بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در تتمه کلام مرحوم اخوند بود در استعمال لفظ فی اللفظ.
مرحوم اخوند بعد از این که فرمود در نوع و صنف، هم امکان دارد از قبیل استعمال باشد، هم ممکن است از قبیل احضار باشد، فرمود که متعارف، مقام اثبات، متعارف این است که از قبیل استعمال است. شأن لفظ این است که استعمال در معنی بشود. احضار، یک معنای دقیقی هست مثلا عرفیت ندارد. بعد یک شاهدی اورد.
فرمود شاهد این که از قبیل استعمال است نه از قبیل احضار، این است که در بعضی از موارد، ان جایی که محمول شامل ان موضوع نمی شود، ان جا اصلا احضار امکان ندارد. بعضی از جملات هست یا بفرمایید بعضی از اطلاقات هست، اطلاق، جامع، اطلاق لفظ و اراده نوع، صنف، مثل. فرموده است در بعضی از اطلاقات اصلا احضار امکان ندارد. مثل ان جایی که می گویید ضرب فعل ماض. این نمی تواند از قبیل احضار باشد. از قبیل احضار معنایش این است که شما احضار کردی، ایجادی کردی لفظ ضرب را بما هو فرد لنوعه. این جا امکان ندارد که ضرب، احضار لفظ باشد بما هو فرد لنوعه. چون نوع ضرب که مبتدا قرار نمی گیرد. این جا ضرب فعل ماض، ضرب مبتدا قرار گرفته است. این که ضرب در این جا مبتدا قرار گرفته است، نمی تواند از قبیل احضار باشد. حتما باید این ضرب، استعمال شده باشد در نوع ضرب. نمی شود احضار فرد ضرب باشد. نمی شود احضار لفظ باشد بما هو فرد لنوعه. چون فرد نوع ضرب که مبتدا قرار نمی گیرد.
عرض کردیم محمد بن المصنف اقا محمد کفائی تعلیقه زده است این جا، توضیح داده است. فرموده است بله. بعضی از جاها می شود. مثل ضرب لفظ. این عیبی ندارد ضرب لفظ از قبیل احضار باشد. نوع ضرب لفظ. عیبی ندارد چون این فردش هم می تواند لفظ باشد. اما در این مثال، ضرب فعل ماض، گفته است که نمی تواند از قبیل احضار باشد. چون بعضی از جاها، ان جاهایی که محمول، شامل موضوع نمی شود. فعل ماض این جا شامل این ضرب نمی شود. این ضرب فعل ماضی نیست. مبتدا قرار گرفته است. ان مواردی که محمول شامل موضوع نمی شود در استعمال لفظ در نوع، احضار امکان ندارد. قطعا استعمال است. ان وقت نتیجه گرفته است که پس موارد دیگر هم استعمال است. این فرمایش مرحوم اخوند.
و لکن به ذهن می اید که این استشهادش درست نیست.
