بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در تتمه کلام مرحوم اخوند بود.
مرحوم اخوند برای اثبات حقیقت شرعیه، تمسک کرد به تبادر. که گفتیم وجهی ندارد. بعد تایید کرد این مطلب را به عدم علاقه که علاقه ای بین معانی جدیده و معانی لغویه نیست. عرض کردیم که این هم قابل جواب است که معانی جدیده، این ها با معانی قدیمه مناسبت دارد. طبیعی اش هم همین است که اگر مخترعی اختراعی می کند، این ها بر فرض اختراع است، اختراعی می کند و یک چیز نو را، معنای نو را ایجاد می کند، به طور طبیعی این است که از همان الفاظی که معهود بین مردم است، استفاده می کند. حالا ممکن است که خودش مرکبش بکند، هواپیما اسم این را بگذارد، کامپیوتر، به نحو ترکیبی. ولی طبیعی اش همین است که یک لفظ ها نامانوسی را نیاورد برای این اختراعش نام گذاری کند. این که مرحوم اخوند می فرماید مناسبتی بین معانی قدیم و معانی جدید نیست، نه. مناسبت هم جای ادعاء دارد. دیروز در صوم گفتیم. در زکاه که خیلی واضح تر است. تزکیه کردن. در حج گفتیم که اذن فی الناس خطاب رسید که اعلام کن یاتوک من کل فج عمیق؟ یعنی قصد می کنند این حقیقت را. از این باب به این گفتند حج مثلا. حج را به این مناسبت گفتند.
این که باقی مانده بود، این کلمه را می خواهیم اضافه کنیم. در نماز هم گفتند که یک مناسبتی بین معنای جدید و معنای قدیم هست. این که بعضی ها گفتند نماز به معنای دعا ست و این معنای جدید، معنای اختراعی، با دعا مناسبتی ندارد، مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرموده، قبلش هم ما از مرحوم حاج شیخ هادی مکفر مع الواسطه از ایشان شنیده ایم که این ها ادعاء کردند معنای لغوی نماز دعا نیست تا بگویید مناسبت ندارد بین نماز با دعا. نه. مرحوم حاج شیخ اصفهانی ادعاء می کند، این را شما تتبع بکنید، می گوید کما یظهر از موارد استعمال این لفظ، معنای لغوی صلاه، دعا نیست. معنای لغوی صلاه، میل است. عطف است. التفات است. صلاه عبد نسبت به ربش، ان الله و ملائکته یصلون… یا ایها الذین امنوا، صلاه مردم، به این است که دعا می کنند برای پیامبرشان، خودش یک نوع التفاتی هست. صلاه خدا به این است که رحمت بر پیامبرش می فرستد. خودش یک نوع التفاتی هست. صلاه ملائک حالا ان ها به معنای دعا باشد یا آورنده رحمت هستند و امثال ذلک. شاید در ایه شریفه زکات هم که فصل علیهم، شما زکات را می گیرید، صل علیهم، نه که دعا کن، صل علیهم یعنی با ان ها رأفتی به خرج بده، عنایتی به ان ها بکن. نه که دعا کن. ان هم یک مصداق است. ان هم مصداق التفات است. ولی همین که بگوید دست شما درد نکند که دادید. ما شما را دوست داریم. چه ادم خوبی هستید. لازم نیست دعا کند. خود همین، فصل علیهم هست. گفتند صلاه معنای لغوی اش کما یظهر، کما یظهر را ما همین از ایات پیدا کردیم، کما یظهر من موارد استعمالش، به معنای التفات است. خب اگر این طور باشد، صلاه ما هم یکی از مصادیق است. مناسبتش خیلی زیاد است. این هم یکی از مصادیق، مخ نماز، ذکر خدا هست. التفات به خدا هست. توجه به خدا ست. پیامبر اکرم این هم یکی از مصادیق توجه بوده است، اسم این را گذاشته است صلاه. این که مرحوم اخوند فرموده مناسبتی نیست، حرف ناتمامی ست. خودش هم در تقریرات گفته است مناسبت باید بین مستعملین باشد. شاید ان وقت مناسبتی بوده است، ما حالا چون زمان طولانی شده است، خیلی بعد پیدا کردیم، معانی قدیمه هجر پیدا کرده است، شاید ان وقت ها مناسبتی بوده است، مجازی ان را استعمال کردند.
