بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در ثمرات مساله صحیح و اعم بود در عبادات.
این که می گوییم در عبادات، کلام اخوند در عبادات است. و این ثمره هم در عبادات است. معاملات باز یک داستان دیگری دارد.
عرض کردیم مرحوم اخوند سه تا ثمره ذکر کرده است.
ثمره اولی را پذیرفت.
بناء بر صحیحی تمسک به اطلاقات در جایی که شک در جزئیه شیئی یا شرطیه شیئی برای یک عبادات مرکبه داشته باشیم، بناء بر صحیحی، تمسک به اطلاق، اطلاق لفظی مراد است. تمسک به اطلاق وقتی می گویند یعنی لفظی. ان که نیاز به قید دارد. تمسک به اطلاق ممکن نیست. چون همه جا شک در صدق داریم. در حقیقت اقیموا الصلاه مجمل است. کتب علیکم الصیام، مجمل است. نمی دانیم صیامی که همراه اقتحان است، شاملش می شود یا نه. چون صیام معنایش شد صوم صحیح. به هر معنایی که صحیح را معنی بکنید.
و اما بناء بر اعمی، در جایی که مشکوک ما از مقومات نیست. بر فرض جزئیه، بر فرض شرطیه اش، از حالات است. از مقومات صدق نیست. از مقومات صدق باشد، مثل صحیح می شود. فرقی نمی کند. مثل مثلا سوره که هیچ کسی نگفته است سوره، از مقومات صدق نماز است. هیچ کدام از اعمی ها این را نگفتند. مثل احتقان در باب صوم. هیچ کسی نگفته است که این از مقومات است. معمولا مشکوکات، از مقومات نیستند. یک چیزی شک داریم در جزئیه و شرطیتش، اگر هم جزء باشد، از مقومات است، این شاید فقط این فرض است. واقعیت ندارد. معمولا مشکوکات ما ان هایی هستند که از مقومات نیستند. شک کردیم چون از مقومات نیستند.
س:
ج: خب حالا تزریق را ما نگفتیم. خب حالا عیبی ندارد. تزریق عیب ندارد کسی بگوید. ان هم نیست.
و اما در جایی که مشکوک ما، از مقومات نیست بر فرض اعتبارش، کما هو الغالب بل الدائم، این جا بناء بر اعمی، تمسک به اطلاق جایز است. می توانیم ما تمسک به اطلاق بکنیم چون اصل صدق محرز است. کلام اجمالی ندارد.
کتب علیکم الصیام، صیام اجمالی ندارد. صیام یعنی ان که امساک کند من الاکل و الشرب و الجماع و الارتماس. ان هایش را هم که ما شک نداریم. یقینا این صوم هست. نمی دانیم در صوم اعتبر عدم الاحتقان ام لا. کتب علیکم الصیام اطلاق دارد و مقتضای اطلاقش این است که احتقان، اعتباری ندارد.
خب این اشکال شد که نه. بناء بر اعمی هم چون عقل می گوید امر به صحیح خورده است، و ان که شما تمسک به اطلاقش می کنید، متعلق امر است، موضوع است مثلا. خطابات به صحیح تعلق گرفته است، اشکال این بود که فرقی بین اعمی ها و صحیحی ها هم نیست. ان که مورد اطلاق است، ما جعل فی الخطاب است. ان که بحث می کنید، مسمی است. مسمی را ما چه کار داریم. مهم ما جعل فی الخطاب است. ما جعل فی الخطاب هم که ما هو الصحیح است. منتهی صحیحی می گوید از ان باب که لفظ وضع شده است. بالوضع، بالاعتبار. اعمی می گوید بالعقل. عقل می گوید که امر به صحیح خورده است. عقل می گوید که موضوع اگر نماز قرار گرفته است، صوم موضوع قرار گرفت، این صحیحش موضوع قرار گرفته است.
اشکال این بود که مرحوم شیخ این اشکال را در بحث برائت مطرح کرده بود.
حاصل جواب هم این شد…
عیبی ندارد تکرار است. روزهای اول تکرار لابأس به. تا افراد بیایند داخل میدان.
