اصول ـ جلسه ۱۱۶ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در علامت دوم است.

مرحوم اخوند فرموده ست صحت حمل، علامت حقیقت است فی الجمله. چنان چه صحت سلب هم علامت مجاز است. کیفیتش این است که ما معنای مشکوک را که شک داریم لفظ برای ان معنی وضع شده است، موضوع قرار می دهیم. بعد لفظ را به ما له من المعنی الارتکازی، چون معنای لفظ را نمی دانیم تفصیلا. بما له من المعنی الارتکازی، محمول قرار می دهیم. و بعد حمل می کنیم ان لفظ را بما له من المعنی الارتکازی. اگر ذوق ما، ارتکاز ما، دید این حمل صحیح است، معلوم می شود که این لفظ، برای ان معنی وضع شده است یا موضوع له، شاملش می شود. و اگر دیدیم نه. این این حمل به ارتکاز ما جور در نمی اید. سلب حمل را ارتکاز ما تصدیق می کند، می فهمیم که این لفظ برای ان معنی وضع نشده ست. می فهمیم که معنای این لفظ، شامل ان معنی نمی شود. مثلا شک داریم که ایا معنای صعید، صعیدا طیبا، مطلق وجه الارض است ام لا. مطلق وجه الارض را موضوع قرار می دهیم. می گوییم مطلق وجه الارض صعید. اگر ارتکاز ما پسند کرد، معلوم می شود که یا این موضوع له است یا لااقل موضوع له شاملش می شود که خواهیم گفت و اگر دیدیم که این را ارتکاز نمی پسندد مثلا می گوییم الرجل البلید رجلی که کودن است الرجل الابله همان بلید کودن، لیس بحمار. می بینیم که ذوق می پسندد. ارتکاز ما می پسندد. معلوم می شود که حمار شامل رجل بلید نمی شود. معنایش شامل رجل بلید نمی شود. مرحوم اخوند فرموده ست که صحت حمل و عدم صحت حمل، بلکه صحت سلب، اماراتان هستند برای حقیقت و مجاز.

البته فرموده ست که حمل دو قسم است. یک حمل اولی و ذاتی داریم که موضوع و محمول ذاتا، ماهیه، یکی هستند فضلا از وجودا، ذاتا هم یکی هستند. مثل الانسان حیوان ناطق. حمل اولی بهش می گویند. یک قسم هم حمل داریم حمل شائع. که در حمل شائع می گویند ملاکش اتحاد موضوع و محمول است در وجود. اتحاد در وجود ملاک حمل شائع است. فرموده است اگر ان تجربه ای که ما می کنیم، ان عملیه حملی که انجام می دهیم، اگر در حمل اولی باشد، الانسان حیوان ناطق، می بینیم به حمل اولی، این صحیح است. ان جا ما کشف می کنیم که انسان موضوع له همین حیوان ناطق است. و اگر که به حمل شائع تجربه کردید و دیدید که صحیح است مثلا گفتید زید انسان. دیدید که این حمل صحیح است، کشف می کنید… ان جا اتحاد در مفهوم معنی ندارد. حمل اولی که نیست. این کشف می کند معنای انسان، معنای حقیقی اش، یک معنایی ست که شامل زید هم می شود. چون اگر شامل زید نمی شد معنایش، حمل بر زید نمی شد. در حمل اولی، کشف می کنید تمام المفهوم را. در حمل شائع، کشف می کنید عموم المفهوم را. معنایش عمومیت دارد، شامل این زید هم می شود. اما معنایش چیست، نه. کشف نمی کنید. چون غایت صحه این حمل، اتحاد در وجود است. اتحاد در وجود با فرد و کلی هم سازگاری دارد. ان معنایش کلی باشد این هم فردی. با این هم سازگاری دارد. بعد امده است در تعلیقه فرموده است یک قسم اضافه کرده ست. فرموده حمل اولی اماریت دارد برای موضوع له. حمل شائع در فرد و کلی اماریت دارد برای عموم موضوع له را کشف کردن. فرموده است که یک قسم ثالثی داریم که موضوع و محمول هر دو کلی باشند. حملش هم حمل شائع باشد. مثل الانسان ناطق. هر دو کلی هستند. فرموده است در جایی که هر دو تا کلی هستند، گفته است نه. ان جا نه کشف می کنیم تمام موضوع له را، نه کشف می کنیم عموم موضوع له را. الانسان ناطق، الانسان حیوان، این ها فقط کشف می کنیم که اتحاد در وجود دارند اما موضوع له حیوان چیست، فرموده است که در کلیین، یا در مثل کلیین، جزء و کل مثلا، فرموده در کلیین و مثل کلیین، کشف نمی کنیم. این را در تعلیقه فرموده است. کشف را منحصر کرده است در حمل اولی و در حمل شائع در جایی که فرد و کلی باشند. موضوع فرد باشد، محمول کلی باشد.

