اصول ـ جلسه ۱۲۴ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

کلمه ای که از کلام مرحوم اخوند باقی مانده است، این است که مرحوم اخوند در ادامه کلامش فرمود و مع هذا الاحتمال اگر احتمال بدهیم که ماهیت سابق، فرق نکرده است، این لعل، این معانی مستحدثه نیستند، در شرائع سابقه بوده است، و احتمال هم می دهیم با زیادی و نقصی که قطعا رخ داده است، ماهیت این ها عوض نشده است. فرموده است با این احتمال، که خودش هم احتمال می دهد، گفت لعل، خودش احتمال داد، فرموده با این احتمال دیگر دعوای وضع تعیینی، وضع تعینی، همه اش باطل است. جای این دعوی نیست. دیگر نماز را که شارع مقدس ما هم که استعمال کرده است، در فردی از نماز… ماهیت یکی هست، فردها خصوصیتش فرق می کند. سیاره را قدیم در یک چیزی استعمال می کنند، حالا در یک چیز. یک فرد جدیدی هست. مجاز نیست. فرموده است با این احتمال، جای حقیقت شرعیه، متشرعیه، هیچ کدام نیست. قابل اثبات نیست. ولی مع غمض این احتمال، اگر کسی گفت نه. این احتمالش نیست. زیاده و نقیصه ای که رخ داده است، این ها ماهیت را تغییر داده است، فرموده است مع غمض العین از این احتمال، باز وضع تعیینی را نمی شود ثابت کرد. وضع تعیینی وجهی ندارد. حالا ان جا اختراع کرده بود، وضع تعیینی وجه داشت. این جا که اختراع نکرده است. یک چیز را اضافه کرده است. خب با یک دال دیگری اضافه را فهمانده است. وضع تعیینی مفروغ عنه است پیشش که نمی شود ادعاء کرد. حالا وضع تعینی چه طور. چون ان جا دیگر مصداق نیست مثل قبلی. مباین است. فرموده وضع تعینی در لسان خود نبی، فرموده است که این را هم نمی شود ادعاء کرد، که کثره استعمال در لسان نبی، صلاه را استعمال کرده است در ان معنای لغوی اش، با دال اخر، خصوصیاتی را گفته است که ماهیت را عوض می کند. فرض این است خب احتمال این که خصوصیات، ماهیت را عوض نکرده است، گذاشتیم کنار. این که بگوییم پیامبر اکرم این الفاظ را زیاد استعمال کرد. اولش دوال می اورد. ارام ارام نیازی به ان دوال اخر نشد، کلمه صلاه وضع تعینی پیدا کرد در این مجموعه، گفته است که این را هم نمی شود ادعاء کرد. از کجا بگوییم این طور کثره استعمال در لسان پیامبر. پیامبر وضع تعینی، حقیقت شرعیه داشته باشیم یا وضع تعینی، گفته است که این هم نمی شود ادعاء کرد. بله. حقیقت متشرعه را می شود ادعاء کرد که بگوییم هم در لسان پیامبر اکرم و هم در لسان اصحاب، خیلی زیاد استعمال شده است این لفظ. لفظ صلاه. لفظ صوم. لفظ حج. درست است که اولش یک دوال اخری اوردند برای زیادات، ولی به طور طبیعی ارام ارام، ان دوال…مثل الان. الان که صلاه می گویند، ما همان حقیقت ثانویه به ذهنمان می رسد. گفته است که بعید نیست که بگوییم در زمان پیامبر اکرم هم، به ضم استعمالات پیامبر اکرم به اخرین، این یک وضع تعینی متشرعی در معنای جدید پیدا کرده است. نهایتش این است که مرحوم اخوند، حقیقت شرعیه را منکر است. چون مرحوم اخوند گفت قضیه ایات این است که این ها مستحدثه نیست و مرحوم اخوند گفت احتمال هم می دهیم که تغییرات، تغییر ماهوی ایجاد نکرده است. پس نتیجه می گیریم که اخوند حقیقت شرعیه، حقیقت متشرعیه، هر دو را منکر است. هم به وضع تعیینی، هم به وضع تعینی. اگر خواسته باشیم بگوییم نظر اخوند چیست، می گوییم اخوند منکر حقیقت شرعیه و متشرعیه است.