حاصل جواب این شد که این یک خلطی هست بین صحیح ها. ان صحیحی که جزء مسمی هست، ان کلام را مجمل می کند. او صدق را مشکوک می کند. اما صحتی را که عقل می اورد، این چون داخل متعلق نمی شود، داخل موضوع نمی شود، تقید نمی اورد، این کلام را مجمل نمی کند. این صحیح مشترک لفظی شده است. ان صحیحی که جزء مسمی هست بناء بر صحیحی ها، او یعنی تام الاجزاء و الشرائط که خود ان صحیح، متعلق امر قرار گرفته است. در رتبه متعلق است. این صحیحی که عقل می گوید، این صحیح که عقل می گوید…عیبی ندارد. بگویید تام الاجزاء و الشرائط. بگو ان که ملاک دارد. این ها الفاظ است. این در متعلق امر، اخذ نشده است. این صحیح به واسطه امر، کشف می شود. وقتی گفت کتب علیکم الصیام، آن صحیحی که عقل می گوید حکم به ان تعلق گرفته است، کدام است، می گوید از همین اطلاق من کشف می کنم که این صحیح عبارت است از امساک از اکل و شرب و جماع و ارتماس. اما الاحتقان، این جزء ان صحیحی که من می گویم، نیست. چون اطلاق دارد. این صحیحی که عقل می گوید، این خطاب را که مجمل نمی کند، بماند. با خطاب، مبین می شود. با خطابات، ان که عقل می گوید، تقید اور نیست. عقل می گوید که ان را که ملاک دارد، شارع امر کرده است. ان که کامل است، امر کرده است. اما امر را اورده است روی کامل، می گوید نه. من چه کار به ان دارم. پس کامل کدام است. می گوید بچرخ کامل را پیدا کن. ما از راه اطلاق، کامل را پیدا می کنیم. از راه اطلاق، ما …می گوییم کتب علیکم الصیام. راست می گوید عقل. انی امر خورده است که کامل باشد. ان امر خورده است که ملاک داشته باشد. نه به عنوان الکامل. نه. عقل چه کار به عنوان دارد. عقل می گوید به ان که ناقص است، معنی ندارد امر کند. باید به مجموع…اما مجموع کدام است، عقل باز ساکت است. می گوید به خطاب نگاه کن. از خطاب، ان کامل را پیدا کن. می گوییم خب. کامل ما کدام است. می گوییم صوم که بر این امساک این چهارتا صدق می کند. مقیدش هم نکرد به امساک عن الاقتحان. پس ان که کامل است، آن که مامور به است، آن که ملاک دارد، عبارت است از امساک از این چهارتا. تمسک به اطلاق را ان حکم عقلی، گیردار نمی کند. بلکه ان حکم عقلی می گوید تو برو از هر راهی از جمله خود اطلاق، به ان که من می گویم، برس. کلام شارع، مجمل نمی شود با حکم عقل. بلکه با کلام شارع، به ان که عقل می گوید، ما می رسیم. این نکته فرق است بین صحیحی ها و اعمی ها. صحیحی که صحیحی ها می گویند، ان در متعلق اخذ شده است. خطاب را مجمل می کند. صدق را مشکوک می کند. اما صحتی را که عقل می گوید، نه. ان در خطاب اخذ نشده است. او به خطاب وصول پیدا می کند. با خطاب کشف می شود. این است که این مغالطه بین صحیح ان جا و صحیح این جا.
این یک جواب بود که دوباره تکرارش کردیم.
یک جواب دیگری هم بعضی دیگر دادند. گفتند که حتی…این بالاتر است. حتی صحتی را که عقل می گوید اگر همان صحت باشد، صحه هم در متعلق امر اخذ شده باشد، باز مانع از تمسک به اطلاق نمی شود. ثانیا سلمنا. این صحه هم در متعلق اخذ شده است. در موضوع اخذ شده است. خدا فرموده است نمازی را بخوان که درش ملاک است. نمازی را بخوان که صحیح است. سلمنا. ولی باز مانع از اطلاق نمی شود.
چرا.
