بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اخرین کلمه ای هست که در عنوان بحث امده است. هل المشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ فی الحال او فی الاعم. بحث در کلمه فی الحال است.
مرحوم اخوند فرموده است که مراد از کلمه حال، حال تلبس است. حال تلبس ذات به مبدأ. یک حالتی هست برای خودش. ذات دو تا حالت دارد. حاله تلبسی. تؤامی با مبدأ. حالتی که انقضی عنه المبدأ.
ایا مشتق حقیقه است فی المتلبس بالمبدأ فی الحال یعنی حال تلبسه. او فی الاعم. مرحوم اخوند فرموده است که مراد از حال، حال تلبس است نه حال نطق. و اضافه می کنیم و نه حال جری و نسبه.
در کلمه حال، سه تا احتمال است. حال تلبس. حالی که شما جری می کنید. حالی که شما نطق می کنید. چه بسا جری شما با زمان نطق فرق بکند. که الان روشن خواهد شد. مراد از حال، حال تلبس است.
مرحوم اخوند عمود کلامش را در مقابل حال نطق قرار داده است. ما فعلا در مقابل حال نطق را بررسی می کنیم.
مراد از حال، حال تلبس است نه حال نطق. دلیل اورده است. مراد از حال، حال تلبس است نه حال نطق. دلیلش این است که اگر بگوییم زید کان ضاربا امس، همه می گویند حقیقه است. با این که ضرب دیروز بوده است. در حال نطق، ضرب نیست الان. زید کان ضاربا امس. ولی همه می گویند حقیقه است. پس نمی تواند مراد از حال، حال نطق باشد چون اگر حال نطق بود، باید این لااقل محل اختلاف باشد. زید کان ضاربا. این ضاربا به حال تلبس اشاره دارد. کان ضاربا امس. الان که شما می گویید کان ضاربا، ضاربا را در حال تلبس استعمال کردید. کان ضاربا امس. اشاره می کنید به ان ذاتی که ضارب بود. ضرب از او صادر شد دیروز. و دیروز را داریم می گوییم کان ضاربا امس. در حال نطق، ضرب نیست. مع ذلک این حقیقه است. چون در ان حالی که دارید جری می کنید، جری به لحاظ دیروز است. ان وقت حال تلبس، ان وقت است. کما این که در استقبال هم همین طور است. سیکون زید ضاربا امس. باز همه می گویند حقیقه است. با این که تلبس بالمبدأ فی الحال نیست. غدا. سیکون زید ضاربا غدا. با این که الان تلبس به مبدأ نیست. تلبس به مبدأ در اینده است. و قبلا گذشت که در اینده مجاز است بالاتفاق. ولی همه می گویند این حقیقه است. چرا می گوییم حقیقه است. چون الان جری که می کنی، به لحاظ …این که اطلاق می کنی بر این ضارب را، به لحاظ حال تلبس است. در حقیقه ضارب را شما در متلبس بالمبدأ استعمال می کنید. سیکون زید ضاربا غدا. حال نطق ضرب نیست. ولی باز هم حقیقه است.
پس معلوم می شود که مراد از حال، حال نطق نیست. چون یک مواردی، حال نطق، تلبس نیست. ولی اتفاق داریم که حقیقه است. جای بحث ندارد. این شاهد بر این است که مراد از حال، حال نطق نیست. همه می گویند حقیقه. در حالی که در حال نطق، تلبس نیست.
پس مراد هل المشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ فی الحال، مراد حال نطق نیست. تلبس به مبدأ هم نداشته باشد در حال نطق، باز هم همه می گویند حقیقه است. خب این شاهد مرحوم اخوند.
مرحوم نائینی یک کلمه را اضافه کرده است. فرموده است که معنی هم ندارد که اسم را، مشتق را، وضع بکنند برای متلبس بالمبدأ فی حال النطق با این که ما کثیراما نیاز داریم که مشتق را استعمال بکنیم در متلبس به مبدأ در غیر حال نطق. مثل همین که الان مثال زدیم. خیلی اوقات این طوری هست. می گوید بله. بود این اقا این طوری. کان متقیا. کان صالحا. خیلی شما استعمال می کنید مشتقات را در ان که در حال نطق، متلبس نیست. همه اش می گویید کان. کان. سیکون ان شاء الله. خواهد بود ان شاء الله این طور. و کثیراما استعمال می کنید مشتق را در غیر متلبس بالمبدأ فی حال النطق و وضع هم برای تفهیم و تفهم است. به ان نیاز داریم. معنی ندارد. لغو است. کاللغو است که مشتق را وضع بکند برای متلبس بالمبدأ فی زمان النطق. این کاللغو است. این هم اضافه ای که مرحوم نائینی دارد.