ضرب فعل ماض این فعل ماض شامل همین ضرب هم می شود. این که فرموده است محمول لا یعم موضوع را، نه. همین ضرب هم که تکلم کردم بما هو فرد لنوعه، همین ضرب هم فعل ماض هست. فعل ماض شاملش می شود. این که مرحوم اخوند فرموده است فعل ماض شامل این ضرب نمی شود چون این ضرب این جا مبتدا قرار گرفته است، فعل ماضی که مبتدا قرار نمی گیرد، نه. این یک مغالطه است. می گوییم نه. این مغالطه است. این که فعل ماضی مبتدا قرار نمی گیرد این در جایی ست که در همان معنای حدثی استعمال بشود. در همان معنای فعلی استعمال بشود. ان جایی که ضرب در معنای حدثی استعمال می شود، ان جا نمی تواند مبتدا قرار بگیرد ولی اگر ضرب بود در معنای حدثی استعمال نشد، او هم فعل ماضی ست و هم مبتدا قرار می گیرد. یک ایه و روایتی نداریم که فعل ماضی مبتدا قرار نمی گیرد. ما ایه و روایت نداریم. فعل ماضی هیئت است. این هیئت را که فعل ماضی هست، با گفتن ضرب ایجادش کردم. الان فعل ماضی را من ایجاد کردم. فعل ماضی هیئت است. بعد گفتیم فعل ماض. برای این که خوب واضح بشود در ان شخص واضح تر است. می گوید یک مثالی برای فعل ماضی برای من بزن. می گوییم ضرب فعل ماض. برای فعل ماضی مثال زدم. دروغ که نیست. ضرب فعل ماض. درست هم هست. ضرب فعل ماض به لحاظ هیئت است که می گوییم فعل ماضی ست نه به لحاظ استعمال در معنای حدثی اش. اگر از ما سوال کردند گفتند یک مثال برای فعل ماضی بزن، هیچ غلطیتی ندارد می گوییم ضرب فعل ماض. درست هم هست. احضار کردم ضرب را بشخصه. بعد گفتیم فعل ماض. می گوید یک مثالی برای من بزن بدون فاعل بدون مفعول. می گوییم ضرب فعل ماض. این که مرحوم اخوند فرموده است در این مثال ضرب فعل ماض، استعمال در نوع، فعل ماض شامل این ضرب نمی شود، چرا. شامل می شود. این ضرب هم فعل ماض هست. این که می گوید اگر فعل ماضی هست، مبتدا قرار نمی گیرد، ایه و روایت نداریم که هر فعل ماضی مبتدا قرار نمی گیرد. ان فعل ماضی که در حدث استعمال کنی، مبتدا قرار نمی گیرد. اما فعل ماضی که خودش را احضار بکنی، ان چرا. مبتدا قرار می گیرد. لذا این استشهاد…این فرمایش مرحوم اخوند تمام شد. یک کلمه ای که باقی مانده بود از کلام مرحوم اخوند.
کلمه ثانیه ای که از کلام مرحوم اخوند، این که فرمود متعارف این است، بر می گردم. حالا فعلا شاهدش را صحبت کردیم. کلمه ثانیه ای که از مرحوم اخوند باقی مانده است این است که مرحوم اخوند فرموده است که فقط در مثل است که احضار معنی ندارد. چون مثل مغایر مثل اخر است. احضار او معنی ندارد. در نوع و صنف، احضار معنی دارد، خلاف متعارف است. ولی در مثل اصلا معنی ندارد احضار. عرضی که ما داریم این است که چه فرق است بین مثل و صنف. حالا ما در نوع قبول کردیم. نوع را می شود احضار بکنیم. فرد را احضار می کنیم بما هو فرد. این می شود احضار نوع. اما در صنف هم قید دارد. می گویید زید فی ضرب زید. زید فی ضرب زید، این، مغایرت دارد با ان که در پشت سر ضرب قرار گرفته است. چه فرق است بین مثل و صنف؟ همان طور که در صنف، مماثل ها با هم متابین اند، در صنف ها هم فردی با صنف خودش متباین است. زید در ضرب زید به لحاظ این قیدی که پیدا می کند، این مباینت دارد با ان زیدی که در ضرب زید واقع شده است. این را استعمال می کنیم…اخوند می گوید بگوییم زید در خصوص این ضرب زید، فقط استعمال است. اما زید در هر ضرب زید، احضار است. چه فرق می کند؟ بله در نوعش احضار است. عیبی ندارد. فرد را احضار کردی. قید ندارد. ضرب هر کجا باشد. احضارش کردی. ان عیبی ندارد. اما این جا که می خواهی احضار بکنی صنف را، با مثل چه فرقی می کند. همان طور که در مثل می گویید احضار امکان ندارد، زید در خصوص این ضرب زید فاعل، می گوییم این هم در صنف هم همین طور است. زید در هر ضرب زید فاعل است. صنف است. با هم فرقی ندارند. چه طور شما مرحوم اخوند فرق می گذارید بین صنف و مثل. در مثل می گویید همیشه…چون ان جا قید ندارد. مباینش نمی کند. فرد است. ما می گوییم، ضرب را می گوییم بما هو فرد لنوعه. قید ندارد. اما این جا نه. فرد لصنفه نیست. زید فرد لصنف نیست. زید در ضرب زید فرد لصنفه. باید قید را بزنی.