یک بحثی هست در بحث عام و خاص که ایا مخصص لبی، مانع از تمسک به عام می شود یا نمی شود. بعضی ها گفتند مخصص لبی مانع از تمسک به عام نمی شود. اکرم جیرانی. مخصص لبی می گوید اعداء مرادش نیست. پس مرادش اکرم جیرانی که عدو نباشد. شک کردیم این همسایه ایا عدو هست یا نه، بعضی ها گفتند که اکرم جیرانی اطلاق دارد. این را می گیرد. در مخصص لبی، تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص، جائز است. اگر یادتان باشد در کفایه مطرح است این. که اخوند فرق گذاشته است بین مخصص متصل، منفصل، کالمتصل کالمنفصل، داستانی دارد.
گفتند این جا از صغریات مخصص، مقید لبی هست. این که امر خورده است به صحیح. این که امر خورده است بما فیه الملاک، به حکم عقل است. ایه و روایت که ندارد. مخصصش لبی است. عقل می گوید معنی ندارد که امر کند به فاسد. عقل می گوید که معنی ندارد که امر کند به جامع بین صحیح و فاسد. عقل است که می گوید امر، می خورد به حصه صحیحه. این مخصص لبی هست.
خب مخصص لبی، مانع از تمسک به مطلق در شبهه مصداقیه نمی شود.
ان وقت شما شک داری صوم مع الاحتقان، ایا صحیح است یا نه. داخل در ان مقید هست یا نه. فیه الملاک هست یا نه. گفتند به کتب علیکم الصیام، تمسک می کنیم و می گوییم این صوم هم واجب است. بعضی ها با مبنای تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص لبی، مساله را حل کردند.
گفتند که پس ثمره ثابت است. چون بناء بر صحیحی، مخصص لبی نیست. از اول ضیق است معنی. مجمل است. تمسک معنی ندارد. و لکن بناء بر اعمی چون مخصص لبی هست، موجب اجمال نمی شود. مانع ظهور نمی شود.
این هم یک جواب دومی هست که دادند. در کلمات هم امده است.
و لکن خب جواب ناتمام است. در جای خودش مقرر شده است، محقق شده است که نه. فرقی بین مخصص لبی و لفظی نیست. همان طور که در مخصص لفظی، شما نمی توانی تمسک بکنی به عام در شبهه مصداقیه مخصص، در لبی هم نمی توانید.
نکته ظریفش. چون مهم ان منکشف است. کاشف مهم نیست. کاشف لفظ باشد، مخصص لفظی. کاشف عقل باشد، مخصص لبی. ان که مانع از تمسک است، منکشف است که قید دارد. وجوب امده است روی اکرام جیران و لم یکن عدوا. حالا لم یکن عدوا را به لفظ اورده باشد. بگوید لاتکرم اعدائی من الجیران. یا عقل گفته باشد. ان، اثری ندارد. مهم ان منکشف است که ضیق است. مهم، ان که حجه است، ضیق است. ان مراد جدی، ضیق است. کاشفش عقل باشد یا لفظ باشد. این است که فرمودند لافرق در عدم جواز تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص. لافرق بین ان یکون المخصص لفظیا او لبیا. خب. این مرحله اول. اصل ثمره تمام است.
مرحله دوم این است که ایا این ثمره واقعا ثمره عملی هست. در عمل هم واقعا فرق می کنند صحیحی ها و اعمی ها. یا نه. این ثمره، مجرد فرض است. علمی هست.
مرحوم اغاضیاء فرموده است که این ثمره درست است. و لکن این ثمره فرضی هست. ما در فقه، در جایی نداریم یک خطابی که بناء بر صحیحی نشود به اطلاقش تمسک بکنیم. بناء بر اعمی، بشود. اصلا این وقوع خارجی ندارد. این ثمره، وقوع خارجی ندارد. فرضی هست. اگر یک خطابی بود، بناء علی الصحیحی، لایجوز التمسک. بناء بر اعمی، یجوز التمسک. اگر. ولی این اگر، اتفاق نیافتاده است. واقعیت پیدا نکرده است.
چرا.
چون خطاباتی که از شارع به دست ما رسیده است در عبادات، این خطابات، یک قسمش همین عبادات مرکبه را دارد بیان می کند. اقیموا الصلاه. اتوا الزکاه. لله علی الناس حج البیت. اجزاء و شرائط را کار ندارد.
