بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در توهمی که مرحوم اخوند مطرح کرده بود، تمام شد.
کلمه ای که باقی مانده است و استدراک می کنیم، این که روایاتی که راجع به بطن قران امده است، مختلف است. نمی شود یک جور معنی بکنیم. ان روایات را مرحوم مجلسی در کتاب فضل القران جمع کرده است. در این بحار های چاپ اسلامیه جلد نود و دو، ان جا در باب هشت، مجموع این روایات را جمع کرده است. ظاهر بعضی از ان روایات، همان طور که مرحوم اخوند فرموده است، لازمه ظاهر را بطن اطلاق کرده است. در بعضی از ان ها، غرض اصلی را بطن اطلاق کرده است. مثلا فرموده است که قصه ها، قصه هستند ولی بطنشان، موعظه است. این غرض اصلی از ذکر قصه، موعظه است. و لکن بعضی از روایات هم همان است که عرض کردیم که بطن قران را معانی قرار داده است که ایات شریفه، بر ان معانی، قابل انطباق است. معانی متباینه ای را ذکر کرده است و فرموده است که به یک راوی یک معنی را بیان فرموده است. یک نفر یک سائل دیگر یک معنی را. بعد هم که اعتراض شده است سوال شده است، حضرت فرمودند که این ها بطون قران هست. ما می فهمیم بطون قران را. همان معنای اولی که ما کردیم که قران مجید، صلاحیه دارد برای حمل بر معانی عدیده. که ما می گوییم استعمال لفظ در اکثر از معنی. مرحوم اخوند چون محال می دانست، فرموده است که این ها معانی مراده حین الاستعمال در یک معنی است. ان را بیان شد. گفتیم. مقصود این است که این منحصر بکنیم بطون قران را در معنای مستعمل فیه و لو استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز باشد، درست نیست. نه. بطون قران، همه اش از قبیل استعمال نیست. بعضی هایش از قبیل تطبیق است اصلا. در ان روایات دارد که حضرت فرمود ایه در حق قومی نازل می شود. این ظاهرش هست. بعد ان قوم دیگر می رود. به قوم دیگر این منطبق می شود. این، بطنش هست. تطبیق را هم بطن قرار داده است. هر چه که ظاهرا مثلا جمود بر لفظ، ان را نمی گوید. چون او خلاف ان است که معنای تحت اللفظی لفظ است. حالا لازمه، غرض اصلی، مستعمل فیه اخر، مختلف اند. بواطن قران به یک سنخ نیستند. و لکن از ان روایات به دست می اید که بعضی از بواطن قران، مستعمل فیه هستند. خلافا لصاحب…صاحب کفایه هم همین را قبول دارد که ظاهر بعضی این است. منتهی توجیه می کند. اختصاص بطون قران به لوازم فقط، غلط است. یک معنای اوسعی هست. ظاهر القران تنزیله و باطنه تاویله. عبارات عدیده ای برای باطن ذکر شده است که به دست می اید باطن یک معنای خاصی ندارد. یک معنای وسیعی دارد که بعضی هایش همین که اخوند فرموده است لازم و ملزوم اند. بعضی هایش تطبیق است. بعضی ها غرض اصلی هست. بعضی هایش به ذهن می زند که استعمال لفظ در اکثر از معنی است. خب این کلمه ای که راجع به ان اخبار باقی مانده بود.
بعد وارد این بحث فقهی شدیم. بحث فقهی این بود که ایا می توانیم در حالی که قرائه می کنیم قران را، قصد انشاء هم داشته باشیم یا نه. اجتماع قرائه. حالا در نماز یا نه. همین طور عادی قران می خوانیم. اجتماع قرائه با قصد انشاء. وقتی می گوییم الحمد لله رب العالمین در نماز، هم قصد بکنیم قرائه قران را که باید قصد بکنیم. چون قرائه القران جزء نماز است. و هم قصد انشاء بکنیم. الان می گوید الحمد لله رب العالمین، همان که سر سفره بعد از غذا می گوید الحمد لله، قصد انشاء فقط است. او را هم این جا داشته باشیم. هم قصد قرائه قران. هم قصد انشاء.
