بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در ادله اعمی ها بود.
اخرین وجهی که استدلال کرده بودند، به باب نذر استدلال کردند.
گفتند که اگر شخصی نذر بکند ترک صلاه را در یک مکان مکروهی کالحمام. نذر بکند که در حمام نماز نخواند. این نذر منعقد است. لعل المشهور هم می گویند که این نذر منعقد است. چون ترک نماز در حمام رجحان دارد. ترک بکند نماز را در حمام، خب جای دیگر نماز می خواند دیگر. رجحان دارد. و اگر این شخص در این حمام نماز خواند، بلااشکال حنث کرده است. بر فرض وقوع نذر، این حنث کرده است. در حالی که نمازی را که در حمام می خواند، خب فاسد است. پس معلوم می شود که متعلق نذر، ان جامع است که منطبق می شود بر نماز فاسدی که این ناذر می خواند که در نتیجه حنث نذر محقق می شود.
دو تا مطلب را به هم ضمیمه کرده است. نذر منعقد است. حنث حاصل می شود. فلامحاله این نماز نباید در صحیح استعمال شده باشد. چون اگر در صحیح استعمال شده باشد، حنث نکرده است. خب نمازی را که می خواند، باطل است.
بلکه ترقی کرده است. گفته است اگر بناء باشد این نمازی که نذر شده است ترکش، اگر بناء باشد این نماز نماز صحیحه باشد، یلزم من وجود نذر، عدم نذر. نذر کرده است نماز صحیحه را. خب به نذر این می شود باطل. بعد از نذر می شود باطل. خب تا شد باطل، دوباره نذر منتفی می شود. یلزم من تعلق نذر و وجود نذر به نماز صحیح، یلزم بطلان النذر. چون به تعلق نذر، این نماز باطل می شود. خب اگر بناء باشد متعلق نذر هو الصحیح باشد، به نذر می شود باطل. یلزم من تحقق نذر، عدم تحقق نذر. و هر چه که لازم بیایید از وجودش، عدمش، ان هیچ وقت محقق نمی شود. چیزی که تا وجود گرفت، معدوم می شود، یلزم من وجودش، وجودش، علت عدمش هست، آن هیچ وقت محقق نمی شود. در حالی که ما می بینیم این جا نذر منعقد است. حنث محل اتفاق است. پس نتیجه می گیریم که متعلق نذر، نمی تواند نماز صحیح باشد. متعلق نذر جامعی ست که منطبق می شود بر نماز فاسد. این دلیل پنجم اعمی ها.
مرحوم اخوند جواب داده است از این دلیل.
فرموده اولا نتیجه این دلیل این است که نذر به صحیح تعلق نمی گیرد. بحث ما در این است که وضع برای صحیح تعلق گرفته است. خب نذر به صحیح تعلق نمی گیرد. خب این ملازمه ندارد که پس وضع هم برای صحیح تعلق نمی گیرد. ما بحثمان در وضع است که ایا اسامی عبادات، وضع شده اند برای خصوص صحیح یا برای اعم. شما می گویید نذر به صحیح تعلق نمی گیرد. خب نذر، در خصوص نذر می گوییم نذر به جامع تعلق گرفته است. نذر به صحیح تعلق نگرفته است و نمی تواند بگیرد، این لازمه اش این نیست که وضع هم نمی تواند به صحیح تعلق بگیرد. اولا.
