اصول ـ جلسه ۱۳۱ ـ ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تصویر جامع است بناء بر اعمی.

مرحوم اخوند پنج تصویر بناء بر اعمی ذکر کرده است.

تصویر اول منسوب به میرزا قمی ست که فرموده است مسمی، موضوع له، عبارت است از جمله من الاجزاء المهمه کالارکان. مثلا نماز، مسمی ان، ان ارکان نماز است. ج مسمی ان، ارکان حج باشد.

مرحوم اخوند جواب داده است فرموده است که این درست نیست. چون تسمیه واضح است تسمیه لاتدور مدار ارکان. هم در ناحیه اطراد و هم در ناحیه انعکاس. اگر ارکان باشد، هیچ چیزی نباشد، نماز صدق نمی کند. یکی گفت الله اکبر رفت رکوع رفت سجود بعد هم هیچ نه سلامی نه تشهدی، رها کرد. نماز به این صدق نمی کند. تسمیه لاتدور مدار ارکان. ممکن است که این ارکان باشد، نماز صدق نکند. از ان طرف هم ممکن است ارکان نباشد، نماز هم صدق بکند. یک کسی نماز خوانده است، خیلی همه چیزش هست، یک رکوع ندارد. نماز صدق می کند. پس تسمیه لاتدور مدار ارکان. ممکن است ارکان باشد، نماز صدق نکند. ممکن است نماز صدق بکند، ارکان بعضا نباشد. این جواب اول مرحوم اخوند.

بعضی ها از میرزا قمی دفاع کردند. گفتند نه. نماز تدور مدار ارکان. چه طور می گویید لاتدور در حالی که اگر یک کسی همین ارکان را، حالا به اضافه…ارکان الفاظ است. به اضافه تکبیره الاحرام، تکبیره الاحرام بگوید، ان هم جزء ارکان است. رکوع سجود انجام بدهد. طهارت هم داشته باشد. همه اذکار و قرائت را یادش برود یا معذور باشد. اضطرار دارد اکراه دارد. اصلا نمازش نه این که نماز است، اصلا صحیح است. گفتند نه این که نماز است، بالاتر، اگر یکی ارکان را بیاورد، بقیه را عن عذر ترک بکند، نماز صحیح هم هست. فرمودند که در محاضرات هست در روایت هم هست، تایید روایی، الصلاه ثلاثه اثلاث ثلث رکوع ثلث سجود ثلث طهور. حالا ما تکبیر را از این طرف اضافه کردیم مثلا. الصلاه اوله التکبیر مثلا. ان ها هم هست. افتتاح الصلاه بالتکبیر.

این جوابی که از مرحوم اخوند در اشکال بر میرزا قمی داده شده است.

س: این ثلث را برای جواب از ان طرف داده است. گفته است این که شما می گویید اگر یکی از این ها نبود، ارکان نبود صلاه هست، می گوید در روایت می گوید ثلث رکوع ثلث سجود… یعنی ان که اخوند می گوید اگر یکی از ارکان نبود، صدق صلاه می کند، اقای خوئی می گوید نه. نمی کند چون گفته ثلثش این است.

ج: خب حالا ان فرقی نمی کند.

این فرمایشی که در محاضرات فرموده است.

و لکن به ذهن می اید که استدلال به روایت که مجال ندارد. الصلاه ثلث رکوع ثلث سجود ثلث طهور، قطعا نمی خواهد مسمی نماز را بیان بکند. بحث ما در مسمی نماز است. می خواهد بعضی از قلم درشت هایش را بیان بکند. نه این که می خواهد بگوید معنای نماز این است. شأن امام نیست که بیاید معنای نماز را بیان بکند. می خواهد از باب اهمیت، این ها را بیان بکند. ربطی به باب مسمی ندارد. ادعاء هم جا دارد شارع مقدس ادعاء کرده است بس این ها مهم است، کأن همین ها نماز است. اساس نماز این است. کأن نماز همین ها هست. ادعاء کرده است.

س:

ج: مجاز است. حالا حقیقت.. ادعاء است. با این هم می سازد.

