اصول ـ جلسه ۰۱۵ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث پیرامون اشتراک لفظی بود. اقوال در امکان و استحاله اش، سه تا بود. یک قول این بود که اشتراک لفظی، محال است. توهم کردند این قائلینش. بعضی از این ها گفتند که و لو اشتراک لفظی ممکن است، استعمال لفظ مشترک در کلام حکیم محال است. هر دو گذشت. مرحوم اخوند در مقاله اولی فرمود که اشتراک، اخلال به تفهیم و تفهم نیست. در دوم هم فرمود که خلاف حکمه نیست. نسبه به دوم ما حرفی نداریم. حرف تامی هست فرمایش مرحوم اخوند. اما نسبه به مقاله اولی که ادعاء شد قول به اشتراک، مضر است، مخل است به حکمه وضع، عرض ما این است که اشتراک ربطی به تفهیم و تفهم ندارد. اگر اشتراک در یک جامعه باشد، در یک منطقه باشد، خب حالا در این قسم ممکن است که توهم بشود که این مخل است به تفهیم و تفهم. با حکمه وضع سازگاری ندارد. و لکن نظیر ان چه در ترادف گذشت، اشتراک ربما، یا غالبا، نتیجه تجمع مجتمعاتی ست، طوائفی ست که قبلا متفرق بودند. هر گروهی، هر طائفه ای، لفظ را برای یک معنی وضع کرده است. طائفه دیگر در منطقه ای دیگر، همان لفظ را برای معنای دیگری، خب وقتی این ها مجتمع شدند، طبیعی ست که تجمع متفرقات، طبیعی است. وقتی این ها با هم مجتمع می شوند، لفظ دارای دو معنی می شود. اصلا ربطی به تفهیم و تفهم ندارد. هر کدام که وضع کرد، به غرض تفهیم و تفهم بود. ان هم که وضع کرد، به غرض تفهیم و تفهم بود. این تجمعات این متفرقات سبب شد که یک لفظ، دو تا معنی پیدا کند. یک لفظ سه معنی پیدا بکند. این کار واضع نبوده است تا شما بگویید، این خلاف حکمه وضع است. حاصل الکلام تعدد کار یک واضع نبوده است تا ادعاء بکنید یا توهم بکنید که این مخل به حکمه وضع است. نه. اشتراک نتیجه تجمع متفرقات بوده است و هیچ ربطی به اخلال به حکمه وضع ندارد. ان که ما اضافه می کنیم، این است. این ها خیلی مهم هم نیست. بگذارید بگذریم. در مقابل بعضی گفتند که اصلا اشتراک ضروری است. گفتند نه این که محال است، از ان طرفش. ضروری الوجود است. ان ها می گفتند ضروری العدم است این می گوید ضروری الوجود است. چرا. گفتند اقا معانی غیر متناهی اند. معانی خیلی زیاد اند. شما حساب بکنید، نهایت ندارد معانی. تا قیامه. بعد از قیامه. معانی غیر متناهی اند. خداوند غیر متناهی است. صفاتی دارد، ان ها جزء معانی است. ان ها هم همین طور غیر متناهی اند. الفاظ متناهی اند. الفاظ همین مرکب از بیست و هشت حرف و نمی دانم سی و دو حرف فوقش. الفاظ متناهی اند. گفتند معانی غیر متناهی. الفاظ متناهی. و بشر هم چون نیاز دارد معانی را تفهیم بکند، فلابد باید برای این که بتواند همه این معانی را تفهیم بکند، باید این اشتراک رخ بدهد. باید یک لفظ برای چند معنی وضع بشود تا بشر بتواند این معانی غیر متناهی را تفهیم بکند. و گرنه خیلی جاها نمی تواند تفهیم بکند.

س:

ج: ان ها روی مبنای خودش هست که مسلک تعهد است. این ها گذشته است. ان ها مسلک باطلی هست.