ثانیا فرموده است که نذر هم به نماز صحیح تعلق می گیرد. ارتکازا هم همین طور است. انسان نذر می کند که نماز صحیح را در حمام نخواند. نه جامع منطبق بر فاسد. ادمی نذر می کند که نماز صحیحش را نخواند تا به سبب این نذر، صحیح را این جا انجام ندهد. صحیح را یک جای دیگر انجام بدهد. فرموده است متعلق نذر همان صحیح است. اسامی عبادات، وضع شدند برای صحیح. نذر هم تعلق گرفته است به صحیح. اما این که می بینید به نماز باطل، حنث صورت می گیرد، این که می بینید از وجودش عدمش لازم نمی اید، سرش این است که متعلق نذر، ما هو الصحیح است قبل از تعلق نذر. نماز در حمام ان قسم صحیحش، صحیح است قبل از تعلق نذر. نذر تعلق گرفته است به نماز صحیح. یعنی صحیح فی حد نفسه. نه صحیح فعلی. اگر نذر به صحیح بالفعل تعلق گرفته باشد، راست می گویید. یلزم من وجوده عدمه. ما صحیح بالفعل نداریم. حنث دیگر محقق نمی شود چون ما صحیح بالفعل نداریم بعد از نذر. و لکن این غلط است. نذر تعلق گرفته است به صحیح با قطع نظر از نذر. منتهی وقتی نذر بهش تعلق گرفت، دیگر می شود باطل. ان عیبی ندارد. ان که ما برای حنث نیاز داریم، ان که ما نیاز داریم که لایلزم من وجوده عدمه، صحیح قبل از نذر است. من نذر کردم ان که صحیح قبل از نذر است. و لو بعد از نذر باطل است. نذر کردم صحیح قبل از نذر را. خب اگر ان را من بیایم بخوانم، حنث حاصل می شود و لو باطل است. خب این صحیح قبل از نذر که هست.
مرحوم اخوند قبول کرده است این مساله را که نمازی را که می خواند باطل است. منتهی می گوید حنث هم محقق می شود چون نذر کرده است نماز صحیح لولا النذر را. خب الان برود نماز بخواند در حمام، این نماز در حمام لولا النذر صحیح است و حصل الحنث. و لایلزم من وجوده عدمه. لازم نمی اید از این که ما صحیح قبل از تعلق نذر را اخذ بکنیم، لازم نمی اید عدم نذر. چرا. ان که لازم می اید از نذر، نفی صحه فعلیه است. ان که لازم می اید از نذر، فساد بعد النذر است. ان را که شما نذر کردی، صحیح قبل از نذر است. اگر بناء باشد من نذر کنم صحیح قبل النذر را، این لازم نمی اید از وجودش، از وجود نذر، عدم نذر. این لازم می اید بطلان بعد النذر را. خب نذر توقف دارد بر صحه قبل النذر. لازمه این، بطلان بعد النذر. لایلزم من وجودش، صحیح قبل از نذر را اگر ما در متعلق نذر قرار بدهیم، لایلزم از وجود نذر، عدم نذر. نه. نذر وجود پیدا کرد. تعلق هم گرفت به نماز صحیح لولا النذر. و لو الان که نماز را می خوانی، باطل است. این بطلان بعد النذر، سبب انتفاء خود نذر نمی شود. همین نکته اش را دریابید.
مرحوم اخوند بطلان بعد النذر را قبول دارد. ولی می گوید فرق است بین بطلان بعد النذر و بطلان حین النذر. در رتبه متعلق، صحه اخذ شده است. نذر تعلق گرفته است به نماز صحیح. منتهی صحیح لولاالنذر. خب این هم صحیح لولاالنذر بود. نذر هم منعقد شد. و لو الان می خوانی باطل است. از بطلان بعدی، لازم نمی اید انتفاء قبلی.
این فرمایش مرحوم اخوند که دو تا جواب داده است. اولا نتیجه این دلیل این است که نذر به صحیح تعلق نگرفته است نه وضع به صحیح تعلق نگرفته است. ثانیا. نه. لازمه اش این هم نیست. ما ادعاء داریم که نذر به صحیح تعلق گرفته است و وجه این که حنث لازم می اید، این است که بیان کردیم. و وجه این که لایلزم من وجوده عدمه، ان است که ما بیان کردیم. جواب داده است از این وجه خامس.
و اخر الامر هم مثلا دیگر تمام ادله این ها دیگر قاصر است. این وجه پنجم و جواب مرحوم اخوند.
خب این فرمایش مرحوم اخوند در حولش دو تا بیان است.
یک بیان هست که از جلوتر امده است. گفته است این وجه وجه باطلی است. این وجه درست نیست. چون اصلا این نذر باطل است. اخوند قبول دارد که این نذر صحیح است. قبول کرده است. بعضی گفتند که اصلا این نذر باطل است.
چرا.
