بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در استعمال لفظ در اکثر از معنی تمام شد. و ادعاء مجوزین این بود که استعمال لفظ در اکثر از معنی، مانع عقلی، مانع لغوی ندارد. و این امر واقع است. و میان مستعملین چه بسا افراد ظریف افراد ادیب افراد خوش سخن، بعضی از الفاظ را می گویند و دو معنی اراده می کنند. ما می بینیم که خودمان هم می شنویم، چه بسا ما هم دو معنی را احساس می کنیم. خودتان اگر دقت کرده باشید همین کلماتی که در میان مردم است، حرف می زنند، صحبت می کنند، احیانا، زیاد نیست ولی احیانا می بینید که یک الفاظ از بعضی صادر می شود، شما هم دو معنی را می فهمید، او هم دو معنی را اراده می کند. همین طور در خیابان ها هم نگاه کنید…من خودم نگاه می کردم، تبلیغات کرده بود که نمی دانم چی بخر، این جایزه را ببر. این جایزه را ببر، یک برد و باخت است یک بردن خارجی هست. که جائزه را ببر هر دو معنی به ذهن می اید که هم ببرد، یعنی برد انشائی. هم برد خارجی. بله. ان اقا گفت ماهی فروش صدا می زد ماهی. ماهی یعنی هم ماهی دارم. و هم به ان خانم اشاره می کرد که ماهی. بله. می شود. در میان مردم، استعمال الفاظ احیانا دقت بکنید، می بینید که ان اشخاصی که اهل خوش سخن گفتن هستند، همین طور. اهل هنر هستند، الفاظی را می اورند، چه بسا، دو معنی را اراده می کنند. این که مرحوم اخوند فرموده است خلاف وجدان است، برای ما روشن است که نه. جوازش مطابق وجدان است. ولکن نادر است. به خاطر همین ندرت، ادعاء شده است، درست هم هست، ادعاء شده است که حمل یک لفظ بر دو معنی، و لو ممکن است عقلا، جائز است لغتا، ولی خلاف ظاهر است. این نکته می خواهد. قرینه می خواهد. استعمال لفظ در اکثر از معنی، کل شیء طاهر حتی تعرف انه قذر، بعضی ها گفتند سه معنی را می رساند. هم طهاره واقعیه را هم قاعده طهاره را هم استصحاب را. حالا استصحاب، گیر مان از غایه، این کل شیء طاهر، این کل شیء لک حلال، می گویند دو معنی. چون نادر است، حمل الفاظ همیشه بر غالب است عند العرف. نادر نیاز به قرینه دارد. نیاز به نکته دارد. این است که استعمال لفظ در اکثر از معنی، گرچه جائز است عقلا، مجاز است لغتا، و لکن خلاف ظاهر است. نیاز به قرینه دارد. دیگر این هم واضح است. مرحوم اخوند این ها را در تقریراتش هم اورده است. در کفایه ذکر نکرده است. ولی واضح است. استخدام از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. این اشتباه نشود. استخدام، المطلقات یتربصن، یک لفظ است. عموم ازش اراده شده است. بعد ضمیر که می اید و بعولتهن، این ضمیر را به بعضی از مرجع بر می گرداند. استعمال در اکثر از معنی وجود ندارد. نه استخدام. نه ایهام. ایهام هم پیدا است. ایهام است. می خواهد او را به ذهن بیاورد. نه کنایات. این ها استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. استعمال لفظ در اکثر از معنی همین است که یک لفظ گفته شود، دو معنی مستقل. مثل این که اگر یک لفظ را در یک معنی استعمال بکنند، به ذهن بیاید. یا مستعمل در ان استعمال بکند.