این است که ما دوره سابق گفتیم که در صنف و مثل، همیشه استعمال است. در نوع هر دو ممکن است. در شخص فقط احضار است. ما این چهار تا را این طور درست کردیم. در شخص فقط احضار است. دال و مدلول نداریم. در نوع دو تا شان ممکن است. در صنف و مثل، فقط استعمال ممکن است. این ان که در دوره قبل گفته بودیم و تمامش کردیم.
و لکن ان که از قدیم الایام در ذهن ما هست و یک دغدغه شده است، خیلی رویش فکر کردیم، اول ارتکازمان را حساب کردیم، هر چه فکر کردیم که در باب لفظ فی اللفظ، از قبیل استعمال باشد، لفظ را در لفظش استعمال بکنیم، ارتکاز ما این را نپسندید. از قدیم الایام. ضرب را استعمال بکنی در نوع ضرب. ضرب را استعمال بکنی در صنف ضرب. استعمال برای لفظ و معنی هست. لفظ و لفظ استعمال، بعید است در ذهن ما. این استبعاد سبب شد که بیشتر فکر بکنیم. و یک مشکل دیگر را هم با این فکر حلش بکنیم. ان که اخر الامر ما بهش رسیدیم، این است که فرمایش مرحوم اقای خوئی که فرموده است همه جا از قبیل احضار است، حرف درستی هست. ما هر کجا که لفظ را اطلاق می کنیم، اطلاق، جامع است، و مرادمان معنایش نیست، ان جا در ارتکاز ما این است که لفظ را ایجاد می کنیم. لفظ را احضار می کنیم خودش را. استعمال، خلاف ارتکاز ما هست. این که… از ان اول شروع می کنیم. در شخص می گوید یک مثال بزن برای فعل ماضی. می گوییم ضرب. ایجاد کردیم فعل ماضی را. همین ضرب که ایجاد کردم، فعل ماض. این جا پر واضح است که ایجاد است. این جا همه قبول دارند. احساس ما هم همین است. یک مثال بزن برای ثلاثی مجرد. زید ثلاثی مجرد. زید را در چیزی استعمال نکردیم. استعمال لفظ در لفظ هم این جا هیچ احساس نمی شود. زید ثلاثی مجرد یعنی هم زاء و یاء و دال که گفتم. یک لفظ بگو برای مهملات. دیز مهمل. دیز استعمال نکردی دیز را در لفظ دیز. اصلا این را هیچ ارتکاز نمی پسندد. همینی که از دهانم خارج شد، همین، این در چیزی استعمال نشده است، همین که ایجادش کردم، همین، مهمل. این جا پر واضح است. از این واضح ها، به ناواضح ها بیاییم. در ناواضح ها، در نوع، می خواهد شما نوع ضرب را بگویی فعل ماضی است. چه کار می کنید؟ می خواهید اعلام کنید که ضرب هر کجا هست، نوع یعنی این. نوع های منطقی را کار نداریم. هر کجا این ضرب هست، این، فعل ماض. چه کار می کنی؟ می گوییم ضرب. با این ضرب ایجاد کردم. بعد می گوییم فعل ماض. وقتی ما می گوییم ضرب فعل ماض، احساسمان جزء ایجاد ضرب که ضرب را ایجاد بکنیم، احضار بکنیم ضرب را در ذهن مخاطب، بعد بگوییم فعل ماض. به ایجاد نه به استعمال. ارتکاز ما ضرب فعل ماض، این ضرب را ارتکاز ما این است که ایجاد کردیم. گفتیم. خلقش کردیم. گفتیم ضرب. از این که…فهمید همه جا چون گفتیم فعل ماض و قید نیاوردیم. از ان اطلاقش. اصلا ان ها مقام اثبات