بعد اشاره کرده است به یک نکته ای. در کلام مرحوم اخوند. اشاره کرده است به یک نکته ای و ان نکته این است که این که ما می گوییم حمل اماره حقیقت است، سلب علامه مجاز است، این فرق نمی کند چه مسلک شما در مجاز، مسلک مشهور باشد که می گفتند المجاز هو استعمال اللفظ فی غیر موضوع له. یا مسلک شما مسلک سکاکی باشد که می گفت استعمال لفظ است در موضوع له. می گوید فرق نمی کند. حمل اماریت دارد، چه بر ان مسلک و چه بر این مسلک. شبهه ای که در این مقام هست، بر مسلک سکاکی ست. بر مسلک مشهور خب این که حمل می کنیم این لفظ را بما له من المعنی الارتکازی، حملش می کنیم بر ان معنای مشکوک، حمل اولی می گوید همان موضوع له است. اگر مجاز بود، اگر غیر موضوع له بود، حمل نمی شد. حمل، حمل بر غیر موضوع له است. یا در حمل شائع، اگر این فرد جزء موضوع له نبود، یعنی در غیر موضوع له این محمول بود، خب محمول بر او حمل نمی شد. بر مسلک مشهور تقریب واضح است که اگر ان معنایی که موضوع قرار داده اید، اگر موضوع له نبود، مجاز بود، حمل صحیح نبود. اگر فرد موضوع له نبود، حمل صحیح نبود. اما بر مبنای سکاکی که می گوید مجاز استعمال در همان موضوع له است، تقریب ندارد. این موضوعی را که قرار دادید، مجاز هم باشد، فرد موضوع له است. حقیقت هم باشد، فرد موضوع له است. پس روی مسلک سکاکی، این اماره غلط است بگویید اگر حمل کردیم، معلوم می شود که ان موضوع له است. خب مجاز هم باشد، مجاز هم استعمال در موضوع له است. این است که مرحوم اخوند فقط اشاره به مسلک سکاکی می کند. این گیر در مسلک سکاکی هست. می گوید این اماریت هست حتی بر مسلک سکاکی. چرا؟ بر مسلک سکاکی هم که مجاز استعمال در موضوع له است، باز این حمل ما اماره هست. چرا؟ چون درست است که سکاکی مجاز را استعمال در موضوع له می داند، ولی حمل لفظ را بر ان معنای مجازی، حملش را مشتمل بر یک ادعاء می بیند. درست است که سکاکی می گوید رایت اسدا یرمی، اسد استعمال شده است در همان حیوان مفترس. درست است. ولی باز هم سکاکی حمل اسد را بر حیوان مفترسی که معبر است برای رجل شجاع، ان را مشتمل بر یک ادعاء می بیند. پس اگر احساس ادعاء نکردیم، روان بود حمل، معلوم می شود که این جا موضوع له است. این جا ادعائی در کار نیست. در سلبش پر واضح است. سکاکی درست ست که در مجاز هم می گوید استعمال لفظ است در موضوع له. ولی اگر سلب شد، لفظ را توانستیم از یک معنایی سلب کنیم. توانستیم بگوییم الرجل الشجاع لیس باسد. الرجل البلید لیس بحمار. اگر سلب صحیح بود خب سکاکی هم می گوید پس معلوم می شود که وضع نشده است. در سلبش پر واضح است که فرقی بین مشهور و سکاکی نیست چون در سلب از غیر موضوع له ما سلب می کنیم. در حمل درست است که بر موضوع له ما حمل می کنیم. موضوع له ها فرق نمی کند بر مسلک سکاکی ولی در سلب از غیر موضوع له سلب می کنیم. در غیر موضوع له، فرقی بین مسلک سکاکی و غیر سکاکی نیست. همان طور که مشهور می گویند صحیح است که بگویید الرجل الشجاع لیس باسد، در مجاز سلب صحیح است، سکاکی هم قبول دارد که الرجل الشجاع لیس باسد. سکاکی ان طرفش را اختلاف دارد. ان طرفش می گوید اگر اسد گفتی، مقصودت رجل شجاع بود، اسد را باز استعمال کردی در حیوان مفترس. این جا یک گیر هست که فرق کند بین مسلک سکاکی و مسلک مشهور. ان گیر هم این طور حلش می کنیم. می گوییم نه. درست ست که سکاکی هم می گوید مجاز استعمال لفظ است در موضوع له. ولی مع ذلک می گوید اگر حمل روان بود بر یک معنایی، بدون ادعاء، معلوم می شود که ان معنای حقیقی هست. چون اگر حمل بر ان معنی، اگر ان معنای حقیقی نبود، ان حمل روان نبود. نیاز به ادعاء داشت. این است که فرموده است صحه الحمل، علامه الحقیقه صحه السلب علامه المجاز حتی، این حتی را داریم توضیح می دهیم، حتی بر مسلک سکاکی که استعمال لفظ مجازی را در موضوع له می داند. یعنی الان که می گوییم این معنایی را که شک داریم، سکاکی می گوید این معنی همان معنای موضوع له ان لفظ است. این مطلق وجه الارض، چه حقیقت باشد چه مجاز، این همان معنای موضوع له است. درست است که سکاکی می گوید این مطلق وجه الارض، چه معنای حقیقی باشد، چه معنای مجازی باشد، همان معنای موضوع له است، ولی باز در حملش اختلاف دارد. اگر ان معنای موضوع له بلاادعاء هست، حمل روان است. حمل را هیچ ادعائی در ان نیست. تکلفی در ان نیست. ولی اگر مجاز باشد، یک نوع تکلفی در ان هست. این است که فرقی بین مسلک سکاکی و مسلک مشهور در این جهت نیست.