بحث ان وقت این است. این طور گفتند. معانی غیر متناهی. الفاظ متناهی. بشر نیاز دارد معانی غیر متناهی را تفهیم بکند، خب با الفاظ متناهی که نمی شود. پس باید اشتراک رخ بدهد. مثل همان چی که …بناء باشد این معانی غیر متناهی را تفهیم بکند، با الفاظ متناهی، امکان ندارد. پس باید وضع را زیاد بکنیم، مشترک لفظی را زیاد بکنیم تا معانی غیر متناهی را بتواند تفهیم بکند.

مرحوم اخوند از این هم جواب داده است. فرموده است این حرف هم درست نیست. معانی غیر متناهی، الفاظ متناهی، باید تفهیم بکنیم غیر متناهی را. به متناهی ممکن نیست. حلش تعدد اوضاع است. جواب داده است مرحوم اخوند به اجوبه ای. دیگران هم اضافه کردند به این اجوبه. که خیلی مهم نیست.

اولا خب معانی غیر متناهی اند، معانی جزئیه غیر متناهی اند. مرحوم اخوند فرموده است. زید و بکر و عمرو و خالد و فلان. این ها غیر متناهی هستند. جزئی ها. اما معانی کلیه. انسان. حجر. مدر. این ها که متناهی اند. کفایه می کند وضع برای همین معانی متناهیه، کلیه، برای تفهیم جزئیات. چون می توانیم ما جزئیات را با کلی بیانش بکنیم. فوقش حالا گاهی قرینه هم بر خصوصیت می اوریم. ما می توانیم زید را، کلمه زید هم برایش وضع نشده است، می توانیم بفهمانیم. انسان. یک اضافه ای می کنیم، معلوم می شود.

گذشته این که بشر نیاز ندارد همه معانی غیر متناهیه را تفهیم بکند. نیاز بشر به تفهیم مقداری از معانی است. ان مقدار از معانی هم که با همین اوضاع خاصه بدون اشتراک، محقق می شود. نیازی نیست.

اصلا اگر بناء باشد معانی غیر متناهیه باشد، اشتراک هم محال می شود چون اشتراک هم …شما می گویید معانی غیر متناهی هست. الفاظ متناهی هست. باید اشتراک محقق بشود. خب اشتراک هم به تمامه، محال است که محقق بشود. چون معانی غیر متناهیه است. هر چه قدر هم که وضع بکند، تمام نمی شود. اگر بناء باشد برای همه وضع بکند، اشتراک هم پایان پذیر نیست. با اشتراک به ان غرض نمی رسد. اشتراک هم …اشتراک تام، امکان پذیر نیست.

مضاف بر این که الفاظ را می گویید متناهی هست، نه. الفاظ هم متناهی نیست. سی تا لفظ هست، این ها هم کلامتناهی هستند. اول او لفظ باشد، بعد این یکی باشد، این ها را شما حساب بکنید. دو کلمه ای. سه کلمه ای. چهار کلمه ای. پنج حرفی. باز دوباره این ها را جا به جا کنید، این ها هم سر از نامتناهی در می اورد. این طور نیست الفاظ هم غیر متناهی باشد.

لذا این حرف ها نمی تواند اشتراک را…مضاف بر این، مرحوم اخوند فرموده است مضافا که ان باب المجاز واسع. خب ممکن است شما بگویید درست است. الفاظ متناهی. معانی غیر متناهی. تفهیم ضروری. نتیجه نمی دهد پس اشتراک. نه. دو تا راه دارد. یا اشتراک و یا حقیقه و مجاز. واضع برای بعضی ها وضع بکند، بقیه اذن در استعمال بدهد. مجاز. ان باب المجاز واسع. مجاز هم مشکله را حل می کند. تناهی الفاظ به ضم عدم تناهی معانی، نتیجه نمی دهد ضروره اشتراک را. نه. اعم است. این نتیجه اش اعم است. یکی از دو کار را باید بکند اگر این ها درست باشد. اگر الفاظ متناهی باشد، معانی غیر متناهی، یکی از دو کار را باید بکند. یا مرتکب اشتراک بشود. یا نه. برای بعضی ها وضع کند، برای بعضی ها، اذن در استعمال بدهد. مشکل حل می شود. نتیجه نمی توانی بگیری از این دو مقدمه، ان الالفاظ متناهیه و المعانی غیر متناهیه، فالاشتراک ضروری. این را نمی توانی. نه. این مشکله همان طور که با اشتراک حل می شود، با حقیقه و مجاز هم حل می شود. جواب اخر اخوند ان باب المجاز واسع.

