بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در تسویه بین امارات و اصول عملیه در کلام مرحوم اقای بروجردی و مرحوم نائینی گفته شد.
یک نکته ای که باقی مانده این است که خب مرحوم نائینی می فرمود تفریق اخوند بین اصول عملیه و امارات درست نیست. اگر در اصول عملیه قائل به اجزاء هستید، در امارات هم باید قائل به اجزاء باشید. مرحوم اقای بروجردی هم همین را می گوید. می گوید تفریق بین این ها درست نیست. با این تفاوت که نائینی می گوید در هر دو عدم اجزاء. مرحوم اقای بروجردی در هر دو می گوید اجزاء.
کلمه ای که باقی مانده این است که در بحث مفاد ادله حجیت امارات، سه تا نظر معروف است.
یک نظر نظر مشهور است. می گویند مفاد ادله حجیت امارات جعل مؤدی هست. جعل حکم ظاهری بر طبق مؤدیات امارات. شاید هم این جعل مؤدی را اقتباس کردند از این روایت که العمروی و ابنه ثقتان فما ادیا فعنی یؤدیان. هر چه را ان ها اداء می کنند، من…اعتبار می کند اداء خودش. اعتبار می کند حکم شرعی. این یک نظر است. نظر مشهور است.
نظر غیر مشهور نظر دومی که در بعضی کلمات شیخ انصاری ست، و مرحوم نائینی ان را تکمیل کرده. نظر تتمیم کشف. می گوید مفاد ادله حجیت امارات تتمیم الکشف است. جعل العلمیه است. اماره ظنیه است. کشفش ناقص است. صدق العادل مفادش این است که من تو را عالم قرار دادم. لاعذر فی التشکیک فی ما یروی عنا ثقاتنا یعنی تشکیک نکن. تو را عالم قرار دادم. این هم یک مسلک است.
مسلک سوم هم مسلک مرحوم اخوند است که می گوید مفاد ادله حجیت امارات جعل حجیت است. حجیت را جعل کرده. حجیت از احکام وضعیه ای هست که قابل جعل است مستقلا. مثل ملکیه. مثل ولایه. و جعلته حجه علیکم در باب قضاء است. و انی حجه الله. حجه قرار داده قول مجتهد را. حجه قرار داده خبر ثقه را. حجیت را جعل کرده. حکم وضعی. در مقابل مشهور که می گفتند احکام تکلیفیه جعل شده مماثل احکام واقعیه.
س:
ج: حجیت خودش یک چیزی هست. این حجه است بر شما، یک اعتباری هست. مرحوم اخوند ازش تعبیر کرده بما یوجب التنجز و المعذریه. بحث کردیم ما. این که به مرحوم اخوند نسبت می دهند که اخوند مجعول را در باب امارات منجزیه و معذریه می داند، گفتیم نه. این درست نیست. نه. مجعول را حجیت می داند. منتهی وقتی که حجه قرار داد، حجیت دارد یعنی منجز اگر حکم الزامی هست، معذر لو اخطأ. عبارات اخوند را جمع کردیم در ان بحث ها گفتیم اخوند، در تقریراتش هم همین را می گوید، حجیت مجعول است، نه معذریه و منجزیه. تا نائینی بگوید جعل منجزیه و معذریه محال است. نه. اصلا اخوند این را نمی گوید. تصریح می کند. می گوید حجیت حکم وضعی است. مثل ولایت. مثل ملکیه. قابل جعل است بالاستقلال و به ادله حجیه خبر، علی اختلاف سیاقتها، می گوید همه ان ها یک چیز می خواهند بگویند. اختلاف در تعبیر است. می خواهد او را مثل قطع حجه قرار بدهد. نائینی می گوید می خواهد مثل قطع علم قرار بدهد. او می گوید نه. مثل قطع می خواهد حجه قرار بدهد.
حالا می اییم سر تفریق بین امارات و اصول عملیه با توجه به این سه مبنی.
خب روی مبنای مرحوم اخوند تفریق پرواضح است. اخوند می گوید در اصول عملیه طهاره جعل شده، حلیه جعل شده، این نظارت دارد بر ادله اجزاء و شرائط فحاکم، فموسع فمضیق. همان حرف هایی که گفت. اما ادله حجیه امارات نظارت ندارند. حجیت جعل شده. اصلا ربطی به احکام اولیه ندارند. پرواضح است.