فقط یک چیز دیگر هم مرحوم اخوند اشاره کرده ست. شما که می گویی این حمل صحیح است یا نه، این باز توقف دارد بر علم به وضع. همان اشکال تبادر. از کجا می گویی این حمل صحیح است. خب باید وضع را بدانی. صحه حمل توقف دارد بر علم به وضع. علم به وضع، توقف اگر داشته باشد بر صحه حمل، هذا دور. گفته است همان اشکال دور این جا هم می اید. جوابش هم همین جا می اید که نه. صحت حمل توقف بر علم ارتکازی دارد. ان ارتکاز ما اگر گفت که این حمل صحیح است، قبولش کرد، کشف می کنیم تفصیلا وضع را به همان کیفیتی که بیان کرده ست. اشاره کرده است به اشکال دور در این جا و به جواب دور هم گفته است همان جواب این جا می اید. ارتکازت را نگاه کن. الان الرجل البلید لیس بحمار، ارتکازت می پسندد یا نه. لیس بحمار اگر گفت می پسندد، معلوم می شود حمار موضوع له ان رجل بلید نیست. معلوم می شود رجل بلید از افراد موضوع له نیست. نه موضوع له است و نه از افراد موضوع له. چون اگر از افراد موضوع له هم بود، نمی توانستی سلبش بکنی. اما اگر دیدی روان می توانی بگویی التراب صعید. دیدی هیچ احساس عنایتی نمی کنی. این حمل را ارتکازت تصدیق می کند. می گوید اگر حمل را ارتکازت تصدیق کرد، معلوم می شود که یا ان تمام الموضوع له این است. در حمل اولی. یا مصداق موضوع له است در حمل شائع. این تمام کلام مرحوم اخوند در اماره ثانیه.

