بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در ثمره ثانیه بود.
مرحوم میرزا قمی فرموده بود که بناء بر صحیحی ها، اگر شک کردیم، در جزئیه شیئی برای مامور به یا شرطیتش، و نوبت به اصل عملی رسید، مرجع، قاعده اشتغال است. اما بر مسلک اعمی، مرجع برائت است بناء بر این که ما در اقل و اکثر ارتباطی، برائتی شویم.
مرحوم شیخ، بعد از مرحوم شیخ مرحوم اخوند، فرمودند که نه. این ثمره بار نیست. علی ای حال مشکوک ما، داخل اقل و اکثر است. چه صحیحی ها باشیم، چه اعمی باشیم، مشکوک ما داخل اقل و اکثر ارتباطی هست. این مقدار از نماز واجب است، سوره را که اکثر است نمی دانیم که واجب است یا نه.
اگر در اقل و اکثر ارتباطی برائتی شدیم، به چه بیان. به انحلال علم اجمالی. ان هایی که برائتی هستند در اقل و اکثر ارتباطی، می گویند علم اجمالی منحل است. اقل واجب است به علم تفصیلی. اکثر مشکوک است به شک بدوی فتجری البرائه.
این بزرگواران فرمودند که علی کلا القولین، مساله داخل در اقل و اکثر ارتباطی هست. در اقل و اکثر ارتباطی اگر برائتی شدی، برائت. اشتغالی شدی، اشتغال. فلاثمره.
مرحوم نائینی امد از میرزا قمی دفاع کرد. گفت نه. ثمره درست است.
کلام منتهی شده بود به فرمایش میرزا نائینی.
ایشان در دفاع از صاحب قوانین و اثبات ثمره، فرمود اگر اعمی شدیم، خب شک می شود اقل و اکثر چون اعمی ها شک دارند در سعه و ضیق. نمی داند که ده جزء واجب است یا یازده جزء. اعمی ها می گویند که تکلیف امده است روی اجزاء. روی شرائط. خب شک در شرطیه، شک در جزئیه، شک در وجوب اکثر است. شک در سعه است. دوران امر است بین اقل و اکثر. اما بناء بر صحیحی، ایشان فرموده است که این جا داخل می شود در شک در محصل و متحصل. چون بناء بر صحیحی، عنوان واجب شده است. حالا یا وجوب امده است روی خود عنوان. گفته است یجب الناهی عن الفحشاء. یا نه. عنوان قید است. گفته واجب است این اجزاء و شرائطی که ناهی از فحشاء است. بالاخره عنوان در متعلق وجوب اخذ شده است. وقتی عنوان اخذ شد، شما در هر جزئی، در هر شرطی که شک بکنید، شک در حصول عنوان دارید. شک در حصول عنوان، شک در محصل است. شک در محصل، مجرای اشتغال است.
این فرمایشی که مرحوم نائینی در دفاع از ثمره، در دفاع از میرزا قمی فرموده است.
بعد از مرحوم نائینی که مرحله چهارم می شود، امدند گفتند نه. همان حق با شیخ انصاری است. حق با صاحب کفایه است. گفتند این فرمایش نائینی درست نیست.
و این کلمه را هم اضافه کنید. نائینی فرموده است که حق با میرزا قمی هست که بناء بر صحیحی ها، جای اشتغال است. پس چرا مشهور با این که صحیحی هستند، برائت جاری کردند. گفته است ان ها …دیروز گفتیم این را. حالا یک مقدار ناقص گفتیم ظاهرا. فرموده است چون این ها غفلت کردند. یادشان رفته است که این ها صحیحی هستند. ما این طور گفتیم. یا یادشان رفته است صحیحی هستند. یا متوجه نشدند که صحیحی بودن، اشتغال است. ایشان این طور نفرموده است. فرموده است این که مشهور صحیحی هستند، مع ذلک برائتی شدند، خب اشتباه کردند. متوجه نشدند که لازمه صحیحی بودن، اشتغال است. این ملازمه را، این لازمه را نفهمیدند. و یا …ان یا دوم را یک چیز دیگر ایشان قرار داده است. و یا این که فکر می کردند بناء بر صحیحی، جامع، عنوان نیست. ان هم اشتباه در تصویر جامع. خیال می کردند بناء بر صحیحی، توهم کردند که بناء بر صحیحی هم، واجب، ذات این ها هست. جامع متحد با این ها هست. نه عنوان. یکی از این دو تا اشتباه را احتمالا مرکتب شدند. امدند برائتی شدند.