مرحوم سید یزدی فرموده است که و الاقوی این که جائز است قصد انشاء کردن. اشاره به قول مخالف دارد که مرحوم شیخ طوسی ظاهر کلامش در تبیان این است که نه. نمی شود همراه قصد قرائت، قصد انشاء بکنیم. لانه من استعمال اللفظ فی اکثر من معنی و هو غیر جائز. استعمال لفظ در اکثر از معنی. به چه بیان استعمال لفظ است در اکثر از معنی. به این بیان که فرموده است قرائه، قوامش به این است که شما ان لفظی را که می گویید، ان را مرآه قرار بدهید برای ان که قرائتش می کنید. مقروء. اگر گفتی الحمد لله رب العالمین، این را مرآه قرار دادی برای ان الحمد لله که در قران امده است، می شود قرائه القران. پس قرائه، استعمال لفظ است …لفظ شما هست در ان لفظی که در مقروء است. حالا این جا قران. شما شعر حافظ را می خواهید بخوانید، اشاره به ان استعمال می کنید. الفاظ را مرآه برای الفاظی که از دهان حافظ خارج شده است. گفته است قرائه این است. می خواهی شعر او را بخوانی، شعر حافظ خواندن به این است که این الفاظ را بیاوری مرآه برای الفاظ او. در مقابل این که از خودت در بیاوری یک چیزی. مثلا ممکن است ادم شعر حافظ شعر سعدی را هم بگوید. اما نه به عنوان این که شعر سعدی هست. نه. خودش انشاء دارد می کند.
س: تصادفا همان الفاظی در می اید که از دهان حافظ در امده است.
ج: بله. می شود.
ما الان الحمد لله رب العالمین که بعد از سفره می گوییم، در قران هم الحمد لله رب العالمین هست. ولی وقتی الحمد لله را در پایان غذا می گوییم، این را مرآه قرار نمی دهیم. قصدمان این نیست که الحمد لله قران را گفته باشیم. انشاء است. یکی از علماء خراسان گفته بود فردا می خواهیم برویم سفر. الاغت را بفرست برای ما. او هم پیغام داده بود که اشکال ندارد. سنشد عضدک باخیک. خب این دو جور است. یک وقت می گوییم قران دارد می خوانی. بله. یک ایه قران. ولی الان که بر او داری تطبیق می کنی دیگر اقتباس است. جمله را از قران اقتباس کردی ولی الان خودت داری استعمال می کنی. کثیرا ما همین طوری هست. ایات قران. روایات. شعر شعراء. ضرب المثل ها را ما خودمان از پیش خودمان تطبیق می کنیم نه به عنوان این که قرائت بکنیم قران را قرائت بکنیم. حدیث را. نه.
فرموده شیخ طوسی که حقیقه قرائه، استعمال لفظ است در لفظ. اگر خواسته باشی قصد انشاء بکنی، در قصد انشاء باید قصد بکنید معنی را. استعمال بکنید لفظ را در معنی به داعی ایجاد ان معنی. وقتی می گویی اهدنا الصراط المستقیم، طلب هدایه را با این اهدنا ایجاد می کنید. وقتی می گویید الحمد لله رب العالمین، حمد خدا را با این لفظ ایجاد می کنید. می گویی ما حمد کردیم خدا را. کردیم. یک انشائی از شما صادر شد. فرموده است اگر بناء باشد یک لفظ بگویی، هم به قصد قراءه، هم به قصد انشاء، لازم می اید استعمال لفظ در اکثر از معنی. نه این که لازم می اید استعمال لفظ در اکثر از معنی، بلکه لازم می اید استعمال لفظ در اکثر از معنی از نوع بدترینش. هم لفظ را در لفظ استعمال می کنید هم در معنی استعمال می کنید. حالا استعمال لفظ در دو معنی، قابل تحمل است. ممکن است باشد. ولی لفظ را استعمال کنی هم در لفظ هم در معنی، گفته است که این خیلی مثلا…این ها دو سنخ مباین هستند. این است که فرموده است قصد قراءه که لازم است. قصد انشاء نمی توانید بکنید.
این فرمایشی که ذکری از مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است و ان طور که رفقاء نگاه کردند، شیخ طوسی این را در تفسیر تبیان فرموده است.
