اصول ـ جلسه ۰۱۲ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تمسک به اطلاقات ادله معاملات بود که در فقه محل ابتلاء است. چه صحیحی ها چه اعمی ها، به اطلاق ادله معاملات، در فقه تمسک می کنند. مشکله ای که در تمسک به این اطلاق بود، این بود که خطابات، ناظر به مسببات اند. احل الله البیع، مراد از بیع، عقد البیع نیست. که سبب است. مراد از بیع، مسبب به عقد است. ان که متحصل می شود به ایجاب و قبول. در نتیجه اگر شما شک کردید در شرائط عقد که غالبا، نه که غالبا، دائما شک در شرائط عقد است. شک می کنیم که عربیه شرط است یا نه. شک می کنیم لفظ لازم است یا معاطاه، کافی هست، اشکال این بود که ما نمی توانیم به مثل احل الله البیع تمسک بکنیم. چون احل الله البیع مسبب را می گوید و شک ما در ناحیه سبب است. مرحوم نائینی حل کرد. فرمود این جا سبب و مسبب نیستند. اله و ذو الاله هستند. یک وجود هستند. و می توانیم ما به احل الله البیع، به اطلاقش تمسک بکنیم و شک در ان اله را هم از بین ببریم که گذشت. مرحوم اقای خوئی بیان دیگری داشت. بیان نائینی را نپذیرفت. از راه انحلال پیش امد. فرمود احل الله البیع، انحلال پیدا می کند. احل، تعلق گرفته است به بیع. بیع منحل می شود به عدد افرادش. بیع فارسی یک بیع است. بیع عربی یک بیع است. بیع معاطاه یک بیع است. احل الله البیع، همه این بیع ها را گرفته است. یعنی مسببات. همه مسببات را گرفت و وقتی که امضاء کرد بیع را که این مسبب، ان مسبب، ان مسبب، پس امضاء کرده است عقد را. پس عقد فارسی را هم امضاء کرده است. پس معاطاه را هم امضاء کرده است.

مرحوم اسد محمد باقر این بیان را نپذیرفته است. چون فرمایش ایشان یک نکته علمی دارد، متعرضش می شویم. ایشان ادعاءش این است. فرموده است که مسبب در باب معاملات، ان منشأ توسط متعاملین یا منشأ توسط عقلاء نیست. اگر مراد از بیع ان منشأ بود، خب این جا داشت شما بگویید شارع مقدس، فرض وجود کرده است. گفته است هرگاه این منشأ متعاقدین، این منشأ عقلائی، منشأ عقلاء، تحقق، ما امضاء کردیم. همه مسببات را گرفت. اسبابش را هم گرفت. فرموده است که مراد از مسبب، منشأیی…که در محاضرات این طور معنی کرده است منشأ مسبب را. منشأ متعاقدین یا منشأ عقلاء نیست. مراد از مسبب، ان متحصل به این الفاظ است. ما یک ایجاب و قبولی داریم. بعت قبلت. این ها سبب است. یک متحصل به این ها داریم. متحصل به این ها، مبادله مال بمال که این، محقق می شود به بعت و قبلت. منتهی با شرائط خودش. بعت به قصد انشاء باشد و تمام شرائط را داشته باشد. وقتی که این بعت صادر شد، قبلت ملحق شد، مبادله مال یا تملیک بعوض، هر کسی هر چی معنی می کند، او در وعاء خودش، محقق می شود. ان که در وعاء خودش محقق می شود، او مسبب است. نه منشأ متعاملین یا منشأ عقلاء. نه. این هم خودش یک واقعیتی برای خودش دارد. بیع تحقق البیع. تحقق الزواج. ان زوجیه به توسط انکحت و قبلت، در وعاء اعتبار، محقق شد. مردم هم می گویند. می گویند زوجیه محقق شد. پیدا شد. بعد از این که ان ها را خواندند، می گویند زوجیه محقق شد.

س:

ج: زوجیه خودش یک واقعیتی هست.