به ذهن می اید همان طور که بعضی فرمودند پر واضح است مراد از حال، زمان حال نیست. زمان نطق نیست. مراد از حال، حاله تلبس است. پر واضح است. کسی توهم نکرده است که مشتق وضع شده است برای متلبس بالمبدأ فی زمان الحال. ان پر واضح است. خصوصا مقابله اش با اعم. هل المشتق….این یک قرینه اخری هست. هل المشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ فی الحال او فی الاعم من المتلبس من المبدأ و انقضی. ان انقضی چه طور حالت است. این انقضی یک حالتی هست. پس این فی الحال هم یعنی یک حالتی. حال را در مقابل ماضی و مستقبل که بیاورند می گویند حال نطق. حال. ولی وقتی در مقابل این اوردند. هل المشتق حقیقه فی الذات المتلبس بالمبدأ فی الحال او فی الاعم من الحال و ما انقضی. یا من انقضی. مختلف است. چه طور ان انقضی، حال است. این هم حال، همان حالت است. پر واضح است که مراد از حال، حالت است. حالت تلبس. نه زمان تلبس. زمان باز نه. که مرحوم نائینی اشکال کرده است به اخوند. گفته است زمان تلبس هم، غلط است چون زمان، جزء معنای مشتق نیست. تازه شما گفتید جزء معنای فعل هم نیست. نه. زمان هم نمی گوید مرحوم اخوند. پر واضح است از عباراتش. حال، نه زمان حال تلبس. نه. فی الحال یعنی حاله تلبس. ذات دو تا حالت دارد. یک حالت تلبسی. یک حالت انقضائی. ایا مشتق وضع شده است برای ذات تؤام با تلبس. ذات با این ….ذات دارای مبدأ. یا نه. دارا بودن، شرط نیست. انقضی هم باشد، مشتق حقیقه است. در ذهن ما این است، همین طور که مرحوم اخوند هم صاف گرفته است، حال، حالت است. حالت تلبس. در مقابل حالت اعم از تلبس و انقضاء. که انقضاء هم یک حالتی هست. ان هم زمان نیست. ان هم یک حالتی هست. این که در بعضی از نسخ…ما این طور نوشتیم. جدیدا مراجعه نکردیم. بعضی از نسخ کفایه هست زمان جری، این هم غلط است. زمان جری هم غلط است. چون زمان جزء معنای اسم نیست. زمان جری، زمان نسبه، غلط است. زمان نطق غلط است. این ها جزء معنای اسم نیست. حال به حالت اشاره دارد. حاله برای ذات است. ذات با این حاله یا ذات با ان حاله. ذات دو تا حالت دارد. نه زمان جری درست است نه زمان نطق. پر واضح است. و لکن بعضی شبهه کردند که مرحوم اخوند، دو تا شبهه را این جا اورده است که نه. مراد از حال، زمان حال است. … یک مویدی هم که مرحوم اخوند در کلماتش اورده است، همین است که ایشان تذکر داد. گفته است و مویدش این است که زمان اصلا جزء موضوع له نیست. در افعال ما گفتیم زمان نیست. کی از ضارب زمان می فهمد. ضارب یعنی زننده. زمان کسی نمی فهمد. گفته است چون زمان جزء معنی نیست، این هم تایید اورده است. پس معنی ندارد که مراد، زمان نطق باشد. ما اضافه می کنیم. معنی هم ندارد که زمان جری باشد. معنی هم ندارد که زمان تلبس باشد. پس چی هست. حاله التلبس. این حاله التلبس را وجدان بکنید. می گوید که این موید است که…بعد یک اشکال می کند. کسی می گوید که چه طور شما می گویید زمان جزء معنای مشتق نیست در حالی که گفتند شرط عمل اسم فاعل، این است که به معنای حال یا استقبال باشد. شما می گویید زمان جزء نیست. با این شرط نمی سازد. شرط عمل اسم فاعل یا اسم مفعول این است که به معنای حال یا استقبال باشد. جواب داده است. ان قلت قلت که این که گفتند به معنی باشد، نه این که جزء معنایش باشد. به معنی باشد، یعنی به قرینه. زید ضارب الان. با کلمه الان. این که گفتند شرط عمل اسم فاعل این است که به معنای حال و استقبال باشد، نه این که جزء معنایش حال و استقبال باشد. به معنای حال و استقبال استعمال بشود و لو به قرینه. زید ضارب عمروا الان. با کلمه الان بفهمیم. ان هم دلالت ندارد که زمان، جزء معنی و جزء مستعمل فیه و جزء موضوع له باشد. این است که مراد…تحصل مراد از حال، حاله تلبس است. به همین قرائنی که عرض کردیم. یکی از مرحوم اخوند. یکی هم از مرحوم نائینی. و قرینه ثالثه هم قرینه مقابله بود که تمام شد.
