اصول ـ جلسه ۰۰۵ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در ثمرات مساله هم تمام شد.

اموری را که مرحوم اخوند قبل از ورود در ادله مطرح کرده است، پایان یافت.

بعد از این امور وارد ادله قولین شده است.

اول قول صحیحی ها که مختار خودش هست و ادله را تا ان جا که امکان دارد، تایید می کند تشیید می کند. بعد هم ادله اعمی ها را می اورد و رد می کند.

اصل این که ما نیازی به ادله داریم، باید دلیل اقامه کنیم بر مدعی، در جایی ست که تصویر جامع هم بناء بر صحیحی ممکن باشد و هم بناء بر اعمی. ثبوتا هر دو تا ممکن باشد. بعد اثباتا بحث کنیم که وضع شده است برای صحیح یا برای اعم.

و اما اگر تصویر جامع ممکن نشد. حالا برای صحیحی ها ممکن نشد یا برای اعمی، لامحاله قول اخر متعین است. اگر صحیحی ها نتوانستند تصویر بکنند جامع را، خب وضع صحیحی هم لابد که جامعی باشد. گذشت در یکی از مقدمات. موضوع له خاص نیست. موضوع له عام است. اگر تصویر جامع بناء بر صحیحی ها امکان نداشت، بناء بر اعمی ها ممکن شد، لامحاله پس وضع هم برای اعم است. دیگر نیاز به دلیل نداریم. چون یک طرفش محال است. و هکذا بالعکس.

مثل مرحوم اخوند که قائل شد اعمی ها جامعی ندارند. امکان جامع بناء بر اعمی منتفی هست. و نمی توانند یک جامعی تصویر بکنند و گفت بناء بر صحیحی جامع ممکن است. دیگر نیاز به استدلال ندارد. می گوید وضع شده است برای صحیح. چون اعمی جامع ندارد.

ولی مع ذلک، استدلال کردند باز هم. شاید برای بعضی ها شبهه باشد. برای تایید بیشتر.

اخوند زبان حالش این است که ثبوتا صحیحی هستیم چون اعمی جامع ندارد. اثباتا هم دلیل اورده است. اضافه کرده است بر ثبوت. زبان حالش این است که صحیحی حق است ثبوتا و اثباتا. اما ثبوتا چون اعمی جامع ندارد. صحیحی جامع دارد. فلامحاله وضع ممکن نیست برای اعمی. متعین است ضروری ست برای صحیحی. ثانیا مقام اثبات هم صحیحی بودن را خبر می دهد.

مرحوم اخوند در مقام اثبات، چهار وجه ذکر کرده است بر اثبات صحیحی بودن.

وجه اول تبادر. همان شاه فرد علائم وضع که تبادر است، دلیل اولش هست.

گفته است که تبادر می کند از الفاظ عبادات، صحیح. هر وقت شما می شنوید، حج را می شنوید، نماز را می شنوید، روزه را می شنوید، صحیح به ذهن شما تبادر می کند. و تبادر ایه الحقیقه است. علامه حقیقت، تبادر است.

لایقال کسی نگوید که شما در بحث ثمرات گفتید که بناء بر صحیحی، لفظ مجمل است. باز این جا امدید گفتید که تبادر می کند صحیح. این ها با هم جمع نمی شود. صحیحی ها می گفتند لفظ مجمل است. تمسک به اطلاقش ممکن نیست. حالا باز شما می گویید صحیح تبادر می کند.

لایقال فانه یقال که عیبی ندارد. از جهتی واضح باشد. از جهتی اجمال داشته باشد. من وجه اجمال ندارد. از این جهت که تام به ذهن می اید. از این جهه که ما یترتب علیه الاثر به ذهن می اید. صحیح معنایش این شد. حالا یا تام یا ما یترتب علیه الاثر. هر چه معنی کنید. از این حیث اجمال ندارد. و این منافات ندارد که از حیث اجزاء و شرائطش را به ما بگویند معین کن، اجمال داشته باشد. ما از اقیموا الصلاه صلاه صحیح می فهمیم. از جهت صحیح بودن، اجمال ندارد ولی و لو که از نظر اجزاء و شرائط، از ما سوال کنند نماز اجزاء و شرائطش چی هست، می گوییم مجمل است. روشن نیست.