و لکن در تقریراتش امده است یک مقداری تنزل کرده است. گفته است درست است که مقتضای ایات، این است که این حقائق، سابقه داشته است. مخترعه نیست. درست است. احتمال این که تغییر ماهوی هم رخ نداده باشد، نماز پیامبر اکرم با نماز ان ها، یک حقیقت باشد، اختلافشان به بعض خصوصیات باشد، مثل نماز قصر و تمام مثلا در شریعتنا، گفته است که این احتمال هم هست، ولی مع ذلک گفته است که حقیقت متشرعیه را به نحو وضع تعینی می شود ادعاء بکنیم. امده است ضمیمه کرده است به لسان النبی و لسان الاصحاب، ضمیمه کرده است لسان التابعین را الی زمان الصادقین. گفته است دیگر اطمینان پیدا می شود که قبل از زمان صادقین، این الفاظ حقیقت شده اند بر اثر کثره استعمال در همین معنایی که الان حقیقت اند. بعد گفته است پس این چه فائده ای دارد. ما می خواهیم حقیقت شرعیه را ثابت کنیم. گفته است نه. ان ثمره ای که ما دنبالش هستیم، بر همین هم مترتب می شود. بر حقیقت متشرعه قبل از صادقین هم مترتب می شود. چون مشکل ما در روایات پیامبر که نیست. مشکل ما در ایات که نیست. روایات پیامبر اکثرا نبوی هست. سند ندارد. مشکل ما در روایات صادقین است. ما ابتلاءمان در روایت صادقین است. همین که بگوییم تا قبل از زمان صادقین، این حقیقت متشرعه شده است، همین برای ما کافی هست. این که طبق ان چه که…در تقریرات کامل تر است از این جهت. ظاهر کفایه این است که نه حقیقت شرعیه را قبول دارد و نه حقیقت متشرعه. ولی در تقریرات کوتاه امده است. گفته است حقیقت متشرعه، به این معنی، در طور این زمان، گفته است چون ان احتمال هست، در زمان کم گفته است که اطمینان پیدا نمی کنیم. زمان کم همان زمان پیامبر اکرم. گفته است که ان جا اطمینان پیدا نمی کنیم به وضع جدید. ولی چندین سال، یک قرن که استعمالات، خصوصا مثل نماز، حج، این ها محل ابتلاء بوده است. این ها را استعمال کردند، گفته است که اطمینان پیدا می کنیم این الفاظ حقیقت شده است، نقل شده است از معنای قدیمش به معنای جدید ولو اختلاف بالماهیه نیست. مرحوم اخوند اگر اختلاف بالماهیه باشد و نباشد را فرق می گذارد. اگر اختلاف به ماهیت باشد، گفته است که حقیقت متشرعیه را می شود اذعان کرد. اختلاف اگر بالماهیه باشد، این جا دیگر استعمال اول، استعمالات…ماهیت ها با هم اختلاف دارند. ان معنای قدیم زود هجر می شود. این معنای جدید زود تعین پیدا می کند. ولی اگر اختلاف به ماهیت نبود، نه. ان جا باید بیشتر استعمال کرد تا .. که عملی که همان لغویه است فقط یک خصوصیاتی دارد، خواسته باشد در این حقیقت بشود، این استعمالات بیشتری نیاز دارد. لذا امده است زمان بعد از پیامبر را هم در تقریرات ضمیمه کرده است. این ما یتعلق به فرمایشات مرحوم اخوند.

تحصل ان که ما در ذهن ما هست، تحصل ان که نتیجه گرفتیم، بحث کردیم این است:

مرحوم اخوند بنابر این که این حقائق مخترعه باشد، و لو قبول ندارد، ولی اگر این حقائق، این مرکبات، مخترعه باشد، گفت حقیقت شرعیه حق است. گفت مدعی اطمینان، علم، جزاف نگفته است. به تبادر و همان مویداتی که اورد. ما در این نقطه عرض داشتیم. تحصل که نه. حتی این ها مخترعه باشد، ما نمی توانیم اطمینان پیدا بکنیم به حقیقت شرعیه. شاید شارع مقدس، مجازا استعمال کرده است. ارام ارام قرینه منتفی شده است. منتهی در لسان متشرعه نه پیامبر اکرم. فوقش این است که…این را ما قبول داریم. اگر گفتیم مرکبات جدید هستند، اختراع هستند، دیگر بعید است که در یک دهه این الفاظ را در یک معنای اختراعی استعمال کردند این همه ادم، بگوییم حقیقت نشده است، بعید است. ما در فرض اول که این ها مخترعه هستند، حقیقت شرعیه اخوند را اطمینان نداریم ولی حقیقت متشرعیه را اعتراف داریم. این فرضی است.