و لکن این فرمایش درست نیست. این خلاف، بعید هم هست که شیخ طوسی فتوی داده باشد. یعنی احتمالش نیست که مثلا نمازی که ادم می خواند، نتواند قصد انشاء بکند. باید همین طور الفاظ را در الفاظ انشاء بکند. اصلا این فقهیا گفتنی نیست که نتوانیم معنی را قصد بکنیم. الحمد لله رب العالمین، یک بهانه ای بشود برای ان ها که حواسشان پرت است، بگوید خب حالا ما، معانی را اراده نکردیم، یک نوع احتیاط است. نه. این قطعا غلط است. مضافا که ارتکاز متشرعه بر این است که می توانیم معانی را اراده بکنیم، روایات زیادی داریم در این زمینه که ان مقداری از نماز نوشته می شود که با توجه خوانده بشود. بعضی از ان روایات را ما نقل کردیم. حالا اگر یکی اش را بخوانید. در این جزوه ای که هست، بعضی از ان روایات را نقل کرده ایم. چه در حال قراءه قران، چه در حال نماز. بله. ان ایه شریفه هم که و لاتقربوا الصلاه و انتم سکاری حتی تعلم ما تقولون. نه بفهمی که ان چه را که می گویی، قران است یا غیر قران. نه. معنایش. ظاهر حتی …
س: معنی را بدانیم غیر از این است که قصد انشاء بکنیم.
ج: بفهمی چی می گویی، الحمد لله رب العالمین، یعنی بفهمیم داریم قران می خوانیم. یا بفهمیم داریم حمد خدا می کنیم. ….می گویم معنای عرفی اش چی هست. می گوید به این حال نماز نخوانید. تا بفهمید چی می گویی. بفهمی چی می گویی، یعنی بفهمی … نه این که فقط معنی را بداند. نه. بفهمی چی می گویی. عرفی صحبت بکنید. نه این که معنی لغوی را بدانی. می گوید می فهمی که چه می گویی. چی می گویی، یعنی ان مدلول را اراده کردی. و الا اگر مدلول را اراده نکردی…
حالا نص روایت است. اصلا نیاز به این حرف ها نداریم. علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر قال سالته عن الرجل یصلی له ان یقرأ فی الفریضه فتمر الایه فیها تخویف فیبکی و همین طور ایه را تکرار بکند. یعنی ایا معنی را اراده نکرده است، در عین حال گریه اش هم گرفته است؟
این هم هم مسلم فقه است، هم مسلم روایت است که شما می توانی در حال نماز، وقتی که می گویی الحمد لله رب العالمین، معنی را اراده بکنید. ایا و الذین هم فی صلاتهم خاشعون یعنی معنی را نمی فهمند، خشوع هم دارند؟ این ها عرفی نیست.
س:
ج: نماز های خودمان را که حساب می کنیم خشوع نیست، وجهش همان است که ان معانی را در ذهنمان احضار نمی کنیم. خشوع بدون ابراز ان معانی معنی ندارد. لقلقه زبان که خشوع نمی اورد.
این است که نصا، فتوی، جای شبهه نیست که معانی را می شود اراده کرد.
این است که در صدد بر امدند این شبهه مرحوم شیخ طوسی را در تبیان، جواب بدهند. جواب های فراوانی دادند. مرحوم حاج شیخ اصفهانی به بعضی از ان جواب ها متعرض شده است. از جمله یعنی گفتند نه. ان را ما الحمد لله رب العالمین می گوییم. معنایش را هم اراده می کنیم. ولی لفظ را در ان معنی استعمال نکنیم. مثل فرمایش مرحوم اخوند. فرمایش اول. در ان حال، حمد خدا را هم اراده داشته باشیم، ولی الحمد لله را در ان استعمال نکنیم. بعضی این طور امدند گفتند.
و لکن به ذهن ما این است که اولا استعمال لفظ در اکثر از معنی مشکلی ندارد. کسی اگر ان مبنی را پذیرفت، از اساس می گوید که این جا عیبی ندارد. الحمد لله در دو معنی استعمال شده باشد.