تبادر، انسباق و وضوح معنی ست من جهه فلاینافی اجمال معنی را من جهه اخری. لذا این اشکال را هم دفع کرده است و ادعاء کرده است که تبادر در این جا هست و تبادر هم علامه حقیقت است.

و لکن به ذهن می اید که این فرمایش درست نیست.

این که ایشان فرموده است تبادر می کند صحیح را. تبادر علامه حقیقت است، ممکن است اول ادعاء بکنیم که نه. اصلا صحیح را تبادر نمی کند. ما این الفاظ را که می شنویم، یک معنای مبهمی…قابل انطباق بر فاسد هم هست. نماز که می شنویم، نماز صحیح به ذهن نمی اید. حق با اعمی ست این جا.

س:

ج: مفهوم نماز واضح نیست. مفهوم نماز چی هست. این ها هست مع السوره یا سوره جزءش نیست. اجمال دارد. اجمال در مفهوم است. گذشت در ثمرات بناء بر صحیحی که مفهوم مجمل است.

این که ایشان فرموده است که از این حیث اجمال ندارد. صحیح به ذهن می اید من هذا الوجه اجمال ندارد. تبادر می کند از الفاظ عبادات صحیح، نه. این اول کلام است که صحیح تبادر می کند. نماز را ما می شنویم، ذهنمان می رود به نماز صحیح. نه. اگر قرینه نباشد، یک مجموعه مبهمی که با صحیح هم سازگار است. با فاسد هم سازگار است. اولا.

ثانیا…مهم این است. ثانیا در بحث تبادر گذشت که تبادری علامه حقیقت است که از حاق لفظ باشد. باید احراز بکنی از حاق لفظ است. تبادر و انسباقی که احتمال بدهی از قرائن است، قرائن حالیه قرائن مقالیه، احتمال بدهی مستند به قرائن است، علامه نیست. ما اگر هم قبول بکنیم وقتی که متشرعه می گویند نماز، نماز صحیح به ذهن می اید، باز می گوییم که این معلوم نیست که از حاق لفظ صلاه باشد. از باب این است که متداول، ان که مامور به است. ان که انجام می دهند. ان که در صدد انجامش هستند. ان که اثر دارد نماز صحیح است. پس گفت و گوی مردم هم از نماز صحیح است. همین احتمال…سلمنا وقتی می گویند نماز، صحیح به ذهن می اید. اما صحیح از حاق لفظ صلاه به ذهن می اید یا از قرائن محتفه. قرائن محتفه هم این ها محتفه است دیگر. مردم سر و کارشان با نماز صحیح است. همدیگر را امر می کنند به نماز صحیح. ترغیب می کنند همدیگر را به نماز صحیح. اثری را می خواهند داشته باشد، اثر برای نماز صحیح است. پس مقصودشان از این، این درست است. این را انصافش این است که غالب این الفاظی را که ما می شنویم از افراد، غالبی الفاظی را که ما می شنویم از افرادی که استعمال می کنند، اثار را بار می کنند و ترغیب می کنند، امر می کنند، نهی می کنند، غالبش نماز صحیح است. شاید این که از صلاه، صحیح به ذهن می اید، منشأش این قرائن است نه این که حاق لفظ باشد. خیلی سخت است که…

در بحث تبادر هم گذشت. خیلی سخت است که ما یک جایی کشف بکنیم که این تبادر، تبادر حاقی هست.

نه. اولا تبادر نیست. ثانیا تبادر باشد، تبادر حاقی محرز نیست. همین احتمال. محتمل است این قرائن سبب شده باشد، نمی توانی بگویی تبادر این جا علامه حقیقت است. این دلیل اول مرحوم اخوند و جوابش.

دلیل دوم اماره ثانیه. شاه فرد اماره، تبادر بود. اماره ثانیه صحه سلب. مرحوم اخوند می گوید که…

س:

ج: گذشت. ان ها را در مقدمات گفتیم. تصویر بناء بر غیر حقیقت شرعیه هم تصویر دارد یا نه، دو روز بحث کردیم.

و اما دلیل دوم، صحه سلب. گفته است بالمداقه، بالدقه، نمازی را که بعضی اجزاء و شرائط را ندارد. حتی اجزاء و شرائطی که مقوم نیستند. طمانینه ندارد. یکی مثل کلاغ همین طور سرش را می گذارد، تند تند بر می دارد. طمانینه ندارد. مردم می گویند که این نماز نیست. سلب می کنند نماز را از نماز باطل. می گوید تو نماز خوان نیستی. این ها که نماز نیست تو می خوانی.