مرحله دوم این است که این ها حقائق مخترعه نباشد، که ما هم در ذهنمان همین بود که این ها حقائق مخترعه، نباشند. اقرب به ذهن است. خیلی واضح نیست ولی اقرب به ذهن این است که دین خدا، این طور تبدل های اساسی پیدا نمی کند. همان شریعت هست، شریعت بعدی مثلا تکمیلش می کند. مساعد اعتبار این است. اشعار ایات و روایات هم که این الفاظ را اورده است در حق ان ها، همین است. در این مطلب که ایا این ها مستحدث هستند یا نه، اقرب به ذهن این است که مستحدثه نیستند. خب حالا که مستحدثه نیستند، ایا این ها اختلاف ماهوی دارند یا ندارند. ما ادعاءمان این شد که این ها مستحدثه نیستند. سابق بودند. الفاظ هم سابق بوده اند. یک اختلاف هم این بود الفاظ هستند یا نه. ما در ذهنمان این است که الفاظ هم بوده اند. هم معنای قدیم است، هم الفاظ قدیم است. اما این که جدید اضافه کرده است، ان ها را تغییر ماهوی داده است یا نه، یک مصداقی برای کلی درست کرده است، گفتیم اقرب به ذهن، شواهد تاریخی نشان می دهد که این ها خیلی با هم فرق دارند. اضافات کرده است. همه را اختراع نکرده است. اضافات کرده است ولی اضافاتش تغییر کلی ایجاد کرده است. ما در ذهنمان این است که اختراع نیست. کالاختراع است. اضافات اضافات کلیه است. این که مرحوم اخوند گیر دارد می گوید نمی دانم اضافات کلیه است، جزئیه است، لعل اورد، ما در ذهنمان، طبق ان حرف هایی که صحبت کردیم، شواهد تاریخی، ایات، روایات، به ذهن می زند که تغییر اساسی کرده است. نماز بوده است ولی ان یک نماز است، این یک نماز است. روزه بوده است. ولی ان یک روزه است، این یک روزه است. این ها را باید ملاحظه کنید تا به این اطمینان برسید یا نرسید. ان که ما رسیدیم داریم عرض می کنیم. این است که گفتیم این ها دو ماهیت است.

خب اگر دو ماهیت بود، حرف مرحوم اخوند، دو تا ماهیت هست، ولی همان لفظ را شارع مقدس به کار گرفته است و برای فهماندن مرادش، همان الفاظ را که بین مردم ان الفاظ مانوس بوده است، یک معانی می فهمیدند، منتهی فرموده است که من هم می گویم نماز بخوانید، همان را که من گفتم نماز، ولی نماز من این است که یک تغییر اساسی دارد. لفظ را استعمال کرده است. ما در ذهنمان این است که وضع تعیینی شارع بعید است. استعمال به داعی الوضع، این ها عرفیت ندارد. اما ای که پیامبر اکرم استعمال کرده است این الفاظ را در این مرکب جدید، مرکب جدید به همین معنی، با ضمیمه جدید شده ست و الا اصلش مستحدث نیستند، این که استعمال کرده است این را در این مرکب جدید، ایا استعمالش شایع بوده است در لسان خودش، در همان لسان خودش کثره داشته است و ان قدر استعمال شده است در لسان شارع، در ایات، در روایات، که همان مقدار کثره، سبب حقیقت شرعیه شده است. این را ما به ذهنمان اقرب است. در ایات صلاه امده است با قرینه نیامده است. معلوم می شود بدون قرینه می فهمیدند. در روایات نبوی صلاه امده است، صوم امده است، حج امده است، همین معانی اراده شده است بدون قرینه، به ذهن می زند که ممکن است اولش چند روزی صلوا کما رایتمونی اصلی، حج بکنید حج این است. بیان کرده است حج را. ولی دیگر بعدش بلاقرینه استعمال کرده ست و کثره استعمال شارع مقدس در این معانی که کالجدیده، بعید نیست.

