اصول ـ جلسه ۱۴۷ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

از بحث اجزاء سه تا مطلب مهم باقی مانده است.

مطلب اول راجع به فرمایش مرحوم اخوند است. که فرمود الاجزاء لایلازم التصویب. عرض کردیم فرمایش مرحوم اخوند تمام است. خلافا للمحقق النائینی و الاصفهانی و من تبعهما. توضیح مطلب این است که اجزاء در اصول عملیه پرواضح است که مستلزم تصویب نیست. به تقریبی که مرحوم اخوند فرمود. فرمود مقتضای جمع بین ادله اصول عملیه، کل شیء طاهر، با ادله اولیه، صل فی الطاهر، مقتضی جمع شان توسعه در شرط است. حکمی مختص به عالم نمی شود. شرط نماز شده طهاره واقعی و ظاهری. منتهی ظاهری اش در حق جاهل مصداق دارد. پرواضح است که اجزاء در اصول عملیه به تقریبی که مرحوم اخوند کرد، مستلزم تخصیص احکام واقعیه به عالمین نمی شود. و اما در امارات. اجزاء در امارات، این را ما اعم از کلام اخوند صحبت می کنیم، اوسع. بناء بر طریقیه اگر کسی قائل به اجزاء شد، باز مستلزم تصویب نیست. به ان تقریبی که قبلا گذشت. امر به عمل به اماره، ملازمه عرفی دارد که شارع مقدس همان مقدار را در مقام امتثال قبول کرده است. اقتناع. اجتزاء در مقام امتثال. ربطی به تصویب ندارد. مرحوم اقای خوئی هم که در حدیث لاتعاد گیر کرده، فرموده اگر حدیث لاتعاد تخصیص بزند احکام واقعیه را به عالمین، تصویب لازم می اید، حل کرده، گفته نه، لاتعاد اجتزاء در مقام امتثال است. کار به واقع ندارد. واقع شما همان فرض بفرمایید در طاهر واقعی ولی شارع مقدس می گوید این را هم من قبول دارم. اجزاء بر مبنای طریقیه هم پرواضح است که لایلازم التصویب. شبهه در فرض سوم است. اجزاء در امارات بناء علی سببیه. که مرحوم نائینی این جا را ادعاء دارد. مرحوم اقای خوئی این جا را ادعاء دارد که این مستلزم تصویب است. خب بیان کردیم دیروز به دو بیان که مستلزم تصویب است و لکن عرض کردیم این فرمایش درست نیست. یک بیان که می شود از کلمات….قبل از این بیان این را عرض بکنیم. مستلزم تصویب نیست برای مبنای مرحوم اخوند باز پرواضح است. مرحوم اخوند قائل است به اشتراک احکام انشائی بین عالم و جاهل. و مرحوم اخوند قائل است که احکام به عنوان ثانوی، و لو واقعی باشند، حکم انشائی را تخصیص نمی زنند. ایشان در جلد دوم در بحث اضطرار می گوید عمل مضطر الیه حکم فعلی اش جواز است. ولی ان حرمتی که برای همه جعل شده است در مقام انشاء، به حال خودش باقی هست. مضطر شدی به شرب نجس، حرمه انشائی می گوید به حال خودش باقی هست. این به عنوان ثانوی جائز است. فعلیه ندارد حکم. روی مبنای مرحوم اخوند که احکام مشترکه را احکام انشائیه می داند، خب جواب پرواضح است. حکم به عنوان ثانوی حکم فعلی را تغییر می دهد. به حکم انشائی کار ندارد. اما بر مبنای دیگران که ان درست است، احکام فعلی مشترک است بین عالمین و جاهلین، این جا بناء بر این که قیام اماره سبب حدوث ملاک بشود، ایا مستلزم تصویب هست یا نه، این جا شبهه تصویب است. و لکن عرض کردیم حتی بر این مبنی هم می شود بگوییم که این حکم ظاهری ملاک دار، این سبب تغییر واقع نمی شود. حتی واقع را از وجوب تعیینی به تخییری هم مبدل نمی کند. چرا. یک بیان این است که بیان شبیه بیان مرحوم شیخ انصاری. بیان این است که این ملاکی که پیدا می شود، در فعل پیدا نمی شود تا بگویی اگر این فعل ملاک