفهانی می گوید کلی، نوع، صنف، جامع، این ها قابل احضار به فرد نیست. چون فرد حصه ای از کلی هست. ذات کلی را با حصه که نمی توانی احضار بکنی. این است که فرموده است در صنف، در نوع، همیشه از قبیل استعمال است. از قبیل احضار معنی ندارد.
نقطه مقابل مرحوم محقق عراقی، مرحوم اقای خوئی، این ها گفتند که نه. استعمال معنی ندارد. مرحوم اقاضیاء عراقی فرموده ست استعمال معنی ندارد چون فرد، خاص است. نوع، عام است. خاص که نمی تواند مرآه عام باشد. این است که قسم چهارم وضع را شما منکر شدید اقای اخوند. وضع خاص موضوع له عام را شما منکر شدید. این جا هم اگر خواسته باشد ضرب، استعمال شده باشد در نوع، یعنی مرآه نوع باشد. ضرب خاص است. خاص صلاحیت مرآتیت برای عام را ندارد. این از قبیل قسم چهارم وضع است که وضع خاص و موضوع له عام و قد تحقق انّ هذا مستحیل. این طور فرموده است مرحوم اقاضیاء عراقی. مرحوم اقای خوئی، تندش کرده است. فرموده است که اصلا قبیل استعمال، معنی ندارد این جا. چون وقتی شما با کلمه ضرب، خودش را می اورید، دیگر نیازی به استعمال نداری. ضرب را که گفتی، ایجادش کردی، محقق شد معنی. وقتی معنی محقق شده است، دیگر نیاز به استعمال نداری. گذشته این که فرموده است استعمال، دوئیت می طلبد. باید دو چیز داشته باشیم. مستعمل. مستعمل فیه. و ما این جا دو چیز نداریم. ان که داریم، فقط ضرب است. این است که فرموده است در نوع و صنف، از قبیل احضار است نه از قبیل استعمال.
سه نظر می شود در مساله. مرحوم اخوند می گوید هر دو ممکن است. ممکن است احضار باشد. ممکن است استعمال. گوینده چه قصدی دارد. گوینده می خواهد لفظ را احضار بکند بما هو نوعش، حکم بکند. یا می خواهد لفظ را مرآه برای نوع قرار بدهد. این مربوط به قصد مستعمل است. مرحوم حاج شیخ اصفهانی می گوید نه. احضار امکان ندارد. فقط استعمال است. مرحوم اقاضیاء عراقی فرموده است که استعمال امکان ندارد. فقط احضار است. هر دو را هیچ کسی انکار نمی کند چون قطعا صحیح است ضرب فعل ماض نوع ضرب. این صحیح است. این فرمایشاتی که در این مقام شده است.
در ذهن ما این است که همین فرمایش مرحوم اخوند، اقرب به ثواب است. هم احضار امکان دارد هم استعمال.
این که مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرموده است احضار امکان ندارد. احضار نوع به حصه امکان ندارد، چرا امکان نداشته باشد. نه. اگر شما فردی را احضار کردی بما این که فرد برای ان نوع است، این عرفا احضار ان نوع است. فرمایش حاج شیخ اصفهانی دقت عقلی ست. فرمایش اسد محمد باقر صدر، این ها دقت های عقلی ست. چه طور می گوید شما اشاره می کند شما به عنوان نوع ولی می گوید شما به عنوان نوع این طور هستید. این جا هم می گوید ضرب به عنوان این که فردی برای نوع است. حالا تصریح اصلا بکند. چون مرحوم حاج شیخ اصفهانی می گوید تصریح هم بکند معقول نیست. ضرب بما این که فردی برای نوع است، آن صورت نوع در ذهن مخاطب می اید. ببینید که همین طور هست یا نه. ارتکازتان، احساستان چی هست. می تواند بگوید ضرب، با همین ضرب احضار بکند نوع را در ذهن مخاطب نه این که لفظ ضرب را احضار بکند، بعد او از لفظش، به نوع منتقل بشود. ایا این می شود. می توانید احساس بکنید. من که می گویم ضرب بما این که فردی برای نوع است، از محمولش می فهمیم ضرب فعل ماض، او می گوید ضرب فعل ماض، ضرب بما این که فردی هست از ان ضرب کلی، این احضار نوع است در ذهن مخاطب. این می تواند احضار صوره کلیه باشد در ذهن مخاطب تا بعد بگوید فعل.