س:
ج: به معنای حال و استقبال گفته است که لازمه اش این است که مثلا اگر به معنای حال و استقبال باشد، باید در ماضی مجاز باشد. می گوید به معنای حال و استقبال باشد یعنی ارید منه حال و استقبال نه این که جزء مستعمل فیه باشد. جزء موضوع له باشد. شاهدش این است که همه باز گفتند که در استقبال مجاز است. در اول بحث گذشت. حمل مشتق در متلبس بالمبدأ فی الاستقبال، همه میگویند مجاز است. پس معلوم می شود که زمان استقبال، جزء معنای موضوع له نیست.
خب مهم دو تا شبهه ای هست که ایشان مطرح کرده است.
و ان شبهه اولی این است که…ببینید کجا را داریم بحث می کنیم. مراد از حال، زمان نیست. حاله است. شبهه اولی می گوید که نه. مراد از حال، زمان حال است. چرا. چون اجماع داریم که زید ضارب غدا، مجاز است. اجماع ادباء است که زید ضارب غدا مجاز است. پس این دلیل بر این است که مرادشان از حال، یعنی حال نطق. چون اگر مراد حال تلبس بود، معنی نداشت که بگویند زید ضارب غدا، مجاز است. به لحاظ حاله تلبس باشد که حقیقه است. الان خودتان گفتید سیکون زید ضارب غدا، حقیقه است. این که اجماع داریم زید ضارب غدا مجاز است، که استقبال است، این قرینه است که مراد از حالی که بحث می کنند، حال نطق است نه حال تلبس. مرحوم اخوند تسلیم اجماع شده است. گفته است بله. اجماع داریم و حرفشان هم حق است. و لکن فرموده است وجه این که زید ضارب غدا مجاز است، چون جری در الان است. به لحاظ حال تلبس نیست. زید ضارب یعنی الان ضارب. جری الان است. چنان چه ظاهر هر جمله ای این است که جری بالفعل باشد. و غدا اگر نبود، شما گفتید زید ضارب، یعنی بالفعل. می گوید جری الان بالفعل است. خب جری بالفعل است. الان اطلاق می کنید بر زید ضارب. حال تلبس فردا هست. خب بالاتفاق مجاز است. در اول بحث گذشت که اگر جری بالفعل باشد، تلبس بالاستقبال، مجاز بالاتفاق. زید ضارب غدا، می گوید حمل که می کنی، تلبس نیست. زید ضارب، جری می کنی، جری بر ذات غیر متلبس است. تلبس ندارد به مبدأ. تلبسش در استقبال است. می گوید جری الان است. اگر می خواست جری را به لحاظ فردا بگوید، این طور می گفت. سیکون زید ضارب غدا. اگر می خواست جری را به لحاظ فردا بگوید، می گفت سیکون ضارب غدا. در حالی که گفته است زید ضارب. یعنی الان. غدا چه می شود. می گوید نمی خواهد حال جری را بیان کند. نه. جری الان است. زید ضارب. ولی این ضربش فردا اتفاق می افتد. زید ضارب غدا می گوید این غد، زمان تلبس را دارد می گوید نه زمان جری را. جری الان است. خب این جا مجاز است بالاتفاق. پس این چرا می گوید غدا، می گوید غدا می خواهد بگوید تلبسش، فردا هست. غدا بیان تلبس است. چون اگر می خواست بگوید تلبسش فردا هست، این طور صحبت نمی کرد. می گفت سیکون زید ضاربا غدا. مرحوم اخوند قبول کرده است زید ضارب غدا، اجماع داریم که مجاز است. این را قبول کرده است. منتهی جواب می دهد از شبهه. این مجاز است از این جهه است