به خاطر این که متعلق نذر بایستی راجح باشد. ترک نماز که راجح نیست. ترک نماز در حمام رجحانی ندارد. بله اگر شما نماز را در حمام بیاوری، فعلش کم ثواب است. کراهت در عبادات به معنای اقل ثوابا است. باز هم راجح است. فعل نماز در حمام راجح است منتهی کم ثواب است. ترکش می شود مرجوح. وقتی فعل راجح شد، ترک می شود مرجوح. پس نذر به ترک نماز در حمام منعقد نمی شود. نمی تواند بگوید لله علی ان لااصلی فی الحمام. ترک صلاه فی الحمام مرجوح است. یک نظر این است در این مساله.
و لکن به ذهن می اید که این خلاف ارتکاز است. خلاف وجدان است. بالوجدان این اقا همه اش می رفته است حمام. تازه ازدواج کرده است. همه اش نمازهایی را در حمام می خوانده است. بعد می بیند بابا ثوابش کم است. کنارش هم یک مسجدی هست. برویم مسجد. برای این که وادار بشود برود مسجد، می گوید لله علی ان لااصلی فی الحمام. این هایی که می گویند باید متعلق نذر راجح باشد، می گویند چون این لله علی در غیر راجح، تمشی نمی کند از ناذر. معنی ندارد ناذر یک چیز مرجوحی را، یا متساوی الطرفین را بگوید لله علی. این که می گویند متعلق نذر باید راجع باشد، این ایه و روایت نداریم. می گویند لله علی گفته نمی شود الا در راجح. ما می بینیم بالوجدان این جا لله علی می توانیم بگوییم. لله علی ان لااصلی فی الحمام. ما می توانیم این را بگوییم بالوجدان. این حرف خلاف ارتکاز و وجدان است. تحلیلش این است که، سرش این است که وقتی نذر می کند ان لایصلی فی الحمام، این لبش، لب نذرش این است که من تطبیق نکنم ان نماز واجب را بر نماز در حمام. متعلق نذرش، عدم امتثال، عدم تطبیق واجب در اقل ثوابا. نماز تطبیقاتی دارد. یک تطبیقش در نماز در مسجد. اکثرا ثوابا. یکی اش تطبیق بر خانه است که فقط ثواب طبیعت را دارد. یکی هم تطبیقش در نماز در حمام که می اوردش پایین. ثوابش را کم می کند. ان کسی که می گوید لله علی ان لااصلی فی الحمام، لبش این است لله علی ان لا اطبق طبیعی نماز را بر فرد کم ثواب. خب این رجحان دارد. می تواند… قصد نذرش متمشی می شود. خدایا به گردن گرفتم برای تو که ان طبیعت را بر فرد کم ثواب تطبیق نکنم. رجحان دارد.
س:
ج: قدم اول را داریم صحبت می کنیم. ایا نذر منعقد می شود یا نه. اصل انعقاد نذر را بعضی منکر اند. این دلیل از اساسش باطل است. می گوییم نه. این خلاف انصاف است. ارتکاز بر این است که می تواند بگوید لله علی ان لااصلی فی الحمام. لله علی ان لااصلی فی مواضع التهمه. لله علی ان لااصلی روی به مثلا نقوش. ان مواردی که کراهت دارد. بالوجدان می تواند. سرش همین است. متعلق نذر، ترک تطبیق طبیعت است بر فرد کم ثواب و این ترک تطبیق طبیعت بر فرد کم ثواب، مطلوب شارع است. رجحان دارد پیش شارع. می تواند لله را بگوید.
س:
ج: پس تطبیق بکنم، این تطبیق من، این صفت را دارد. چون تطبیق به ید من است. ترک این تطبیق، مرا به ثواب بیشتری می رساند. … مفروض ناذر این است که واجب است. انجام می دهد واجب را. مفروضش این است که واجب را انجام می دهد. منتهی می بیند که این نفسش وسوسه می کند. تنبلی می کند. در همین حمام نماز می خواند. نمی رود به مسجد. می گوید لله علی می گویم من باشم، پیمان بستم با خدا که دیگر نمازم را در حمام نخوانم.
این فرمایشی که گفتند که اصل نذر منعقد نیست، اساس این وجه را منکر شدند، نادرست است.