س:

ج: صرف الوجود اشتراک می رسیم. ولی به ان اشتراک که او گفت غرض، غرض معانی غیر متناهیه امد، می گوییم معانی غیر متناهیه، اشتراک هم مشکلش را حل نمی کند. این اشکال این بود. اشتراک مشکل را حل نمی کند تا نتیجه بگیرید پس اشتراک ضروری هست.

تا این نتیجه گرفتیم همان طور که وجود اشتراک، محال نیست، عدمش هم ضروری نیست. نتیجه می گیریم که یک امری هست که ممکن است واقع شده باشد یا واقع نشده باشد.

مرحوم اخوند در ابتداء کلامش فرموده است که اشتراک واقع شده است. این هایی که می گویند محال است، غلط است. اشتراک واقع شده است. استحاله ندارد. بعد از این که امکان را ثابت می کند، یک ادعاء دارد که اشتراک واقع شده است. به چه دلیل. می گوید به دلیل نقل به دلیل تبادر به دلیل عدم صحه سلب. سه وجه می اورد. به دلیل نقل. نقل اهل لغه. اهل لغه برای کثیری از الفاظ، معانی عدیده نقل کردند. همین طور است نگاه بکنید. این که کتاب لغه ها این قدر حجیم شده است، وجهش همین است. برای یک لفظ، چندین معنی نقل می کند. درست است که همه جا، این چندین معنی، معنای لفظ نیست. این درست هست. معنای حقیقی لفظ نیست. این اشتباه لغویین است که مجرد استعمال را دلیل بر حقیقه دانستند. دیدند لفظ در این معنی استعمال می شود، گفتند که پس معنایش این است. نه. ما قبول داریم این که لغویین برای غالب الفاظ، بیش از یک معنی نقل کردند، این ها همه شان معانی حقیقی نیست. و لکن این که همه این الفاظ، یک معنایش حقیقی باشد، بقیه اش مجاز یا غلط، این هم احتمالش نیست. نمی شود…درست است که لغوی دنبال حقیقه و مجاز نیست. موارد استعمال را بیان کرده است. اما این که بگوییم همه این معانی را که لغویین، معانی عدیده ای را که برای اکثر الفاظ نقل کردند، همه اش یا از قبیل غلط است، یا از قبیل مجاز است، این را علم به کذب داریم. قطعا این طور نیست. فی الجمله بعضی از این معانی عدیده بما هی عدیده، معنای ان لفظ هست. ما قول لغوی را حجه نمی دانیم. اخوند خودش قول لغوی را حجه نمی داند. این که تمسک می کند به نقل اهل لغه، مقصودش این است. نقل اهل لغه برای غالب الفاظ، بیش از یک معنی. بگوییم همه این ها یا غلط است، یا مجاز است، هیچ موردش، لفظ دو تا معنی ندارد. لفظ سه تا معنی ندارد، این قطعی التحقق است. یقین داریم این طور نیست. ما متیقن هستیم این کتب لغتی که به دست ما رسیده است، این لغویین که نقل کردند، برای بعضی از الفاظ بیش از یک معنی را، بعضی از این ها درست است. فالاشتراک واقع. این نقل. دلیل دومش تبادر است. مرحوم اخوند می گوید که از بعضی از الفاظ ما می بینیم که بیش از یک معنی تبادر می کند. دیگر این یک ادعاء بزرگی هست. از عین بیش از یک معنی تبادر می کند.