بعد از مرحوم نائینی بعضی دیگر امدند و ثمره را نفی کردند. تایید کردند شیخ و اخوند را. گفتند ثمره نیست.
در محاضرات فرموده است که همان طور که بناء بر اعمی مجری مجرای برائت است، بناء بر صحیحی هم مجری مجرای برائت است.
چرا.
فرموده است چون که بناء بر صحیحی ها، جامع ما، یا جامع ماهوی بسیط است. یا جامع ماهوی مرکب است یا جامع انتزاعی ست. از این سه حال خارج نیست.
فرموده است هر کدام باشد، ان جامع ما با اجزاء و شرائط، اتحاد وجودی دارند. جامع بسیط باشد. جامع ماهوی بسیط. خب وجود جامع ماهوی بسیط به وجود فردش هست. مرکب هم باشد، باز همین طور است. اتحاد وجودی دارند. امر انتزاعی هم که باشد، امر انتزاعی با منشأ انتزاعش وحدت دارد.
فرموده است چون که ان جامع هر کدام از این سه قسم باشد، اتحاد با اجزاء و شرائط دارد، پس امر به جامع در حقیقت امر به همین اجزاء و شرائط است. پس اگر شما در اجزاء و شرائط شک کردی، شک در حدود متعلق داری چون همین ها مامور به هستند. جامع اتحاد وجودی دارد. چون اتحاد وجودی دارد…گفته است جامع بین نمازها را بیاور. چون این اتحاد وجودی دارد با همین اجزاء و شرائط، یعنی همین اجزاء و شرائط را بیاور. چون اوردن جامع به اوردن همین ها هست.
فرموده است چون امر به جامع، امر به همین متحد مع الجامع است، پس اگر شما شک کردی در جزء و شرطی، شک داری که متعلق امر، چه مقدار است. خب هرگاه شک کردی متعلق امر چه مقدار است، می شود دوران امر بین اقل و اکثر.
همان حرف اخوند را امده است ایشان در رد مرحوم نائینی بازش کرده است. گفته است جامع هر چه هست، اتحاد وجودی دارد با اجزاء و شرائط. فالامر بالجامع امر بالاجزاء و الشرائط فالشک فی الاجزاء و الشرائط شک فی حدود مامور به.
این طور فرموده است و دفاع کرده است از مرحوم اخوند و شیخ. و حرف نائینی را نپذیرفته است. تصریح هم کرده است. گفته است این شیخنا الاستاد که این حرف را گفته است، حرف نادرستی هست. معلوم است می خواهد نائینی را ردش بکند. ناظر به رد نائینی هست. تصریح کرده است. این فرمایشی که در محاضرات در رد مرحوم نائینی فرموده است.
و لکن به ذهن می اید که و لو ایشان حالا شاگرد نائینی هست، معنی ندارد بگوییم درست مثلا نفهمیده است کلام نائینی را، ولی می شود دیگر. گاه گاهی هم می شود. کأن درست تامل نکرده است حرف نائینی را.
ما در فرمایش محاضرات، دو تا تعلیقه داریم.