ثانیا که مهم این است. ثانیا این طور استعمالاتی که هم قراءه باشد هم قصد انشاء باشد، این استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. ما بالوجدان احساس می کنیم که وقتی از الحمد لله رب العالمین که داریم می گوییم، حمد را هم انشاء می کنیم، اهدنا که می گوییم، طلب هدایت را انشاء می کنیم، بالوجدان احساس می کنیم که در دو معنی استعمال نمی کنیم. از وجدان بیایید. ما هیچ وقت در وقتی که می گوییم اهدنا الصراط المستقیم، اصلا از قران داریم می خوانیم. واضح تر. قران را باز کردیم. اولین سوره سوره حمد را می خوانیم. وقتی می گوییم اهدنا الصراط المستقیم، رو به اسمان هم می کنیم. تضرع هم می کنیم. طلب می کنیم واقعا هدایت را با این ایه شریفه. ولی احساس هم نمی کنیم که داریم در دو معنی استعمالش می کنیم. تحلیلش همان است که فرموده اند. از جمله مرحوم محقق اصفهانی در اخر همین بحث استعمال لفظ در اکثر از معنی، فرموده است که قضیه بطون، در این جا هم می اید. ان جواب ها، این جا هم می اید. منتهی با یک جواب اضافه ای. و ان جواب اضافه اش این است که قوام قرائت به استعمال لفظ در لفظ نیست. این که می خواهیم این الحمد لله رب العالمین بشود قرائت قران، این توقف ندارد که الحمد لله رب العالمین را استعمال بکنیم در ان لفظی که خداوند تبارک و تعالی به پیامبرش وحی کرده است. حقیقه قرائت، استعمال لفظ در لفظ نیست. شعر حافظ شعر سعدی را شما به عنوان شعر سعدی می خوانید، این الفاظ را در الفاظ او، استعمال نمی کنید. قوام قرائت به چیست. قوام قرائت، به این است که مماثل ان کلی را، به قصد این که مصداقی از ان کلی هست، اداء بکنید. قران بخوانیم یعنی چی قران بخوانیم. قران بخوانیم یعنی ان که مماثل ما نزل علی النبی صلی الله علیه و اله و سلم هست، ان را به عنوان مماثل او، نه من درآوردی خودمان، به عنوان مماثل او، به قصد مماثل او، اداء بکنیم که اسمش را می گذارند به قصد قران. این در بحث مس هم هست. می گویند ان را که می نویسی، می نویسی در این جا ولی الله. ولی الله کی می شود قران که بدون طهاره نمی شود به کلمه ولی دست زد؟ وقتی که به عنوان این که در قران امده است بنویسی ولی الله. قصد قرآنیه بکنی. این را در بحث مس هم گفتند. عبد الله می توانی دست بزنی به این عبد یا نه. می گویند این عبدالله را که نوشتی، یک وقت اسم فرزندت هست که نوشتی عبدالله. به الله که نمی شود. ان، مطلق است. به عبدش می توانی بدون وضوء دست بزنی. این عبد، قران نشده است. اما اگر به عنوان قران بنویسی که کلمه عبدالله در ایه شریفه امده است، به عنوان جزئی از ایه بنویسی، می شود قران. لایمسه الا المطهرون. حقیقه قرائه…بینید وجدان تان و احساستان…این جا که وجدان می گوییم نه در مقابل بی وجدانی که مردم می گویند. وجدان یعنی احساس. احساس شما چی هست وقتی قرائت قران می کنید، دارید استعمال می کنید الفاظ را در الفاظ یا نه. دارید مماثل ان را که بر قلب پیامبر نازل شده است، به عنوان این که مماثل او هست. کلمه مماثل…به عنوان این که او هست حتی. این طور می گویند. به عنوان این که کلام او هست. بر او نازل شده است، قرائت می کنید. نه این که الفاظ را مرآه ان الفاظ قرار می دهید. همین دو تا را از هم جدا بکنید. الحمد لله رب العالمین، ایا الحمد لله رب العالمین…اگر یادتان باشد این بحث گذشت در استعمال لفظ در نوع و صنف. ایا این ایجاد مماثل است. مماثل را ایجاد کردید یا نه. لفظ را در مماثلش استعمال کردید. ایا ایجاد مماثل است یا استعمال لفظ در مماثل است. ادعاء این است که قرائه، وقتی که شما شعر حافظ را می خوانید فلان شعر حافظ، مماثل ان را که از زبان او صادر شده است، به عنوان این که مماثل این از او صادر شده است، به زبانت می اوری. می گویند این شعر حافظ است. ولی اگر نه. نه به عنوان مماثل بیاورد. خودت هم برای خودت شعر درست می کنی. ابداع می کنی برای خودت. ان را از تلقاء نفست می اوری. نمی گویند شعر حافظ. می گویند شعر خودت. حالا با او منطبق شده است. با او شبیه شده است. با او یکی شده است. فرقش شعر شما شعر حافظ است یا شعر خودتان است، فرقش این است که او را شما ابداع می کنید یا این که به عنوان این که از دهان او صادر شده است، مماثلش را ایجاد می کنید. قرائه، ایجاد مماثل مقروء است. نه استعمال در مقروء. همین دو تا را از هم جدا بکنید.
