بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در تتمه کلام بود در استعمال لفظ در اکثر از معنی.
مرحوم اخوند بعد از بیان مختارش و استدلال بر مختارش، اشاره کرد به رد مرحوم میرزا قمی که فرموده بود استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز است عقلا و جائز نیست لغه. اخوند هر دو را مناقشه کرد. فرمود این که می گویید جائز است عقلا، این باطل است به همان برهان، محال است عقلا. و این که گفتید جائز نیست لغه، چون قید وحده اخذ شده است، این هم باطل است. هر دو جزء کلام میرزا قمی را گفت باطل است. در جزء دوم فرمود وحده، جزء موضوع له نیست. فرموده در تقریرات بحثش، تنظیر کرده است. فرموده است مثل این که شما اسم بچه تان را که می گذارید، در حال صغر است، ولی این اسم را برای صغیر وضع نمی کنید. مثال خوبی زده است. حسن را که وضع کردی برای اقازاده روز اول در حال شیرخوارگی ان هم داشت شیر می خورد، اسمش را حسن گذاشتی، حسن را برای این شیرخوار شیربخور که وضع نکردی. همین طور است. حالات، دخیل در موضوع له نیستند. ما یک چیز دیگر هم اضافه کردیم که مرحوم اخوند این را هم در تقریرات دارد. و ان این بود که گفتیم فرضا هم واقع گفته است مقید به وحده، خب گفته باشد واضع مقید به وحده. این بالاتر از این نمی شود که لفظی را برای یک معنایی وضع کرده است. شما می توانی ان لفظ را در خلاف ان معنی استعمال کنی. از این بالاتر که نیست. حالا وحده را اخذ کرده است.
س:
ج: میرزا قمی می گوید که الان جائز نیست لغه. چرا. از مجاز که بالاتر نیست.
مرحوم اخوند خودش گفت سابق. می گفت اصلا اذن واضع چه کاره هست. ان لفظ را برای یک معنایی وضع کرده است. ما می بینیم که استعمال در یک معنای مغایر، در این می بینیم عرفی هست. پس این که واضع، وحده را اخذ کرده است، این اثری ندارد برای منع استعمال. موجب منع استعمال نمی شود که میرزا قمی گفته است. اخذ کرده باشد یا نه. بله. مرحوم اخوند از یک جهت دیگر که الان می رسیم، گفته است اگر وحده اخذ شده باشد نه چون واضع شرط کرده است، از یک جهت دیگری در کلام صاحب معالم می گوید استعمال، غلط است. که سیاتی. این ما یرتبط به فرمایش میرزا قمی. تمام شد.
و اما ما یرتبط به فرمایش صاحب معالم.
صاحب معالم استعمال لفظ را در اکثر از معنی جائز می داند. لکن در مفرد گفته است مجازا، چون قید وحده اخذ شده است. در تثنیه و جمع گفته است حقیقه. مثل این که ما دیروز درست نسبت ندادیم. این طور که بعضی ها می گویند. صاحب معالم می گوید استعمال در اکثر از معنی جائز است هم عقلا و هم لغه. منتهی در مفرد، مجاز. در تثنیه و جمع حقیقه.
فرمایش مرحوم اخوند را که نقل کرده بود کلام صاحب معالم را و نقد کرده بود، تمام کردیم. سه تا نکته در کلام صاحب کفایه مانده است. این سه نکته را هم بیان کنیم، این بحث تمام می شود.