س:
ج: مجرد استعمال…نمی توانیم بگوییم مناسبتی نیست. شاید هم مناسبت هست.
س:
ج: بعید نمی گوییم. همین شاید، این را از تایید هم می اندازد.
عرض کردیم لعل مرحوم اقاضیاء دیده است که این بیانات ناتمام است، برای اثبات حقیقت شرعیه، تمسک کرده است به سیره. که این را مرحوم اسد محمد باقر هم تعقیب کرده است.
ایشان گفته است سیره عقلاء بر این است، حق قضیه این است که اگر شخصی اختراعی می کند، برای ان اختراعش هم اسم می گذارد. گفته است مخترع مسؤول. سوال شده است از اسم. مردم همین طور می گویند که اسمش چی هست که اختراع کردی. مردم سوال می کنند. طبیعی اش پس این است که یک نامی بگذارد. روی این حساب اگر قائل شدیم که این حقائق مخترعه اند، که روی این فرض داریم صحبت می کنیم، طبیعی اش این است که یک وضعی هم صورت گرفته باشد و لو بالاستعمال. طبیعی اش هست. سیره این است. شارع مقدس هم به طور طبیعی، به نحو عقلاء حرکت می کند. عقلاء اختراع می کنند، نام گذاری می کنند، شارع مقدس هم اختراع کرده است، نام گذاری کرده است، پس حقیقت شرعیه حق است.
و لکن به ذهن ما این است که نه. این را قبول داریم که سیره عقلاء بر همین است. چیزی را که اختراع می کنند، یک نامی برایش می گذارند. الان اختراعات ثبت شده است. اختراعات را ثبت می کنند به نام اشخاص و برایش یک نامی قرار می دهند، حالا یکی نام زنی را می گذارد روش. یکی نام قهرمانی را می گذارد روش. بالاخره یک نامی برایش می گذارند. نام خودش را می گذارد. اسم دخترش را می گذارد. بالاخره یک نامی می گذارد. این درست است. سیره عقلاء هست. اما این که ایشان فرموده است شارع هم من العقلاء، او هم پس همین راه را رفته است، همین نام گذاری را کرده است، این را ما نتوانستیم اطمینان پیدا بکنیم. چون شأن شارع مقدس، بکن و نکن و بخور و نخور و امر و نهی است. این که امده باشد اسم گذاری کرده باشد، این ها کارهای اهل دنیا هست. به پیامبرها نمی خورد. امر عقلائی بما هو عقلاء هست ولی بما هو شارع یک خورده استبعاد دارد. ما باید اطمینان پیدا کنیم. این ها ایه و روایت که ندارد. شما ایا چون عقلاء این طور است، اطمینان پیدا می کنید که شارع هم راه همان ها را رفته است؟ نه. شاید شارع مقدس…
س:
ج: سیره عقلاء است، ایه و روایت نداریم، اطلاقی که نداریم. یک سیره است. شما می گویید شارع مقدس هم همین راه را رفته است. می گوییم به چه دلیل این راه را رفته است؟ کسی ممکن است بگوید شأن شارع چون امر و نهی است…
و خصوصا هیچ جا هم در تاریخ ثبت نشده است. خصوصا که مشابهش از پیامبر اکرم… اسم گذاری کار پیامبر نیست اصلا که بیاید اسم گذاری بکند. این است که ما نمی توانیم…
س:
ج: اگر سوال می کردند خوب بود اما سوال نکردند.
این است که ما نمی توانیم اطمینان پیدا کنیم.
س:
ج: مجازا استعمال کرده است. از باب تعدد دال و مدلول گفته است صلوا کما رایتمونی اصلی، امده است این طور با عملش گفته است مراد من از صلاتی که گفتم، این است. صلوا…ما قبول نداریم. اصلا حقائق مخترعه نیستند. اگر حقائق مخترعه باشند، صلوا می گوید نماز بخوان یعنی چه کار بکنیم. نمی فهمیدند. بعد می گفته است که این کارها را بکنید…باید با یک لفظی او را می فهماند. ان را تکلم می کرد. لفظ را که باید می اورد. اما لفظ را وضع کرده باشد، این را …استعمال کرده است قطعا. استعمال اعم است از حقیقت و مجاز اما استعمال کرده است بداعی الوضع، خصوصا که استعمال به داعی الوضع هم امر نادری هست. این هم اضافه بر مطلب.