س: چه فرقی می کند.
ج: فرقش در استعمال لفظ در نوع و شخص گذشت.
خود مصداقش را ایجاد می کنید نه این که لفظ را در معنی استعمال می کنی مرآه او قرار می دهی. این جا معنایش شده است لفظ. یعنی وقتی می گویی الحمد لله رب العالمین، این را مرآه قرار نمی دهی در الحمد لله که در قران است. همین که به عنوان این که خود این الحمد لله در قران امده است، داری ایجادش می کنی. الحمد لله قران را ایجاد کردن….مماثل را ایجاد کردن است یا شیء را برای مماثلش، برای مثلش، مرآه قرار دادن است. وقتی می گویی الحمد لله، این را اشاره قرار داد…همین. نکته ظریفش. یک خورده سخت است تصورش. الحمد لله یعنی ان الحمد لله. این می شود مرآه. یا نه. الحمد لله، ان الحمد لله نیست. نمی خواهد بگوید ان الحمد لله. وقتی می گوید الحمد لله، نه این که می خواهید بگویید یعنی الحمد لله که در قران امده است. نه. الحمد لله را خودت ایجاد می کنی. منتهی این الحمد لله را که ایجاد می کنی، به عنوان مماثل ان الحمد لله. ایا ایجاد است یا حکایه، ایا ایجاد مثل است یا حکایه قرار دادن برای مثل، در استعمال لفظ در مثل گذشت که این از قبیل استعمال نیست. از قبیل ایجاد یک فردی هست مماثل ان…فردی هست برای ان کلی که بر پیامبر اکرم نازل شده است. ان که بر پیامبر اکرم نازل شده است، الحمد لله کلی هست. شما یک فرد را هم، یک فرد از او را ایجادش می کنی. استعمال نمی کنی لفظی را در لفظ اخری. ایجاد می کنی لفظی را. در ان حالی که ایجاد می کنی لفظی را، اراده می کنی، معنایش را. در یک معنی، بیشتر استعمال نمی کنی. همین را حساب بکنید. ان کسی که می گوید الحمد لله رب العالمین، در مقام حمد خدا سر سفره، در همان معنایی استعمال می کند که وقتی گفت الحمد لله، قران را باز کرد گفت بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، هر دو، ارتکاز را ببینید، هر دو در یک معنی استعمال می کنند. فقط فرقشان این است که این من تلقاء نفسه هست. خودش الحمد لله را نه به عنوان مماثل. نه او باشد. اما در باب قراءه، نه. به عنوان این که مماثل او هست. او را قراءه القران. ضمیمه شده است به قراءه القران، همراه قراءه قران می کنید، حمد هم می کنید. به خلاف الحمد لله که از زبان شما صادر شده است. ان جا فقط حمد می کنید. در باب قراءه و قصد انشاء، استعمال لفظ در دو معنی نیست. یا غافل محض هستید. هیچ چی. لقلقه زبان است. استعمالی در کار نیست. یا اگر با التفات است، استعمال در همان مدلولش هست نه استعمال در الفاظ هم باشد.