این است که ما حقیقت شرعیه را به وضع تعینی نه به تبادری که اخوند گفت، ان ها اثبات نمی کند. نه. با همین شواهد و منبهات، می گوییم بعید نیست.

و اگر کسی این را هم گفت مگر پیامبر چه قدر می گفت که نماز بخوانید، چه قدر می گفته است روزه بگیرید. ان قدر کثره استعمال در لسان پیامبر نبوده است، می گوییم اگر هم….

کثره استعمال گاه گاهی کیفی هست، کمی نیست. نماز را استعمال می کند در معنای جدید ولی به مردم می گوید نماز این است، مردم دیگر از ان به بعد، خود پیامبر هر وقت بگوید نماز، به همان، انصراف پیدا می کنند.

اگر هم کسی این را انکار کرد، همین مرحله دوم که اخوند فرمود که لااقلش حقیقت متشرعیه در زمان پیامبر اکرم، بعید از ذهن نیست. خیلی قریب به ذهن است. اما حقیقت شرعیه و اما حقیقت متشرعیه. هر کدام باشد، برای ثمره ما کافی هست. مهم نیست که این حقیقت شرعیه باشد یا متشرعیه، مهم این است که این لفظ وقتی در لسان پیامبر اکرم می امد، مردم می فهمیدند معنای جدید را. حالا از باب این که پیامبر زیاد استعمال کرده بوده است که حقیقت شده است، یا به اضافه مردم. ان الفاظ است. مهم این است که در زمان پیامبر، این لفظ در این معنی، حقیقت شده باشد. به کثره استعمال خودش، یا خودش و اصحابش. این فرقی نمی کند. هر کدام باشد، ثمره بار می شود. هذا تمام الکلام در اصل بحث حقیقت شرعیه. که معلوم شد ان هایی که می گویند حقیقت شرعیه داریم، به چه بیان می گویند. ان هایی که منکر اند، به چه بیان منکر اند.

و اما ثمره بحث. این بحث چه ثمره ای دارد.

مرحوم اخوند فرموده است ثمره بحث تظهر در الفاظی که در کلام پیامبر اکرم امده است و قرینه نداریم و محتمل هست معنای قدیم اراده شده باشد، محتمل هست معنای جدید. بناء بر این که حقیقت شرعیه داشته باشیم یک، و احراز هم بکنیم که این استعمال، بعد از حقیقت شرعیه است، این استعمال متاخر از وضع است، مثلا این ایه از ایات اخر سال نبوه پیامبر است. نازل شده ست در مدینه در اخرین سال ها. دیگر ان زمان ها، اگر حقیقت شرعیه را قبول کنیم، محقق بوده است. تاخر استعمال را کشف بکنیم. فرموده بنابر این که حقیقت شرعیه داشته باشیم یک، تاخر استعمال را از حقیقت شرعیه، از وضع، احراز کنیم دو، خب ما الفاظ بلاقرینه را حمل می کنیم بر معنای جدید. و اما اگر حقیقت شرعیه را منکر شدیم، نه. گفته است که باید این الفاظ را حمل کنیم بر معنای لغوی شان. تظهر الثمره در الفاظی که بلاقرینه امده اند. مع القرینه که ثمره معنی ندارد. الفاظی که بلاقرینه امده اند، بعد الوضع هم امده اند. و اما اگر نه، الفاظ بلاقرینه امده اند، نمی دانیم که ایا قبل الوضع بوده است، بعد الوضع بوده است، گفته است نه. ان جا ثمره مترتب نمی شود. چه می دانیم. شاید این قبل الوضع بوده است، در معنای لغوی استعمال شده است. شاید هم بعد الوضع بوده است، در معنای جدید. می گوید ما راهی برای احرازش نداریم.

