بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در ثمره مبحث حقیقت شرعیه بود.
کلامی ست بین مرحوم اخوند و مرحوم نائینی. ظاهر کلام اخوند این است که بحث، ثمره عملیه دارد به نحوی که بیان کرده است که برمی گردیم. مرحوم نائینی فرموده ست که این بحث ثمره ندارد.
در توضیح کلام مرحوم نائینی که این بحث ثمره ندارد، در محاضرات فرموده است که چون کلمات پیامبر اکرم توسط ائمه علیهم السلام به ما رسیده است. و عمده اش هم به توسط صادقین علیهما السلام، و در زمان صادقین علیهما السلام، این الفاظ بلااشکال ظاهر در معنای جدید بوده است. حالا می خواهد حقیقت شرعیه داشته باشیم یا نداشته باشیم. پس این بحث ثمره ای ندارد. توضیحی که در محاضرات برای فرمایش نائینی و مدعای نائینی ذکر کرده است.
و لکن این که ما بگوییم این عناوین چون به السنه صادقین ائمه علیهم السلام به ما رسیده است، این مطلب قابل قبول است. عیبی ندارد. به سند معتبر، کلمات پیامبر اکرم توسط ائمه رسیده است. به لسان ان ها. به غیر لسان ان ها، نادر است که یک سند درستی داشته باشیم، یک سند معتبری داشته باشیم. و لکن این که ایشان ادعاء فرموده ان که در لسان ائمه امده است از قول جدشان، ان دیگر روشن است معنای جدید اراده شده است، لذا بحث از حقیقت شرعیه ثمری ندارد، نه. این حرف درست نیست. مجرد این که عنوان در لسان ائمه امده باشد، پس معنای جدید است، واضح است، نه. در لسان ائمه هم بیاید، ملازمه با وضوح ندارد. خود ایشان در روایت مسعده بن صدقه، یک نقض است، در باب برائت کل شیء حلال حتی تعلم انه حرام، ان جا گفته است و الاشیاء کلها علی ذلک یعنی بر حلیت اند حتی یستبین غیر ذلک او تقوم به البینه، ان جا امده است با مشهور اختلاف کرده است که ایا این بینه، معنای جدید است، شهاده عدلین، یا همان بینه معنای زمان پیامبر اکرم که لیهلک من هلک عن بینه، کل ما یبین. ایشان بر خلاف مشهور امده است گفته است که بینه همان معنای قرآنی اش مراد است. معنای قدیمی اش مراد است. این که این عناوین در کلام ائمه بیاید روشن است، نه. این هم روشن نیست.
وجهش این است. تحلیلش این است که چه بسا ائمه ما علیهم السلام، کلمات جدشان را بیان کردند، ولی در صدد توضیح نبودند. جد ما این طور فرموده است اما معنایش چی هست، نه. فقط حکایت ان که جدشان فرموده است. معنایی که ان جا متفاهم بوده است، ربما معنای قدیم بوده است، ربما معنای جدید بوده است. نمی گوییم مردم نمی فهمیدند، نه. ممکن است صلاتی هم در کلام پیامبر اکرم امده است، اگر خود امام صادق لفظ را استعمال بکند، خب حالا ان جا سلمنا که ان معنای جدید است. ولی اگر نقل می کنند از جدشان، محتمل است که معنای جدید باشد. ان ها می فهمیدند. برای ما شبهه است. کلام پیامبر را نقل می کردند. مردم می فهمیدند که سابق، معنایش این بوده است. الان هم که امام صادق می گوید، همان است. با این هم می سازد. ما اگر الفاظی را، یک الفاظی را از قدیم نقل بکنند یا الان پیدا بکنیم، حمل بر معنای جدید می کنیم. عرف همین را می گوید. ولی در زمان صادقین، هنوز ان قدر این ها نقلشان واضح نبوده است. چه می دانیم ما. شاید امام صادق که کلام جدشان را نقل می کردند برای مردم، ان وقت هنوز خیلی ان معنای جدید واضح نبوده است. معنای جدید اگر امام صادق به کار ببرد، حمل می کردند. اما شاید ان وقت مردم می دانستند که زمان پیامبر معنایش این بوده است. این را اراده کرده است. لفظ را امام صادق، حدیث را از پیامبر اکرم نقل می کردند، مردم هم می فهمیدند ان معنای قدیم را. عیبی ندارد. نقل الفاظ پیامبر است. مردم هم معنایش را می فهمیدند. نکته اش را دریابید. ان وقت هنوز به این مقدار از وضوح نبوده است که…خصوصا از پیامبر اکرم نقل می شده است. مردم عقل داشتند. می گفتند در زمان پیامبر اکرم، بینه …اگر فرمود جد ما فرموده است، فرض بفرمایید، و الاشیاء کلها علی ذلک حتی تقوم بینه بر خلاف، مردم ان جا اشنا بودند که بینه در زمان پیامبر به معنای مبین است.