و اما این که در محاضرات فرموده است که چه طور شما می گویید صدق نمی کند در حالی که اگر نمازی ارکان را داشته باشد، اصلا صحیح است. کسی بگوید الله اکبر عن عذر بقیه را ترک بکند برود رکوع بدون هیچ ذکری. برود به سجود بدون هیچ ذکری. ان هم از هر رکعت یک سجده است. چون دو تاش رکن است. ترک رکن نکرده است. بدون تشهد بدون سلام، گفته است که این نماز بماند که نماز است، اصلا صحیح هم هست. مسقط هم هست. خب یک ادعاء است.

مسقطیتش را ما بحث نداریم. درست فرموده است. مسقط است. اما این که عرفا این نماز هست، این را ارتکاز ما قبول نمی کند. الله اکبر برو رکوع برو سجود.. این همه، عمده واجبات نماز در این نیست، بهش می گویند نماز، بگوید دارد نماز می خواند، این ها اطلاق است. حالا این دیگر بند به همین است که اگر کسی، باورش شد که عرف به این طور عملی، می گویند نماز، حق با مرحوم اقای خوئی هست. ما نتوانستیم باورمان بشود یک این طوری تصوری بکنید. حالا شاید فرض معذوریت را می گویید. چون ما اعمی هم هستیم. معذوریت نه. همین طور یکی گفت الله اکبر رفت رکوع رفت سجود، حالا فرض هم بکنید پا نشده است، یک رکعت وتیره، نماز یک رکعتی می خواهد بخواند، الان می گویند نماز خواند مثلا؟ سه تا عمل انجام داد، الله اکبر رکوع سجود، صلی؟ این دیگر بند به همین است که ایا اطلاق می شود بر این صلاه یا نه. اخوند می گوید اطلاق نمی شود. این بند به این است که عرفا صدق می کند یا نه. اخوند می گوید صدق نمی کند. مرحوم اقای خوئی می گوید صدق می کند.

و اما ثانیا، اشکال دوم مرحوم اخوند بر وجه اول. تصویر اول. ثانیا فرموده است که این حرف درست نیست. چرا؟ این که نماز معنایش جمله من الافعال باشد کالارکان، این حرف نادرستی ست. چون لازمه اش این است که این همه استعمالات شارع، مجاز باشد. شارع مقدس که صلاه را امر کرده است یا موضوع اثر قرار داده است، مرادش صلاه تام الاجزاء و الشرائط است. طبیعی نماز که امر ندارد. امر، درست است این فرمایش مرحوم اخوند، درست است که ما بحث می کنیم ایا مسمی صحیح است یا اعم، ولی همه اتفاق دارند که مامور به، ان صحیح هست. امر به نماز صحیح خورده است. خدا از ما نماز صحیح را خواسته است. می گوید لازمه اش این است که این نمازی را که در این خطابات، این همه خطابات استعمال شده است، غالبش مراد از این نماز، علاوه از ارکان است. لازمه اش این است که مجاز باشد. کثره مجاز. و این گفتنی نیست. وضع برای این است که استعمال را حقیقی بکند. این که این همه استعمالات مجاز باشد، این عرفیت ندارد. لذا فرموده است تصویر اول که مسمی جمله من الافعال باشد، حرف نادرستی هست.

در این جا مرحوم اقای خوئی یک حرفی دارد که در تصویر دوم تکرارش کرده است، در ان جا خواهیم گفت.

س: اطلاق جامع بر صحیح ایا مجازی می شود.

ج: حالا پس خوب بود گفتید این را.

این اشکال بر مبنای اخوند وارد نیست. اخوند می گفت برای جامع وضع شده است. ان جامع می گفت قابل انطباق بر همه این ها هست. این ها می گویند وضع شده است برای مجموع من الافعال. مجموعه از افعال، نسبت به افعال، جامع نیست. مجموعه از افعال نسبتشان با این همه موارد، نسبت کل و جزء است. مجموعه من الاجزاء که ارکان هست، جزء ان مجموعه است. کلی و فرد نیستند. جامعی که اخوند درست می کرد، کلی و فرد بود. اطلاق حقیقی بود. این جا اطلاق جزء و کل است. استعمال لفظ است در کل به علاقه جزء. لازمه اش مجاز است.

س: اگر کثره هم نباشد، این که در خصوص تام مجاز باشد، این هم بعید است و لو کثیر هم نباشد.

ج: حالا اگر نه اگر استعمال نشده باشد، دیگر مشکلی ندارد. باید استعمال هم زیاد باشد.

و اما تصویر دوم.