س:
ج: بحث عقلی هست. عرف چی هست….شما اعتراف ندارید که سر قبرستان می شینید می گویید بسم الله الرحمن الرحیم. یک سوره قران بخوانیم الحمد لله رب العالمین. این قصدتان یک چیز است. ان وقتی هم که سر سفره نشستید می گویید بسم الله الرحمن الرحیم. اخرش هم می گویید الحمد لله، یک قصد دیگری دارید. ایا احساس نمی کنید که دو نوع قصد هست. این ها با قصد دو تا هستند. ان را اسمش را می گذارند شما داری قران می خوانی. این را می گویند داری حمد خدا می کنی. منتهی قران می خوانی، اگر در ان حال التفات هم داشته باشی انشاء کنی، می گویی همزمان هم داری حمد خدا می کنی. پس قطعا این ها دو تا هستند. حالا می خواهیم بگوییم این دوئیتشان به چی هست. ایا دوئیتش به این است که وقتی قران می خوانی، استعمال می کنی قران، این الفاظ را در قران. …این ها را هر چی بیشتر صحبت بکنید و دنبال بکنید، واضح تر می شود. ایا الان شما داری قران می خوانی، استعمال می کنید الفاظ را در الفاظ. یا نه. الفاظ را به عنوان این که قران هست، اداء می کنی. همین. ایا الفاظ…الان این سوره قران را در سوره قران استعمال کردی یا ….
س: من دارم قران می خوانم یا مماثلش را اداء می کنم.
ج: قران می خوانی. اما ایا داری استعمال می کنی قران را در قران. یا قران می خوانی. این ها قران خواندن است.
س: این ها دقت های عقلی هست.
ج: خب این ها هم بحث های عقلی هست. الان استعمال لفظ در اکثر از معنی، بحث عقلی هست.
ایا قصد انشاء کردن که همراه با قراءه ممکن است یا ممکن نیست، یک بحث عقلی هست. ایا استعمال لفظ در اکثر از معنی هست یا نه، یک بحث دقی هست. حرف این است که این از قبیل استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. این است که ….مهم ان وجدان را هم حساب بکنید. احساس. همین که ما احساس می کنیم وقتی که نماز می خوانیم، وقتی که قران می خوانیم، و قاصد معانی هم هستیم، احساس می کنیم که ما، این طور نیست که یک لفظ داریم، بگوییم دو تا معنی اراده کردیم. یکی لفظش، یکی … ان هم از نوع بدش. استعمال کردم لفظ را در لفظ. استعمال کردم لفظ را در معنی.
س: چه بدی دارد.
ج: هم سنخ هم نیستند. الحمد لله را مرآه برای دو چیز مباین قرار دادم. دو تا مقوله مباین. یکی لفظ یکی معنی. این خلاف را احساس نمی کنیم.
هذا تمام الکلام در این فرع فقهی. جواب های دیگری هم دادند. دیگر حالا این اصول است. فقط می خواستیم به خاطر این که ان قضیه استعمال لفظ در اکثر از معنی، مصداق هست یا نه، از این جهت بحث بکنیم که این مصداق نیست. حالا یک جواب های دیگر هم داشته باشد، ربطی به بحث ما ندارد. ما بحث را فقط از جهت مصداقیه مطرح کردیم. بهذا یتم الکلام در بحث استعمال لفظ در اکثر از معنی.
س: این که قانون گذار بیاید استعمال لفظ در اکثر از معنی بکند درست است یا نه.
ج: نه.
س: شارع الان بیاید یک قانون کلی ..
ج: اصلا اگر یادتان باشد بارها گفتیم قران مثل قانون اساسی نیست. قران، سخن با مردم گفته است. یک هنر است.
س: در ان ایاتی که می خواهد احکام را بگوید. یا روایتی که می خواهد احکام را بیان بکند.
ج: فرق نمی کند. کلا. کلا اگر می بینید احکام را با تاریخ قاطی می کند در قران، اصلا قران، شأنش کتاب قانونی که می نویسد امروزی، مانیفست می گویند، این نیست. قانون گذار بما هو قانون گذار، باید مثل مردم صحبت بکند. و مردم در قانون شفاف صحبت می کنند. اما قران روایات از این قبیل نیست. قران یک معجزه است.