پس مجرد این که امام صادق علیه السلام لفظی را از پیامبر نقل کند، چون در زمان امام صادق معنی جدید بوده است، پس معنایش جدید است، نه. استعمال پیامبر اکرم را دارند نقل می کنند. الفاظی که پیامبر اکرم استعمال کرده است، دارد نقل می کند. ممکن است که ان ها بفهمند همان معنای قدیم را، چون در ذهن ان ها این بوده است که پیامبر اکرم این لفظ را فرموده است. صد سال قبل هم که معنایش این بوده است. فرض کلام این است. ممکن است همان معنای قدیم را می فهمیدند.
ملازمه ندارد نقل کلمات از جدشان…فرض تغییر. فرض بفرمایید که بینه، معنایش تغییر کرده است. بینه معنایش تغییر کرده است در زمان امام صادق. در زمان پیامبر معنای بینه ما یبین بوده است. اگر امام صادق بفرماید برو بینه بیار، ما می گوییم بینه بیار یعنی شهاده عدلین. در زمان امام صادق ظهور بینه در شهاده عدلین است. ولی اگر فرمود جد ما فرموده که با بینه بایستی عمل کرد. کی می فهمد که بینه به همین معنی. مفروض هم این است که در زمان جد…یک وقت شک داریم. ان جا بله. مفروض این است که در زمان جدشان، معنای بینه معنای لغوی بوده است. این است که جد ما فرموده است. خب در زمانی هم که جد ما فرموده بود، بینه…خودش همین کار را کرده است.
س: گفتنی نیست.
ج: حکم را دارد بیان می کند.
ما حرف نائینی را ما قبول داریم که این بحث ثمره ندارد از باب خارجیا ما می بینیم هیچ جا گیر نکردیم. خارجیا ما هیچ جا گیر نکردیم، گیر نمی کنیم، یا واضح است در اعمال مخصوصه استعمال شده است یا واضح است در معنای لغوی. ما جایی خارجا چون گیر نکردیم، این بحث ثمره ندارد. حرف نائینی درست است. اما ایشان وجهش را چیز دیگری قرار می دهد. می گوید ثمره ندارد چون این الفاظ در کلمات صادقین امده است. در زمان صادقین هم که معنی روشن بوده است. این هم منبه خوبی هست. خصوصا ان جایی که کلام جدشان را می گویند برای این که سنی ها قبول بکنند. ان جا ظاهرش این است که معنای قدیم اصلا اراده شده است نه معنای جدید. ایات قرآن زمانی که نازل شده است، یک معنی دارد. این جا باز واضح تر است. اگر ایه قرآن در لسان امام صادق می اید، این که در لسان امام صادق امده است، دلیل نمی شود که معنای جدید اراده شده است. ان حرف نائینی ست که می گوید خارجیا ثمره ندارد جایی گیر نمی کنیم. اما بیانش این نیست. ثمره ندارد چون در لسان صادقین امده است. خب در لسان صادقین امده است، چه ربطی دارد پس ثمره ندارد. نه. آیه قران در لسان صادقین امده است، ان را هم شک می کنیم ایا معنای جدید است یا معنای قدیم. می شود. خارجا شک نکرده ایم. اما مجرد این که در لسان صادقین امده است، مراد چه باشد.