مسبب یعنی المتحصل به این الفاظ ایجاب و قبول. منتهی در وعاء خودش. مشهور این طور می گویند. می گویند با بعت اشتریت..این ها ایجادی هستند. انشائی هستند. ایجاد می کنیم ملکیه را منتهی در وعاء اعتبار. علت تحقق مکلیه، زوجیه در وعاء اعتبار، علتش این الفاظ است به قصد انشاء منتهی. که مرحوم اقای خوئی می گفت محال است این ها ان ها را ایجاد بکنند. ان ها علیت ندارند. مشهور که سببیتی هستند، این طور معنی می کنند. مسبب را، ان یک واقعیتی معنی می کنند که اسمش زوجیه است. اسمش ملکیه است. اسمش بیع است. تحقق البیع. بیع محقق شد. فرموده است که احل الله البیع، در احل الله البیع، منشأیی، فرض نشده است. فرض وقوع نشده است. نفرموده است که بیع اذا تحقق. بیع اذا تحقق حلالش کردم. نه. احل الله البیع یعنی حلال کرده است بیع را که شما محققش بکنی. چه طور حرم الربا یعنی حرام کرده است ربا را که محققش نکنی. احل الله البیع معنایش این است که حلال کردم بیع را که بیع را شما ایجاد بکنی. همان بیع که یک واقعیتی هست، احل، اجازه می دهد، ترخیص است در ایجاد ان بیع. ان وقت گفته است ترخیص در ایجاد مسبب، کاری به اسبابش ندارد. می گوید من اجازه می دهم که شما مبادله مال را ایجادش بکنی اما به چه سببی ایجاد بکنی، گفته است نه. این، اطلاق ندارد. اگر منشأ عقلائی مراد بود، منشأ متعاقدین مراد بود، او ایجاد معنی ندارد. او فرض وجود بود. او می گفت هر کجا محقق شد منشأ متعاقدین، بیع متعاقدین، بیع عقلاء، من امضاء کردم. خب حرف اقای خوئی درست بود. اما فرموده است مسبب، منشأ عقلائی نیست، منشأ متعاقدین نیست. منشأ یک چیزی هست که شما باید ایجادش بکنی. ملکیه. تمکلیه. مبادله. یک واقعیتی هست که احل به شما اجازه می دهد ایجادش. به شما می گوید ما فرصت می دهیم. احل وضعی هست نه تکلیفی. احل الله البیع نمی خواهد بگوید جائز تکلیفا. نه. وضعی. احل الله البیع احل وضعی است. یعنی تو می توانی بیع را ایجاد بکنی. به تو اجازه دادم. به خلاف ربا. حرام کردم. نمی توانی. حالا نگفته است ایشان. به قرینه مقابله هم همین طور است. حرم الربا، نمی توانی ان را ایجاد کنی. احل الله البیع می توانی ان را ایجاد بکنی. تو قدرت بر ایجاد داری. قدرت داری. وضعی هست. می توانی هست. نه حلال است. قدرت داری. میتوانی این را ایجاد بکنی. فرموده، این را اقای خوئی هم دیگر قبول دارد، از این جا با هم شریک اند. اقای خوئی هم قبول دارد که ترخیص در ایجاد مسبب، دلالت بر ترخیص در اسباب نمی کند. می توانی شما بیع را ایجاد بکنی. فقط همین است. اما به هر سببی می توانی، نه. ربطی به اسبابش ندارد. ان جایی که سببش هست، ان جا می توانی. اما به هر سببی می توانی، نه. می توانی بیع را ایجاد بکنی یعنی به ان سببی که می تواند ایجاد بکند. اما با هر سببی می تواند ایجاد بکند، این دلالت ندارد. تمام نکته اش همین است.

س:

ج: می توانی یعنی ملکیه محقق می شود. شما می توانی محققش بکنی مبادله مال را به مال. این می توانی، حکم وضعی هست. تکلیف نیست. …می توانی ایجادش بکنی. چه طور حرم الربا یعنی نمی توانی ایجادش بکنی، احل الله البیع هم یعنی می توانی ایجادش بکنی.