چنان چه می تواند استعمال هم باشد. فرمایش اقاضیاء عراقی را نمی توانیم بفهمیم. فرمایش اقاضیاء عراقی خلط است بین ارائه و استعمال. ان که در قسم چهارم بود، این بود می گفتیم خاص، عام را نشان نمی دهد. خاص فقط، حصه ضمن خودش را نشان می دهد. ان حصه ضیق است. از زاویه حصه ضیق، شما نمی توانی همه حصص را ببینی. این طور بود. قسم چهارم مرآتیت محال بود. خاص مرآه عام باشد، از زاویه خاص، عام را ببینم، غلط است. خلط کرده است بین ارائه و استعمال. این جا ما می خواهیم استعمال بکنیم. در استعمال ما اول نوع را می بینیم. اصلا نوع را تصور کرده ایم، بعد ضرب را در نوع استعمال می کنیم. گذشت. در باب استعمال، همان طور که باید لفظ را تصور بکنیم، معنی را هم باید تصور کنیم. باب باب استعمال است. اول من عام را تصور کردم. ضرب کلی را تصور کردم. نمی خواهم از زاویه این ضرب، ان ها را ببینم. نه. ان را مستقل تصور کردم. این شبیه ان حرفی می شود که میرزا رشتی اشتباه کرده بود. ما نوع ضرب را الان تصور کرده ایم. مرآه نه، می گوییم این ضرب را من استعمال می کنم در ان ضرب کلی. استعمال خاص در عام، همه قبول دارند. استعمال خاص در عام را همه قبول دارند. معنای استعمال خاص در عام، این عام را اول تصور کردی. از زاویه خاص نمی خواهی عام را تصور بکنی. مستقلا تصور کردی. می خواهی این لفظ را در ان عام، فانی بکنی. استعمال خاص در عام یک مطلب است. نگاه کردن به عام از زاویه خاص یک مطلب دیگری ست. چه طور شده است…ادم متفکری ست مرحوم اقاضیاء عراقی، چه طور شده است… و از عجائب این است که در مثل اشکال نکرده است. با این که در مثل هم مباین است. مثل با مثل مباین است. چه طور شما استعمال می کنید لفظ را در مثلش، این جا هم که مباین هستند. بدتر از خاص و عام هستند. ان را اشکال نکرده است، امده است نوع و صنف را اشکال کرده است.
و اما این که مرحوم اقای خوئی تایید کرد این مطلب را، تاییدش را هم نفهمیدیم که چرا تایید کرد. ایشان فرموده است که… دو تا حرف دارد. می گوید وقتی احضار معنی ممکن است، نوبت به استعمال نمی رسد. می گوییم درست است احضار معنی ممکن است، دیگر حاجتی به استعمال نیست، ما در شخصی همین طور می گوییم. در شخص، وقتی احضار ممکن است، دیگر نوبت به استعمال نمی رسد. ولی در این جا باید یک دقتی هم بکند. احضار بکند لفظ را بما هو فرد لنوعه. یک دقتی نیاز دارد. این دقت از هر کسی ساخته نیست. لذا مرحوم اخوند گفت متعارف استعمال است. احضار امکان دارد ولی متعارف استعمال است. متعارف این است که وقتی می گویند ضرب، ضرب را استعمال می کنند. این که ضرب احضار فرد باشد به عنوان فرد لنوعه، عرفا احضار نوع باشد، این ها دقت های عقلی ست. عرف مردم، استعمال می کنند. و این که فرموده است…این دیگر باز خیلی عجیب است. فرموده استعمال، اقتضاء دوئیت دارد. و این جا یکی هستند. این هم خیلی عجیب است. درست است که استعمال اقتضاء دوئیت دارد. مستعمل. مستعمل فیه. راست می گوید. ولی این جا هم دو تا هستند. ضرب مستعملش شخص است. لفظ واحد است. این را ما استعمالش می کنیم در نوع ضرب. در نوع ضرب کلی ضرب، مغایر با این هست. نه به او که می گفت قابل احضار نیست. حاج شیخ اصفهانی. نه باز به ایشان که باز از این طرف امده است. می گوید اصلا قابل استعمال نیست. او می گفت قابل احضار نیست. نوع را نمی توانی با فرد احضار بکنی. این می گوید نمی توانی استعمال بکنی چون دو تا هستند. او هم می گفت چون دو تا هستند. چون دو تا هستند، می گفت چون دو تا هستند نمی شود احضار بکنی نوع را با فرد. ایشان می گوید چون یکی هستند، نمی توانی استعمال کنی. نه. این هم حرف نادرستی ست. ضرب فرد است. استعمال می کنیم در نوع ضرب. نوع ضرب هم با این دوئیت دارد. تاییدات مرحوم اقای خوئی هم ناتمام است.
و اخرین جمله که این بحث را تمام کرده باشیم، مرحوم اخوند فرموده است ثبوتا هر دو ممکن است. در نوع و صنف، هر دو ممکن است. و لکن اثباتا گفته است متعارف این است که از قبیل استعمال است. ضرب فعل ماض، این از قبیل استعمال است. متعارف این است که مردم استعمال می کنند. شأن لفظ برای استعمال است اصلا. احضار بما هو فرد للنوع، یک معنای دقیقی هست. ان ها از ذهن مردم فاصله دارد. متعارف در باب الفاظ این است که استعمال بکنند، ضرب را استعمال کرده است در همه ضرب ها. ضرب را مرآه قرار داده است برای همه ضرب ها. گفته است فعل ماض.
بعد یک شاهدی اورده است. گفته است شاهدش این است که گاه گاهی اصلا از قبیل احضار امکان ندارد. مثل همین مثال. ضرب فعل ماض گفته است از قبیل احضار امکان ندارد. چون معنای احضار یعنی این را بما هو فرد برای این کلی. به عنوان این که فرد للکلی احضار کردید. در حالی که این ضرب که الان داری می گویی، ضرب فعل ماض، این، فرد ان کلی ست. ان کلی که مبتدا قرار نمی گیرد. این ضرب مبتدا قرار گرفته است. ضرب فعل ماض. گفته ان مواردی که محمول شامل موضوع نمی شود، احضار امکان ندارد. محمد بن المصنف، اقا محمد پسر اخوند، این جا یک تعلقه ای دارد در کفایه های مشکینی، نگاه بکنید. فردا این را تمامش می کنیم. وارد بحث جدید می شویم که ایا اراده تابع قصد هست یا نه.