اصول ـ جلسه ۰۱۳ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در امر سومی بود که مرحوم اخوند، طرح کرده بود. در این امر سوم، در اخرش فرمود اذا عرفت ذلک که ما یرتبط به مامور به، چهار قسم می تواند باشد، اذا عرفت ذلک فرمود که ان که واجد مسمی هست بناء بر صحیحی، عبارت اند از همه اجزاء و شرائط. چون به فقدان این ها، عمل فاسد می شود. پس صحیحی یعنی واجد اجزاء و شرائط. اما قسم ثالث، مشخصات، قسم رابع ظرف و مظروف، این ها تخلفشان و خللشان، موجب اخلال و فساد عمل نمی شود. این است که این ها خارج اند از مسمی و ان که داخل مسمی هست، اجزاء است. اسمش را گذاشت مقومات. و شرائط است. اسمش را گذاشت مقدمات. به همان معنایی که گفتیم. خود شرط خارج است. خلافا لشیخ انصاری که مرحوم شیخ انصاری فرموده است فقط اجزاء داخل مسمی هستند. شرائط را فرموده است معقول نیست داخل مسمی باشد. چون رتبه شرط، متاخر است از رتبه مقتضی. مقتضی ما منه الوجود است. در فلسفه می گویند مقتضی شرط عدم المانع. شرط متاخر است رتبه اش از مقتضی. معقول نیست که در رتبه مقتضی قرار بگیرد که اجزاء باشد. اجزاء مقتضی هستند. شرائط معقول نیست که در رتبه اجزاء قرار بگیرند.

س: در مامور به یا مسمی.

ج: مسمی.

خب این یک خلط فقه به فلسفه است. در فلسفه می گویند شرط رتبه اش متاخر از مقتضی، ان ها ربطی به فقه ندارد. امور اعتباریه ندارد. وضع یک امر اعتباری هست. وضع بکند لفظ را برای اجزاء مع الخصوصیه، در یک رتبه قرارش بدهد، هیچ مانعی ندارد. مساله مساله تاثیر و تاثر نیست. مساله مساله وضع است. مساله اعتبار است. می تواند واضع وضع بکند لفظ را برای اجزاء و خصوصیات. و لو ان خصوصیات اجزاء است. خصوصیات، فرع بر اجزاء است. خصوصیات اجزاء است. درست است متفرع بر اجزاء است. اجزاء نماز که معیه مع الطهاره، این معیه توقف دارد بر اجزاء، ولی عیبی ندارد. در مقام وضع وضع بکند نماز را برای اجزاء به علاوه معیتشان یا به علاوه مسبوقیتشان یا به علاوه ملحوقیتشان. که سه قسم شرط داریم. شرط مقارن معیه. شرط متقدم مسبوقیه است. شرط متاخر ملحوقیه است. این هایی که مرحوم شیخ انصاری فرموده است، ربطی به باب اعتباریات ندارد. همین حرف اخوند درست است. بناء بر صحیحی ها، فقد شرط هم مفسد است. پس بناء بر صحیحی وضع شده است الفاظ برای اجزاء و شرائط. چون شرائط هم دخیل در صحه اند. فرمایش مرحوم اخوند متین است. خودش هم خیلی کش نداده است. فقط اشاره کرده است.

خب این فرمایشی که مرحوم اخوند در امر ثالث فرمود که این اذا عرفت، خیلی مهم نیست.

مهم در این امر ثالث، ان است که در قسم سوم فرمود. یک مطلبی را اشاره کرد که محل بحث واقع شده است. و ان مطلب این است که در قسم ثالث، مشخصات لامقومات لامقدمات، مشخصات، فرمود اگر شیئی از مشخصات شد، تاره شرط مامور به است و اخری جزء مامور به است. در این امر ثالث، مشخصات را گفت جزء. گفت شرط. و گفت هم این ها واجب نیستند. نتیجه اش می شود که جزء مستحب، می شود شرط مستحب. ان وقت می شود همان بحثی که معروف است. ایا جزء مستحب واجب معقول است یا معقول نیست.

س:

ج: گفت شرطا او شطرا للمامور به. جزء مستحب مامور به. مامور به واجب است. شرط مستحب مامور به.