ما اطمینان پیدا نمی کنیم. متعارف در وضع ها، قسم اول است. جعل است. اسمش را این گذاشتند. این که اصلا از شارع صادر نشده است قطعا. صادر شده بود، تاریخ ثبت می کرد. می ماند وضع بالاستعمال. این هم امر نادری ست. امر بعیدی ست تحققش از پیامبر. هم نادر است، هم بعید است. این است که ما باید به اطمینان برسیم. چون عقلاء این طور هستند، پس پیامبر اکرم هم اسم گذاشتند، نه. ممکن است راه عقلاء را نرفته باشند مثل خیلی جاها که راه عقلاء را نرفته اند.
این مرحله اولی کلام مرحوم اخوند.
جهت دیگری که در کلام مرحوم اخوند هست، این است که مرحوم اخوند در ادامه کلامش ادعاء کرده است، عبارتی که نمی توانیم درستش بکنیم، اعتراف باید بکنیم که نمی توانیم این عبارت را درست بکنیم. مرحوم اخوند در ادامه کلامش فرموده است که این حرف ها بناء بر این است که این معانی، مخترعه باشد. مستحدثه باشد فی شرعنا المقدس. اما اگر گفتیم که این معانی در شرائع گذشته هم هست، نمی گوید کما هو ظاهر الایات، می گوید کما هو قضیه بعض الایات. قضیه بعضی از ایات این است که این ها در قدیم هم بودند. اوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیا. صلاه و زکاه و حج و این ها در ایات امده است. برای شرائع سابقه است. مقتضای ایات، این است که این ها در سابق بوده است. نگویید خب پیامبر اکرم قطعا یک چیزی کم کرده است. یک چیزی زیاد کرده است، قطعا طبق روایات ما، ان گونه نماز، نسخ شده ست. ان گونه صوم، نسخ شده است. یک زیادی ها زیاد شده است. یک زیادی هایی کم شده است. نگویید این را. فرموده این هم این تغییرات، تغییر در ماهیت نبوده است. مثل این که الان ماشین ها را تغییر می دهند، چراغش را عوض می کنند، فرمانش را تغییراتی می دهند. شیشه هایش را تغییراتی می دهند. ولی می گویند همان ماهیت فلان ماشین است. ماهیت عوض نمی شود. تغییرات، موجب تغییر ماهیت نمی شود. ایشان می گوید که تغییراتی که حادث شده است توسط پیامبر ما، این تغییرات این ها را از ماهیاتشان خارج نکرده است. این تغییراتی که در خود شریعت ما هم هست. نماز مسافر فرق می کند با نماز حاضر. نماز قائم و نماز قاعد.