حرف دوم ان طرف قضیه است. علی طرفی النقیض. حرف دوم این است که این فرمایش مرحوم اخوند که تسلیم شده است و ان حرف اعمی را قبول کرده است که نماز بعد النذر باطل است، این هم درست نیست. نه. نذر تعلق گرفته است به ترک نماز صحیح، و اگر هم امد نماز خواند، نمازش صحیح است. حنث به نماز صحیح محقق می شود نه به نماز باطل. این ها یک خورده دوری از فقه است کسی بگوید بعد از نذر این نماز باطل است. چرا باطل باشد. وجهی ندارد بطلانش. من نذر کردم عدم تطبیق ترک تطبیق طبیعت را بر این فرد. فرد که نهی دار نشده است. ان که نهی دارد، به من می گوید ان طبیعت را تطبیق نکن بر این. اما این نماز من نهی دارد، نه. نماز نهی ندارد. امر هم دارد. بلااشکال امر دارد. اقل ثوابا است. عبادت است. اصل نماز واجب. بله. حتی این هم واجب است. و لکن ان طبیعت را بر این فرد واجب تطبیق نکن. طبیعت واجب است که شامل این هم می شود. ادله نذر… این را در جای خودش بحث کردند ما هم بحث کردیم. ادله نذر، حکم منذور را تغییر نمی دهد. شما اگر نذر کردی نماز شب را، نماز شب واجب نمی شود. ذات نماز شب مستحب است. منتهی از باب وفاء به نذر، باید شما نماز شب مستحب را بیاوری. و ادله وفاء به نذر، به حکم ان متعلق کاری ندارد. شما چی را نذر کردی. نماز صحیح را. عجیب است از مرحوم اخوند. مرحوم اخوند می گوید نذر تعلق گرفته است به نماز صحیح. نذر تعلق گرفته است به نماز صحیح. وفاءش هم به این است که ما ترک کنیم نماز صحیح را. نه این که بعد از نذر، نماز بشود باطل. نذر کردی ترک نماز صحیح را. برای این که شما این نذر را چرا کردی؟ به خاطر این که خب می خواستی یک داعی بشود بر این که نماز صحیح نخوانی. وفاء کن به نذرت، وفاء به نذر، نماز را حرام نمی کند. می گوید وفاء کن به نذرت. من چی نذر کردم اقای صاحب کفایه. ایشان می گوید، اعتراف کرده است می گوید شما نذر کردی ترک نماز صحیح را. پس هنوز نماز به صحتش باقی ست که می گوید وفاء کن. معنی ندارد که این نماز باطل باشد.
این که مرحوم اخوند پذیرفته است حرف اعمی را، تسلم کرده است که این نماز، بعد از نذر می شود باطل و فرموده است نمی شود نذر تعلق بگیرد به ترک نماز صحیح فعلی، می گوییم نه. این حرف غلط است. نذر می تواند تعلق بگیرد به ترک نماز صحیح فعلی. اصلا همین طور هم هست. ارتکاز همین را می گوید. در این گونه موارد که نذر می کنند، نذر می کنند ترک نمازی را که صحیح است. حتی بعد از نذر صحیح است. نذر می کند که رادع باشد ان را نیاورد. نه این که نذر می کنند که ان را باطلش بکنند. همین نکته را خوب دریابید. نذر می کنند که این نذر، یک باعثی باشد. یک رادعی باشد که ان را نیاورد نه این که نذر می کنند که ان را باطلش بکنند. در ارتکاز، نذر، به این غایه است. نه به این که نذر بکنیم تا او بشود باطل. ارتکاز مساعد همین است.