مرحوم اخوند بعد از این که مطلب را تمام کرده است، در مقام دفع یک توهم است و ان توهم این است که ما روایات زیادی داریم در حق قران. قران ظاهری دارد. باطنی دارد. در روایت است ظاهره عمیق. باطنه عمیق. در روایاتی داریم قران بطونی دارد. سبع بطون. سبعون بطن. متوهم، به نظر مرحوم اخوند، متوهم توهم کرده است که با روایات، خبر می دهد از وقوع استعمال لفظ در اکثر از معنی. خبر می دهد. روایات می گوید در قران، لفظ در چند معنی استعمال شده است. ادل دلیل علی امکان الشیء، وقوعه. واقع شده است. چه طور شما می گویید محال است. متوهم تمسک می کند به جمله ای از این روایات و ادعاء می کند که استعمال لفظ در اکثر از معنی، واقع شده است. وقوعش، دلیل بر امکانش.
مرحوم اخوند جواب داده است. فرموده است که نه. این روایات دلالت ندارد بر این که بعض ایات قران، استعمال شده است در اکثر از معنی. فوقش این است که می گوید ایات قران، ظاهر دارد. باطن دارد. بطون دارد. هفتاد بطن دارد. اما هفتاد بطن، ملازمه با استعمال ندارد. اثبات ظاهر و باطن، اثبات بطون عدیده، دلیل بر استعمال نمی شود. این با غیر استعمال هم سازگاری دارد. با استعمال هم می سازد. ولی با غیر استعمال هم سازگاری دارد. ان غیر چی هست. دو تا معنی برای این روایات ذکر کرده است. معنای اول. فرموده است که مراد از بطن یا بطون، مراد معانی هست که در حال تکلم، در حال وحی، ان معنی، مراد بوده است. نه از لفظ. در ان حین، ان ها مراد بودند. گرچه لفظ را در ان معانی استعمال نکردند. می شود شما یک لفظی را در یک معنایی اراده کنید. در یک معنایی استعمال بکنید. ولی در همان حال، چند تا معانی دیگر هم که مرتبط با ان معنی هست، مراد شما باشد. نه از لفظ. نه که لفظ را در ان ها استعمال کرده باشید. شما به عبدتان، به فرزندتان، به یکی شان می گویید که فردا مثلا می خواهم جائزه بهت بدهم. فردا عید است. می خواهم عیدی بهت بدهم. ولی در همان حال، اراده داری به بقیه بچه ها هم بدهی. لفظ را استعمال کرده ای در عیدی به تو. ولی در همان حال، مراد شما این است که به بقیه هم عیدی بدهم. حالا و الشمس و ضحیها، شمس در همین شمس ظاهری استعمال شده است. و لکن در همان زمان، خداوند تبارک و تعالی، این معنی را هم اراده داشته است که پیامبرش هم شمس است. ضحیها هم ایام ابلاغ دین. و القمر اذا تلیها، قمر هم مولانا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام. ان وقت هم این مرادش بوده است. بطن، یعنی مراداتی که در کنار ظواهر اند، ولی مستعمل فیه الفاظ نیستند. لفظ را در یک معنی استعمال کرده است. معنای اولی که مرحوم اخوند برای این روایات ذکر کرده است، این است که بطون، معانی مراده هستند. نه معانی مستعمل فیها. پس این روایات، استعمال لفظ را در اکثر از معنی، خبر نمی دهد. چرا می گویند بطون. چون ظاهر لفظ نیست. یک معانی هست که چون ظاهر لفظ نیست، خفی هست، نیاز به بیان دارد، نیاز به کشف دارد. به این لحاظ، به ان ها گفتند که بطون. یک معنایش این است که مرحوم اخوند ذکر کرده است.
خب این معنای اول بظاهره معنای بعیدی هست. این که ما روایات بطون القران را حمل بکنیم بر معانی مراده حین تکلم. این معنی، با ظاهر ان روایات نمی سازد. ظاهر ان روایات این است که می خواهند عظمت قران را بیان بکنند. ظاهره انیق. باطنه عمیق. می خواهد عظمت قران را بیان بکند. قران از جانب خداوند تبارک و تعالی است. کلام ادمی نیست. این که هم زمان، در حال اراده یک معنی، معانی دیگر را هم اراده کرده است که عظمت نیست. شما هم می توانی. الان مثال زدیم. در حالی که یک معنی را از لفظ اراده کردی، یک معنی را مستعمل فیه لفظ قرار دادی، در همان حال، چند معنای دیگر هم مراد شما باشد. این عظمت نشد. اهنگ ان روایات، بیان عظمت قران کریم است. و این معنایی که شما می گویید، این معنای مناسب عظمت نیست. خلاف ظاهر ان روایات است.