این معقول هست یا معقول نیست، محل کلام واقع شده است. در ذهن ما این است که مشهور، قائل به جزء مستحب واجب هستند. به شرط مستحب واجب هستند. این مفروغ عنه بوده است در کلمات سابقین. و لکن متاخرین گفتند که جزء مستحب واجب، معقول نیست. شرط مستحب مامور به، معقول نیست. انکار کردند معقولیه جزء مستحب واجب را. جزء مستحب است ولی جزء واجب. گفتند که این جمع بین متنافیین است. از ان طرف می گویید جزء واجب است. جزئیه واجب این است که ان امر برش استنباط پیدا بکند. جزئیه را…این را در کفایه هم هست. رسائل هم هست. جزئی، در بحث استصحاب. احکام وضعیه. جزئیه، انتزاع می شود از انسباط امر روی نفس شیء. چنان چه شرطیه انتزاع می شود از انتزاع امر روی تقید به ان شیء. در هر دو باید امر انسباط پیدا بکند تا بشود جزء مامور به. اصلا جزء مامور به شدن، این است که امر پرش بگیرد. خب شما از یک طرف می گویید جزء مامور به است. جزء مامور به به این است که ان امر، برایش انبساط پیدا کرده باشد. از ان طرف می گویید که مستحب است. این جمع بین متنافیین است. اگر جزء است، امر روی ان انبساط پیدا کرده است، یعنی واجب است. اگر می گویید مستحب است، یعنی امر رویش انبساط پیدا نکرده است. هم جزء واجب است، هم مستحب است، جزء مستحب واجب، این جمع بین متنافیین است. جزئیه به انبساط امر است. اگر انبساط پیدا کند، خب باید واجب باشد. انبساط پیدا نکند، جزء معنی ندارد. هم جزء باشد برای واجب هم مستحب باشد، نه. اگر جزء است، واجب است. اگر که واجب نیست که جزء نیست. نمی شود جزء مستحب برای واجب . شرط مستحب برای واجب. این جمع بین متنافیین است.

در جواب از این مشلکه، که البته این ثمره هم دارد. حالا اشاره بکنیم. گفتند در اصولیین که این بحث را این جا مطرح کردند، اشاره به ثمره اش هم کردند. ثمره این که ما جزء مستحب واجب را تصویر بکنیم، ثمراتی دارد. از جمله در باب ریا. می گویند ریا در اجزاء مستحبه مبطل است. خب شما اگر گفتی این اصلا جزئیه ندارد. ربطی به ان …بار دوم در وضوء اب ریخت ریاء. می گویید این وضوء باطل است. می گویید خب بار دوم که مستحب است. می گوید که جزء خود وضوء شده است. این می شود ریا در واجب. چون جزء مستحب شده است جزئی از این واجب شما. اما اگر گفت که نه. بار دوم مستحب است، ربطی به اصل واجب وضوء ندارد. جزء مستحب ما نداریم. شما در اصل وضوء که واجب است، ریا نکردی. در بار دوم که جزء واجب نیست. ریاءش مضر نیست. یکی در بحث ریا. یکی در بحث قاعده تجاوز که اگر جزء باشد، دخول در ان صدق می کند. تجاوز صدق می کند. در قاعده فراق. و اثاری که در جای خودش دارد. بحث تصویر جزء مستحب واجب، شرط مستحب واجب، در فقه اثر دارد. این است که بحثش مهم است. ما بتوانیم تصویر بکنیم یا نکنیم، ثمره عملی دارد.

خب مشهور ظاهرش این است که مشکلی ندارد. در مقابل متاخرین گفتند که محال است. بعضی امدند از این استحاله جواب دادند. سه تا جواب برای این قول به استحاله ذکر شده است. تکرارش می کنم. جزء مستحب واجب، جمع بین متنافیین است. نمی شود که هم جزء واجب باشد، هم مستحب باشد. اگر جزء واجب است، واجب است. اگر مستحب است، جزء واجب پس نیست. جمع بین متنافیین است. گفتند معقول نیست جزء مستحب واجب، شرط مستحب واجب. سه تا راه حل برای معقولیتش ذکر کردند.