کما این که فرق بین امارات و اصول عملیه بر مبنای نائینی که تتمیم کشف است، ان هم پرواضح است. اگر گفتیم مفاد اصل عملی مجرد جعل حکم ظاهری است، قاعده طهاره طهاره را جعل می کند. این هم فرقش با بینه پرواضح است. ادله حجیه بینه، بینه را علم قرار داده، ادله قاعده طهاره شما را طاهر قرار داده. ان جا نظارت معنی دارد. این جا نظارت معنی ندارد. این هم فرق پرواضح است.
فقط شبهه تساوی بر مسلک مشهور است که خوب بود مرحوم اقای بروجردی اشاره می کرد. این شبهه دارد که فرقی بین امارات و اصول عملیه نیست. درست است امارات طریق به واقع اند، ولی ادله حجیت جعل حکم ظاهری می کند. روی مبنای مشهور همان طور که کل شیء طاهر جعل حکم طهارت می کند، صدق البینه در جایی که بینه گفته هذا طاهر، صدق البینه هم می گوید هذا طاهر. این جا شبهه دارد که اقای اخوند ما هو الفارق بین ادله اصول عملیه که جعل می کنند مؤدیاتشان را با ادله حجیه امارات که ان ها هم جعل می کنند…منتهی ان جا مؤدیات اخبار را. یک خبر اول می اید، بعد او جعل می کند. این جا مستقیما جعل می کند. می گوید شک داری پاک است یا نجس، طاهر. این جا شک برایت می اید. ان جا خبر می اید. فرقش این است. و الا در هر دو جعل حکم ظاهری است. این جا جای شبهه دارد. روی مسلک مشهور کسی به اخوند اشکال بکند ما هو الفارق بین الامارات و اصول عملیه بر مسلک مشهور. خب مرحوم اخوند این را هم جواب داده. در تقریراتش مفصل بحث کرده. از کفایه هم به دست می اید. اساس کلام مرحوم اخوند حکومت و نظارت است. این اساس کلامش بود. می گفت این ادله ناظر به ادله اولیه اند. نتیجه نظارت توسعه بود. توسعه واقعی منتهی می گفت. فقط ادعاءش این جا بزرگ بود. خب مرحوم اخوند گفته که درست است هر دو حکم ظاهری اند. ولی حکومت مربوط به لسان است. لسان خطاب. این را یک جا اخوند در کفایه گفته. ما لبّ را کار نداریم. لسان مهم است. مخصص و حاکم، لبّشان یکی هست. اکرم العلماء بعد می گوید لاتکرم فساق العلماء با اکرم العلماء و العالم الفاسق لیس بعالم، لبّش یکی هست. ولی العالم الفاسق لیس بعالم لسانش فرق می کند. حکومت برای لسان است. مرحوم اخوند ادعاء دارد که و لو ادله امارات هم لبّشان بناء بر قول مشهور جعل احکام ظاهریه است، در چند جای کفایه این را گفته. گفته که مبنای مشهور جعل احکام ظاهریه هست ولی ما قبول نداریم. ایشان گفته. درست است. ولی لسان ادله حجیت امارات لسانش لسان نظارت نیست. لسان حکومت نیست. به خلاف ادله اصول عملیه ای که منقح موضوع اند. ان ها لسانشان لسان نظارت است. فارق در نزد اخوند این کلمه است. اختلاف السنه. ان جا گفته نماز بخوان در طاهر. بعد گفته شک کردی طاهر است یا نجس، طاهر. این می گوید ناظر به ان ادله اجزاء و شرائط است. اما صدق العادل گفته نه. صدق العادل گفته هر چه عادل می گوید راست می گوید. درست است لبّش این است که من حکمی بر طبق او جعل کردم ولی لسانش لسان نظارت نیست. اگر در یک جایی فرمود نماز بخوان در طاهر، در یک جای دیگر، این ها را وجدانش بکنید، حرف خوبی گفته، در یک جا فرمود نماز بخوان در طاهر، در یک جای دیگر هم فرمود که بینه اگر گفت طاهر است، بگو راست می گویی. راست می گویی یعنی او می گوید طاهر واقعی هست. تو هم بگو راست می گویی. همان که او گفته بگو راست بگو. این دیگر نظارت به ادله اولیه ندارد. این همان طهاره واقعیه را می گوید اثارش را بار کن.