که زید ضارب، یعنی الان ضارب. غدا، حال تلبس را می گوید نه حال جری را. پس این منافاتی با حرف ما ندارد که مراد از حال، حال تلبس باشد. این طور جواب داده است و گذشته است از این مساله. و لکن به ذهن می اید که این خلاف ظاهر است. زید ضارب غدا، زید ضارب غدا، جری را هم می خواهد بگوید فردا هست. انا مسافر غدا، یعنی فردا مسافر هستم. نه این که الان مسافر هستم. سفرم فردا هست. این خلاف ظاهر است. زید ضارب …ببینید معنایش ظاهرش چی هست. اخوند می گوید زید ضارب غدا، با سیکون زید ضاربا غدا، فرق می کند. سیکون زید ضاربا غدا، این می گوید تلبس فردا هست. فردا متلبس می شود به ضارب بودن. فردا هم که ضرب ازش صادر می شود. پس حقیقه است. این جری به لحاظ حال تلبس فردا هست. اما زید ضارب، می گوید جری الان است. معنایش با او فرق می کند. زید ضارب. زید ضارب است یعنی الان. غدا. که این ضربش فردا رخ می دهد. این غدا، زمان تلبس را بیان می کند. نه زمان جری را. حرف مرحوم اخوند است. ما می گوییم خلاف ظاهر است. زید ضارب غدا، می گوید من انا مسافر. من فردا مسافر هستم. مسافر بودن را فردا بر خودش اطلاق می کند. ظاهر قیود، این است که …نکته خوبی این جا فرموده است مرحوم اغاضیاء، ظاهر قید در کلام این است که به ان نسبه می خورد. چون نسبه، عمود کلام است. اگر گفت زید ضارب غدا، یعنی این ضاربیتش فردا هست. این نسبه، این جری فردا هست. نه این که زید ضارب، زید ضاربیتش الان است. ضربش فردا هست. به ماده بخورد. ماده ضارب. این خلاف ظاهر است. النسبه عمود الکلام. ظاهر قید در کلام این است که…اگر گفت جائنی زید یوم الجمعه یعنی انتساب مجیء به زید در روز جمعه بود. نگاه کنید مشابهاتش همین طوری هست. فرمایش مرحوم اخوند خلاف ظاهر است. این است که ما چه طور جواب بدهیم. می گوییم پر واضح است که مراد از حال، حال تلبس است. ان را نمی شود کاری اش کرد. اما این که ادباء گفتند زید ضارب غدا، به ظاهره مجاز، بی خود گفتند. غلط کردند که گفتند. اشتباه کردند. نه. اگر ظاهرش را نگاه کنیم…ان ها چه می فهمند ظواهر را. …اجماع فقه که نیست. زید ضارب غدا، اگر ظاهرش را نگاه بکنیم، به لحاظ تلبس غد است. زید ضارب بودنش فردا هست. فردا هم که متلبس می شود. حقیقه است. اما اگر زید ضارب غدا، خلاف ظاهرش را اراده بکنیم، شاید هم ان ها نفهمیدند، خلاف ظاهر را اراده کردند. این هم یک نفهمی شان هست. زید ضارب غدا، حمل کردند ضارب را بر جری فعلی. غدا را…شاید می گویم. اگر اجماعی باشد، شاید ان ها بد فهمیدند. زید ضارب غدا ….اشکال ما بر مرحوم اخوند گفتیم که تسلیم اجماع شده است. اجماع داریم. گفته است ان ها درست می گویند. بعد با ان امر واضح گفته است که جور در نمی اید. مراد از حال حال تلبس است. پرواضح است. امده است توجیه کرده است. ما می گوییم نه. بهتر این است که این را توجیه نکنیم. ظاهرش این است که زید سیکون…سیکون با زید ضارب غدا، معنایش یکی هست.