درست است گفته است گاهی این را می گویند نماز. ان، بالمسامحه است. بالدقه می گویند نماز نیست. بالمسامحه می گویند نماز هست.

صحه سلب اماره بر این که در ان معنی، حقیقت نیست. معنای حقیقی، شامل …نه ان معنی حقیقت نیست. معنای حقیقی، شامل او نمی شود. اگر معنای حقیقی نماز، شامل می شد نماز فاسد را، صحه سلب نداشت. این که ما می توانیم صحه سلب کنیم، معلوم می شود که برای جامع نیست. جامع را نمی شود از فردش سلب کرد.

فرموده است که صحه سلب بالمداقه، کلمه بالمداقه را اورده است که می گوید دقت بکنید. قبول دارد اخوند گاهی به فاسد هم می گویند نماز. می گویند نمازت باطل است. ولی می گوید که این بالمسامحه است. این هم وجه ثانی. دلیل ثانی مرحوم اخوند.

و لکن این دلیل هم علیل است.

این که مرحوم اخوند ادعاء کرده است صحه سلب را، عکسش به ذهن اقرب است. بالمسامحه سلب می کنند. بالمداقه حمل می کنند. این عبارت بالمسامحه و بالمداقه را جاهایش را باید عوض کرد. وقتی به ما می گویند این نمازش نماز باطلی هست. بطلت صلاته. این را ما احساس تسامح نمی کنیم. احساس مسامحه نمی کنیم. درست است که گاهی هم می گویند نماز نیست این. ولی وقتی می گویند نماز نیست، یک نوع عنایت احساس می کنیم. مکابره. به بچه ات می گویی این نماز نیست که تو می خوانی. می گوید پس چی هست اگر نماز نیست. ورزش می کنم؟ ان وقت می گویی عزیزم وقتی گفتم نماز نیست، یعنی نمازی که خدا می خواهد نیست. یعنی صحیح نیست. ان بچه هم قبول نمی کند که بهش بگویی ان هایی که تو می خوانی، نماز نیست. حالا یک طمانینه ندارد، نماز نیست؟ نمی شود گفت نماز نیست. یک ذکر رکوع ندارد نماز نیست؟ این ها گفتنی نیست.

خدا رحمت کند مرحوم اخوند را. خیلی ولع داشته است که صحیحی بودن را ثابت کند. نمی شود گفت به یک ذکر رکوع دیگر به این نماز نمی گویند حقیقتا. این ها گفتنی نیست.

س:

ج: بی وضوء. استدبار می کنند در نماز. چیزی می خورند. اصلا در حال نماز احداث حدث می کنند.

نه. این ها لااقلش روشن نیست. گذشت در صحه سلب باید بالمداقه صحه سلب داشته باشد. الان ما گیر داریم. این که می گوید این نماز نیست، بالمداقه است. حرف مرحوم اخوند حق است. یا بالمسامحه است. حالا ما ادعاء نمی کنیم بالمسامحه است ولی انصافش این است که لااقل، لااقلش این است که بالمداقه را هم احراز نکرده ایم.

لذا این دو تا اماره حقیقت که جزء امارات حقیقت است، در این جا ناتمام است.

وجه سوم کثره استعمال نماز در لسان شارع.

نماز استعمال شده است در صحیح. نماز سلب شده است. گفته است لاصلاه بمجرد این که یک شرطی را ندارد. حتی شرط کمال را ندارد. لاصلاه لجار المسجد الا فی المسجد. هم روایات اثباتیه هم روایات نفییه، منسبق از این عناوین در این دو طائفه از روایات، نماز صحیح است. نمی شود بگویی همه این ها مجاز است. بلااشکال موضوع الصلاه قربان تقی الصلاه معراج المومن و هکذا و هکذا موضوعش نماز صحیح است.