تصویر دوم که منسوب به مشهور است، گفتند که مسمی و موضوع له، جامعی که اعمی درست کرده است، عبارت است از معظم الاجزاء و الشرائط. جمله نه. معظم اجزاء و شرائط. که به قول مرحوم اخوند، ان اشکال اول را ندارد. اخوند هم می گوید بر معظم صدق می کند نماز. مشکل اولی را که لاتدور التسمیه مدار الارکان، این جا نمی اید. نه. معظم دیگر چرا. عرفا بر معظم صدق می کند. اشکال اول در این تصویر منتفی هست چون اطلاق لفظ صلاه بر معظم، عرفیت دارد. خب این را بحث نداریم.

لکن فرموده ان اشکال دوم ما وارد است. و ان اشکال دوم این است که در کثیری از موارد، نماز استعمال شده است در معظم به علاوه بقیه. همان صحیح. تام. که مشتمل بر معظم و به علاوه است. گفته است که ان اشکال دوم این جا می اید. نماز در خطابات کثیراما، در السنه عرف کثیراما، استعمال شده است در مجموع اجزاء و شرائط. اگر بناء بود نماز وضع شده باشد برای معظم، لازمه اش این است که استعمالش در مجموع، مجاز باشد. و این خلاف ارتکاز است. گفتنی نیست که این همه استعمالات، مجاز باشد.

ثانیا ان اشکال اول ان جا را ندارد ولی یک اشکال دیگری دارد. ثانیا فرموده است که لازمه این تصویر، این است که مسمی، دست خوش تغییر بشود. تبادل پیدا بکند. یک زمان مسمی این بشود. یک زمان مسمی ان بشود. یک مواردی هم تردید داشته باشیم که مسمی این است یا مسمی ان است. چرا. چون معظم به حسب حالات، به حسب اشخاص، فرق می کند. معظم در حق حاضر، معظم اجزاء با معظم اجزاء در حق مسافر، فرق می کند. ان که قدرت بر فاتحه الکتاب دارد، معظم در حق او، با ان که قدرت ندارد، معظمش فرق می کند. یتبادل معظم. هر دو مثال معظم است. معظم در حق این، یک اجزاء و شرائطی هست. معظم در حق او، یک اجزاء و شرائطی هست. نماز یک رکعتی، معظمش با نماز چهار رکعتی، معظمش فرق می کند. خیلی با هم فرق دارند. معظم این با معظم او، با هم متفاوت اند. مرحوم اخوند فرموده است که معظم تبادل پیدا می کند. باید بگویید مسمی مشخص نیست. این معظم است. ان معظم است. چون عنوان معظم که موضوع له نیست. واقع…گفتیم در بحث های سابق، عنوان، مفهوم معظم، تا بگویید که مفهومش یک مفهوم است. مفهوم معظم که معنای نماز نیست. از کلمه نماز، مفهوم معظم به ذهن نمی اید. معظم الاجزاء، واقع ان اجزائی که معظم اند. ان واقع، یختلف باختلاف اشخاص. معظم نماز غرقی، یک چیز است. معظم نمازی که ادم مختار می خواند، یک چیز دیگری هست. خیلی با هم فاصله دارند. گفته است لازمه اش تبادر مسمی هست. یک مواردی هم تردید. ان جاهایی که شما همه را اوردید. ان جا که همه را اوردید، معظم کدام است؟ همه نماز را اوردی، معظم این ها منهای یک سجده در کل رکعت یک سجده را نیاورید، معظم است. این یک معظم است. این یک مصداق معظم است. معظم این به فرض این که در یک رکعت فاتحه را نخوانی. باز این هم یک معظم است. شما همین طور چندین معظم می توانی…بعضی از اجزاء و شرائط را بگذارید کنار، بقیه معظم اند. خب الان موضوع له چی هست. الان مردد است موضوع له، ان معظم است، این معظم است. در جایی که نماز را با تمام اجزاء و شرائط اوردی، معظم های عدیده داریم. الان چند تا معظم می توانیم درست کنیم. نماز را با همه اجزاء و شرائط اوردی. این نماز، منهای یک سجده اش، معظم است. الان این نماز تام، منهای یک سجده، یک مصداق معظم است. منهای یک فاتحه الکتاب نخوانی، یک مصداق است. منهای یک ذکر را نگویی، معظم است. الان معظم های زیادی می توانی درست بکنی. شما این جا باید بگویی که مسمی، مردد است. مسمی نماز بدون یک سجده است. نماز بدون یک فاتحه هست. این ها همه اش مصداق معظم است.