س: در سکاکی ان هم با قرینه است. فرقی با مشهور نمی کند. مشهور هم با قرینه.

ج: ولی سکاکی می گوید مجاز استعمال لفظ است در موضوع له. می گوید پس این که الان اوردی چه حقیقت است چه مجاز است، ان موضوع له است. منتهی اگر مجاز باشد، موضوع له ادعائی. اگر شما حمل کردی بدون ادعاء. این جا می گوییم حمل بدون ادعاء. یک بدون ادعاء را ضمیمه اش می کنیم.

س:

ج: حمل یک نوع استعمال است. الان بیانش می کنیم.

در مقابل مرحوم اخوند دو تا نظر اخر است.

نظر اول نظر مرحوم اقاضیاء است. مرحوم اقاضیاء ادعاء دارد که صحت حمل اماریت ندارد. ولی اصل اماریت را قبول کرده است. گفته است ان که اماره هست، صحه سلب است. این است که حمل این لفظ بما له من المعنی، بر ان معنای مشکوک، حمل یعنی این. معنی کردیم. معنای مشکوک را موضوع قرار بدهیم، لفظ را بما له من المعنی که نمی دانیم معنایش چیست، تجربه می کنیم که ببینیم این بهش می خورد یا نه. حملش می کنیم. مرحوم اقاضیاء گفته است که صحه حمل اماریت ندارد. ان که اماریه دارد، صحه سلب است. اگر صحیح بود سلبش، معلوم می شود مجاز است. اما اگر صحیح نبود، معلوم می شود حقیقت است. این نظر مرحوم اقاضیاء.

نظر دوم نظر مرحوم اقای خوئی ست. مرحوم اقای خوئی گفته است نه. بالاتر. نه صحه حمل اماریه دارد و نه صحه سلب. اصلا این اماره به کل ناتمام است.

اما فرمایش مرحوم اقاضیاء که ادعاء دارد اماره، صحه سلب است و می گوید قدیمی ها هم در کتب اصولیه، صحه سلب را اوردند. صحه حمل در کلمات قدماء اصولی نیست. صحه سلب در کلمات امده است و این درست است. چرا صحه حمل درست نیست؟ فرموده است حمل تاره اولی ست و اخری حمل شائع است. از دو حال خارج نیست. در حمل اولی، موضوع و محمول باید اختلاف داشته باشند به نحو من الانحاء. چون در حمل اولی فرض این ست که یک ذات اند. اگر یک اختلافی در کار نباشد، لازم می اید حمل شیء بر ذات. حمل شیء بر ذات که غلط است. این را در متن؟؟ هم گفتند؟؟ باید در حمل اولی یک نحوه اختلافی بین مدلولین باشد. و لو بالاجمال و التفصیل. مثل الانسان حیوان ناطق. اختلاف انسان با حیوان ناطق، اختلاف مفهومی شان در اجمال و تفصیل است. انسان همان حقیقت حیوان ناطق است. اما حیوان ناطق بسته. این جا هم اجمال نه به معنای علم اجمالی. اجمال دارد یعنی بسته است. باز نیست. حیوان ناطق معنایش باز است. مفصل است. جنس، فصل، مفصل است. تفصیل داده شده است. باید در حمل اولی یک نوع اختلافی باشد و لو بالاجمال و التفصیل. لذا بعضی ها گفتند حمل اولی ان است که اتحاد دارند ذاتا، اختلاف دارند مفهوما. خب اگر بناء ست اختلاف در مفهوم داشته باشند، دیگر معنی ندارد که موضوع له ان ها یکی باشد. خودتان می گویید باید اختلاف داشته باشند. معنی ندارد که موضوع له انسان، همان موضوع له حیوان ناطق باشد. امکان ندارد اصلا. چون اگر موضوع له ها یکی بود، معنی ها یکی بود، دیگر اختلاف مرتفع می شد. حمل شیء بر نفس لازم می امد. باید الانسان حیوان ناطق، باید مفهوم هایشان با هم  اختلاف داشته باشند تا حمل شما صحیح باشد. این است که فرموده است در حمل اولی، …حالا این طور نفرموده است. ما اضافه می کنیم. نه این که ما می فهمیم موضوع، معنای محمول است. نه این که این را می فهمیم، بلکه عکسش را می فهمیم. باید معنایش غیر از معنای محمول باشد. خب وقتی که معنایش باید غیر از معنای محمول باشد، این اماره بر موضوع له نیست. مفهوم یعنی موضوع له.