اما ثمره هست یا نه، این را بحث بکنیم. کیفیت بیان ثمره. ثمره هست یا نه، بله. خارجیا ثمره ای نیست. صغرویا نائینی منکر است و الا کبرویا، کبری را قبول دارد. حالا ثمره در بحث کبروی که ما می باید این را اول بیان می کردیم.
کبرویا ثمره این بحث چیست، تقریب مرحوم اخوند را بیان کردیم. اخوند فرمود بناء علی الحقیقه الشرعیه حمل می شود بر معنای جدید و بناء بر انکار، این حقیقت شرعیه که می گوید اعم. یعنی غیر لغویه و لو متشرعیه. اما بناء بر انکار، بناء بر انکار وضع جدید از قبل شارع، از قبل تابعین، حمل می شود بر معنای لغوی. این ثمره ای که مرحوم اخوند ذکر کرد.
این بیان ثمره ناتمام است. چون که ان هایی که حقیقت شرعیه را قائل شدند، ان ها به بیانات متعددی قائل شدند. هم یک بیان نداشتند. باید بیان ان ها را ببینیم چیست. تقریب ثمره یختلف به اختلاف ان بیان ها. ان ها بعضی هایشان وضع تعیینی می گفتند بالاستعمال به داعی الوضع. بعضی وضع تعینی می گفتند به کثره الااستعمال. خب این ها ثمره اش فرق می کند. تقریب ثمره فرق می کند.
اگر کسی گفت ما حقیقت شرعیه داریم به وضع تعیینی بالاستعمال به داعی الوضع، همان که مرحوم اخوند در مقدمه بیان کرد. اگر کسی این را ادعاء کرد. گفت این طور چیزی داریم. کی ما می توانیم الفاظ شارع را حمل بکنیم بر معنای جدید؟ وقتی که احراز بکنیم این استعمالی که الان به دست ما رسیده است، بعد از ان وضع است. ممکن است شما بگویی اولین استعمال شارع، وضع بوده است. اولین استعمال، به داعی وضع بوده است. می گوییم پس تمام استعمالات شارع را ما حمل می کنیم بر معنای جدید. چون اختراع کرد. وقتی اختراع کرد، همان بیان اقاضیاء، طبیعه اسم گذاری کرد، پس هر وقت این لفظ را ما در کلام پیامبر بینیم، بنابر این مبنی، حمل بر معنای حقیقی می کنیم. اگر شما وضع تعیینی را این طور ادعاء کردید، کلی می گویید. کلما این لفظ در لسان پیامبر، حمل بر معنای جدید می شود. چون ما حقیقت شرعیه داریم به معنی تا اختراع کرد وضع کرد. خب اگر کسی اختراع می کند، وضع می کند، ظاهرش این است که دیگر این لفظ را هر وقت می گوید، به همان هم استعمال می کند. اگر حرف اقاضیاء، حرف اخوند درست باشد که هر کسی که اختراع می کند، وضع هم می کند، ظاهرش این است. پس وقتی که استعمال می کند این لفظ را، در همان معنایی که خودش اختراع کرده است.