لذا ما توجیه کردیم کلام مرحوم اخون را. شما نگاهش بکنید. مرحوم اخوند نمی خواهد بگوید بطن، مجرد معنای مراد. نه. یک اضافه هم دارد. اخوند اصرارش این است که بطون، مستعمل فیه نیست. ولی مرادی هست که می شود قران را بر ان منطبق کرد. این از عظمت قران است که قابل انطباق بر مرادات عدیده اند. گرچه وقتی استعمال می کند، در یک معنی استعمال کرده است. و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها، این از عظمت قران است که می توانیم بر یک معنای دیگر هم منطبقش بکنیم. و لو که استعمال در او نیست، ولی قابل انطباق هست. و این انطباق را بطن گفتند چون هر کسی نمی تواند بگوید که این مراد خدا هست. منطبقش بکند. باید خود خدا. الا هو و الراسخون فی العلم به ما بگویند. شاید مرحوم اخوند، این را می خواهد بیان بکند در معنای اول مراد از بطون، معانی مراده ای هستند که لفظ، قابلیه بیان ان را دارد. لفظ، قابل انطباق بر ان ها هست گرچه در ان ها استعمال نشده است. چون استعمال لفظ در اکثر از معنی، محال است. اخوند می گوید که با این هم می سازد. پس از ان ایات ….به ان روایات نمی توانید تمسک کنید که روایات می گوید که قران، در اکثر از معنی استعمال شده است. نه. ان روایات با این معنی هم می سازد که ایات قران، قابل انطباق بر چند معنی هست. که البته ان چند معنی هم در ان حال مراد بود. اما این که ان معانی مستعمل فیه هم بود، از این روایات استفاده نمی شود.
س:
ج: این که انسان یک سخنی بگوید و لو…همین طور هم هست. گه گاهی خدا هم همین طوری هست.
س: مرید های یک نفر، کلامش را هزار جور تفسیر می کنند.
ج: تفسیر می کنند یعنی می گویند کلامش مجمل است معلوم نیست. نه. می بیند با همه…
این ها عظمت خدا هست. عرفاء ان طور معنی می کنند، بد نیست اشاره به این قضیه ملافتحعلی که مرحوم اقای حکیم در حقائق الاصول اورده است. می گوید که ایشان ظاهرا ماه رمضان بوده است. چون می گوید سه تا جلسه، ماه رمضان بوده است. می گوید عده ای پیش ایشان رفتند از جمله اسد اسماعیل صدر و بعضی دیگر از بزرگان رفتند خدمت ایشان. ایشان این ایه را مطرح کرد. لو یطیعکم فی کثیر من الامر لکن حبب الیکم الایمان. ملافتحعلی یک معنایی برای حبب الیکم الایمان…یک ادم ها با استعدادی بودند. اسد اسماعیل صدر، یکی از فکور های عالم بوده است. و ظاهرا نائینی هم یکی اش بوده است. نائینی برای اقای حکیم این را نقل کرده است. حالا نمی دانم گفته است که ما هم خودم بودم یا نه. نقل بعض الاعاظم. می گوید مراد از بعض اعاظم اقای نائینی هست. اسد حسن صدر هم یکی. …پس نائینی هم ظاهرش بوده است. حضر ان مجلس را. ادم های مهمی بودند. می گوید وقتی این را بیان کرد معنای حبب، معنایی بود که تا حال به ذهنمان نرسیده بود. ولی دیدیم نه. معنای خوبی هست. قابل انکار نیست. روز دوم رفتیم، دوباره یک معنای دیگری برای این ایه شریفه کرد. ان هم به ذهن ما نیامده بود، ولی دیدیم نه. این هم معنای خوبی هست. تا سی معنی برای ان ها کرد. هر معنایی را هم که هر روز می کرد، ما نمی توانستیم بگوییم نه این معنی درست نیست. این قابلیه قران است. این عظمت قران است که البته برای می گویند برای این شخص بزرگ ملافتحعلی، کراماتی نقل کردند. مثل این که درب هایی برایش باز شده است که مرادات خداوند را مثلا بفهمد یا بتواند محتملاتی به ذهنشان بیاید، ان ها را بتواند بپروراند.