احل الله البیع، ترخیص در ایجاد…نکته ای که می خواستیم بگوییم ایشان دارد، همین است. احل الله البیع، مثل سائر موارد نیست که می گویند بیع موضوع است. فرض وجودش شده است. یعنی اذا وجد بیع فهو حلال. می گویند نه. این نیست. بیع خودش از چیزهایی ست که باید ایجادش بکنی هست. احل الله البیع، یعنی می توانی بیع را ایجاد بکنی در مقابل ربا که نمی توانی ان را ایجاد بکنی. مبادله ربوی را نمی توانی. هر کار که بکنی در خارج، معامله ربوی محقق نمی شود. ولی مبادله مال بمال در خارج محقق می شود. می توانی ایجادش بکنی.

س:

ج: اصلا خود همین قبول است. اصلا قدرت بر ایجاد داری، خودش امضاء است.

می توانی ایجادش بکنی اما با چه سببی. ان دیگر باید یک خطاب دیگری بیاید. یک بیان دیگری بیاید. از احل الله البیع، ما به اسباب نمی رسیم. از احل الله البیع فقط می رسیم که به شما اجازه دادند که این مبادله را در خارج ایجاد بکنی. اما به چه سببی، نه. سبب را تعیین نمی کند. باید قدر متیقن سبب را بگیری. این بیانی که ایشان فرموده است. این منافات با امضائیه ندارد. عقلاء هم می گویند می توانی ایجادش بکنی…این که می گویند ادله معاملات امضائی هست، در مقابل عبادات که اختراعی هست. او می گوید نماز واجب است. قبل عقلاء حرفی ندارند راجع به نماز. این که می گویند امضائی هست، یعنی با قطع نظر از کلام شارع، با قطع نظر از تقنین شارع، عقلاء هم ان را دارند. عقلاء هم می گویند می توانی مبادله مال به مال را ایجاد بکنی. شارع امده است گفته است من هم می گویم می توانی. همان که عقلاء می گویند می توانی. نه ان که از عقلاء صادر شده است. تمام نکته این است. احل الله البیع، بیعی که فرض وجودش. مرحوم اقای خوئی این طور می گوید. می گوید بیعی که فرض وجودش. ایشان می گوید نه. احل الله البیع، نه حلال است بیعی که فرض کردی وجوبش را. نه. حلال است این که تو بیع را ایجاد بکنی. اختلاف ایشان با مرحوم اقای خوئی این است که مرحوم اقای خوئی، بیع را مثل بقیه موضوعات این جا قرار داده است. ما فرض وجوده. بعد گفته است اذا وجد بیع. بیع هم وقتی به معنای مفروض الوجود شد، می شود منشأ عقلائی. می شود منشأ متعاقدین دیگر. مرحوم اقای خوئی این طور می کرد. ایشان می گوید نه. بیع در این جا ما فرض وجوده نیست. بیع یعنی ان واقعیت. احل یعنی می توانی ایجادش بکنی. مرخص هستی در ایجادش. همان طور که عقلاء می گویند می توانی ایجاد کنی، ما هم امضاء می کنیم نظر عقلاء را. می گوییم می توانی ایجادش کنی. این فرمایشی که ایشان فرموده است.

و لکن در ذهن ما این است که این ها مضر به اطلاق نیست. ارتکاز ما این است که …همان طور که ارتکاز همه فقهاء است. تمسک می کنند به احل الله البیع. حتی صحیحی ها. صحیحی ها هم غافل شدند از مبنایشان، در فقه به اطلاق احل الله البیع تمسک می کنند. ما می گوییم ارتکاز ما می گوید سلمنا. بیع یعنی ان واقعیت نه منشأ متعاقدین. نه منشأ عقلاء. همان واقعیت. سلمنا احل الله البیع ترخیص در ایجاد بیع است نه بیع موجود را می خواهد امضاء بکند. ان هم سلمنا. خصوصا به قرینه حرم الربا. این ها درست. و لکن این که ایشان فرموده است اطلاق ندارد، می گوییم نه. نتیجه این دو تا مقدمه، انکار اطلاق نیست. احل الله البیع خطابی ست ملغی به عرف. احل الله البیع معنایش این است که هر چه را عقلاء بیع می دانند، ما هم می گوییم می توانی ان را…البیع یعنی ان که عند العقلاء بیع است. عند العرف بیع است. هر چه عند العقلاء بیع است، می توانی ان را ایجادش بکنی. اطلاق احل الله البیع…