ان قلت. اگر کسی بگوید نه. یک اصلی داریم اصاله تاخر الاستعمال. هرگاه دو تا حادث داشتیم، یکی را شک کردیم که ایا قبل از ان است یا بعد از ان، می گویند اصل، تاخر حادث است. زید و عمرو مردند. نمی دانیم عمرو بعد از زید مرد یا قبل از زید. گیرما در عمرو است. زید اثری ندارد. عمرو کی مرده است. قبل از زید یا بعد از زید. می گویند اصل، تاخر حادث است. در کلمات هست. اصاله تاخر الحادث. مردم می گویند ان شاء الله بعد از زید مرده است. در جایی که شک می کنید حادثی…ببینید امر عقلائی هست یا نه. اثر بر این حادث مشکوک است. ان یکی اثر ندارد که در تقدم و تاخر ان هم بگوییم شک داریم. اثر دارد او. نه. دو تا حادث داریم، یکی اش موضوع اثر است. منتهی موضوع اثر است در صوره تاخرش. ان وقت شک داریم که ایا این حادث دوم، موخر بوده است از او یا مقدم بوده است. عقلاء می گویند اصل این است که… اصاله تاخر الحادث می گویند یک اصل عقلائی ست. الان چه می گویند مردم در همین جا. اثر برای تاخر است. این است که فقط اثر دارد. چه کار می کنند این جا. الان اگر فرض بکنید که گفته بودند عمرو اگر مقدم …این ها منبهات ست. اگر گفته بود که اگر عمرو قبل از زید مرد، من یک صدقه می دهم. الان شک دارد که عمرو قبلش مرده است یا نه، می گویند ان شاء الله بعد مرده است. اصاله تاخر الحادث.

مرحوم اخوند می گوید که الان شما شک داری که ایا این استعمال، تاخر دارد از وضع یا نه، که اگر تاخر داشت، حمل بر معنای جدید می شود. اصاله تاخر الحادث می گوید که این متاخر است. جواب می دهد از این اصل. دو تا جواب می دهد جواب درست.

اولا می گوید که این… این را در تنبیه چهارده باب استصحاب، حادثینی که شک داریم در تقدم و تاخرشان، ان جا مفصل بحث کردند. همین حرف ها ان جا هم هست.

مرحوم اخوند جواب می دهد که اولا اصاله تاخر الحادث که در محل کلام ما، اثر شرعی ندارد. اثر شرعی برای ظهور است. ظهور حجت است. اثر شرعی اش است. ظهور در معنای جدید، لازمه تاخر استعمال است ولی لازمه شرعی اش که نیست. اگر این استعمال متاخر باشد، به طور طبیعی این ظهور دارد عند العقلاء در معنای جدید. ظهور در معنای جدید، اثر شرعی تاخر استعمال نیست. این است که اصاله تاخر الاستعمال، اصل این است که قبلا نبوده است این استعمال، تاخر یعنی، قبلا نبوده است، تاخر دارد، این اثر شرعی ندارد.

ثانیا اگر گفتی اصل مثبت حجت است، اصاله تاخر الاستعمال می گوید فهو ظاهر فی المعنی الجدید و الظاهر حجه، می گوید که این اصل معارض دارد. معارضش عبارت است از اصاله تاخر الوضع عن الاستعمال. فرق نمی کند. ان هم مثلش هست. یک استعمالی شده است. یک وضعی شده است، نمی دانم که وضع بعد بوده است. اگر وضع بعد بوده است، پس ان استعمال ظهور دارد در معنای لغوی. لازمه اش. و اگر وضع قبل بوده است، در معنای جدید. اصاله تاخر الوضع می گوید که وضع، بعد بوده است، پس ان استعمال در معنای لغوی است. ان حجیت برای معنای لغوی هست. این دو تا اصل ها، مقتضایشان با هم تنافی دارد. اصاله تاخر الاستعمال می گوید ظهور در معنای جدید، اصاله تاخر الوضع می گوید در معنای قدیم.

اگر، این ها را نگفته است مرحوم اخوند، اگر کسی اصاله تاخر الاستعمال را بگوید یک اصل عقلائی ست، قبول داریم …که شاید قدیمی ها همین طور، یک اصلی داشتند به نام اصاله تاخر احد الحادثین عن الاخر، این در جایی ست که ان یکی اثر نداشته باشد. و الا اگر ان هم اثر دارد، خب اصل تاخر ان است. واضح است.