گفته است لازمه این که الفاظ وضع شده باشند برای معظم، این است که تردید باشد در مسمی، ان جا که همه اجزاء و شرائط محقق است. هم تبادل تالی فاسد است و هم تردد تالی فاسد است. این است که فرموده است این تصویر هم غلط است. این هم فرمایش مرحوم اخوند در رد ما هو المنسوب الی المشهور.

مرحوم اقای خوئی دفاع کرده است هم از تصویر قبل، جمله من الافعال و هم از معظم. ظاهرش این است که همین نظر معظم را انتخاب کرده است. چون غیر از ارکان را هم اضافه کرده است یک چیزهایی. مهم نیست حالا. تصویر جامع می تواند جمله من الافعال باشد، می تواند معظم افعال باشد. گفته است هر دو مشکل ندارد. به چه بیان؟

فرموده مشکلی که شما اخوند می گویید عبارت است از ضم همه اجزاء و شرائط، به ان جمله یا به ان معظم. مشکل همین است. حل این مشکل این است که ما می گوییم الفاظ وضع شده اند برای جمله ای از اجزاء، برای معظم اجزاء و شرائط، لابشرط. یک کلمه لابشرط اضافه می کنیم، مشکل حل است.

ایشان می فرماید که این امر متعارفی هست. مثلا در اسماء بلاد، شهر قم را وضع کردند برای جمله ای از منازلی که این جا ساخته شده بود. گفتند این جا شهر قم. ولی لابشرط از زیاده و نقیصه. درش را باز گذاشتند. اگر یکی اضافه شد، باز هم مصداق شهر قم است. یکی هم کم شد، مصداق… این طور نبود وقتی که وضع کردند شهر قم را برای این مساکن برای این منطقه، به شرط لا نبود که باید اضافه نشود که اگر اضافه شد، موضوع له نباشد. نه. کم نشود. نه بشرط شیء نه بشرط لا. لابشرط من الزیاده و النقیصه. اسماء معاجین و مرکبات را که وضع می کنند، موضوع له شان جمله من الاجزاء و الشرائط یا بگو عمده اجزاء و شرائط، لابشرط من الزیاده و النقیصه. این موضوع له را بابش را مفتوح نگه داشتند. هر چه اضافه بشود، جزء موضوع له است. کم هم شد، باز ان کمی هم جزء موضوع له است. چون ما نگفتیم که شهر قم، همین ده تا. نه نه تا و نه یازده تا. ما این را که نگفتیم. لابشرط. شهر قم، مجموعه ای از مساکن، لابشرط من الزیاده و النقیصه.

این جا هم همین طوری هست. معنای نماز جمله ای از افعال این سنخی.

س: افعال خارجی.

ج: بله. عنوان نه.

مجموعه ای از افعال از قبیل رکوع و … فرقش با حج. حج هم مجموع از افعال است از قبیل وقوف و طواف و سعی و این ها لابشرط. نماز مجموعه ای از افعال این سنخی. افعالی که از قبیل رکوع است سجود است ذکر است قیام است و الی اخرش، لابشرط من الزیاده و النقیصه که اگر… حالا نقیصه اش مهم نیست. مهم این زیاده است. معنای بازی که به حیث اگر یکی هم اضافه شد، باز جزء معنی باشد. ادعاء ایشان این است. اگر یک چیزی اضافه شد، جزء معنی باشد.

فرموده است یا صاحب الکفایه ان جا ها که نماز را استعمال کردند در تام الاجزاء و الشرائط، در همه اجزاء و شرائط، معظم نه، گفته است که ان جا هم استعمال در موضوع له است. چون موضوع له ما اجزاء لابشرط عن الزیاده بود. لابشرط یجتمع مع الف شرط. با ان ها هم جمع می شود. این هم الان یکی از ان ها هست که اجزاء لابشرط اند. گفته است با کلمه لابشرط، مشکل مرحوم اخوند را هم در تصویر اول، و هم در تصویر دوم، حلش می کنیم. و می گوییم هر چه که این شهر بزرگ بشود، قم یعنی ان بزرگ. و ان بزرگ هم موضوع له است. چون موضوع له ما مساکن لابشرط بود. این هم یکی از مصادیق مساکن لابشرط است. کوچک بشود بزرگ بشود، همین است. نماز هم گفته است همین طوری هست. نماز مجموعه من الاجزاء لابشرط. مجموعه از اجزاء لابشرط، یجتمع با الف شرط.