س:

ج: فرض وجود نه. ان چه را که می توانی. بیع یعنی بیع عرفی. بیع عرفی را هر کجا عقلاء می گویند می توانی ایجادش بکنی، ما هم می گوییم می توانی ایجادش بکنی. …هر جا گفتند می توانی ایجاد بکنی نه این که هر جا که بیع را امضاء می کنند. نه.

ما از ایجاد دست بر نمی داریم. این نکته خوبی هست. و لو به قرینه حرم الربا. احل الله البیع هر جا که بیع، عقلاء عرف ان را بیع می دانند، من به تو اجازه می دهم که ان را ایجادش بکنی. عرف هم بیع فارسی را بیع می داند. می گوید من اجازه می دهم ان را شما ایجادش بکنی. عقلاء بیع معاطاتی را بیع می دانند، احل الله البیع می گوید من هم اجازه می دهم که تو این بیع را ایجادش بکنی. این که ایشان تلاش کرده است…خوب است. تلاش خوبی هست. دقتی کرده است که احل الله البیع با بقیه موارد فرق می کند. این جا موضوع مفروض الوجود نیست. این جا ترخیص در ایجاد است. این که دقت کرده است، تامل کرده است، احل الله البیع را…ما هم قدیم همین طور معنی می کردیم که احل الله البیع، ترخیص در ایجاد بیع است. ترخیص شرعی در ایجاد بیع عرفی. و لکن این که نتیجه گرفته است اطلاق ندارد، می گوییم نه. احل الله البیع، می توانی هر کجا که عرف ان را بیع می داند، بیع یعنی بیع عند العرف. خطاب به عرف. بیع یعنی بیع عند العرف را می توانی ایجادش بکنی. خب بیع فارسی عند العرف فرض این است که بیع است. ما بیع های عرفی را داریم صحبت می کنیم که احل می گیرد یا نه. عرفا بیع هست. شک داریم شارع مقدس عربیه را شرط کرده است یا نه. عرفا معاطاه بیع هست. شک داریم که ایا لفظ را معتبر کرده است یا نه. احل الله البیع، هر بیع عرفی را به ما اجازه می دهد که ایجادش بکنیم. ایجاد کردنش یعنی صحتش. کلمه صحت…می توانی مبادله را ایجاد بکنی یعنی دیگر مبادله محقق می شود. همین معنای صحه است. این است که ما در اطلاق احل الله البیع گیری نداریم.

این که ایشان تسلیم اشکال شده است، گفته است نمی شود به اطلاق احل الله البیع تمسک بکنیم در جایی که شک پیدا بکنیم که این سبب خاص معتبر هست یا نه، می گوییم نه. همان ارتکاز علماء…نائینی هم همین ها در ذهنش بوده است که احل الله البیع، می شود بهش تمسک کرد. امده است الفاظ اله و ذو الاله و این ها را درست کرده است که…ارتکازش درست است. تحلیلش یک خورده ای گیر دارد.

س:

ج: اقای خوئی هم قبول کرده است. گفته است ترخیص در ایجاد مسبب، ترخیص در اسباب نیست. …اصل کبری. اصل اشکال. ترخیص در ایجاد مسبب. به همین تذکیه مثال زده است. می گوید اذن داده است در تذکیه، ترخیص داده است در تذکیه، این اذن در اسبابش نیست. در احل الله البیع اقای خوئی ان حرف ها را گفته است.