س:

ج: نه. کار خودمان هست. ان کار دیگران را می گوییم خیلی بعید است. اطمینان به خلاف داریم که همه این ها اشتباه کرده باشند. اما ما…اخر معنای مشترک هم مجمل است. یعنی واقعا تبادر می کند از بعضی از الفاظ، معانی عدیده است. یک معنی تبادر می کند یعنی وقتی که این لفظ را ما می شنویم، این به ذهن ما می اید. اما یک لفظ می شنویم، چند معنی به ذهن ما می اید، این دیگر اثباتش علی مدعیه.

مرحوم اخوند ادعاء دارد که از بعضی از الفاظ، چند معنی به ذهن می اید. مثل همین کلمه شیر که ایشان می گویند. کلمه شیر را که ما می شنویم، چند معنی به ذهن ما به نحو تردید، می اید. و تبادر، اماره حقیقه است. سومی اش هم عدم صحه سلب. این ها امارات حقیقه است. تبادر، شاه فردش بود. عدم صحه سلب هم فرموده است یکی از امارات است. ما می بینیم به وجدانمان به ارتکازمان احساس می کنیم که گاهی از دو تا معنی می بینیم که لفظ، قابل سلب نیست. همین شیر را حساب بکنید، شیر خوردنی. نمی توانیم بگوییم لیس شیر. نه. صحه سلب ندارد. پس در این معنی حقیقه است. شیر درنده هم نمی توانیم بگوییم لیس شیر. این هم ارتکاز ما می بیند که صحه سلب ندارد مثلا. فرموده است که این ها را ما با ارتکازمان تجربه می کنیم، تحلیل می کنیم، هی حمل می کنیم، هی سلب می کنیم، می بینیم که صحه سلب ندارد. و گذشت در امارات حقیقه که صحه سلب هم از امارات حقیقه است.

عرض کردم اصل مساله از واضحات است. خیلی کش دادنش اهمیتی ندارد. الترادف و الاشتراک امران ممکنان واقعان فی کل لغه.

بعد از این مرحوم اخوند وارد امر دوازدهم شده است که بعضی ها امر یازدهم را، مقدمه امر دوازدهم قرار دادند. گفتند هل یجوز استعمال لفظ مشترک. حالا که مشترک داریم، هل یجوز استعمال لفظ مشترک فی اکثر از معنی. منتهی مرحوم اخوند کلمه لفظ مشترک را نیاورده است. حق هم با مرحوم اخوند است. بحث استعمال لفظ در اکثر از معنی، مختص به مشترک نیست. مشترک شاه فردش هست چون بیش از یک معنی دارد. استعمال لفظ در دو معنای مجازی. ان هم محل بحث است. استعمال لفظ در یک معنای حقیقی و مجازی، استعمال لفظ در اکثر از معنی است. شاه فردش مشترک است ولی مشترک، خصوصیتی ندارد. ایا می شود یک لفظ را در دو معنی استعمال بکنیم. بحثی که در فقه ثمره دارد. حتما تا حالا برخورد کرده اید. حتی در اصول، مرحوم شیخ انصاری این ها می گفت، در رسائل هم هست، کل شیء لک حلال. کل شیء طاهر، طاهر استعمال شده باشد هم در طهاره واقعی و هم ظاهری، این استعمال لفظ است در اکثر از معنی. در فقه هم ربما می ایید. این دستگاه هایتان پیدا بکنید، بعضا می بینید که مساله، مبتنی بر همین است. استظهار از روایت، می گوید که این معنی، مراد از روایت نیست. چون این مستلزم استعمال لفظ است در اکثر از معنی. بحثی ست که در فقه ثمر دارد. روی این حساب باید این را خوب بحثش را بکنیم و اقوال را، ادله را مفصلا متعرض بشویم.

خب ابتداء کلام اخوند که می دانید ما ابتداء فرمایش مرحوم اخوند را بیان می کنیم. بعدا ما فی حول کلمات ایشان.