دارد، نماز جمعه، نماز ظهر هم ملاک دارد، پس باید واجب تخییری بشود. نه. نماز جمعه ملاک ندارد باز هم. این که قیام اماره سبب می شود برای حدوث ملاک، ان اشعری ها می گفتند، معتزلی ها می گفتند در فعل. اما سببیت حقه می گوید این اتباع ملاک دارد. عنوان اتباع. خودش یک عنوانی هست. همین که تبعیه می کنی از این، خودش مصلحت دارد. و لو فعل هیچ مصلحتی ندارد. یک حرف این است. ما می خواهیم حل کنیم مشکله را. یک حرف این است که اصلا ملاک در او اتباع است. خود فعل ملاک ندارد تا حکم تغییر بکند. شبیه ان که شیخ انصاری می گفت. منتهی شیخ انصاری می گفت اتباع ملاک دارد به اندازه ما فات. این قائل می گوید نه. کلش. ملاک کل را دارد. فلایلزم تصویب. ثانیا اگر این حرف را کسی قبول نکند. بگوید که نه. دیروز هم اشاره کردیم، ظاهر بعضی کلمات قائلین به اجزاء این است که فعل ملاک دار می شود. می گوییم سلمنا. قیام اماره شبیه بلوغ خبر در اخبار من بلغ. من بلغه ثواب مشهور ان جا این طور می گویند. می گویند بلوغ خبر عنوان ثانوی هست که فعل ملاک دار بشود، فعل مستحب بشود. ان ها اخبار من بلغ را می گویند استحباب را ثابت می کند. تفضل نیست. این جا هم قیام اماره سبب بشود که این فعل ملاک پیدا بکند. که ظاهر مثل مثلا کلام شیخ طوسی بود که قیام اماره…نائینی هم همین طور فهمیده که این ها می گویند قیام اماره سبب می شود که فعل ملاک دار شود. می گوییم و اگر هم این باشد، باز تصویب لازم نمی اید. چرا. ما فرض کردیم این حکم حکم ظاهری است. این که بگوییم این حکم تغییر می دهد حکم واقعی را، این شبیه خلف است. فرض این است حکم واقعی داریم، شک در حکم واقعی موضوع قیام اماره است. همان که اخوند می گفت کیف و شک در ان موضوع حکم ظاهری هست. شک در حکم واقعی موضوع حکم ظاهری است. عیبی ندارد. قیام اماره سبب شده است که این فعل ملاک دار بشود، ولی شارع مقدس وجوب را که جعل کرده است برای این فعل، بما هو مشکوک الوجوب واقعی. حکم حکم ظاهری هست. موضوعش مشکوک الحکم واقعی است. حکم ظاهری منتهی متعلقش ملاک تام را دارد. خب این چه ملازمه ای دارد که سبب بشود حکم واقعی تغییر بکند. این خلف است. ان حکم واقعی به حال خودش باقی هست. شارع مقدس فرموده، اصلا تصریح می کند حکم واقعی من وجوب تعیینی هست، اگر شک داری در وجوب تعیینی، من برایت وجوب تعیینی ظاهری جعل کردم. چرا. وجه این که وجوب واقعی ظاهری جعل کردم وجهش چی هست. دیگر قیام اماره ان را ملاک دار کرد. این مبرّر جعل است. دیدم قیام اماره در ظرف شک برای او ملاک درست کند. این هم تعیینی. من وجوب تعیینی ظاهری برای این فعل جعل کردم. وجوب تعیینی واقعی به حال خودش. مصلحه فی نفسه او را اقتضاء کرد. وجوب تعیینی ظاهری، مصلحت در ظرف جهل او را اقتضاء کرد. ربطی ندارد که بیاید این وجوب ظاهری، و لو برخواسته از ملاکی هست به اندازه ملاک واقع، ربطی ندارد که وجوب واقعی را تغییر بدهد. این است که ان القول بالاجزاء لایلازم تغییر حکم واقعی را. تغییر نداد. منتهی این ها را چه طور با هم جمع بکنیم، بحثش در جمع بین حکم ظاهری و واقعی گذشته است. الان ما حکم ظاهری تعیینی، الان حکم ظاهری می گوید معینا این واجب است، قیام اماره عند الشک وجوب تعیینی دارد. این در ظرف جهل است. ان در ظرف واقع است. یک حکم واقعی دارد تعیینی. یک حکم ظاهری دارد تعیینی.