س:

ج: حالا ان زمان های اولی که کوچک بوده است این شهر، ارام ارام یکی دو تا خانه اضافه می شده است، دوباره باز استعمال …

س: خود اقای خوئی در مکه می گویند…

ج: قبول دارد ایشان می گوید مکه وضع شده است برای این خانه ها به علاوه بیت شریف لابشرط من الزیاده و النقیصه. منتهی اشکال کرده است در احرام در مکه قدیم چون یک روایت داریم که قید دارد. گفته است مکه قدیمه. ان از جهت اعتبار شارع است. دلیل خاص دارد و گر نه…این ها هر کدام یک خصوصیتی دارد…اولا نمی گوید. احتیاط می کند. شبهه اش به خاطر این که ان جا می گوید جمره، علم است برای …ان جا کلیت را انکار می کند. می گوید علم است برای همین که ان وقت ها بوده است. لذا خیلی ها قبول نکردند. همین حرف را ان جا بردند. گفتند جمره، برای همین که بهش سنگ می زنند، لابشرط من الزیاده و النقیصه، الان هم صدق می کند همان جمره همه اش.

و لکن همان طور که مرحوم اسد محمد باقر هم اشکال کرده است، این فرمایش مشکل را حل نمی کند.

این که در اسماء شهر ها بلاد قری، این ها وضعشان برای ان ها هست لابشرط، زیادی ها مضر نیستند، تغیر حالات مضر نیستند، این را ما قبول داریم. حرف درستی هست. می رسیم. می گوییم که این شبیه اعلام است. موضوع له یک شخصیتی هست ان جا. زیاده و نقیصه اثر ندارد.

اما در مرکبات، همین نکته ظریفی که عرض کردم مرحوم اسد محمد باقر هم دارد، این که ایشان فرموده است لابشرط است، لابشرط یجتمع مع الف شرط، حرف مرحوم اخوند این است که ان زیادی ها مستعمل فیه است. جزء مسمی هست.

لابشرط را در باب مطلق و مقید هم می گویند. لابشرط یعنی رفض القیود. یعنی حکم را روی طبیعی اوردند. قیود را اخذ نکردند. در مقابل به شرط لا که عدم قید را اخذ می کنیم، در مقابل به شرط شیء که وجود قید را اخذ می کنیم.

ان که ایشان فرموده است لابشرط، غایتش این است که سائر ان اجزاء و شرائط، در مسمی اخذ نشده است نه وجودش و نه عدمش. لابشرطی در مقام، غایتش عدم اخذ ست. در حالی که ادعاء مرحوم اخوند این است که ان ها، جزء مستعمل فیه هستند سائر اجزاء و شرائط. این که لابشرط اخذ شده است، این درست نمی کند که پس استعمالش در مجموع اجزاء، حقیقت است. نه. شما گفتی لابشرط. لابشرط یعنی ان ها اخذ نشده است. خب اگر ان ها اخذ نشده است، زیادات اخذ نشده است، پس استعمالش در مجموعه به علاوه زیادات، می شود مجاز. مرحوم اخوند حرفش این بود اقا شما می گویید موضوع له، مسمی نماز، ارکان است. ما می بینیم که این نماز، استعمال شده است در ارکان به علاوه. شما می گویید موضوع له ارکان لابشرط است. می گوییم ارکان لابشرط، استعمال را ارکان مع سائر، حقیقت نمی کند. همین نکته ظریفش همین است. لابشرطی، رفض القید است. اخذ نکردن قید است. مشکل در استعمال در قید است. نگرفتن قید در موضوع له، این نتیجه اش این نیست پس استعمال در قید، حقیقت است. اخوند مشکلش این است. می گوید که این الفاظ، استعمال شده است در مقید. شما می گویید مقید، جزء موضوع له نیست، می شود مجاز. شما امدید می گویید نسبت به قید، لابشرط است. خب نسبت به قید لابشرط است، ان را که جزء موضوع له نمی کند. لابشرطی، سائر اجزاء و شرائطی را که این، نسبت به او، لابشرط است، از موضوع له خارج می کند. خب وقتی خارج کرد، اشکال اخوند زنده می شود. اقا ما می بینیم استعمال شده است نماز در ان ها هم. شما می گویید ان ها به نحو لابشرطی هست. این ربطی به حل اشکال ندارد.