لذا ما جواب اعمی را این می دهیم. اعمی گفت که در باب نذر، نذر تعلق گرفته است به جامع. جامع منطبق بر باطل. مرحوم اخوند فرمود که نه. نذر تعلق گرفته است به صحیح. منتهی صحیح قبل تعلق نذر. ما می گوییم نه. نذر تعلق گرفته است به صحیح فعلی حتی بعد از تعلق نذر. نمازی را که ناذر، ببینید ارتکازتان چی هست، نمازی را که ناذر در حمام می خواند، ان اقا می گوید که این باطل است و متعلق نذر هم از اول باطل بوده است. او خیلی پرت است. مرحوم اخوند می گوید این نماز باطل است. حنث که شده است به خاطر این که شما نذر کردی ترک صلاه صحیحه لولاالنذر را. این هم که لولاالنذر صحیح است. ما می گوییم نه. حنث محقق شده است چون شما نذر کرده ای ترک نماز صحیحه بالفعل را و الان نماز صحیح بالفعل را شما ترک نکردی. اوردی. حنث از این باب است. ببینید ارتکاز شما کدام یک از این سه تا هست. این که این چنین نذر می کند، بالوجدان، بالارتکاز می تواند بگوید لله. نذر منعقد است. و این که اگر نماز خواند در حمام، حنث حاصل می شود، بالتسالم. قطعی است. وجه این که حنث حاصل شده است، چی هست. ایا از باب این است که باطل قبل از نذر را اوردی. اعمی می گوید. صحیح قبل از نذر و باطل بعد از نذر را اوردی. اخوند می گوید. یا نه. از این باب که صحیح بالفعل را اوردی و چون نذر کرده بودی که منطبق نکنی و الان منطبق کردی بر نماز صحیح، کلام مرحوم اخوند یک استبعاد بیشتری دارد. می گوید نذر کرده است نماز صحیح لولا النذر را. بعد امد نماز خواند، می گوید نمازش باطل است. حنث هم حاصل شده است. نه دیگر. اگر صحیح را نذر کرده است، طبیعتش این است که اگر صحیح را نذر کرده است، لازمه اش هم این است که حنث هم به فعل صحیح باشد. این دقت های عقلی غیر عرفی، خیلی دور از ابادی هست. این است که فرمایش مرحوم اخوند هم بعید است.
نظر سوم که این نذر صحیح است، به صحیح بالفعل خورده است، تمام است.
س:
ج: خود ذاتش صحیح باشد. در باب نذر می گویند تطبیقش بر نماز شب واجب است ولی خود نماز شب مستحب است. …چه فرق می کند. متعلق وفاء، یک چیز است…متعلق وجوب، یک چیز دیگر است. وجوب به ذات صلاه خورده است. ان یکی به تطبیق طبیعی خورده است. لذا تطبیق نمی توانی بکنی. تطبیق بر واجب نمی توانی بکنی. بر فرد واجب. شارع گفته است وفاء کن بر فرد واجب تطبیقش نکن. شما امدی بر فرد واجب تطبیقش کردی. …دو تا متعلق اند. ربطی به هم ندارند.
این ما یرتبط به وجه پنجم. این را اجازه بدهید. بحث های فقهی هست مهم نیست.
و اما بعد از این ادله. اجوبه مرحوم اخوند را متعرض شدیم. بعضی جواب ها درست بود. بعضی جواب ها نادرست بود. بعضی تکمیل می خواست. بعضی ها کامل بود.
فی اخر الشوط تحصل که گفتیم بعید نیست تبادر بکند اعم. بعید نیست که صحه سلب نداشته باشد از فاسد. بعید نیست که تقسیم هم، تقسیم به لحاظ معنای ارتکازی باشد نه به لحاظ مستعمل فیه. ما این ها را همه را گفتیم که بعید نیست.
حالا یک چیزی را می خواهیم اضافه کنیم برای تقویت مطلب. و ان چیزی هست که قبلا مرحوم اخوند در دیدن واضعین فرمود. چه طور شده است که این جا نیاورده است ان وجه را. بله. گفته خب دیدن واضعین اقرب این است که دیدنشان مثل ما هست. ولی در ذهن ما این است که دیدن واضعین، که دلیل چهارم صحیحی ها بود، در ان جا ناتمام است. دیدن واضعین وضع برای اعم است. اصل حکمت وضع، تفهیم و تفهم است بسهوله. چرا وضع در عالم تعلق گرفته است، در میان اجتماع محقق شده است؟ چون دیدن خب نمی شود. می خواهند تفهیم بکنند دفتر. خود دفتر را بیاورند. کتاب. خود کتاب را بیاورند. سخت است دیگر. برای تسهیل در تفهیم و تفهم، نیاز به تفهیم و تفهم داشتند و احضار ذات معانی سخت بوده است. تسهیلا این ها متوسل شدند به وضع الفاظ. با علامات ان ها را تفهیم کردند. الفاظ یک نوع علائم است. منشأ وضع، احتیاج به تفهیم و تفهم به سهوله است. حکمتش این است به قول مرحوم اخوند.