س:

ج: جامع باید دو طرفش مسانخ باشد. این یک طرفش حکم ظاهری هست. یک طرفش حکم واقعی است…..اصلا در طول او هست. این را نگفته. گفته ان هم واجب است بر تو تعیینا. فی حد نفسه واجب است بر تو تعیینا. الان اگر یک کسی علی سبیل الاتفاق ان واقع را اورد، واجب تعیینی را اورد. واجب تعیینی واقعی را اورده است….اصلا مباین اند. ظاهری و واقعی ربطی به هم ندارند….

این که مرحوم اخوند هم می فرمود کیف چه طور واقع را، نکته کلام مرحوم اخوند را، چه طور واقع را تغییر بدهد با این که شک در واقع موضوع این است. چه طور واقع را تغییر بدهد. او در یک مرحله است. این در یک مرحله اخری یی هست. این است که این موجب تغییر او نمی شود. این مطلب اول.

مطلب دومی که این جا هست و باقی مانده است این است که در باب اجزاء کشف خلاف که می شود، تاره کشف خلاف بالقطع و الیقین است. مجتهد می گفت نماز جمعه واجب است. خودش نماز جمعه را خواند. الان یقین پیدا کرد نماز ظهر واجب است. کشف خلاف بالقطع و الیقین است. خب این همین بحث هایی که گفتیم، برای فرض یقین است. کشف بشود خلاف قدر متیقنش کشف یقینی هست. همان ابحاثی که گذشت. و اخری کشف خلاف توسط اماره هست. قبلا مجتهد استصحاب می کرد مثلا وجوب نماز جمعه را. بعد یک روایت پیدا کرد، یک اماره ای پیدا کرد که نه. نماز ظهر واجب بوده است. کشف خلاف به قیام اماره است. یا نه. قبلا هم یک اماره ای داشت که نماز جمعه واجب است، بعد یک اماره اقوی یی پیدا کرد که مقدم بر او. تا معنی داشته باشد کشف خلاف. اگر مساوی باشند، هنوز کشف خلاف نشده. تعارض است. ان را هم می گوییم در ادامه. این مساله اش در باب اجتهاد و تقلید مطرح شده. بعضی ها فرق گذاشتند. گفتند اگر کشف خلاف به یقین باشد، خب ان جا مجزی نیست. یقین پیدا کردیم واقع امتثال نشده است. خب وقتی یقین داری امتثال نشده، قابل تدارک هم هست، فتجب الاعاده او القضاء. و اما اگر اماره قائم شد، ان جا یقین که نداری. و ان اماره ای که قبلا عمل کردی، حجه بود. فرض این است. تخیل نبود. تخیل حجه از محل بحث خارج است. قبلا هم فحص کردی و ان چه لازم بوده انجام دادی، واقعا این اماره حجه بوده. واقعا این استصحاب حجه بوده. خب الان یک حجت دیگری پیدا کردی بر خلاف او. این حجتی که جدید پیدا کردی، گرچه واجب العمل است بقاء، چون فرض این است این اقوی از او هست، راست است. از این به بعد باید به این حجه ثانیه عمل بکنی. این درست است. اما حجه قبلی را که از حجیت نمی اندازد. الشیء لاینقلب عما هو علیه. ما هنوز نسبت به اعمال سابقه حجت داریم. حجتمان ان روایات سابقه. این است که گفته اند اگر کشف خلاف به اماره شد، ان جا عمل بر طبق حجت سابقه مجزی هست. این برای باب تقلید خوب است. مجتهدی را تقلید می کرد. حجت بود قولش. اعلم بود. بعد او فوت کرد. عدول کرده به یک مجتهد دیگری. این بر خلاف او می گوید. الان قول مجتهد دوم را باید عمل کنیم. بحث نداریم. این حجت است فی حقنا. ان حجیتش پایان یافت. این اعلم از او هست فرض کنید. و لکن ان حجیت فتوای مجتهد قبل را در ظرف خودش، از بین نمی برد. این است که گفتند در باب عدول از مجتهد به مجتهد دیگر، فتوای مجتهد قبل حجت بود سابقا. الان هم همین طور حجت است. بعضی ها چنین توهمی را کردند و تفصیل داده اند بین کشف خلاف بالقطع، طریقیتی ها، طریقیتی ها، همان هایی که می گفتند مجزی نیست، این جا گفتند مجزی هست. و لکن به ذهن می اید که نه. این حرف درست نیست. این اماره جدید که قائم شده است، چون اماره است، کاشف است، این ناسخ نیست. حرف این قائل در ناسخ درست است. در ناسخ حکم تا الان همین بوده. الان نسخ شد. حکم عوض شد. ان اعمال قبلی ات طبق حجه بوده. ان ها تغییر نمی کند. راست است. این حرف در نسخ درست است. و اما در اماراتی که به ید ما هست، و ما به این امارات ظفر پیدا می کنیم، این امارات ناسخ نیستند. این ها کاشفات اند. این ها طریقات اند. این ها طریق اند که حکم از اول همین بوده است. روایتی که ما ظفر پیدا کردیم الان و می گوید نماز ظهر واجب است، تا به حال نماز جمعه می خوانده ایم، این می گوید از اول نماز ظهر واجب بوده است. بالالتزام می گوید نماز ظهر فوت شده است ازت. پس قضاء بکن. این ها می شود وقائع لاحقه. الشیء لاینقلب عما هو علیه نمی خواهد، این نمی خواهد قائل بگوید اماره که امد، او اماره اول در همان ظرف خودش از حجیت می افتد. این معقول نیست. نه. ان در ظرف خودش حجه بود. ان ظرفش هم تمام شد. امکان انقلاب نیست. می گوید همین الان، اماره ثانیه می گوید وقائع سابقه را تدارک کن. همان طور که می گوید وقائع لاحقه را بیار، کذلک می گوید وقائع سابقه را تدارک کن. می گوید او غلط بوده. می گوید اماره جدید می گوید از اول نماز ظهر بر تو واجب بوده. تو بر خطا بودی. پس فوت شده نماز ظهر. پس قضاء کن. این هم لبّش بر می گردد به وقائع لاحقه. این است که ان که قائل می گوید در نسخ صحیح است. دلیل ناسخ، دلیل منسوخ را از زمان ورودش رفع می کند. اما در مخصص، در مقید، در معارض اظهر، اقوی، ان جا حکم را از اول می گوید چنین است. از الان حجت من دارم که حکم از اول این بوده است. حجه دارم که حکم از اول نماز ظهر بوده. حجه دارم که نماز ظهر فوت شده است. پس باید قضاء کنم. این است که وجهی برای فرق بین کشف خلاف بالقطع و بالاماره نیست.