خب تحصل. تم بحث ثمره نزاع صحیحی و اعمی در معاملات و در عبادات. تحصل. ما از جهت اطلاق ادله معاملات در فقه، مشکلی نداریم. این که متوهم که خواست امر را مشکل بکند، نه. مهم همین است. ابزار استنباط. ما در فقه می توانیم به اطلاق لفظی ادله معاملات تمسک بکنیم. این که مرحوم اخوند چون صحیحی بود، اطلاق را قبول نداشت و رفت به اطلاق مقامی، اطلاق مقامی گفتیم مشکل دارد و نیز این که بعضی ها برای رفع مشکل رفتند به عدم ردع، گفتند عدم ردع کافی است. کاری به اطلاق نداشته باشیم. ان هم گفتیم مشکل دارد. این که ثالث امد گفت اطلاقات لفظی مشکل دارد چون مسببات اند، این را هم دفع کردیم. نتیجه می گیریم که ما در فقه به اطلاق مثل احل الله البیع تمسک می کنیم. چه احل الله البیع به معنای این باشد که ترخیص دادم شما را در ایجاد بیع و چه معنایش این باشد که بیعی را که شما کری، امضاء کردم. چه ان باشد و چه این، ما می توانیم به اطلاق احل الله البیع تمسک بکنیم. و اگر کسی، دیگر اخر الکلام، کسی گیر داشت در احل الله البیع، فرمایش اسد محمد باقر را قبول کرد گفت نمی شود به اطلاقش تمسک بکنیم، می گوییم کفیانا…راه صاف است. ایه شریفه ای دیگر. اوفوا بالعقود. منتهی اوفوا بالعقود، فقط این که خیلی زحمت کشیدیم در احل الله، اوفوا بالعقود یک جا گیر پیدا می کند. در معاطاه نمی توانیم به اوفوا بالعقود. بحث است که ایا معاطاه صحیح است یا نه. به همین احل الله البیع تمسک کردند. ولی اوفوا بالعقود فقط در معاطاه گیر دارد. ولی سائر عقود مشکلی ندارد. عقود مستحدثه این ها،…چون معاطاه عقد نیست. تعاطی هست. اوفوا بالعقود. سبب است. اوفوا بالعقود مشکله اش در تمام شرائطی که در معامله ای شک بکنیم، کفینا اوفوا بالعقود. فقط در معاطاه است که معاطاه را عقد نمی دانند یا لااقلش شک داریم که عقد هست یا نه. دادستد است. عقدی در کار نیست. عقد از مقوله الفاظ است. افعال را عقد نمی گویند. همین که شک در صدق هم داریم، نمی توانیم به اوفوا بالعقود تمسک بکنیم. و این که بعضی ها در اوفوا بالعقود هم اشکال کردند، ان را هم می خواهند از دست ما بگیرند و بگویند اوفوا بالعقود اصلا این عقود زمینی را نمی گوید. اوفوا بالعقود یعنی عهود. عهد الست. وفاء کن به عهدت یعنی ان وقتی که گفتی الست بربکم قالوا بلی. قالوا بلی، وفاء کن دیگر. عمل کن. به احکام شریعت عمل کن. سوره مائده که شروع می شود یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمه الانعام بعد شروع می کند به بیان شریعت. احلت لکم بهیمه الانعام. در حال احرام صید جائز نیست ووو. گفتند که این عقود، این عقود زمینی نیست. بیع و شراء مراد نیست. اوفوا بالعقود یعنی ان عهد الست. عیب هم ندارد…چه طور ما یادمان نیست، به ما می گویند وفاء کن. همین که می گوید وفاء کن، به یادمان می افتد. راست می گوید خدا پس بوده است دیگر. راست می گوید خدا که می گوید…اگر گفت به عهد الست عمل کن، پس معلوم می شود که بوده است. بالاتزام دلالت دارد. این که بعضی ها گفتند اوفوا بالعقود مراد عهد الست است. در فقه نمی شود به این اوفوا بالعقود استدلال بکنیم. در نتیجه درب استدلال به خطابات شرعیه در معاملات بسته می شود، احل الله البیع را یک طور. اوفوا بالعقود را هم که این طور. دیگر همه اش باید برویم سراغ عدم ردع و این طور چیزها معاملات را درست بکنیم، در ذهن ما این است که نه. این فرمایش درست نیست. اوفوا بالعقود، ظاهرش همین عقودی هست که مردم انجام می دهند. در روایت هم که می گوید عقود، عهود، باز هم دارد عهدهایی که با هم می بندید. این که مراد از عقد، عهد است. مراد از عهد، الم اعهد الیکم یا بنی ادم، این ها را به هم ببافیم، نه. این ها بافیدنی هست. عیبی ندارد. ان هم یک عهدی هست برای خودش. ان هم اوفوا. اوفوا بالعقود انحصارش، اختصاصش به عهد الست، خلاف ظاهر است. ظاهر اوفوا بالعقود، یعنی هر کسی وفاء کند به عقود نه به یک عقد. این هم خلاف ظاهر است. بگوییم چون اوفوا جمع است، خب او یک عهد دارد او هم یک عهد دارد وفاء کنید شما به عقود یعنی هر کسی عقد خودش، این هم خلاف ظاهر است. درست است در ایه اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم یعنی هر کسی خودش. ان جا قرینه دارد. ظاهر اوفوا بالعقود یعنی هر کسی به عقود وفاء کند. نه این که هر کسی به عقد خودش که عهد الست است. این هم خلاف ظاهر است. این که در ایه شریفه هم بعضی از احکام تکلیفیه را بیان کرد، احلت لکم بهیمه الانعام، این قرینه نمی شود که اوفوا بالعقود مراد عهد الست است. نه. ایها الناس وفاء کنید به عقد هایتان. یکی از تکالیفتان هست. احلت لکم بهیمه الانعام الا ما یتلی علیکم. ان هم بعضی از ان ها حلال است و بعضی حرام است. در حال احرام صید نکنید. این هم یکی از احکام است. نتوانستیم بفهمیم به چه بیانی ادعاء شده است اوفوا بالعقود یعنی عهد الست و ربطی به فقه نداشته باشد. نه. اوفوا بالعقود همان طور که علماء فقهاء به این ایه استدلال کردند، فهم عرفی هم همین است. اوفوا. خطاب به مردم است. ایها الناس اوفوا. کی می فهمد اوفوا بالعقود یعنی بالعهود. کسی نمی فهمد. عهود عهد الست. این خلاف ظاهر است. لذا ما در غیر معاطاه در فقه هیچ مشکلی نداریم. فقط در معاطاه است که به احل الله البیع نیاز داریم و این بحث ها ثمره اش فقط در معاطاه است و گرنه احل الله البیع برای ما کفایت می کند. هذا تمام الکلام در امر ثانی که مرحوم اخوند مطرح کرده است.