در هر حال، این عظمت قران است که قران مجید، قابلیه انطباق بر …ذی وجوه است. در کلام امام صادق علیه الصلاه و السلام هم امد ذی وجوه است که هر وجهی را کسی ادعاء می کند، ما نمی توانیم ان را…منتهی حکم جزمی هم ما نمی توانییم بگوییم. اگر روایتی امد مراد این است، که روایت داریم و الشمس و ضحیها، مراد این است. عیب ندارد. ان ها راسخون فی العلم اند. ان ها می دانند مرادات خدا را. ولی اگر روایتی نبود. خودمان می خواهیم درست بکنیم، نه دیگر. عظمت قران است. بطون دارد. اما این که این، از ان بطونش هست، این نیاز دارد که عارفین به بطون، برای ما بیان بکنند. لایمسه الا المطهرون، ظاهر ایه شریفه، همین است که دست نمی زنند الا المطهرون که در روایت هم امده است که مس بدون وضوء را ممنوع می کند. لایمسه الا المطهرون. حالا شما بگو نه. یک معنای دیگر هم دارد. لایمسه الا المطهرون، یعنی مساس ذهنی. نمی فهمند. نمی فهمند این قران را. لایمسه مس باطنی الا المطهرون مگر ان هایی که از شرک پاک اند. از گناه، پاک اند. ان ها هستند که می فهمند قران را. شاید این هم بطون باشد. با این هم قابل انطباق است. ولی نمی توانیم…این که بعضی ها امدند هر چه که قران بهش می خورد، بخورانند، نه. این را ما اجازه نداریم. نه. ان ربما داخل درتفسیر به رأی باشد. ما چه می دانیم. ظاهر حجه است. باطن، نیاز به تذکر دارد. نیاز به بیان دارد. همین که قران گاهی جور در می اید، خودمان جورش بکنیم که نمی شود. مثل بعضی از تفاسیری که عرفاء می کنند برای قران. می خورد به ایه قران. ولی چه طور می توانیم نسبت دهیم که مراد خداوند است. نه. لایعلمه الا الراسخون فی العلم.
س:
ج: بطون، تاویل، این ها اسم های مختلفی هستند.
حاصل الکلام: این که قران مجید بطونی دارد. معانی دیگری هست که می تواند مراد خدا باشد. نه مستعمل فیه. این ادعاء مرحوم اخوند است. حالا این شما و این ادعاء. مرحوم اخوند چون استعمال لفظ را در اکثر از معنی محال می داند، حتی در تقریراتش فرموده است که اگر یک روایت هم امد گفت استعمل هذه الایه فی اکثر من معنی، چون محال است، نمی شود بهش عمل کرد. این قدر محکم صحبت می کند و این قدر برایش روشن است. این ها که ظهور ندارند اصلا. این ها توجیه دارند. این دیگر شما. اگر گفتید استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز است، اقرب به ذهن این است که ما بگوییم این الفاظ را خداوند تبارک و تعالی، هم استعمال کرده است در ظاهر و هم در باطن. قران ظاهری دارد باطنی دارد، به ذهن می اید همان طور که در ظاهر استعمال شده است، در باطن هم استعمال شده است. ایا قبول ندارید که این بعید است که این روایات می خواهد….می گوید قران ظاهر و باطن دارد. به این معنی که در ظاهر استعمال شده است، باطن مراد است فقط. این عرفی نیست در ذهن ما.