این فرمایش مرحوم اخوند محل مناقشه گرفته است از ناحیه محمد بن المصنف، اقازاده مرحوم اخوند. ایشان کلام پدر را مناقشه کرده است. بعدها مرحوم نائینی و دیگران و دیگران، این کلام را مناقشه کردند. گفتند این که این معانی قدیمه باشد، مستحدثه نباشد، لازمه اش این است که پیامبر اکرم، این الفاظ را در معنای لغوی استعمال کرده باشد، دیگر معنای شرعی نداشته باشیم، لازمه اش این نیست. این که اخوند فرموده اذا کانت هذه المعانی قدیمه، فالفاظها حقائق لغویه لاشرعیه، این باطل است. ما می گوییم این معانی قبلا بوده است، کما هو قضیه بعض الایات. این را قبول داریم. ولی مع ذلک می گوییم که این ها حقیقت شرعیه است. چون لفظ این ها که نبوده است. یک الفاظ دیگری بوده است. زبانشان سریانی بوده است. عبرانی بوده است. ان ها لسانشان با لسان عرب فرق می کرده است. این الفاظ قدیمی که نبوده است تا شما بگویید پس حقائق لغویه است. الفاظ که جدید است. خب الفاظ جدید، وضع جدید می طلبد. برای حقیقت لغویه، ما دو تا مطلب را لازم داریم. یک معنای قدیم. دو الفاظ قدیم. بله همان الفاظ قدیم را پیامبر اکرم در معنای قدیم استعمال کرده است، تابعین اصحاب. شده است حقائق لغویه. ولی یکی از این ها تغییر بکند، نیاز به وضع جدید است و ادعاء این ها این است که الفاظ عربی، ان زمان نبوده است. ان ها به نماز یک چیز دیگری می گفتند. نماز داشتند ولی یک لفظ دیگری داشتند. چه طور حکایاتی را که خداوند نقل کرده است، حکایت یوسف، موسی، عیسی ووو، چه طور این حکایات به لفظ عربی نبوده است. واقعیتی بوده است در خارج اتفاق افتاده است. ان زمان یک الفاظ داشته است، حالا که خداوند برای عرب ها نقل می کند، یک الفاظ دیگری. چنان چه شما قضیه یوسف را نقل می کنید، با زبان فارسی با زبان ترکی، یک الفاظ دیگری هست. این ها وضع اخری می خواهد. این که مرحوم اخوند فرموده است اگر این حقائق، حقائق قدیمه باشد، فالالفاظ حقائق لغویه لاشرعیه، می گوییم نه. باز هم فالالفاظ شرعیه، چون این الفاظ که نبوده است، نیاز به وضع جدید داریم از باب این که لفظ نبوده است، پس باز جای حقیقت شرعیه این جا دارد.
این اشکالی که کردند و مرحوم نائینی هم تعقیب کرده است.
و لکن همان طور که مرحوم اسد محمد باقر هم گفته است، در ذهن ما این است که این اشکال وارد نیست. این که مرحوم اخوند ادعاء دارد این حقائق اگر قدیمی بوده است، فالفاظها حقائق لغویه، می خواهد ادعاء بکند که الفاظش هم همین ها بوده است. و به ذهن می زند که شواهد، همین طور حکایت دارد که الفاظشان همین الفاظ باشد. لازم نیست که این الفاظ در ان منطقه ای که این پیامبر بوده است، این لازم نیست که همین الفاظ. ادعاء ما این است که الفاظ، همین الفاظ بوده است منتهی به دو لفظ. یک بعضی از این الفاظ در همان زمان، در لسان عبری هم همین الفاظ بعضی هایش بوده است. خود مرحوم نائینی نقل می کند از انجیل برنابا که کلمه صلاه ان جا امده است. بعضی ها نقل می کنند که در کتاب انجیل، به لسان ان ها، کلمه صلوه و زکوه امده است. بعد که امده به عرب ها رسیده، این ها قانون تعریب دارند. معربش کردند. گفتند صلاه و زکاه. می گویند این که واو مانده است این جا، همان یادگار لفظ اولیه است. لفظ اولیه اش واو داشته است، صلوه و زکوه، همان واو باقی مانده است معربش کردند، شده است صلاه و زکاه. یک حرف این است که این الفاظ و لو با تغییر مختصری…این ها الفاظ را دو تا نمی کنند. اگر ما گفتیم دکتر، عرب گفت دوکتور، این دو لفظ نمی شود. همان لفظ است با یک مقدار در اداءش، در لهجه اش فرق کرده است. یک حرف این است که بعضی از این الفاظ، همان زمان بوده است. یک حرف دوم این است که نه. حالا شما بگو که این ها عربی هست، در سریانی نیامده است، عبرانی نیامده است، این ها در عرب ها هست، می گوییم که خب عیب ندارد. عرب ها هم دین مسیح را پذیرفته بودند. اجداد پیامبر مسیحی بودند. یهودی