س:

ج: ماهوی که موضوع له نیست. ما می خواهیم …می گوید معنای مشکوک را موضوع قرار بده. لفظ را بما له من المعنی الارتکازی، محمول قرار بده. بعد امتحان کن. حمل کن. اگر حمل صحیح بود، معلوم می شود که ان معنای مشکوک، موضوع له این لفظ است. اقاضیاء می گیود که این اصلا امکان ندارد چون موضوع له لفظ اولی ما، باید غیر معنای این لفظ محمول باشد. چون اگر عین این باشد، لازم می اید حمل شیء بر نفس. …ما دنبال معنایشان هستیم. ذاتشان که نیستیم. فلسفه است. باید معنای انسان غیر از معنای حیوان ناطق باشد. چون اگر معنای انسان با معنای حیوان ناطق یکی باشد، حمل شیء بر نفس لازم می اید. خودشان گفتند باید اختلاف داشته باشند مفهومشان و لو بالاجمال و التفصیل. … اقاضیاء می گوید الان ما نمی دانیم معنای انسان چی هست ولی می گوید اگر گفتی الانسان حیوان ناطق صحیح بود، نمی توانی بفهمی معنای انسان ان حیوان ناطق است چون اگر معنای انسان همان حیوان ناطق بود که حیوان ناطق بر ان حمل نمی شد. می گوید حمل کاشفیت ندارد. از این راه شما نمی توانی بفهمی. حالا چی هست، ببین که از انسان چی تبادر می کند. می گوید معنای انسان عبارت است از حیوان ناطق مجمل. بسته. معنای مندمجی که بازش بکنی، می شود معنای حیوان ناطق.

این است که فرموده است حمل اولی معنی ندارد کاشف باشد که ان معنایی که در موضوع قرار دادی، همان معنای لفظ محمول است. اصلا باید ان معنایش غیر این معنی باشد تا حمل اولی محقق بشود.

و اما در حمل شائع فرموده است در حمل شائع هم غایت حمل شائع این است که این دو تا مفهوم ها، اتحاد در وجود دارند. زید انسان، حمل شائع می گوید که این دو تا، اتحاد در وجود دارند. اتحاد در وجود دارند، چه ربطی دارد که مفهوم را برای ما مشخص بکند. موضوع را برای ما مشخص بکند. حمل شائع ملاکش اتحاد در وجود است. کشف می کند که این ها در وجود با هم اتحاد دارند اما مفهوم هایشان چی هست، ربطی به حمل شائع ندارد. لذا ممکن است که شما دو تا مفهوم مباین را، بر هم حمل کنی به حمل شائع. الضاحک کاتب. حمل بکنی ضاحک را بر کاتب با این که دو تا معنای متباین اند. قوام حمل شائع به اتحاد در وجود است. کشف می کند حمل شائع که این دو تا مفهوم، اتحاد در وجود دارند. اما ان یکی، مفهوم این باشد، یا داخل مفهوم این باشد، این از عهده حمل شائع بر نمی اید. بله. اگر سلب بکنید، می گوییم سلب، اماره است. اگر توانستی بگویی رجل شجاع، اتحاد وجودی ندارد با اسد، لیس باسد، معلوم می شود که موضوع له اسد، رجل شجاع نیست. اگر موضوع لهش بود، اتحاد وجودی داشت. معلوم می شود که معنای اسد، شامل رجل نمی شود. چون اگر شامل رجل شجاع می شد، باز رجل شجاع با معنای اسد، اتحاد در وجود داشت. اقاضیاء می گوید نفی اتحاد در وجود که همان صحه سلب است، صحه سلب به نحو شائع، مرحوم اقاضیاء می گوید صحه سلب به نحو شائع، نه صحه سلب به نحو اولی. اگر به نحو اولی می گوید که این ها با هم دو ذات اند، معلوم می شود که معناهایشان با هم فرق دارد. اگر معنی هایشان با هم فرق نداشتند که دو تا ذات نمی شدند. مرحوم اقاضیاء فرموده است صحه سلب به حمل اولی، صحه سلب اولی، صحه سلب شائع، این اماره بر مجاز است. این دلیل است که این لفظ در این معنی، مجاز است. و اگر سلب صحیح نبود، معلوم می شود که مثلا حقیقت است. این فرمایشی که مرحوم اقاضیاء فرموده است.