نکته اولی این است که مرحوم صاحب معالم فرمود که استعمال لفظ در اکثر از معنی، جائز است و لکن مجاز است. وجه مجازیه همان است که در کلام صاحب قوانین گذشت. چون وحده اخذ شده است در موضوع له. مرحوم اخوند دو تا جواب می دهد. اولا وحده اخذ نشده است. گذشت. ثانیا. این ثانیا اختصاصی هست. اختصاص به رد صاحب معالم دارد. ثانیا فرموده است که اگر وحده در معنی اخذ شد، استعمال در اکثر از معنی، باید غلط باشد نه مجاز. این را گفته است حق با میرزا قمی هست. اگر عین وضع شده باشد برای عین جاریه واحده، برای عین باکیه واحده و هکذا و هکذا، استعمال عین در اکثر از معنی، غلط است نه مجاز. چرا. مرحوم اخوند یک ادعائی دارد که این را در اقل و اکثر هم تکرار کرده است و ان ادعاء این است که مقید با خالی از قید، تباین دارند. اگر یادتان باشد مرحوم اخوند، برائت را در شک در شرطیه، برائت عقلی را جاری نمی دانست. می گفت نماز مشروط به طهاره با نماز مطلق، متباین است. او یک وجود دارد. این یک وجود دیگری دارد. این جا هم همان را ادعاء کرده است. گفته است اگر معنای عین در این جا همان حاسه، با باکیه بهش اشاره کنیم. همان حاسه انسان باشد به قید وحده، استعمالش در حاسه بدون قید وحده، به الغاء قید وحده، گفته است غلط است. چون او مطلق است. این می شود مقید. او یک وجود است. این یک وجود اخر است. ادعاء کرده است در رد مرحوم صاحب معالم، ادعاء کرده است که این دو تا با هم مباین اند. نگویی که این ها اقل و اکثر اند. یکی اقل است. همان حاسه. با باکیه بهش اشاره می کنیم. یکی چشم بالخصوص. چشم وحده. گفته است نگویی این ها اقل و اکثر اند. نه. مطلق و مقید، اقل و اکثر نیستند. با هم تباین دارند. و اگر شنیدی که می توانیم ما استعمال بکنیم لفظ موضوع للکل را در جزء، ان برای مرکبات است ان هم اجزاء رئیسه که می گویند. نه برای مقیدات. در مقیدات، استعمال لفظ موضوع برای مقید، در ذات مقید بلاقید، گفته است من الاغلاط است نه این که مجاز است.
خب این فرمایش مرحوم اخوند، این قابل قبول نیست. این تندی در مطلب است با ذهنیات سابقش نمی سازد. باشد. مقید یک وجود دارد مطلق یک وجود دارد. قبول است. ذات مطلق یک حقیقه است. مقید یک حقیقه است. ولی از متباینین که بالاتر نیست. یک وقت لفظ را وضع کرده است برای حیوان مفترس. شما در مباینش استعمال می کنید. رجل شجاع. شما هم می گویی اذن واضع هم لازم نیست. طبع بپسندد کافی هست. خب در مطلق و مقید هم همین طور است. نمی دانیم چه طور شده است مرحوم اخوند، این مجازیه را نپذیرفته است و فرموده است که این غلط است. این یک نکته ای که در کلام مرحوم اخوند مفهوم نیست. نه. باید همین طور جواب داد. اولا وحده اخذ نشده است. ثانیا اگر….بله. قبول باید بکنیم حرف صاحب معالم را. ثانیا اگر این که وحده اخذ شد، …یعنی یک اشکال می کنیم بر صاحب معالم. به صاحب قوانین دو اشکال می کنیم. می گوییم اولا وحده اخذ نشده است. ثانیا هم وحده اخذ شد، موجب غلطیه نمی شود. می شود مجاز. اما بر صاحب معالم یک اشکال بیشتر نیست که وحده اخذ نشده است. وحده، حاله المعنی است لاقید المعنی.
س:
ج: از ناحیه واضع نقل بکند. واضع منع کرده است. …نکته اش فرق می کند. چون واضع قید کرده است. قید کردن واضع مهم نیست. …صاحب قوانین می گوید لغه اجازه نداده است. ربطی به اجازه لغه ندارد.
این یک نکته راجع به فرمایش مرحوم اخوند در رابطه با کلام صاحب معالم.
