اصول ـ جلسه ۰۰۱ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در اخرین امری ست که مرحوم اخوند در مقدمه بحث متعرض شده است.

اخرین امری را که متعرض شده است، در ثمره بحث است. ثمره بحث صحیح و اعم در عبادات که ثمره این بحث چیست.

مرحوم اخوند سه تا ثمره ذکر کرده است.

اولی را پذیرفته است. دومی را انکار کرده است. سومی را فرموده است که ثمره هست ولی ثمره اصولیه نیست. در طریق استنباط قرار نمی گیرد.

اما ثمره اولی.

ثمره ای که پذیرفته است. فرموده است اگر ما قائل به وضع برای صحیح شدیم، تمسک به اطلاقاتی که مشتمل بر این الفاظ عبادات هستند، ممکن نیست.

نمی شود به اطلاقات تمسک بکنیم. به اقیموا الصلاه نمی توانیم تمسک بکنیم. در جایی که شک داریم در شرطیت شیئی یا جزئیت شیئی برای مامور به. نمی دانی سوره جزء است یا نه، بناء بر قول به صحیح، نمی توانی تمسک بکنی به اطلاق اقیموا الصلاه مثلا. نمی دانی مثلا عدم احتقان شرط است در باب صوم ام لا، نمی توانی تمسک بکنی به کتب علیکم الصیام. به اطلاقش نمی توانی تمسک بکنی برای رفع مانعیت مثلا.

به خلاف قول به اعمی که بناء بر قول اعمی می توانیم ما تمسک به اطلاق بکنیم. می توانیم تمسک به اطلاق بکنیم به شرط این که بقیه مقدمات اطلاق هم محقق باشد.

گفته مرحوم اخوند، تمسک به اطلاق بناء بر اعمی صحیح است اگر. یک اگری اورده است که ان نکته دارد. این ثمره.

وجه این ثمره این است که در بحث تمسک به اطلاق، گفتند و مسلم است که از شرائط تمسک به اطلاق این است که ما صدق ان متعلق را اول بر ان مشکوک احراز بکنیم. شک داشته باشیم در اعتبار خصوصیت زائده ی بر اصل ان متعلق.

اسامی عبادات متعلقات اند. اقیموا الصلاه. کتب علیکم الصیام. این ها متعلقات احکام اند. شرط تمسک به اطلاق متعلق این است که اولا احراز بکنی صدق متعلق را. بعد شک بکنی که ایا خصوصیتی علاوه از این اصل متعلق معتبر است یا معتبر نیست، ان وقت تمسک می کنی به اطلاق.

در موضوع هم همین طور است. اسامی عبادات تاره متعلقات اند، اخری موضوعات اصلا ممکن است باشد. صلاه خودش موضوع یک حکمی واقع شده باشد. باید احراز بکنی اول صدق موضوع را. شک بکنی در اعتبار خصوصیت زائده بر این موضوع. ان وقت تمسک به اطلاق بکنید.

اما اگر شک در اصل صدق ان متعلق دارید یا شک در صدق ان موضوع دارید، تمسک به اطلاق با شک در صدق خود ان مطلق بر مشکوک معنی ندارد.

اعتق رقبه. شما اول باید احراز بکنید صدق رقبه را بر این شخص. برای این که شک داری این اعتق رقبه این را می گیرد یا نه. اول باید احراز بکنید این رقبه هست یا نه. بعد شک بکنید ایا ایمان شرط است یا نه. اعتق رقبه مطلق است. می گوید ایمان شرط نیست.

این عمل شما صوم است ام لا، اول باید احراز بکنی این عمل شما صوم است. بعد شک بکنید ایا بعد از این که صوم هست، بر این صیام صدق می کند، ایا مثلا احتقان مانع است ام لا، ان وقت می گویید کتب علیکم الصیام اطلاق دارد. روزه واجب است. چه احتقان بکنید چه نکنید.

تمسک به اطلاق منوط است مشروط است به احراز صدق ان مطلق بر مشکوک پس شک ما در چیست. شک در خصوصیت زائده باید داشته باشیم. زائد بر صدق ان مطلق.