و اما اگر کسی بگوید که حقیقت شرعیه به وضع تعینی درست است. از شارع وضعی سر نزده است. که ما این طور گفتیم. اگر وضعی باشد، به کثره استعمال است. خب ان هایی که حقیقت شرعیه را قبول دارند به این تقریب، ان ها کی حمل می کنند بر معنای حقیقی؟ انها می گویند ما لفظی را که در کلام شارع دیدیم بلاقرینه، قرینه باشد که بحث نداریم، اگر احراز کردیم این استعمال بعد از کثره استعمال است، این استعمالی که الان شک داریم، احراز کردیم این برای بعد از کثره استعمال است، بعد از وضع تعینی است، اگر این را احراز کردیم که اخوند این را تایید کرد. اخوند وضع تعین را تایید کرد. در الفاظی که از شارع مقدس صادر شده است بلاقرینه، اگر احراز کردیم که این استعمال بعد از کثره است، حمل می کنیم بر معنای جدید. و اما اگر احراز نکردیم روی همین مبنی، احراز نکردیم بعد از کثره است، اخوند گفت در معنای لغوی. می گوییم نه. نمی شود در معنای لغوی. شاید این استعمال، یک زمانی رخ داده است که کثره ما پیدا شده ست. این شده است مجاز مشهور. به حد وضع نرسیده است که نتیجه اش اجمال است. این که مرحوم اخوند می گوید بنابر حقیقت شرعیه به این تقریب، اگر لفظ بعد از کثره بود، یحمل. می گوییم درست است. اما اگر احراز نکردیم، یحمل علی المعنی اللغوی، می گوییم نه. نمی توانیم هم در معنای لغوی استعمال کنیم. شاید این استعمال در ان فتره بوده است. در ان فتره ای که کثره به حد وضع جدید نرسیده است، ولی موجب اجمال هم می شده است. مجاز مشهور همین است. مجاز مشهور اگر لفظی معنای مجازی داشت، در ان معنای مجازی اش مشهور شد، ولی به ان حدی نرسیده است که وضع جدید پیدا بکند، می گویند ان لفظ بلاقرینه مجمل است. نمی دانیم معنای لغوی اش اراده شده است یا معنای مجازی اش اراده شده است. این است که فرمایش مرحوم اخوند درست نیست که می گوید اگر احراز کردیم این استعمال بعد از کثره است، مثل این که مثلا این استعمال سال های اخر نبوت است، ان ایات سال های اخر عمر پیامبر است، در حجه الوداع مثلا نازل شده است این ایات، این که مرحوم اخوند می گوید اگر احراز نکردیم، معنای لغوی، می گوییم نه. لفظ مجمل می شود. این بنابر ان هایی که قبول دارند حقیقت شرعیه را.
و اما ان هایی که منکر حقیقت شرعیه اند. می گویند اصلا حقیقت شرعیه ای وجود ندارد، خب ان ها دو دسته شدند. یک دسته گفتند شارع مقدس این الفاظ را استعمال کرده است در این معانی جدید مجازا. کثره هم پیدا نشده است که حقیقت شرعیه بشود. حقیقت متشرعه بشود. نه. دائما مجاز است. یک مسلک هم این بود که این الفاظ را در همین معانی قدیم استعمال کرده است حقیقه، ان زیادی را با دوال دیگر فرموده است که این می گویند مسلکی ست که نسب الی الباقلانی. باقلانی می گوید اصلا در این الفاظ، نه وضعی رخ داده است نه مجازیتی رخ داده است. همیشه از باب تعدد دال و مدلول است.
س:
ج: تعدد دال و مدلول یعنی پیامبر اکرم که فرمود صلاه، مرادش از صلاه، یک دال است. همان معنای لغوی ست. همان دعا هست مثلا. بقیه رکوع و سجود و این ها را، با یک دال های دیگری فرمود. در حقیقت فرموده است صلوا و ارکعوا و اسجدوا الی اخره. این را می گویند تعدد دال و مدلول که می گویند ربطی به مجاز ندارد. این را در باب عام مخصص هم می گویند. می گویند عام مخصص حقیقت است چون از باب تعدد دال و مدلول است. یعنی چند تا دال داریم، هر دالی در معنای لغوی خودش استعمال شده است. مجازی رخ نداده است.
ان ها که کلا وضع را منکر هستند، ان ها باید چه طور صحبت بکنند؟ اگر ما قائل باشیم بنابر انکار حقیقت شرعیه قائل شویم به مجازیت. منکرین هم دو تا حرف دارند. ثمره را باید با توجه به حرف هایشان مترتب بکنیم.