نکته دوم این است که مرحوم اخوند ادعاء کرد در ضمن کلامش، که تثنیه، تثنیه یک هیئت است، هیئت تثنیه، عینان که الف و نون پیدا کرده است در مقابل عین. هیئت عینان نه الف و نونش که ادباء می گویند. نه. این هیئت. هیئت وضع شده است. الف و نون هیئت ساز است. هیئت تثنیه فرمود وضع شده است برای دلاله بر تعدد ما ارید از مفردش. اگر از عین مفرد اراده شد ان حاسه. ان باکیه، عینان هم یعنی دو تای از همان. بعد گیر کرد در زیدان. در اعلام شخصیه گیر کرد. اعلام شخصیه که معنایشان تعدد بردار نیست. امد ان را تاویل کرد. گفت زیدان تاویل باید ببریم یعنی المسمیان بزید. تثنیه ان المسمی در حقیقه تثنیه ما هست. المسمی یک معنی است، المسمیان می شود دو معنی.
س:
ج: حقیقتش می شود دو فرد.
خب این فرمایش مرحوم اخوند. و لکن به ذهن می اید که این، خلاف ارتکاز است. ما در زیدان، این طور ارتکازی نداریم که زیدان، معنایش مسمیان به زید باشد. زیدان را در فارسی، دو تا زید. دو تا زید با دو تا مرد، فرقی نمی کند. همان طور که رجلان، تثنیه دو تا رجل است، زیدان هم تثنیه زید است. در فارسی می گویند دو تا مرد. دو تا زید. نه دو تا زید دو تا مسمی به زید. وقتی می گوید دو تا زید هم دو تا زید. مسمی در ذهن نیست. می گوید دو تا ذهن امدند. نه دو تا مسمی به زید. این خلاف ارتکاز است. این است که ما می گوییم داعی نیست. ما دلیلی نداریم که هیئت تثنیه وضع شده است برای تعدد ما ارید. ما ارید از مفرد، نه. کی گفته است این را. هیئت تثنیه وضع شده است برای افاده تعدد. منتهی غالب موارد تثنیه ها که غیر اعلام اند، ان جا تعدد ما ارید از مفردشان هست. مفردشان طبیعت است. تعدد ما ارید من مفرد که می شود دو فرد از ان طبیعه. در اسماء اجناس، در غیر اعلام، ان جا تعدد ان معنی، تعدد معنی، چون معنی طبیعه است، تعدد معنی، منطبق می شود بر دو فرد از طبیعه. در اعلام معنی قابل تعدد نیست. ولی اصل تعدد معنی دارد. دو تا زید الان زید متعدد شدند. زیدان، دو تا زید. دو تا، تعدد را می رساند. ببینید از دو تا چه می فهمید. دو تا یعنی متعدد است. یعنی ان که من می گویم، متعدد اند. در مقابل یک زید. یک زید، یک معنی را به ذهن می برد. دو تا زید، دو تا معنی را به ذهن می برد. دو تا، معنایش همین متعدد. اما متعدد از ان معنای مفرد نه. مجرد متعدد در مقابل واحد. اگر ….
س: متعدد از چی.
ج: متعدد از همین که مفهومشان. دو تا زید….یک وضع بیشتر ندارد. هیئت تثنیه وضع شده است برای دلالت بر تعدد در مقابل مفرد که وضع شده است برای یکی را رساندن.