است. اصلا بالاتر. می گوییم ضرب هر کجا که بود. اصلا اضافه می کنیم. می گوییم ضرب هر کجا که بود. ضرب را ایجاد کردم. بعد از ایجاد، می گویم که این ضرب که ایجاد کردم، هر کجا باشد، فعل ماض. ولی ضرب را در چیزی استعمال نکردم. ان ابتداء را حساب کنید. ان وقتی که می گوید من ضرب، ارتکازتان بیابید. وقت هایی که می خواهم از لفظ صحبت بکنم، می گویم ضرب، شأن این تکلم من، خلق این لفظ است نه مرآه قرار دادن این لفظ. مهمش همین جا هست. یا در صنف مثلا. می خواهیم بگوییم زید بعد از ضرب زید، فاعل. صنف زید را می خواهم بگویم. چه کار می کنم. می گویم زید. با زید، خلق زید کردم. وقتی می گویم زید، احساس نمی کنم که این زید را مرآه چیزی قرار دادیم. زید. این خلق است. ایجاد است. بعد این زید، خب حالا زیادی دارد. می گویم این زید که ایجادش کردم، ان وقت که پشت سر ضرب باشد، فاعل است. این ضرب زید، قیدی را که می اورم، می خواهم حالت این را تضییق بکنم. زید را … این ها را از هم جدا بکنید. ان که مرآه است، ان قید است. ان قید را استعمال می کنم در معنایش. این را که بحث نداریم. ولی خود زید را، شأن زید، مخلوقیت است. باب باب الفاظ است. معانی نیست. زید در هر کجا پشت سر فعلی امد مثل ضرب زید، فاعل. این را شما احساس کردید وقتی گفتم زید، زید را در چیزی استعمال کردم؟ مرآه چیزی قرار دادم؟ می گویم زید، خود شما چی احساس می کنید وقتی می گویم زید، این را مرآه قرار دادم برای چیزی؟ یا نه. فقط ایجاد کردم. منتهی گفتم این زیدی که گفتم، همه جا فاعل نیست. همین زیدی را که ایجاد کردم، هر کجا بعد از ضرب بود، فاعل است. این هر کجا بود، این مرآه است. در معنی استعمال کردم. ولی ان زید را وقتی تکلم کردم…مهم همین است. ان حینی که من به این الفاظ تکلم می کنم، از زاویه این الفاظ، معنی را می بینم یا نه با این زید، می خواهم لفظ را ایجاد بکنم فقط. در مثل هم همین طور است. وقتی که می گوید می خواهد مثلش را بیان بکند، باز می گوید زید. زید هیچ احساس نمی کند که مرآه چیزی قرار داد. فانی در چیزی قرار داد. نه. زید لفظش مراد است. زید در خصوص این ضرب زید که من می گویم، فاعل.
ما ارتکاز مرحوم اقای خوئی را قبول کردیم که ایشان می فرماید همه جا از قبیل احضار است. همه جا ما لفظ را که می گوییم، در معنایی استعمال نمی کنیم. لفظ را تقیید می زنیم، حالاتش را ضیق می کنیم، و لکن خود لفظ را در معنایی استعمال نمی کنیم.
این شما و این دو بزرگ. مرحوم اخوند می گوید متعارف این است وقتی می گویی ضرب، این ضرب را مرآه قرار بدهی برای همه ضرب های دنیا. ایشان می گوید نه. ضرب را ایجاد می کنی. بعد حالا دو جور است. یک وقت می گویی ضرب، همین ضرب که ایجاد کردم، هر کجا باشد فعل ماض. یک وقتی می گویید که در خصوص این صنف، در خصوص این مثل.