تعلیقه اول این است که درست تامل نکرده است کلام نائینی را. نائینی تصریح می کند. می گوید بناء بر صحیحی، حتما، می گوید ان که می شود، گفتنی هست، امر خورده است به جامعی که وجودش منحاز از اجزاء و شرائط است. تصریح می کند مرحوم نائینی. می گوید وجوب امده است خورده است….به نماز نخورده است وجوب. می گوید وجوب امده است خورده است به ان عنوان. عنوان الناهی عن الفحشاء. حالا عنوان الناهی عن الفحشاء را خودش را اساس قرار بدهد یا غیر. ولی امر خوده است به ان عنوان که ان عنوان هم، تصریح کرده است، یا به لحاظ معلول، انتزاع شده است یا به لحاظ عله. یا به لحاظ معلول، ان اجزاء و شرائطی که مسقط اعاده و قضاء است مثلا. یا علل. گفته است ان اجزاء و شرائطی که معراج مومن است.
گفته است که ان عنوان، ان عنوان متعلق امر است. و ان عنوان، غیر از این معنون است. جامع متحد با معنون گفته است معقول نیست.
روی این حساب می گوید شک در محصل و متحصل است.
حرف درستی هست.
اگر می خواهید شما اشکال کنید بر نائینی، باید به نائینی این طور بگویید که نه اقا. جامع، یک تصویر دیگری هم دارد.
س:
ج: همین را فقط گفته است. نه.
س:
ج: به نائینی باید این طور اشکال کند پس. در مبنی اشکال کند. بگوید شما که امدید جامع را یک عنوان منحاز قرار دادی، درست نیست. نائینی حرفش این است. می گوید اقا جامعی ها اگر بتوانند جامعی درست کنند، جامع به نحو متحصل است. و وقتی به نحو متحصل شد، جای اشتغال است. خب شما بیا اشکال کن. نه اقا جامعی ها، یک راه دیگری هم دارند. ان ها را اقای خوئی هم قبول نداشت. جامع را قبول نداشت بناء بر…باید این طور اشکال می کرد بر نائینی که این فرمایش شما مبتنی بر…یکی همان شما به گردن ان ها می گذارید که جامع، عنوان انتزاعی منحاز. ولی اگر ان ها بگویند جامع متحد، این اشکال شما، مجال ندارد. خود نائینی این ها را قبول دارد. خود نائینی قبول دارد که اگر جامع متحد باشد، جای برائت است. اگر منحاز باشد، جای اشتغال است. منتهی می گوید صحیحی ها، جامشان منحاز است. شما باید روی این حرف صحبت کنید که نه. صحیحی ها جامعشان منحاز نیست.
این یک جهت که برویم سراغ این که…ان ها که جامع یا بسیط است یا مرکب است یا عنوان انتزاعی، ان ها را که نائینی هم قبول دارد. منتهی می گوید که ان ها، جامع صحیحی ها نیست. در مبنی…
این یک تعلیقه.
تعلیقه دومی که ما داریم این است که نه. ما اصلا می گوییم جامع ما اتحاد وجودی دارند. در محاضرات فرموده است جامع اگر اتحاد وجودی داشت، چه جامع ماهوی، چه جامع انتزاعی، این جا جای برائت است.
می گوییم نه. ماهوی باشد، حق با شما هست. امر به جامع ماهوی، امر به خود ذات ان شیء است. عیبی ندارد.
ولی در انتزاعی نه. جامع انتزاعی و لو با منشأ انتزاعش یک وجود دارد ولی امر به عنوان انتزاعی امر به منشأ انتزاع نیست.
خود ایشان این ها را یاد داده است به ما در فقه. در فقه یک مثالش این است. امثله زیادی دارد در فقه که اگر حکم به عنوان انتزاعی تعلق گرفت، جای اصل نیست. حالا نه اصل برائت. باز ان جا یک اصل استصحاب. بعضی جاهایش هم اصل برائت.