س: یک نفر می خواهد مجاز بگوید.
ج: اگر خواسته باشد مجاز بگوید، خلاف ظاهر است. باید تصریح بکند. بگوید انا مسافر الان. المسافر کالمجنون. البته فردا سفرم شروع می شود. باید قید بیاورد. انا ضارب. الان. این قید می خواهد. خلاف ظاهر است. من ضارب هستم الان. بعد بگوید فردا…
نکته اش را بیان کردم. غدا، ظرف است. قید است. ظاهر قید، به نسبه می خورد. این خلاف ظاهر است قید را به مبدأ زدن، خلاف ظاهر است. زید ضارب غدا، ما وقتی بیان کردیم، از خیلی چهره ها معلوم بود که نمی توانند حضم کنند که زید ضارب غدا یعنی زید ضارب الان، ضربش فردا. این خلاف ظاهر است. مرحوم اخوند این خلاف ظاهر را تسلیم شده است. این فرمایش مرحوم اخوند.
س:
ج: نکته می اورم. می گویم قید به نسبه می خورد….امس هم همین طور است. اگر گفتیم زید ضارب امس. ….اگر جریش الان است، امس را نباید بیاوریم. امس، قرینه است که جری دیروز است. قید نیاورد، زید ضارب، مجاز است. من انقضی علی المبنی. ما سیاتی بالاتفاق. اما وقتی می گوید زید ضارب امس، امس یعنی دیروز ضارب بوده است. …این که جری را الان بگیریم، خلاف ظاهر است. یگی بگوید زید ضارب امس، یعنی زید الان ضارب است. ضربش دیروز بوده است. این خلاف ظاهر است.
جری به لحاظ دیروز است که حال تلبس بوده است. حرف ما این است. زید ضارب امس با کان زید ضاربا، فرق نمی کند. چه طور اخوند در کان زید ضاربا می گوید جری به لحاظ حال تلبس است. این حقیقه است بالاتفاق. این جا هم همین طور می گوییم. زید ضارب امس یا زید ضارب غدا، این جری به لحاظ ان امس است. ان غد است. امس و غد هم که حال تلبس است. این حقیقه است. زید ضارب غدا، حقیقه است. انا مسافر غدا. حقیقه است. چون مسافر بودن…ظاهرش این است که مسافر بودن من، فردا هست. نه این که من مسافر هستم، سفرم …این خلاف ظاهر است. خب این شبهه اولی.
شبهه ثانیه اوهن از این هست. ادعاء کردند که انصراف دارد کلمه حال به زمان حال. انصراف دارد. می گویند حال و استقبال و ماضی. کلمه حال انصراف دارد به زمان حال. زمان نطق. بلکه خود جمله هم همین طور انصراف دارد. زید قائم که می گویند یعنی زید ضارب الان. ان هم همین طوری هست. هم مشتقات انصراف دارد به زمان نطق، هم عنوان. عنوان حال. حال هم انصراف دارد. به چه وجهی شما از این دو تا ظهور رفع ید می کنید. ظهور حال در زمان حال. ظهور مشتقات هم در زمان حال. زید قائم یعنی فی الحال. خب این شبهه اوهن از ان شبهه است. این که می گویید…مرحوم اخوند کامل جواب نداده است. تکمیل می کنیم جواب اخوند را. این که می گویید کلمه حال، انصراف دارد به زمان حال، این وقتی هست که در کنار ماضی و مستقبل قرار بگیرد. بگویند حال و ماضی و مستقبل. حال یعنی زمان حال. زمان نطق. اما این که حال، همه جا انصراف داشته باشد به زمان حال، نه. می گوید کیف الحال. چه طور است حالت. زمان حال معنی ندارد. این بستگی دارد که کجا قرار بگیرد. حال در کنار ماضی و استقبال، حرف شما درست است. اما این جا حال در کنار ما انقضی قرار گرفته است. ما انقضی حالت است. حال هم همان حالت است. این که مرحوم اخوند شاید اصلا این را اعتناء نکرده است. جواب نداده است. و اما دومی. شما می گویید جمله خبریه، زید قائم، انصراف دارد به زمان حال. می گوید راست می گویید. انصراف دارد به زمان حال. ولی ما بحثمان در ظهور انصرافی نیست. ما