ها، نصاری، این ها در جزیره العرب قبل از اسلام زندگی می کردند. به طور طبیعی، این واقعیتی که الان اسمش صلاه است، به طور طبیعی از ان مناطق غیرعرب که امده است به ان جا، به طور طبیعی همین اسم ها هم میان عرب جزیره العرب، رائج بوده است. وقتی ایه امد که نماز بخوانید، این طور نبود که یک لفظ جدیدی را احضار کنند. یک لفظ تازه اختراع شده و گرنه می امدند سوال می کردند این دیگر چیست. صلاه چیست. صوم چیست. به ذهن می زند که این الفاظ، و لو در منطقه ای که پیامبران مبعوث شده بودند، نبودند، ولی قبل از اسلام در جزیره العرب، در ان جایی که قران نازل شد، این الفاظ بوده است. طبیعی اش همین است. ان حقائق در ان شرائع بوده است. ان حقائق امده است به عرب ها، به طور طبیعی همین الفاظ برای ان حقائق، میان عرب ها رائج بوده است. این که قران نازل شده است، در همان اوائل کلمه زکاه را می اورد، کلمه صلاه را می اورد، من البعید جدا که این ها یک الفاظ نامأنوسی باشد، جدید الاختراعی باشد که در قران این ها را به کار گرفته است. طبیعی اش این است که از همان الفاظ رائج بین الناس، بین ان مردمی که مستمع این ایات بودند، همان الفاظ را استخدام کردند و همان الفاظ در قران شریف امده است و در این معنی استعمال شده است. لذا این فرمایش مرحوم اخوند که فرموده است اگر این معانی مستدحثه باشد، فالفاظها، مفروغ عنه بوده است که الفاظش همین ها هست، الفاظش هم حقائق لغویه است. تاریخ چنین حکایت دارد. طبیعی اش همین است. خیلی بعید است که از زمانی که پیامبر مبعوث شد، این الفاظ اختراع شده باشد. خیلی بعید است. این است که این الفاظ، سابقه داشته است. و استعمالش..این که مرحوم اخوند فرموده است فالفاظها حقائق لغویه، معنایش این است: یعنی این ها حقیقت لغویه در ان منطقه بوده است. پیامبر اکرم تبعیت کرده است از مردم، همین الفاظ را در همان معنی استعمال کرده است، بدون این که یک وضع جدیدی ازش سر بزند. این کلام مرحوم اخوند است. این مقدار را که می توانیم بفهمیم.
ذیلش را نمی توانیم بفهمیم. ما اشکالمان به اخوند این است. مرحوم اخوند ادعاء کرده است اگر این ها معانی قدیمه باشد کما هو قضیه بعض الایات، الفاظشان هم حقائق لغویه است. خب اختلاف را چه می گویید. می گوید اختلاف عیب ندارد. قبول داریم اختلاف را، منتهی می گوید اختلاف مضر نیست. چرا؟ این چرا را نتوانستیم بفهمیم. گفته است لعل شاید این اختلاف از قبیل اختلاف در جزئیات بوده است. ماهیت را تغییر نمی داده است. یک امور جزئی را پیامبر اکرم کم و زیاد کرده است. مشکل ما این است که اگر شاید این است، پس شاید هم تغییرات ماهوی بوده است. پس این که شما ادعاء می کنید اگر این معانی قدیمه بوده است، فالفاظها، همان الفاظ، ما ان را گیر نداریم، فالفاظها حقائق لغویه، نه. نمی توانید حکم کنید فالفاظها حقائق لغویه. باید بگویید شاید. لعل. لعل الفاظ حقائق لغویه بوده است، اگر این تغییرات کم بوده است. مثل همان گفتم ماشین فرمانش را دست کاری می کنند. شیشه هایش را دست کاری می کنند. چراغ هایش را طور دیگرش می کنند. این الفاظ، همان معنای قدیمی ست. این تغییرات، تغییرات ماهوی نیاورده است. اگر شاید است، پس ان حرف اول شما هم باید شاید باشد. این که قطعی می گویید ان کانت المعانی قدیمه فالفاظها حقائق لغویه بعد هم تاکید می کند لا شرعیه، نه. ما این ملازمه را قبول نداریم. خودش می گوید لعل شاید. خب شاید هم ان طرف باشد. هر شایدی…این که می گوییم نفهمیدیم، کلام اخوند را نفهمیدیم. شاید هم این طور نباشد. شاید هم اختلاف در ماهیت داشته است. پس و لو معانی قدیم باشد، و لو الفاظ قدیم باشد، باز الفاظ حقائق شرعیه لاحقائق لغویه. این که نتوانستیم بفهمیم، این است: دلیل مرحوم اخوند شاید است. اذ لعله من اختلاف جزئیات. می گوییم اگر لعل است، فلعل از اختلاف در ماهیت است. ان وقت که اختلاف در ماهیت شد، فالفاظها حقائق شرعیه.