می گویند که شخصی که ماموم است، اقتداء کرد به امام، رفت به رکوع، امام هم در حال رکوع بود، شک کرد که در حال رکوع امام، به امام رسید که اقتداء محقق شده باشد یا نرسید. می گویند خب استصحاب بکنیم. ان وقتی که این اقا رفت به رکوع، شک داریم که ایا امام در رکوع بود یا نه. استصحاب می کنیم بقاء امام را در رکوع. ایشان اشکال کرده است. گفته است نه. این استصحاب به درد نمی خورد. چون ان که موضوع برای اقتداء است، رکع ماموم. مقتدی. حالا ماموم هم نگوییم. مقتدی. ان که اقتداء کرده است. و الامام راکع. و الحال. معیه. معیه رکوع مقتدی با امام، شرط است. استصحاب بقاء رکوع امام، ثابت نمی کند ان عنوان انتزاعی را که معیه باشد. با این که اتحاد وجودی دارند. دو تا وجود نیست. معیه، منشأ انتزاعش همان حاله رکوع امام در حالی که مامور رکوع کرده است. بقاء او. دو وجود نیست. ولی می گوید چون حکم، به ان عنوان تعلق گرفته است، و لو عنوان انتزاعی هست، ولی استصحاب بقاء رکوع امام، ثابت نمی کند معیه رکوع ماموم را با رکوع امام.
خود ایشان یاد داده است به ما. چه بسا حکم به عنوان انتزاعی تعلق می گیرد. و لکن استصحاب در ناحیه منشأ انتزاع، با این که اتحاد وجودی دارند، می گوید فائده ای ندارد. ما باید خود این عنوان انتزاعی را احراز بکنیم.
حالا این جا هم همین طور است. مشابه این است. اگر ما گفیتم که تکلیف تعلق گرفته است به عنوان الناهی عن الفحشاء. الناهی عن الفحشاء هم عنوان انتزاعی از اجزاء نماز است. شرائط نماز است. اتحاد وجودی دارد با نماز. همان که نماز است، همان الناهی عن الفحشاء است.
ایشان فرموده است که چون این امر انتزاعی، اتحاد وجودی دارد با منشأ انتزاعش، پس امر به این امر انتزاعی، امر به منشأ انتزاع است. نتیجه گرفته است پس شک در منشأ انتزاع، شک در متعلق امر است. تکرارش می کنم. ایشان فرموده است در قسم ثالث که اگر امر خورده باشد به عنوان انتزاعی، چون این عنوان انتزاعی، اتحاد وجودی دارد با منشأ انتزاعش، امر به امر انتزاعی، امر به منشأ انتزاع است. پس متعلق ما می شود منشأ انتزاع. بعد که شک داری که ایا این جزء متعلق است یا نه، می شود شک در سعه و ضیق متعلق امر.
اشکال ما این است که اگر امر خورد به امر انتزاعی، امر به امر انتزاعی، امر به منشأ انتزاع نیست. نه. امر انتزاعی خودش برای یک چیزی…
این است که در خیلی جاها استصحاب در منشأ انتزاع جاری می شود ولی برای امر انتزاعی مفید نیست. امر تکلیف به امر انتزاعی، تکلیف به منشأ انتزاع. پس شک در شرطیه و جزئیه منشأ انتزاع، شک در متعلق امر است، می گوییم نه. امر از …تکلیف از امر انتزاعی به منشأ نمی رود. این خب امر انتزاعی خودش یک چیزی هست برای خودش. برای خودش یک اصالتی دارد. درست است که اتحاد وجودی دارد، یک اصالتی دارد. اصل در منشأ انتزاع، برای امر انتزاعی فائده ای ندارد. این خودش یک اصالتی دارد. گفته است اقا این عنوان را برای من بیاور. عنوان را بیاور. درست است که عنوان، اتحاد وجودی دارد با معنونش، ولی عنوان، در ارتکاز، شیء اخری هست. امر به عنوان، امر به معنون نیست. شک در معنون، شک در متعلق امر نیست.
این که مرحوم نائینی بحث را مرتبط کرد، بند کرد به دو وجود دارند یا یک وجود، او همین را می خواهد بگوید. دو وجود نه این که دو تا وجود خارجی. می خواهد دو چیز اند یا یک چیز اند.
ما توجیه می کنیم کلام مرحوم نائینی را. نائینی می گوید هر کجا که متعلق امر، عنوان شد، عنوان یک چیز دیگری هست. نه یک وجود دیگر. یک چیز دیگر. خودش یک چیزی هست برای خودش. او یک چیز است. معنون یک چیز است. شک در معنون، شک در محصل عنوان است.