راه اول گفتند این که می گویند جزء مستحب واجب، کلمه مستحب، اشتباه انداز شده است. این در حقیقت این جزء، جزء واجب است. خودش هم واجب است. منتهی به نحو واجب تخییری. شارع مقدس واجب کرده است نماز را مخیرا. واجب تخییری. مخیر هستی در این واجب بین نماز مع اذکار مستحبه. این یک فرد واجب است. یا طبیعه نماز بدون ان مستحباتش. در حقیقه، ان اجزائی که شما می گویید، ان افعالی که می گویید مستحب است، ان ها در حقیقت واجب است منتهی جزء واجب تخییری هست. و چون واجب تخییری را می توانی ان را ترکش بکنی، عدلش را بیاوری، بهش گفتند جزء مستحب. جزء مستحب نه این که امرش هم استحبابی باشد تا جمع نشود با واجب. جزء مستحب یعنی جزء عدل واجب تخییری. منتهی چون می توانی ان عدل را ترک بکنی. چون تخییر است. چون می توانی، بهش گفتند جزء مستحب. یعنی کسی که نماز را با اذکار مستحبه می اورد، همه این هایی که اورده است، واجب است. منتهی واجب تخییری. در مقابل ان که نماز را می اورد بدون اذکار مستحبه. ان هم یک عدل واجب تخییری هست. جزء مستحب، تحلیلش ..یک کلمه. تحلیل جزء مستحب به جزء واجب تخییری است. حقیقتا مستحب نیست. یا از باب این است که می توانی یا از باب این است که افضل الافراد است. افضل الافراد. همه اش واجب است. نماز با اذکار همه اش واجب است. از باب این که افضل الافراد است، بهش گفتند این اذکار، جزء مستحب است. ولی لبا این ها همه جزء واجب اند. این یک راه حلی که برای حل این مشکله ذکر کردند که ان کلمه مستحب را بر خلاف ظاهرش معنی کردند.

و لکن این فرمایش دو تا مشکله دارد. یک مشکله این است یک بحثی هست در کفایه هم هست. ایا تخییر بین اقل و اکثر ممکن است یا محال است. مرحوم اخوند گفته است ممکن است. ضروری هست. ولی خیلی ها هم گفتند تخییر بین اقل و اکثر، محال است. خب این جا هم تخییر بین اقل و اکثر است. نماز مع الاذکار واجب ما یک عدلش. نماز بلااذکار اقل. ان هم یک عدلش. این می شود تخییر بین اقل و اکثر. پس اولا این راه حل بر مبنای امکان تخییر بین اقل و اکثر است. اگر گفتید تخییر بین اقل و اکثر محال است، چون لغو است. اقل که واجب شد، اکثر واجب کردنش لغو است، این راه حل ناتمام است. اولا این جواب مبنایی هست.

ثانیا این که بگوییم اذکار وجوب تخییری دارند، این خلاف ارتکاز است. ظواهر خطابات هم مقام اثبات هم، مساعدش نیست که ما بگوییم اگر سه تا ذکر سبحان ربی الاعلی گفتی، هر سه واجب است. یکی را گفتی، همان یکی واجب است. سه تا گفتی، هر سه تا می شود واجب. این خلاف ان مستفاد از روایات، ادله اجزاء و شرائط است. خلاف خطاباتی ست که وارد در این اذکار شده است. این مستحبات شده است. خلاف ارتکاز است. ما ارتکاز متشرعی ما این طور است که این ها واجب نیستند. ادعاء واجب بودن اذکار و لو به نحو واجب تخییری، این خلاف مستفاد از خطابات وارده در این اذکار است. این را نمی شود قبول کرد. و لذا راه اول را نمی توانیم قبول بکنیم.

س:

ج: می گفت مخیرید. می توانید. …الان ترغیب کرده است. گفته است بهتر است زیادتر بگویی. بهتر است ذکر را فرد بگویی. سه تا، پنج تا….در نماز جمعه مقتضای جمع بین ادله است.

این راه. دیگر این حالا به فقه مربوط می شود. ادعاء این است که این راه خلاف ظواهر وارده در اذکار است. ان روایاتی که نماز را بیان می کند، حج را بیان می کند، واجبات را بیان می کند، این ها را نمی اورد. معلوم می شود این ها واجب نیستند. نه این که این ها واجب هستند در یک عدل اخری. روایات بیانیه، این ها را نمی اورد.