و هکذا به این بیان یک مشکل دیگر هم حل شد و ان مشکل این است که اگر انظار مبارکات باشد، در بحث مجاز ما گفتیم فرمایش وقایه الاذهان اقرب به ذهن است. در مجاز، استعمال در موضوع له است. استعمال در غیر موضوع له نیست. منتهی از موضوع له تجاوز می کنیم. غرضمان، غیر موضوع له است. به این لحاظ می گویند مجاز. ما می گوییم که فرمایش مرحوم اشیخ محمد رضا نجفی اصفهانی، این فرمایش متین است به ما هم نقض نکنید که پس استعمال لفظ در لفظ را چه می گویید. می گوییم استعمال لفظ در لفظ از قبیل استعمال نیست اصلا. استعمال لفظ، اطلاق و اراده لفظ… کلمه اطلاق می گوییم. اطلاق لفظ و اراده خود لفظ یا نوع لفظ یا صنف لفظ یا مثل لفظ، این ها اصلا از قبیل استعمال نیست تا از ما سوال بکنید این حقیقت است یا مجاز تا بعد بگویید که اگر مجاز است، این استعمال در غیر موضوع است. نقض ان حرف قبلی. این از قبیل استعمال نیست تا بر ما نقض بشود.
این که مرحوم اخوند این ها را از قبیل استعمال دانسته است، بعدش گفته است استعمال لفظ در لفظ از قبیل استعمال است و شاهد اورده است که ما نیازی به اذن واضع نداریم. ما نیازی به ان علائقی که در کتب مطوله اوردند، نداریم. چون در استعمال لفظ در لفظ، هیچ یک از ان علائق نیست. در عین حال صحیح است. گفته است اصلا گاهی استعمال لفظ در لفظ، از مهملات است. اصلا معنی ندارد. می گوییم دیز. دیز مهمل. اصلا هیچ معنایی ندارد تا نوبت برسد که مناسبت باید داشته باشد با معنای حقیقی. اصلا معنای حقیقی ندارد. وضع ندارد. این که مرحوم اخوند از قبیل استعمال دانست و به این استشهاد کرد که بالطبع کفایت می کند، اذن واضع لازم نیست. ان مناسبت ها لازم نیست. می گوییم نه. این اصلا از قبیل استعمال نیست. و این استشهاد مرحوم اخوند، درست نیست. چون این اصلا از قبیل استعمال نیستند. استشهاد مرحوم اخوند نادرست است چون از قبیل استعمال نیست. ما می گوییم ارتکاز. ارتکاز، احضار است. ارتکاز از قبیل احضار است نه از قبیل استعمال. استشهاد مرحوم اخوند را قبول نداریم.
مضافا…این هم در کلمات امده است. اخرین حرف فرمایش اخوند. مضافا اگر هم قبول بکنیم که این ها از قبیل استعمال است، باز استشهاد مرحوم اخوند درست نیست. اخوند می گوید این جا از قبیل استعمال است. اذن واضع در کار نیست ولی حسن هم هست. همه ادباء استعمال می کنند. می گویند ضرب فعل ماض. اضرب فعل امر. قابل انکار نیست. این استشهاد مرحوم اخوند درست نیست. چون ممکن است که ان قائلین به اذن الواضع، قائلین به وجود علائق، ان ها جواب بدهند بگویند که نه. این جا هم از قبیل استعمال است. استعمال در غیر موضوع له است. چون لفظ برای معنی وضع شده است. استعمال لفظ در لفظ استعمال در غیر موضوع له است. و لکن ان مناسباتی که ما گفتیم، این جا موجود است. شما لفظ را استعمال می کنید در شخص لفظ. این از من اشد المناسبات این جا موجود است. اتحاد دارند با هم. شما لفظ را استعمال می کنید در نوعش. خب فرد با نوعش اتحاد در وجود دارند. مناسبت با هم دارند.
س:
ج: مناسبت با معنای موضوع له، آن ها الفاظ است.