جاهای دیگر هم این را اقای خوئی در ذهنم هست گفته است. امر به عنوان تعلق بگیرد، در باب …همان نگاهش بکنید در اصول در بحث شک در محصل و متحصل. گاهی این طور عبارت می اورند. می گویند شک بکنیم در محصل، یا شک بکنیم در معنون. شک در معنون و عنوان هم، همان حکم شک در محصل و متحصل را دارد. این ها الفاظ است. مهم مرکب حکم است که ایا مرکب حکم مشکوک ما هست یا نه. بناء بر اعمی، مرکب حکم مشکوک است. چون مرکب حکم، اجزاء و شرائط اند. مشکوک است نه تا یا ده تا. بناء بر صحیحی، مرکب حکم، مشکوک نیست. مرکب حکم، الناهی عن الفحشاء است. ان که نهی از فحشاء می کند. انطباقش بر معنون مشکوک است.
این است که قسم ثالثی را که مرحوم اقای خوئی فرموده است مجرای برائت است، می گوییم نه. عنوان و معنون هم، مثل محصل و متحصل، مجرای اشتغال است.
مگر این که کسی کلا انکار داشته باشد. اصلا کسی بگوید اقا شک در عنوان معنون، محصل و متحصل هم مجرای برائت است. کلا منکر باشد، او یک بحث دیگری هست.
ولی اگر کسی قبول کرد شک در محصل و متحصل را، شک در عنوان و معنون هم، مثل محصل و متحصل است.
این فرمایش مرحوم اقای خوئی هم از این جهت قسم ثالثش، ناتمام است.
ظاهرا مرحوم اسد محمد باقر هم همین حرف ها را می خواهد بگوید. ایشان هم فرموده است عنوان انتزاعی تاره از ذات است. همان ماهوی را می خواهد بگوید. ان جا جای برائت است. و اخری عنوان انتزاعی به لحاظ یک جهت خارج از ذات است. که این جا همین طور است دیگر. الان عنوان الناهی عن الفحشاء به لحاظ یک حیثیتی هست که خارج از اجزاء و شرائط است. ان حیثیت انتهاءش عن الفحشاء، غیر از ذات رکوع و سجود و این ها هست دیگر. ظاهرا ایشان هم همین را می خواهد بگوید. تفصیل می دهد در انتزاع از حاق ذات، می گوید برائت. انتزاع از خصوصیت خارج از ذات، می گوید اشتغال. چون در انتزاع به لحاظ از خارج از ذات، ما دو چیز پیدا می کنیم. یکی عنوان. یکی معنون. درست است که وجود این ها خارجا یکی هستند. و لکن مرکبیتشان، در مقام مرکبیه، دو تا حساب می شوند.
فرمایش مرحوم نائینی در قسم ثالث، درست است و فرمایش مرحوم اقای خوئی را در قسم ثالث نمی توانیم بپذیریم.
س:
ج: صحیحی ها چند طور حرف زدند. همه شان اتحاد وجودی می گویند. وجودش را می گویند واحد است. منتهی بعضی هایشان جامع ماهوی می گویند. می گویند یک جامع تشکیکی ذوالمراتب است. و هر مرتبه ای بر یکی از این ها منطبق است. بعضی هایشان هم که به لحاظ اثر می گویند، جامع انتزاعی می گویند.
س:
ج: نه. مرحوم اخوند هم همین اشتباه اقای خوئی را کرده است. مرحوم اخوند هم امد گفت ما صحیحی هستیم و برائتی هستیم. چون اتحاد در وجود دارد. همین اشتباه را اخوند هم کرده است. مجرد اتحاد در وجود…همین را رویش فکر بکنید. نکته خوبی هست. مرحوم اسد محمد باقر هم دارد در کلماتش. مجرد اتحاد در وجود، ما را به برائت نمی رساند. عنوان و معنون هم اتحاد در وجود دارند. برائت نیست که.