س:

ج: در بعضی از اقل و اکثر ها، تخییر را برخی علماء فرمودند ولی در مجموع داریم صحبت می کنیم. البته در تسبیحات کبری هم خیلی ها می گویند اولی واجب است و بقیه مستحب است. ولی بعضی ان جا واجب تخییری گفتند. فی الجمله واجب تخییری را گفتند. ولی این که همه اذکار، عدل واجب تخییری باشد، این خلاف ظواهر از ادله است.

و اما راه دوم. راه دوم از راه وجوب تخییری نیست. از راه وجوب اکید است. در راه دوم هم ادعاء این است که این ها جزء واجب اند. امر برایشان منبسط شده است. منتهی نه به نحو تخییر تا بگویی تخییر بین اقل و اکثر است. محال است. نه. بلکه به نحو تاکید. گفتند که اعمال دو قسم اند. بعضی از اعمال هستند یک ملاک مستقلی برای خودشان دارند. و مطلوبیه نفسیه دارند. مثل قنوت را بعضی ها این طور می گویند. می گویند قنوت خودش استحباب نفسی دارد. ملاک مستقل دارد. رکعه ثانیه، ظرف این استحباب است. این جزء نماز نیست. رابطه اش، رابطه مظروف با ظرف است. گفتند یک قسمی از این ها، ما قبول داریم رابطه شان ظرف و مظروف است. جزء و شرط نیستند. و لکن بعضی چیزها هستش که نه. ان ملاک مستقل ندارد. وقتی که مشخص عمل می شوند، وقتی عمل به ان ها متشخص می شود، ملاک عمل، زیاد می شود. چنان چه گاهی هم کم می شود. مثل کون فی المسجد. کون فی المسجد استحباب نفسی ندارد که مستحب است ادم برود در مسجد بنشیند. منتهی این کون فی المسجد، وقتی مشخص نماز شد. نماز متشخص شد به کون فی المسجد، نماز مزیه پیدا می کند. نماز ملاکش اقوی می شود. مرحوم اخوند اشاره کرده است به یک نکته ای. می گوید خودش اثری ندارد. کون در حمام، کون در حمام این طور نیست که حزازه داشته باشد. می گوید کما لایخفی. حزازه ندارد کون فی الحمام. ولی وقتی این مشخص نماز می شود. نماز می شود واقع فی الحمام، ملاک نماز پایین می اید. یک چیزهایی هست که خودشان ملاک مستقل ندارند و لکن وقتی که مشخصات شدند، وقتی اعمال به ان ها متشخص شد، ان اعمال ملاک بیشتری پیدا می کند. مثال زدند در تکوینیات. مثلا ضمیمه کردن زعفران به غذا. خوردن زغفران خودش یک ملاکی ندارد. شاید هم خوب هم نباشد خود زعفران را بخورند. ملاکی ندارد. مطلوبیتی ندارد. ولی این که ضمیمه شد به این غذا، برنج با زعفران شد، مطلوبیه بیشتری پیدا می کند. گفتند چیزهایی که ملاک مستقلی ندارند، مطلوبیه نفسیه ندارند، تشخص عمل به ان ها، سبب می شود که ان عمل مطلوبیه بیشتری پیدا کند، گفتند در این گونه موارد، همان طور که در ناحیه تکوین، محبوبیه بیشتری پیدا می کند عمل. گاهی هم مبغوضیه پیدا می کند، کذلک در مقام تشریع هم امرش اکید می شود. نماز فی المسجد امرش اکید شده است. امر اکید دارد. در مقابل نماز در بیت. نماز در بیت این حصه، امر دارد. نماز فی البیت. منتهی امرش اکید نیست. نماز در مسجد، همان امر را دارد مع تاکد. جزء مستحب یعنی ان که موجب تاکد طلب شده است. شارع امر را روی همان جزء هم اورده است. منتهی امر اکیدش را اورده است نه اصل امرش را. دو تا امر دارد. تخییر نیست. تعیین است. دو تا امر دارد مولی. امر دارد به نماز فی البیت امرا غیر اکید. امر دارد به نماز فی المسجد امرا اکیدا. پس این فی المسجد بودن، قید مامور به واجب است منتهی قید مامور به واجب اکید. چون ان اکید بودنش ملزم ندارد، امتثال اکیدش لازم نیست، به این گفتند جزء مستحب. به این گفتند می توانی ترک بکنی این را. جزء مستحب، متعلق وجوب است. منتهی نه اصل وجوب. متعلق وجوب اکید است. و چون امتثال اکید واجب نیست، بهش می گویند جزء مستحب. همین. تنافی حل شد. تنافی این بود که جزء مستحب معنایش این است که جزء مستحب یعنی امر نگرفته او را. جزء مستحب واجب، واجب یعنی باز گرفته اش. می گوییم جزء مستحب یعنی جزء واجب. منتهی جزء واجب اکید. اکیدی که امتثال ان اکید، لازم نیست. الان امر کرده است برنج درست بکند. گفته است من…خصوصا اگر زعفران داشته باشد. به غذا بدون زعفران هم امر کرده است منتهی نه اصل امر. امر اکید کرده است. منتهی امر اکید، یک امر مؤکدی هست چون ملاکش اکید شد. امرش مؤکد شد. منتهی امر مؤکدی هست که بما هو مؤکد، امتثالش لازم نیست. بما هو مؤکد، امتثالش لازم نیست. بما اصل امر، امتثالش لازم است. حالا در خانه بخواند یا در مسجد. اما بما هو مؤکد، امتثالش لازم نیست. حاصل الکلام مراد از جزء مستحب واجب، یعنی جزء واجب مؤکد. چون امتثال ان مؤکد لازم نیست، بهش گفتند جزء مستحب واجب.