این است که مرحوم اخوند فرق می گذارد بین صدق العادل و کل شیء طاهر ما لم تعلم انه قذر. او را می گوید که او لسانش جعل طهاره است اما او لسانش جعل طهاره نیست. تصدیق حرف ثقه است که او می گفت واقعا این طوری هست. می گوید او را تصدیق کن. لسان او لسان نظارت نیست. لسان این لسان نظارت است. این است که فرق است بین اصول عملیه و ادله امارات.
این تکمیلی ان که در کلام مرحوم اقای بروجردی است. و عجب از مرحوم اقای بروجردی هست که مرحوم اقای بروجردی می گوید فرقی نیست بین امارات و اصول عملیه، در امارات اقای بروجردی تتمیم کشفی هست. فرق بناء بر تمیم کشف پرواضح است. حالا اگر جعل حکم مماثلی بود باز یک چیزی. این است که نه. انصافش این است که فارقی بین….
س:
ج: حالا جعل حکم ظاهری هست. جعل حجیه است. جعل صحه احتجاج است. یک چیزی شبیه این ها را مقرر ادعاء کرده.
تحصل این که مرحوم اخوند فرق گذاشته است بین ادله اصول و ادله امارات، خلافا لنائینی خلافا لاقای بروجردی، ما می گوییم فرق بین این دو تا هست. اما این که مرحوم اخوند فرمود این فرق سبب می شود که عمل به اصول عملیه مجزی باشد، عمل به امارات مجزی نباشد، که ارتکاز شما هم نمی پسندد، امارات باید وضعش بهتر از اصول عملیه باشد، این که اخوند ادعاء کرد این فرق فارق است، نه. این فرق فارق نیست. خلاف ارتکاز است. هیچ وجهی برای این فارقیه نداریم.
س:
ج: منقح موضوع است، حکومت ظاهریه درست می کند غایتش. ادله اصول عملیه حکومت ظاهریه درست می کند.
خب این تتمه ان که در بحث قبل بود.
و اما بحث فعلی. مرحوم اخوند بناء بر سببیه هم بحث کرده. در امارات اگر سببیتی شدیم چه می شود. گفته سببیت مثل امر اضطراری هست. امر اضطراری امر واقعی بود، خب بحث می کردیم ثبوتا چهار صورت داشت، اثباتا هم می گفت که وفاء به تمام ملاک. می گوید سببیت هم همین طور است. بناء بر سببیت اجزاء هست به خاطر این که شما تمام ملاک را استیفاء کردی. سقوط…حالا فرق نمی کند سببیت معتزلی باشد که…سببیت اشعری باشد. اشعری ها می گویند اصلا واقع خالی از حکم است. همین که مجتهد رأیش به هر چی شد، همان می شود واقع. خب این اصلا اجزاء دیگر معنی ندارد. اصلا عنوان اجزاء غلط است. اصلا ما یک حکم بیشتر نداریم، همین مؤدای امارات. اجزاء امر ظاهری از واقعی، اصلا دو تا نداریم. سببیت معتزلی می گوید نه. واقع یک حکمی هست. یک احکام واقعیه داریم. و لکن اگر مجتهد خطا کرد، حکم واقعی یتبدل. تبدل پیدا می کند. البته ان ها هم خیلی کلماتشان منقح نیست. حالا این یک واقعی می شود در کنار ان واقع، آن هم ملاک دارد، این هم به عنوان ثانوی ملاک دارد، فیجزی. یا نه. او زائل می شود. خب زائل می شود، می شود مثل اشعری. روشن نیست این ها. حالا هر کدام باشد. اگر با امدن این حکم اماره یتبدل، حکم اولی یزول، خب اجزاء اصلا کلمه اجزاء غلط است. الان تکلیف شما همین است. تکلیف دیگری نداری. کشف خلاف معنی ندارد. بعدا هم اگر دوباره به یک حکم دیگر شما رسیدی، باز ان حکم، واقعی می شود. اصلا کشف خلاف معنی ندارد. مثل اشعری می شود. و اگر گفتید نه. معتزلی ها می گویند که این عمل به عنوان ثانوی، به عنوان مما قام علیه الخبر، این خبر ملاک دارد، ان هم ملاک دارد، این هم به عنوان ثانوی ملاک دارد. منتهی این ملاکش وافی به ملاک او هست. خب باز این جا درست است. یجزی درست است و اجزاء از ان جهت است که ملاک او استیفاء شده و وقتی که….