س: یعنی یک کلمه سه تا معنی می دهد.
ج: بله. یکی ظاهر است. یکی اش باطن است.
خداوند تبارک و تعالی و الشمس را استعمال کرده است در چند معنی. یکی اش همین شمس ظاهری هست. ظاهره انیق. واضح است. باطنه عمیق. باطن القران را ما حمل بکنیم، حرف ما این است باطن القران را حمل بکنیم بر مراد عند الوحی لامستعمل فیه، این خلاف ظاهر است.
خب مرحوم اخوند چون چاره ای ندارد، دارد حمل می کند. می گوید حمل می کنیم بر این معنی. ولی ما که چاره داریم، می گوییم استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز است، می گوییم نه. ایات شریفه استعمال شده است در معانی عدیده. ربما معانی عدیده هم، هر دوش ظاهر است. لازم نیست که همیشه عدیده، یکی اش ظاهر باشد. یکی باطن. نه. هر دو معنای …
س:
ج: ما واقعیت را داریم صحبت می کنیم. لزومی ندارد، ما روایتی نداریم که ظاهر قران یک معنی هست. نه. ظاهره انیق. فقط واضح است. ولی ممکن هم هست که ظاهرش دو معنی باشد. به دو معنی قابل انطباق باشد. خلاف ظاهر باشد ان المساجد لله، کسی بگوید ان المساجد لله، این معنای ظاهری اش همین است مساجد، هم این ها مساجد هست. مواضع سبعه. منتهی ما اولش نمی فهمیم. ما گاهی ظاهر را هم درست نمی فهمیم. وقتی تنبه می دهند، می فهمیم. یکی هم ان المساجد یعنی مسجد.
س:
ج: نگفت یک ظاهرش یک معنی دارد.
خب این است که ما معنای اولی را که مرحوم اخوند فرموده است، می گوییم عیبی ندارد. واضح البطلان نیست. ولی خلاف ظاهر این روایات است. ظاهر روایات همان است که متوهم، توهم کرده است. استعمال لفظ در اکثر از معنی. منتهی اخوند می گوید چون محال است، نحمل الروایات. ما می گوییم چون ممکن است، نأخذ به ظاهر روایت. اختلاف این جا هست. اخوند می گوید چون محال است، نحمل. ما می گوییم چون محال نیست، حمل نمی خواهد. قران ظاهر دارد باطن دارد یعنی باطنش هم مثل ظاهرش، مستعمل فیه است.
و اما معنای دوم. یک معنای دومی هم کرده است مرحوم اخوند. فرموده است که…مثل این که معنای اول یک گیری داشته است.
س:
ج: عیبی ندارد. گفتیم خلاف ظاهر است استعمال لفظ در اکثر از معنی. ان ها بیان می کنند. …بطون دارد ولی ما دسترسی به ان بطون نداریم. …هدف از استعمال مجرد این است که تفهیم بکند. اما همه مرادش را از این کلام، نه. همه مراد لزومی ندارد. خیلی ها می گویند تا حرف های ما را تو بفهمی، خیلی کار دارد. بابا پس چرا اصلا حرف زدی. می گوید حرف زدم که یک ریزه اش را تو بفهمی. بقیه اش کار دارد.