الامر الثالث. ان هایی که حالا ابتدائی امدند، از این جا جدی گوش بکنند.

س: بیع اخرس را نمی گیرد.

ج: چرا. تعاطی نباشد. اشاره خودش عقد است. معاطاه، تعاطی هست. …دیگر حالا علی المبنی. خودش این ها گیر است.

اما ثالثی که مرحوم اخوند مطرح کرده است، یک بحثی را مطرح کرده است و در اخر این نتیجه را گرفته است که چه چیز هایی داخل مسمی هستند. ما بحث صحیح و اعم داشتیم می کردیم. صحیح و اعم. این صحیح و اعم که ما می گوییم، صحیحی ها چه چیزی را می گویند داخل مسمی هست. اجزاء قدر متیقن است. داخل مسمی هست. تمام الاجزاء. ایا شرائط هم داخل مسمی هست یا نه، مرحوم اخوند بعد از این مقدمه می گوید بله. همان طور که اجزاء واجبه، داخل مسمی هستند، شرائط هم داخل مسمی هستند. خلافا لشیخ انصاری که شیخ انصاری، مسمی را تام الاجزاء فقط قرار داده است. اخوند می گوید مسمی بناء بر صحیحی، تام الاجزاء و الشرائط است. مرحوم اخوند در مقدمه این طور فرموده است. فرموده است ان هایی که مرتبط می شوند به مامور به، چهار قسم هستند. یک قسم از چیزهایی که مرتبط به مامور به هستند، مقومات مامور به. ان هایی که دخیل در مامور به هستند. اخذ شدند در مامور به. مثل تکبیره الاحرام. قرائت. ووو. تا اخر اجزاء صلاه که اسمش را می گذارند اجزاء. یک قسم از مرتبطین به مامور به، همان مقومات مامور به هستند. ان هایی که امر بر ان ها منسبط شده است. شارع ان ها را یک مجموعه ای دیده است من التکبیره الی التسلیمه. بعد گفته است وجب. اسم این را می گذاریم اجزاء.