س:

ج: وقتی نماز را در مسجد بیاوری، نماز ملاک اکید تری پیدا می کند یا نه. محبوبیه بیشتری پیدا می کند یا نه. …ملاک نماز قوه پیدا می کند نه یک ملاک اخری. اگر گفت نماز را در مسجد بخوان، به خاطر این که نماز در مسجد ملاک بیشتری دارد. اصلا فرض کن کون در مسجد هم خوب است اصلا. ربطی به بحث ما ندارد.

مهم این است که ان تقید، ان تحصص، ان تشخص، مزیه در این متشخص ایجاد بکند. وجوب این را اکید بکند. می گوید شرط مستحب، جزء مستحب، ان جایی ست که مزیه به خاطر این….اصلا امرش به خاطر این است. حالا داشته باشد خودش هم فی حد نفسه، مهم نیست. امرش به خاطر این است که موجب مزیه بیشتر در ان متشخص شده است.

در ذهنم این است که فرمایشی ست که مرحوم حاج شیخ اصفهانی این فرمایش را فرموده است و مشکله را این طور حل کرده است.

و لکن باز مشکل تخییر بین اقل و اکثر را ندارد. یک مشکل کمتر دارد از وجه سابق. ولی این که این ها جزء واجب موکد باشد. واجب باشند به این معنی. جزء واجب موکد باشند، این هم خلاف ظاهر ادله است. وجوب اکید امده باشد روی نماز مع الاذکار. نه. ظاهر ادله همین است که اصل نماز واجب است. اذکار مستحب است. یک تحلیلی هست. عیبی ندارد. برای جواب ان تنافی، خوب است. ولی این مقام اثبات، مساعدش نیست. مقام اثبات این است که این ها مستحب است.

لذا راهی که مقام اثبات مساعدتش می کند، راه سوم است. راه سوم این است که بگوییم اصلا وجوب، استحباب، این ها مدالیل امر نیستند. همین که مرحوم اقای خوئی می گوید، بعضی دیگر می گویند. واجب است، شارع نمی گفته است واجب است. شارع فقط طلب دارد. امر دارد. اگر ترخیص در ترک داشت، عقل می گوید که عقلاء عقل، می گویند پس این استحباب دارد چون خودش ترخیص در قطع داده است. و اگر ترخیص در قطع نداشت، عقل می گوید باید امتثال بکنی امر مولی را. الوجوب و الاستحباب امران عقلیا لا شرعیا. شارع چیزی را واجب یا مستحب نکرده است. این وجوب و استحباب، انتزاع شما هست. کار شارع مقدس، امر و نهی است. مولی کارش امر و نهی است. منتهی اگر امر و نهی کرد مع الترخیص در فعل و ترک، می شود استحباب و کراهه. بدون ترخیص، انتزاع می کنیم حرمه را. حرمه حکم شرعی نیست. وجوب حکم شرعی نیست.