مرحوم اقای خوئی ترقی کرده است. گفته است که اصلا صحه سلب هم دلیل نیست. اماریه ندارد. ایشان فرموده است، همان فرمایشات اقاضیاء ست منتهی اوسع از اقاضیاء، ایشان فرموده است که مساله حمل، مساله سلب، این مربوط به معانی ست. این که این ها یک حقیقت اند، حملشان حمل اولی ست. یک حقیقت اند، این مربوط به معانی ست. این که این ها با هم اتحاد در وجود دارند، این یک امری ست مربوط به معنی. ایشان فرموده است صحه حمل، صحه سلب و عدم این ها، این ها ناظر است به معانی. معانی را تکلیفش را معین می کند که یک ذات اند یا دو ذات اند. معانی را تکلیفش را بیان می کند که اتحاد وجودی دارند یا ندارند. حمل منطقه اش، مرحله اش، مرحله معانی هست. در حالی که وضع، مربوط به الفاظ است. گفته ست که این ها با هم ربطی ندارند. حمل مربوط به معانی ست. ملاکش اتحاد ان معانی ست ذاتا در حمل اولی، اتحاد ان معانی ست وجودا در حمل شائع. این ربطی به بحث ما که مربوط به الفاظ است، این لفظ معنایش چیست، لفظ معنایش چیست، چه ربطی دارد که این معنی با ان معنی اتحاد دارند. ببینید که این ها را چه طور بیانش می کنیم. مرحوم اقای خوئی می گوید که شما می گویید این ها صحیح است حملش یعنی این معنی با ان معنی اتحاد دارند. این چه ربطی دارد که پس این لفظ برای ان معنی وضع شده است. مرحوم اقای خوئی می فرماید باب الحمل، باب المعانی ست. شما لفظ را استعمال می کنی در یک معنایی، می گویی ان معنی، حمل یعنی این، می گویی این معنی با ان معنی یک وجود دارند. این معنی با ان معنی، یک ذات اند. این چه ربطی دارد که این لفظ برای ان معنی وضع شده است یا نه. به عباره اخری یک بیان دیگر این ها هم است در محاضرات. فرموده است حمل، غایتش استعمال است. حمل می کنید، یعنی این لفظ را در این معنی استعمال می کنید. شما استعمال کردید در ناحیه موضوع. الرجل البلید. این را استعمال کردی در همان معنایی که به ذهن می اید. همان مرد کج فهم و نافهم. دوباره استعمال کردی لیست بحمار را در همان معنای خودش. بعد گفتید حمل کردید یعنی چی. گفتید این لیست بحمار که یک معنی هست، گفتید این حمار که یک معنی هست، با ان معنایی که هذا الرجل البلید باشد، اتحاد ندارد. یک استعمال است. یک حکم به عدم اتحاد است. یا یک حکم به اتحاد است. استعمال که اعم از حقیقت و مجاز است. ان سید مرتضی می گفت استعمال، علامت حقیقت است. حمل هم که حکم به اتحاد و عدم اتحاد معانی است. ربطی به الفاظ ندارد. این است که ایشان کلا اماریه حمل را انکار کرده است. گفته است نه صحه حمل اماره حقیقت است، نه صحه سلب اماره مجاز است. این فرمایشی که در محاضرات فرموده است. خیلی هم تطویل کرده است مقرر.