مرحوم اخوند ادعاء کرده است اگر کسی بگوید که نه. موضوع در این جا ها صلاه صحیحه است نه ذات صلاه. منفی در لاصلاه الا بطهور، صلاه صحیحه است نه ذات صلاه، گفته است نه. این خلاف ارتکاز است. ارتکاز…

در ارتکاز ما این است که این اثار بر ذات نماز بار شده است. پس معلوم…و چون اثار برای صحیح است، پس ذات نماز هم همان صحیح است. الصلاه معراج المومن معراج المومن را مترتب کرده است بر ذات صلاه. پس معلوم می شود اسم صلاه هم همان …ذات صلاه معلوم می شود همان صلاه صحیحه است. اگر ذات صلاه اعم بود، اثر را نمی توانست بر ذات صلاه بار کند. باید اثر را بر حصه بار می کرد. الصلاه الصحیحه قربان کل تقی. این که اثر را بر ذات بار کرده است، این که اثر…

این که نفی کرده است از ذات، حتی در لاصلاه لجار المسجد الا فی المسجد که شرط کمال است، می گوید ان جا هم ذات صلاه را نفی کرده است نه نماز صحیحه را. چرا. چون …نه نماز صحیحه را یا نماز کامله را. نه. ذات نماز را. چرا. چون اگر ذات نماز را نفی نکند، به غرضش که مبالغه هست، نمی رسد. لاصلاه لجار المسجد الا فی المسجد. لاصلاه الا بطهور به غرض مبالغه این طور بیان می کند. تاکید. کی می شود این تاکید؟ وقتی که نفی بکند ذات نماز را. منتهی ذات نماز را نفی کرده است در لاصلاه الا بطهور حقیقه. در لاصلاه لجار المسجد الا فی المسجد، ادعاء. چون نماز جار المسجد در غیر مسجد که صحیح است. ولی می گوید که ادعاء کرده است. در همه این ها حتی در جایی که شرط کمال را ندارد. لاصلاه لجار المسجد الا فی المسجد می گوید که این جا هم نفی ذات است. چون اگر نفی ذات نکند، بگوید نماز کامل نیست الا در مسجد، دیگر مبالغه حاصل نشد. اهمیت حاصل نشد. تاکید نشد. اگر می خواهد تاکید کند که ظاهر خطاب است. اگر می خواهد مبالغه کند که ظاهر خطاب است، باید نفی کند ذات نماز را. منتهی ذات نماز را نفی می کند ادعاء لاحقیقه.

س:

ج: اعمی می گوید ذات را نمی توانی نفی کنی چون ذات نماز که هست.

مرحوم اخوند ادعاءش این است که چه اخبار مثبته، چه اخبار نافیه، دو طائفه از اخبار، این ها اثباتشان برای ذات صلاه است. ذات این عبادات است. نفیشان نفی ذات است و هذا کاشف که ذات نماز، همان صحیحه است. چون اگر ذات نماز اعم بود، نمی توانست ذات نماز را نفی کند. نمی توانست روی ذات نماز اثر بار کند. ذات نماز اگر شامل فاسد هم می شد، غلط بود که بگوید ذات نماز، قربان کل تقی. این که می تواند بگوید ذات نماز قربان کل تقی، این وقتی درست است که معنای نماز، نماز صحیحه باشد. ان وقت ذات نماز می شود قربان تقی. و گرنه باید بگوید که نماز صحیح قربان کل تقی. یک مقدمه را گفته است اول. یک ادعاء. می گوید اثار و نفی…هست در عبارتش این نکته ای که عرض می کنم. راجع به ذات است. ثبوت اثر برای ذات، نفی ذات در وقت انتفاء بعضی از شرائط، این دلالت دارد که ذات این ها هم همان صحیحه است. چون اگر ذات این ها صحیح نبود، نمی توانست اثار را برای ذات بار بکند. این طور فرموده است. بناء بر اعمی نمی تواند بگوید ذات صلاه، قربان کل تقی. باید بگوید صلاه صحیحه قربان کل تقی. ولی بناء بر صحیحی چون ذات لیس الا صحیح، می تواند بگوید ذات نماز، قربان کل تقی و چون ظاهر از صلاه قربان کل تقی، ظاهرش ذات است، پس این کشف می کند که مسمایش هم همان ذات است.

این هم وجه ثالثی که مرحوم اخوند این جا اورده است.

و لکن این وجه ثالث هم درست نیست.

ما کثره استعمال را قبول کردیم اگر یادتان باشد. گفتیم اطراد همین کثره استعمال است. اماره ثالثه. کثره استعمال اماره الحقیقه. ولی کثره استعمال بلاقرینه. ما گفتیم مجرد استعمال اعم است از حقیقت و مجاز. الاستعمال اعم من الحقیقه و المجاز.