س:
ج: اصلا ان که می گفت عنوان و معنون، باز هم یک اصطلاح اخری هست. می گفت گفته است که طهاره بگیرید، یعنی وضوء بگیرید. اصلا معنایش می گفت این است. عنوان و معنون نه این که عنوان انتزاعی از او. الان که ما می گوییم عنوان و معنون یعنی انتزاع بکنیم یک عنوانی را از یک شیئی نه از ذاتش. به لحاظ خصوصیه خارج از ذات…..اقای خوئی این ها را قبول نداشت. اصلا می گفت این که گفته است طهاره داشته باشید، یعنی وضوء داشته باشید. این عنوان اسم است. ان جا که می گوید عنوان، یعنی اسم ان ها است. ان جا انتزاع و منشأ انتزاع اقای خوئی نمی گفت که.
س:
ج: می گویم ان را اتحاد وجودی، لفظ هایش خوب نیست. توجیه داریم می کنیم. یعنی دو تا مرکب. نائینی دو تا مرکب. نائینی می گوید هر جا دو تا مرکب اند، جای اشتغال است. بناء بر صحیحی ها، دو تا مرکب اند. فقط اشکال ما به نائینی همین است که صحیحی ها همه شان…درست است. ایشان می گوید صحیحی هایی که حرفشان درست است، این است. دو مرکبی هستند. ما می گوییم …نظر شما این است که صحیحی هایی که حرفشان صحیح است، دو مرکبی هستند. ولی صحیحی ها همه شان که دو مرکبی نبودند. این را حق با اقای خوئی هست از این جهتش. صحیحی ها بعضی ها می گفتند نه.
خب. این فرمایش مرحوم نائینی.
تحصل در این جا که اگر اگر ما در شک در متحصل و محصل اگر ما اشتغالی بودیم که نسبت دادند به مشهور که مثلا اشتغالی هستند در شک در متحصل و محصل، بناء بر قول صحیحی ها در بعضی از فروضش، بر بعضی از تقاریبش، بعضی از تقاریبش، جای اصاله الاشتغال است. از ما بپرسند ایا ثمره هست در اصل عملی یا نه. می گوییم تقریب شما در جامع صحیحی چی هست. اگر …
اقای خوئی می گوید مطلقا. ما می گوییم نه. نائینی هم می گوید مطلقا.
ما می گوییم نه. تقریبتان در جامع صحیحی چی هست.
اگر تقریبتان برگشت کرد به دو مرکب، اشتغال است.
اگر تقریبتان به یک مرکب بود، ان جا برائت است.
لذا ثمره ثانیه فی الجمله تمام است.
هذا تمام الکلام در ثمره ثانیه.
ثمره ثالثه.
مرحوم اخوند فرموده است تظهر الثمره در باب نذر.
کسی نذر کرد که من صلی هر کسی نماز بخواند، نذر کرد این قدر بهش می دهم. حالا یک کسی امد گفت پسرم ان صلی. اگر نماز خواند پسرم. ان صلی ابنی علی لله که این قدر بهش بدهم. پسرش امد نماز خواند نماز باطل. ایا این جا اگر ان درهم را ان دینار را اعطاء کرد، برائت حاصل می شود یا نمی شود. گفتند این مبتنی است بر قول صحیح و اعم. اگر صحیحی شدیم، نه. صلاه وضع شده است برای نماز صحیح. این که نماز صحیح نخوانده است. و اگر اعمی شدیم، شامل این نماز فاسد هم می شود. این اقا که این مبلغ را بدهد، دیگر وفاء به نذر کرده است و تمام شد. برائت حاصل شد.