در ذهن ما این است که این حکمت همان طور که در ناحیه صحیح است، در ناحیه فاسد هم هست. چون فاسد ها هم زیاد است. در مرکبات، صحیح و فاسد ما زیاد داریم. تام و ناقص هم زیاد داریم. چه بسا هم جامع را بخواهند بفهمانند. نیاز به تفهیم فاسد، نیاز به تفهیم جامع هم، حالا اگر به ان اندازه تفهیم صحیح نباشد، این هم نیاز زیادی هست درش.
این حکمت اقتضاء می کند که واضعین، اسامی مرکبات را وضع بکنند برای جامع. تا اگر خواستی جامع را بفهمانی، ابزار موجود باشد. خواستی صحیح را بفهمانی، با تعدد دال. لفظ جامع را می اوری، قرینه می اوری برای خصوصیت صحیح. خواستی فاسد را بفهمانی، باز لفظ موضوع برای جامع، برای تفهیم فاسد هم مفید است.
این است که حکمت وضع، این ها منبه است، حکمت وضع، اقتضاء می کند که واضع اسم را در مرکبات، چون مرکبات در معرض تام و ناقص اند، اسامی را وضع بکند برای ان جامع، نه برای خصوص صحیح. این با حکمت وضع، ناسازگاری دارد.
نگاه کنید حالا در جامعه چه طور است. الفاظی را که برای یک مرکبی وضع کردند، چه طور است. الفاظی را که برای معاجین وضع کردند، الفاظی را که برای مرکبات وضع کردند، لفظ ماشین را برای یک مجموعه ای وضع کردند، چه طور است. این که بگویید این لفظ را اول وضع کرد برای ماشین تام الاجزاء و الشرائط، این خلاف ارتکاز است. ماشین را برای یک مجموعه این سنخی. دوچرخه را برای یک مجموعه ان سنخی. و هکذا و هکذا. دار را برای مجموعه چی. بیت را برای مجموعه… این که برای خصوص صحیح وضع کرده باشند، با این که نیاز به تفهیم جامع است، نیاز به تفهیم فاسد هست، بعید جدا.
این است که ما اضافه می کنیم بر ان وجوهی که قبلا گذشت، وجه اخیر را که دیدن واضع باشد. دیدن واضعین هم بر وضع برای جامع است. ماده سیاله. تا دست باز باشد اگر کم و زیاد شد، نیازی به تکلف نباشد. نیازی به مجاز نباشد.
این که مرحوم نائینی دیدن واضعین را ادعاء کرده است، بدتر از مرحوم اخوند، ادعاء کرده است که واضعین برای مرتبه علیا وضع می کنند. بعد همه مراتب، برای اعلی المراتب وضع کرده است، برای بقیه مراتب، چه صحیحی هایشان چه فاسد هایشان، از باب تنزیل است. تنزیل به منزله مرتبه علیا. این دیگر اشد کلمات است در این باب. اخوند می گفت حالا برای صحیحی ها. جامع صحیحی ها. ایشان می گوید برای صحیح اعلایی. اعلی المراتب. لفظ را وضع کرده است برای اعلی المراتب. بعد هم همه این ها از باب تنزیل عالی ست مرتبه اعلی. تنزیل ناقص است مرتبه العالی. این ها خیلی خلاف ارتکاز است. و لو ادعاء کرده است و یساعده الوجدان، ولی نه. لایساعده الوجدان. حق با مرحوم اقای خوئی ست که تعلیقه زده است. فرموده است لایساعده الوجدان که ما بگوییم الفاظ…اول به صورت احتمال گفته است. بعد گفته است نه. و یساعده الوجدان که الفاظ وضع شده اند برای اعلی المراتب. صحیح اعلایی.
نه. ما در ذهنمان ان طرف قضیه است. نه حرف نائینی که می گوید اعلی المراتب. نه مرحوم اخوند که می گوید مراتب عالیه. صحیح. صحیح یک اوسع است. فاسد ها را خارج می کند. نه. ما می گوییم که وضع شده است برای همین جامعی که ادنی المراتب را هم شامل می شود. مساعد ارتکاز، مساعد اعتبار، ان که حکمت وضع اقتضاءش می کند، این است که الفاظ را وضع بکنند برای اعم.