س:
ج: روی این معنی کشف خلاف معنی دارد. روی معنی اول گفتیم معنی ندارد. تبدل، هر زمانی همان حکم واقعی اش هست. کشف خلاف نشد.
خب این ها سببیت اشعری، سببیت معتزلی، اجزاء است و مرحوم اخوند فرموده که مثلا بحثی نیست.
مرحوم نائینی اشکال کرد. گفت این سببیت هایی که شما می گویی اجزاء و مثل بحث امر اضطراری هست. تشبیه کردید به امر اضطراری، این ها سببیت های واضح البطلان است.
س:
ج: یک احتمال هم این است که به عنوان اولی یک مصلحت است. به عنوان ثانوی…مثل ان که ما در اخبار من بلغ می گوییم. حالا ان هایش مهم نیست. می گویم این حرف ها خیلی در کلمات ان ها منقح نشده است. ما به صورت احتمال می گوییم.
مرحوم نائینی اشکال می کند به مرحوم اخوند که سببیتی را که شما باید می گفتید، سببیتی هست که امامیه قبول دارند. او باید بحث کنی. تازه بعد هم می گوید، ادامه می دهد، اگر شک بکنیم که سببیت حق است یا طریقیه، این باید یک سببیتی باشد که جای شک داشته باشد. شما اخوند امدی سببیت اشعری و معتزلی را اوردی به میدان، این ها درست نیست. باید روی سببیت مقبول عندنا بحث می کردی و ان عبارت است از سببیت شیخ انصاری. این طور اشکال کرد بر مرحوم اخوند.
و لکن در ذهن ما این است که این که ادعاء می کنند سببیت به این معنی که قیام اماره سبب بشود، مثل اضطرار، سبب بشود برای حدوث ملاک جدید، این عند الشیعه واضح البطلان نیست. این را ما در بحث تعادل و تراجیح هم گفتیم. ان جا هم اخوند کش داده بحث را. گفته بناء بر طریقیه اصل تساقط است. بناء بر سببیت تخییر است. شیخ انصاری هم بحث کرده ان جا. ان جا ما گفتیم که مساله صاف نیست. بلکه شاید ظاهر بعضی کلمات قدیمی ها هم همین بوده. می گفتند قیام اماره سبب می شود برای حدوث یک مصلحتی در ان فعل. مثل اضطرار. عنوان ثانوی. خلو واقع را نمی گویند. خلو واقع برای اشعری هست. نه. شیعه می گوید ان فی الواقع احکام مشترکه بین العالم و الجاهل. حرف اشعری حرف مزخرفی هست. تبدل را هم نمی گویند که معتزلی ها می گویند که این بشود حکم واقعی. و او زوال پیدا کند. نه. این را هم نمی گویند. اما این معنی را که ما می گوییم شاید معتزلی ها هم همین را بگویند، نه. خیلی صاف نیست. بعضی عبارات ازش به دست می اید، عبارت ظاهرا شیخ طوسی هست که نه. بر قیام اماره سبب می شود که برای این فعل به عنوان ثانوی یک مصلحتی ایجاد بشود. مثل بلوغ الخبر. مشابه هم دارد. مشهور این طور می گویند. می گویند بلوغ الخبر، اذا بلغ ثواب فعملته رجاء ذلک الثواب کان لک ذلک الثواب مشهور این طور می گویند. می گویند اخبار من بلغ استحباب را ثابت می کند. می گوید این عمل به عنوان این که بلغ علیه الخبر، عنوان ثانوی، ملاک دار شده است. به ذهن می زند که سببیت به این معنی که قیام خبر سبب بشود ملاکی در فعل پیدا بشود، که جبران کند این ملاک، ملاک واقع را، حکم ظاهری هست. مادام الشک است. ولی ملاک داشته باشد. چه عیبی دارد. این نماز جمعه اگر روایت امد واجب است، در واقع هم واجب نبود، نماز جمعه به عنوان بلغه خبر، به عنوان این که قام علی وجوبه خبر ملاک پیدا می کند این و این ملاک جبران می کند ان ملاک واقع را. این را تتبع بکنید. ما در تعادل و تراجیح این ادعاء را کردیم. بعضی عبارات را هم که فعلا اوردند به ما خواندند، به ذهن همین می اید که قدیمی ها، امامیه، ان ها هم بعضا سببیت را قبول داشتند.