و گرنه این تمسک به مطلق است در شبهه مصداقیه خود مطلق که هیچ کسی این را اجازه نمی دهد.

تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص محل کلام است. ولی تمسک به عام، تمسک به مطلق در شبهه مصداقیه خود عام و مطلق، هیچ کسی اجازه نمی دهد.

این قاعده در باب تمسک به عموم در باب تمسک به اطلاق.

حالا ثمره این است اگر ما صحیحی شدیم، در موارد شک، این مقدمه تمام نیست. اگر صحیحی شدیم معنایش این است که نماز یعنی نماز صحیح. اصلا ان فاسد، نماز نیست. پس اگر شما شک کردید که سوره جزء هست یا نه، شک دارید که این نماز است یا نه. وقتی شک داری در صدق خود مطلق، جای تمسک به اطلاق نیست.

بناء بر صحیحی، همه جا شک، شک در صحه و فساد، شک در شرطیه و جزئیه، شک در مانعیت و عدم مانعیه، همیشه بر می گردد به شک در صدق عنوان متعلق یا موضوع و با شک در صدق عنوان متعلق یا موضوع، لامجال برای تمسک به اطلاق.

به خلاف قول اعمی. بناء بر قول اعمی باید تفصیل داد. تاره مشکوک ما مقوم صدق است چون اعمی ها هم یک چیزهایی را مقوم می دانستند. مثلا بعضی ها ارکان را مقوم می دانستند. و اخری ان مشکوک ما یقینا از مقومات نیست. از زوائد است. شک در اعتبارش هست.

اگر مشکوک ما، مشکوک است که ایا مقوم هست یا نه، ان جا مثل صحیح است. باز هم شک داریم صلاه برش صدق می کند یا نه.

و اما…ثمره در این جا ظاهر می شود. این را مرحوم اخوند در ذیل کلامش گفته است. و اما اگر مشکوک ما قطع داریم از مقومات نیست بناء بر اعمی. قطع داریم سوره از ارکان نیست. مقوم نماز نیست. نماز بی سوره هم صلاه بناء بر اعمی. یقین داریم. شک داریم که ایا این هم معتبر شده است در متعلق. ایا سوره جزء این متعلق قرار گرفته است یا نه، تمسک می کنیم به اقیموا الصلاه. اگر در مقام بیان بود، اگر مقدمات حکمت تمام شد، می گوییم خدا گفته است نماز واجب است. بدون سوره را هم اطلاق دارد. بر بدون سوره هم صدق می کند. بر مع السوره هم صدق می کند. پس اطلاق دارد چه با سوره چه بلاسوره.

بناء بر اعمی ان مقدمه در یک فرض محقق است.

پس ثمره این شد اگر صحیحی شدیم، تمسک به اطلاق خطاباتی که مشتمل اند بر اسامی عبادات، ممکن نیست چون در اصل صدق مطلق شک داریم. و اما اگر اعمی شدیم، باید تفصیل داد. مشکوک ما اگر از ارکان، از مقومات باشد، یعنی بر فرضی که باشد، از مقومات است، ان جا هم کالصحیحی. و اما اگر از مقومات نبود، ان جا جای تمسک به اطلاق هست.

لذا این ثمره ثمره مهمه ای است. در فقه خیلی کارآیی دارد. در فقه اگر می خواهی تمسک بکنی به اطلاق خطابات، در فقه ما خیلی جاها در عبادات شک داریم این جزئیت دارد یا نه. جلسه استراحت ایا جزء نماز هست یا نه. محل اختلاف است. یک مواردی را که شک داریم خنده ای که دهانش را باز نکرده است، خودش را محکم گرفته است ولی دارد می خندد، ایا مانع نماز هست یا نه. همین سوره ایا جزء نماز هست یا نه. در حج یک مواردی را ما شک داریم. در صوم یک جاهایی را ما شک داریم. خیلی محل ابتلاء است در فقه. ایا می توانیم به اطلاقات تمسک بکنیم یا نه. می گوییم بناء بر صحیحی لایجوز. بناء بر اعمی یجوز. این ثمره مهمه است.