و اما معنای ثانی. فرموده است که یک معنای ثانی هم هست که ان روایات را بر ان معنی حمل بکنیم. بگوییم بطون، یعنی لوازم. این ها را حالا ما بیشتر توضیح می دهیم. قران ظاهری دارد. باطنی دارد. باطن یعنی لازمه ان ظاهر است. لفظ در همان معنای ظاهر استعمال شده است. بعد مستعمل فیه، یک لازمه ای دارد. ان را هم اراده کرده است. اصلا ان را می گوییم که این جا اراده کردی. اراده کرده است لا بما هو مستعمل فیه. بما هو لازم المستعمل فیه. این که عیبی ندارد. انسان ده معنی را اراده بکند، به این کیفیت. لفظ را در یک معنی اراده کند. از ان معنی، لازمه اش را هم اراده کند. لازمه، مستعمل فیه نیست. از لازم اللازمه، باز دوباره لازمه اش. تا سبعه بطون. سبعون بطون. مرحوم اخوند این ها را خیلی فکر کرده است تا محمل برایش درست بکند. گفته است این ها از قبیل لوازم مستعمل فیه اند. نه خودشان مستعمل فیه باشند. گفته است پس از این روایات، نمی توانیم ما استفاده کنیم که استعمال لفظ قران در اکثر از معنی، شده است.
خب این معنای دوم مرحوم اخوند، در ذهن ما ابعد از معنای اول است. این که بگوییم مراد از بطون، لازم المعنی و لازم اللازم و لازم لازم اللازم تا هفتاد. هفتاد هم البته یعنی کثره. عدد معیار نیست. این خلاف ان است که در خارج اتفاق افتاده است. ما در هیچ روایتی پیدا نکردیم که ائمه ما…ائمه ما، بطون را بیان کردند. خیلی از بطون به دست ما رسیده است. روایات تفسیریه. بطون قران را برای ما بیان کردند. ولی ان که بیان می کنند، در هیچ جا، نگاهش بکنید. در هیچ جا شما نمی بینید که این طور بیان کرده باشد. که خداوند فرموده باشد این معنی را و بگوید که خب لازمه اش هم این معنی هست. بطون را که برای ما در روایات معنی کردند، اشتباه نکنید. بطون نه تطبیق. تطبیق بحث نیست. اگر روایتی گفت صراط المستقیم هو علی، این ها تطبیق است. ان ها مشکل ندارد اصلا. صراط مستقیم این راه مستقیم. راه. علی طریق مستقیم، یک مصداق است. نه. معانی باشد. در روایت می گوید ان الخمر و المیسر، میسر را امده معنی کردند دو معنی. یک معنی کردند برای ما قومر به. ان الات. یکی خود مقارمه. فعل. که جامع نداشته باشند. ذکر مصداق نباشد. دو معنای متباین را برایش بیان کردند. ظاهر اخباری که بطون قران را، معانی عدیده قران را برای ما بیان کردند، ظاهرش ان ها بیان معانی عرضیه است. در هیچ روایتی شما معنی را به نحو طولی نمی بینید. به نظرم، در ذهن قاصر ما، این بافیدنی هست. می گوییم خداوند مرادش از سبع بطون، این است که من یک معنایی را اراده کردم. ان معنی، یک لازمه ای دارد. ان لازمه را هم اراده کردم. ان لازمه هم یک لازمه ای دارد. ان را هم اراده کردم. الی اخره. به ذهن من است که این ها بافیدنی هست. ظاهر بطون در عرض هم هستند. همین یک لفظ است. یک ظاهر دارد. در کنار ان ظاهر، چندین باطن دارد.
س: این روایت لبطنه بطن الی سبعه ابطن. طولیه را می رساند.
ج: در ذهنم بود این روایت. بطنی دارد. ان بطن، بطن دیگری دارد. این هم درست است. بطن دیگری دارد، نه این که باز لازمه ای دارد. خداوند این لفظ را استعمال کرده است در این معنی. ظاهرش این است. ان یک بطنی دارد دوباره. ان معنی. دوباره ان یک بطن اخری هست. نه لازمه این. باز او را یک طور دیگر معنی می کند. یک بطن دیگری هست. بطن لوازم معنی نیست. چه طور بطن اولی، لازمه این معنی نیست. بطن، یک مراد جدی هست که یک معنایی برای خودش مستقل است. این لفظ را یک معنی برایش می کند. دوباره برای او یک معنای دیگری می اورد. برای ان معنای دوم دوباره یک معنای دیگری ذکر می کند. نه لازمه دیگری. این ها لوازم …این ها خودشان مثل معنای اول، شأن بطنیه دارد نه شأن لازمیه.