فرموده است که این ها که خب در مقام اصل تشریع اند. در مقام بیان نیستند که ما تمسک به اطلاقشان بکنیم بناء بر اعمی. این ها در مقام اصل تشریع اند. می خواهد بگوید نماز تشریع شده است. اما این نماز چی هست، در این مقام نیستند. یکی از شرائط اطلاق این است که مولی در مقام بیان خصوصیات باشد.
قسم دوم خطابات ما، خطابات بیانیه اسمش را می گذارند. هم در باب نماز داریم. هم در باب وضوء داریم. هم در باب غسل داریم. هم در باب تیمم داریم. خطابات بیانیه. بیان کرده است که نماز چی هست. وضوء چی هست. حج. صحیحه معاویه بن عمار یک روایت بسیار مفصلی در کتاب حج. حج را بیان می کند.
فرموده است که ان ها هم خب چون در مقام بیان تمام الاجزاء و الشرائط اند، شما هر چیزی را که ان ها نیاوردند، می توانی بگویی فلایعتبر. به اطلاق مقامی. چون ان ها در مقام بیان تمام اجزاء و شرائط اند، ان جا هر چیزی را نیاورد، عدم البیان، دلیل علی عدم الاعتبار. اسمش اطلاق مقامی هست. در اطلاق مقامی دیگر فرق نمی کند صحیحی هم اطلاق مقامی دارد. اعمی هم دارد.
این است که فرموده است که این ثمره، فرض فارض است. اگری هست. این اگر، واقع نشده است. این ثمره، وقوع خارجی پیدا نکرده است.
این اشکالی که مرحوم اغاضیاء دارد که گفتیم ما اخوند هم دلش همین است. می گوید فعلی الاعمی یجوز التمسک بالاطلاق لو کان فی مقام بیان. این لو، یک چیزی را می رساند. می خواهد بگوید نمی شود. اگر. یعنی پیدا نمی کنی. در جاهای دیگر هم خیلی جاها همین طور. در مقام اصل تشریع است، این حرف اخوند است. خب این فرمایش مرحوم اغاضیاء. دل مرحوم اخوند را او شکافته است.
و لکن این فرمایش مرحوم اغاضیاء درست نیست که فرموده است این، فرض فارض است.
قبول است که بعضی از خطابات خصوصا قرآنیه، در مقام بیان، نیستند. اصل تشریع را دارد بیان می کند. کاری به خصوصیات ندارد. بعضی از خطابات قرآنیه، همین طور است. اقیموا الصلاه. هیچ کسی نمی اید به اقیموا الصلاه تمسک بکند. گفته است اقیموا الصلاه، اطلاق دارد. چه با سوره. چه بی سوره. نه. یاایها الناس. یا ایها الذین امنوا اقیموا الصلاه و اتوا الزکاه. این ها اصل تشریع را می خواهند بیان کنند. این درست است. به همین ها هم مثال زده است اغاضیاء.
اما این که همه خطابات قرآنیه این طور باشد، نه.
درست فرموده است در محاضرات. فرموده است کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم نه. این در مقام بیان است. کی گفته است که اصل تشریع است. صوم را که وارد شده است، خصوصیاتش را بیان کرده است. من کان مریضا. در سفر چه کار بکند. صیام را که بیان کرده است، اکل و شرب و مجامعه و این ها را بیان کرده است. بعضی از خصوصیات را بیان کرده است. نه. همین هم که می گوید کما کتب علی الذین من قبلکم، نمی خواهد اصل تشریع را بیان بکند. می خواهد توضیح بدهد مطلب را. کتب علیکم الصیام در مقام بیان است. هر چه که صیام است، بر شما واجب است. خودش هم بیان کرده است. عرف هم همین طور بیان می کند. صیام، امساک از اکل، شرب، مقاربه، حالا ارتماس علی قول. این کتب. حالا اطلاق دارد. چه شما احتقان داشته باشی، چه نداشته باشی.
س:
ج: مجرد تشریع نیست. درصدد خصوصیات است. یکی از خصوصیاتش این است که در شرائع سابقه هم بوده است. یکی از خصوصیات این است که در سفر نیست. برای مریض نیست. ان ها یک عده من ایام اخر.