س:

ج: بله خود عام می شود. حالا عرض می کنیم. الان روشن می شود ان ها.

س:

ج: خود عام. خود مطلق. این جا کلمه مطلق را می اوریم چون متعلقات را معمولا مطلق اند. عام نیستند.

خب این ثمره.

بر این ثمره، اشکالاتی شده است.

عمده اش دو تا اشکال است.

یک اشکالی ست که مرحوم شیخ انصاری این اشکال را در رسائل در بحث برائت، متعرض شده است. خوب بود مرحوم اخوند هم اشکال را این جا می اورد. جواب می داد. ان اشکال اصلا انکار ثمره است. می گوید نه. ثمره ای بین دو قول نیست.

اشکال دوم می گوید ثمره هست. مرحوم اغاضیاء عراقی و من تبعه. می گویند ثمره هست. ولی ثمره علمیه صرفه هست. صغری ندارد. این در فقه، علمی نیست. ما در فقه، جایی نداریم که بند به این ها باشد. این ها فقط علمی هست. علمیه نیست. صغری را منکر شده است در فقه.

و چون بحث مهم است، ما باید هر دو جهت را بحث بکنیم. هم اصل ثمره و هم این که ایا این فقط علمیه هست یا نه. صغری دارد در فقه. مورد عمل است.

اما اصل ثمره.

شیخ انصاری در بحث رسائل به عنوان اشکال فرموده است که این ثمره، مشکل دارد. مشکلش این است که بناء بر اعمی هم تمسک به عام، تمسک به اطلاقات، جائز نیست. مستشکل می گوید بناء بر اعمی هم، تمسک جائز نیست. باز روی یک مقدمه ای.

و ان مقدمه این است. در تمسک به عام یا مطلق، که می گویند جائز نیست، دو مورد را می گویند جائز نیست.

یک، همان جایی که معنای مستعمل فیه، معنای ان لفظ را نمی دانیم بر این منطبق است یا نه. خود ان مطلق را شک در صدقش داریم. شبهه صدقیه. صدقش را شک داریم از باب این که نمی دانیم معنایش چی هست. کما علی الصحیحی این است. علی الصحیحی، ما نماز را نمی دانیم معنایش چی هست. ایا نماز یعنی اجزاء و شرائط مع السوره یا بلاسوره. خب این جا پر واضح است که تمسک به مطلق، جائز نیست.

مورد دوم این است که ما صدق مراد جدی را هم شک داشته باشیم.

فرقی نمی کند شما شکتان در صدق در مراد استعمالی باشد یا شکتان در مراد جدی باشد.

در عام و خاص خوانده اید مخصص منفصل، مراد جدی را تضییق می کند. اگر گفت اکرم العلماء، بعد گفت لاتکرم فساق العلماء، مراد جدی ما می شود عالم باشد و فاسق نباشد. اکرم العلماء، مراد استعمالی اش عام است. چنین می گویند. می گویند مخصص منفصل، مراد استعمالی را از بین نمی برد. خلل در ظهور ایجاد نمی کند. خلل در حجیت ایجاد می کند. حجیت یعنی همان مراد جدی. یعنی شما اکرم العلماء با لاتکرم فساق العلماء را که جمع کنید، می گویید اقا ان که حجت است، ان که مراد جدی هست، واجب است اکرام عالم باشد و فاسق نباشد. خب حالا اگر شما در جایی شک کردی که این شخص فاسق است یا نه، باز هم نمی توانی تمسک به عام بکنید. درست است که مراد استعمالی بر این منطبق است. ولی تمسک باید به مراد جدی باشد. به حجت باشد. مراد استعمالی قیمتی ندارد که. حجت باید تمسک بکنی. حجت شما موضوعش عالم باشد و فاسق نباشد. شما شک داری این فاسق است یا نه، باز هم نمی توانی تمسک بکنی.

کما این که تمسک به مطلق در جایی که صدق مراد استعمالی جائز نیست، کذلک تمسک به مطلق در جایی که صدق مراد جدی محرز نیست. فرق نمی کند.