حاصل الکلام برای حقیقت شرعیه احد الامرین کافی هست. یا معانی جدید باشد. ان حرف اولش که می گفت اگر معانی جدید باشد، یقین به وضع داریم. جزاف نگفته ایم. و یا این که معانی قدیم باشد، ولی این که پیامبر اکرم اورده است، کالجدیدش کرده است، این که کم و زیادش کرده است، ماهیت را تغییر داده است، کالجدیدش کرده است. خب این هم نیاز به وضع جدید دارد. این که مرحوم اخوند بر فرض قدمت مطلقا فرموده است الفاظ حقائق لغویه، نتوانستیم بفهمیم. اشکال میرزا محمد کفائی را قبول نکردیم ولی این را باز نتوانستیم بفهمیم. چرا اگر معانی معانی قدیمه بود، چرا می گویید فالفاظها لغویه. الفاظ ممکن است که لغویه باشد، ممکن است که شرعیه باشد. این گیری که در عبارت مرحوم اخوند است.
تحصل اگر معانی مخترعه بود، خب ان ادله را قبول کردیم، حقیقت شرعیه. و اگر معانی مخترعه نبود، دو قسم است. تاره اضافات، ان ها را یک معنای دیگری می کند فحقیقه شرعیه و گرنه حقیقه لغویه.
بله. یک چیز هست که لعل اخوند را نمی توانیم درست بکنیم، ولی یک چیز هست. اگر کسی ادعاء کرد. نعم. این را اضافه کنیم. اگر کسی ادعاء کرد که ظاهر ایات شریفه، این است که ماهیه هایشان هم یکی هست. کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. ظاهر این ایه شریفه این است که سیاق ها یک حقیقت است چون به قول مرحوم اسد محمد باقر، اگر دو حقیقت باشند، در این ایه باید استخدام قائل بشویم. بگوییم کتب علیکم الصیام یک حقیقتی، کما کتب الصیام یک حقیقت اخری. استخدام خلاف ظاهر است. اگر این را مرحوم اخوند بگوید، خوب است. بگوید قضیه ایات، نه این که تنها این است که این حقائق قبلا بوده است، بالاتر. قضیه ایات این است که همان حقائق هنوز ادامه دارد. ان را که پیامبر اکرم اورده است، لعل نه. ان را که پیامبر اکرم کم و زیاد کرده، حقیقت را تغییر نداده است. اگر این حرف را بزند، لکانت الالفاظ حقائق لغویه حرف درستی هست. اگر از ایات کسی این را استظهار کرد. گفت نه این که حقیقت این ها قبلا بوده است. بالاتر. وحدت حقیقت را هم استظهار کرد.
ایا از ایات، وحدت حقیقت استظهار می شود یا نه، این مقداری تأمل دارد. تکلف دارد. اوصانی بالصلاه و الزکاه بگوییم صلاتی که در این ایه امده است، ان حقیقتش، همان صلاتی که به ما فرموده است اقیموا الصلاه، این طور نیست. به ذهن می زند که حقیقت هایشان…ما ادعاء خلافش نمی کنیم. می گوییم استظهار ناتمام است. این که کسی بگوید چون لفظ ها یکی هست، حقائق هم یکی بوده است، این را می گوییم نه. این استظهار، ناتمام است. عیبی ندارد. شما بفرمایید محتمل است. لعل اخوند درست است. لعل است. شاید است. واقعا نمی توانیم اثبات کنیم وحدت را. این که کسی بگوید که حقیقت نماز ان ها، با حقیقت نماز ما، یکی هست، این خارجیا خلافش هست. حقیقت نماز ان ها، الان مسیحی ها، اصل نمازشان که تغییر نکرده است. نمازی را که ان ها، الان هم می گویند نماز. نمازی را که ان ها می خوانند، با نماز ما اصلا ربطی با هم ندارد.