اگر قائل می شود منکر حقیقت شرعیه به مجازیه. او می گوید که این الفاظ مجاز است. اخوند می گوید که خب اگر یک لفظی بلاقرینه امد، حمل بر معنای لغوی می شود. می گوییم نه. ان هایی که قائل به مجازیه هستند، باید این طور صبحت بکنند. بگویند این لفظی که امده است، اگر ان ابتداء است، ان اوائل استعمال است، خب این لفظ دوران امرش هست بین حقیقت و مجاز، حرف اخوند درست است یحمل علی الحقیقه. یحمل علی المعنی اللغوی. اما اگر این لفظ در اواخر بعثت امده است. این روایت این آیه برای اواخر بعثت است که این لفظ را دارد، ان جا نه. درست است که مجاز است، ولی کثره استعمال، ان را مجاز مشهور کرده است. در مجاز مشهور، لفظ مجمل می شود. این طور نیست که کسانی که منکر حقیقت شرعیه اند به این بیان، این طور نیست ان هایی که منکر حقیقت شرعیه هستند رأسا، به این بیان بگویند که اگر قرینه نبود، حمل بر معنای لغوی اش می کنیم. نه. بعضی جاها حمل بر معنای لغوی باید بکنند. بعضی جا هم باید حکم به اجمال بکنند.
و اما کسانی که منکر حقیقت شرعیه اند به بیان دوم. حرف باقلانی. ان ها می گویند که همیشه لفظ در معنای حقیقی اش استعمال شده است. با ان ها این طور صحبت می کنیم. اگر یک لفظی داشتیم، دوال اخر را نیاورد. نمی گوییم در مجاز استعمال کرد. نه. یک لفظی داریم، فقط صلاه را اورده است. دوال اخر را نیاورده است. چه کار باید بکنیم اقای باقلانی؟ این لفظ را باید به چه معنایی حمل بکنیم؟ می گوید که این شما را باید بر همان معنای لغوی اش حمل کرد. این جا حمل بر معنای جدید، معنی ندارد. چون معنای جدید را باید به دال اخر بیان کند. دال اخر که نیاورده است، پس همان معنای قدیم. این بیشتر الفاظ را در معنای قدیم… این تفصیل نمی دهد بین الفاظی که در صدر شریعت است یا اخر. نه. می گوید اگر دال نداری، باید حمل بر معنای قدیم بکنی. مگر. باز یک جا را باید دست کاری بکند. مگر که ان قدر این لفظ با دال اخر استعمال شده باشد که دیگر بیان خصوصیات، نیاز به دال اخر نداشته باشد. نه از باب این که این وضع شده است برای معنای جدید. نه. وضع نشده است. ان قدر گفت اعتق رقبه مومنه که دیگر الان اگر یک جایی می گوید اعتق رقبه، دال اخر را هم نمی اورد، ما شک می کنیم. نکند که این جا هم رقبه مومنه است. نیاورده است چون از بس اورد، دیگر الان دیگر نیازی نیست بیاورد. وضع نشده است ولی ذکر دال اخر کثیرا، ربما قرینه است که از این به بعد هم مراد من، همان مدلول دال اخر است. و لو دال را نیاورم. انصراف است در حقیقت.
دیگران هم این حرف ها را گفتند. مرحوم اسد محمد باقر و دیگران. این که مرحوم اخوند فرموده است حقیقت شرعیه را قبول کنیم، حمل بر معنای جدید، قبول نکنیم، بر معنای لغوی، می گوییم نه. باید ان بیان مثبتین را ببینیم چی هست. ان بیاناتشان مختلف بود. ان اختلاف بیان ثمره را مختلف می کند. بیان منکرین مختلف بود. اختلاف ان بیان ثمره را مختلف می کند. این که از ما سوال بکنید ثمره حقیقت شرعیه چیست، می گوییم شما به چه بیان قائل به حقیقت شرعیه یا منکر حقیقت شرعیه هستی. باید ان بیانت را ببینیم که چی هست. با توجه به ان بیان، بگوییم ثمره چی هست. این که مرحوم اخوند به نحو کلی فرموده است ثمره حقیقت شرعیه این است، نه. این طور نیست.