س: احکام را که می خواهد بگوید، من باید صاف بفهمم که چه می گوید.
ج: ظاهرش را صاف می فهمیم. …این که چند تا معنی داشته باشد که منافات با ظاهرش ندارد. ان حرف شما …اولا باید نه. خود خداوند فرموده است که من متشابه هم صحبت می کنم. گذشت.
س: در احکام.
ج: اصلا احکام را باید صاف صحبت بکند، خب صاف صحبت کرده است. چند تا معنی دارد که ان ها که می گویند احکام نیست. تازه اگر یک حکم هم بطن است، ان را برای ان ها بیان نکرده است. وسیعش بیان کرده است. چه عیبی دارد. این همان هایی که گفته بودند استعمال قبیح است.
س: در فقه کارایی ندارد.
ج: به ضم ائمه…این همه در فقه در بحث روایات…اخوند گفته است کل شیء لک طاهر سه تا حکم را بیان می کند. می شود.
مرحوم اخوند در امر سیزدهم اخرین بحث مقدمه وارد بحث مشتق شده است. قبل از ورود در بحث مشتق، اموری را متعرض شده است. امر اول، تفسیر این موضوع است. المشتق. مشتق را بحث می کنیم که ایا حقیقه است در ما تلبس بالمبدأ او فی الاعم، موضوع بحث را تحقیق کرده است. بعضی از امور، محمول را ما تلبس بالمبدأ او ما انقضی را. مربوط می شود این امور، مبادی تصوریه مساله. اولش هم از موضوع شروع کرده است که مشتق، مراد از او چیست. خب می دانید که یک عنوان مشتق در ادبیات می گویند. ما اشتق. از مثلا شیء اخری. اشتقاق صغیر درست می کنند. متوسط. کبیر. و از این مزخرفات. بله. مرحوم اخوند می گوید مشتقی که در علم اصول می گوییم، ان ها نیست. مشتقی که در علم اصول می گوییم، یعنی عنوانی که حمل می شود بر شیء به لحاظ تلبس ان شیء به عرض او عرضی. ممکن است در ادبیات ان را جامد بگویند. مثل زوج. ما زوج از مشتقات است. زوج چون حمل می شود. هذا زوج. هذه زوجه. قابل حمل است. این از مشتقات علم اصول است. و لو در ادبیات ان را مشتق نگویند. جامد بگویند. و عکسش ما می گوییم افعال خارج از بحث است. چون افعال حمل نمی شوند. مراد از مشتق، هو العنوان المحمول علی الذات بلحاظ تلبسه بعرض او عرضی. نمی توانی بگویی زید ضرب. ضرب اسناد داده می شود به زید، ولی حمل بر زید نمی شود. فرق است بین موضوع و محمول. مسند و مسند الیه. این است که مرحوم اخوند، زبان حالش، نسبت بین مشتق اصولی و مشتق ادبی، عموم و خصوص من وجه است. مهم نیست اصلا این ها. ما اصولیین، می گوییم می خواهیم بحث کنیم از مشتق. مراد مان از مشتق این است. اصطلاح خودمان را بگوییم. چه کار داریم دیگران چه گفتند. مشتق ای عنوان محمول علی الذات بلحاظ تلبس ان ذات به عرض. زید ابیض. ابیض را حمل می کنیم به زید. به لحاظ تلبس زید به بیاض. او عرضی. مرحوم اخوند برای اعتباریات. این هم باز خودش اصطلاحی هست. می خواهند فلاسفه بگویند عرضی یا نگویند. عرضی یعنی از اعتباریات باشد. ما بحذاء خارجی نداشته باشد. زید مالک. مالک را حمل می کنیم به زید به لحاظ تلبسش به ان ملکیه. ملکیه را می گوید عرضی هست چون ما بحذاء خارجی، ندارد. ادعاء مرحوم اخوند….می گوید هر چیزی از این قبیل است. مشتق ما یحمل علی الذات بلحاظ تلبسه، داخل محل نزاع است. مخالفش صاحب فصول است. مخالفش مرحوم نائینی هست. ملاحظه بفرمایید.