مرحوم اخوند فرموده است ایا جائز است استعمال لفظ در اکثر از معنی مستقلا. بانفراده. مثل این که لفظ را در یک معنی استعمال بکنی چه طور است. حالا در دو معنی استعمال بکنی. در مقابل استعمال لفظ در مجموع دو معنی. مجموع را شما حساب کن یکی، لفظ را در مجموع استعمال کن که او جزء باشد. عام مجموعی. این جزء باشد. ان که عیبی ندارد. استعمال لفظ در مجموع المعنین که اعتبار کردی واحد، ان استعمال لفظ است در معنای واحد. یا استعمال لفظ در جامع مثل مطلقات. استعمال لفظ در جامع، بحث نداریم. چون جامع معنای واحد است. ما ان جا خصوصیات را رفض کرده ایم. بحث ما در استعمال لفظ است در اکثر از معنی، علی نحو الاستقلال. در انی که این لفظ را مراه ان معنی قرار میدهم، در همان ان این را مران ان هم علی انفراده، نه علی ضمه. مجموع نه. در آن واحد، یک لفظ را ما مرآه قرار بدهیم برای دو معنی. این لفظ هم فانی و هم مراه ان معنی باشد به عنوان یک معنی. نه جزء المعنی. در همان حال مرآه این معنی هم باشد به عنوان یک معنای اخر. هل یجوز استعمال اللفظ فی اکثر من معنی واحد استقلالا بانفراده او لایجوز. دأب مرحوم اخوند این است که نظر خود را بیان می کند. انتخاب می کند. استدلال می کند. بعد می گوید ظهر بطلان سائر اقوال. این جا هم فرموده است که حق این است که استعمال لفظ در اکثر از معنی به همین تفسیری که گفتیم، جائز نیست عقلا. جائز نیست مطلقا. چه در مفرد چه در تثنیه و جمع. ان هم جائز نیست عقلا. در مقابل ان هایی که گفتند عقلا جائز است. لغه اجازه نمی دهد. اخوند می گوید نه. عقلا جائز نیست. و در مطلقا. در مقابل ان هایی که تفصیل دادند بین مفرد و تثنیه و جمع. که سیاتی. ان ها را بعد می گوید ظهر بطلان این اقوال. این ادعاء مرحوم اخوند است. استعمال لفظ در اکثر از معنی، جائز نیست عقلا. تکوینا. نه که عقل می گوید نکن. عقلا یعنی امکان ندارد. تکوینا امکان ندارد. نمی توانی یک لفظ را مراه دو تا معنی قرار بدهی. این را نمی توانی.