س:
ج: یا همین اجزاء. گفتند نمی شود یک عمر عمل بکند، بگویی باطل است. پس معلوم می شود که قیام خبر، جبران می کند ان ملاک را. در جواب رد ابن قبه که می گفت تفویت است، الغاء در مفسده است….
حرف نادرست است ولی در ذهن می اید که عند الامامیه هم یک سببیتی هست. این که معروف است سببیت مختص به معتزله و اشعری هست، نه.
س:
ج: ما در رد نائینی ادعاء می کنیم. نائینی می گوید اقای اخوند چی می گویی. این ها که واضح البطلان اند که روی این مبنی بحث می کنی. باید بروی روی یک مبنایی که، سببیتی که شیعه قبول دارد. سببیتی که شیخ انصاری گفته، سبب است برای ملاک به مقدار فوت. ما می گوییم نه اقای نائینی. یک نوع سببیت غیر شیخی. همان سببیتی که اجزاء بیاورد، تمام ملاک را استیفاء بکند، آن هم در بین شیعه بوده. شیخ طوسی همین طور دارد.
این که مرحوم اخوند سببیت را مطرح می کند، مرادش سببیت اشعری و معتزلی نیست. ان سببیت ها باطل اند. نه. سببیتی را می گوید که شیعه بعضی قبول دارند و جای گفتن دارد. لذا بحث می کند اگر شک کردی. جا دارد بگوییم صاف نیست، شک داریم طریقیه یا سببیه. یک سببیه این طوری را می گوید. اشکال مرحوم نائینی وارد نیست. این که مرحوم نائینی می گوید باز سببیت طبق شیخ را مطرح بکنید، اصلا اخوند ان را سببیت نمی دانسته است. مصلحه سلوکیه سببیت نیست. مصلحه سلوکی….
س: عبارت شیخ طوسی در عده الاصول: فصل- 10 «في أن الأمر هل يقتضي كون المأمور به مجزيا أم لا؟ ذهب الفقهاء بأجمعهم و كثير من المتكلمين إلى أن الأمر بالشيء يقتضي كونه مجزيا إذا فعل على الوجه الّذي تناوله الأمر. و قال كثير من المتكلمين: إنه لا يدل على ذلك و لا يمتنع أن لا يكون مجزيا و يحتاج إلى القضاء. و الصحيح هو الأول. و الّذي يدل على ذلك: أن الأمر يدل على وجوب المأمور به، و كونه مصلحة إذا فعل على الوجه الّذي تناوله الأمر، فإذا فعل كذلك فلا بد من حصول المصلحة به و استحقاق الثواب عليه، لأنه لو لم تكن مصلحة لم يحسن من الحكيم إيجابه، و لبطل كونه مصلحة على ما تناوله الأمر.
این ادعاء اجماع است. این که می گفتیم مشهور است، می گوید همه فقهاء و تازه بعضی از متکلمین. همین خود امر می گوید همین مصلحت دارد. می گوید اگر مصلحت نداشت که حکیم امر نمی کرد. رد ابن قبه.
س:
ج: اجزاء ملازمه با تصویب ندارد. می رسیم….اگر معتزله به همین طور که ما تقریب می کنیم، ان را هم بعض شیعه قبول دارند….
این را نگاهش بکنید. مرحوم اخوند سببیت را واضح البطلان نمی داند در کفایه، در تقریرات. جا دارد می گوید ازش بحث بکنیم. در ذهن ما این است که این ها یک سببیتی غیر از سببیت اشعری و معتزلی، یک سببیتی ثالثی هست که شیعه او را….یعنی لااقل بعضی از شیعه در امارات ان را قائل اند. نه. این اشکال وارد نیست. و فرمایش مرحوم اخوند تمام است.
روی سببیت ان ها مثل اضطرار می شود. درست گفته مرحوم اخوند. این فرمایش مرحوم اخوند درست است.