اگر می خواهی یکی را برسانی بگو رجل. می خواهی دو تا را برسانی، دو تا را. حالا دو تای از طبیعت یا دو تا از فرد های متباین. فرق نمی کند. شما اگر از عینان اراده کردی عین جاریه و عین باکیه را، باز هم در معنای حقیقی استعمال کردی چون گفتی دو تا عین. منتهی یک عینش باکیه یک عینش جاریه. لزومی ندارد که ان طرف دو تا، یک حقیقه باشد. تثنیه فقط دو تایی را می رساند. ربما ان که دو تا می شوند، دو فرد از یک طبیعه اند. ربما دو معنای متباین اند. ربما دو تا اعلام اند. این که ما بیاییم بگوییم تثنیه وضع شده است برای تعدد ما ارید از مفردش، نه. مجرد تعدد است. معنای تثنیه، تثنیه وضع شده است برای بیان متعدد. جمع، وضع شده است برای بیان متکثر. حالا چه بسا….شاید هم غالبش، در باب تثنیه و جمع، افراد باشند ولی احیانا هم ممکن است افراد ان طبیعه نباشد مثل اعلام. مثل همین که الان گفتم. الان عینان را اگر بگویید، ارتکازتان، عینان را بگویید اراده کنید دو تا عین باکیه و جاریه، احساس تسامح نمی کنید. احساس مجاز نمی کنید. این مجاز است. باید عینان بگوییم که مسمای به عین. که اخوند این طور می گوید. اخوند تعدد را برده است به مسمی. می گوییم نه. برای مجرد فهماندن تعدد است. حالا فرد باشد ان ها یا معانی متغایر باشد. این هم نکته ثانیه کلام مرحوم صاحب کفایه.
س:
ج: حسنین هم می خواهیم بگوییم دو تا هستند. اخوند می گوید حسنین یعنی ….ان هم از اعلام است. زیدان با حسنین فرق نمی کند.
س: اگر مراد حسن و حسین باشد.
ج: نه. ان که غلبه هست. اول روی ان اعتبار کرده است حسن. هیچ فرقی نمی کند.
س:
ج: اگر گفت زیدان، دو تا را اورده است. هیئت را اورده است روی زید. دو تا زید می شود. اما مرکب. مرکب این هیئت. هیئت، یک راکب است. هیئت تثنیه. هیئت یک راکب است یک حاله عارضه است. یک معروض دارد. هیئت عارضه، وضع شده است برای تعدد ان معروض. حالا ان معروض گاهی دو تا فرد یک طبیعه اند. گاهی …مدلول هیئه تثنیه، تعدد معروض ان هیئت. ان معروض هیئت چی هست، مختلف است. خیلی اوقات دو تا فرد از یک طبیعه اند. گاهی دو تا علم اند. دو تا فرد مباین اند. گاهی دو تا فرد متضاد هستند اصلا. این است که در همه حقیقه است.
هیئه المثنی و هیئه الجمع، موضوعتان لبیان تعدد مرکبشان معروضشان. حالا معروض می خواهد دو فرد از یک طبیعه باشد یا نه. این هم مطلب دوم.
نکته سومی که مرحوم اخوند فرموده است، فرموده است بله. اگر ما عینان بگویم، دو تا عین باکیه و دو تا عین جاریه اراده کنیم، این استعمال لفظ در اکثر از معنی است. ان که صاحب معالم می گفت عین بگوییم یک عین باکیه یک عین جاریه، این که استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. یک معنی را اراده کردی. منتهی ان معنی ها با هم مختلف اند. دو معنی نیستند. وقتی دو معنی می شود که شما از عینان، چهارتا اراده کنی. دو تا عین جاریه، دو تا عین باکیه. و لکن فرمود دلیل صاحب معالم، این را اجازه نمی دهد. دلیل صاحب معالم می گفت التثنیه فی قوه التکرار خب اگر تکرار کردیم از عین اول، دو تا اراده کنیم، از عین دوم هم دو تا، صاحب معالم خودش گفت مجاز است اصلا. قوه تکرار به ما اجازه نمی دهد که بتوانیم عینان را در چهار تا، علی نحو الحقیقه استعمال بکنیم بلکه بالاتر ما می گوییم. فی قوه التکرار، لازمه اش این است که عینان را در این چهار تا، مجازا استعمال کنیم. چون اگر تکرار می شد، مجاز بود. خود صاحب معالم گفت. خب این هم که فی قوه التکرار. درست گفته است مرحوم اخوند. اگر عینان را بگوییم چهارتا را اراده بکنیم، این استعمال لفظ است در اکثر از معنی و لکن دلیل صاحب معالم این را اجازه نمی داد چون دلیل صاحب معالم این بود التثنیه فی قوه التکرار. دلیل صاحب معالم، عکس را نتیجه می داد. این را ما اضافه کردیم.