یا همین ایاتی که راجع به وضوء است که ما سابق ها بحث کردیم یا تیمم که فعلا بحث می کنیم. نه. این ها هم در مقام بیان خصوصیات اند. اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق. دارد خصوصیات را بیان می کند. اطلاق دارد. فامسحوا بروؤسکم، اطلاق دارد. می خواهد مسحش این طوری باشد یا ان طوری. معکوس باشد. اطلاق دارد. ارجلکم. اول راست بعد چپ. یا بالعکس یا هر دو با هم. اطلاق دارد. ایه تیمم هم این طوری هست. ایه تیمم هم که فرموده است مسح بکنید وجهتان. مسح بکنید یدتان را. یک ضربه. به دو ضربه. اطلاق دارد. اول این دست بعد ان دست. اطلاق دارد. نه.
اطلاقات ایات قران ما در فقه استدلال می شود. چه طور شده مرحوم اغاضیاء می گوید نه. این ها هیچ به اطلاقاتشان…این ها جزء عبادات اند دیگر. تیمم جزء عبادات است. وضوء جزء عبادات است. ما به اطلاق این ها تمسک می کنیم نسبت به بعضی از خصوصیات.
در روایات که الی ما شاء الله. چه طور شده است مرحوم اغاضیاء…
این هم شاهد بر همانی ست که ما بارها تکرارش کردیم که مرحوم اغاضیاء، اصولی فقیه است. نه فقیه اصولی. بله. یک کم کمتر…اطلاعش به فقه خیلی زیاد نبوده است که در اصول بوده است. در اصول خیلی کار کرده است.
این هم که می بینید، دیروز هم اشاره کردیم، این که می بینید ما تمسک به اطلاق می کنیم و نمی گوییم بناء بر اعمی، از باب این که اعمی بودن، صاف شده است. حق اعمی ست، دیگر نمی گوییم بناء بر اعمی بناء بر صحیح. مبنی صحیح، حرف باطلی هست. حق، اعمی بودن است. واضح است اعمی بودنش. لذا تمسک می کنیم. اسم این ها را هم نمی اوریم. در روایات و در سنه، الی ما شاء الله در فقه تمسک می کنیم به اطلاقات خطابات. خطابات عبادات. معاملات را کار فعلا نداریم. تمسک می کنیم به اطلاق خطابات و بار می کنیم اثار را بر اطلاقشان.
این که مرحوم اغاضیاء فرموده است فرض فارض است، نه. فرض فارض نیست. این عملا واقع شده است در مقام خارج محقق شده است. اشکال اغاضیاء هم اشکال درستی نیست.
س:
ج: الان عرض می کنم. ان را در ثمره ثانیه عرض می کنم.
هذا تمام الکلام در ثمره اولی که ثمره تمامی هست. و مناقشه نه اصلش و نه وقوعش، هیچ کدام، اشکالی ندارد.
اما ثمره ثانیه.
ثمره ثانیه ثمره ای ست که صاحب قوانین گفته است و مرحوم نائینی فرموده است که صاحب ریاض هم در کلماتش دارد. و ان ثمره بعد از فراغ از این ثمره است. ان جایی که اطلاقی نداری. ان جا که نوبت به اصل عملی می رسد. ترتیب ثمرات باید همین طور باشد. اول دلیل اجتهادی. بعد دلیل فقاهتی. در جاهایی که اطلاق نداریم. اعمی گیر است. نوبت به اصل عملی می رسد.
صاحب قوانین فرموده است که مقتضای اصل عملی بناء بر صحیحی ها، این است که عند الشک، باید احتیاط بکنی. قاعده اشتغال مرجع است. بناء بر صحیحی ها. بناء بر اعمی ها، نه. بناء بر اعمی ها، داخل می شود در بحث اقل و اکثر ارتباطی. در اقل و اکثر ارتباطی هم خیلی ها برائتی هستند.
به چه بیان.
به این بیان. فرموده است که بناء بر صحیحی ها، هر کجا شک کردی در جزئیه شیئی، در شرطیه شیئی، شک شما بر می گردد به شک در محصل. شما مکلف به را می دانید. ان نماز صحیح. ان الناهی عن الفحشاء. هر کسی در صحیح هر چه که گفت. مکلف به، معلوم است. شک داری اگر بدون سوره بیاوری، ایا ان الناهی عن الفحشاء محقق شده است یا نه. شک در محصل است.