دلیل مرحوم اخوند: مرحوم اخوند مساله را مبتنی کرده است بر حقیقه استعمال. ما بحث مان این است که استعمال لفظ در اکثر از معنی جائز است یا جائز نیست. گفته است این مبتنی است که شما استعمال را چه بدانید. این مبتنی بر تفسیر حقیقه استعمال. استعمال یعنی چی. فرموده است اگر حقیقه استعمال، جعل العلامه علی المعنی باشد، استعمال کردی، یعنی علامه را اوردی برای معنی. این جا گفته است عیب ندارد یک شیء، علامه دو شیء باشد. می تواند یک شیئی، علامه دو مطلب باشد. این استحاله ندارد. علامه است. ممکن است یک چیزی، علامه سه مطلب باشد. گاهی هم می گویند این که می گویی، علامه چند مطلب ست. در تکوینیات، می گوید این که چشمت این طوری هست، علامه این است که نمی دانم سوداء داری. علامه این است که کبدت چرب است. عیبی ندارد. یک شیء، علامه چند شیء باشد. مرحوم اخوند فرموده است که اگر حقیقه استعمال این باشد که شما یک علامتی را برای یک شیئی می اوری. برای معنی یک علامتی را می اوری، خب علامه برای دو معنی عیبی ندارد. و لکن فرموده است حقیقه استعمال، جعل اللفظ علامه علی المعنی نیست. حقیقه استعمال، افناء اللفظ است فی المعنی. افناء می کنی لفظ را در معنی. فانی می کنی لفظ را در معنی. معبر قرار می دهی لفظ را در معنی، کأن خود معنی را القاء می کنی. شنیدید می گوید لفظ مغفول عنه است. جنبه مرآتیه دارد. بعضی از اوقات، شما لفظ را می گویید، معنی را اخطار می کنید به ذهن طرف. احضار می کنید. بعد اگر به شما بگویند چه لفظی گفتی، ممکن است یادت رفته باشد چه لفظی ولی می دانی که چه معنایی را احضار کردی. نظر به لفظ، نظر الی است. نظر مرآتی هست. شنیدید که می گویند اشیاء چند وجود دارند. یکی می گوید وجود لفظی. می گوید لفظ، وجود لفظی معنی هست. لفظ وجود همان است. مرحوم اخوند استشهاد می کند. می گوید حسن معنی، به حسن لفظ، سرایت می کند. قبح معنی به قبح لفظ سرایت می کند. اگر معنی، زشت باشد…معاویه زشت است، لفظ معاویه هم الان زشت است. کسی الان اسم بچه اش را معاویه نمی گذارد. این لفظ بد شده است. کأن لفظ همان معنی هست. الاستعمال افناء اللفظ فی المعنی. جعل اللفظ مرآه، معبرا، آله للمعنی. می گوید حقیقه استعمال این است. حالا که این شد، دیگر استعمال لفظ در دو معنی، محال است. این ممکن نیست اتفاق بیافتد. چرا. می گوید معقول نیست. محال است عقلا. چون در وقتی که شما لفظ را در یک معنی افناء می کنید، ان جا این لفظ را ان معنی می بینید. وجود او هست. این لفظ را ان معنی می بینید. فانی در ان معنی می بینید. شما تمام التفاتت به همان معنی هست. می گوید در همان حال معقول نیست دوباره همان لفظ را وجود معنی دیگر ببینید. در باب استعمال، فانی می کنی لفظ را، وجه را، عنوان را در معنون. می گویی زید، ولی …لحاظ کردی لفظ ز و ی و دال را ولی وقتی می گویید زید، این ذهن شما به ان خارج منتقل می شود. کلمه زید از زبان شما امده است ولی ذهن شما به ان خارج ارتباط پیدا کرده است و همان وقت هم می خواهید ذهن مکلف را به ان خارج مرتبطش بکنید. اخوند می گوید در ان واحد، هم ذهن شما ارتباط پیدا بکند به ان معنی، در همان آن هم ذهن شما، لحاظ شما، ارتباط پیدا بکند به این معنی، می گوید امکان ندارد این. در یک آن، یک چیز را شما نمی توانی دو چیز ببینی. مگر احول العینین باشی. دو بین باشی. منتهی دو بین در ذهن. در یک آن نمی توانی زید را دو چیز ببینی. فرض کن زید، دو تا معنی پیدا کرده است. فرزند علی و فرزند نقی. می خواهی بگویی زید در یک آن، زید که می گویی، هم لحاظ کرده باشی فرزند نقی را هم لحاظ کرده باشی فرزند علی را. می گوید این محال است در آن واحد، لحاظ کردن دو شیء، در آن واحد امکان ندارد. یک شیء را دو شیء دیدن. لفظ یکی هست. یک لفظ را دو تا ببینی، امکان ندارد. مگر دو بین باشی در عالم خیال که یک ادم را دو تا می بیند. یک قلم را دو تا می بیند. این هم در لحاظش دو بین باشد. یک لفظ را دو تا می بیند. احول العینین. حاصل الکلام. لفظ واحد است. استعمال، افناء لفظ است در معنی. لفظ را معنی دیدن است. لفظ را افناء کنی، معنی ببینی. چون لفظ واحد است، در یک آن نمی توانی لفظ واحد را، دو چیز ببینی. دو معنی ببینی. چون شأنش شأن فانی است. خودش می رود. یک لفظ را دو معنی دیدن، می گوید امکان ندارد. حقیقه الاستعمال افناء اللفظ فی المعنی یعنی معنی را دیدن است، چون لفظ واحد است و شما ان را واحد داری لحاظ می کنی، دو بین نیست که دو تا ان را لحاظ بکنی، چون ان را یکی لحاظ می کنی، بیش از یکی هم از دو معنی نمی توانی ببینی. چون لفظ را یکی می بینی، معنی را هم باید یکی ببینی. این جمع بین متنافیین است. لفظ را یکی می بینی، مفنی فیه را دو تا ببینی. این معنایش این است که لفظ را دو تا ببینی. فرموده است حقیقه الاستعمال، افناء اللفظ فی المعنی. افناء معنایش این است که ان فانی را، مفنی فیه ببینی. و چون فانی واحد است، محال است مفنی فیه را متعدد ببینی. این است که استعمال لفظ واحد، در دو معنی، محال است عقلا.