به اخوند عرض می کنیم شما می خواهید به اصل استعمال استدلال بکنید. الاستعمال اعم من الحقیقه و المجاز. یا می خواهید به کثره استدلال بکنید. بعید نیست می خواهد …می گوید اخبار عدیده و طوائف روایات، ظاهرش می خواهد به کثره استدلال بکند. شیوع استدلال بکند.

می گوید کثره استعمال اماره حقیقت است، این در جایی ست که بلاقرینه باشد. و این مواردی را که شما می گویید، این ها یا واضح است قرینه دارد یا لااقل محرز نیست بلاقرینه اند.

قرینه چی هست.

اخبار مثبته اثار. اخبار مثبته خواص. خب خود محمول، این را هم گفتند در جای خودش، چه بسا خود محمول قرینه است بر این که مراد از موضوع چیست.

اگر گفت لاتضرب احدا. احد اطلاق دارد. ولی لاتضرب قرینه است که، محمول ما هست، که این احد از اشخاص است. چون میت قابلیه ضرب ندارد. ضرب یعنی ایجاد الم نه زدن که شما در ذهنتان هست. فارسی ترش بگوید درد ایجاد نکن به هیچ کسی. درد ایجاد نکن به هیچ کسی، گفته است هیچ کسی ولی ان هیچ کسی یعنی هیچ کسی من الاحیاء. به قرینه محمول.

کثیراما در فقه ما از محمول می رسیم به موضوع. خیلی اوقات هم از موضوع به محمول می رسیم. عیب ندارد. هردوش هست. همان طور که ممکن است موضوع قرینه بر محمول باشد، محمول هم می تواند قرینه بر موضوع باشد.

اگر گفتند من افطر کسی که من شرب الخمر فی ملا العام ضرب عنقه، می گوییم این ضرب عنقه چون یک محمول بزرگی هست، این من شرب یعنی با التفات به حکم و موضوع. جاهل را نمی گیرد.

محمول هم می تواند قرینه برای موضوع باشد.

این جا هم همین طور است. محمول ما اثار است. ترتب اثار. اثار را بار کردم. الصلاه معراج المومن. می گوییم چون این خواص را بار کرده است، اثر را بار کرده است، اثر هم لایترتب الا علی الصحیح پس می گوییم اقا این که الصلاه این جا مراد صحیح است، به خاطر این قرینه است. صلاه این جا صحیحه اراده شده است. راست می گوید. این قابل انکار نیست. ولی نه این که ذات صلاه را در این …نه. ممکن است ما بگوییم الصلاه وضع شده است برای اعم، اما این جا مرادش الصلاه الصحیحه است. به قرینه محمول. با این هم می سازد.

اخوند می گوید الصلاه یعنی ذات الصلاه. می گوییم نه. از کجا می گویی ذات الصلاه. الصلاه یعنی صلاه صحیحه. به تعدد دال و مدلول. نه این که صلاه را استعمال کرده است در صحیحه. تا بگویی بناء بر اعمی می شود مجاز. نه. صلاه یعنی همان ذات نماز و صحیح هم باشد. قربان کل تقی. از کجا گفتی و صحیح هم باشد؟ به قرینه محمول. قرینه داریم ما می گوییم …همین اعمی هم این طور می گوید. صلاه وضع شده است در ذات نماز. نه نماز صحیح. ذات نماز و صحیح باشد، قربان کل تقی. با اعمی هم سازگاری دارد.

روایات نافیه می گوید لاصلاه الا بطهور. خب اعمی می گوید درست است. لاصلاه الا بطهور با مبنای ما هم می سازد. چون می خواهد مبالغه کند، چون می خواهد تاکید کند، ادعاء می کند مسامحه می کند و می گوید که این نماز نیست. با این هم می سازد. با تاکید این هم می سازد. لاصلاه صلاه وضع شده است برای اعم. خب شما اعمی که می گویید فاسد هم نماز است، پس چرا می گوید لاصلاه، می گوید ادعاءً گفته است لاصلاه. به غرض مبالغه. با ان هم می سازد.

این که مرحوم اخوند صحه را این جا خارج می کند در روایات مثبته و ذات را می گوید مفید است در روایات نافیه، نه. در روایات مثبته، ان که موضوع اثار و خواص هست، حصه است. نه ذات. حصه بودن را از محمول می فهمیم. ان که در روایات نافیه است، ادعاء است نه حقیقت. ان ادعاء با اعمی هم می سازد. همان طور که در ذهن بعضی رسید.