س:

ج: الان مامور به را می گوید ولی در نهایه نتیجه می گیرد مسمی را.

فعلا مامور به. ما یرتبط به مامور به. قسم دوم این است که داخل مامور نیست. مرتبط به مامور به هست ولی داخل در مامور به نیست. و لکن مامور به، درش یک خصوصیتی اخذ شده است، که به خاطر ان خصوصیه، متوقف بر ان چیز است. مثل مثلا طهاره. طهاره در باب نماز. طهاره جزء نماز نیست و اما در نماز اخذ شده است یک خصوصیتی. خصوصیتش چی هست. صلاه مع الطهاره. این معیه خصوصیه است. نماز مع الطهاره نماز با این خصوصیه، توقف بر طهاره دارد. تا طهاره نگیری، صلاتت نمی شود مع الطهاره. فرموده است که این ها مقومات مامور به نیستند. این ها مقدمات مامور به هستند. چون یتوقف علیها، مامور به. که در اطلاح به این ها شرائط می گویند. شرائط ما هو الخارج عن المامور به. ولی یتوقف علیه خصوصیه مامور به. یک خصوصیه در مامور به اخذ شده است که یتوقف بر ان شیء. این هم یک قسم. اسمش مقدمات اند. ان ها مقومات. اسمش شرائط اند. ان ها اجزاء. قسم سوم، مشخصات مامور به اند. مشخصات مامور به لامقومات اند و لامقدمات. مامور به بدون ان ها هم محقق می شود. و لکن ربما این مامور به، متشخص می شود. خصوصیت پیدا می کند به ان ها. مشخصات مامور را، مهمش همین..کلام بحثی که در کلام مرحوم اخوند هست، در همین نکته است. مشخصاتی که برای مامور به است که لامقومات اند لامقدمات، این ها هم دو طور هستند. تاره به نحو شرطیه اخذ شدند و اخری به نحو جزئیه. نماز در مسجد. این نماز در مسجد این از مشخصات مامور به است. مامور به ما ذات نماز است. در مسجد بودن، از مشخصاتش هست. این شرط است. خارج است از مامور به. جزء باشد مثل این که شما نماز خواندی، در این نمازت، ذکر های مستحب هم زیاد گفتی. این ذکر های مستحب زیاد گفتن، به جای یک سبحان ربی الاعلی، سه بار گفتی. ان دو بارش مستحب است. ان دو مرتبه اش از مشخصات است و جزء مامور به اند. که اسم این ها را می گذارند شرط مستحتب. جزء مستحب مامور به. فرموده است قسم ثالث عبارت اند از مشخصات مامور به. مشخصات مامور به که ربما فضیلت مامور به را زیاد می کند. مثل همین مثال هایی که زدیم. از مشخصاتی هستند که مزیت اور هستند. ربما مشخصاتی هستند که نقیصه اور هستند. در حمام نماز می خواند. این مشخصه ملاک نماز را پایین می اورد. این نقصان پیدا می کند. و ثالثه هم نه. لاموجب للمزیه و لاسبب للنقصان. مثل نماز در بیت. مشخصه نماز شما، الصلاه فی البیت است. این الصلاه فی البیت نه مزیتی می اورد نه نقصانی می اورد. این هم قسم سوم ما یرتبط بالمامور به من المشخصات. لامقومات لامقدمات. یک قسم چهارمی را هم اشاره کرده است که ان هم با مامور به مرتبط است. و لکن ارتباطش نه مثل این ها. ارتباط ظرف و مظروفی هست. یک چیز هایی هست که ظرفشان مامور به است. از مشخصات مامور به نیست. خودشان یک وجود مستقلی