در محاضرات اشکال کرده است بر مرحوم اخوند. گفته است این هم استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. اگر بگویی عینان، اراده کنی چهار تا را، این هم استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. چرا. فرموده است که هیئت تثنیه، وضع شده است برای تعدد. شما این جا هیئت تثنیه را در یک تعدد استعمال کردی. گفتی یک تعدد. ان دو تا و این دو تا. دوتای او و دوتای این، یک تعدد است. دو تا تعدد نیست. جمع هم همین طور است. جمع هم وضع شده است برای چند تا تعدد. این برای دو تا، ان برای چند تا. الان شما وقتی عینان می گویید. از یک عین اراده کردی باکیه و جاریه را. یا از یک عین اراده کردی دو تا باکیه را. از یک عین دیگر اراده کردی دو تا جاریه را. خب با هیئت عینان، به ما فهماندی که دوتایی که یک طرف ان هم دو تا هست، یک طرف این هم دو تا هست. ولی با عینان یک دوتا را به من فهماندی. دو تا از عین که یک عین، مراد دو تا هست. از این عین هم مراد دو تا هست. ان تعددی را که هیئت عینان می اورد، دو تای از این عین. یک دوتا هست. منتهی از عین های هر کدام، باز دو معنی اراده کردی. هیئه تثنیه را در یک دو تا استعمال کردی نه در دو دوتا تا بشود استعمال در اکثر از معنی. گفته است این نظیر این است که شما عشرین را تثنیه می بندید. عشرین را که تثنیه می بندید یعنی دو تا عشره. خب این جا استعمال هیئت تثنیه است در یک معنی. با این که یک طرفش ده تا هست. یک طرف دیگرش هم ده تا هست. ولی یک تعدد است. دوتا ده تا. این جا هم دو تا عین. عینان را در دو تا عین استعمال کردید. در یک دو تا عین استعمال کردید. منتهی هر طرفی از عینان، دو معنی دارد. این هم استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. عین را در دو معنی استعمال کردن، یک عین را در دو معنی استعمال کردن، استعمال لفظ در اکثر از معنی است. اما عینان را در دو تا عین که هر عینی، دو تا معنی دارد. استعمال در یک معنی است. استعمال در دو معنی نیست. مرحوم اخوند می گوید اگر گفتی عینان، چهار تا را اراده کردی، استعمال لفظ در اکثر از معنی ست. اقای خوئی می گوید نه. این هم استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. در یک معنی… تثنیه به معنای دو. الان یک دو بیشتر نیست. دو تا دو نیست. یک دو هست.
س:
ج: مفرد ها را گفت اصلا ممکن است عشره باشد، بشود بیست تا. ان که اثری ندارد. ان مدلول مفرد است. خلط نکنید. مدلول مفرد متعدد است نه مدلول تثنیه. …تثنیه در یک دو تا. یک دوتا دوتایی می شود.
فرموده است این هم استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. این است که فرموده است این حرف مرحوم اخوند درست نیست.
و لکن لازمه فرمایش مرحوم اقای خوئی این است که ما هیچ وقت تثنیه را نمی توانیم در اکثر از معنی استعمال بکنیم و این خلاف ارتکاز است. هر چه اضافه بکنید، نمی شود. طرفش اضافه می شود. و این خلاف ارتکاز است که ما نتوانیم تثنیه را در بیش از …
این است که ما کلام مرحوم اخوند را یک طوری بیان می کنیم که فرمایش مرحوم اقای خوئی، اشکال مرحوم اقای خوئی، وارد نباشد.