مرحوم اقای خوئی، یک مثال فقهی تری اورده است. مثل همین هم هست. مثال دیگری می گوید در دوره های سابق ما یک ثمره دیگری نقل کردیم. ان، فقهی تر است. در روایت است که لایصلی الرجل و بحذائه امراه تصلی. نماز نخواند مرد و در حالی که در محاذی اش، زن دارد نماز می خواند. خب. و بحذائه امراه تصلی. تصلی و لو نماز فاسد. این نماز فاسد می خواند، ما هم کنارش بایستیم. الله اکبر. می شود یا نه. می گوید این مبتنی بر بحث صحیح و اعم است. اگر صحیحی شدیم، می شود. چون گفته است و بحذائه امراه تصلی صلاه صحیحه. این فاسد است. می توانید شما کنارش بایستید. پشت سرش بایستی نماز بخوانی. اما اگر گفتی نه. صلاه، اعم است و بحذائه امراه تصلی، نماز فاسد هم زن بخواند، شما نمی توانی محاذی اش، نماز بخوانی. بله. منهی عنه است این نماز. این هم ثمره ثالثه.
مرحوم اقای خوئی در نذر، یک اشکال مختص دارد. در هر دو تاش هم یک جواب مشترکی دارد.
و اما در خصوص نذر، اشکال مختصش این است که گفته است اقا این ربطی به صحیح و اعم ندارد. النذر یتبع قصد الناذر. باید قصد ناذر را ببینیم چی هست. این که گفت لله علی اعطاء درهم ان صلی ولدی صلاه الصبح شما چه قصد کردی؟ صلی یعنی صلی صحیحه یا صلی مطلق الصلاه. این بحث مبتنی به قصد ناذر است. مبتنی بر بحث صحیح و اعم نیست. شما اعمی بشو، او قصد کرده است صلاه صحیحه را. فائده ای ندارد. شما صحیحی بشو، او قصد کرده است اعم را. باز اثر ندارد. فرموده است بحث نذر، این حرف معروفی هست، می گوید نذر، تابع قصد ناذر است. ربطی به بحث های علمی ندارد.
این اشکال را در خصوص نذر کرده است مرحوم اقای خوئی در محاضرات.
ظاهر اخوند این است که این اشکال را قبول ندارد.
مرحوم اخوند ان اشکال دیگر را کرده است که خواهیم گفت. ظاهرش این است که از این جهت، مرحوم اخوند اشکالی ندارد.
و حق هم با مرحوم اخوند است. این طور اشکالی وارد نیست. این درست است که النذر…این الان محل ابتلاء هم هست. درست است که نذر یتبع قصد الناذر. ولی کثیراما مردم می ایند از ما سوال می کنند ما این طور نذر کردیم چه کار باید بکنیم. نه این که چه طور باید عمل بکنیم. می گوید من نذر کردم چهل شب جمعه. چهل شب جمعه، متوالی هست یا غیر متوالی. نمی توانیم بگوییم هر چه که خودت قصد کردی. می گوید خودم که نمی دانم چی قصد کردم. کثیراما می ایند از متعلق نذرشان از ما سوال می کنند. و ما هم نمی توانیم جواب بدهیم که تو چه قصد کردی. خب می خندد به ما. می گوید اگر من می دانستم چی قصد کردم که نمی امدم که از حضرت اقا سوال بکنم.
این لمّش چی هست.
لمّش این است که خب یک مواردی واضح است. ناذر واضح است. طلبه بوده است. اهل بوده است. در ذهنش احضار کرده است بالتفصیل ان را که می خواهد نذر بکند که متوالی باشد نباشد. همه این ها را احضار کرده است. خب این جا می گوییم یتبع ما قصده الناذر. اما خیلی از موارد، چون به خصوصیات التفات تفصیلی ندارند، خصوصیات را ناذرین، در ذهنشان احضار تفصیلی ندارند. و لکن احضار اجمالی و ارتکازی هست که ان را نمی توانند بهش برسند. می ایند از ما سوال می کنند. می گوید اقا من گفتم نذر کردم برای امام حسین علیه السلام برای روز عاشورا. حالا چه کار کنم. این را غذا بدهم. این را مثلا برای هیئت بدهم. این را گوسفند بکشم. می گوییم ان جا متعارف در جا وقتی که می گویند نذر می کنم، چی قصد می کنند. ظاهرش این است که شما هم جزء همان مردم هستی. تو هم که گفتی نذر می کنم، همان امر متعارف را نذر کردی. ما ما هو الظاهر من اللفظ، ما هو المنسبق من اللفظ فی تلک المنطقه را می گوییم ارتکاز تو همین است.