این است که در مخصص منفصل هم علماء گفتند تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص…باید بگوید مخصص.

اختلافی هست. بعضی ها جائز می دانند. ولی عمده علماء می گویند جائز نیست.

این مقدمه.

گفته است بناء علی هذه المقدمه، بناء بر اعمی هم شما نمی توانید تمسک بکنید.

چرا.

چون بناء بر اعمی، درست است که مراد استعمالی کتب علیکم الصیام، مطلق صیام است. ولی مراد جدی اش، روزه صحیح است. خدا که روزه فاسد را واجب نمی کند. به قرینه لبیه.

این جا مخصص لبی. عقل می گوید اقا فاسد که ملاک ندارد. پس مراد جدی از کتب علیکم الصیام، مراد جدی صوم صحیح است.

شما اگر شک کردید که احتقان، دخیل در صوم صحیح است یا نه، شک داری در صدق مراد جدی. فکما لایجوز التمسک بناء بر صحیحی، منتهی ان جا دیگر لاکلام است. همه می گویند شک در صدق مطلق. کذلک لایجوز التمسک بناء بر اعمی چون بناء بر اعمی هم ما شک داریم در صدق مراد جدی. بناء بر اعمی هم خطابات ما تخصیص خوردند به مخصص لبی. تخصیص خوردند به مخصص لبی. و شدند ان عمل صحیح.

و به عباره اخری شما می خواهید به کتب علیکم الصیام تمسک بکنید. باید تمسک به حجت بکنید. حجت شما، کتب علیکم الصیام الصحیح است. حالا صحیحی می گوید چون صیام معنایش صحیح است. اعمی می گوید چون مراد صحیح است. اثری ندارد. مورد تمسک، حجت است. مراد جدی است. در مراد جدی، هر دو شان به یک چیز میرسند. هر دو می گویند واجب است روزه صحیح. خب روزه صحیح را شما شک دارید روزه صحیح است یا نه.

این اشکالی که مرحوم شیخ انصاری در بحث برائت مطرح کرده است.

بعد جواب داده است از این اشکال. گفته است نه. این اشکال وارد نیست.

اطاله کرده هم در بیان اشکال، هم بیان جواب که مرحوم نائینی از این اطاله خوشش نیامده است. گفته است این واضح البطلان است این اشکال. نیازی به این اطاله نبود.

شاید شیخ ان وقت که اطاله کرده است، چون اشکال تازه بوده است، فکر می کردند این اشکال، خیلی قوی هست. بعدا به مرور زمان فهمیدند که یک مغالطه است. مثلا واضح البطلان است.

ولی نه. انصافش این است که اشکال صورت دارد. شیخ انصاری هم که اطاله می کند، بیراهه نیست. بله. خیلی اوقات شده است که ما می خواستیم جواب این را بماسونیم، با زحمت جوابش را جا می انداختیم. اشکال، صورت خوبی دارد. مغالطه ای که مرحوم نائینی می گوید واضح الاندفاع است، نه. این طور نیست. اشکال، اشکال فنی است.

و لکن این اشکال درست نیست. خوب دقت بفرمایید. این اشکال وارد نیست و ثمره تمام است.

چرا.

ادعاء در جواب این است: بناء بر این که ما صحیحی بشویم، متعلق ما، موضوع ما، ضیق است. التام الاجزاء و الشرائط. هر کسی هر چیزی معنا کرد صحیح را. الذی یترتب علیه الاثر. اخوند می گفت. متعلق ما، مراد ما از این الفاظ، ضیق است. تمسک به اطلاق، مجال ندارد. این جای بحث ندارد. این صاف است.