س: شاهدش در روایت دیگر دارد لها اربعه معان.
ج: نگاهش بکنید همین طور است. این معانی طولیه…بعد ان را دوباره یک تفسیر دیگر بیاورد. دوباره یک تفسیر دیگر می اورد. نه این که او یک لازمه ای دارد، ان لازمه اش، بطن این است.
خب مهم نیست.
حاصل الکلام: ادعاء ما این است که ظاهر این روایات این است که بعضی، و لو بعضی از ایات شریفه، استعمال شدند در اکثر از معنی. اگر ممکن باشد، ما به این ظاهر، اخذ می کنیم. اگر محال باشد، این ظاهر قابل رفع ید است. نص که نیست. قابل رفع ید است. مرحوم اخوند چون محال می داند، از این ظاهر رفع ید کرده است. حمل کرده است این روایات را بر احد المعنین که در ذهن ما این است که معنای اولی اش، با همان بیانی که گفتیم، بعید نیست. دور از ذهن نیست. ولی معنای دومی دور از ذهن است. بناء بر این اگر خواستیم باز هم حمل کنیم این روایات را، بهتر، در معنای اول است. لاالمعنی الثانی.
خب این دفع توهم تمام شد.
یک فرع فقهی هست. خوب است. برای استعمال لفظ در اکثر از معنی این جا یک فرع فقهی را مطرح کرده است. ان فرع فقهی این است که …به عنوان ثمره بحث. اگر استعمال لفظ در اکثر از معنی ممکن باشد، این که در حال نماز خواندن، در حال قرائه القران، شما قصد انشاء بکنید، مشکل ندارید. شروع کردی بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. در حالی که می گویید الحمد لله، قران را می خوانید، یعنی الحمد لله. انشاء هم می کنید. واضح ترش در ایاک نعبد. ایاک نعبد که رسیدی، هم قصد بکنی که ایاک نعبد، قران باشد. و هم دعایی از خدا. انشاء. ایاک نعبد. اهدنا دعا باشد. اهدنا الصراط المستقیم. هدایت هم بخواهی در ذهنت. گفتند اگر استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز باشد، می توانی شما در ان واحد، هم قصد قرانیه بکنی هم قصد انشاء بکنی. قصد دعاء بکنی در جایی که دعاء است. قصد انشاء بکنی در جایی که دعاء نیست. و اگر استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز نباشد، قصد قرآنیه که لازم است. نمی شود دست برداری. باید حمد را به عنوان سوره قران بخوانی در نماز. وقتی می گویی الحمد لله به عنوان جزئی از سوره قران. این که باید است. اگر گفتیم که استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز نیست، شما دیگر نمی توانید با این الحمد لله، با ان ایاک نعبد، با ان اهدنا، نمی توانی معنای این ها را هم قصد بکنی. بعضی ها اشکال کردند. ان وقت برای ما ها را راحت کرده است که قصد معنی نداریم. این کار ما مطابق احتیاط است. ما بایستی معنی را قصد نکنیم. معنی قصد کنیم، قرأنیه …می شود الحمد لله من. گفتند ..بعضی ها اشکال کردند بعید است در فقه این حرف ها را بگوییم. ولی اشکال کردند. سید یزدی گفته است نه. متن سید یزدی این است که نه. یجوز قصد معانی. معلوم می شود که یک گیری هست که بعضی ها گیر دارند. ایشان گفته است که جائز است قصد معنی.
س:
ج: هر چه حواسش پرت تر باشد، نمازش درست تر است مثلا. و ان هم گفتنی نیست.
خب ملازمه که بیان الملازمه. ملاحظه بفرمایید. این بحث را در فقه نگاهش بکنید. سید یزدی در عروه اورده است. در فقه نگاهش بکنید. فردا بحث ما حول این فرع فقهی خواهد بود.