س:

ج: ان که از شارع صادر می شود، طلب است.

حالا باز طلب شده و ضعف دارد، یک بحثی هست که در امور اعتباریه، شده و ضعف معنی دارد یا نه. مرحوم حاج شیخ اصفهانی و اقای خوئی و دیگران می گویند در امور اعتباریه شده و ضعف معقول نیست. حالا ما ان ها را کار نداریم. دارد یا ندارد، بحث نداریم. ولی وجوب، استحباب، این ها از حیطه خطابات، خارج اند. روی این حساب، روی این مقدمه، مشکل را این طور حل کردند. این طور جواب دادند. گفتند امری که از شارع صادر شده است، امر به همه این اجزاء است. چه واجبش و چه مستحبش. امر به همه این ها امده است. و لکن شارع مقدس که امر کرده به نماز مع الاذکار، به نماز فی المسجد، یکی شرط و یکی شطر. امر واحدی امده است روی همه این ها. یک امر بیشتر نداریم. امده است روی همه این ها. بعد شارع مقدس نسبت به بعضی از اجزاء، ترخیص در ترک داده است. فرموده است می توانی هم یک بار بخوانی. من گفتم سه بار بگو سبحان ربی الاعلی. ولی دوبارش را هم می توانی ترک کنی. امر کرد به همه این ها. بعد ترخیص داد در ترک بعضی دون بعضی. بعد از این که ترخیص داد در ترک بعضی دون بعضی، شما انتزاع کردی. گفتی فاتحه الکتاب، جزء واجب است. چون ترخیص در ترک نداد. واجب است یعنی جزئی هست که عقل می گوید باید بیاوری اش. نه واجب شرعی. جزء واجب است یعنی جزئی است که عقل می گوید ترخیص در ترک ندادم. باید بیاوری. در دو تا تسبیحه اضافی، روایت امد که ترکم کردی، لابأس. این ها مستحب، مثلا لازم الاتیان نیستند. می توانی ترک کنی. وقتی گفت می توانی ترک کنی، ما گفتیم ان دو تا تسبیحه مستحب است. این انتزاع ما هست. و گرنه در این که همه اجزاء، همه شرائط، رفتند تحت امر. امر بر همه منسبط شده است، سیان است. امر همه این ها را گرفته است. منتهی مع ذلک این ها دو قسم اند. این دو قسم به این لحاظ است. نسبت به بعضی ها ترخیص در ترک ندادند. اسم ان را گذاشتند جزء الواجب. نسبت به بعضی ها، ترخیص در ترک دادند. گفتند جزء. چون جزء مطلوب است. جزء مامور به است. گفتند جزء مستحب یعنی جزء مامور به که ترخیص در ترک دارد. دو قسم شدند اجزاء و شرائط. اجزاء و شرائطی که…یک امر بیشتر نداریم. ان امر خورده است به همه. نسبت به بعضی ترخیص در ترک دارد. گفتیم جزء مستحب واجب. بعضی ها ترخیص در ترک ندارد. گفتیم جزء واجب. قبول است. یک تسامحی هست. می گوییم جزء مستحب واجب. نه. این تسامح است. بگو جزء مستحب مامور به. جزء مستحب مطلوب. کلمه واجب را بیانداز، درست می شود. مشهور که قبول کردند جزء مستحب واجب را، شرط مستحب واجب را، می توانیم تحلیل بکنیم این را. می توانیم تناقض را رفع بکنیم. بگوییم مرادشان از جزء مستحب واجب، یعنی جزئی که امر دارد. ترخیص در ترک دارد. حقیقتش اگر خواسته باشیم بدون تسامح صحبت بکنیم، جزء مستحب مامور به است. جزء مستحب مطلوب شارع است. این ست که نه اقل و اکثر داریم. یک امر بیشتر نداریم. اکید و غیر اکید را ما چه کار داریم. نه. یک امر است. امر اکید و غیر اکید ندارد. یک امر است که به همه این ها تعلق گرفته است. منتهی نسبت به بعضی از اجزاء ترخیص در ترک داریم. در بعضی از اجزاء نداریم. و عیبی ندارد که نماز ما، مشتمل باشد بر دو نوع از اجزاء. بعضی هایش واجب و بعضی هایش مستحب. ملاحظه بفرمایید.