س: محال عقلی در امور تکوینی هست.

ج: این هم تکوینی هست. استعمال کاری هست تکوینی. این کار…استعمال کار تکوینی است. وضع امر اعتباری هست. استعمال کار تکوینی هست که از شما صادر می شود. می خواهی در وقت استعمال، شما چه کار می کنید. اخوند می گوید استعمال می کنی، یعنی معنی را، لفظ را، معنی می بینی. … اخوند می گوید استعمال، افناء است. لفظ را در حقیقه شما نمی بینی. معنی را می بینی. استعمال افناء اللفظ است. پس این ربطی به اعتبار ندارد. استعمال امر تکوینی هست. منتهی ادعاء می کند که حقیقه استعمال، افناء است. این را ببینید درست است یا نه. حقیقه الاستعمال افناء اللفظ است در معنی. فقط معنی را می بینی از زاویه فانی. بعد می گوید اگر فانی، یکی هست، محال است که مفنی فیه، دو تا باشد.

این فرمایش مرحوم اخوند که مبتنی کرده است استحاله استعمال لفظ را در اکثر از معنی، مبتنی کرده است بر حقیقه استعمال که حقیقه استعمال، جعل العلامه است یا افناء اللفظ است.

در مقابل مرحوم اخوند، دو تا نظر متضاد است. این را مطالعه بفرمایید. یک نظر این است که استعمال جعل العلامه هم باشد، محال است استعمال لفظ در اکثر از معنی. یک نظر هست که استعمال افناء هم باشد، استعمال در اکثر از معنی، ممکن است. دو تا نظر علی طرفی النقیض است. مرحوم نائینی متعرض شده است. در محاضرات متعرض شده است. این را ملاحظه بفرمایید برای فردا.

ان که الان عرض می کنیم یک کلمه راجع به فرمایش مرحوم اخوند این است. مرحوم اخوند در این جا می گوید نمی شود یک لفظ را، که وجه معنی هست، مرآه قرار بدهیم برای دو معنی. ولی در وضع عام موضوع له خاص، خلاف این را گفت. در وضع عام موضوع له خاص، قبول کرد. گفت ممکن است وضع عام موضوع له خاص. گفت می شود عام، چون وجه خاص است، می تواند عام، مرآه خاص باشد. می تواند واضع، از زاویه عام، خاص را، نه خاص را، خصوصات را، نه بما هو جامع، بما هی خصوصات، می گفت موضوع له خاص است، عام را که وجه خصوصات هست، مرآه قرار بدهد. با لحاظ عام، به لحاظ عام، لحاظ کند خصوصات را بما هی خصوصات. بعد وضع بکند لفظ را برای خصوصات. وضع عام موضوع له خاص، گفت بمکان من الامکان. فان العام وجه للخاص. و هر وجهی، ذی الوجه را نشان می دهد. مرحوم اخوند وضع عام، موضوع له خاص را قبول کرد به این بیان که عام می تواند مرآه خصوصات باشد. چه طور این جا امده است گفته است که لفظ نمی تواند مرآه دو تا باشد. ایا فرق است بین مقام وضع و استعمال یا فرقی نیست. غفلت کرده است مرحوم اخوند از ان چه را که در ان جا گفته است. فرقی بین باب وضع و استعمال نیست. در هر دو مرآتیه است. در هر دو مرآتیه برای ذو المرآه متعدد است. این را ملاحظه بفرمایید. بعضی ها این نقض را بر مرحوم اخوند کردند. ببینیم این نقض وارد هست یا نیست، تتمه کلام فردا ان شاء الله بحث خواهیم کرد.