مرحوم اخوند این طور می گوید. این که مرحوم اخوند می گوید از عینان، اراده کنیم چهار را، استعمال لفظ است در اکثر از معنی، این مرادش این نیست که از هر عینی، دو تا اراده کنیم. نه. این که استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. واضح است. مراد مرحوم اخوند این است که این عینان که هیئت تثنیه دارد، این هیئت تثنیه، مرآه باشد برای دو تا دوتا. دو تا باکیه. دو تا جاریه. گفتی دو تا، این دو تا، مرآه باشد برای دو تا جاریه و دو تا باکیه. مرحوم اخوند که می گوید استعمال لفظ است در اکثر از معنی، مرادش این نیست که عینان را در دو تا عین استعمال کنیم، ولی مرادت از عین، دو تا باشد. نه. عینان را استعمال کنی در دو تا دو تا. دو تای باکیه را ببینی، …چهار تا نیاز داریم. دوتای باکیه را ببینی. دو تای جاریه را ببینی. بعد بگویی دو تا. مرادت از این دوتا، دوتا دوتا هست. این می شود استعمال لفظ در اکثر از معنی. حرف مرحوم اخوند این است. تثنیه استعمال بشود در اکثر از معنی. معنای تثنیه، مرادفش در فارسی دوتا. این کلمه دو تا را بر دو تا دوتا مرآه قرار بدهیم. دوتا را مرآه برای دو تا دوتا قرار بدهیم. به حیثی که اگر می گفتی عینان، یعنی دو تا از عینان. دوباره می گفتی عینان، یعنی دو تا. حالا این دوتا عینان مستقل را، بیار با یک کلمه دوتا بیانش کن. این می شود استعمال لفظ در اکثر از معنی. اخوند…
حاصل الکلام: اخوند که می گوید عینان اگر مراد چهار تا باشد، استعمال لفظ در اکثر از معنی می شود، نه از باب این که هر عینی، معنایش دو تا بشود. ان که استعمال لفظ در اکثر از معنی نیست. نه. از باب این که هر دو عینی که از این می خواهی استفاده کنی، مقصودت باشد از کلمه دو تا. از هیئت عینان، هم ان دوتا، هم ان دوتا. می شود دو تا دوتا. این استعمال لفظ در اکثر از معنی که مرحوم اخوند فرموده است. نه این که عین را استعمال بکنی، مقصودم از عین، باکیه و جاریه است. حالا که می گویم دو تا عین، استعمال در اکثر از معنی هست. اگر ماده، استعمال شده باشد در دو چیز. ان ماده در دو چیز، هیئت تثنیه، یک معنی پیدا می کند. ما می خواهیم ان دو چیز را مدلول هیئت تثنیه قرار بدهیم. مدلول هیئت تثنیه قرار دادن، همین طور است که عرض کردم. دو تا عین باکیه داریم. دو تا عین جاریه داریم. این دو تا، ان دو تا را لحاظ می کنید. بعد می گویید دو تا. این دو تا، مرآه باشد برای هم این دوتا و هم ان دوتا. این می شود استعمال لفظ در اکثر از معنی که مرحوم اخوند می گوید این استعمال لفظ در اکثر از معنی و دلیل صاحب معالم، این را درست نمی کند.
س:
ج: ان جا دوتا دوتا نداریم. اگر فقط دو معنی باشد که دو تا دوتا نداریم. باید حد اقل چهار تا داشته باشیم تا بشود دو دوتا. برای این که دو تا دوتا محقق بشود، باید چهار تا معنی فرض بکنیم.
اخوند قطعا همین را می خواهد بگوید که می گوید استعمال لفظ در اکثر از معنی…
س:
ج: اصلا مفرد را ما چه کار داریم. این ها مزخرفات ادباء هست که می گویند تثنیه، مفرد بوده است. این کار را کردیم. تثنیه، یک هیئت مستقلی هست. در مقابل مفرد. در مقابل جمع. مفرد را برای یکی وضع کردند. تثنیه را برای دو تا وضع کردند. این دوتا را می خواهیم بفهمانیم. اگر دوتا دوتا شد، استعمال در اکثر از معنی است….خصوصیه ندارد. صاحب معالم ان طوری گفته بود.
هذا تمام الکلام در بحث استعمال لفظ در اکثر از معنی.
س: صاحب معالم می اید مجاز را حقیقه می کند، ربطی به بحث ما ندارد.