اما بناء بر اعمی، درست است که به حکم عقل، یک تضیقی می اید. و لکن تضیقی را که می اورد، مثل تضیق عام و خاص نیست. تضیقی را که لاتکرم فساق العلماء می اورد، این بود. می گفتیم عالم باشد و لم یکن. این یک و لم یکن، اضافه می شد. اما تضیقی را که در مقام می اید، ان قیدی که در مقام می اید، و کان صحیحا، نیست. اعمی نمی گوید اقا اگر …اعمی نمی گوید که متعلق ما عبارت است از تکبیره و و و کان صحیحا. کان ندارد. اعمی هم می گوید صحیح، متعلق است. واجب ان صحیح است. صحیح یعنی ذات همه ان اجزاء. نه عنوان صحیح. اعمی می گوید امر خورده به همان مجموع اجزاء و شرائط. واجب ما روزه کامل است نه با وصف کمال تا شما بگویید اقا پس من شک دارم که این کامل هست یا نه. اعمی نمی گوید کمال. اعمی می گوید همه …واقع همه اجزاء. می گوید اگر روزه صحیح، ده جزء است. کتب رفته است روی ده جزء. روی نه نرفته است. نه ملاک ندارد. نه این که کتب رفته است روی روزه صحیح.

صحیح نمی اید توی متعلق تا شما بگویی این جا من شک دارم که صحیح هست یا نه. نه. اعمی می گوید امر می اید روی ذات اجزاء. منتهی روی همه اش امده است. نه روی اجزاء با وصف صحه. همه اش امده است.

ان وقت این که این همه اش هست یا نه…اطلاق یعنی این. از کجا بفهمیم همه اش هست یا نه، می گوید اگر مولی گفت کتب الصیام. واضح تر. مولی گفت کتب علیکم ترک الاکل و الشرب و الارتماس ووو. نگفت و ترک الاحتقان. یکی دیگر را مقید نکرد. اگر مقید به ان ها نکرد، معلوم می شود که…تمام، تمام واقع التمام است. نه با وصف تمام. واقع التمام، همین هشت تایی هست که اوردی. اگر گفت کتب علیکم الصیام، صیام را بشکافی یعنی ترک اکل ترک شرب ترک جماع ترک ارتماس و احتقان را نیاورد. احتقان را شک داریم که ایا باید ترک بکنیم یا نه. شک داریم کتب گرفته است یا نه. می گوید کتب گفت کتب نخوری. نیاشامی. مجامعت نکنی. ارتماس نکنی. همین قدر. و نگفت که و احتقان نکنی. پس اطلاق دارد. سواء احتقنت او لم تحتقن.

بناء بر اعمی، صحیح، عنوان صحیح، جزء متعلق و موضوع نمی شود. ذوات اجزاء متعلقات اند. خب ان اجزائی که تحت این است، مقوم هست، ان ها را می گیریم. غیر مقوم ها را هر کدام را شک داریم، می گوییم این اطلاق دارد. گفته است صیام. صیام هم این مجموعه هست. سواء این که احتقنت او لم تحتقن.

مرحوم نائینی این را با این زبان می گوید ان هم در ذهنش همین است. زبانش عوض شده است. مرحوم نائینی می گوید صحتی که بناء بر صحیح اخذ شده است، در رتبه قبل از امر است. امر به صحیح خورده است. اما صحت بناء بر اعمی، در رتبه متاخر بعد از امر است. امر به ذات اجزاء خورده است. بعد شما می گویی اطلاق دارد. بعد وقتی گفتی اطلاق دارد، می گویی پس صحیح همین ها هست. صحه را بعد انتزاع می کنی. اطلاق را اجراء می کنی. حدود متعلق را معین می کنی. بعد می گویی پس صحیح، همین ها هست. صحه، بعد از امر است. ان جا صحه، قبل از امر است. در رتبه موضوع است.

ان جا عنوان صحیح را دیده است. عنوان صحیح را دیده است در رتبه موضوع. بعد امر کرده است. این جا امر کرده است به ذات اجزاء. شما بعد از این که اطلاق جاری کردی، حدود متعلق را متعین کردی، بعد می گویی پس صحیح این است. بعد صحیح را معینش می کنی.

او هم همین را می خواهد بیان بکند. با این الفاظ.