ان ها می توانند بگویند که نه. این جا هم مناسبت های ما، لحاظ شده است. این که ما ان جا گفته ایم مناسبت با موضوع له، ان که ان جا گفتیم مناسبت با معانی، ان از جهت غالب است که معنی دارند. مناسبت با معانی از باب این است که غالبا استعمالات شما در خلاف معنای موضوع له است. ولی خصوصیت ندارد. ان ها در مهملات هم قائل اند. می گویند یک چیزی را می خواهی در یک چیزی استعمال بکنی، باید یک مناسبتی داشته باشد. و لو معنی هم نداشته باشد. ان ها حرفشان..اذن واضعی ها این طور می گویند می گویند این طور نیست هر لفظی را به هر معنایی در هر مقصدی استعمال بکنی. نه. بایستی این هایی که ما می گوییم یک مناسبت هایی باید در میان باشد. مناسبت هایی در میان باشد. نه مناسبت بین معنای موضوع له و مستعمل فیه شما. بی مناسبت نمی توانی شما استعمال بکنی. استعمال باید یک مناسبتی داشته باشد. یک نکته ای داشته باشد. لفظ دیز را استعمال می کنی در نوع دیز. مناسبت دارد. نوع با فرد با هم تناسب دارند. واضعین می گویند ما الفاظ را ابداع کردیم، برایش معانی بیان کردیم. یک مواردی هم برایش معنی نداریم. وضع نکردیم. مهملات است. ولی بدان هر لفظی را نمی توانی در هر معنایی استعمال بکنی. اگر می خواهی صحیح باشد استعمال تو لفظی را در معنایی، باید در میان، یک مناسبتی باشد. منتهی گفتند مناسبت با موضوع له از باب غالب است. ان ها می خواهند بگویند بی مناسبت غلط است. هر لفظی را در هر معنایی غلط است. باید یک مناسبتی داشته باشد و لو مناسبت نسبت به موضوع له نباشد. نسبت به خود لفظ باشد. لفظ را گفتی شخص است، استعمال کردی در نوعش، می گوید مناسبت دارد. فرد با نوعش، مناسبت دارد. استعمالش صحیح است. شخص ان هست. اتحاد در وجود دارند. ان قابل دفاع است.
حاصل الکلام مهملات، وضع ندارند، این ملازمه ندارد که استعمالاتشان هم نیاز به اذن واضع نداشته باشد. نه. با این که می گوید من مهملات را وضع نکردم، ولی می خواهی استعمال بکنی، من قانون دارم. می خواهی استعمال بکنی این ها را، نه در معنایشان، می خواهی این ها را به کار بگیری، باید قانون من را مراعات بکنی. یک مناسبتی باید در بین باشد. دیز را در نوع دیز بخواهی استعمال بکنی، عیبی ندارد. از دیز اراده کن نوع را. ممکن است همان بگوید که شما می خواهی استعمال بکنی دیز را در شخص، این غلط است چون ان جا دوئیت ندارد. عیبی ندارد. در عین حالی که از مهملات هستند، باز اذن واضع بگوییم در این جا شرط است.
س: واضعی وجود ندارد تا بخواهد اذن بدهد.
ج: اصلا واضع که معنای واضع این است. یک کسی یا کسانی، امدند الفاظی را که از زبان انسان ها صادر می شود، ان ها را مدیریت کردند. یک الفاظی را برای یک معانی وضع کردند. یک الفاظی را هم وضع نکردند. بعد یک قوانین عامه ای دارند. یک قوانین خاصه ای دارند. قوانین عامه شان این است که شما لفظی را که می خواهی استعمال بکنی در غیر معنایش، حالا از باب این که معنی ندارد یا معنی دارد مغایر است، باید یک مناسبتی باشد.
این قابل دفاع است. استشهاد مرحوم اخوند نادرست است.