این در وقف هم هست. در وصیه هم هست. می گوییم اقا ان جا ظاهر از این کلام در این منطقه چی هست. اگر می گوید وقف کردم این را برای مسجد، متعارف چی هست. این هست که ایا این ها را ببرم بیرون از مسجد یا نه. اگر بگوید بله. می گوییم این را هم می توانی ببری بیرون. ظاهرش همان که متعارف است. ما نمی رویم سراغ چی قصد کردی. ما می گوییم چرا این را قصد کردی. سوال نمی کنیم چه چیز را قصد کردی. می گوییم شما به ارتکازت قصد کردی ما هو المنسبق از این لفظ در ان منطقه. در ان عرف. در ان جامعه. و ان که منسبق از این لفظ است، این معنی هست. پس این معنی را عمل کن.
این است که اگر در میان مردم، می گویند که نماز تبادر می کند از نماز، نماز صحیح. این وقتی که می گفت لله علی اعطاء درهم ان صلی ولدی، در ذهنش صحیح و فاسد نبود. گفت ان صلی ولدی. ولی در ان عرف، صلی ظهور داشت در صلاه صحیح. می گوییم صلاه صحیح.
س:
ج: می گوییم اگر در ان منطقه صحیح است، فقصده. اصلا ما قصد را احراز می کنیم. نمی گوییم نذر، تابع ما قصده است. احراز می کنیم.
خیلی واضح. همین مثال را از مجتهد صحیحی بپرسیم. می گوید ظاهر صلی، صلاه صحیحه است. خب معلوم است که صلاه صحیح را قصد کرده است. همین را از اعمی بپرسیم، ادعاءش ان است. اعمی می گوید در جامعه از لفظ، اعم به ذهن می اید. پس وقتی گفته است ان صلی، ان که در ارتکازش می اید، همان اعم است.
س:
ج: صحیحی ها که نمی گوید من. صحیحی ها می گوید عرف صحیح می فهمد. من چه فائده ای دارد. استظهار عرفی. اگر هم می گوید من، از باب این که من، طریق هستم به عموم. و الا من، چه اثری دارد. ظهور. ظهورات عرفی.
این است که این که مرحوم اخوند از این جهه اشکال نمی کند، یک چیز معروفی هست النذر تابع لقصد الناذر، نه. این جا مجال ندارد.
س:
ج: پس صحیح و اعم مفید است. پس اثر دارد قول به صحیح و اعم در این مساله….اصلا او اشکال می کند. می گوید النذر تابع للقصد. ربطی به صحیح و اعم ندارد. ما می گوییم نه. ربط دارد. صحیح و اعم، یشخص ما قصده. او می گوید بپرس قصدش چی هست. ما می گوییم حالا قصدش معلوم نبود چی هست، چه کار کنیم. می اییم با صحیح و اعم حلش می کنیم. ایشان می گوید با صحیح و اعم، نمی شود حل کرد. باید به همان خودش حلش بکنیم. می گوییم نه. ما با مساله صحیح و اعم…دیگر همین خیلی واضح است. همین سوال را از صحیحی ها بکنید، می گوید گفته است ان صلی ولدی، صلاه صحیح. خب صلاه ظهور دارد. وقتی هم که نذر می کند یعنی همین لفظ بما له من الظهور. نذر که تعلق می گیرد، ناذر که لفظی را می گوید، ارتکازش این است نذر کردم نماز را، یعنی همان که نماز است. مردم می گویند نماز. همان که از نماز به ذهن می اید. در ذهنش اگر استحضار تفصیلی نبود، ارتکازی اش این است. ان ارتکازی را صحیحی می گوید، او هست. اعمی می گوید او هست. لذا ثمره از این جهت تمام است.
ان اشکالی که در ثمرتین هست، اشکال عامی هست که مرحوم اقای خوئی دارد. ملاحظه بفرمایید. یک اشکال هم مرحوم اخوند دارد. تا ببینیم که چه می شود.