س:
ج: حالا تحریف، کلش که تحریف نشده است.
نماز ان ها یک مجموعه ای از ادعیه است فقط. رکوع…قطعا نماز سابقین، رکوع و سجود نداشت. وقتی ایه نماز نازل شد، خیلی ها می گفتند که همه چیز نماز را قبول داریم، رکوعش نباشد. نماز در شریعت…طبع قضیه و شواهد را داریم صحبت می کنیم.
س: درباره حضرت مریم دارد و ارکعی و اسجدی
ج: اصل رکوع و سجود را که نگفتیم. نماز. یک مرکبی باشد. امر به رکوع عیب ندارد. تازه ان جا معلوم نیست که…
شواهد تاریخی همین را می گوید که ان ها نماز هایشان با ما، حقیقتش فرق می کند. نماز ما، الصلاه ثلاثه اثلاث ثلث رکوع ثلث سجود ثلث طهور. به ذهن می زند که، این را می شود تتبع هم بکنید از روایات، که در شرائع سابقه به این شکل نبوده است. واقعیت نماز ان ها با نماز ما، فرق می کرده است. همین ها سبب می شود که ما نتوانیم… بحث بحث استظهار است. اوصانی بالصلاه و الزکاه خداوند تبارک و تعالی دارد حکایت می کند از قول پیامبر سابقش که به من فرمود اوصانی بالصلاه و الزکاه، من را به نماز دعوت کرده است خداوند. اما ان نه. پشت سرش ندارد که شما ها ان را بخوانید. یک ایه ای دارد اوصانی بالصلاه و الزکاه. ان ها صلاه خودشان، ما هم صلاه خودمان. منبهش همین است که قضایای تاریخیه و این که مردم، ان نمازی که بر پیامبر اکرم نازل شده بود، بلد نبودند، فرمود صلوا کما رایتمونی اصلی. درست است که حالا این برای اختلاف در جزئیات هم، کافی هست. من این ها را استدلال نمی کنم. این ها مویدات است. این که باور ما این باشد که نماز ما، حقیقتش همان نماز بوده است، روزه ما حقیقتش همان روزه بوده است، ان ها امساک در شب داشتند. روزه ما فقط امساک در روز است. حج ان ها، معلوم نیست این طور بوده است که عرفات داشته باشد، مشعر داشته باشد. در روایات هست که بعضی، پنج مورد را در حج سن ان ها را ابوطالب یا عبد المطلب. شاید عبد المطلب باشد. سن. پیامبر اکرم ان ها را امضاء کرد. دین ان ها را امضاء کرد. یک چیزهایی که بعدا ایجاد شده است. بالقطع و الیقین حج این طوری، شاید تا منی بوده است. به مشعر، تا منی، رمی و این ها بوده است. اما عرفات که الان رکن حج ما، عرفات است. مشعر است. به ذهن می زند که این ها در شرائع سابقه نبوده است. حقائقشان متابینه است. لذا ما نمی توانیم…مجرد وحدت سیاق است. کلمه است. تازه وحدت سیاق هم یک کلمه است. ان جا اوصانی بالصلاه دارد. این جا اقیموا الصلاه دارد. بگوییم که این صلاه همان صلاه است، به چه بیانی. نه. ان صلاه خودشان. این صلاه خودشان.
س:
ج: می گوییم اصلا بیان کرده است. می گوییم روایت این جا بیان کرده است. صوم ما را بیان کرده است. اصلا صوم ما یک طور است. صوم ان ها یک طور است.
این است که گفتنی نیست. کسی هم گمان نکنم این ادعاء باطل را کرده باشد که نماز ما، روزه ما، با همان ها یکی هست، فقط یک چیزهای جزئی مثل چراغش را عوض کنند در ماشین و صندلی اش، فرمانش را هیدرولیک کنند. نه. این طور نیست. یک اختلاف ماهیتی دارد اعمال ما با اعمال شرائع سابقه. کلام تتمه ای دارد تا برسیم به ثمره بحث.