مضافا که ما این را قبول نداریم. مثل مرحوم اقای خوئی می گوید که مهملات هم وضع دارد. کی گفته است مهملات وضع ندارد. مهملات هم وضع دارد. ایشان که مسلکش مسلک تعهد است، می گوید مهملات هم وضع دارند. ان جا هم انسان ها اهل لسان، همان طور که متعهد شدند که هرگاه خواستند بفهمانند زید را، بگویند زید، متعهد هم شدند وقتی خواستند یک لفظ مهملی را بگویند، بگویند دیز. این هم وضع دارد. تعهد دارد. ان هم یک نوع تعهد است. متعهد شدند. این ها در مهملات هم تعهد دارند. متعهد شدند که لفظ های بی معنی را خواستند بگویند، این ها را بگویند. هر چه که وضع ندارد. متعهد شدند ان جایی را که وضع ندارد، به عنوان مهمل ان ها را بیان بکنند. این روی مسلک تعهد است. مسلک تعهد را هم نگوییم، اگر دیگران را هم بگوییم، فرمایش مرحوم اخوند…
س: دیگران می گویند هر چه که وضع نشده است، می شود مهمل. این هم یک وضع نوعی هست.
ج: عیبی ندارد. ولی در هم مهمل هم خواستی استعمال بکنی، استعمال را واضع در مهملات هم مدیریت کرده است. الفاظ کلا باب الفاظ، قوانینی دارد. باید طبق قوانین عمل کرد.
این ها خیلی مهم نیست.
اخرین کلمه این است که این که بحث کردیم، ایا ثمره دارد یا ندارد. بعضی ها برای این بحث، ثمره ای نقل کردند. ثمراتی نقل کردند که بهترینش، این ثمره ای ست که من می گویم که نادرست است و ان بهترینش این است که گفتند ثمره اطلاق لفظ فی اللفظ، ظاهر می شود در بحث استعمال لفظ در اکثر از معنی. خب مشهور این است که استعمال لفظ در اکثر از معنی محال است. و از طرف دیگر، خب در عبادات از جمله در نماز، می گویند شما که نماز می خوانی، مستحب است، ترغیب شده است که قرائت را که مثلا می خوانی، عن التفات بخوانی. بگویی الحمد لله رب العالمین. این معنایش را انشاء کن. اهدنا الصراط المستقیم یعنی ان را انشاء کن که مرا هدایت کن. می گوید این ها را در ذهنت احضار کن. این معانی را در ذهنت احضار کن. این الفاظ را در این معانی، استعمال کن. مستحب است. لقلقه زبان، ان نماز مرتبه دانیه است که همین طور کما هو المتعارف همین طور بخوانیم و لفظ می گویم و معنی ز خدا می طلبم. فقط وقتی گفتم السلام علیکم، فهمیدیم که نماز تمام شد. بله. ان لقلقه زبان، مرتبه دانیه است. نه. نماز که می خوانید، از اولش الله اکبر، الله استعمال کن. لقلقه زبان نباشد. این هم یک مساله فرمودند منصوص است. مفتی به است. ترغیب شده است قطعا نماز را با حالت حضور قلب بخوانیم. اصلا حضور قلب همین است. حضور قلب در نماز همین است که وقتی ان الفاظ را می گوییم، معنی را در ذهنمان اخطار بکنیم. از یک طرف دیگر هم گفتند که قرائت نماز که می خوانی باید به قصد قران بخوانی. الحمد لله رب العالمین به عنوان این که قران است. فاتحه الکتاب است. و الا شما عطسه ات گرفت. طبق عادت گفتی الحمد لله رب العالمین. این قرائت نمی شود. قرائت باید به قصد قرآنیت باشد. گفتند قرائت به قصد قرآنیت معنایش این است که لفظ را در لفظ استعمال کردی. قصد قرآنیت یعنی الحمد لله که می گویی، استعمال کرده باشی در الحمد لله که خدا گفته است. استعمال لفظ است در لفظ. از ان طرف هم شما مستحب است که معنی را اراده کرده باشی. ان وقت لازم می اید استعمال لفظ در اکثر از معنی. بدتر. یک لفظ را هم در لفظ استعمال کردی، هم در معنی. ولی اگر شما گفتی نه. الحمد لله از قبیل استعمال لفظ نیست، این مشکل پیدا نمی شود. اگر گفتی از قبیل احضار است، این مشکل پیدا نمی شود. ملاحظه بفرمایید. تتمه اش فردا. بحث فردا هم دلالت تابع اراده هست یا نه. امر خامس را شروع می کنیم.