مرحوم اخوند در تعلیقه در هامش کفایه خودش بر این وجه ثالث یک اشکال دیگری کرده است و ان اشکال دیگر این است که فرموده است این جا ما نمی توانیم از این روایات مثبته یا نافیه، کشف بکنیم وضع را. نمی توانیم. وجه ثالث را در هامش خودش مناقشه کرده است.

به چه بیان.

فرموده است که ما در روایات مثبته و نافیه، مراد را می دانیم. می دانیم این که می گوید الصلاه معراج المومن، مرادش نماز صحیح است. مراد را می دانیم. این که می گوید لاصلاه الا فی المسجد لاصلاه الا بطهور، مراد جدی را می دانیم نماز صحیح است نماز کامل است. مراد را می دانیم. شک ما در کیفیه اراده است. ایا به نحو حقیقت اراده کرده است یا لاعلی نحو الحقیقه. فرموده است که در جایی که ما مراد را می دانیم، از کلمات قصار مرحوم اخوند است. نعلم ما اراد را و لانعلم کیف اراد. ان جا اصل عقلائی نداریم. ان جا ما نمی توانیم به اصاله الحقیقه تمسک کنیم. اصاله الحقیقه برای شک در مراد است. نمی توانیم بگوییم اصل در این استعمال حقیقت است چون ما مراد را می دانیم، کیفیت اراده را نمی دانیم. چه طور اراده کرده است این را. اگر وضع برای صحیح باشد، یک طور اراده کرده است. اگر وضع برای اعم باشد، یک طور دیگر اراده کرده است. او به یک دال اراده کرده است. این جا به دو تا دال اراده کرده است. ما مراد را می دانیم. مراد نماز صحیح است. چه طور اراده کرده است، نمی دانیم. در جایی که مراد معلوم است، کیف اراد مجهول است، ان جا ما اصل عقلائی نداریم. اصاله الحقیقه برای شک در مراد است.

گفته است رایت اسدا. نمی دانم حیوان مفترس را اراده کرده است یا رجل شجاع را. ان جا می گویند اصل این است که حقیقت را اراده کرده است. معنای حقیقی را اراده کرده است. اما اگر شما می دانی از اسد حیوان مفترس را اراده کردم. نمی دانی استعمالش حقیقی ست یا مجازی، نه. ان جا اصل عقلائی نداریم.

در هامش خودش ملتفت شده است که این وجه، وجه ناتمامی است.

عرض ما این است که نوبت به این حرف ها نمی رسد. قبل از این این وجه ناتمام است.

ما به این استعمالات نمی توانیم استدلال بکنیم. چون این استعمالات…همین یک کلمه. ما به این استعمالات نمی توانیم استدلال بکنیم چون این استعمالات محرز نیست که بلاقرینه هست. محرز نیست که نماز را در ذات نماز استعمال کرده است بلاقرینه. نه. شاید قرینه داریم. قرینه اش همان که عرض کردیم. لذا وجه سومی هم که اورده است، ناتمام است.

س:

ج: این جلوتر است. از اولش …شما اصلا بگو اصل…ما جلوتر صحبت می کنیم. می گوییم این استعمالات…مجرد استعمال که اعم از حقیقت و مجاز است. خود مرحوم اخوند بارها گفته است.

می ماند کثره استعمال. کثره استعمال هم وقتی اماریه دارد که…ما چه کار به اصول عقلائیه داریم. اماریه در جایی ست که احراز بکنی بلاقرینه است. شما نمی توانی در این جا احراز بکنی که این استعمالت…کثره بلاقرینه…نه. ان اصاله عدم القرینه است. ان ربطی به اصاله الحقیقه ندارد. …به کثره داریم استدلال می کنیم نه اصل استعمال.

این وجه ثالث و جواب وجه ثالث.

و اما وجه رابع که دیگر خودش در کفایه مناقشه کرده است. گفته است دیدن واضعین.