به خلاف قول اعمی. در قول اعمی، امر به ذات این ها تعلق گرفته است. عنوانی ما نداریم. امر تعلق گرفته است به تکبیره. به قرائت. به قیام. به رکوع. به سجود. شک داری که ایا این امر به سوره هم رفت یا نه. انسباط پیدا کرد یا نه. توسعه پیدا کرد یا نه. شک شما شک در اقل و اکثر ارتباطی هست. در اقل و اکثر ارتباطی هم مثلا مبنای ما برائت از اکثر است.
اگر کسی در اقل و اکثر ارتباطی هم احتیاطی شد که بعضی ها شدند. مثل مرحوم اخوند. خب فلاثمره. ولی اگر کسی در اقل و اکثر ارتباطی، برائتی شد، نه احتیاطی، تظهر الثمره.
این ثمره ای که مرحوم صاحب قوانین در اصل عملی بیان کرده است.
مرحوم اخوند جواب داده است. فرموده است که و منه انقدح. گفته است از این حرف هایی که گفتیم انقدح که این ثمره درست نیست.
ما در نوشته نوشتیم که از کجا انقدح که این ثمره درست نیست. می گوییم شاید مقصود مرحوم اخوند می گوید و منه، یعنی از ان حرف های سابق. سابق می گفت که شک در محصل هم اگر باشد، باز جای برائت است. این جاها، انقدح معنی ندارد. و منه انقدح.
س:
ج: از این حرف های این جا بطلانش واضح نشد.
بطلانش از ان حرفی ست که در مقدمات سابق بیان کرد.
مرحوم اخوند در ان بحث جامع گفت که جامع ما، المترتب علیه الاثر است. بعد گیر کرد که اگر المترتب علیه الاثر جامع باشد، لازمه اش اشتغال است. بعد جواب داد. گفت نه. چون المترتب علیه الاثر، اتحاد وجودی با اجزاء و شرائط دارند، نتیجه اش اشتغال نیست. این طور دارد بیان می کند.
مرحوم اخوند می گوید بناء بر صحیحی، شک در محصل و متحصل است. راست می گویید. ولی در شک در محصل و متحصل، باید تفصیل داد. اگر متحصل وجود اخری داشته باشد، غیر از وجود محصل، ان جا اگر شک کردی، اشتغال است. مثل طهارات ثلاث. وضوء یک وجود دارد. طهارت که متحصل است، یک وجود اخر دارد. شما اگر شک کردی در وضوء ایا ترتیب شرط است بین رجل یمنی و یسری، اگر شک کردی، باید احتیاط کنی. چون اگر ترتیب را مراعات نکنی، شک می کنی که ایا طهاره حاصل شد یا نشد. ان، وجود اخری دارد. در جایی که متحصل وجود اخری دارد، شک در محصل، مجرای اشتغال است.
و اما اگر وجود متحصل، عین وجود محصل شد. گفته است نه. این جا مجرای برائت است.
مثل محل کلام ما. محل کلام ما، متحصل ما، الناهی عن الفحشاء مثلا. یک جامع این طوری. این الناهی عن الفحشاء، اتحاد وجودی دارد با خود این نماز. این نماز، یک وجود بیشتر نیست. ان وجود، هم رکوع است و سجود است و طهور است ووو و همان وجود هم، ناهی عن الفحشاء است.
گفته است در جایی که متحصل، اتحاد وجودی داشته باشد با محصل، ان جا اگر شک کردی در محصل، در حقیقت شک داری در متحصل. شک داری در سعه و ضیق متحصل. الان نمی دانی ان الناهی عن الفحشاء به ان الناهی عن الفحشاء منبسط بر نماز مع السوره یا مطلق الصلاه. گفته است این جا جای برائت است.
این است که مرحوم اخوند می گوید انقدح واضح شد که نه. ما اگر صحیحی شدیم هم، باز این جا جای برائت هم هست. ثمره نزاع صحیح و اعمی، در اصل عملی، غلط است. اگر در اقل و اکثر ارتباطی، اشتغالی باشیم، بر هر دو مبنی اشتغال. و اگر برائتی باشیم، بر هر دو مبنی برائت. این ثمره را مرحوم اخوند نپذیرفته است.