این است که مرحوم اقای خوئی که می خواهد اجزاء، جمله من الاجزاء، یا معظم الاجزاء، با کلمه لابشرط، با اضافه کردن کلمه لابشرط، اشکال مرحوم اخوند را دفع کند، اشکال اخوند این است که ما می بینیم که این الفاظ، در مجموع استعمال شده است. نماز گفته است، استعمال کرده است در همه این اجزاء و شرائط. اخوند می گوید لازمه این دو تا قول، این است که مجاز باشد. ایشان می گوید نه. مجاز نیست. چون موضوع له لابشرط است. خب موضوع له لابشرط، ان سائر اجزاء را جزء موضوع له نمی کند. فوق لابشرط این است که ان ها، جزء موضوع له نیستند. با موضوع له سازگاری دارد. لذا خودشان گفتند، همه گفتند استعمال لفظ مطلق در مقید مجاز است. استعمال لفظ عام در خاص مجاز است با این که مطلق نسبت به قید، لابشرط است. ولی استعمالش در مقید، مقید بشود مستعمل فیه، خلاف موضوع له است. این است که لابشرطی، مشکل مجازیه استعمال…مثال خوبی هست. لابشرطی اجزاء نسبت به اجزاء اخر، نسبت به شرائط اخر، مشکله استعمال مجازی را در مجموع الاجزاء والشرائط، حلش نمی کند. غایتش این است که با او تنافی ندارد. اما استعمال در او حقیقت است، نه. می شود مثل مطلقی که شما استعمال می کنید در مقید که همه می گویند مجاز است.

و اما تصویر سوم.

تصویر سوم گفتند که الفاظی که ما این جا داریم، مثل اعلام است.

س:

ج: مطلق نسبت به قید، لابشرط است. اصلا معنی کرده است مطلق یعنی ان که نسبت به قید، لابشرط است.

و اما تصویر سوم. تصویر سوم گفتند که مشکل شما که می گویید نمی شود یک مرکب جامعی داشته باشیم، مشکل شما این است که خب یختلف این مرکب ما به اختلاف حالات، به اختلاف اشخاص. یک نماز، یک طور است. نماز یک طور است. مرکب اخر جور سوم است. مشکل شما این اختلاف حالات و تغیرات بود که می گویید جامع نداریم. گفتند که این، مثل اعلام است. چه طور در اعلام، همین اختلاف حالات است، مضر به وضع واحد هم نیست. زید را وضع کرده است برای این شخص، خب این شخص حالات متفاوته دارد. صغر دارد. کبر دارد. تام الاجزاء دارد. دستش قطع می شود. همه این ها را بهش می گویند زید. در همه این حال، بهش می گویند زید. چه طور ان جا در همه این حالات می گویند زید، تغیر حالات مضر نیست، نماز هم مثلش، مثل اعلام شخصیه است. نماز یعنی یک حقیقتی که یتغیر، یختلف به اختلاف حالات، به اختلاف اشخاص. گفتند الفاظ، الفاظ عبادات، مثل اعلام شخصیه است. کما این که اختلاف در اعلام شخصیه مضر به ان جامع شما نیست، یک امر وحدانی در بین داریم، کذلک در محل کلام هم مضر نیست.

خب این دیگر خیلی حرف باطلی هست. مرحوم اخوند هم جواب داده است. فرموده است که این قیاس شما، قیاس بحث ما که مرکبات است، به اعلام شخصیه، قیاس مع الفارق است. چرا؟

چون در اعلام شخصیه، موضوع له، بسیط است. مرکب نیست. زید را که وضع می کند، حسن را که وضع می کند برای بچه اش، برای شخصش، شخص این بچه. شخص این، یک واقعیتی هست. برای این وجود. یک واقعیتی هست. ان حالات، ان تغیرات، ربطی به ان شخصیت زید ندارد. شخصیت ان حسن ندارد. حسن را وضع کرده است برای این شخص شخیص مثلا. برای این که پسرش هست. یک چیزهایی که…این وجودی که متولد از او شده است. که این قابل تغیر نیست. این وجودی که از او متولد شده است، اسم این را گذاشته است زید. گفته است این لایتغیر است. این همان است که همان پیر هم بشود، می گویند بچه او هست. همان است که از او به دنیا امده است. در ارتکاز، ما در اعلام شخصیه، یک جامعی را احساس می کنیم. حالا ان شخصیت، ان ابنی، با ابنی بهش مثلا اشاره کرده است. به یک امر وحدانی، اشاره می کنند با کلمه فرزندم. ان که او، او یک امر وحدانی است، او که از من به دنیا امده است. او، یک امر وحدانی هست. این تغیرات، هیچ تاثیری در او ندارد.