دارند. ثوابی دارند. مثل قنوت در نماز. قنوت در رکعه ثانیه خودش یک مستحب مستقلی هست. منتهی ظرفش رکعه ثانیه است. واجب، ظرف مستحب است. این جزء مستحب نیست. این مستحب خودش جزء نیست. مستقل است. یک مستحب مستقلی داریم، ظرفش این است. مثل بعضی از ادعیه ای که در بعضی از ازمنه هست. شب جمعه این دعا. شب جمعه فقط ظرف برای این است. در حال روزه بودن ظرف است برای ادعیه که گفته است صائم این دعا را بخواند. ولی دعا خودش یک استحبابی دارد. نه جزء است، نه شرط واجب است. بلکه مظروف ان واجب است. و ان واجب ما، ظرف است. ارتباطش ارتباط ضعیفی هست. ظرف و مظروف. چهار نوع مرتبطات به مامور به را بیان کرده است. بعد گفته است اذا عرفت ذلک کدام یک از این ها داخل در مسمی هستند یا نه، معلوم است. ان که داخل مسمی است، قسم اول است قطعا. قسم دوم هم شرائط، گفته است ان هم داخل در مسمی هست. تقید جزء. داخل در مسمی هست، نه شرط. شرط خارج است. تقیدش. ان خصوصیه. مسمی ما، این اعمال است. من التکبیره الی التسلیمه با معیه طهاره. معیه طهاره هم جزء ان است. این که شیخ انصاری گفته است شرائط هم خارج است از مسمی، نه. ان خصوصیه داخل در مسمی هست. گرچه ذاتش خارج است. تقید جزء و قید خارج. اما قسم سوم. معلوم است مشخصات داخل در مسمی نیستند. چنان چه در قسم چهارم که دیگر پر واضح است. ظرف و مظروف که دیگر هیچ ربطی به مسمی ندارد. این فرمایش مرحوم اخوند، متن کفایه، واضح است. فقط یک بحثی این جا شده است در قسم ثالث. شرط مستحب، جزء مستحب، ایا معقول هست یا معقول نیست. یک بحثی هست بین فقهاء. مامور به واجب است. یک شرط مستحبی دارد. یک جزء مستحبی دارد. شرط مستحب جزء مستحب برای واجب معنی دارد یا نه، فردا این را بحث خواهیم کرد. منتقی الاصول بیشترین بحث را در این جا ها دارد اگر خواستید ملاحظه کنید. می خواستیم یک مقدار تذکر هم بدهیم به بعضی ها که ابتدائی هستند ما فرمایشات مرحوم اخوند، قران الاصول است، ان را حتما مطرح می کنیم. برای تدریس شما هم خیلی خوب است. بعد هم بزرگانی مثل مرحوم نائینی، مثل مرحوم حاج شیخ اصفهانی اغاضیاء عراقی، و مرحوم اسد محمد باقر صدر اگر اضافه ای داشته باشد با اقای خوئی، ان هایی که ابتدائی هستند، سعی بکنند فرمایشات اقای خوئی را که روان تر است، لااقلش ان ها را مطالعه بکنند. این طور نباشد که فقط بنویسند و از روی نوشته مباحثه کنند. نه. ارام ارام ان بقیه کتاب ها را، کفایه و مصباح الاصول، این را قدر متیقن خودشان قرار بدهند. ارام ارام اجود التقریرات نهایه الافکار، ان ها را هم ضمیمه کنند. ضمنا یک گروه هایی هم تشکیل شده است از دو سال قبل. ان هایی که ابتدائی هستند، می توانند به ان گروه ها ملحق بشوند. سرگروهی دارند. ان سرگروه با ما ارتباط دارند. بحث می کنند. می توانند ان ها کمکش کنند. اگر خواستند هم می توانند به ان ها مراجعه کنند.