بحثمان در وضع است. برای چی وضع شده است. بحث ما در وضع است. بله. ما هم قبول داریم که جمله خبریه، جمله حملیه را که شما استعمال می کنید، ظاهرش ثبوت محمول است برای موضوع فی الحال. فی الحال قرینه نمی خواهد. اگر خواستی بگویی امس باید قرینه بیاوری. غدا قرینه بیاوری. این حرف متینی است. اگر خواستی بگویی الان پول دارم، لازم نیست قرینه بیاوری. همین که پول دارم یعنی فی الحال. این حصه به ذهن می اید. انصراف دارد. کثره استعمال دارد. بله. اگر می خواهی بگویی فردا، باید بگویی دیروز پول داشتم. پس فردا می خواهی بگویی، بله. باید بگویی پس فردا پول خواهم داشت. دیروز پول داشتم. ان ها قرینه می خواهد. این راست است. ظهور جمله در تلبس به مبدأ است. تلبس به مبدأ است فی زمان الحال. حرف متینی هست. ولی این ظهور انصرافی هست. ما بحثمان در وضع است که ایا مشتق برای چی وضع شده است. این که انصراف دارد لولا القرینه، ما بحث نداریم که. جواب داده است از این شبهه. این ظهور جمل حملیه، ظهور حمل مشتق بر ذات در تلبس به مبدأ فی زمان الحال، درست است ولی این ظهور انصرافی هست. لذا اگر گفتی کان زید ضاربا، بالاتفاق حقیقه است با این که تلبس در زمان حال نیست. این ظهور انصرافی هست. شاهدش این است که اگر دال اخری اوردی، برای دیروز برای فردا، باز هم حقیقه است. این است که فرموده این درست نیست. و اضافه بکنیم بر این جوابش دوباره که در مشتق هم همه جا که حمل نیست. لاتکرم الفساق. حمل در کار نیست. لاتکرم الفساق، ان ظهوری را که شما ادعاء می کنید، در قضیه حملیه است. اما در جایی که قضیه ما حملیه نیست، مجرد موضوع قرار گرفته است مشتق. مثل لاتکرم الفساق، این ظهور انصرافی شما در ان جا منتفی هست. اولا این ظهور انصرافی…حاصل الکلام: اولا این ظهور انصرافی همه جا نیست. ثانیا ان جایی هم که هست، این ظهور، ربطی به بحث ما ندارد. تحصل مراد از حال که در عنوان امده است، حاله است. فی الحال یعنی حاله تلبس. هل المشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ حال التلبس. اگر مشتق را حمل کردی بر ذات، و ان جایی که داری حملش می کنی، به لحاظ ان جریی که می کنی، حملش می کنی بر متلبس بالمبدأ، این می شود متلبس بالمبدأ فی الحال. حالا الان جریش می کنی. می گویی زید ضارب الان. یا می گویی زید کان ضاربا امس. الان که می گویی کان ضاربا امس، ضاربیه را برای زید، در امس داریم نگاه می کنیم. اگر در ان وقت ضرب ازش صادر شده است، این می شود حمل مشتق، جری مشتق بر متلبس بالمبدأ. اگر جری شما بر متلبس شد، یا بفرمایید جری به لحاظ حال تلبس شد، این می شود متلبس بالمبدأ فی الحال. و اگر جری به لحاظ حال فراغ از تلبس است. جری به لحاظ. زمان را رها کن. لحاظ کن که …این می گویی ضارب، ضارب یعنی ضارب در حالی که ضربش منقضی شده است، این می شود من انقضی عنه المبدأ. ضارب را بر چه حمل می کنی. بر ذات تؤام. می شود متلبس بالمبدأ فی الحال. ضارب را حمل می کنی بر ذات ما انقضی، می شود ما انقضی عنه المبدأ. مرحوم اخوند فرمود هل المشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ فی الحال فی حال تلبسه او فی ما انقضی فی الاعم من حال تلبسه و ما انقضی عنه. بعد وارد امر اخیر شده است که ایا اصلی در مساله داریم اگر گیر کردیم اصل ما مرجع باشد. یا اصلی نداریم. ملاحظه بفرمایید.