خب لایقال، ما اضافه می کنیم کسی نگوید ما اصاله تاخر الحادث را نمی گوییم تا شما بگویید که این اثر شرعی ندارد. اثر شرعی داشته باشد، معارض دارد. نه. ما تمسک می کنیم به اصاله عدم النقل. الان این لفظ صلاتی که در این روایت امده است، الان ظهور دارد در معنای جدید. بحثی نداریم. ظهور فعلی در معنای جدید، قابل انکار نیست. شک داریم این ایا در ان زمانی که پیامبر اکرم هم استعمال کرد در این روایت، اشاره می کنیم، ان زمانی که این روایت، این الفاظ از دهان مبارکش صادر شد، ایا ان وقت هم به همین معنی بود تا نقل صورت نگرفته باشد، یا نه ان وقت به معنای لغوی بود، نقل صورت گرفته باشد. استصحاب عدم نقل قهقرایی. از این طرف. می گوییم سال قبل این نقل نشده بوده. همین معنی بوده است. ان سال هم ان سال هم ان سال هم، تا برسد به زمانی که این روایت از دهان مبارک حضرت امده است، می گوید ان زمان هم در همین معنی بوده است و نقلی صورت نگرفته است. اصل نقل صورت گرفته است ولی از ان زمان، نقل صورت نگرفته است. همین معنی بوده است. اصاله عدم النقل تعیین می کند که در این روایت هم، به همین معنای فعلی هست. ما نیازی به اصاله تاخر الحادث نداریم تا ان اشکال پیش بیاید. و این اصل یک اصل عقلائی است. اصول عقلائیه مثبتاتش حجت است. اصاله عدم النقل، اصاله الثبات، اصاله عدم التغیر، یک اصل عقلائی هست. عقلاء می گویند که در نقل الفاظ از معانی شان به معنای دیگر، نقل خلاف طبیعت لغت است. اصل در لغت، ثبات است.

این ان قلت را جواب دادند که این حرف نادرست است. خود اخوند هم مثل این که دارد این را. مرحوم اخوند جواب داده است از این اصاله عدم النقل. گفته است درست است اصاله عدم النقل حق است. اصاله عدم النقل اساس اثبات موضوع له است. گذشت. و لکن اصاله عدم النقل را در جایی قبول داریم که اصل نقل مشکوک است. اصاله الثبات معنایش این است: من البعید جدا این که لفظی از معنایی نقل پیدا کند به معنای دیگر. این استبعاد سبب می شود که عقلاء بگویند اصل عدم نقل است. اگر شک در اصل نقل داشته باشیم، حق با شما هست. اصل عدم نقل است. اما در محل کلام ما، اصل نقل را می دانیم. می دانیم لفظ از معنای لغوی اش، نقل شده ست به معنای جدید. ما فرض کردیم حقیقت شرعیه حق است، ثمره اش را داریم بحث می کنیم. اصل نقل را می دانیم. نمی دانیم نقل در ان زمانی رخ داده است که هنوز این استعمال صورت نگرفته است. زمنی که این استعمال، این الفاظ از دهان مبارکش صادر شد، نقلی صورت نگرفته بوده است، در همان معنای لغوی استعمال شده ست یا ان زمان، نقل صورت گرفته است. در جایی که اصل نقل، محرز است، زمان نقل مشکوک است، عقلاء ان جا سیره ای ندارند. عقلاء ان جا… اصاله الثبات در اصل نقل است. ان بعید بودن، ارتکازی بودن، در اصل نقل است. این که یک لفظی را خلع کنند از معنای اولی اش برای معنای دومی بگذارند، می گویند که این بعید است. طبیعی اش همین است که همین طور ثابت حرکت می کنند. اصاله الثبات. این جریان، یک جریان است. اما اگر نقل را می دانیم، زمانش را شک داریم، عقلاء ان جا اصلی ندارند.

بر عکس. یک اصلی هم از ان طرف دارند. می گویند یک زمانی معنای این لفظ، معنای لغوی بوده است. من شک دارم در زمانی که در این روایت امده است، استعمال شده است، ایا نقل پیدا کرده است یا نه. نقل درست و حسابی نه قهقرایی. نقل مستقیم. شک داریم که ایا در ان زمان که این استعمال را کرده است، ایا نقل داده است یا نه. به همان معنای لغوی اش استعمال کرده است. اگر بناء باشد، این جا هم یک اصاله عدم النقل می گوید نه. در ان زمانی که این الفاظ را فرمود، نقل صورت نگرفته است. همان طور که اصل از این طرف می گوید و می گوید معنای جدید اراده شده است، یک اصل هم از ان طرف می گوید که معنای قدیم اراده شده ست.