و اضافه می کنیم شارع مقدس هم اگر وضعی داشته باشد، بعید است که شارع مقدس هم، همان کلم الناس علی قدر عقولهم، همان مثل مردم حرکت می کند. یک چیز خیلی بعید است که بیایید وضعش را یک طور دیگر قرار بدهد. و شارع مقدس هم علی الظاهر مثل بقیه موارد که مثل مردم حرکت کرده است الا ما خرج بالدلیل، ظاهر این است، این ها باید اطمینان پیدا شود، شارع مقدس هم مثل بقیه مردم، بناء بر این که وضعی باشد، وضع کرده است برای اعم.
و لکن اگر انظار مبرکات باشد، قد مر که وضعی از شارع صادر نشده است. همان حرف باقلانی درست است. حقیقه لغویه. شارع مقدس هم امده است الفاظ را، همان الفاظ سابق را در همان معانی استعمال کرده است. ربما یک چیزی کم کرده است یا یک چیزی زیاد کرده است. ما نیاز به این مقدمه نداریم تا شما بگویی از کجا گفتی. ما نیاز به این مقدمه ثانیه نداریم و الشارع کالناس. نه. ما نیاز به این نداریم. ما اصل وضع را گفتیم دلیل ندارد. انکار کردیم. شاهد اوردیم که این الفاظ را شارع مقدس، این الفاظ سابقه داشته است. سابقا این الفاظ بوده است. حقیقه لغویه پیدا کردند. شارع مقدس هم امده است در همان معانی قدیم، استعمال کرده است. یک چیزهایی را گاهی کم کرده است. یک چیزهایی را زیاد کرده است.
این است که بناء بر حقیقه لغویه کما هو الحق و انکار کردیم حقیقه شرعیه را، الامر واضح جدا.
حقیقت شرعی ها ممکن است گیر بکنند. بگوییم از کجا گفتی شارع مثل بقیه هست. ولی حقیقت شرعیه اساسش باطل است.
ان که درست بود، قابل قبول بود، حقیقه لغویه بود. در حقیقت لغویه هم همین طور است. حالا حقیقه لغویه ای که به وضع تعیینی حاصل شده است، به وضع تعینی، فرق نمی کند. این کار یک کار مردمی هست. از خواص انبیاء نیست. از خواص شارع نیست. مردم هم کما یساعده الاعتبار، کما یوافقه الوجدان و الارتکاز، الفاظ را برای اعم وضع می کنند.
ما در ذهنمان این است که این که مشهور، به مشهور نسبت دادند که مشهور صحیحی اند، اگر درست باشد، مثل این که این نسبت هم خیلی صاف نیست، اگر درست باشد، می گوییم ان ها این جا درست التفات پیدا نکردند. بر خلاف ارتکازشان حرف زدند. در فقه که امدند به اطلاق تمسک کردند، همان ارتکاز صحیحشان را عمل کردند. این که مشهور در فقه به اطلاق تمسک کردند، این هم موید همین است که ارتکاز بر همین بوده است که الفاظ وضع شده اند برای اعم و تمسک به اطلاقشان صحیح است. نه برای صحیح تا بشود مجمل. تمسک به اطلاق غلط باشد. نه. ان که در فقه مشی کردند، ان علی وفق ارتکاز صحیحشان هست و موید همین است که ارتکاز بر وضع اعم است.
در اخرین بحث دیگر در اخر بحث عرض می کنیم که وضع برای اعمی هو الصحیح از باب این که صحیحی ها جامع نداشتند اولا
و اگر هم گیر کردی که جامع دارند یا نه، نتوانستی از ان راه به اطمینان برسی، از باب این ادله اربعه ای که اقامه شد. تبادر. عدم صحه سلب. تقسیم. و دیدن.
این چهار تا، اگر دانه دانه هم برایت اطمینان نیاورد، از این مجموعه ان شاء الله به این اطمینان می رسید که ان الالفاظ ان اسامی العبادات موضوعه للاعم من الصحیح و الفاسد.
بهذا یتم الکلام در مقام اول که اسامی عبادات بود.
مرحوم اخوند بقیه بحث ها را در اموری منعقد کرده است. امر اولش اسامی المعاملات. فردا ان شاء الله بحث می کنیم در اسامی المعاملات که این ها موضوع برای اعم اند یا صحیح.