و اما روی سببیتی که نسبت می دهند به شیخ انصاری که می گوید سببیت. که می گوییم سببیت نیست. این را بحث خواهیم کرد. نائینی می گوید روی مبنای سببیتی که شیخ می گوید، نه. حرف شما نادرست است. روی سببیت باطل، درست است. ولی جای گفتن نداشت. روی سببیتی که بعضی از ما قائل اند، جا دارد کسی بگوید، او لازمه اش اجزاء نیست. چون مرحوم شیخ انصاری می گوید که عمل به اماره اگر کسی کرد، این چون که شارع امر کرده است، امر شارع به عمل بر طبق اماره دلالت دارد که اگر چیزی از تو فوت شد، من بر اثر این عملت، تدارک می کنم. این اجزاء را نمی رساند. تدارک ما فات. در بحث اجزاء اصل عمل فوت نشده. بحث اجزاء این است. ما به اماره عمل کردیم، بعد کشف خلاف شد. فهمیدیم که ان فعل واقع نبوده. مصلحت اصل فعل را فهمیدیم که به دست نیاوردیم. مصلحت اصل فعل در نماز ظهر بوده، ما نماز جمعه خواندیم. اصل فعل مصلحتش فوت نشده. خب الان می خوانیم. ما که اماره را تبعیه کردیم، سبب شد که نماز ظهر داخل وقت را از دست بدهیم. اما اصل نماز ظهر را که از دست ندادیم. و به عباره اخری شیخ انصاری که پناه برد به مصلحه سلوکیه، برای دفع اشکال ابن قبه بود. ابن قبه گفت تفویت ملاک لازم می اید. القاء در مفسده لازم می اید. این ها قبیح است. شیخ گفت راست می گویی. این ها قبیح است. همین که قبیح است، از حکیم صادر نمی شود، معلوم می شود که تدارک می کند. چه قدر تدارک می کند. به مقداری که از دست رفته. به مقداری که بر اثر امر او، از دست رفته، باید تدارک بکند. بر اثر امر او چی از دست رفته، نماز در داخل وقت از دست رفته. اصل نماز که از دست نرفته. می توانم الان بخوانم. نکته شیخ انصاری، اقتضاءش ضیق است. ان شیخ طوسی می گفت ملاک اصل عمل هم تدارک شده، نه. ما دلیل نداریم. ان که دلیل عقل می گوید، دلالت اقتضاء می گوید برای خروج از خلاف حکمت مولی که گفت دنبال زراره برو، بعضی اوقات هم زراره بر خطا می رود، غایتش این است که اگر او بعضی اوقات بر خطا رفت، بر اثر حرف من، هر چه را از دست دادی، من تدارک می کنم. غایتش این است. و در جایی که کشف خلاف شده، اصل عمل از دست نرفته. در داخل وقت کشف خلاف بشود، فضیلت از دست رفته. اصل عمل فی الوقت از دست نرفته. در خارج وقت کشف خلاف بشود، مصلحت وقت از دست رفته. او را جبران می کند. اما مصلحت اصل فعل از دست نرفته. این است که لازمه مصلحت سلوکیه عدم الاجزاء است اخوند نه اجزاء.
س:
ج: اجزاء معنی ندارد. اجزاء برای عمل است. او تدارک است. بعد از مرگ هم که محل بحث نیست. کشف خلاف نشده…ان مقداری که از این فوت شد، کل عمل است….مصلحت سلوکیه این را می گوید. بر اثر تبعیه از اماره، فوت شد از این اقا تمام ملاک. وقتی فوت شده تمام ملاک، عقل می گفت که باید مولی تدارک کند. تدارک می کند تمام ملاک را….مرحوم شیخ انصاری قائل به عدم اجزاء است. این هم خوب بود گفت ایشان. اصلا خود شیخ انصاری با مصلحه سلوکیه اجزاء را ثابت نمی کند. این پرواضح است که مصلحه سلوکیه منتهی به اجزاء نمی شود. این پرواضح است….حالا اجزاء را اگر از راه دیگری بگوید، آن بحث دیگری هست. از راه مصلحه…شیخ با مصلحه سلوکیه، همان اشکال ابن قبه را دفع می کند.
خب این فرمایش شیخ انصاری و مرحوم نائینی.