ج: اخوند هم همین طور گفته است. گفت ربطی ندارد.
تحصل الی هنا این که استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز هست یا نیست، برگشتش تاره به قضیه لحاظ شد و اخری به قضیه فناء. فناء هم یک نوع لحاظ است. می توانیم بگوییم که مشکله در ناحیه لحاظ است. منتهی مرحوم نائینی مرحوم اغاضیاء، گفتند نمی شود دو معنی را به نحو مستقل در یک آن لحاظ بکنیم. به فناء، بند نکرده بودند.
این ها…حالا نائینی اش را نمی گوییم. لااقلش مرحوم اغاضیاء، خودش همین طور بوده است. و گفتیم انسان ها مختلف اند. این ها ریشه انسانی، وجود خاص خودش را دارند. می گویند مرحوم اغاضیاء که مشغول می شده است به یک فکری، به یک مطلبی، از همه چیز غافل می شده است. و خودش هم یک روز امد. گفته است. می گویند امد سر بحث بالای منبر، گفت من دیشب می خواستم شهید علم اجمالی بشوم. چون راجع به …بالای پشت بام ان وقت ها می خوابیدند. تابستان ها. الان هم همین طوری هست. می گفت در علم اجمالی فکر می کردم، یک هو دیدم لب بام هستم، می خواهم بیافتم. بله. نزدیک بود شهید علم اجمالی بشوم. اخوند را هم همین طور بیان می کنند که این ها همین طور بودند.
انسان ها دو جور اند. بعضی ها واقعا به یک چیزی که فکرشان متصل می شود، درباره ان فکر می کنند، واقعا از اطرافشان هیچ خبری ندارند. غافل محض اند. نمی دانند از اطراف، چی رفت. کی رفت. چی اوردند. همین طور است. بعضی از رفقاء همین طور می گویند که مشغول مطالعه بودم، عیال چای اورد. اصلا نفهمیدم کی چای اورد. بعد هم یخ شد، نخوردیمش. بعضی ها این طوری هستند. این ها می گویند اصلا..تصریح کرد اغاضیاء در کلماتش که حتی روی مبنای اماریه، اغاضیاء روی اماریه و علامیه هم می گوید که امکان ندارد. می گوید ادم یک معنی را لحاظ کرد به نحو مستقل، نمی شود در همان آن، معنای دیگر را لحاظ بکند. این ها از خودشان صحبت کردند. در ذهن ما این است که …اصلا تصریح می کند. می گوید انسان، یک چیز را لحاظ کرد، از بقیه چیزها غافل می شود. این ها از خودشان صحبت کردند و حق همان است که دیگران گفتند که نه. می شود ادم، در یک آن انسان، و لو بعضی ها، این قدرت را دارند.
و منشأ دوم، قضیه فناء بود که مرحوم اخوند فرمود و فرمود نمی شود یک لفظ را فانی در دو معنی کرد. مثل لفظ را مثل مرآه قرار داد. اغاضیاء در توضیحش می گوید که مثل یک مرآتی هست. مرآتی اگر یک معنی را نشان بدهد بتمامه، تمام این معنی توش افتاده است. دیگر جا ندارد. محال است یک معنای دیگر را نشان بدهد. مساله لفظ و معنی، مساله مرآه و ذی المرآه است. اگر مرآه یکی اش تمام معنی را نشان می دهد، دیگر جا ندارد معنای دیگر را نشان بدهد. که ما عرضمان این بود که مثل الفاظ با معانی، مثل مرآه و ذو المرآه نیست. اضافه می کنیم. همان مثل دخان و ذو الدخان است. هر کدام یک وجودی برای خودش دارد. و لو خیلی اوقات هم از لفظ ادم غافل می شود. ولی وجودی دارد در مقابل وجود معنی و می تواند انسان، از زاویه یک لفظ، چند معنی را و لو به نحو استقلال، ببیند. استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز است، در ذهن ما، امر واضحی هست.