بالمناسبه یک فرض سومی هم به ذهن شما می اید. و لو مربوط به بحث اجزاء نمی شود، مرتبط است. و ان ان جایی هست که اگر حالا کشف خلاف نشد، ولی دلیل از دلیلیه افتاد. اسمش را در باب اجتهاد و تقلید می گذارند اضمحلال اجتهاد. تا الان خبری می گفت که نماز جمعه واجب است. ما هم طبق او عمل کردیم مدتی. الان یک معارض پیدا کرده است. از حجیت افتاده. نه معارض اقوی. الان فتوای ما تغییر کرده. می گوییم این خبر از الان حجت نیست. فرض بکنید این خبر حجیتش روی مبنای کامل الزیاره بود. کامل الزیاره می گفته همه این ها ثقه است. سند این روایت را با کامل الزیاره درست کردیم. فتوی دادیم. گفتیم نماز جمعه واجب است. اخر عمر که رسید، بیشتر دقت کردیم، دیدیم نه. اعتماد به کامل الزیاره، معنایی را که از کامل الزیاره فهمیدیم، این ها اشتباه است، این ها تخیل حجه نیست. فحص کامل را کردیم. حجت داشتیم. تخیل نیست. خب الان چه کار بکنیم. عرض کردم کشف خلاف نشده. بحث اجزاء کشف خلاف است. ولی باز هم مناسبت دارد. به حجت عمل کرده ایم، این حجت بقاء از حجیت افتاده و لو کشف خلاف هم نشده.

س:

ج: فحص خودمان را کردیم. دقت خودمان را کردیم…در سیوطی نوشته که مناقشه در مثال لیس من دأب المحصلین.