دیدن واضعین بر این است روش واضعین و مقنین بر این است که اگر یک اسمی را برای مرکبی می خواهند بگذارند، اسم را برای صحیحش می گذارند. دیدن واضعین این است که در مرکبات، لفظ را برای صحیح وضع می کنند. لمّش چی هست؟ چون غرض از وضع، تفهیم و تفهم است. ان که نیاز دارند مردم، فهماندن صحیح است. صحیح محل ابتلاءشان هست. فاسد، احیانی هست. ان که غالبا نیاز دارند، تفهیم صحیح است. میوه بخور، میوه صحیح را. شنیدید می گویند اصل صحت است. اصل عقلائی. خانه را به من بفروش یعنی خانه صحیح را. ماشین را ازت خریدم یعنی ماشین صحیح را. ان که محل ابتلاء عموم مردم است و می خواهند ان را تفهیم بکنند به مخاطبینشان، ان صحیح است. احیانی ست که خواسته باشند بگویند که این فاسد است. یا فاسد را بیاور. بخر. ان ها نادر است. غالبش این است. چون حکمت وضع، تفهیم و تفهم است. غالبا هم تفهیم و تفهم در صحاح است. نه فاسدها. نتیجه می گیریم پس دیدن واضعین هم روش واضعین هم همین است که لفظ را برای صحیحش وضع کنند. نه برای جامع. این هم وجه چهارم اضافه کرده است که شارع هم علی الظاهر، ان هم یکی از واضعین است. علی الظاهر همین راه را رفته است. شارع مقدس نیامده است یک راه مثلا برای خودش اختراع بکند. در این امور عقلائیه، ظاهر این است که مثل همان عقلاء حرکت کرده است. ان هم وضع کرده است برای صحیح.

این وجه چهارمی که مرحوم اخوند اورده است.

بعد خودش فرموده است این وجه چهارم گرچه نزدیک است…حاضر نشده است از این هم دست بردارد. گرچه نزدیک به ذهن است. ذهن ادم همین را می گوید که مثلا عقلاء وضع می کنند برای صحیح و شارع هم راه همان ها را رفته است. قریب به ذهن است. ولی اگر یکی هم منع کرد، نمی توانیم جوابش بدهیم. یکی بگوید نه. دیدن عقلاء این است که برای جامع وضع کنند چون جامع ان غرض را می رساند. شما مگر نمی گویید غالبا صحیح را، احیانا فاسد را. پس به هر دو نیاز دارند. خب می اید برای جامع وضع می کند، تا کلا نیاز را برطرف بکند. گفته است که قریب به ذهن است ولی قابل منع است.

حالا نگفته است قابل منع است از چه جهت منع بکنیم؟

اصل دیدن را منع بکنیم؟ شاید نظر مبارکش این است که اصل دیدن را منع بکنیم. دیدن عقلاء بر این است که برای صحیح وضع می کنند، نه. دیدن عقلاء این است که برای جامع. چون به هر دو مردم نیاز دارند بفهمانند. برای جامع وضع می کنند. می خواهید صحیح را بفهمانید، خب جامع را بر صحیح منطبق می کنی، حقیقت است باز هم دیگر. انسان وضع کرده است برای همان که انس دارد. حالا صحیحش نحیفش، برای جامع انسان وضع کرده است. حالا یک دست هم نداشت، بهش بگویی انسان، باز هم عیب ندارد.

یا می خواهد بگوید که قابل منع است ان مقدمه دومش. منع بکنیم. بگوییم کی گفته است که شارع مثل بقیه است. نه. ممکن است این را منع بکنیم. مقدمه ثانیه را منع بکنیم. چه می دانیم شاید شارع ما، راه عقلاء را در این جا نرفته است. عقلاء برای جامع وضع کردند. ولی شارع چون بدش می اید از فاسد، از اول برای صحیح وضع کرده است. شاید. چون شارع همه اش به صحیحی ها می خواهد امر بکند. نیاز شارع این است …شارع که نمی خواهد نیاز مردم را برطرف کند. شارع می خواهد نیاز خودش را برطرف کند. نیاز شارع هم به صحیحی ها هست. می خواهد امر کند به صحیح. می خواهد اثر بار کند برای صحیح. ترغیب بکند برای صحیح. همه اش صحیح است. صحیح و صحیح. گفته است پس من هم این الفاظ را وضع کردم برای صحیح. با این هم سازگاری دارد.

سیاتی تتمه کلام در این وجه چهارم در ادله اعمی.

هذا تمام الکلام در ادله صحیحی ها. تمامش مناقشه داشت. ثم ورد اخوند در ادله اعمی. ملاحظه بفرمایید ان شاء الله روز شنبه.