شاید لمّ این که عقلاء اصاله عدم النقل را، عدم نقل قهقرایی را در جایی که اصل نقل را می دانند، جاری نمی دانند، شاید وجهش این است که یک اصل هم ان طرف است. ترجیحی ندارد بگویی که این در همین معنی هست، ان شاء الله ان زمانی هم که پیامبر فرمود، در همین معنی. ترجیحی بین این و این که بگوییم ان زمان های قبل، غیر این معنی بود، و وقتی پیامبر اکرم فرمود، غیر این معنی بود، ترجیحی بین این ها نیست. شاید عدم مرجح، سبب شده است که عقلاء، چنین اصلی نداشته باشند و شاید منشأش این است که عقلاء اصاله عدم النقل را می گویند، چون اصل نقل بعید است. اصل در لغت، استقرار است. ثبات است. این اصاله الثبات، در جایی ست که شک در اصل نقل است. مقتضی اصاله عدم النقل، از اول ضیق است. در جایی که شک در اصل نقل داریم. اما اگر اصل نقل، مفروغ عنه است مثل محل کلام، شک در زمانش داری، اصلی نداری.

این فرمایشی که مرحوم اخوند در ثمره مطلب، بیان کرده است. ایا این فرمایش مرحوم اخوند، فرمایش تمامی ست یا فرمایش ناتمامی ست.

در مقابل مرحوم اخوند، مرحوم نائینی که بارها عرض کرده ایم فرق مرحوم اخوند با مرحوم نائینی این است که نائینی از فقه به اصول امده است، اصول را به دید ابزاری نگاه می کند. به خلاف اخوند که اصول، اول امده است به اصول. می گوید اول اصول را بحث کنیم تا بعد ببینیم که در فقه چه کار باید بکنیم. گفتیم مرحوم اخوند الاصولی الفقیه است. نائینی الفقیه الاصولی است. این جا که مرحوم نائینی رسیده است، گفته است بحث حقیقت شرعیه، ثمره ای ندارد. چون صغری ندارد. ما در هیچ جای فقه…شما این همه فقه خواندید، هیچ جای فقه گیر نمی کنیم که ایا این لفظ معنایش لغوی هست یا معنای جدید. صغری ندارد این بحث. ثمره را قبول کرده است، ولی می گوید صغری ندارد در فقه. فقه را دارد نگاه می کند. می گوید ما در هیچ جای فقه، نداریم که یک لفظی، مردد بین معنای قدیم و معنای جدید. صل علیهم فان صلاتک سکن، معلوم است معنای قدیم است. اقیموا الصلاه هم معلوم است که معنای جدید است. کجا هست که ما شک کنیم ایا معنای قدیم اراده شده ست یا معنای جدید. صغری ندارد این بحث. لذا فرموده است بحث از حقیقت شرعیه، ثمره ندارد.

مرحوم اقای خوئی در محاضرات، می خواهد این را تحلیل بکند. چه طور ثمره ندارد، تحلیل کرده است. فرموده است چون همه می گویند در زمان صادقین، این معانی جدید است. این را قبول دارند همه. صحبت در قبلش هست. از زمان پیامبر اکرم. ایشان ادعاء کرده است ان که به نحو معتبر، مستند، به ما از کلمات پیامبر رسیده است، توسط ائمه رسیده است. توسط صادقین. یکی از امتیازات شیعه بر سنی همین است. سنی ها از پیامبر نقل می کنند ولی سلسله شان، سلسله الذهب نیست. سلسله نادرستی ست. ابوهریره و کی و کی و کی. ولی ما از طریق ائمه. ان جایی هم که از پیامبر اکرم نقل می کنیم، ان جا هم با وساطت ائمه علیهم السلام. چون در ان بین زمان صادقین و پیامبر اکرم، در ان فتره، نقل حدیث ممنوع بود. ادم های درست و حسابی را هم نمی گذاشتند حدیث نقل کنند. حکام، اخوند های حکومتی، این ها جعل حدیث می کردند برای حکومت به نفع خودشان که قیمتی نداشت. لذا الان این طور شده ست که تا می گویند این نبوی هست، یعنی سند ندارد. اصلا نبوی مساوق شده است که سند ندارد. باید علوی باشد، باید صادقی باشد، باقری باشد، از این طریق. نگاه کنید در محاضرات، یک نکته ای را بیان کرده است.