مقصود این است که یک شق ثالثی هم ما داریم، مبتلی به فقیه است، مبتلی به اصولی است. خوب بود ان را هم این جا مثلا بحث کردند. بحث چون بحث اوامر بوده، کشف خلاف را قدر متیقن بوده بحث کردند، این را دیگر در بحث اجتهاد و تقلید متعرض شدند. اگر ما به امری عمل کردیم، به حجتی عمل کردیم، بعد از او ان حجت از حجیت افتاد، کشف خلاف نشد، ایا باید تدارک بکنیم اعمال سابقه را، یا نه. همان که در ظرف خودش حجت بود، کافی هست. ایا تدارک اعمال سابقه لازم است یا عمل به حجت در همان ظرف دیگر کافی هست اگر کشف خلاف نشده باشد. کدام یک از این ها هست. خب این را بحث کردند. گفتند اگر حجت سابقه از حجیت افتاد، اضمحل الاجتهاد، فرض این است حجت دیگری نداریم، کشف خلاف نداریم، خب نوبت می رسد به اصول عملیه. این جا اصول عملیه یختلف به اختلاف موارد. این ها روی مبنای عدم اجزاء داریم صحبت می کنیم. شما اگر قائل به اجزاء شدید، کشف خلاف هم می شد، مجزی بود تا چه برسد به این صورت ثالثه. نه. بناء بر عدم اجزاء اگر اجتهاد قبل مضمحل شد، حجت قبل از کار افتاد، ایا باید اعمال سابقه را تدارک بکنیم نکنیم، این یختلف به اختلاف موارد. این جا مجرای اصل عملی هست. فرض شک است. و اصل عملی هم یختلف به اختلاف موارد. مثلا. این که اضمحلال حجه شد، اگر در وقت حجت از دست ما رفت. دلیلی که می گفت نماز جمعه واجب است، در وقت از دست ما رفت، خب قاعده اشتغال می گوید نماز ظهر را بخوان. من الان اول زوال یقین دارم یک تکلیفی شامل من شد. نمی دانم ان تکلیف تکلیف به نماز جمعه است یا نماز ظهر است. علم اجمالی می گوید که مثلا نماز ظهر را بیار. همین اگر خارج وقت شد، وقت خارج شد، اضمحلال پیدا کرد اجتهاد، بگوییم قضاء نماز ظهر واجب نیست چون شک در فوت دارم. شاید نماز جمعه واجب بوده.

س:

ج: فرض این است که نماز جمعه خوانده است.

همین جا گاه گاهی چون تکرّر پیدا می کند واقعه، گاهی یک علم اجمالی تدریجی تشکیل می شود. یا واجب است قضاء نماز ظهر الان یا واجب است نماز جمعه در جمعه آتیه. این ها دیگر یختلف به اختلاف موارد. مجتهدی می گفته ترتیب بین یمین و یسار اطلاقات می گوید شرط نیست. ترتیب نیست. خب ترتیب را مراعات نکرد. غسل کرد بلاترتیب. نماز ظهر را خواند. نماز صبح را خواند. وقت خارج شد. بعد مباحثه کرد. دقت بیشتری کرد. در اطلاق گیر کرد. گفت نه. شبهه دارد. این که ترتیب شرط نیست، من شک دارم. خب در وقت این اقا باید احتیاط بکند چون شک در محصل است. بدون ترتیب شک دارد طهاره حاصل شده یا نه. ولی اگر همین غسل بلاترتیب کرد، وقت خارج شد، بعد از خروج وقت شک کرد، می گوییم قضاءش لازم نیست. چون شک دارد نمازش فوت شده یا نه. شاید غسلش صحیح بوده، چیزی فوت نشده. در موارد اضمحلال اجتهاد اگر قائل شدیم به عدم اجزاء، چه باید کرد، بحث داخل می شود در مجرای اصول عملیه. اصول عملیه هم که تختلف به اختلاف موارد. بعضی جاها براءه است. بعضی جاها اشتغال است. بعضی جاها علم اجمالی هست. موارد مختلف می شود. این هم مطلب دوم.

و اما مطلب سوم. این مطلب دوم را مرحوم اخوند متعرض نشده بود. مطلب سوم را مرحوم اخوند متعرض نشده است. مرحوم نائینی متعرض شده است.