اللهم مگر کسی بگوید روی مبنای خودش صحبت کرده است. خودش حقیقت شرعیه را به وضع تعینی قائل است. به کثره استعمال قائل است. لذا گفته است اگر احراز شد این استعمال بعد الکثره است، حمل بر معنای حقیقی باید کرد که روی مبنای خودش. روی مبنای خودش، این مقدار درست است. و لکن روی مبنای خودش، ان طرفش باز نادرست است. گفت اگر حقیقت شرعیه نبود، اگر احراز نکردیم، حمل بر معنای لغوی می شود. نه. ربما حمل بر معنای لغوی می شود و ربما هم مجمل می شود و ربما بر معنای جدید اصلا حمل می شود.
هذا تمام الکلام در بیان ثمره. ایا وجود دارد یا ندارد یا ندارد و اگر وجود دارد، به چه کیفیتی وجود دارد که تمامش کردیم.
س:
ج: روی همه این مبانی، خارجیا اثر ندارد. ولی خب یک مباحثی بود که…
س:
ج: حرف نائینی این است که خارجا نگاه کردیم، هیچ جا در فقه، برخورد نکردیم روایتی که لفظش گیر داشته باشد، گیرش هم با حقیقت شرعیه حل بشود. … ما هم الان که بیست سال، سی سال است که داریم فقه کار می کنیم، یک مورد هم بهش برخورد نکردیم. ادعائی ست که مطابق خارج است. ما در خارج لمسش کردیم. البته گاه گاهی ان طرفش را می گویند در فقه. می گویند غسل همان است که مردم می فهمند. حقیقت شرعیه که نداریم. اما بحث را مختلفش نمی کنند به اختلاف دو قول. حقیقت شرعیه که نداریم. واضح است. به وضوحش واگذار می کنند. یک جا پیدا بکنید مشکل باشد…در بینه هم که الان مشکل است، بینه را اقای خوئی از جهت حقیقت شرعیه نمی گوید گیر دارد. می گوید بینه یعنی معنای لغوی. می گوید بینه حقیقت شرعیه ندارد. معنای لغوی است. ما یبین است. شهادت عدلین هم یک مصداقش هست.
الامر العاشر امر دهم در بحث صحیح و اعم است. دنباله همین بحث است. ایا اسامی عبادات، اسامی معاملات، این بحث مهمی ست، ثمره دارد، ایا وضع شده است برای مطلق ان ماهیت، اعم از صحیح و فاسد، یا وضع شده است برای ماهیت تامه. ماهیتی که یترتب علیه الاثر. این بحث معروف است به بحث صحیح و اعم. مرحوم اخوند فرموده باید در دو مقام بحث کنیم. چون ما هم اسامی عبادات داریم و هم اسامی معاملات داریم.
در بحث قبل دو قسم نکرد. چون در معاملات پر واضح است که حقیقت شرعیه نداریم. اشاره کردیم. بحث حقیقت شرعیه در خصوص ماهیات مخترعه بود، یا شبهه اختراع دارد. معاملات بالمعنی الاعم که غسل را هم بگیرد. مثل غسل. امثال غسل. ان ها حقیقت شرعیه واضح است که ندارد. بحث حقیقت شرعیه در خصوص ماهیت مخترعه است. به خلاف بحث صحیح و اعم که الفاظی که در شریعت امده است. مراد از این الفاظ چه معاملاتش چه عباداتش چه معاملات بالمعنی الاخص چه معاملات بالمعنی الاعم ایا خصوص صحیح است تام الاجزاء و الشرائط به حیث یترتب علیه الاثر. یا نه. اعم از تام و ناقص.
س:
ج: واضح است در معاملات الفاظی را که استعمال کرده است، در همان معنای عرفی هست. اختراع نکرده است. شرط کرده است. شرائط غیر از تسمیه است. قطعا تسمیه ای در باب معاملات رخ نداده است. اما شرائط، ان ها برای احکام است. شرائط و خصوصیات، برای احکام است. گفته است بیع ربوی باطل است. نه که به بیع دست زده است. گفته است که این بیع نیست. نه. بیع است. ولی باطل است. اثر ندارد. ان را گفته است. ان ها احکام است. تصرف در موضوع نکرده است.