در مقابل مرحوم نائینی فرموده است نه. این ثمره درست است. و حرف اخوند را جواب داده است.
مرحوم نائینی می دانید که از قائلین به صحیح است. منتهی صحیحی را که نائینی تصویر می کند، با برائت سازگاری دارد. ولی صحیحی را که مشهور تصویر کردند، گفته است نه. صحیح مشهور، با برائت سازگاری ندارد.
صحیح نائینی اگر یادتان باشد می گفت المرکب التام. می گفت نماز وضع شده است برای مرکب تام. ان که همه اجزاء و شرائط را دارد. اکمل الافراد. می گفت بقیه، تنزیل به منزله او شدند.
نائینی می گوید ما اگر شک کردیم که ایا سوره، جزء هست یا نه، برائت جاری می کنیم. چون امر خورده است به اکمل. این اکمل افراد را نمی دانم جزء سوره هست یا نه. شک در اقل و اکثر است. گفته است روی تصویر ما در جامع صحیحی، مجرای برائت است. ما صحیحی هستیم، برائتی هم هستیم.
ولی بر مبنای مشهور که می امدند یک جامعی بین مراتب درست می کردند. نمی گفتند فرد اکمل. جامع می گفتند. گفته است بناء بر قول مشهور، باید اشتغالی بشویم. حرف صاحب قوانین درست است.
چرا.
گفته است بناء بر مشهور، آن جامع، یک وجود منحاز از اجزاء را دارد. اقای اخوند. شما که می گویی ان جامع اتحاد وجودی دارد با اجزاء، این غلط است. جامع مشهور، وجود اخری دارد غیر از اجزاء و شرائط. این داخل می شود در همان محصل و متحصلی که دو تا وجود اند.
ادعاء نائینی این است که روی مبنای مشهور، شک در جزئیه و شرطیه، بر می گردد به شک در محصل و متحصلی که متحصل، وجودش غیر از محصل است. ادعاءش این است. می گوید مشهور، این طور می گویند. باید اشتغالی بشوند.
بعد می گوید خب. شاهد اخوند را از دستش می گیرد. می گوید خب. اگر شما می گویید مشهور باید اشتغالی بشوند، پس چرا نشدند. در فقه که رسیدند، برائتی شدند.
گفته است یادشان رفته است مبنایشان. غفلت کردند که بابا این ها صحیحی هستند. یادشان رفته است که این ها صحیحی هستند. یا نفهمیدند که صحیحی بودن، لازمه اش اشتغال است. یا یادشان رفته است که صحیحی هستند. یا متوجه نشدند. مثل اخوند. که متوجه نشده است که صحیحی بودن، لازمه اش، اشتغال است.
بحث این جا ست الان. نقطه دقیق بحث این جا ست که مرحوم نائینی ادعاء دارد. می گوید روی مبنای مشهور که جامعی درست می کنند، نه بر مبنای ما، که اکمل الافراد درست می کنیم. نه. روی مبنای مشهور که جامع درست می کنند، جامع ما، یک متحصلی ست که وجود منحاز دارد از وجود اجزاء و شرائط. شما هر وقت در جزئیه شیئی شک کردی، در شرطیه شیئی شک کردی، شک می کنی در تحقق ان متحصل که وجود اخری دارد غیر از این وجود. و هرگاه شک شما در محصل…محصل وجود اخر. مثل طهارات. گفته است هر کجا شک شما در محصلی بود که وجود اخری دارد غیر از متحصل، ان جا همه اشتغالی هستند. ما هم اشتغالی هستیم. بحث را داخل کرده است در محصل و متحصلی که دو وجود دارند نه یک وجود. اخوند می گوید یک وجود دارند. ایشان می گوید دو وجود دارد.
نگاه کنید مرحوم اسد محمد باقر صدر، طرح بحث را یک طور دیگری…اخرش همین حرف نائینی می شود و لکن یک جور دیگری اورده است بحث را طرح کرده است. نگاهش کنید. بحث دقیقی هست. تتمه کلام ان شاء الله فردا بحث خواهیم کرد.