مطلب سوم این است که اگر عمل در حق شخصی طبق حجت بود و الان ظاهرا مجزی هست در حق او، ایا در حق دیگران هم مجزی هست یا نیست. عملی که در حق شخصی صحیح است، و حکم می کنیم به اجزاء الان چون حجت دارد. حکم می کنیم به اجزاء ظاهرا ولی در حق من مجتهد من، اجتهاد من، می گوید این عمل باطل است. می توانم اثار صحه و اجزاء در حق او را بار بکنم یا نمی توانم. فرض بفرمایید منجزات مریض. یک اختلافی هست در منجزات مریض که ایا در ثلث نافذ است یا در کل. ان اقای مجتهد می گوید در کل نافذ است. یک هبه ای کرده مریض از ثلث مالش بیشتر. خانه را هبه کرده به فرزند که از ثلث مالش بیشتر است. ان اقا مجتهد است. می گوید این هبه صحیح است در کل. می گوید خانه شده برای من. مجتهد دیگر می گوید نه. منجزات مریض در ثلث نافذ است و این خانه که از ثلث بیشتر است، ملک تو نیست. ایا می تواند این مجتهد دوم برود در ان خانه نماز بخواند یا نه. می تواند این مجتهد دوم این خانه را از او بخرد یا نه. در حق او حجت تمام است. اجتهاد کرده یا تقلید کرده. اگر در حق شخصی حجت تمام بود، موضوع مساله این است، و ان حجت در حق شخص دیگری تمام نبود، می تواند ان که حجت در حقش تمام نیست، اثار تمامیه را بار کند چون در حق او تام است یا نه. کل یعمل علی شاکلته. او عیب ندارد. نماز او صحیح است. در حق او صحیح است ظاهرا این بیع بفروشد. ولی من نمی توانم بخرم. در حق من باطل است. مرحوم نائینی فرموده که اجزاء در حق شخصی، اجزاء به همین معنی، تمامیه حجت در نزد شخصی، این اثری ندارد برای ترتیب اثار در نزد شخص دیگری. گفته وجهی ندارد. ان دلیل دارد، معذور است. شما دلیل داری که او بر خطا هست. وقتی شما می گویی منجزات مریض در ثلث نافذ است، دلیل داری. این معنایش این است که ان فتوی خطا هست. و لو او معذور است ولی ان فتوی خطا هست. وقتی ان فتوی را خطا می دانی، نمی توانی اثار را بر او بار بکنی.

س:

ج: کشف خلاف به همین معنی یعنی در نزد دیگری نه خودش. تا به حال خودش را می گفتیم. کشف خلف در نزد این است…. این ها تسامح است.

یک مساله محل ابتلاء است. می شود اثاری را که در حق صاحب الحجه ثابت است، می شود ان اثار را کسی که ان حجت را حجت نمی داند، بار بکند یا نه. یک بحث در باب نماز جماعه هست که ایا دو نفری که مختلف در فتوی هستند، می توانند به هم اقتداء بکنند یا نه. منتهی او یک باب دیگری دارد. اصلا ممکن است ما این جا بگوییم که نمی تواند ولی بگوییم اقتداء عیبی ندارد. این اقا جلسه استراحت را واجب نمی داند. امام. شما واجب می دانی. خب نماز او صحیح است. او جلسه استراحت نمی کند. شما جلسه استراحت خودت بکن. عیبی ندارد. مقصود این است که این شبیه او هست، ولی به او ارتباط ندارد. یک بحث اخری است. یک کسی عقد خوانده زنی را به فارسیه. او خودش می گوید عقد فارسی عیبی ندارد. ولی زن مقلد یک کسی هست که می گوید باید عقد عربی باشد. الان محل ابتلاء است. اذن پدر محل ابتلاء است. مرد می گوید من مقلد کسی هستم که اذن را شرط نمی داند. زن می گوید من مقلد کسی هستم که شرط می داند. می تواند این زن قبلت بگوید یا نه. یا نه. عده را این مقلد کسی هست که عده متعه را می گوید یک حیض کافی هست. او می گوید دو تا حیض. هنوز یک حیض بیشتر نگذشته از عده این خانم. پیش یکی باطل است. پیش یکی صحیح است. این جا می تواند ان اثار را بار بکند. ان که این حجت را خلاف می بیند یا نه. مرحوم نائینی فرموده نه. وجهی ندارد این جا. ما اجزاء را هم قائل بشویم، در حق خود شخص است. اگر به یک شخصی گفتند از این راه برو، ظاهرش این است که چیزی از دست دادی، تدارک می کنی. و اما در حق کسی که حجت بر خلافش دارد، در حق او هم می گوییم صحیح است، نه. دلیلی ما نداریم.