و لکن در ذهن ما این است که هم اقاضیاء و هم ایشان، از یک نکته غافل شده اند. نکته ای که در کلام اخوند است. و مرحوم حاج شیخ اصفهانی این نکته را متنبه شده است و بیشتر بازش کرده است و ان نکته این است: صحه حمل که می گویند اماره است، نه مجرد حمل. معلوم است مجرد حمل جز اتحاد در ماهیه یا وجود را نمی رساند. نه. این مجرد صحه حمل را کسی نمی گوید اماره است. ان هایی که می گویند اماره است، یک اضافه می کنند بر این مطلب یک نکته ای را و ان نکته این است که می گویند صحه حمل این لفظ بما له من المعنی الارتکازی. می گوید اگر دیدی این لفظ بما له من المعنی الارتکازی بر او، صحیح است حملش بکنیم…حالا در سلبش پر واضح تر است که اقاضیاء ان جا قبول کرد. اگر این لفظ را بما له من المعنی الارتکازی بتوانی از این معنای مشکوک سلب بکنی، بتوانیم سلب بکنیم، می فهمیم که پس ان معنایش، شامل این می شود. فرض این است. حمل، ازمایش کردن است. الان از ما سوال می کنند ایا حمار، معنایش عام است. رجل بلید را می گیرد یا نه. این را در فقه هم این کار ها می شود. تعجب از اقای خوئی ست. خودش در فقه همین کارها را می کند. می گوییم نه. شامل نمی شود. چون می توانیم بگوییم که هذا الرجل البلید لیس بحمار. می توانیم این را بگوییم. حمار یک معنای ارتکازی دارد. می خواهیم تجربه بکنیم. حمل یک نوع تجربه کردن است. می خواهیم تجربه بکنیم که ان معنی شامل این می شود یا نه. در فارسی همین طور می گویند. ببینیم می خورد بهش یا نه. وقتی دیدیم می گوید ارتکاز ما می پذیرد بگوییم هذا الرجل البلید لیس بحمار، می توانیم بگوییم حمار نیست. ارتکاز ما، سلب این لفظ را بما له من المعنی… این خیلی مهم است. نکته تمامش همین بما له من المعنی ست. نه که حمل کردیم و سلب کردیم. نه. اگر دیدیم با ان معنای ارتکازی که در ذهنمان هست، اگر دیدیم از او قابل سلب است، می فهمیم معنایش شامل این نمی شود. چون اگر شامل می شد، ارتکاز ما، سلبش را نمی پذیرفت. صحه حمل معنایش این است که شما لفظ را بما له من المعنی الارتکازی، معنای ارتکازی دارد ولی نمی دانیم. مفصل نیست. می خواهیم ببینیم ان معنای ارتکازی اش چیست. می خواهیم مفصلش بکنیم. می اییم ان معنای مشکوک که مشکوک است معنای این هست یا نه، معنای مشکوک را می اییم ما موضوع قرار می دهیم. بعد این را امتحان می کنیم بما له من المعنی الارتکازی. بر او حمل می کنیم. اگر این حمل صحیح شد، بما له من المعنی الارتکازی صحیح شد، لااقلش این است که می فهمیم معنای این لفظ، شامل او هم می شود. چون اگر شاملش نمی شد، بما له من المعنی الارتکازی نمی توانستیم حملش بکنیم. باید با یک ادعائی حمل می کردیم به قول سکاکی. باید با یک عنایتی حملش می کردیم. این که می بینیم ذوق ما، طبع ما، ارتکاز ما، این حمل را می پذیرد، می پسندد، کشف می کنیم که لااقلش معنای این لفظ محمول ما، شامل ان معنی می شود. اما ایا او، تمام الموضوع هست یا نه، کشف می کنیم یا نه، او یک بحث اخری هست. فعلا نزاع با این علمین در اصل کشف است. ان ها می گویند هیچ کشفی ندارد. هیچ اماریتی ندارد. ما می گوییم نه. لفظ را بما له من المعنی الارتکازی حمل می کنیم، اگر حملش درست شد، معلوم می شود که موضوع له، ان را لااقلش می گیرد. سلبش صحیح شد، معلوم می شود که معنای این، او را نمی گیرد که می توانیم از او سلبش بکنیم. در ذهن ما این است که حرف متینی هست.

از انصاف نباید گذشت. مرحوم اقای خوئی به این جهت متنبه شده است. نگاهش بکنید در اخر کلامش می خواهد از این بیان جواب بدهد.