اساس جواب از این اشکال، یک کلمه است. و ان این است که بناء بر اعمی، متعلق ما، به عنوان الصحیح، معنون نمی شود. متعلق ما، همان ذات، باقی می ماند. ان دلیل لبی…سرش هم این است. ان دلیل لبی که می گوید امر به فاسد نخورده است، به صحیح خورده است، دلیل لبی ما، نمی گوید که عنوان صحیح اخذ شده است. دلیل لبی ما می گوید امر می خورد به ان که واجد ملاک است. واجد ملاک کدام است. ذات اجزاء واقعی. نه عنوان صحیح.

درست گفته است که امر به صحیح خورده است. ولی امر به صحیح خورده است، با ان که صحیحی می گوید امر به صحیح خورده است، دو تا هست.

این مغالطه این جا هست.

صحیح را یک جور معنی نکنید. صحیحی می گوید امر به صحیح خورده است. اصلا متعلق ما، هو الصحیح است. اعمی می گوید امر به صحیح خورده است به یک معنای دیگری. یعنی امر خورده است به واقع ان که اجزاء را دارد. نه عنوان صحیح.

خب. خطاب می گوید که اجزاء این است. کتب علیکم الصیام. صیام یعنی این پنج تا. این پنج تا هم که بر این منطبق است. ششمی را شک دارم. کتب علیکم الصیام، نفی می کنیم این ششمی را. و می گوییم صحیح ما، همین پنج تا هست. نتیجه می گیریم کتب خورده است به تام الاجزاء. نه به عنوان تام الاجزاء. این که همه اجزاء ما این است، این با اطلاق درست می شود. این صحه، بعد از امر است. ان صحه، قبل از امر است.

و این اشتراک این صحیح ها، سبب این مغلطه شده است. این، مرحوم نائینی فرموده است.

لذا حاصل الکلام عرض می کنیم که این ثمره تمام است. بناء بر صحیحی، تمسک به اطلاق متعلق، تمسک به اطلاق موضوع، در جایی که اسامی عبادات متعلق اند، در جایی که اسامی عبادات موضوع اند، میسر نیست. و اما بناء بر اعمی، میسر است.

حالا چه طور شده است که مشهور، به مشهور نسبت دادند، با این که صحیحی هستند، تمسک به اطلاق هم در فقه می کنند. این چه طور جور در می اید، یک گیری هست که در مقام هست. مهم هم نیست. این ثمره، ثمره تمامی هست. چنان چه مرحوم اخوند فرموده است.

می ماند که صغری دارد. عملی هست این ثمره. یا این ثمره، علمی صرف است.

اغاضیاء گفته است که این ثمره، علمی صرف است. ما هیچ جا نداریم ایه ای، روایتی که ما تمسک به اطلاقش بکنیم بناء بر اعمی. شما هم این همه فقه خواندید، یک جا ندیدید تا به حال کسی تمسک به اطلاق بکند بناء بر اعمی مثلا. ان وقت این، ثمره علمی صرف است. می گوید هیچ جا نیامده است یک جایی در فقه…

س:

ج: می شود. می گوید می شود ولی علمی ست. در مقام عمل، این می شود، نشده است. می شود. امکان دارد. قابلیت دارد. گفته است راست است. این درست است. جای تمسک به اطلاق هست. صغری ندارد.

ایشان گفته است ما، جایی نداریم که تمسک بکنیم به اطلاق.

ملاحظه بفرمایید. مرحوم اخوند هم یک اشاره کرده است. کلامش موهم همین است. شاید هم اخوند این شبهه را نیاورده است، جواب نداده است، ته دلش همین بوده است. گفته است علمی ست. خیلی مهم نیست. عبارتش این است. می گوید تمسک به اطلاق بناء بر اعمی جائز است لو. یک چیزی اورده است. اگر. معلقش می کند. می گوید لو. معلوم است یک گیری دارد که این لو را می اورد. ملاحظه بفرمایید کلام اغاضیاء را فردا بیان می کنیم.

در مقابل اقای خوئی ادعاء دارد می گوید نه. در فقه هست. مثال می زند به کتب علیکم الصیام. بعضی ها امدند طرفدار اغاضیاء شدند. گفتند نه. همان اغاضیاء درست می گوید. این مثال ها هم درست نیست. ملاحظه بفرمایید تتمه کلام فردا ان شاء الله. و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.