فرموده که الا در یک موارد استثناءیی. سه مورد را برای استثناء نقل کردند. در سه مورد برای این مساله گفتند استثناء.

یکی مساله طهاره و نجاسه. اگر طرف مقابل طاهر می داند، تو هم اثار طهاره را می توانی بار کنی و لو شما او را نجس بدانی. گفتند ائمه ما علیهم الصلاه و السلام معاشرت داشتند با اهل سنت. یک چیزهایی هست اهل سنت ان ها را نجس نمی دانند. ولی ائمه ما اصحاب ائمه همه اثار طهاره را بار می کردند. ان ها سگ را نجس نمی دانند. ان ها بعضی هایشان منی را نجس نمی دانند. بعضی هایشان دم را نجس نمی دانند. از اهل بیت جدا شدند، خیلی چیزها را ان ها با ما اختلاف دارند. ولی ائمه ما معامله طهاره می کردند با ان ها.

خب این استثناء که واضح البطلان است. این که ائمه ما، اصحاب ائمه، با ان ها معامله طهاره می کردند، معلوم نیست که در جایی هم که حجت داشتند ان نجس است، باز هم معامله طهاره می کردند. نه. خب شک داشتند. غالبا شک دارند. درست است سگ را پاک می دانند ولی از کجا معلوم دست به سگ زدند. از کجا معلوم دستش را نشسته. شاید تطهیر کرده. قطعا تطهیر کرده. توارد حالتین است. یک دفعه دستش را شسته. یک دفعه دستش را ان جا زده. این ها توارد حالتین است. ما حجت بر نجاست نداریم. قطع که نداریم بماند، حجت بر نجاست هم نداریم تا بگویی چون او پاک می داند، حجت بر نجاست شما اثری ندارد. نسبت به معاشرت ائمه، اصحاب ائمه با اهل سنت این حرف نادرست است.

ما دو تا استثناء دیگر هم هست که ان لکل قوم نکاح. اگر نکاح طرف مقابل از نظر شما باطل باشد، روایت می گوید اثار صحت را بار کن. ان ها یک نکاحی کردند، نکاحشان باطل است، الفاظ را نمی اوردند. یک نکاحی کردند، عده را محاسبه نمی کنند، از نظر ما باطل است. ولی ائمه ما فرمودند ان لکل قوم نکاح. نگویید ان ها زنا زاده اند، ولد زنا هستند. نه. اثار صحه…نمی توانی بروی با این نکاحی که اهل سنت کردند، نمی توانی بروی با زن او ازدواج بکنی. الان زن او شده. نمی توانی زن کافر….حالا او را رقش بکنی، یک بحث دیگری هست. نه. الان این زوجه او هست. زوجه او کافر است. این زوجیه برای او دارد. می توانی او را استرقاق بکنی، از زوجیه او خارجش بکنی، رقش بکنی، ولی در حالی که زوجه او هستی، نمی توانی. زوجیه ان ها را شرع مقدس تثبیت کرده. امضاء کرده. ان لکل قوم نکاح.

سومین استثناء هم دنباله همین است. متفاهم عرفی همین است. ان لکل قوم نکاحا یعنی نکاحا و طلاقا. طلاق هم دادند، طلاق ان ها صحیح است. طلاق و نکاح یکی اند. الغاء خصوصیه می کنیم. این ها امضاء هم نکاح است…نکاح با بند و بیلش. یکی از متعلقات نکاح، طلاق هم هست. طلاق ان ها را هم امضاء کرده شرع مقدس. این جا با این که یقین داری نکاح ان ها خلاف واقع است، طلاق ان ها خلاف واقع است، و لکن مع ذلک…در اهل سنت هم همین طوری هست. قاعده الزام. یقین داری طبق حجت شما نکاح ان ها باطل است. فرض بفرمایید. طلاق ان ها باطل. ولی شما می توانی اثار صحت را بار بکنی. این استثناء دوم و استثناء سوم درست است. ان لکل قوم نکاحا، حضرت فرمود که نگویید ان ها را ولد الزنا. یک کسی امد پیش حضرت، کافر را گفت ولد الزنا هست. حضرت فرمود نگویید ولد الزنا. معنای نگویی ولد الزنا یعنی نکاح ان ها، اثار صحت را دارد. حکم کرده به صحه ان ها. شما می توانی اثار صحه را بار بکنی.