در صحیح و اعم مرحوم اخوند فرموده است در دو مقام بحث می کنیم. مقام اول الفاظ عبادات که مهم عبادات است. سیظهر. و اسامی معاملات.
اما مقام اول که در عبادات است، فرموده است که چند مقدمه را باید ذکر بکنیم. مقدماتی را قبل از ورود در بحث ذکر کرده است.
مقدمه اولی این است که ایا نزاع صحیح و اعم، ایا متفرع بر بحث حقیقت شرعیه است یا نه. بعضی ها توهم کردند. گفتند بحث صحیح و اعم، فرع بر بحث حقیقت شرعیه است. چون بحث صحیح و اعم در این است که ایا اسامی این ها، وضع شده است برای صحیح یا اعم. پس باید اصل وضع را قبول داشته باشیم. اگر اصل وضع را قبول نداریم، نوبت به فروعاتش نمی رسد که ایا برای صحیح وضع شده است یا برای اعم. اصلا برای هیچ کدام وضع نشده است. گفتند توهم کردند بحث صحیح و اعم، بحث از فروعات تسمیه است. از فروعات مسمی است. بحث از فروعات مسمی، فرع بر تسمیه است. تسمیه هم عبارت است از حقیقت شرعیه. مرحوم اخوند فرموده است در رد این ادعاء، فرموده است که نزاع بنابر حقیقت شرعیه که پر واضح است. ان هایی که می گویند شارع مقدس، الفاظ عبادات را وضع کرده است، جای بحث دارد. وضع کرده است برای تام یا برای جامع بین تام و ناقص. ان پر واضح است. و اما بنابر انکار حقیقت شرعیه، فی عموم هذا النزاع، فی جریان هذا النزاع، اشکال. اول می گوید اشکال دارد. اشکالش همین که عرض کردیم. تسمیه ای در کار نیست تا شما بگویید مسمی صحیح است یا جامع است. بعد خودش امده است تصحیح کرده ست. گفته است و لکن تصویر نزاع بنابر انکار، مجال دارد. منکرین دو قسم اند. این جا به ان دو قسم اشاره کرده است. منکرین حقیقت شرعیه یک صنفشان می گویند الفاظ مجازا در معانی جدیده استعمال شدند. یک عده شان، باقلانی، می گوید نه. الفاظ در معانی جدید اصلا استعمال نشدند. الفاظ در معانی قدیم استعمال شدند، اضافات را با دوال دیگر بیان کردند. اخوند گفته است یمکن تصویر نزاع هم بنابر مجازیه، هم بنابر حقیقه. لغویه. اما بنابر مجازیه گفته است ما می توانیم این طور تصویر نزاع بکنیم. این که شارع مقدس این الفاظ را در معانی جدیده، مجازا استعمال کرد، آیا در خصوص صحیح استعمال کرد یا در اعم استعمال کرد. خب این مقدار که به درد نمی خورد. استعمال کرده است در خصوص صحیح یا اعم، به چه درد می خورد. گفته است نه. یک چیز اضافه کرده است. گفته است نزاع در این است اصل، ان اصل اولی این بود که صحیح را ملاحظه کرد و دید مناسبت دارد با معنای حقیقی و لفظ را در صحیح استعمال کرد به حیث این که دیگر استعمالش در صحیح، قرینه اخری، یک قرینه صارفه که لازم است. چون مجاز است. یک قرینه اخری دیگری لازم نداشته باشد. ایا این طور بناء گذاشت. بناء گذاشت که من این لفظ را در صحیح استعمال می کنم و هر وقت قرینه ای دیگر نیاوردم غیر از قرینه صارفه، مقصودم همین صحیح است. یا نه. این کار را در اعم کرده است. ملاحظه بفرمایید.