در محاضرات فرموده که بر مسلک مصلحه سلوکیه باید تفصیل داد که ایا قضاء به امر اول است یا به امر جدید است. تبعیه قضاء للاداء او عدم تبعیه. یک مساله ای هست که در کتب قدیمی ها پررنگ بوده، مفصل بوده، هل القضاء تابع للاداء ام لا، بعدها ارام ارام این دیگر نسخ شده. در کفایه اشاره می کند در ضمن مباحثش. واضح شده که قضاء تابع اداء نیست. قضاء به امر جدید است. اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غروب، این فقط یک حصه را واجب می کند. اما این که قضاء شد، دوباره بیار، این از عهده اش نیست. پرواضح است که امر به حصه، امر به نماز فی الوقت، فقط همان را واجب می کند. این که منحل بشود به دو امر، یک امر به ذات، نماز بخوان، امروز تا اخر عمرت یک نماز بخوان، و باید ان نماز را در وقت بخوانی، مطلوب دوم، این ها گفتنی نیست. این ها هم احتمالا از عامه عمیاء به قول صاحب جواهر، به اصول ما امده. این ها گفتنی نیست. این ها نسخ شده گذاشتند کنار. الان پرواضح است که القضاء بامر جدید. موضوعش هم فوت است. حالا در محاضرات فرموده که اقای نائینی روی مصلحت سلوکیه اگر قضاء به امر اول باشد، حق با شما هست. عدم اجزاء. ما دو تا امر داشتیم. یک امر به ذات فعل. خب ان را از ما فوت نشده. باید بیاوریم. یک امر هم به فعل فی الوقت. او را از دست دادیم، این باید تدارک بکنیم. یک امر را از دست دادیم، یک امر مانده، نتیجه عدم اجزاء است. اما روی مبنای این که قضاء به امر جدید است، امر به قضاء یک امر اخری هست، امر جدیدی هست، بعد از خروج وقت این امر فعلی می شود، ما تمام امر اول را از دست دادیم پس باید اجزاء باشد. الان کسی که بعد از وقت فهمید که این نمازش باطل بوده، تمام مامور به را از دست داده. چون یک مامور به که بیشتر نداشت. الصلاه فی الوقت. این تمام این مامور به را از دست داده. پس باید اجزاءیی بشویم. بناء بر این که قضاء به امر جدید است، اگر کشف خلاف بعد از خروج از وقت باشد، از این اقا فوت شده است تمام مامور به. یک مامور به بیشتر نبود، تمام ان هم فوت شد. این است که یا نائینی روی مسلک شیخ انصاری باید بناء بر این که قضاء به امر جدید باشد، باید تفصیل داد بین داخل وقت و خارج وقت. داخل وقت باشد، راست می گویید. ان که از دست دادیم، اول وقت است. امر به اصل نماز باقی هست. فوت نشده. اما اگر وقت خارج شد، امر به اصل نماز هم فوت شده.
س: در دراسات و مصباح فرق دارد با محاضرات.
ج: چند طور گفته. حالا یک تفصیل هم داده….تفصیل در دراسات گفته. نکته علمی اش در این تفصیل است.
تفصیل داده است بین این که قضاء به امر اول است، ان جا مطلقا لایجزی. یا قضاء به امر جدید است، اگر به امر جدید است، باید تفصیل داد دوباره بین داخل الوقت و خارج الوقت. این طور اشکال کرده بر مرحوم نائینی. پس یا نائینی این که می گویید بر مسلک شیخ مصلحه سلوکیه، صحیح عدم اجزاء است، نه. صحیح این است که اجزاء اگر خارج وقت باشد. چون مسلک صحیح هم همین مسلک امر جدید است. نائینی هم مسلکش امر جدید است. شیخ هم مسلکش امر جدید است. مسلک ما امر جدید است. در امر جدید اگر بود، باید تفصیل داد بین داخل وقت و خارج وقت. در داخل وقت لایجزی بناء بر مصلحه سلوکیه، در خارج وقت یجزی.
ملاحظه بفرمایید این تفصیلی که ایشان روی مبنای قضاء به امر جدید است، بر مسلک مصلحه سلوکیه، ایا این تفصیل درست است یا درست نیست. خودش خلافش را گفته حالا در محاضرات مثلا خلافش را گفته. حالا حساب کنید ببینیم می شود این تفصیل را قبول کرد یا نه.