و بهذا یتم الکلام در مطلب ثالث.

یک مطالب دیگری هم بحث تصویب است، دیروز اشاره کردم، ان ها چون که در بحث خبر واحد می اید، عیبی ندارد حذف کردن ان ها. عمده ان را که در نوشته نوشته ایم، بیان کردیم. ان شاء الله که اگر توفیقی بود و عمری بود، اقایان می گویند چهارده محرم خدمت اقایان خواهیم رسید. از همه تان هم التماس دعا داریم. ما برای شما دعا می کنیم، شما هم برای من دعا بکنید. همان که روایت هم هست که زبان هر کسی، برای خودش اگر گناهی کرده، گناه کرده و عصمت ندارد. زبانش زبان عاصین است. زبان خطاکار است. ممکن است دعایش قبول نشود. اما از حیث این که از دیگری، برای دیگری دعا می کند، زبانش برای دیگری معصوم است، مستفاد از روایات است. و در خیلی از روایات هم امده که دعا برای دیگران مقدم بدارید بر خودتان. دعای برای دیگران قطعا مستجاب می شود. ولی معلوم نیست دعایی که برای خودتان کردید، مستجاب بشود یا نشود. این است که یک راه تجارت بندگی خدا هم یک نوع تجارت است. هل ادلکم علی تجاره. یک نوع تجارت است. باید ادم بلد باشد چه طور این تجارت را عمل بکند. تاجری باشد که سوددهی داشته باشد. اداب دعا چه طور دعا بکند. اداب دعا را مراعاه بکند. یکی از چیزهای مهمش همین است که دعا در حق دیگران. بعضی از اصحاب ائمه بودند در عرفه خیلی تضرع می کردند گریه می کردند. بعضی دیگر سوال کردند که مشکلت چی بود که این قدر گریه می کردی می فرمود که برای خودم هیچ دعائی نکردم. این همه تضرعم برای دیگران بود. خود این احساس بزرگی می اورد برای انسان که از خودش بگذرد، سعه صدر می اید برای انسان که از خودش بگذرد و در بعضی از ان روایات هست که وقتی برای دیگران دعا کردی، ملائک برای تو دعا خواهند کرد. مقابل است. و ان دعا ملائک، قطعا، به همان بیان که، ان ها که دیگر اصلا عصمت دارند. در حق شما مستجاب است. این است که اگر می خواهید تجارت مربحه داشته باشید، تا می توانید برای دیگران دعا بکنید. ما خودمان هم همین طور عمل کردیم. ان وقت که موفق می شدیم حج می رفتیم و فرصت پیدا می کردیم یک خورده دعا یک خورده قران یک خورده نماز یک خورده زیارت، ان وقت ها همین طور تقسیم می کردیم که امشب مثلا برای رفقائی که با ما معاشرت دارند فقط، یک شب برای ارحام از قبل اب. یک شب برای ارحام از قبل ام. خوب هم هست. ان ها را انسان یادش هست. به زبان بیاورد. برایشان دعاء بکند. برای اموات. خصوصا که دستشان کوتاه است. برای اساتیدی که دستشان کوتاه است. رفقائی که دستشان کوتاه شده است. ان ها را از یاد نبریم. مضاف بر این که این خودش یک تجاره مربحه است. المومن کیس. راه پول درآوردن را در این باب باید بلد باشد، خودش یک سعه صدری می اورد. احساس کمالی انسان می کند. انسان احساس یک بزرگی می کند. ان شاء الله که در این تعطیلات ماه ذی القعده، ماه ذی الحجه این ها ماه های مهمی هست. خصوصا ماه ذی الحجه. خصوصا عرفه. که فرمود اگر کسی شب های احیاء را موفق نشد، منتظر بماند به عرفه. ان هم قرین شب های احیاء است. ان هم خیلی عجیب است. ان شاء الله شما هم دعا کنید برای همه مومنین برای همه مومنات ربنا اغفر لنا و لوالدینا ایه شریفه ربنا اغفر لنا و لوالدینا و لمن کان مومنا. منحصر به والدین نیست. این دعا همیشه همین دعا را داشته باشید. با ادابی که دارد. همه تان را به خدای بزرگ می سپاریم. و السلام علیکم و رحمه الله.