به خلاف محل بحث ما. بحث ما در مرکبات است. این مرکبات هم یختلف باختلاف الحالات. عرض عریضی دارند. یکی صلاه مثلا غرقی هست نگاهش بکنید. یکی ان صلاه تام و کامل است. ان اجزاء و شرائطی دارد. ان خیلی با او فرق دارد. خیلی از او کمتر دارد. فرض کلام این است. جامعی…اخوند می گوید ما بناء بر صحیح می توانستیم یک جامعی درست بکنیم. بناء بر اعمی چون اثری در بین نداریم، امر وحدانی در بین نداریم، بین این مرکبات، فرض این است که جامعی وجود ندارد. جامع بسیطی وجود ندارد. جامع بسیط، مختص به صحیحی ها بود. خود مرکبات را نگاه بکنیم، شما هر مرکبی را که حساب بکنید، بر عده ای قابل انطباق است. همان ها که مصداق او هست. در ان های دیگری که یکی از این کم دارد یا یکی از این زیاد دارد، قابل انطباق نیست. حتی ان که اتم اجزاء و شرائط است، ان که اتم اجزاء و شرائط است که مرحوم نائینی امده فرموده است که ما می گوییم الفاظ برای اتم وضع شده است، همان اتم هم، اتم اجزاء و شرائط، خب ان مباینت دارد. اشتباه شد. مرحوم نائینی همین معظم را، اتم را گرفته است، منتهی صحیحی شده است. همان اتم هم، مشترک بین صحیح است و فاسد است. این را رهایش بکنیم. این طور شد پس:

فرمایش مرحوم اخوند این است که در این جا یک امر وحدانی نمی توانیم پیدا بکنیم. ما مواجه هستیم با مرکبات کثیره ای و فرض این است که اعمی هستیم، جامع بین این ها، متصور نیست. مرکبات هم که مختلف اند. این است که هر مرکبی را شما اخذ بکنید، حتی اتم، بر بقیه ها قابل انطباق نیست. لذا فرموده است قیاس محل کلام، با اعلام شخصیه، قیاسش، مع الفارق است. ان جا یک چیز جامعی را می توانیم…می توانی یک چیز جامعی را تصور بکنی، ولی در مرکبات، یک چیز جامعی را نمی توانی تصور بکنی.

س: این کلامی که از من صادر شده است با بچه که متولد شده است، چه فرق می کند. یا به قول اقای خوئی این قصیده ای که من می گویم. این قصیده. شاید بیست تا باشد. شاید صد تا باشد.

ج: این قصیده که یکی هست.

س: شاید ادامه دار باشد. صد بیت باشد یا هزار بیت.

ج: فرض این است که هزاران قصیده داریم، این قصیده بر ان ها اطلاق نمی شود.

س: این قصیده شاید تتمه هم داشته باشد. من فعلا این مقدار، شصت تا را گفتم. ممکن است فردا باز هم بهش اضافه کنیم.

ج: این قصیده ای که الان می گوییم، اگر اسمش قصیده فلان است، همین که اسمش فلان است. این قصیده. شما اشاره می کنید. این قصیده می شود موجود حاضر. اگر فردا اضافه کنم، این قصیده نیست. فردا که اضافه کرد، قصیده را عوض کرد….عیب ندارد قصیده دامنه دار باشد. ما مگر مخالف هستیم. اسم این را وضع نکردیم. این که ربطی به بحث ندارد. وضعی نکردیم. این قصیده من دامنه دار است. مگر کسی شک دارد که می شود قصیده، دامنه دار باشد.

این است که مرحوم اخوند در تصویر ثالث هم فرموده است تصویر ثالث هم ناتمام است. باقی می ماند دو تصویر دیگر که ان شاء الله عمری باقی ماند و توفیقی، ان دو تا تصویر را فردا تمامش بکنیم. می رسیم اول بحث که ثمره بحث صحیحی و اعمی است. ملاحظه بفرمایید.